- مقدمه 1
- قسمت اول 2
- قسمت دوم 12
- قسمت سوم 21
- قسمت چهارم 30
- قسمت پنجم 41
- قسمت ششم 50
- قسمت هفتم 58
- قسمت هشتم 71
- قسمت نهم 83
- قسمت دهم 95
- قسمت یازدهم 107
- اشاره 117
- سامانه پیامکوتاه 30004569 117
- نویسنده، کتب، ناشر 117
- کتب نویسنده 118
- کتب فارسی 118
- رمان مذهبی 119
- آموزههای دینی 121
- کتب عربی 123
- نشر وثوق 125
- تلفکس: 700 35 77-0253 125
- خرید کتابهای فارسی نویسنده 125
- منابع 126
- سامانه پیام کوتاه نشر وثوق 30004657735700 126
- همراه: 39 58 252 0912 126
خلیفه به فکر فرو میرود که اکنون چه باید کرد . عُمَر رو به خلیفه میکند و میگوید: «ای خلیفه ، سعد را به حال خود نگذار ، او باید با شما بیعت کند» .
در این میان یکی از اطرافیان به خلیفه میگوید: «سعد را به حال خود بگذارید ، او آدم لجبازی است ، او هرگز با شما بیعت نخواهد کرد تا کشته شود و با ریختن خون او ، تمام قبیله او در فکر انتقام خواهند افتاد و این برای خلافت شما خوب نیست ، او پیرمردی مریض است و یک پیرمرد مریض و تنها ، هیچ کاری بر ضدّ شما نمیتواند انجام دهد» .
خلیفه این سخن را میپسندد و دیگر کسی را به دنبال سعد نمیفرستد .40
قسمت سوم
آیا موافقی با هم سری به خانه پیامبر بزنیم ؟
نگاه کن ! علی(ع) بدن پیامبر را در خانه آن حضرت به خاک سپرده است و کنار قبر آن حضرت نشسته است .
بنی هاشم هم اینجا هستند ، عبّاس ، عموی پیامبر در کناری نشسته است .
مقداد و سلمان و ابوذر و چند نفر دیگر هم اینجا هستند .
آری ، خیلی از مسلمانان در مراسم دفن پیامبر حاضر نشدند .41
یک نفر سراسیمه به این سو میآید . او از همه میپرسد که علی(ع) کجاست ؟