- مقدمه 1
- قسمت اول 2
- قسمت دوم 12
- قسمت سوم 21
- قسمت چهارم 30
- قسمت پنجم 41
- قسمت ششم 50
- قسمت هفتم 58
- قسمت هشتم 71
- قسمت نهم 83
- قسمت دهم 95
- قسمت یازدهم 107
- سامانه پیامکوتاه 30004569 117
- اشاره 117
- نویسنده، کتب، ناشر 117
- کتب نویسنده 118
- کتب فارسی 118
- رمان مذهبی 119
- آموزههای دینی 121
- کتب عربی 123
- خرید کتابهای فارسی نویسنده 125
- تلفکس: 700 35 77-0253 125
- نشر وثوق 125
- منابع 126
- همراه: 39 58 252 0912 126
- سامانه پیام کوتاه نشر وثوق 30004657735700 126
ناگهان، فکری به ذهن اسماء میرسد . او کنیز خود را صدا میزند و به او میگوید:
ــ همین الآن به خانه علی(ع) برو ، و سلام مرا به او برسان و این آیه قرآن را بخوان و برگرد .
ــ کدام آیه ؟
ــ آیه 20 سوره قصص، آنجا که خدا از زبان دوست حضرت موسی(ع) میگوید: (إِنَّ المَلأَ یَأتَمِروُنَ بِکَ لِیَقتُلُوکَ فَاخرُج)، «ای موسی ، مردم میخواهند تو را بکشند پس هر چه زودتر از این شهر خارج شو» .
کنیز حرکت میکند تا خود را به خانه علی(ع) برساند .
این آیه در مورد حضرت موسی(ع) است ، وقتی که فرعون تصمیم گرفت تا او را به قتل برساند یک نفر او را دید و به او خبر داد تا هر چه سریعتر فرار کند .
کنیز به درِ خانه فاطمه(س) رسیده است ، او در میزند ، علی(ع) در را باز میکند ، کنیز آیه قرآن را میخواند .
علی(ع) در جواب میگوید: «سلام مرا به اسماء برسان و بگو خداوند نگهبان علی است» . کنیز خداحافظی میکند و به خانه برمیگردد .172
قسمت هشتم
ــ آقای نویسنده ، بلند شو ، چقدر میخوابی ؟ صدایِ اذان صبح میآید .