اسلام فراتر از زمان‌ صفحه 405

صفحه 405

حضروا هذا الكلام و قالوا: ما نراه إلا كاهنا يتحدث بحديث الكهنة؟ فقال: يا عمرو وإنك لمقتول بعدي، و إن رأسك لمنقول، و هو أول رأس ينقل في الإسلام، والويل لقاتلك، أما إنك لا تنزل بقوم إلا أسلموك (سلموك) برمتك إلا هذا الحي من بني عمرو بن عامر من الأزد فإنهم لن يسلموك ولن يخذلوك، قال: فواللَّه ما مضت [من] الأيام حتي تنقل عمرو بن الحمق في خلافة معاوية في أحياء العرب خائفا مذعورا، حتي نزل في قومه من بني خزاعة، فأسلموه فقتل و حمل رأسه من العراق إلي معاوية بالشام، و هو أول رأس حمل في الاسلام من بلد إلي بلد. «1»

كجا منزل كرده‌اي، اي عمرو؟ گفت: در فاميل ها، فرمود: در آنها منزل نكن، گفت: آيا در بني كنانه همسايه هايمان منزل كنم؟ فرمود: نه، گفت: آيا در بني ثقيف فرود آيم؟ فرمود: چكار مي كني با معره و مجرّه؟ گفت: آنها چه هستند؟

فرمود: دو شعبه از آتش است كه از پشت كوفه بيرون آيند، يكي بر تميم و بكر بن وائل آيد كم كسي از آن رهائي يابد، و آن يكي مي آيد و طرف ديگر كوفه را مي گيرد پس كم كسي را آن اصابت نمايد از آنها، همانا آن داخل خانه مي شود و مي سوزاند خانه و دو خانه را، گفت: پس كجا فرود آيم؟ فرمود: در بني عمروبن عامر از (شاخه) ازد منزل كن، كساني كه حاضر بودند اين كلام را كه شنيدند بلند شدند و گفتند: ما نمي بينيم او را مگر كاهن كه مانند گفتارهاي كاهنان حرف مي زند.

پس فرمود: اي عمرو به يقين تو بعد از من كشته مي شوي و سرت را نقل مي كنند و آن نخستين سر است در اسلام مي گردانند، و واي بر قاتل تو، آگاه باش فرود نمي آيي بر قومي مگر اين كه ترا (به دشمن) تسليم كنند مگر اين قبيله از بني عمروبن عامر از ازد، آنها ترا تسليم نمي كنند و خوارت نمي نمايند.

راوي گفت: به خدا سوگند نگذشت روزهائي تا اين كه عمروبن حمق در خلافت معاويه در قبايل عرب هراسان و ترسناك مي چرخيد تا در قوم خود از بني خزاعة فرود آمد، پس او را تسليم كردند و كشته شد و سرش را از عراق به شام حمل نمودند و آن اول سري بود كه در اسلام از شهري به شهري حمل گرديد.

به محتواي اين روايت ها با دقت و ديده انصاف بنگريد و قضاوت نمائيد!

17- اخبار از شهادت جويريه!

17- اخبار از شهادت جويريه! جويريه از ياران باوفا و دوستدار واقعي و عاشق جان بر كف اميرمؤمنان عليه السلام بود و حضرت اسرار زيادي در اختيار او گذاشت و تعليم او نمود.

روزي حضرت به پهلو خوابيده بود و نزدش عده‌اي از اصحاب بودند، جويريه حضرت را صدا زد و گفت: بلند شو اي خوابيده البته البته به سرت ضربتي زده شود كه از خون سرت محاسنت خضاب گردد!

فتبسم أمير المؤمنين عليه السلام ثم قال: وأحدّثك يا جويرية بأمرك أما والذي نفسي بيده لتعتلن إلي العتل الزنيم، فليقطعن يدك و رجلك، و ليصلبنك تحت جذع كافر، قال: فوالله ما مضت الأيام علي ذلك حتي أخذ زياد جويرية، فقطع يده ورجله صلبه إلي جانبه ابن معكبر «1»

وكان جذعا طويلا، فصلبه علي جذع قصير إلي جانبه «2»

امام تبسم نمود و فرمود: و من هم به تو حديث گويم اي جويريه به سرگذشت تو، آگاه باش قسم به خدائي كه جان من در دست اوست، البته برده مي شوي به سوي كينه توز و بدنام پس البته دست و پايت را مي بُرَد و ترا به دار آويزد بر تنه خرماي يك كافر!.

راوي گويد: به خدا قسم روزها نگذشت بر اين قضيه تا اين كه زياد (ابن ابيه) جويريه را گرفت و دست و پايش را قطع نمود و به دار زد در كنار تنه خرماي ابن معكبر و تنه نخل او بلند بود، پس در كنار آن بر تنه كوتاه دار زد

18- اخبار از ميثم تمار و كيفيت شهادت او

18- اخبار از ميثم تمار و كيفيت شهادت او 1- گويند: مولاي ما علي بن ابي طالب عليه السلام بيرون مي شد از مسجد جامع كوفة پس مي‌نشست نزد ميثم تمّار پس با او صحبت مي كرد، روزي به او فرمود: ألا أبشّرك ياميثم فقال: بماذا يامولاي؟ قال: بأنّك تموت مصلوباً! قال: يامولاي و أنا علي فطرة الإسلام

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه