مباحثی در تاریخ و علوم قرآنی صفحه 313

صفحه 313

مي‌فرمايد: «پس بستگان پيامبر صلي اللّه عليه و آله همگي روي گرداندند. اما من در حالي كه از همه كوچكتر بودم. بپا خاستم و گفتم: «اي پيامبر خدا، من يار و وزير شما در اين كار خواهم شد. در اينجا پيامبر گردن مرا گرفت و خطاب به آن جمع گفت: اين شخص برادر من، وصيّ من و خليفه من در بين شماست. سخن او را بشنويد و از او اطاعت كنيد. در اينجا آن جماعت در حاليكه مي‌خنديدند، برخاسته، خطاب به ابو طالب گفتند: به تو دستور داد كه فرمان پسرت را بشنوي و از او اطاعت كني!» «1»

مطلب فوق جريان مشهوري است كه با نقل‌هاي مكرّري در كتب اهل سنّت آمده است. در يكي از اين روايات در تاريخ طبري آمده است؛ روزي شخصي به علي عليه السلام گفت: اي امير مؤمنان، با چه ملاكي تو وارث پسر عموي خود شدي و حال آنكه عموي تو عبّاس نتوانست در مقابل تو ادّعايي كند؟ علي عليه السلام براي آن شخص ماجراي علني شدن دعوت پيامبر (ص) و معرّفي او را در آن روز شرح داد و سپس يادآور شد كه به اين دليل بود كه پس از مرگ رسول خدا (ص) من وارث او شدم و نه عموي من. «2»

با تأمّل در روايتي كه گذشت دو مطلب مهم به شرح زير فهميده مي‌شود:

1- خويشان رسول خدا دعوت پيامبر را به يك حادثه ناپايدار و گذرا بيشتر تصور كردند تا امري پايدار و ماندني. چه، اگر احتمال موفقيتي براي رسول خدا مي‌دادند بعيد نبود كه از باب آينده‌نگري و حفظ منافع قومي و قبيله‌اي، برخي به رسول خدا ايمان آورند.

2- بيان موقعيت علي عليه السلام به عنوان برادر، وصي و جانشين رسول خدا (ص) از همان آغاز مورد توجه خدا و رسول بوده است و ازاين‌رو دعوت مردم به اصل دين با معرّفي علي عليه السلام به عنوان جانشين آينده رسول گرامي همراه بود.


______________________________
(1)- تاريخ طبري، 2/ 321؛ و نيز مجمع البيان، 7/ 322
(2)- تاريخ طبري، 2/ 322
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه