اسلام فراتر از زمان‌ صفحه 429

صفحه 429

الراضية المرضية، اولئك أخلائي، هم مني و أنا منهم. «1»

همانا پشت سرتان قومي اند ملاقات مي كنند درباره من از اذيت و شدت عمل و كشته شدن و ناقص الاعضاء بودن، آنچه كه كسي در امت‌هاي گذشته نديده است، آگاه باش صبركنندگان آنها يقين كننده بر (ولايت) من، عارفان به فضيلت و آنچه درباره من آمده است، البته بامن هستند در درجه واحد، سپس نفس عميق كشيد پس گفت: آه آه بر آن نفس‌هاي پاك و دلهاي راضي و مرضيه، آنهايند دوستان من و آنها از من و من هم از آنهايم

40- شهادت قنبر

40- شهادت قنبر 1- اصحاب سيره روايت كرده‌اند روزي حجاج گفت: دوست دارم به مردي از اصحاب ابي تراب دست يابم با ريختن خون او: به خدا تقرب جويم!؛ به او گفته شد كسي را نمي دانيم همنشيني اش به ابي تراب از غلامش «قنبر» بيشتر باشد؛

پس كسي را براي يافتن او فرستاد و او را آوردند و به او گفت:

قنبر توئي؟ بلي: گفت: ابوهمدان؟ بلي: گفت: مولي علي بن ابي طالب؟

گفت: مولاي من خداست و اميرمؤمنان: علي ولي نعمت من است،

گفت: از دين او تبري (و دوري) كن!

گفت: اگر از دين او برگردم: ديني بهتر از دين او را به من نشان مي دهي؟!؛

گفت: من ترا مي كشم چگونه مرگي برايت دوست داشتني تر است؟!

گفت: اختيار كيفيت كشتن را به تو مي سپارم: گفت: چرا؟

گفت: زيرا تو هر طور مرا بكشي من هم آنگونه ترا مي كشم: اميرالمؤمنين: عليه السلام به من خبر داده است: «انّ منيتي تكون ذبحاً ظلماً بغير حق. مرگ من بريدن سرم را باستم و بناحق خواهد بود». «2

41- ظلم چهار ع بر يك ع!

41- ظلم چهار ع بر يك ع! حذيفة بن يمان در زمان عثمان به حضرت علي عليه السلام گفت: إني و اللَّه ما فهمت قولك و لا عرفت تأويله حتي بلغت ليلتي أتذكر ما قلت لي بالحرة و إنّي مقبل" كيف أنت يا حذيفة إذا ظلمت العيون العين"؟ و النبي صلّي اللَّه عليه و آله بين أظهرنا و لم أعرف تأويل كلامك إلا البارحة، رأيت عتيقا ثم عمر تقدما عليك، و أول اسمهما عين فقال يا حذيفة: نسيت عبد الرحمن حيث مال بها إلي عثمان. و في رواية: و سيضم إليهم عمرو بن العاص مع معاوية بن آكلة الاكباد، فهؤلاء العيون المجتمعة علي ظلمي من به خدا قسم نفهميدم گفته ترا و نه تأويلش را تا شب گذشته يادم آمد آنچه را كه در «حرّة» به جلويت آمدم به من فرمودي: «كيف أنت يا حذيفة اذا ظلمت العيون العين» حالت چگونه خواهد بود زماني كه (ع) ها به يك (ع) ستم نمايند» چون پيامبر در ميان ما بود: من به خداقسم معناي اين حرف را نفهميدم و تأويل كلامت را متوجه نشدم تا ديشب ديدم (و فكر كردم) عتيق يعني (ابوبكر) سپس عمر برتو پيشي گرفتند، حضرت فرمود: حذيفه عبدالرحمن را فراموش كردي كه به عثمان تمايل نمود و به زودي عمروبن عاص هم به آنها مي پيوندد با معويه فرزند (هند) جگرخوار پس اين (ع) هاي (اول نام آنها) است كه به ظلم كردن من: گردهم آمدند. «1» (عتيق، عمر، عثمان، عبدالرحمن، عمروعاص هم به آنها ملحق شد)

42- عبداللَّه‌بن زبير

42- عبداللَّه‌بن زبير ابو محمد مولي آل زبير گويد: شنيدم اسماء دختر ابوبكر به حجاج مي گفت: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله حجامت كرد و خون آن را به پسرم داد (كه بيرون بريزد) او هم آن را نوشيد و گفت خوش نداشتم آن را به زمين بريزم، جبرئيل جريان را به حضرت خبر داد! فرمود: «ويل لامّتي منك و ويل للناس منك» «2»

واي بر امت من از تو و واي برمردم از (دست) تو

43- عمّاربن ياسر

43- عمّاربن ياسر 1- عبداللَّه‌بن هزيل العنزي گويد: همانا عمار با آنها براي مسجد (رسول خدا صلي الله عليه و آله) سنگ حمل مي كرد رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «ويحك يابن سميّة تقتلك الفئة الباغية». «1»

خوش به حالت اي فرزند سميه ترا مي كشد گروه برگشته از حجت خدا

(واز خدا بيخبر).

2- حذيفة مي گفت: بر شما باد گروهي كه ابن سمية در آن است، من شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله مي گفت: تقتله الفئة الباغية. «2»

او را مي كشد گروه ستمگر!

44- علماء

44- علماء قبلًا توضيح مختصري در اول بخش سيأتي پيرامون روايات وارده درباره علماء گذشت، لازم است آن را دوباره مطالعه نمائيد و در اين فصل به مناسبت اين بخش دو روايت را مجدداً مي آوريم

1- رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

سيأتي: زمان علي أمتي لا يعرفون العلماء إلا بثوب حسن و لا يعرفون القرآن إلا بصوت حسن، و لا يعبدون اللَّه إلا في شهر رمضان، فإذا كان كذلك «3» سلط اللَّه عليهم سلطانا لا علم له و لا حلم له و لا رحم له. «4»

به زودي مي آيد زماني بر امت من علمارا نمي

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه