اسلام فراتر از زمان‌ صفحه 228

صفحه 228

اللَّه‌أكبر، سپس ديگري آمد و گفت: نهر را گذشتند، فرمود: نگذشته‌اند، گفتم: سبحان اللَّه، سپس ديگري آمد كه به اسبش فشار مي آورد و گفت: آيا بر قوم (خوارج) نياز داري؟! فرمود: چه شده؟ گفت: آنها نهر (نهروان) را گذشتند و رفتند، فرمود: ما قطعوه ولا يقطعونه وليقتلن دونه، عهد من اللَّه ورسوله! قلت: اللَّه اكبر! به خدا پناه ببرنگذشته‌اند، و حتماً نمي گذرند به‌يقين كنار نهر كشته خواهند شد، عهديست از خدا و رسولش، گفتم اللَّه‌اكبر.

سپس بلند شده و ركابش را گرفتم و به اسبش سوار شد سپس برگشتم به سوي لباس جنگي ام و آن را پوشيدم و كمانم را آويختم و بيرون رفتم و اورا همراهي مي كردم پس به من فرمود: اي جندب گفتم: لبيك اي اميرمؤمنان، فرمود: من كسي را به سوي آنها مي فرستم قرآن را بخواند و آنها را به كتاب خدا و سنّت رسولش، دعوت نمايد ولي قبول نكرده و او را تير باران مي نمايند،

اي جندب آگاه باش از ما ده نفر كشته نمي شوند و از آنها ده نفر نجات نمي يابند، پس من سوي قوم رفتم ديدم در اردوگاهشان هستند (وتكان نخورده‌اند).

پس علي عليه السلام يارانش را صدا زد و آنها را به صف نمود سپس از اين سر صف تا آن سر صف دو بار، رفت و آمد كرد و سپس فرمود: كيست اين مصحف را بگيرد و با آن به سوي آن قوم برود و آنها را به عمل كردن بر كتاب خدا و سنّت رسولش، دعوت نمايد ولي آن كس مقتول و وارد بهشت خواهد شد، كسي جواب نداد مگر جواني از بني عامر بن صعصعة، حضرت فرمود: بگير، مصحف را گرفت، فرمود: تو كشته خواهي شد وبر نمي گردي به سوي ما و ترا تيرباران مي كنند؛!،

جوان با مصحف به سوي قوم بيرون رفت پس وقتي كه به آنها نزديك شد كه صدايش را بشنوند، بلند شده و اورا تيرباران نمودند و او رو به ما برگشت و نشست (وشهيد شد).

امام فرمود: بلند شويد به سوي قوم، جندب گويد:: فقتلت بكفي هذه بعد ما دخلني ماكان دخلني ثمانية قبل ان اصلّي الظهر وما قتل منا عشرة، ولا نجا منهم عشرة كما

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه