فریاد مهتاب صفحه 12

صفحه 12

نگاه کن ، عُمَر و ابوبکر همراه با عدّه‌ای به سوی سقیفه می‌روند .

قسمت دوم

شب تاریک و بیم موج در سقیفه چه شوری بر پا شده است ، همه انصار به توافق رسیده‌اند که با سعد بیعت کنند .

آنها دور سعد می‌چرخند و شعار می‌دهند ، ظاهرا هیچ‌کس با خلافت سعد مخالف نیست .

سعد بسیار خوشحال است ، او تا خلافت و حکومت بر سرزمین حجاز بیش از چند قدم ، فاصله ندارد .

در این میان ابوبکر و عُمَر و همراهان او از راه می‌رسند ، آنها از دیدن این همه جمعیّت که در آنجا جمع شده‌اند تعجّب می‌کنند .

نگاه کن !

ابوبکر جلو می‌رود ، او سنّش از همه بیشتر است و ریش سفید مهاجران می‌باشد .

او رو به مردم می‌کند و چنین می‌گوید: «ای مردم مدینه ! شما بودید که دین خدا را یاری کردید ، ما هیچ‌کس را به اندازه شما دوست نداریم ، شما براداران ما هستید . مگر نمی‌دانید که ما اوّلین کسانی بودیم که به پیامبر ایمان آوردیم . ما از نزدیکان پیامبر هستیم . بیایید خلافت ما را قبول کنید ، ما قول می‌دهیم که هیچ کاری را بدون مشورت شما انجام ندهیم ».20

مردم مدینه با سخنان ابوبکر به فکر فرو می‌روند !

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه