مرزهای اعجاز صفحه 62

صفحه 62

دختران وی نسبت می دهد ولی خواننده روشندل باید عقل و خرد را در این مورد داور قرار دهد. سپس هر چه می خواهد بگوید.

4. نبوتی که به غارت رفت

« (اسحق) خواست به پسرش (عیسو) برکت (نبوت) دهد.

یعقوب از در حیله وارد شد و خود را (عیسو) معرفی کرد و برای پدر غذایی و شرابی آماده نمود (اسحق) غذا را خورد و شراب را نوشید یعقوب از طریق حیله و دروغ های پیاپی توانست برکت بگیرد.

«اسحق» به او گفت: تو سرور برادر خود باش و پسران مادرت بر تو سجده می کنند، ملعون باد هر که تو را لعنت کند مبارکباد هر که تو را مبارک خواند، وقتی عیسو آمد و فهمید برادر او یعقوب (برکت) را به یغما برده است رو به پدر کرد و گفت: پدر! مرا نیز برکت بده گفت:

برادرت آمد و با حیله برکت تو را گرفت، عیسو به پدر گفت آیا برای من برکتی نگاه نداشتی؟ اسحق گفت: من او را آقا و سرور تو قرار دادم و همه برادرانش را غلام او ساختم و از خدا خواستم که غله و شراب عطا فرماید. پس الان ای پسرم برای تو چه کنم؟ در این موقع عیسو با صدای بلند گریست «1»». «2»


______________________________
(1). تورات، کتاب پیدایش، فصل 27.
(2). مشروح

داستان چنین است:

«هنگامی که «اسحق» پیر شد چشمانش از دیدن تار گشت و پسر بزرگ خود عیسو را

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه