- مقدمه 1
- قسمت اول 2
- قسمت دوم 12
- قسمت سوم 21
- قسمت چهارم 30
- قسمت پنجم 41
- قسمت ششم 50
- قسمت هفتم 58
- قسمت هشتم 71
- قسمت نهم 83
- قسمت دهم 95
- قسمت یازدهم 107
- سامانه پیامکوتاه 30004569 117
- اشاره 117
- نویسنده، کتب، ناشر 117
- کتب نویسنده 118
- کتب فارسی 118
- رمان مذهبی 119
- آموزههای دینی 121
- کتب عربی 123
- نشر وثوق 125
- خرید کتابهای فارسی نویسنده 125
- تلفکس: 700 35 77-0253 125
- منابع 126
- سامانه پیام کوتاه نشر وثوق 30004657735700 126
- همراه: 39 58 252 0912 126
ــ علی جان ! من سؤلی از تو دارم .
ــ چه سؤلی ؟
ــ آیا تو میخواهی آنها به اینجا بیایند ؟
ــ من راضی به این کار نیستم، امّا صلاح میبینم که آنان به اینجا بیایند.
ــ علی جان ! این خانه ، خانه خودت است من هم کنیز تو هستم ، من روی حرف تو حرفی نمیزنم ، آنها میتوانند به دیدنم بیایند .197
ببین، چگونه فاطمه(س) برای شاد نمودن شوهرش ، از حرف خود میگذرد . به خدا قسم! دنیا عشقی زیباتر از عشق فاطمه(س) به علی(ع) ندیده است .198
قسمت دهم
علی(ع) به خلیفه خبر میدهد که آنها میتوانند به خانه او بیایند . ابوبکر و عُمَر وارد خانه علی(ع) میشوند . سلام میکنند و مینشینند . فاطمه(س) به آرامی ، جواب سلام آنها را میدهد ولی روی خود را برمیگرداند .199
عُمَر نگاهی به ابوبکر میکند و از او میخواهد تا سخن خود را آغاز کند .
ابوبکر چنین میگوید: