اسلام فراتر از زمان‌ صفحه 432

صفحه 432

كرد و به من گفت: اي عبداللَّه خاندان (عباسي) من و اهل بيت تو مرا توبيخ مي كنند كه چرا من اباالحسن الرضا عليه السلام را به (ولايت عهدي) نصب كردم به خدا قسم حديثي را برايت نقل مي كنم تعجب مي كني، روزي نزد او رفتم گفتم: فدايت شوم پدرانت

... نزدشان علم ماكان و ماهو كائن تا به قيامت را داشتند و تو وصي ووارث آنهائي و علمشان نزد توست و براي من حاجتي پيش آمده، فرمود: بياور، پس گفتم اين (كنيز من) زاهريه را دوست دارم و هيچ كدام ازكنيزانم را بر او برتري نمي دهم ولي چند مرتبه باردار شده و بچه‌اش را سقط نموده است و او الان هم حامله است مرا براي معالجه او راهنمائي فرما؛

فرمود: «لاتخف من اسقاطها فانّها تسلم و تلد غلاماً أشبه النّاس بأمّه و يكون له خنصر زائدة في يده اليمني ليست بمدلاة و في رجله اليسري خنصر زائدة ليست بالمدلاة» نترس از سقط كردنش همانا او سالم است و فرزند پسري به دنيا آورد كه در دست راستش يك انگشت زايد دارد و لي آويزان نيست و همچنين در پاي چپش! به خود گفتم شهادت مي دهم كه خداوند به هرچيزي قادر است و زاهريه هم پسري زاييد كه شبيه ترين مردم بود به مادرش. «1»

واقعاً علم اولين و آخرين را خدا به آنها داده است، در تاريخي كه نه سونوگرافي وجود داشت و نه دستگاهش ساخته شده بود، بيش از هزار و دويست سال پيش، از كيفيت آفرينش بچه در شكم مادر را، خبر مي دهند،

هر تك تك اين متكيان به منبع وحي، از خيلي چيزهاي پنهاني و غائب و از شهادت و محل دفن خود و اصحابشان و كيفيت شهادتشان را براي افراد نزديك شان بيان فرموده اند.

امثال اين روايات فراوان است ولي تصميم به اختصار بيش از اين اجازه آوردن آنها را نمي دهد

49- مي ترسم كافر شويد!

49- مي ترسم كافر شويد! 1- امام علي عليه السلام فرمود: واللَّه لو شئت أن أخبر كل رجل منكم بمخرجه و مولجه وجميع شأنه لفعلت، و لكن أخاف أن تكفروا فيّ برسول اللَّه صلي الله عليه و آله، ألا و إنّي مفضيه إلي الخاصة ممن يؤمن ذلك منه. «1»

به خدا قسم اگر بخواهم اين كه خبر دهم به همه مردم (از اسرار) بيرون و درونش و تمامي كارهايش را، البته مي كنم ولكن مي ترسم در باره من به رسول خدا صلي الله عليه و آله كافر شويد، آگاه باش من افاضه مي كنم (اين سرّها را) به خواص از آنان كه اطمينان دارم از كافر نشدنشان

50- مردي از خوارج‌

50- مردي از خوارج روزي اميرمؤمنان عليه السلام با اصحاب در مسسجد بود مردي از شيعيان آمد و گفت: اي اميرمؤمنان خدا مي داند كه من ترا در باطن آنگونه دوست ميدارم كه در ظاهر

(دوستتان دارم)، فرمود: راست گفتي اما براي فقر آماده باش چون فقر به سوي شيعيان ما سرعت مي گيرد، مانند جريان سيل در بيابان، آن مرد از خوشحالي گريه كنان بيرون رفت.

يك نفر از خوارج جريان را به رفيقش شرح داد، او گفت من هم مي روم آن طور مي گويم به من هم آنگونه جواب خواهد داد.

آمد پيش امام مانند آن مرد (شيعي) گفت: حضرت فرمود: تو دروغ مي گوئي نه من ترا دوست مي دارم نه تومرا!؛

خارجي گريست گفت: آقا به من چنين مي گوئي دستت را بده تا به تو بيعت نمايم، فرمود برچه؟ گفت بر آنچه كه زريق و حبتر بيعت كرد، فرمود: دستت را بزن خداوند به آن دو لعنت كند (چون از خوارج بودند سپس فرمود:) «واللَّه لكأنّي بك قدقتلت

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه