اسلام فراتر از زمان‌ صفحه 426

صفحه 426

آن سال هم طبق معمول به حج مشرف شد و به خدمت امام رسيد و هديه هايش را تقديم نمود و دستانش را بوسيد و در جلويش طعام بود از آن خورد؛

امام آفتابه لگن خواست دستانش را بشويد، آن مرد پيش دستي كرد و گفت: دوست دارم من آب بريزم، فرمود: حال كه دوست داري من هم چيزي را به تو نشان مي دهم كه چشمانت روشن و رضايتت جلب شود،

فرمود: بريز مرد آب ريخت يك سوم طشت پر شد و فرمود: اين چيست (چه مي بيني) گفت: آب است، فرمود: بلكه آن ياقوت سرخ است، مرد نگاه كرد ديد ياقوت سرخ است، دوباره آب ريخت تا دوسوم طشت پر شد، چه ميبني؟ آب است فرمود: بلكه زمرّد سبز است، بريز ريخت تا طشت پر شد، چه مي بيني آب است فرمود: بلكه درّ سفيد است، طشت سه طبقه از جواهر رنگارنگ شد، مرد تعجب نمود، مرد با تعجب زياد دستان امام را بوسيد و حضرت به او فرمود: اي شيخ نزد ما چيزي نبود كه در برابر هدايايت عوض دهم، «فخذ هذه الجواهر فانّها عوض هديتك، و اعتذر لنا عند زوجتك لأنّها عتبت علينا» «1»

پس اين جواهرات را بردار آن عوض هديه هاي توست و عذر مارا از خانمت بخواه او برما عتاب (و از ما گلايه) نمود، مرد با شرمندگي سرش را پايين انداخت و گفت: اي آقاي من سخن زنم را چه كسي به شما خبر داد شكي نيست كه تو از بيت نبوت هستي.؟

31- حارث و منصور

31- حارث و منصور رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: خروج مي كند مردي از وراءالنهر كه اورا حارث نامند در مقدمه او مردي است كه اورا منصور گويند: آماده كند براي آل محمد صلي الله عليه و آله (زمينه سلطنت را) چنانچه آماده كرد قريش براي رسول خدا و واجب است بر هرمسلماني ياري او (يا اجابت او). «2

32- ده نفرشان نجات نمي يابد!

32- ده نفرشان نجات نمي يابد! 1- علي عليه السلام: لما عزم علي حرب الخوارج و قيل له: إن القوم عبروا جسر النهروان:

مصارعهم دون النطفة «1»، و اللَّه لا يفلت منهم عشرة، و لايهلك منكم عشرة. «2»

وقتي كه آماده شد بر جنگ خوارج و گفته شد به او كه قوم عبور كردند از پل نهروان فرمود:- محل كشته شدن آنها كنار نهر است، به خدا قسم رهائي نيابد از آنها ده نفر و هلاك نشود از شما ده نفر.

2- چهار هزار نفر از خوارج درجائي جمع شدند ... پس علي عليه السلام به سوي آنها حركت كرد تا به نهروان رسيد يكي از يهوديان محل گفت: آنها از نهر (نهروان) عبور كردند (وپل را بريدند)، فرمود: «واللَّه ماعبروه و لايقطعونه حتي نقتلهم بالرميلة دونه» «3»

به خدا سوگند نه عبور كرده‌اند و نه بريده‌اند تا بكشيم آنها را در كنار رميله.

مشروح جريان در بخش 8 فصل (به گفته جندب گوش دهيد)، گذشت

33- ذوالثّدية و نهرواني ها

33- ذوالثّدية و نهرواني ها 1- اميرمؤمنان عليه السلام هنگام توجه به سوي جنگ خوارج «1» فرمود: لولا أني أخاف أن تتكلموا (أن تتكلوا) و تتركوا العمل لأخبرتكم بما قضاه اللَّه علي لسان نبيه- عليه و آله السلام- فيمن قاتل هؤلاء القوم مستبصرا بضلالتهم، و إنّ فيهم لرجلا يقال له «2» ذو الثدية، له ثدي كثدي المرأة، و هم شرّ الخلق و الخليقة، و قاتلهم أقرب الخلق إلي اللَّه وسيلة و لم يكن المخدج معروفا في القوم، فلما قتلوا جعل عليه السلام يطلبه في القتلي و يقول: و اللَّه ما كذبت و لا كذبت، حتي وجد في القوم صفحة و شقّ قميصه و كان علي كتفه سلعة «3»

كثدي المرأة، عليها شعرات إذا جذبت انجذبت كتفه معها، و إذا تركت رجع كتفه إلي موضعه فلما وجده كبّر و قال: إنّ في هذا عبرة لمن استبصر. «4»

اگر من نمي ترسيدم از اين كه سخن گوئيد و ترك نمائيد عمل را، البته خبر مي دادم آنچه را كه خداوند گذرانده از زبان- پيغمبرش صلي الله عليه و آله- در باره كسي كه بجنگد با اين قوم با آگاهي بر گمراهي آنهاو اين كه در ميان آنها مردي هست به او ذوالثدية گويند: براي او پستانيست مانند پستان زن و آنها بدترين خلق و خلق شده هستند، با آنها مي جنگد كساني نزديك ترين خلق بر خدايند از نظر وسيله، و مخدج معروف نبود در گروه، وقتي كشته شدند حضرت در ميان كشته شدگان، او را جستجو مي كرد و مي فرمود: به خدا قسم نه دروغ مي گويم و نه به من دروغ گفته شده است، تا پيدا نمود او را در ميان قوم و پيراهنش را پاره نمود كه بر كتف او غده‌اي بود مانند پستان زن و بر آن موهائي بود، مي كشيدي، كتفش هم با آن كشيده مي شد و رها مي كردي به محلش بر مي گشت، پس وقتي كه او را پيدا كرد، تكبير گفت و فرمود: در اين عبرتي است بر بصيرت جويان

34- زيدبن علي‌

34- زيدبن علي روايات در باره زيد و مدح و ذم او: گوناگون وارد شده است: ما در اين مورد بررسي نمي كنيم چون بيرون از موضوع كتاب مااست، فقط در اخبار از غيب امامان عليهم السلام از كشته شدن و به دار زدن و در نهايت سوزاندن و به باد دادن خاكستر او كه مدتها قبل خبر داده بودند و به حقيقت رسيد: مورد نظر ماست به چند روايت اكتفاء مي كنيم.

1- همانا اميرمؤمنان عليه السلام ايستاد در كوفه در محلي كه زيد را به دار زدند و گريه نمود تا محاسنش خيس از اشك گرديد و مردم نيز بر گريه او گريستند به او گفته شد اي اميرمؤمنان براي چه بود اين گريه شما؟ كه همه را به گريه انداختي؟ فرمود: إن رجلا من ولدي يصلب في هذا الموضع. «1»

مردي از اولاد من دراين محل به دار آويخته شود 2- ازابي صامت ضبّي از ابن عمر بن زاذان از عليّ عليه السلام «الشّهيد من ذريّتي، و القائم بالحق من وُلدي، المصلوب بكناسة كوفان» «2»

شهيد از ذريه من و قائم به حق از اولاد من و به دار آويخته شده در كناسه كوفان.

3- جابربن يزيد جعفي از امام باقر عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله به حسين عليه السلام فرمود: «يا حسين يخرج من صلبك رجل يقال له زيد، يتخطي هو و أصحابه يوم القيامة رقاب النّاس غرّاً محجّلين يدخلون الجنّة بلاحسابٍ» «3»

اي حسين بيرون آيد از صلب تو مردي كه او را زيد گويند راه رود او و اصحابش روز قيامت بر گردن‌هاي مردم روسفيد و پيشاني گشاده داخل بهشت شوند بدون حساب.

4- ابي الصباح گويد: به خدمت ابي عبداللَّه: عليه السلام داخل شدم فرمود: پشت سرت چه خبر؟ گفتم شادي است عمويت زيد خروج كرده و خيال مي كند ابن سبية و قائم اين امت و فرزند خيرالأماء: اوست فرمود: «كذب ليس هو كما قال، ان خرج قُتل» «1» ص: 528

فرمود: دروغ مي گويد او نيست آن طور كه گفته است، اگر خروج كند كشته مي شود.

5- معتب گويد: دَرِ مولايم امام صادق عليه السلام زده شد باز كردم بيرون رفتم ديدم زيد بن علي است: حضرت ايستاد و دست به گردن همديگر و نشستند فرمود: «رضي اللَّه عنك و غفراللَّه لك: أوصني فانّك مقتول: مصلوب، محروق بالنّار» «2»

راضي شود خدا از تو و ببخشد تورا، وصيت كن مرا توئي كشته شده و به دار آويخته شده و با آتش سوخته!!، پس زيد اهل و عيال و اولاد و اداي قرضش را وصيت نمود ..

6- در كتاب عيون الأخبار: روايتي آورده است و درآخر آن امام موسي بن جعفر عليهما السلام مي فرمود: پدرم جعفربن محمد بن علي عليهم السلام مي فرمود: «رحم اللَّه عمّي زيداً أنّه دعا الي الرضامن آل محمد و لوظفر لوفي بما دعا اليه و لقد استشارني في خروجه فقلت له ياعم «ان رضيت أن تكون المصلوب بالكناسة فشأنك». «3»

رحمت كند خدا عمويم زيد را به درستي كه او دعوت نمود بر رضا از آل محمد و اگر پيروز مي شد البته وفا مي كرد به آنچه كه دعوت مي نمود، با من مشورت كرد در باره خروجش، من هم گفتم: اي عمو اگر راضي مي شوي اين كه تو باشي به دار آويخته شده دركناسه، پس خود داني.

7- زيد در بچه گي پيش پدر آمد و افتاد، حضرت اورا برداشت و خون را از صورتش پاك كرد وفرمود: «أعيذك أن تكون زيداً المصلوب بالكناسة» «4»

پناه مي برم (برخدا) اين كه تو باشي زيد به دار آويخته شده بر كناسه.

8- گروهي از اصحاب نزد امام باقر عليه السلام بودند زيد بن علي از آنجا گذشت، حضرت

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه