- پیشگفتار 1
- فصل اوّل تحلیلی پیرامون مثالهای قرآن 5
- رابطه ماه مبارک رمضان با قرآن 6
- چرا قرآن «مثال» زده است؟ 7
- مثلهای عملی و لسانی 8
- هدف از مثَلَها، از زبان قرآن 10
- اهمّیّت پیام مثل 11
- شرح و تفسیر آیه 12
- اشتباه منافقان 14
- جاذبه قرآن و نجات مسلمانان 15
- نمونه دیگری از تأثیر قرآن 16
- پیامهای آیه 17
- 2- دو حجاب بزرگ: کثرت نعمت و عادت به آن 18
- 3- هدایت و ضلالت در قرآن 19
- معنای هدایت و ضلالت 20
- فصل دوّم اوّلین مثال: مثال منافقان 23
- شرح و تفسیر آیه شریفه 24
- پیامهای آیه 26
- 2- صورتهای نفاق 26
- 3- نشانههای نفاق 27
- 4- تاریخچه منافقان 27
- چهره منافقان در قرآن 28
- خطر منافقان از دیدگاه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله 29
- 6- «نور» و «ظلمات» 30
- 5- تعبیر به «نار» در قرآن 30
- 7- تفسیر آیه 18 «صُمٌ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ» 31
- 8- منشأ «نفاق» 34
- فصل سوّم: دوّمین مثال: تشبیهی دیگر برای منافقین 38
- تنوّع مثالهای قرآن 38
- شرح و تفسیر آیات 41
- پیامهای آیه 43
- 2- تفاوت این دو مَثَل 44
- 3- جهان منافق یا نفاق جهانی 45
- 4- پیدایش منافقان در اسلام 46
- اوّل- استهزا و شوخی گرفتن دین 47
- اشاره 47
- مراحل مبارزات دشمنان اسلام با اسلام 47
- سوّم- محاصره اقتصادی و قطع ارتباطات 48
- دوّم- نسبت «سحر» و «شعر» 48
- چهارم- نفشه سوء قصد به جان پیامبر صلی الله علیه و آله 49
- پنجم- جنگهای متوالی با مسلمانان 50
- ششم- توسّل به خطرناکترین سلاح: «نفاق» 53
- نتایج مَثَلها 54
- سعید بن جبیر به هنگام مرگ 56
- فصل چهارم سوّمین مثال: قساوت قلب 58
- داستان گاو بنی اسرائیل 59
- شرح و تفسیر آیه شریفه 60
- قلب مصنوعی آینهای برای عظمت قلب انسان 62
- تعبیر قرآن از دلهای بنی اسرائیل: «سختتر از سنگ» 65
- تسبیح تمام موجودات جهان 66
- قساوت 67
- دنیای بی عاطفهها 69
- علم و عاطفه وجه تمایز انسان از حیوان 69
- دین و مذهب، تقویت کننده عواطف 70
- عوامل قساوت در قرآن 71
- قساوت در روایات اسلامی 73
- فصل پنجم چهارمین مثال: مثال کفّار 78
- مانع بزرگ در دعوت پیامبران: «تقلید کورکورانه» 78
- شرح و تفسیر آیه شریفه 171 سوره بقره 80
- پیامهای آیه 81
- اشاره 83
- تقلید در قرآن 83
- اقسام تقلید 83
- فصل ششم: پنجمین مثال: انفاق 86
- راههای درمان فقر 87
- راه حلّ اسلام 88
- «انفاق» راهی برای فقرزدایی 89
- پیامهای آیه 91
- 2- منظور از «حبّه» در آیه شریفه 93
- 3- منظور از «یُضاعفُ» در آیه شریفه 94
- عالیترین نمونه انفاق در قرآن 95
- 4- بررسی «مشبّه» در آیه انفاق 99
- پرورش مال انفاق شده در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله 102
- «انفاق» در تعبیرات زیبای قرآن 104
- فصل هفتم: ششمین مثال: انفاقهای همراه با اذیّت و آزار 108
- شرح و تفسیر آیه 109
- پیامهای آیه 111
- سیره امامان در انفاق و بخشش 114
- صدقه بازدارنده مرگهای بد 116
- فصل هشتم: هفتمین مثال: «انفاق» های شایسته 118
- شرح و تفسیر آیه 118
- پیامهای آیه 120
- راههای انفاق و کمک به دیگران 123
- زهی سعادت که نصیب انسان شده است! 126
- آداب انفاق 128
- فصل نهم: هشتمین مثال: عاقبت امور 134
- مفسّران در تفسیر آیه مثل اقوالی دارند: 135
- عاقبت این شخص ختم به شر شد! 139
- پیام آیه مَثَل: «احباط و تکفیر» 140
- استدلالی بر وجود احباط و تکفیر 141
- فصل دهم: نهمین مثال: رباخواران 143
- رابطه این آیه با آیات قبل 144
- شرح و تفسیر 145
- پیامهای آیه 147
- 2- تناسب جرمها و مجازاتها 148
- فلسفه تحریم ربا 149
- رابطه «اخلاق» و «اقتصاد» در اسلام 149
- اسوه اخلاق در ارزشهای اخلاقی 152
- علی علیه السلام و هدیه شبانه 154
- مباحث تکمیلی آیه 156
- 2- آیا فعّالیّت بانکها بدون رباخواری ممکن است؟ 157
- 3- حکم سپردهها و وامها 158
- 4- آیاتی دیگر درباره ربا 160
- شرح و تفسیر 163
- فصل یازدهم دهمین مثال: خلقت شگرف حضرت عیسی بن مریم علیهما السلام 163
- قدرت خداوند در کلام امیر المؤمنین علیه السلام 164
- داستان پیدایش انسان 166
- نظر قرآن درباره پیدایش انسان 167
- شرح و تفسیر 169
- فصل دوازدهم یازدهمین مثال: انفاقهای کفّار 169
- پیامهای آیه 171
- عبرت بگیرید 176
- شأن نزول آیه 178
- فصل سیزدهم دوازدهمین مثال: مثال کفر و ایمان 178
- «حیات و زندگی» چیست؟ 180
- اقسام حیات و زندگی 182
- منظور از حیات در آیه مثل 182
- چرا عرب جاهلی را مرده میپندارند؟ 183
- آثار و برکات نور 184
- اشاره 184
- نور فرقان 185
- تقوا ثمره روزه و فرقان میوه تقوا 186
- زیبا جلوه کردن اعمال زشت در نظر کفّار 186
- فصل چهاردهم: سیزدهمین مثال: شرح صدر 187
- پیامهای آیه 188
- شرح و تفسیر 188
- 2- اعجاز علمی قرآن در آیه مَثَل 190
- 3- شرح صدر 191
- پیامبر صلی الله علیه و آله و همسایه یهودی 192
- فصل پانزدهم: چهاردهمین مثال: مبدأ و معاد 194
- جسمانی و روحانی بودن معاد 196
- شرح و تفسیر آیه 198
- میوههای مختلف از آب و هوا و زمین واحد! 199
- آثار معاد 200
- فصل شانزدهم: پانزدهمین مثال: بلد طیّب 202
- شرح و تفسیر مثال پانزدهم 204
- این مثل برای چه کسانی است؟ 205
- پیامهای آیه 205
- 2- قرآن و وحی برای کفّار نتیجه معکوس میدهد! 206
- مردم سه دستهاند 207
- قابلیّت، اکتسابی یا جبری؟ 209
- فصل هفدهم: شانزدهمین مثال: عالم منحرف 212
- شأن نزول آیه 213
- شرح و تفسیر 214
- پیام آیه خطر دانشمندان منحرف 217
- عالم و دانشمند دینی از دیدگاه امام حسن عسگری علیه السلام 218
- فصل هجدهم: هفدهمین مثال: مسجد ضرار 221
- شرح و تفسیر 223
- ابو عامر نصرانی، دشمن کینه توز اسلام 224
- فرمان تخریب مسجد ضرار 226
- پیامهای آیه 227
- فصل نوزدهم: هجدهمین مثال: زندگی زودگذر دنیا 229
- شرح و تفسیر 230
- فلسفه مثل 233
- پیامهای آیه 236
- فصل بیستم: نوزدهمین مثال: مَثَل کافر و مؤمن 239
- شرح حال مؤمنان 240
- شرح حال کافران 240
- شرح و تفسیر آیه مثل 242
- اشاره 242
- چشم، یکی از بزرگترین آیات الهی 243
- گوش آیتِ دیگر خداوند 244
- کفّار فاقد ابزار شناخت هستند 245
- چگونه حجابها را از خود برهانیم؟ 247
- علامتهای مؤمن 247
- فصل بیست و یکم: بیستمین مثال: توسّل به ما سوی اللَّه 249
- برق آسمانی و ابرهای بارانزا 250
- چگونه «برقِ» آسمان سبب نزول باران میشود؟ 251
- «رعد آسمانی» نشانهای از عظمت خدا 251
- شرح و تفسیر آیه مثل 254
- پیامهای آیه 256
- 2- أشکال مختلف بتپرستی. 258
- دعا از دیدگاه قرآن و روایات 260
- دعا برترین عبادت 261
- دعا در آئینه روایات 263
- راز اهمیّت دعا در اسلام 264
- رابطه «دعا» و «تربیت» 265
- موانع و شرایط استجابت دعا 268
- اجابت برخی از دعاها به مصلحت انسان نیست! 275
- دو سؤال مهم درباره دعا 276
- فصل بیست و دوم: بیست و یکمین مثال: مثال حقّ و باطل 279
- شرح و تفسیر 280
- اشاره 281
- پیامهای آیه 281
- 1- تعریف حق و باطل 281
- 2- نشانههای حق و باطل 283
- 3- وسعت حق و باطل 283
- 5- مبارزه حق و باطل همیشگی است 284
- 4- سرانجام مبارزه حق و باطل 284
- 6- چگونگی پیدایش باطل 285
- حق و باطل از نگاه آیات و روایات 286
- مصادیق حق چیست و کیست؟ 286
- عمر کوتاه «باطل» و دولت پایدار «حق» 288
- حق تلخ و باطل شیرین است! 289
- باطل همواره در لباس حق جلوه میکند 290
- علی علیه السلام محور حق 291
- شرح و تفسیر آیه 293
- فصل بیست و سوم: بیست و دومین مثال: تقوا برات بهشت 293
- مراحل چهارگانه قبل از ولادت 294
- عجایبی از عالم جنین 295
- مراحل چهارگانه کمال انسان 296
- شرح و تفسیر آیه مثل 299
- پیام مهم آیه 299
- فصل بیست و چهارم: بیست و سومین مثال: اعمال کافران 301
- ارتباط آیه مَثَل با آیات قبل 301
- شرح و تفسیر: 302
- فواید خاکستر 303
- پیامهای آیه 305
- چرا ایمان و ولایت شرط صحّت اعمال است؟ 307
- 2- دومین پیام این است که آدمهای بیایمان، انگیزههای معنوی ندارند؛ 309
- إحباط در قرآن 310
- حبط در جهان طبیعت 312
- فصل بیست و پنجم: بیست و چهارمین و بیست و پنجمین مثال: کلمه «طیّبه» و «خبیثه» 315
- ارتباط آیات مَثَل با آیات پیشین 316
- شرح و تفسیر 317
- نکته مهم خداشناسی 319
- «کلمه طیّبه» چیست؟ 321
- کلمه طیّبهای از امام حسن مجتبی علیه السلام 322
- فصل بیست و ششم: بیست و ششمین مثال: مثال والایی برای خداوند 324
- چرا عرب جاهلیّت دختران خود را میکشت؟ 328
- ارتباط آیه مَثَل با آیات قبل 328
- دختر دسته گل است 330
- ارتباط آیه مثل با آیات قبل 333
- فصل بیست و هفتم: بیست و هفتمین مثال: بتپرستان و خداپرستان 333
- انگیزه پرستش 334
- پیامهای آیه 336
- 2- بردگیهای مدرن 339
- حضرت یوسف علیه السلام انسانی آزاده 340
- علی علیه السلام آزادمردی دیگر 341
- شرح و تفسیر 344
- فصل بیست و هشتم: بیست و هشتمین مثال: مشرک و مؤمن 344
- پیام آیه: شرک و بتپرستی در قرن بیستم. 347
- فصل بیست و نهم: بیست و نهمین مثال: تازهمسلمانان سست ایمان 353
- شرح و تفسیر 354
- پیامهای آیه شریفه 355
- اهمیّت وفای به عهد و پیمان 357
- فصل سی ام: سیامین مثال: کفران نعمت 360
- شرح و تفسیر 361
- پیامهای آیه 365
- 2- آیا «قریه» در مَثَل وجود خارجی داشته است؟ 367
- 2 منظور از «ریح» در آیه، شیطان سرکش است. 368
- 3 این همه روایات در مذمّت دنیا چرا؟ 368
- 2 هدف از آفرینش 368
- دورنمای بحث 368
- دورنمای بحث 368
- مثال پنجاه و ششم: استقامت همسر فرعون 368
- ب: کار شکنی منافقین در حدیبیّه 368
- اراده، عامل اصلی افعال و کردار! 368
- پیامهای آیه 368
- مثال سی و ششم: بت پرستی 368
- شرح و تفسیر 368
- چرا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را شاعر میخواندند؟ 368
- دورنمای بحث 368
- 2 اتّحاد رمز پیروزی 368
- دور نمای بحث 368
- پیامهای آیات هیجده گانه 368
- 1 از کمی نفرات نترسید 368
- 3 نکته تعبیر به «اسفار» نه «کتاب» 368
- منظور از نور خدا چیست؟ 368
- دور نمای بحث 368
- مباحث تکمیلی 368
- مثل اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در انجیل 368
- دور نمای بحث 368
- شرح و تفسیر 368
- مثال پنجاه و دوم: جاذبه فوق العاده قرآن 368
- مؤمن کیست؟ 368
- مثال سی و هشتم: سراب زندگی 368
- آثار ایمان به نزدیکی خداوند 368
- پیامهای آیه: 368
- 2 «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» اشاره به چیست؟ 368
- بحث تکمیلی 368
- پیامهای آیه: 368
- شرح و تفسیر 368
- دور نمای بحث 368
- پیام آیه 368
- 3 رابطه «گناه» و «قطع روزی» 368
- پیامهای آیه 368
- 2 نشانه ایمان 368
- شرح و تفسیر 368
- پیام تربیتی آیات مذکور 368
- شرح و تفسیر 368
- اشاره 368
- تحلیل روایات 368
- دور نمای بحث 368
- مراتب ایمان! 368
- پیامهای آیه 368
- دور نمای بحث 368
- 4 هدایت، قابلیّت لازم دارد. 368
- سیری در آیات قبل از آیه مثل 368
- دورنمای بحث 368
- اشاره 368
- مباحث تکمیلی 368
- دور نمای بحث 368
- معرّفی اجمالی سوره حجرات 368
- 2 چرا «حمار»؟ 368
- شرح و تفسیر 368
- شأن نزول آیات فوق 368
- مثال چهلم: پستترین انسانها 368
- اوصاف منافقین 368
- شرح و تفسیر 368
- پیامهای آیه 368
- شرح و تفسیر 368
- 3- ایجاد قدرت و حرکت 368
- 3 برنامهریزی در کارهای تبلیغی 368
- 2 خطرات منافقین 368
- بررسی اجمالی سوره تحریم 368
- پیامهای آیه 368
- تاریخ یهود در مدینه 368
- 4 ولیّ مؤمنان کیست؟ 368
- دور نمای بحث 368
- الف- تفسیر فلسفی آیه نور 368
- اشاره 368
- زندگی دنیا به چه چیز تشبیه شده است؟ 368
- نگاهی به آیات قبل از آیه مثل 368
- قبح و زشتی فوق العاده غیبت 368
- مثال سی و سوم: زندگی دنیا 368
- شرح و تفسیر آیه مثل 368
- 4 توحید حاکمیّت 368
- عاقبت انسان مغرور 368
- 5 آیه مثل شامل هر عالم بی عملی میگردد! 368
- شرح و تفسیر 368
- پیامهای آیات فوق 368
- شرح و تفسیر آیه مثل 368
- شرح و تفسیر 368
- پلی به سوی توحید در ماه توحید 368
- مباحث تکمیلی 368
- 4 تاریخ گذشتگان چراغ راه آیندگان 368
- دورنمای بحث 368
- آیا مثال زدن برای ذات خداوند جایز است؟ 368
- مثال سی و نهم: اعمال مشرکان 368
- 3 تکیه بر منافقان خطاست! 368
- ترسیم چهره عالمان بی عمل در روایات 368
- معنای «مثال» در استعمالات قرآن 368
- دور نمای بحث 368
- اهمّیّت توحید 368
- شکستن ارزشهای کاذب از اهداف انبیاست 368
- اسلحه منکران خدا 368
- مثال سی و هفتم: ذات بیمانند خدا 368
- آیا تکیه بر غیر خدا، تکیه بر تار عنکبوت نیست؟ 368
- توحید خمیرمایه اصول و فروع دین 368
- مثال سی و یکم: مثالهای کافران 368
- 3 شکنجه عامل تکامل یا وسیله شکست! 368
- مباحث تکمیلی: 368
- اشاره 368
- 4- رفع موانع حیات 368
- مباحث تکمیلی 368
- پیامهای آیه 368
- 2 سخنی از امام کاظم علیه السلام 368
- 4 مشرک از خود ارادهای ندارد. 368
- اشاره 368
- پیام آیه 368
- داستان تحریم 368
- 2 منظور از «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» چیست؟ 368
- مثال سی و پنجم: توحید و شرک 368
- پیام آیه 368
- دور نمای بحث 368
- روشهای مبارزه با بت پرستی 368
- 2- آیا مگس موجود کوچکی است؟ 368
- پیام آیه 368
- مثال پنجاه و هشتم: تصویری از مؤمنان و کافران 368
- اشاره 368
- جاذبه شگفتانگیز قرآن 368
- پیامهای آیه 368
- شرح و تفسیر 368
- علی علیه السلام مصداق کامل آیه مثل 368
- 2 توحید صفات 368
- چراغ در طول تاریخ 368
- عزّت در سایه ایمان 368
- الف: داستان إفک! 368
- دور نمای بحث 368
- 3- تقوی و پرهیز کاری 368
- پیشگفتار 368
- شرح و تفسیر 368
- پیام آیه 368
- 2 «باقیات صالحات» چیست؟ 368
- ماهیّت بت پرستی 368
- برده داری از دیدگاه اسلام 368
- 2 مثال مذکور شامل همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله نمیشود! 368
- 2 ممنوعیّت جدال 368
- دورنمای بحث 368
- مثال پنجاهم و پنجاه و یکم: یهود 368
- 3 اسباب تذکّر 368
- علی علیه السلام نمونه کامل ویژگیهای پنجگانه 368
- 2 دنیا از دیدگاه روایات 368
- قصّه ایمان آوردن آسیه 368
- شرح و تفسیر 368
- مثال چهل و هفتم: غیبت 368
- 5 شیطان و منافقین در یک مسیر حرکت میکنند! 368
- از تاریخ عبرت بگیریم 368
- 3 جبر یا اختیار؟ 368
- د: اجتماع منافقان در سقیفه! 368
- مثال پنجاه و چهارم: ویژگیهای منافقان 368
- ارتباط آیات مثل با آیات پیشین 368
- اشاره 368
- پیامهای آیه 368
- شرح و تفسیر آیه مثل 368
- 3 غیبت در لباس تقدّس! 368
- مثال چهل و یکم: تکیه بر غیر خدا 368
- اهمّیّت توحید 368
- مثال سی و دوم: مستکبران و مستضعفان 368
- شرح و تفسیر 368
- شرح و تفسیر 368
- پیام آیه 368
- 3 توحید افعالی 368
- ج: ترور نافرجام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله توسّط منافقان! 368
- 1- اثر هدایت 368
- 3 فلسفه مثال به حیوانی ضعیف 368
- 3 مشرک آرامش ندارد. 368
- شرح و تفسیر 368
- دور نمای بحث 368
- اشاره 368
- این آیه مشتمل بر دو مثال است 368
- شرح و تفسیر 368
- عبرت بگیرید! 368
- مثال چهل و سوم: پیروزی اقلّیّت و شکست اکثریّت 368
- 2 اسلام، دین کیفیّت است نه کمّیّت 368
- شأن نزول آیه مثل 368
- مثال سی و چهارم: تنوّع مثالهای قرآن 368
- 2- اثر تربیت 368
- غوغاسالاری نشانه جاهلیّت 368
- 2 خود مان را فریب ندهیم! 368
- شرح و تفسیر 368
- چگونه ایمان خود را تقویت کنیم؟ 368
- دور نمای بحث 368
- مثال چهل و هشتم: نزدیکی خدا به انسان 368
- پیام آیه 368
- 2 هدف از بلاها و عذابها 368
- مشکلات و معایب حرکت خزندگان 368
- حجاب مستور چیست؟ 368
- شرح و تفسیر 368
- شرح و تفسیر 368
- 2 بی اعتباری دنیا 368
- پیامهای آیه: 368
- شاخههای توحید 368
- پیام آیه 368
- مثال چهل و نهم: مثالی دیگر برای زندگی دنیا 368
- شرح و تفسیر 368
- 1- آیا در آیه مثل تشبیهی وجود دارد؟ 368
- دورنمای بحث 368
- 3 دقّت در انتخاب دوست 368
- شرح و تفسیر 368
- دورنمای بحث 368
- دورنمای بحث 368
- شرح و تفسیر 368
- مثال چهل و چهارم: شرک و توحید 368
- تفاوت این مثال با مثالهای قبل 368
- دور نمای بحث 368
- رابطه «تسبیح» و «توبه» 368
- مباحث تکمیلی 368
- پیامهای آیه 368
- ایمان سرچشمه همه خوبیها 368
- مثال پنجاه و پنجم: میزان، ضابطه است نه رابطه! 368
- 2 ندای حق را باید گوش داد! 368
- 2- دقّت در اسرار آفرینش 368
- شأن نزول 368
- شرح و تفسیر 368
- مثال پنجاه و هفتم: مریم بنت عمران 368
- پیامهای آیه 368
- 2 تار عنکبوت یکی از آیات بزرگ الهی 368
- دور نمای بحث 368
- مسحور یعنی چه؟ 368
- شرح و تفسیر 368
- دور نمای بحث 368
- 5 توحید مالکیّت 368
- توصیف اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در تورات 368
- دور نمای بحث 368
- مثال پنجاه و نهم: افراد بخیل 368
- پیامهای آیه 368
- 4 ارزش علم و دانش 368
- مثال چهل و دوم: توحید مالکیّت 368
- تفاوت این آیه و آیه 24 سوره یونس 368
- 2 سرچشمه اختلاف جهل و نادانی است. 368
- پیامهای آیه 368
- اشاره 368
- مثال پنجاه و سوم: عالمان بی عمل 368
- 1- آشنایی با قرآن 368
- مثال چهل و پنجم: عیسای مسیح علیه السلام 368
- پیامهای آیه 368
- 4 لجاجت یا باز گشت؟ 368
- دور نمای بحث 368
- دور نمای بحث 368
- چیزهایی که به نور تشبیه شده است 368
- هیبت و عظمت قرآن 368
- مباحث تکمیلی 368
- مرض غرور را از دو راه میتوان درمان کرد: 368
- آیا آیه فوق از امثال القرآن است؟ 368
- ب- تفسیر روایی آیه نور 368
- معیار سنجش نفاق 368
- مثال چهل و ششم: اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 368
- پیامهای آیه: 368
- دورنمای بحث 368
- مثال شصتم: موضعگیری در مقابل سخن حق 368
- واقعیّتهای نهفته در برچسبها 368
- آیا آیه مورد بحث جزء امثال القرآن است؟ 368
- چرا آسیه تقیّه نکرد؟ 368
- 4- توسّلات و دعا 368
- 1 توحید ذات 368
«شهر سبأ» بوده است. «1» این شهر بنابر آنچه که در سوره سبأ آمده است، سرزمین بسیار آبادی بوده است. مردم این شهر سدّی به نام «مأرب» ساختند که به برکت آن، تمام شهر به یک باغ سرسبز تبدیل گشت. نعمت در این شهر آنقدر زیاد بود که هیچ مسافری در سفرهای خود نیازی به آذوقه نداشت؛ زیرا کافی بود که سبدی را روی سر بگیرد و در جادّه حرکت کند که در مدّت کوتاهی سبد او از میوههای درختانی که دو طرف جادّه قرار داشت پر میشد. این شهر هم امنیّت پایدار داشت و هم نعمت فراوان؛ ولی مردم، راه کفران و ناسپاسی را انتخاب کردند و در مقابل اینهمه نعمت ناسپاسی کردند. خداوند به چند موش صحرایی فرمان نابودی آن شهر را صادر کرد. موشها سدّ «مأرب» را- که یک سدّ خاکی بود- سوراخ کردند. آب کمکم از سوراخها بیرون آمد سوراخها رفتهرفته بزرگتر میشد تا اینکه در دل شب ناگهان سد شکست و تمام شهر را آب فرا گرفت، سیلاب عظیمی خروشید و تمام قصرها، زراعتها، خانهها، درختان، باغها را نابود گردانید. این شهر آباد به قدری ویران شده که باقیمانده جمعیّت آن از شهر هجرت کردند!
در عصر و زمان ما نیز ثمره این کفران نعمتها و ناسپاسیها دیده شده است.
اروپا قبل از جنگ جهانی دوم غرق در نعمتهای فراوان بود، شهرهای آباد، تمدّن پیشرفته، تکنیک قوی و ... همه چیز در آن وجود داشت؛ ولی بر اثر کفران نعمت و ناسپاسی، دنیا مبتلا به جنگ جهانی دوم شد، تمام این نعمتها از بین رفت؛ 30 میلیون قربانی و به همین تعداد مجروح و معلول بهجای ماند و قسمت عمدهای از اروپا طعمه آتش این جنگ گردید.
نتیجه اینکه کفران نعمت عذاب الهی را بدنبال دارد.
______________________________
(1)- تفسیر نمونه، جلد 11، صفحه 431.
بنابراین، این آیات و مثلهای قرآنی برای ما انسانها هشدارباشی است که خداوند و نعمتهای مادّی و معنوی او را سپاس بگوئیم که بیشک:
شکر نمت نعمتت افزون کندکفر نعمت از کفت بیرون کند
*** «پایان جلد اوّل»
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 15
پیشگفتار
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
سخن گفتن پیرامون زوایای مختلف قرآن- تنها نسخه شفابخش دردها و آلام بشر و تنها کتاب آسمانی محفوظ از تحریف و دستکاری- کاری بس دشوار است. به این جهت، دست به دامان معصومین علیهم السلام میزنیم که طبق حدیث ثقلین همیشه با قرآن بوده و خواهند بود و چنگ زدن به دامان آنها در سایه قرآن موجب نجات و رستگاری است.
از میان احادیث و روایات بسیار فراوانی که در این زمینه وجود دارد، در این جا تنها به یک حدیث از امام رضا علیه السلام- که از جاودانگی و طراوت همیشگی کتاب خدا سخن میگوید- قناعت میکنیم؛ فرمود:
هُو حَبلُ اللّه المَتینُ ... الْمُؤدِّی إِلَی الْجَنَّةِ، وَ المُنجی مِن النّارِ، لا یَخلُقُ عَلَی الأزمِنَةِ وَ لا یَغِثُّ علَی الألسِنَةِ، لأنّه لم یُجْعَلْ لزَمانٍ دونَ زَمانٍ، بل جُعِلَ دلیلَ البُرهانِ وَ الحُجّة علی کُلِّ إنسانٍ «1»؛ قرآن ریسمان محکم (ارتباط) خداوند (با خلق او) است ...؛ قرآن هدایت کننده به سوی بهشت و نجات دهنده از آتش (دوزخ) است و بر اثر گذر زمانها، کهنه نمیشود و زبانهای گوناگون، آن را به انحطاط نمیکشاند؛ چرا که قرآن برای زمان خاصّی قرار داده نشد بلکه راهنمای برهان و حجّت بر کلّ انسان گردید.
قرآن مجید دارویی است شفابخش برای تمام انسانها در تمام دورانها.
قرآن همیشه و برای همه کس، مطالب تازه و نو دارد و هیچگاه نباید به آنچه
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 3294، حدیث 16436.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 16
مثالهای زیبای قرآن ج2 49
مفسّران عالیقدر تاکنون گفته و نوشتهاند، بسنده کرد که این خود قدر نشناسی از قرآن و عدم معرفت کافی نسبت به این عطیّه بزرگ و بی بدیل الهی است.
به این جهت کتابهای تفسیری جدید اغلب مطالب تازهتر و کاملتری نسبت به تفاسیر پیشینیان دارد؛ هرچند زحمات و تلاشهای پر ارزش گذشتگان نباید فراموش شود.
کتاب حاضر
این کتاب، حاصل سه دوره از جلسات تفسیر قرآن در ماه مبارک رمضان است که توسّط مرجع عالیقدر جهان تشیّع، مفسّر قرآن کریم، حضرت آیة اللَّه العظمی مکارم شیرازی «مدّ ظلّه العالی» بیان شده است.
این مجموعه که حاصل مطالب تنظیم شده و مدوّن فرمودههای معظّمله است، پس از تحقیق لازم پیرامون مدارک و منابع آن، به عنوان جلد دوم «امثال القرآن» و مشتمل بر سی مثال قرآنی دیگر به شیفتگان معارف الهی و قرآنی تقدیم میگردد.
در پایان لازم میدانم از تمامی عزیزانی که به نوعی در تهیّه و نشر این اثر ارزشمند مساعدت داشتهاند، مخصوصاً از حجّة الاسلام آقای دهقانی که زحمت مقابله قسمت عمده آن را متقبّل شدند، تقدیر و تشکّر کنم.
پیشاپیش از پیشنهادها و انتقادهای شما خوانندگان فاضل، که در تکمیل این اثر در چاپهای بعد مؤثّر خواهد بود، قدردانی میکنم.
خداوندا! ما را با قرآن زنده بدار!
با قرآن بمیران!
و با قرآن محشور فرما!
آمین یا ربّ العالمین.
رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا انَّکَ انْتَ السَّمِیعُ الْعَلیمُ
حوزه علمیّه قم- ابوالقاسم علیان نژادی
بهار 80
مثال سی و یکم: مثالهای کافران
اشاره
خداوند متعال، در آیه 48 سوره إسراء، میفرماید:
انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطیعُونَ سَبیلًا
ببین چگونه (کفّار) برای تو مَثَلها زدند؛ در نتیجه گمراه شدند، و نمیتوانند راه حق را پیدا کنند.
دورنمای بحث
این مثال بر خلاف مثالهای گذشته و آینده است؛ زیرا مثلهایی که خداوند مطرح کرده است، برای روشن شدن مطالب پیچیده عقلی و دور از حسّ است؛ ولی آیه مَثَل اشاره به مثلهایی دارد که از زبان کفّار درباره وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیان شده است؛ از این رو، هدف خداوند از بیان مثلها، هدایت مردم و هدف کفّار از بیان مَثَلها، گمراهی آنان است.
شرح و تفسیر
اشاره
برای روشن شدن این که کفّار چه مثلهایی برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله بیان کردهاند، باید به آیات قبل از آیه مثل رجوع کرد؛ خداوند در آیه 45 سوره إسراء
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 18
چنین میفرماید:
وَ اذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتوراً
ای پیامبر! هنگامی که به تلاوت و قرائت قرآن (مجید) میپردازی، بین تو و کسانی که ایمان به جهان آخرت ندارند، حجاب مستوری قرار میدهیم.
حجاب مستور چیست؟
مفسّران در معنا و تفسیر «حجاب مستور» دیدگاههای مختلف دارند:
برخی معتقدند که منظور پرده واقعی و حقیقی است که مانع از دیدن افراد یا اشیاء پشت پرده میشود. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله مشغول تلاوت قرآن میشد، بین آن حضرت و کفّار پردهای حایل میشد که آنها صدای آن حضرت را میشنیدند ولی خود آن حضرت را نمیدیدند. «مستور» در اینجا به معنای «نامرئی» است؛ یعنی، بین کفّار و پیامبر، پرده نامرئی وجود داشت که با چشم دیده نمیشد.
فلسفه این پرده نامرئی، این بود که به هنگام تلاوت قرآن، پیامبر آیاتی را قرائت میکرد که باعث خشم و غضب کفّار میشد؛ مثل آیاتی که در مذمّت بتها و مشرکان و یا آیاتی که درباره پیروزی آینده اسلام و مانند آن نازل میشد ممکن بود کفّار با شنیدن این آیات، در حال خشم و غضب بر پیامبر هجوم آورند و صدمهای بر آن حضرت وارد سازند. به این جهت، هنگام تلاوت آیات قرآن، خداوند آن پرده نامرئی را حایل میکرد. «1»
برخی دیگر از مفسّران بر این اعتقادند که جمله «حجاباً مستوراً» کنایه از حجاب معنوی، لجاجت، تعصّب، جهل و عداوت است. این صفات زشت که در مشرکان عصر پیامبر صلی الله علیه و آله وجود داشت، برای آنان به صورت حجابی درمیآمد که مانع از فهم
______________________________
(1) مجمع البیان، جلد 6، صفحه 418.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 19
آیات قرآن میشد. قرآنی که برای همه مایه هدایت و روشنی قلبهاست، در این افراد به خاطر وجود این حجابهای پنهانی اثر نمیکرد. «1»
بنابر هر یک از دو تفسیر، آیه در مقام بیان این مفهوم است که چنین حجابی در بین پیامبر صلی الله علیه و آله و کفّار وجود داشته که مانع از نفوذ آیات قرآن در آنان میشده است.
در آیه 46 همان سوره میفرماید:
وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ اکِنَّةً انْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً و اذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی ادْبارِهِمْ نُفُوراً
و بر دل این کفّار پردههایی میافکنیم که این پردهها مانع فهم آنها میشود و در گوشهایشان سنگینی قرار میدهیم تا حرف حق را نفهمند و قرآن را نشنوند و هنگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد میکنی، آنها پشت میکنند و از تو روی برمیگردانند.
لجاجت و تعصّب کار را به آنجا میرساند که به جای آن که از باطل رویگردان شوند، از حرف حق روی میگردانند، و بدترین بلا برای کفّار لجوج همین است.
از این رو قرآن در آیه 7 سوره نوح علیه السلام از زبان آن حضرت تعبیر عجیب و تکاندهندهای دارد، میفرماید:
وَ انِی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا اصابِعَهُمْ فی اذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ اصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً
و من هر زمان آنها را دعوت کردم که [ایمان بیاورند و] تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استکبار کردند.
آن قدر مردم زمان حضرت نوح علیه السلام لجوج و نادان بودند که نه تنها انگشتان را در گوش خود فرو میکردند، بلکه از جهت محکمکاری، لباسها را نیز بر سر میکشیدند
______________________________
(1) تفسیر نمونه، جلد 12، صفحه 147.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 20
تا حرف حق را نشنوند.
خداوندا همه ما را از بلای خانمان سوز لجاجت و تعصّب بد حفظ فرما!
در آیه 47 همان سوره نیز میفرماید: «نَحْنُ اعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ اذْ یَسْتَمِعُونَ الَیْکَ وَ اذْهُمْ نَجْوی اذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ انْ تَتَّبِعُونَ الَّا رَجُلًا مَسْحُوراً» آیه به این مطلب اشاره دارد که برخی از مشرکان از قرآن فرار میکنند و برخی دیگر به آن گوش میسپارند؛ ولی هدف آنها از این استماع، شیطنت است و میخواهند به این وسیله عیبجویی کرده، مانع هدایت مردم شوند. به این جهت، با هم نجوا و گفتگو میکردند و میگفتند:
«این مرد (پیامبر) که این آیات قرآن را میخواند «مسحور» است و شما (مسلمانان) جز از انسان مسحور، پیروی نمیکنید!»
بنابراین، یکی از مثلهایی که برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میزدند، مَثَل «مسحور» بود.
مسحور یعنی چه؟
عرب جاهلیّت فکر میکرد که بعضی از افراد بر اثر جنزدگی دیوانه شدهاند؛ یعنی جن در آنها حلول کرده «1» و آنها را «مجنون» میخواندند و فکر میکردند که دیوانگی بعضی دیگر بر اثر سحر ساحران است و آنها را مسحور میدانستند.
بنابراین، مشرکان در مَثَل خود پیامبر را به انسان مسحور تشبیه میکردند تا شاید بتوانند با این کار از اثرات سخنان جذّاب و گویای پیامبر جلوگیری نمایند.
*** از آیه شریفه مَثَل استفاده میشود که مشرکان بیش از یک مثل- که بدان اشاره شد- برای پیامبر مطرح میکردند که برخی از آنها: مسحور؛ مجنون؛ کاهن «2»؛ ساحر و شاعر است.
______________________________
(1) به همین جهت گاهی دیوانگان را کتک میزدند تا جن از بدن آنها خارج شود.
(2) کاهن به کسی گفته میشود که از آینده خبر میدهد و غیب گویی مینماید و معروف است که کاهنان با شیطانها و جنها ارتباط دارند و خبرها را از آنها کسب میکنند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 21
اسلحه منکران خدا
در طول تاریخ بشر، پیامبران و جانشینان آنان، امامان معصوم و جانشینان خاصّ و عامّ آنها، علما، فقها و تمامی کسانی که در خطّ آنها بودهاند، مورد اتّهام منکران خدا قرار گرفته و میگیرند و آنان انواع تهمت و برچسب را بر این پویندگان راه حقّ و حقیقت میزدند تا با این نسبتهای دروغین و زشت، مردم حقجو و تشنه معارف الهی را از اطراف آنها پراکنده سازند؛ همان گونه که در انقلاب اسلامی ایران، همگان شاهد بودند که دشمن ناتوان پیوسته چه تهمتها و برچسبهایی را به انقلابیّون، حضرت امام (رحمه اللّه) و یاران باوفای او میزدند؛ ولی میدانیم که دروغ فروغی ندارد و خورشید حقیقت، هیچگاه در پشت ابر پنهان نمیماند.
در میان تهمتها و برچسبهایی که به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله زدهاند، دو برچسب آن، که حتّی به سایر پیامبران نیز نسبت دادهاند، بسیار شایع بوده است؛ آن دو عبارتند از:
«ساحر» و «مجنون». از این رو، قرآن مجید میفرماید:
کَذلِکَ ما أَتَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ الّا قالُوا ساحِرٌ اوْ مَجْنُونٌ «1» این گونه است که هیچ پیامبری قبل از اینها به سوی قومی فرستاده نشد، مگر این که آنها گفتند: او ساحر یا دیوانه است!
ولی همان طور که گذشت این برچسبها و مثلها برای اغفال مردم، مؤثّر واقع نشد؛ به همین جهت، مرتّب برچسبها و تهمتها را عوض میکردند و گاهی هم ضدّ و نقیض میگفتند؛ مانند برچسب ساحر و کاهن و مجنون که با هم متناقضند؛ زیرا سحر و غیبگویی، هوش و حافظه فراوانی میخواهد و یک شخص مجنون و دیوانه هرگز نمیتواند ساحر یا کاهن شود.
______________________________
(1) سوره ذاریات، آیه 52.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 22
واقعیّتهای نهفته در برچسبها
در این برچسبها و تهمتهای دشمن، واقعیّتهایی نیز وجود دارد که دشمن آن را ناخواسته منتشر میسازد؛ مثلًا، آنها به پیامبر صلی الله علیه و آله میگفتند: «تو مجنون و مسحور هستی!» فلسفه این نسبت ناروا این بود که آنها میگفتند: «ما به نزد پیامبر رفتیم و گفتیم چرا شما آئین جدیدی آوردهای؟ اگر هدف از این کار اندوختن مال و ثروت است، ما تو را ثروتمندترین مرد مکّه خواهیم کرد و اگر زن و همسر میخواهی، بهترین و زیباترین زنان مکّه را به ازدواج تو درمیآوریم و اگر طالب ریاست و مقامی، ما تو را رئیس خود قرار میدهیم!»
امّا پیامبر صلی الله علیه و آله در جواب همه آنها میگوید: «اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهید، هرگز از دین و آئین خود دست نمیکشم! «1»»
با این جواب صریح پیامبر صلی الله علیه و آله، کفّار مکّه میگفتند: آیا چنین انسانی که زیباترین زنان و بهترین پست و مقام و بیشترین مال و ثروت را رها کرده و دعوت به توحید میکند، دیوانه نیست؟!
آری! همواره خداپرستان از دید دنیاپرستان دیوانه هستند! خداپرست وقتی که در کوچه و خیابان مال گمشدهای را بیابد، با سعی فراوان در پی صاحبش میگردد؛ این کار از دیدگاه دنیاپرستان دیوانگی است؛ زیرا عقل در دیدگاه دنیاپرستان، دنیاپرستی است و پاکی و تقوا از نظر آنها جنون و دیوانگی است!
بنابراین، از این برچسب دشمنان درمییابیم که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شخصی بوده که اصول اسلام را با هیچ چیز معامله و معاوضه نمیکرده است و به همین جهت او را مجنون و مسحور میخواندند.
از اینکه او را کاهن میخواندند، معلوم میشود که آن حضرت از اخبار غیبی بهگونهای خبر میداد که خطایی در آن نبود و به واقعیّت میپیوست؛ از این رو، در
______________________________
(1) سیره ابن هشام، جلد اوّل، صفحه 265 (به نقل از «فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام» صفحه 109).
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 23
آیات اوّلیّه سوره روم آمده است:
غُلِبَتِ الرُّومُ فی ادْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ فی بِضْعِ سِنینَ لِلَّهِ الْامْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشآءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ
رومیان مغلوب شدند [و این شکست در سرزمین نزدیکی رخ داد؛ امّا آنان پس از [این مغلوبیّت بزودی غلبه خواهند کرد در چند سال؛ همه کارها از آنِ خداست؛ چه قبل و چه بعد [از این شکست و پیروزی و در آن روز، مؤمنان [به خاطر پیروزی دیگری خوشحال خواهند شد به سبب یاری خداوند؛ و او هر کس را بخواهد یاری میدهد؛ و او صاحب قدرت و رحیم است.
روم از ایران شکست خورد و بنابر اشاره آیه، طولی نکشید که روم دوباره بر ایران غلبه پیدا کرد و همزمان با پیروزی روم، مسلمانان نیز به پیروزی دست یافتند؛ وقتی کفّار به این خبر غیبی مقرون به واقعیّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله واقف شدند، چارهای نیافتند جز این که نسبت «کهانت» به حضرت دهند؛ ولی همان طور که گذشت، این برچسب نیز از اخبار غیبی مقرون به واقعیّت آن حضرت حکایت دارد.
چرا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را شاعر میخواندند؟
زیرا آیات قرآن به قدری فصیح و بلیغ و موزون بود و مردم را به سوی خود جذب میکرد که کفّار چارهای نداشتند، جز این که بگویند: «پیامبر شاعر است» در حالی که قرآن مجید در آیه 69 سوره یاسین، در پاسخ به آنها میفرماید:
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ انْ هُوَ الّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ
ما هرگز شعر به او (پیامبر) نیاموختیم، و شایسته او نیست [که شاعر باشد]؛ این [کتاب آسمانی فقط ذکر و قرآن مبین است.
نسبت شاعری به پیامبر صلی الله علیه و آله نیز حکایت از جذّابیّت، لطافت و ظرافت قرآن دارد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 24
نسبت «جادوگری و ساحری» به پیامبر نیز کاشف از اثرات مهمّ معجزات آن حضرت است؛ آنها که در مقابل معجزات بحق و واقعیّتدار آن حضرت، عاجز شدند، به تهمت و برچسب جادوگری تمسّک جستند.
داستان زیبای «اسعد بن زراره»- که مشروح آن در جلد اوّل این کتاب گذشت- دراینباره گواه و شاهد خوبی است.
پیام تربیتی آیات مذکور
آیات مذکور به ما میآموزد که اگر بخواهیم به حقیقت دست یابیم، باید حجابهای درون را کنار بزنیم؛ مخصوصاً حجاب تکبّر، تعصّب، خودخواهی، لجاجت و مانند آن؛ اگر این حجابها دریده نشود، باطل در درون انسان، حق جلوه میکند؛ این حجابها در هر بخشی از زندگی انسان امکان دارد به وجود آید، در این لحظه است که آدمی از راه حق گریزان میشود.
از این رو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی میفرماید:
منْ کانَ فی قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیَّةٍ بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ مَعَ اعْرابِ الْجاهِلِیَّةِ «1»
کسی که به اندازه سر سوزنی تعصّب بیجا در قلبش باشد، خداوند در روز قیامت او را در زمره اعراب جاهلیّت محشور میکند.
بنابراین، برای دیدن حق باید حجاب تعصّب را کنار زد.
***______________________________
(1) میزان الحکمه، باب 2743، حدیث 12733.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 25
مثال سی و دوم: مستکبران و مستضعفان
اشاره
آیات دوازدهگانه سوره کهف (32- 43)، سی و دومین مثل قرآنی مورد بحث را تشکیل میدهد؛ خداوند متعال در این آیات میفرماید:
وَ اضْرِبْ لَهُم مَثَلًا رَجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أعْنابٍ و حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ ءَاتَتْ أُکُلَهَا وَ لَمْ تَظْلِم مِّنْهُ شَیْئاً وَ فَجَّرْنَا خِلَلَهُمَا نَهَراً وَ کَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصاحِبِه وَ هُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَاْ أَکْثَرُ مِنکَ مَالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً وَ مَآ أَظُنُّ السّاعَةَ قَآئِمَةً وَ لَئِن رُّدِدْتُّ إِلَی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِّنْهَا مُنْقَلَباً قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّکَ رَجُلًا لَکِنَّاْ هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَ لَآأُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً وَ لَوْ لَآإِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَآءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إلَّابِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَاْ أَقَلَّ مِنکَ مَالًا وَ وَلَداً فَعَسَی رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِّنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْهَا حُسبَاناً مِّنَ السَّمَآءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً أَوْ یُصْبِحَ مَآؤُهَا غَوْراً فَلَن تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 26
یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَی مَآ أَنْفَقَ فِیهَا وَ هِیَ خَاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِهَا وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدَاً وَ لَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَ مَا کَانَ مُنْتَصِراً هُنَالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً؛
[ای پیامبر!] برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، که برای یکی از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم و گرداگرد آن دو [باغ را با درختان نخل پوشاندیم و در میانشان زراعت پربرکتی قرار دادیم؛ هر دو باغ، میوه آورده بود، [میوههای فراوان ، و چیزی فروگذار نکرده بود؛ و میان آن دو، نهر بزرگی جاری ساخته بودیم.
صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت؛ به همین جهت، به دوستش- در حالی که با او گفتگو میکرد- چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات نیرومندترم!» و در حالی که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد و گفت: «من گمان نمیکنم هرگز این باغ نابود شود! و باور نمیکنم قیامت برپا گردد! و اگر به سوی پروردگارم بازگردانده شوم [و قیامتی در کار باشد]، جایگاهی بهتر از این جا خواهم یافت.
دوستِ [با ایمانِ وی- در حال گفتگو با او- گفت: «آیا به خدایی که تو را از خاک و سپس از نطفه آفرید و پس از آن تو را مرد کاملی قرار داد، کافر شدی؟! ولی من کسی هستم که «اللَّه» پروردگار من است و هیچ کس را شریک پروردگارم قرار نمیدهم.
چرا هنگامی که وارد باغت شدی، نگفتی این نعمتی است که خدا خواسته است؟! قوّت [و نیرویی جز از ناحیه خدا نیست. و اگر میبینی من از نظر مال و فرزند از تو کمترم [مطلب مهمّی نیست .
شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد؛ و مجازات حساب شدهای از آسمان بر باغ تو فرو فرستد، به گونهای که آن را به زمین بیگیاه لغزندهای مبدّل کند.
و یا آب آن در اعماق زمین فرو رود، آن گونه که هرگز نتوانی آن را به دست آوری.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 27
[به هر حال عذاب الهی فرا رسید،] و تمام میوههای آن نابود شد؛ و او به خاطر هزینههایی که در آن صرف کرده بود، پیوسته دستهای خود را به هم میمالید- در حالی که تمام باغ بر داربستهایش فرو ریخته بود- و میگفت: «ای کاش کسی را همتای پروردگارم قرار نداده بودم!
و گروهی نداشت که او را در برابر [عذاب خداوند یاری دهند و از خودش [نیز] نمیتوانست یاری گیرد.
در آنجا ثابت شد که ولایت [و قدرت از آنِ خداوندِ بر حق است. اوست که برترین ثواب و بهترین عاقبت را [برای مطیعان دارد!
دورنمای بحث
مثالی که در این دوازده آیه- که از طولانیترین مثلهای قرآن است- بیان شده، مَثَل افراد مؤمن و کافر یا مَثَل افراد مستکبر و مستضعف است که قرآن این دو گروه را به دو نفری تشبیه کرده است که یکی بسیار ثروتمند و مغرور به مال و ثروت خویش و دیگری انسانی مستضعف، ولی مؤمن و خداشناس است، که سرانجام به سبب ناسپاسی، تمام ثروت آن مرد مغرور نابود شد و این امر موجب بیداری او از خواب غفلت گشت. در این مَثَل نکات ظریف و لطیفی نهفته است که بدان خواهیم پرداخت.
ارتباط آیات مثل با آیات پیشین
چرا خداوند متعال، آیات دوازدهگانه مَثَل را در این سوره در ضمن آیات (32- 44) مطرح نموده است؟ آیا ارتباطی بین این آیات، و آیات گذشته وجود دارد؟
پاسخ: اگر به آیات قبل مراجعه کنیم، درمییابیم که آیات مذکور به هم مرتبط هستند و به همین سبب، بیان مثل فوق در این سوره لازم به نظر رسیده است.
از این رو، خداوند در آیه 28 همین سوره میفرماید:
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 28
وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لْا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیَوةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ اغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَوَیهُ وَ کانَ امْرُهُ فُرُطاً
[پیامبر ما!] با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر میخوانند و تنها رضای او را میطلبند و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن، همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است!
در شأن نزول آیه شریفه بالا آمده است که عدّهای از ثروتمندان مشرک عرب به خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شرفیاب گشته، عرض کردند: «ما مایل هستیم که جزء اصحاب و یاران شما به شمار آییم و به جرگه مسلمانان بپیوندیم و توحید و رسالت را بپذیریم؛ ولی در اطراف شما انسانهای فقیر و نیازمندی وجود دارد که برای ما ناخوشایند است در کنار آنها بنشینیم؛ زیرا آنها با ما تناسبی ندارند؛ سلمانها، ابوذرها، صهیبها، خبّابها و مانند آنان را از خود دور کن! این افرادِ پا برهنه آستین پاره را از گرد خود پراکنده ساز تا ما ثروتمندان بر گرد تو حلقه بزنیم! «1»»
بر همین اساس، آیه شریفه فوق- که معیار و منطق اصلی اسلام را با خود به ارمغان آورده است- نازل شد و خداوند وظیفه پیامبر صلی الله علیه و آله را در این مسأله روشن ساخت.
شکستن ارزشهای کاذب از اهداف انبیاست
از اهداف مهم پیامبران و اولیای خداوند- مخصوصاً پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله- شکستن ارزشهای کاذب بوده است؛ برای این که در نظر مردم بتپرست عصر جاهلیّت، «ثروت و مال» بالاترین ارزشها به شمار میرفته و اکنون نیز در دنیای ما، این ارزش کاذب حاکم است و تا زمانی که این نوع ارزشها بر جوامع حکومت کند،
______________________________
(1) تفسیر نمونه، جلد 15، صفحه 414.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 29
دنیا به سامان نخواهد نشست.
آن هنگام که حضرت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مبعوث گشت و از دین نوپای اسلام خبر داد، برخی از مشرکان مکّه به یکدیگر گفتند:
بیایید خبر جدیدی برایتان داریم! کودکی یتیم و بیمال و ثروت ادّعای نبوّت و رسالت از سوی خداوند میکند! مگر این مسأله امکان دارد! اگر قرار بود خداوند کسی را به سوی ما بفرستد، چرا از میان این همه ثروتمندان مکّه و طائف کسی را انتخاب نکرد! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ «1»)
علّت این که مشرکان مکّه این سخن را میگفتند، این بود که بالاترین ارزش در نزد آنها مال و ثروت بود. هنگامی که حضرت موسی علیه السلام فرعون را به دین الهی دعوت کرد، فرعون در حالی که به وضع ظاهری موسی علیه السلام مینگریست، با خنده گفت: «مگر چوپان هم پیامبر میشود! من با این همه ثروت و قدرت، تسلیم یک چوپان بشوم!»
آری! قدرت و ثروت، ارزش والای آن مردم به شمار میرفت و پیامبران برای شکستن این ارزشهای نادرست مبعوث شدند. قرآن مجید در آیات متعدّدی از یک سو، دنیا و ارزشهای دنیایی، همچون مال و ثروت و فرزند را، بازیچه میشناسد «2» و از سوی دیگر، ارزش حقیقی و واقعی را تقوا معرّفی میکند. «3»
از این رو، خداوند در سوره زخرف آیه 33 میفرماید:
«اگر مردم گمراه نمیگشتند، ما به کفّار آن قدر پول و ثروت میدادیم که سقفهای خانههاشان را از نقره بسازند و نردبانهای نقرهای درست کنند، تا بدانید پول و ثروت ارزش واقعی نیست!»
در آیه 53 همین سوره نیز آمده است که فرعون درباره نبوّت حضرت موسی علیه السلام به
______________________________
(1) سوره زخرف، آیه 31.
(2) این مضمون در آیات متعدّدی، از جمله آیه 32 سوره انعام، 64 سوره عنکبوت، و 36 سوره محمّد، آمده است.
(3) سوره حجرات، آیه 13.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 30
اطرافیان و درباریها و مردم مصر گفت: «اگر موسی راست میگوید چرا دستبندهای طلا به او داده نشده است!» یعنی پیامبر باید ثروتمند باشد!
پیامبران مبعوث گشتند تا این توهّمات باطل را از بین ببرند و این ارزشهای دروغین را بشکنند؛ آیه شریفه مَثَل نیز برای شکستن این ارزشهای کاذب نازل شده است.
«وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ»
پیامبر ما! تو باید با سلمانها، ابوذرها، بلالها، صهیبها و مانند آنها بسازی! زیرا این گونه افراد، کسانی هستند که صبح و شام به درگاه خداوند روی میآورند و در مقابل خداوند به خاک میافتند. اگرچه این افراد، پاهایشان برهنه و انسانهای فقیر و بیچیزی هستند؛ ولی قلب آنها مملوّ از نور ایمان و معرفت خداوند بزرگ است.
«وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ اغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا.»
از این مسلمانان پاک باخته چشم بر مدار! مبادا زینت حیات دنیا، ثروت و اموال ثروتمندان، زرق و برق دنیای آنان، تو را بفریبد! از این گونه افراد که قلبشان از یاد ما غافل است، اطاعت و پیروی مکن!
«وَ اتَّبَعَ هَوَیهُ وَ کانَ امْرُهُ فُرُطاً»
این ثروتمندان تابع هوی و هوس خویش هستند و تمام کارهایشان افراط و تفریط است!
از این آیه شریفه استفاده میشود که اسلام از آنِ مستضعفان و زجرکشیدگان است، نه ثروتمندان و خودبرتربینان!
این منطق برای برخی تعجّبآور بود؛ به همین جهت برای رفع این تعجّب و حیرت، خداوند برای افراد مستکبر و مستضعف مثالی زد تا مسأله برای همگان کاملًا روشن شود.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 31
شرح و تفسیر آیه مثل
اشاره
«وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ [پیامبر ما!] برای آنان مثال آن دو مرد را بزن!»
در این که آیا آن دو نفر، دو برادر بودهاند و یا دو دوست، بین مفسّران اختلاف است:
برخی معتقدند که آن دو، برادر بودند که هشت هزار درهم از پدر به آنها ارث رسیده بود. یکی از آنان مقدار کمی از آن چهار هزار درهم (سهم الارث) خویش را برای مخارج خود نگه داشت و با آن وسایل سادهای برای زندگی تهیّه کرد و بقیّه را انفاق نمود؛ ولی دیگری تمام سهم الارث را به مصرف خود رسانید و درهمی از آن را در راه خدا انفاق نکرد و صاحب سرمایه و باغ و زندگی مرفّهی گشت که آیات مذکور اشاره به داستان این دو برادر دارد.
برخی دیگر بر این اعتقادند که آن دو، دوست بودند و نسبتی با یکدیگر نداشتند. «1»
از مفادّ آیات قرآن استفاده میشود که نظریّه دوم صحیح است؛ بنابراین، مراد از «رجلین» در آیه شریفه، دو دوست است، نه دو برادر.
مطلب دیگری که از مفادّ آیات میتوان استفاده کرد، این است که- علیرغم تصوّر بعضی- آیات صِرفاً به عنوان مَثَل بیان نشده، بلکه داستان حقیقی و واقعی است که در تاریخ گذشته رخ داده و خداوند آن را در قالب مثل بیان داشته است.
جَعَلْنا لِاحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ اعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً؛
ما برای یکی از آن دو دوست، دو باغ مملوّ از انگور که گرداگردش را درختان خرما احاطه کرده بود و در میان این دو باغ، زراعت مفصّلی وجود داشت، قرار دادیم.
کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ اکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ فَجِّرنا خِلالَهُما نَهَراً وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ
هر دو باغ میوههای فراوانی داشت؛ به گونهای که از چیزی فروگذار نکرده بود
______________________________
(1) مرحوم طبرسی قدس سره در مجمع البیان، جلد 6، صفحه 468، به هر دو نظریّه اشاره کرده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 32
و چشمهای جوشان نیز از میان این باغها جوشیدن گرفت و باغ از نظر آب خودکفا شده بود.
از عبارت «وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً» در مییابیم که آب باغ مذکور قبلًا از خارج تأمین میشده است؛ ولی اکنون خودکفا شده، آب آن از داخل تأمین میگردد.
«فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ انَا اکْثَرُ مِنْکَ مالًا وَ اعَزُّ نَفَراً»- انسانهای کم ظرفیّت و مغرور وقتی به نوایی میرسند خود را گم میکنند و گویا از زمین و زمان طلبکارند! برخی از آنان اگر به مقامی برسند دوستان قدیمی و دیرینه خویش را که سالها در کنار هم بودهاند، به فراموشی میسپارند و هنگام برخورد با آنها، به گونهای رفتار میکنند که گویا اوّلین باری است که او را میبیند. این باغدار ثروتمند مغرور نیز انسان کمظرفیّتی است؛ وقتی باغ سرسبز و پرمیوهاش را- که چشمههایی در میان آن روان است- میبیند، مغرور میشود و به دیگران فخر میفروشد و نگاهی فخرآمیز به دوست قدیمی و مؤمن فقیر خود میکند و میگوید: «دارایی و ثروت و سرمایه من از تو بیشتر و کارگران و کشاورزان من از تو افزونتر هستند!
«وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما اظُنُّ انْ تَبیدَ هذِه ابَداً» این باغدارِ ثروتمندِ کم ظرفیّتِ مغرور، در حالی که نسبت به خویشتن ظلم میکرد وارد باغ خویش شد و گفت: فکر نمیکنم این باغ من نابود شدنی باشد! این باغ همیشه آباد و سرسبز خواهد ماند! نه خزانی خواهد داشت، نه آفتی خواهد گرفت و خلاصه از بین نخواهد رفت!
جمله «وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ» به این نکته اشاره دارد که هر ظالمی ابتدا بر خود ظلم میکند، سپس بر دیگران؛ همان گونه که انسانهای نیکوکار، نخست خود از کار نیک خویش بهرهمند میگردند و سپس دیگران.
به هر حال، این ثروتمند مغرور خدا را فراموش کرد، و از یاد برد که همان خدایی که این باغ را آباد کرده است، میتواند در یک لحظه آن را نابود سازد؛ به گونهای که هیچ اثری از آن نماند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 33
«وَ ما اظَنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ الی رَبِّی لَاجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً»- سرانجام به خاطر فخرفروشی، غرور و فراموشی خدا، منکر قیامت و روز جزا شد تا به آنجا که به دوست خود گفت: فکر نمیکنم قیامتی در کار باشد! آنچه درباره روز قیامت و جهان پس از مرگ میگویند صحیح نیست؛ زیرا اگر قیامتی در کار باشد، باید بمیریم و اگر بمیریم باید از اموال و باغها و زراعتمان جدا شویم و من هم که نمیخواهم از دنیایم جدا شوم پس مرگ و قیامت را انکار میکنم!
سپس گفت: بر فرض که قیامتی در کار باشد، در آن سرا نیز من مقرّبتر خواهم بود؛ چون اگر مقرّب نبودم، خداوند اینقدر مال و ثروت به من نمیداد؛ این ثروت فراوان دلیل بر تقرّب بیشتر من است پس من در جهان آخرت نیز- اگر وجود داشته باشد- از تو در درگاه الهی مقرّبترم!
بسیاری از ثروتمندان این گونه تصوّر میکنند در حالی که نمیدانند اینها امتحان الهی است و چه بسا بلای جان آنها گردد!
«قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ اکَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ»- رفیقِ مؤمنِ دریادلِ فقیرش، که دوست خود را از نظر روحی مریض دید، به فکر معالجه او برآمد، و با یک روانشناسی جالب به مداوای بیماری غرور او پرداخت؛ زیرا بیماری اصلی او غرور بود که آن هم از فراوانی نعمت نشأت گرفته بود. اگر غرورش درمان میشد، بقیّه امراض روحیاش نیز معالجه میشد.
مرض غرور را از دو راه میتوان درمان کرد:
1- انسان مغرور را به گذشتهاش بازگردانیم؛ به زمان کودکیاش که حتّی قدرت حفظ آب دهانش را نداشت؛ به زمانی که در رحم، به صورت جنینی بود که تمام وجودش از خون تغذیه میشد و هیچ کس جز خدا قادر به کمک کردن به او نبود؛ به قبل از عالم جنین، زمانی که نطفه گندیدهای بیش نبود که هر انسانی از دیدن آن متنفّر
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 34
است و به قبل از آن که خاک بیارزشی بیش نبوده است.
2- دیگر این که آینده را برای او تداعی دهیم؛ دست او را گرفته به همراه خود به قبرستان ببریم و به او بگوییم: در این قبرها که میبینی انسانهایی خفته است که روزی چون من و تو، انسانهای قوی و پولداری بودند ولی با تمام ثروت و دارایی خود مُردند؛ جسد آنها کمکم متلاشی شد و جز استخوان، چیزی باقی نماند؛ استخوانها هم با گذشت زمان، نابود میشود و تنها سنگ قبری باقی میماند، پس از مدّتی سنگ قبر هم از بین میرود و جز نامی در تاریخ، هیچ چیز از او باقی نمیماند و تاریخ نیز پس از مدّتی او را به فراموشی میسپارد، گویی چنین انسانی اصلًا به دنیا نیامده است!
خواجه در ابریشم و ما در گلیمعاقبت ای دل همه ما در گلیم
عاقبت انسان مغرور
انسانهای مغرور در گذشته و حال، عاقبت خوشی نداشتهاند و سرانجام سقوط کردهاند.
در زمان حکومت رضا خان قُلدر، شخصی به نام «تیمور تاش» وزیر دربار شد. او انسانی قُلدر، مغرور و خطرناک بود. قدرت زیادی داشت، به گونهای که چرخاننده اصلی دستگاه سلطنت شمرده میشد.
روزی، که علمای تهران در مجلسی جمع شده بودند، خبر دادند وزیر دربار میآید. این انسان سرمست از باده غرور به مجلس علما وارد شد و نشست، او که از شراب غرور بیهوش و مست بود، گفت: «شما میگویید این جهان خدایی دارد! من میتوانم هزار دلیل ارائه دهم که خدایی وجود ندارد!» جمعیّت علما نگاهی به این انسان مغرور کردند و علاوه بر این که کسی در مقابل این آدم قُلدر جرأت حرف زدن نداشت و حرف در او تأثیری نداشت، او را لایق پاسخ ندانستند. به هر حال این
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 35
مجلس تمام شد و تیمور تاش رفت.
امّا روزگار، همیشه بر وفق مراد نمیچرخد؛ چیزی نگذشت که تیمورِ قلدرِ مغرور- که همهکاره سلطنت بود- مورد غضب شاه قرار گرفت و به زندان افتاد؛ مدّتی را در زندان انفرادی به سر برد و سرانجام نیز محکوم به اعدام شد.
در روزهایی که در زندان بود، یکی از علما با خود گفت: اکنون به ملاقاتش بروم، ببینم در چه وضع و حالی به سر میبرد؛ ایشان میگوید: به زندان رفتم، دیدم در اتاقی قدم میزند و این اشعار مولوی را میخواند:
ما همه شیران، ولی شیر عَلَمحملهمان از باد باشد دم به دم
حملهمان پیدا و ناپیداست بادجان فدای آن که ناپیداست باد
عجب! این همان تیمور تاش مغروری است که روزی میخواست با هزار دلیل ثابت کند که جهان خدایی ندارد! نزدیک رفتم، گفتم: مرا میشناسی؟ گفت: آری! گفتم: آمدهام تمام هزار دلیلت را با یک دلیل باطل کنم! خداوند جهان کسی است که تیمورِ مغرورِ قلدر را از اوج قدرت به پشت میلههای زندان انداخت! او سری تکان داد و اظهار تأسّف کرد.
نردبان این جهان ما و منی استعاقبت این نردبان افتادنی است
لاجرم آن کس که بالاتر نشستاستخوانش سختتر خواهد شکست
آری! انسانهای کم ظرفیّت و مغرور این گونهاند؛ ولی آدمهای پر ظرفیّت و متواضع، همانند علی علیه السلام دوران 25 ساله سکوتشان با دوره 5 ساله حکومتشان هیچ تفاوتی ندارد!
حضرت علی علیه السلام میفرماید: «سُکْرُ الْغَفْلَةِ وَ الْغُرُورِ ابْعَدُ افاقَةً مِنْ سُکْرِ الْخُمُورِ «1»؛ مستی ناشی از غفلت و غرور عمیقتر از مستی شراب است!» زیرا انسانی که مست شراب است، بعد از لحظاتی از مستی خارج میشود امّا انسان مست غرور، گاهی تا دم
______________________________
(1) میزان الحکمه، باب 3039، حدیث 14531.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 36
مرگ از مستی غرور برنمیخیزد و تنها سیلی اجل او را هشیار میکند که آن زمان، دیگر وقت گذشته است!
در روایت دیگری از وجود نازنین حضرت امیر علیه السلام آمده است: «بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الْمَوعِظَةِ حِجابٌ مِنَ الْغِرَّةِ «1»؛ میان شما و علم و دانش حجابی از غرور فاصله شده است!»
بنابراین، باید سعی کنیم با یادآوری گذشته و تفکّر در آینده- مخصوصاً نسبت به پس از مرگ- دچار غرور و خودبرتربینی نشویم.
«ثُمَّ سَوَّیکَ رَجُلًا»- خداوند پس از گذراندن مراحل مختلف جنین- که هر کدام شگفتیهای خیرهکنندهای دارد- او را تنظیم کرد؛ اگر تنظیم برنامه دقیق الهی نبود و کمترین کم و زیادی رخ میداد، نوزاد ناقص و معلول به دنیا میآمد؛ کور، کَر، ششانگشت، بدون دست، بدون پا، خنثی، دوقلوی به هم چسبیده و مانند آنها! شاید یکی از فلسفههای تولّد نوزادان ناقص الخلقه، پی بردن به این مرحله مهمّ آفرینش انسان باشد تا پس از قدرت و قوّت یافتن و صاحب مال و ثروت و زن و فرزند شدن، خود را گم نکند و به خود مغرور نگردد و همواره شاکر ولی نعمت خویش باشد.
به این جهت، انسانهای وارسته به هنگام تولّد نوزادشان، از جنس آن سؤال نمیکنند که آیا دختر است یا پسر؟ بلکه از سلامت او میپرسند؛ زیرا دختر و پسر هر دو نعمت خداوند هستند؛ آنچه مهمّ است، سلامت آنهاست.
«لکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبّی وَ لا اشْرِکْ بِرَبِی احَداً»- پس از این که منطق دوستِ ثروتمندِ غافل از خدا، بیان شد و دوست مؤمنِ فقیر، او را نصیحت کرد- اگرچه تأثیری نگذاشت- رفیق مؤمن، منطق و عقیده خویش را چنین بیان کرد: «عقیده من این است که خداوند، پروردگار من است و من برای او هیچ کس را به عنوان شریک قبول نمیکنم!»
______________________________
(1) نهج البلاغه، کلمات قصار، حدیث 282.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 37
در آیه شریفه ذکر کلمه «ربّ» از بین اسماء مختلف خداوند، بسیار مهم و دقیق است و به این معناست که او مرا از زمانی که نطفهای بیش نبودم تا کنون، بلکه تا آخر عمر، تحت تربیت خود قرار داده است. اگر تربیت ربّ قادر نبود، من چیزی نبودم؛ او ولینعمت و صاحب و مالک من است. مگر میشود برای چنین پروردگاری که همه چیز من از اوست، شریک قائل شوم؟!
«وَ لَوْلا اذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّة الّا بِاللَّهِ - سپس رفیق مؤمن- بعد از بیان منطق و عقیده خویش- رو به رفیق خود کرد و گفت:
چرا هنگامی که وارد باغ بزرگت میشوی و درختان پرمیوه سر به فلک کشیده، زراعتهای وسیع، فضای معطّر باغ، سایههای خنک و نشاطآور و ... را میبینی، نمیگویی: این، نعمتی است که خداوند عطا کرده است و قوّت و قدرتی جز از ناحیه او نیست!
تمام قدرتها و نیروها با عنایت اوست! رفیق من! تو باید تمام این نعمتها را از ناحیه او بدانی و در مقابلِ این همه لطف و رحمت و نعمت، او را سپاس بگویی، نه این که مغرور شوی! هم خود از آن بخوبی استفاده کن و هم حقّ یتیمان و فقرا و نیازمندان را بپرداز!
«انْ تَرَنِ انَا اقَلُّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً فَعَسی رَبّی انْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ»- دوست من! تو فقط به وضع موجود فکر میکنی که ثروتمند و پرقدرت هستی و من از نظر مال و ثروت و نفرات از تو ضعیفترم ولی آیا هیچ به آینده فکر کردهای که خداوند قادر است در یک لحظه همه چیز را وارونه کند و بهتر از باغ تو به من بدهد! «1»
روایاتی که در ذیل این آیه شریفه آمده است، حکایت از این دارد که وضع آن مرد مؤمن فقیر بسیار خوب شد. «2»
______________________________
(1) به قول شاعر:
در این دُنیه که گه گه کَه کُه و کُهْ کَه شود ناگهبه امروزت مشو غرّه، ز فردایت نِهای آگه
(2) تفسیر البرهان، جلد 2، صفحه 469.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 38
«وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعیداً زَلَقاً»- کلمه «حُسبان» به معنای تیری است که به هدف میخورد؛ از این جهت که با حساب پرتاب شده است به آن حسبان گفتهاند؛ صاعقهای که به هدف میخورد نیز حسبان نامیده میشود، به زلزلهای که هدف را نابود کند نیز حسبان گویند؛ خلاصه، هر بلای حساب شده مؤثّر «حسبان» است.
این آیه، ادامه گفتار دوستِ مؤمنِ فقیر است که خطاب به دوستش میگفت: ممکن است، خداوند در یک لحظه همه چیز را تغییر دهد و بلای آسمانی و مجازات حساب شدهای از آسمان به باغ و مزرعه تو وارد شود و این باغی که اکنون زیر پوشش درختان پنهان است، با یک صاعقه تبدیل به بیابان شود.
«اوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطیعَ لَهُ طَلَباً»- یا این که باغ و مزرعه تو با تمام میوهها و درختانش در زمین فرو رود و هیچ اثری از آن باقی نماند و تو توانایی انجام هیچ کاری را نداشته باشی؛ همان گونه که این مسأله در برخی از زلزلهها و رانشهای زمین اتّفاق افتاده است تا جایی که حتّی یک روستا به طور کامل در دل زمین فرو رفته است.
بنابراین، نباید به وضع موجود دل بست و مغرور شد؛ بلکه پیوسته باید در اندیشه تحوّلاتی باشیم که شاید در آینده رخ دهد.
«وَ احیطَ بِثَمَرِه فَاصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلی ما انْفَقَ فیها»- همان طور که دوست مؤمن فقیر گفته بود، بلای آسمانی نازل شد؛ صاعقهای تمام درختان، میوهها و زراعت را از بین برد؛ وقتی مرد مغرور وارد باغ و زراعت خود شد، بهت زده تمام آن را از بین رفته دید؛ میوهها سوخته بودند، درختان نیم سوخته روی هم افتاده بودند و خلاصه، تمامآمال و آرزوهایش را بر باد رفته دید و به سبب هزینههایی که در آن صرف کرده بود، پیوسته دستهای خود را از روی افسوس و حسرت به هم میمالید.
«وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها»- این جمله بسیار عجیب، به این معناست که
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 39
سقفهای عمارات بر زمین ریخت و سپس دیوارها و ستونها بر روی سقفها خراب شد، در حالی که معمولًا در صورت خرابی ساختمان، سقفها بر روی دیوارهای خراب شده میریزد.
شاید علّت این حادثه این بوده است که ابتدا صاعقه سقفها را خراب کرده است و سپس ستونها و دیوارها بر روی سقفها ریخته شدند. «1»
«وَ یَقُولُ یا لَیْتَنی لَمْ اشْرِکْ بِرَبِّی احَداً»- پس از عذاب الهی و نابود شدن باغ و زراعت و از دست دادن تمام ثروت و سرمایه، این دوست ثروتمند مغرور از مستی غرور خارج شده و میگوید: ای کاش هرگز نسبت به پروردگارم مشرک نمیشدم و به واسطه شرک، منکر قیامت نمیگشتم و به سبب انکار قیامت، مبتلا به مجازات الهی نمیگردیدم!
«وَ لَمْ تَکُنْ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مُنْتَصِراً» از دوستان و اطرافیان- که به هنگام وفور نعمت و سرمایه به گرد او میچرخیدند- در هنگام مصیبت و فقر خبری نبود؛ گروهی نداشت که او را در مقابل عذاب خداوند، یاری دهند و از خویشتن نیز نمیتوانست یاری بگیرد.
عبرت بگیرید!
شخصی به نام «آقا صادق» در قم زندگی میکرد. این مرد که از یک چشم نابینا بود، باغ انگوری داشت، هنگام فرارسیدن فصل انگور، دوستان و رفقا گرداگردش جمع میشدند و با احترام و تمجید از او به نام «حاج آقا صادق، حاج آقا صادق» یاد میکردند و از انگورها تناول میکردند. آن هنگام که فصل انگور میگذشت و درِ باغ بسته میشد، دیگر دور آقا صادق خلوت میگشت و از آن دوستان خبری نبود؛ بلکه
______________________________
(1) شاید این تعبیر کنایه از شدّت عذاب الهی باشد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 40
اگر یادی از آقا صادق میشد و سخنی از او به میان میآمد، دیگر به نام «حاج آقا صادق» خوانده نمیشد، بلکه «صادق کوره» لقب میگرفت.
آقا صادق در مورد این احوال و دوستان مگس صفت، شعر زیبایی سرود:
تا که باغم داشت انگور عسگرینام من هم بود آصادق قمی
چون که باغم خالی از انگور شدنام من برگشت و صادق کور شد
«هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً و خَیْرٌ عُقْباً»- دوستی حقیقی و ولایت واقعی از آنِ خداست و به غیر از خداوند نمیتوان اعتماد کرد.
در این که کلمه «هنالک» اشاره به این جهان است یا جهان آخرت، بین مفسّران اختلاف است. آنچه به نظر میرسد، این است که «هنالِک» اشاره به هر دو جهان دارد و آیه، ولایت خداوند را در هر دو جهان بررسی میکند.
«ولایت» مسأله بسیار مهمّی است، این کلمه از مادّه «توالی» به معنای دو چیزی است که پشت سر هم میآید. ماه شعبان و رمضان را- که بدون فاصله در پی یکدیگر میآیند- دو ماه متوالی میگویند.
اگر دو طبیب در درمانگاهی به صورت کشیک طبابت کنند و یکی بعد از دیگری مشغول به کار شود، در اینجا نیز میگویند: طبابت این دو طبیب متوالی است و از آنجا که دو دوست نیز همیشه همراه یکدیگرند، هر کدام ولیّ دیگری است و نیز از آنجا که ولیّ و سرپرست و یار و یاور انسانهای مؤمن (خداوند)، از آنها جدا نیست، به او ولیّ گفته میشود.
بنابراین، «ولیّ» به معنای سرپرست، دوست، یار و یاور است.
برخی گفتهاند وِلاء با وَلاء فرق دارد: وِلاء (به کسر واو) به معنای نصرت و یاری است و وَلاء (به فتح واو) به معنای سرپرستی است.
در مقابل، برخی معتقدند که هر دو به یک معنا است و تفاوتی با هم ندارند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 41
پیامهای آیه:
1 زمان تأثیر توبه
یکی از مطالبی که از آیات دوازدهگانه مَثَل استفاده میشود، این است که توبه زمان خاصّی دارد که اگر آن زمان بگذرد، پذیرفته نخواهد شد.
اگرچه طبق روایات فراوانی، درِ توبه آنقدر وسیع است که انسانهای آلوده، مجرم و گنهکار میتوانند وارد آن بشوند؛ ولی همین درِ وسیع در سه نوبت بسته میشود:
الف: توبه در زمان نزول بلا
انسانی که گرفتار چنگال بلا شده است، اگر در آن حال توبه کند، چنین توبهای بیاثر است.
از این رو، خداوند در آیه 65 سوره عنکبوت میفرماید:
«فَاذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمَّا نَجّیهُمْ الَی الْبَرِّ اذا هُمْ یُشْرِکُونَ»- این مشرکان و بتپرستان، هنگامی که بر کشتی سوار میشوند و در امواج خروشان آن گرفتار گشته، و اسیر گردابهای خطرناک میگردند، از روی اخلاص، خدا را میخوانند؛ ولی نه این دعا ارزش دارد و نه آن اخلاص سودی خواهد داشت و این توبه مؤثّر نخواهد افتاد؛ زیرا این توبه اضطراری و به نوعی اجباری است؛ مانند شخصی که زیر ضربههای تازیانه استغفار و توبه کند، همان گونه که چنین استغفار و توبهای پذیرفته نیست، چنان توبه و دعایی نیز پذیرفته نخواهد شد.
همین مشرکان- که به هنگام بلا توبه میکنند و خدای واحد را میخوانند- وقتی طوفان حوادث فرو مینشیند و به خشکی برمیگردند، خدای واحد را فراموش میکنند و دوباره به بتپرستی و شرک روی میآورند.
بنابراین، چنین توبهای پذیرفته نمیشود؛ زیرا توبه آن است که با آن مسیر زندگی انسان عوض شود، در حالی که چنین توبهای مسیر زندگانی مشرکان را تغییر نمیدهد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 42
توبهای که در پشت میلههای زندان انجام شود و پس از آزادی فراموش شود، یا در بستر بیماری صورت گیرد و پس از بهبود و سلامت به نسیان سپرده شود، یا در گرداب حوادث انجام شود و پس از فروکش کردن آن شکسته شود، این گونه توبهها پذیرفته نیست زیرا این گونه توبهها عکسالعملهای موقّت است که بر اثر شلّاقهای حوادث الهی پدید میآید.
ب- توبه گنهکاران در هنگام مرگ
وقتی سیلی اجل به گوش انسان نواخته و چشم برزخی او باز شد و یقین به مرگ و وداع با دنیا ایجاد شد، دیگر توبه انسان پذیرفته نخواهد شد چه این که خداوند متعال در آیه 18 سوره نساء میفرماید:
وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی اذا حَضَرَ احَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ انّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَاالَّذینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ اولئِکَ اعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً الیماً
برای کسانی که کارهای بد را انجام میدهند، و هنگامی که مرگ یکی از آنها فرا میرسد، میگوید الان توبه کردم، توبه نیست؛ و نه برای کسانی که در حالِ کفر از دنیا میروند؛ اینها کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کردهایم.
از جمله این افراد، فرعون، طغیانگر بزرگ عصر حضرت موسی علیه السلام است که وقتی چنگال مرگ دید و خود را در آستانه غرق شدن مشاهده کرد، گفت: «آمَنْتُ انَّهُ لا الهَ الَّا الَّذی آمَنَتْ بِه بَنُو اسْرائیلُ وَ أَنَا مِنَالْمُسْلِمینَ «1»؛ خدایا ایمان آوردم که هیچ معبودی، جز کسی که بنی اسرائیل به او ایمان آوردهاند، وجود ندارد، و من از مسلمانان هستم!» ولی این توبه قبول نشد و طبق برخی روایات، جبرئیل مشتی از
______________________________
(1) سوره یونس، آیه 90.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 43
لجنهای کف رودخانه نیل را بر دهانش زد «1» و گفت: «الآن؟! در حالی که قبلًا عصیان کردی و از مفسدان بودی! «2»»
آیا بعد از آن همه جنایات، پاره کردن شکمهای مادران، کشتن نوزادان پسر، ظلم و ستمهای بی اندازه، آواره کردن بنی اسرائیل، شکنجه نمودن مؤمنان و مانند آن، سزاوار است توبه فرعون پذیرفته شود؟!
بنابراین، توبه در آستانه مرگ و هنگامی که چشم برزخی انسان باز شد، پذیرفته نمیشود.
ج- توبه به هنگام مشاهده عذاب الهی
بسیاری از مردم با مشاهده عذاب الهی، توبه میکنند؛ چنین توبهای نیز بیاثر است. خداوند متعال در این رابطه در آیات 84 و 85 سوره مؤمن (غافر) میفرماید:
فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ ایمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ فی عِبادِه وَ خَسِرَهُنالِکَ الْکافِرُونَ
هنگامی که عذاب شدید ما را دیدند، گفتند:" هم اکنون به خداوند یگانه، ایمان آوردیم و به معبودهایی که همتای او میشمردیم کافر شدیم." امّا هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند، ایمانشان برای آنها سودی نداشت. این سنّت خداوند است که همواره در میان بندگانش اجرا شده، و آنجا کافران زیانکار شدند.
توبه به هنگام دیدن عذاب اثری ندارد. توبه قوم حضرت نوح علیه السلام به هنگام طوفان، توبه قوم حضرت لوط علیه السلام به هنگام بارش سنگهای آسمانی و عذابهای دیگر پذیرفته نشد.
______________________________
(1) تفسیر صافی، مجلّد اوّل، صفحه 763.
(2) سوره یونس، آیه 91.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 44
عزیزان! مرگ خبر نمیدهد و هر لحظه در کمین است؛ عوامل و علل مرگ بسیار ساده است و برای هر انسانی به راحتی امکان تحقّق دارد؛ بنابراین انسان باید در هر لحظهای به درگاه الهی روی آورد و توبه حقیقی کند. مبادا زمانی به خود آییم که درهای توبه بسته شده باشد!
آنچه از آیات فوق برمی آید، این است که عدم پذیرش توبه با شرایط مذکور اختصاصی به یک قوم و ملّت ندارد، بلکه آن، یک سنّت الهی است که در مورد همه اقوام و ملّتها جاری میشود.
2 بی اعتباری دنیا
از آیه مثل استفاده میشود که اعتباری به اموال، مقامها، ثروتها و نیروی جسمانی نیست. و تکیه زدن بر امور دنیوی غیر خدایی، همانند تکیه زدن بر تار عنکبوت است، بلکه سستتر از آن. «1»
قدرت جوانی و زورِ بازو و نشاط، همیشگی نیست و نباید به آنها مغرور شد.
قهرمانانی بودند که بر اثر یک بیماری، ضعیفترین انسانها شدند، پهلوانانی بودند که در آخر عمر قدرت راه رفتن و حرکت کردن نداشتند و نیاز به کمک دیگران داشتند.
پهلوان قدرتمند قمی
پهلوان بسیار نیرومندی در قم بود که از خدمتکاران آستان مقدّس حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به شمار میرفت. «2» هنگامی که لباس خدمهگری حضرت را میپوشید، بسیار خوشمنظر و رعنا بود، با قامتی بلند و پیکری قوی که به هنگام راه رفتن، ابّهت و شکوه خاصّی داشت. تمام افراد شرور قم از او وحشت داشتند و به
______________________________
(1) این مطلب در آیه شریفه 41 سوره عنکبوت- که خود یکی از مثلهای زیبای قرآنی است- آمده است.
(2) خدمت به این بزرگان از افتخارات بزرگ شیعیان است، استاد معظّم (آیتاللّه العظمی مکارم شیرازی «مدّظلّه») نیز از خادمین افتخاری آن حضرت است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 45
هنگام دیدنش از او فاصله میگرفتند؛ اما همین پهلوان را روزی بر روی ویلچر دیدم که بچّهای او را به سوی حرم مطهّر جهت زیارت میآورد.
آری! محتاج کمک بچّهای بود! در آن لحظه به یاد ایّام پهلوانی و قدرتمندیاش افتادم، گفتم: آن کجا و این کجا! چه دنیای بیاعتباری! تنها ثروت آن ثروتمند باغدار مغرور، در معرض نابودی و هلاکت نیست؛ بلکه تمام امور دنیوی غیر قابل اعتماد است.
آشپزخانه سلطنتی
یکی از امیران و فرمانروایان خراسان، با یکی دیگر از فرمانروایان آن خطّه، اختلاف پیدا کرد و این کشمکش زبانی، تبدیل به جنگ شد. در این جنگ، یکی از این دو امیر شکست خورد و اسیر دیگری شد. روزی در زندان برایش غذا آوردند؛ در آن زمان غذاها را در ظرفهای دستهدار که شبیه سطل بود میریختند، او غذای داغ را کناری گذاشت تا سرد شود. سگی آمد سرش را داخل سطل کرد؛ چون غذا داغ بود، بیاختیار سرش را بلند کرد. دسته سطل به گردن سگ افتاد؛ آن حیوان وحشت نمود و با سطل فرار کرد، امیرِ اسیرِ شکستخورده از دیدن این صحنه با خنده بلندی گفت:
دیروز آشپزخانه سلطنتی امیر را چهارصد مرکب حمل میکردند و امروز سگی آش و آشپزخانه امیر را به یغما میبرد! «1»
3 دقّت در انتخاب دوست
همان گونه که گذشت، شخص ثروتمند باغدار، در زمان ثروت و قدرت خویش، دوستان و افراد فراوانی داشت و به آنها فخر میفروخت، امّا هنگام فقر و ورشکستگی و بدهکاری از آن دوستان خبری نبود. نه آنها به این انسان مغرور
______________________________
(1) مشروح این داستان را در کتاب چهل حدیث [به شرح رسولی محلّاتی ، جلد دوم، صفحه 508 مطالعه فرمائید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 46
شکست خورده کمک کردند و نه خود توانست این همه ناکامی و شکست را جبران کند؛ راستی چرا دوستانش به او کمک نکردند؟
دلیل این مسأله روشن است؛ زیرا آنها دوستان خود او نبودند؛ بلکه دوستان ثروت و قدرت او بودند!
این دغل دوستان که میبینیمگسانند گرد شیرینی
این گونه دوستان، هنگامی که ثروت و قدرت از بین میرود، دوستی و رفاقت آنها نیز به اتمام میرسد. برخی، دوست قدرت انسانند؛ قدرت که رفت، دوستی آنها نیز قطع میگردد؛ برخی دیگر، دوست جمال انسانند؛ جمال که رفت، دوستی نیز به پایان میرسد؛ برخی، دوست ثروت انسانند؛ ثروت که رفت، دوستی هم میرود؛ برخی، دوست مقام انسانند؛ با رفتن مقام، دوستی نیز به آخر خط میرسد.
در آیات مَثَل، دوستان ثروتمند باغدار نیز در حقیقت دوستان ثروت و قدرت او بودند، نه دوستان خود او؛ علاوه بر این که چنین دوستانی در زمان ثروت و قدرت نیز دوست حقیقی نیستند، بلکه بلا هستند؛ زیرا این گونه افراد با چنین هدفی، متملّقانه و چاپلوسگرانه، خوب را بد و بد را خوب جلوه میدهند؛ بنابراین، چنین دوستانی هیچگاه دوستان واقعی نیستند و باید از آنها حذر کرد.
پرسش: دوستان واقعی چه کسانی هستند؟ چه افرادی را باید به عنوان دوست حقیقی انتخاب کرد؟
پاسخ: باید در انتخاب دوست، معیارهایی را در نظر گرفت که جاویدان باشد تا دوستی پایدار بماند. کسانی را دوست خود بدانیم که دوستدار علم، ایمان، تقوا و مانند آن باشند؛ زیرا چنین دوستانی با دگرگونیها و حوادث، محبّت آنها متزلزل نمیشود و تا زمانی که تقوا، ایمان، علم، آخرت و اعتقاد انسان برقرار باشد، دوستی آنها نیز برقرار خواهد بود. چنان که در روایات نیز به این معیارها اشاره شده است که در این نوشتار به ذکر دو روایت بسنده میشود:
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 47
1- حضرت علی علیه السلام در روایت زیبایی میفرماید:
مَوَدَّةُ ابْناءِ الدُّنْیا تَزُولُ لِادْنی عَرَضٍ یُعْرَضُ «1»
دوستی دنیاپرستان و فرزندان دنیا، به کمترین دگرگونی زایل میگردد.
چنین دوستانی در این حوادث، آن چنان رنگ عوض میکنند که دیگر انسان را نمیشناسند؛ به گونهای که گویا انسان را هرگز ندیدهاند.
2- در روایت جالب دیگری آن حضرت علیه السلام میفرماید:
وُدُّ أَبْناءِ الْآخِرَةِ یَدُومُ لِدَوامِ سَبَبِه «2»
دوستی آخرتجویان و فرزندان آخرت تا زمانی که سبب و علّت آن (ایمان و ولایت) وجود داشته باشد، ادامه خواهد یافت.
چنین دوستانی پیوسته- چه در حال اقبال و ادبار دنیا، چه در حال آزادی و اسارت، چه در حال بیماری و سلامت و ...- دوستیشان پایدار است.
این دوستان اندک و کمیاب هستند، مخصوصاً در دوره آخرالزّمان. از این رو، در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است:
اقَلُّ ما یَکُونُ فی آخِرِ الزَّمانِ اخٌ یُوثَقُ بِه اوْ دِرْهَمٌ مِنْ حَلالٍ «3»
در دوره آخرالزّمان، دو چیز بسیار کمیاب است؛ نخست دوست قابل اطمینان و مورد اعتماد و دیگری رزق و روزی و پول حلال.
حقیقتاً هر دوی آن کمیاب است. فرض کنید با زحمت فراوان پول حلالی به دست آوردهاید و آن را به حساب بانکی خود واریز کردهاید؛ گرچه پول شما حلال است؛ ولی در بانک پول انسانهای رباخوار، غیر معتقد به خمس و زکات- که به پول آنها وجوه شرعیّه تعلّق گرفته است-، انسانهای دزد که از راه دزدی ارتزاق میکنند،
______________________________
(1) غرر الحکم، حدیث شماره 6828.
(2) غرر الحکم، حدیث شماره 10118.
(3) تحف العقول، صفحه 44.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 48
انسانهای محتکر، قاچاقچیان موادّ مخدّر، کمفروشان و خلاصه تمام کسانی که به نوعی پول حرام به دست میآورند نیز به بانک میآید و با پول حلال شما مخلوط میشود؛ در این صورت اگرچه به ظاهر تکلیفی بر عهده شما نیست و پول برای شما حلال است، لکن پولهای مخلوط شده به حرام، اثر وضعی خود را خواهد گذاشت.
و شاید به این جهت باشد که در روایتی میخوانیم: «در دروه آخرالزّمان همه مردم مبتلا به رباخواری میشوند و کسانی هم که رباخوار نیستند، گرد و خاک ربا به آنها نیز سرایت میکند. «1»»
به امید روزی که همه مردم در پی کسب روزی حلال باشند و رباخواران از رباخواری، کمفروشان از کمفروشی، سارقان از سرقت، محتکران از احتکار، گرانفروشان از گرانفروشی، قاچاقچیان از قاچاق موادّ مخدّر دست بکشند و همه به رزق و روزی حلال روی آورند.
4 ولیّ مؤمنان کیست؟
ولیّ و سرپرست و یار و یاور مؤمنان در دنیا و آخرت، خداوند عالم قادر است؛ چنان که آیه شریفه 257 سوره بقره دراینباره میفرماید:
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا اوْلِیائُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ الَی الظُّلُماتِ اولئِکَ اصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ
خداوند، ولیّ و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها به سوی نور میبرد. از ظلمت کفر به نور ایمان، از ظلمت گمراهی به نور هدایت، از ظلمت اختلاف به نور وحدت، از ظلمت عذاب الهی به نور رحمت خداوند و از ظلمت جهل و نادانی به نور علم و آگاهی هدایت میکند.
______________________________
(1) مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 391.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 49
امّا کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند؛ کسانی که آنها را از نور، به سوی ظلمتها میرانند؛ از نور ایمان و هدایت و وحدت و رحمت خداوند و علم و آگاهی، به ظلمت کفر و گمراهی و اختلاف و عذاب الهی و جهل و نادانی هدایت میکنند. و نتیجه کار این انسانها نیز آتش جهنّم است و همیشه در آن خواهند ماند.
علاوه بر خداوند، اولیاء اللّه نیز ولیّ مؤمنان به شمار میروند؛ چه این که خداوند در آیه شریفه 55 سوره مائده میفرماید:
انَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکوةَ وَ هُمْ راکِعُونَ
سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند.
بر اساس این آیه، علاوه بر خداوند، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و حضرت علی «1» علیه السلام نیز ولیّ مؤمنان هستند.
همچنین بنابر آیات (30 و 31) سوره فصّلت، فرشتگان نیز ولیّ مؤمنان هستند:
انَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ الّا تَخافُوا وَ لاتَحْزَنُوا وَ ابْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ اوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهِی انْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فیها ما تُوعَدُونَ
به یقین کسانی که گفتند:" پروردگار ما خداوند یگانه است" سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است! ما [ولیّ و سرپرست و] یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم و برای شما هرچه بخواهید در بهشت فراهم است و هرچه طلب کنید به شما داده میشود.
______________________________
(1) علمای شیعه و اهل سنّت همگی معترفند که این آیه شریفه در مورد حضرت علی علیه السلام نازل شده است، شرح این مسأله را در تفسیر نمونه، جلد چهارم، صفحه 424 به بعد مطالعه فرمائید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 50
مثالهای زیبای قرآن ج2 99
از این رو که انسانها معصوم نیستند، فرشتگان در دنیا، انسانهای مؤمن را از حوادث، خطرات و گمراهیها حفظ میکنند و این همان «ولایت تکوینی» است.
وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمّه علیهم السلام و اولیاء اللّه برای مؤمان مایه برکت و آثار معنوی است؛ به این جهت، وقتی از معصوم علیه السلام درباره غیبت امام عصر «عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف» سؤال میشود که چنین امام غایبی چه فایدهای دارد؟ امام در جواب میفرماید:
«همان فایده و اثری که خورشید پنهان در پشت ابر، برای طبیعت دارد، امام غایب نیز برای مؤمنان دارد؛ امام غایب نیز، از پس پرده غیبت، در قلبها اثر میگذارد و ولایت تکوینی دارد. «1»
بنابراین، ولیّ مؤمنان، خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمّه علیهم السلام و فرشتگان هستند. البتّه به شرط آن که انسان در مسیر حضرت حق گام بردارد. اگر ما یک گام به سوی او برداریم، او گامهای زیادی به سوی ما برخواهد داشت؛ اگر ما «رَبُّنَا اللَّه» گفتیم و در پی آن استقامت کردیم، الطاف حضرت امام زمان «عجّل اللَّه تعالی فرجه الشّریف» شامل حال ما میگردد، همان گونه که شامل حال برخی گردیده است.
باید دست نیاز به سوی آن حضرت بگشاییم تا با عنایات خاصّش مشکلات فردی، اجتماعی و سیاسی ما را حل نماید.
***______________________________
(1) منتخب الاثر، صفحه 270، حدیث 3 و 4.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 51
مثال سی و سوم: زندگی دنیا
اشاره
خداوند متعال در آیات 45 و 46 سوره کهف میفرماید:
وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنیا کَمآءٍ أنْزَلْناهُ مِنَ السَّمآءِ فَآخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الارْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیءٍ مُقْتَدِراً أَلْمالُ وَ البَنُونُ زینَةُ الْحَیوةِ الدُّنیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیرٌ امَلًا
(ای پیامبر!) زندگی دنیا را برای آنان به آبی که از آسمان فرو میفرستیم تشبیه کن. همان آبی که به وسیله آن، گیاهان زمین (سرسبز میشوند و) درهم فرو میروند؛ امّا بعد از مدّتی میخشکند و بادها آنان را به هر سو پراکنده میکنند و خداوند بر همه چیز تواناست. مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست و باقیات صالحات [ارزشهای پایدار و شایسته ثوابش نزد پروردگارت، بهتر و امید بخشتر است.
دورنمای بحث
خداوند متعال در این مثال زیبای قرآنی، زندگی دنیا را به آب باران تشبیه کرده است. خصوصیّت بارز آب باران آن است که چند صباحی مایه طراوت و نشاط
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 52
گیاهان و درختان است؛ ولی این طروات و سرسبزی با فرا رسیدن فصل پائیز که آغاز ایّام مرگ موقّت گیاهان است به پایان میرسد و به این ترتیب یک دوره کوتاه و گذرا از عمر گیاهان سپری میشود و این در واقع هشداری است به انسانهای غوطهور در زندگی دنیا تا دریابند که زندگی آنها نیز روزی به فصل پائیز خود خواهد رسید.
شرح و تفسیر
اشاره
«وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنیا»- ای پیامبر ما! برای مسلمانان در مورد زندگانی دنیا که در آن غوطهور شدهاند، مثالی بزن!
خداوند چرا این مثال را در اینجا مطرح کرده است؟ شاید علّت آن آیات دوازدهگانه قبل از آن باشد که در آن آیات عاقبت دنیا پرستان و کسانی که غرق در زندگی مادّی گشتهاند، بیان شده است و به دنبال آن، برای روشن شدن حقیقت زندگی دنیا این مثال مطرح شده است.
«کَمآءٍ أنْزَلْناهُ مِنَ السَّمآءِ»- این آب از آسمان نازل میشود و بر سراسر زمین- هم بر زمینهای نمکزار و هم بر زمینهای شیرین و آماده- میبارد؛ ولی بهره همه زمینها یکسان نیست؛ بلکه این نعمت الهی در برخی از زمینها مایه عذاب الهی و در برخی دیگر عامل حیات میشود!
«فَآخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الارْضِ»- آبی که از آسمان نازل میشود و بر زمینهای شیرین و آماده میبارد؛ گیاهان زیبا و پر طراوت و با نشاط فراوانی را میرویاند. گیاهان مختلف و متفاوتی که هرکدام از آنها، نشانهای از قدرت بی انتهای پرودگار است. آب زلال و صاف باران و زمین آماده رویش که مایه سرسبزی درختان و گیاهان است، منظره دلانگیز و خیره کنندهای را در فصل بهار و تابستان به نمایش میگذارد که چشم حقیقت بین هر بینندهای را به تحسین وا می دارد.
«فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ»- امّا این طراوت و سرسبزی و نشاط، که چهره
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 53
زمین خاکی را زیبا کرده است، عمری کوتاه دارد؛ زیرا پس از چند صباحی که فصل بهار و تابستان سپری شود، کمکم سرسبزی و نشاط جایشان را به زردی و مرگ میدهند و با وزش بادهای سرد پائیزی که پیام آور مرگ ظاهری طبیعت است، برگهای زرد درختان که روزی زیبایی و سرسبزیشان را به رُخ طبیعت میکشیدند، با کوچکترین حرکتی از شاخه جدا گشته و با چندین چرخش بر زمین رها میشوند تا در دل خاک مدفون گردند.
«وَ کانَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیءٍ مُقْتَدِراً»- البتّه این تغییر و تحوّلات و دگرگونیها در مورد موجودات جهان و انسان است که از حیث وجود و بقا، فقیر و محتاج به قدرت خداوند هستند؛ ولی ذات حق تعالی، در هر حال مقتدر و توانا است و گذر زمان و تحوّلات فصلی و جوّی، هیچ تأثیری در وجودش ندارد و در واقع این خداوند است که در اوج اقتدار و قدرت باعث تحوّلات عالم هستی میشود و همه چیز جز ذات پاکش در تغییر است.
آری! خداوند بر همه چیز قادر و تواناست!
«أَلْمالُ وَ البَنُونَ زینَةُ الْحَیوةِ الدُّنیا»- مال و فرزند، که سرمایه زندگی انسان است، نیز همانند گیاهان است که در دورهای از زندگی شاید مایه زیبایی و مباهات گردد؛ ولی اینها، چیزی نیست که بتوان بر آن تکیه و اعتماد کرد تا در دنیا و آخرت موجب نجات انسان باشند.
«وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیرٌ امَلًا»- آنچه را که میتوان به عنوان پشتوانه مورد استفاده قرار داد و به آن امید بست و ذخیره خوبی در نزد خداوند متعال دانست، کارهای شایسته ماندگاری است که در این آیه شریفه به عنوان «باقیات صالحات» مطرح شده است.
آری! اعمال نیک و ارزشهای پایدار و شایسته، پشتوانه معتبر و قابل اعتمادی برای انسان است که رنگ جاودانگی دارد و پائیز و مرگ ندارد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 54
زندگی دنیا به چه چیز تشبیه شده است؟
سؤال: آیا زندگی دنیا در آیه شریفه به گیاهان و درختان با طراوتی که عمر کوتاه آن با آمدن پائیز به پایان میرسد، تشبیه شده است- همان گونه که شرح آن گذشت- یا به بارانی که از آسمان به صورت صاف و شفّاف نازل میشود تشبیه شده است؟
اگر مراد صورت دوم باشد، باید ببینیم که چه وجه شباهتی بین زندگی دنیا و باران وجود دارد؟
پاسخ: انصاف این است که هر دو معنی صحیح و هر دو تشبیه درست میباشد که شرح تشبیه زندگی دنیا به گیاهان به طور مفصّل گذشت؛ امّا وجه تشبیه به باران این است که باران از آسمان فرو میریزد و در درون کالبد گیاهان و درختان قرار میگیرد و به آنها جان و نیرو و نشاط میبخشد و گل و گیاهان زیبا و سرسبزی میرویاند؛ ولی پس از مدّت کوتاهی که عمر گیاهان به پایان میرسد، آب موجود در آن نیز تبخیر گشته و کالبد بی جان و زرد و بی طراوت گیاهان را ترک میکند و دوباره به آسمان باز میگردد و همین امر باعث نابودی و از بین رفتن گیاهان میشود.
آری! باران از آسمان میآید تا ضمن رسوخ در جان موجودات به آنها حیات بخشد. و پس از چندی به آسمان باز میگردد «إنَّا لِلَّهِ وَ إنَّا إلَیْهِ راجِعُونَ «1»» تا سنّت بازگشت به اصل خویش را حفظ کند.
هدف از تشبیه زندگی دنیا به آب باران این است که به انسان بفهماند که ای انسان! روح تو نیز همانند آب باران از عالم بالا آمده و در درون جسم و کالبد مادّیات قرار گرفته است؛ پس ای انسان! از لحظات زندگیات بهترین استفاده را بکن و تلاش نما که در طول عمر کوتاهی که داری با انجام اعمال نیک و صالح و اطاعت و بندگی محض در برابر ذات حق تعالی توشهای برگیری که ذخیره سفر آخرت و پرواز به سوی سرای عقبی و عالم علیا باشد. پس قدر لحظات زندگی زود گذر دنیا را بدان و از
______________________________
(1) سوره بقره، آیه 156.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 55
آن نهایت استفاده را ببر!
یکی از دانشمندان، روح انسانها را به غوّاصانی تشبیه میکند که برای یافتن جواهرات و لؤلؤ و مرجانها ناچارند که به اعماق دریاها فرو روند و این امر ممکن نیست مگر این که وزنه سنگینی را به پایشان ببندند و به اعماق دریاها فرو روند و پس از یافتن جواهرات و لؤلؤ و مرجانها، آن وزنهها را از پایشان جدا نمایند تا بتوانند دوباره به سطح آب بازگردند. انسان نیز در این عالم مانند همان غوّاصان دریاست که به دنبال جواهرات معنوی که همانا کسب مقامات انسانی و کمالات اخلاقی و طاعت و بندگی در برابر یکتای بی همتاست، در دریای موّاج هستی غوطهورند تا ایّامی را در بند و اسارت تن خاکی و زخارف دنیوی سپری نمایند؛ امّا در این مسیر، آن انسانی موفّق و پیروز خواهد بود که هم صید خوبی کرده باشد و هم به آسانی خویشتن خویش را از قید و بند تن خاکی رها نموده و به سوی سرای باقی آزادانه پر و بال گشاید.
تفاوت این آیه و آیه 24 سوره یونس
در آیه 24 سوره یونس- که پیرامون آن در جلد اوّل این کتاب مفصّلًا بحث شد «1»- میخوانیم:
انَّما مَثَلُ الحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ انْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الارْضِ مِمَّایَأْکُلُ النَّاسُ وَ الانْعامُ حَتّی اذا أخَذَتِ الارْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ اهْلُها أنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلًا اوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأنْ لَمْ تَغْنَ بِالْامْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَومٍ یَتَفَکَّرُونَ
مَثَل زندگی دنیا، همانند آبی است که از آسمان نازل کردهایم که (از ثمرات آن، رویش) گیاهان (گوناگون) زمین است که مردم و چهارپایان از آن میخورند؛ تا
______________________________
(1) مثالهای زیبای قرآن، جلد اوّل، صفحه 241 به بعد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 56
زمانی که زمین، زیبا و آراسته میگردد و آن گاه که اهل آن مطمئن میشوند که میتوانند از آن بهرهمند گردند؛ (ناگهان) فرمان ما، چه در شب یا در روز، (برای نابودی آن) فرا میرسد؛ (سرما یا صاعقهای را بر آن مسلّط میسازیم) و آن چنان آن را از بین میبریم که گویا دیروز هرگز (چنین کشتزاری) نبوده است! این گونه، آیات خود را برای اندیشمندان، شرح میدهیم!
سؤال: آیا مثال در آیه 45 سوره کهف، به جهت یکسانی در نوع تشبیه، تکرار مثال آیه 24 سوره یونس نیست؟
پاسخ: این دو مثال متفاوتند و تکراری نمیباشند؛ زیرا در مثال مطرح شده در سوره یونس، سخن از حادثهای است که ناگهان قبل از پایان عمر طبیعی، تمام گیاهان و درختان با طراوت و سرسبز را نابود نموده و آثار حیات را محو مینماید؛ ولی در مثال مورد بحث در آیه 45 سوره کهف سخن از حادثه خاصّی نیست که ناگهان فرا رسد، بلکه خبر از حادثهای است که به صورت تدریجی در فصل پائیز، آن نشاط و خرّمی و سرسبزی و طراوت را از گیاهان سلب نموده و کمکم اثر حیات و زندگی را از آن گیاهان خشکیده باز میستاند؛
این سنّت الهی در مورد انسانها نیز صادق است؛ زیرا انسانها هم به صورت تدریجی مراحل نوجوانی و جوانی را میگذرانند و خزان زندگی فرا میرسد.
در هر حال این زندگی دنیا، گذرا و موّقت است و باید برای جهان باقی و آخرت که دائمی و با ارزش است، توشهای برگرفت.
پیامهای آیه:
1 تنوّع گیاهان نشانه قدرت الهی
جمله «فَاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الْارْضِ» اشاره به تنوّع و گوناگونی گیاهان دارد. آمار گیاهانی که تاکنون توسّط دانشمندان کشف شده است، بیش از صدها هزار نوع
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 57
میباشد؛ که این آمار فقط در خصوص جاهایی است که بشر به آن دست یافته است؛ طبق گفته دانشمندان ممکن است معادل این مقدار و شاید بیشتر در اعماق دریاها و جنگلهای فتح نشده وجود داشته باشد که هنوز کشف نشده است. بنابراین، تنوّع و گوناگونی گیاهان، شاید در سطح زمین به یک میلیون نوع برسد «1» که هر کدام برای خود، برنامه و ساختمان و تشکیلات خاصّی دارند و عجائب این گیاهان بسیار فراوان است.
گیاهانی هستند که تمام وجود آن را یک گل میبینیم؛ یعنی شاخ و برگ و ساقه ندارند، بلکه یک گل زیباست که از زمین روئیده است. و از این عجیبتر گیاهانی گوشتخوار هستند که حسّ و حرکت دارند و هنگامی که جنبندهای به آنها نزدیک شود، شاخههایش آن جنبنده را در برمی گیرند و میبلعند. هر کدام از این گیاهان، نشانهای از قدرت خداوند است که منکران توحید اگر چشم باز کنند، تسلیم خواهند شد.
آثار خداوند همه جا هست؛ فقط چشم بینایی نیاز دارد که آنها را ببیند.
یار بیپرده از در و دیواردر تجلّی است یا اولی الابصار
چشم بگشا به گلستان و ببینجلوه آب صاف در گل و خار
ز آب بی رنگ صد هزاران رنگلاله و گل نگر در آن گلزار
پی بری گر به رازشان دانیکه همین است سرّ آن اسرار
که یکی هست و هیچ نیست جز اووحده لا اله الّا هو.
2 «باقیات صالحات» چیست؟
مفسّران قرآن مجید در تفسیر باقیات صالحات، احتمالات متعددّی ذکر کردهاند که به پنج نمونه از آنها اشاره میکنیم:
الف: منظور، نمازهای پنجگانه روزانه است «1»؛ زیرا هم عملی صالح و شایسته است و هم ماندگار. نماز در هر خانه و اداره و جامعه و کشوری اقامه شود، آن را آباد میکند و از هر کجا رخت بر بندد، آنجا ویران خواهد شد. نمازی که قلب انسان- این کانون نگرانیها و اضطرابها- را متوجّه خداوند میکند، موجب اطمینان و آرامش و تسکین قلب مضطرب است «2» و خلاصه، نماز معیار و میزان قبولی و یا عدم پذیرش سایر عبادات است. «3»
ب: مراد از «باقیات صالحات» ذکر شریف «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُوَ اللَّهُ اکْبَر» است «4».
خداوند پاک و منزّه از هر عیب و نقصی و متّصف به هر صفت کمال است؛ چنین خداوندی شایسته حمد و ستایش است. حال که او هیچ عیب و نقصی ندارد و تمام صفات کمالیّه را واجد است، تنها او شایسته پرستش است و هیچ معبودی جز او، شایسته عبادت نیست. خداوندی که بالاتر از توصیف ما و بالاتر از فکر و اندیشه ماست.
ج: «نماز شب» احتمال دیگری است که در تفسیر جمله «باقیات صالحات» ذکرشده است. «5» نماز شب از اهمّیّت زیادی برخوردار است که هر چه پیرامون اهمّیّتش بیان شود، کم است؛ قرآن مجید دراینباره میفرماید:
______________________________
(1) تفسیر جوامع الجامع، جلد دوم، صفحه 367.
(2) سوره رعد، آیه 28.
(3) میزان الحکمة، باب 2265، حدیث 10233 و باب 2273.
(4) ترجمه تفسیر المیزان، جلد 26، صفحه 187.
(5) البیان فی تفسیر القرآن، جلد 7، صفحه 52.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 59
وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِه نافِلَةً لَکَ عَسی انْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْموُداً «1» و پاسی از شب را (از خواب برخیز، و) قرآن (و نماز) بخوان. این یک وظیفه ویژهای برای توست؛ امید است پروردگارت تو را به مقامی در خورِ ستایش بر انگیزد!
رسیدن به مقام «محمود»، حتّی برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در سایه نماز شب ممکن است. البتّه، لازم نیست که انسان تمام آداب نماز شب را انجام دهد، مخصوصاً برای کسانی که تازه قصد نیل به این سعادت بزرگ را دارند؛ بلکه بجا آوردن همان یازده رکعت نماز به صورت عادی و بدون آداب، کافی است؛ هر چند کسانی که سعادت بجا آوردن تمام آداب و دعاها را دارند، به طور قطع ثواب افزونتری در پیشگاه خداوند متعال دارند.
امید آن که با توفیق انجام این عبادت بزرگ، به تدریج لذّت رسیدن به «مقام محمود» را احساس کنیم.
د: برخی از مفسّران «باقیات صالحات» را به دخترانی تفسیر کردهاند که با آداب اسلامی تربیت یافته و مادران نمونهای برای فرزندان خود شدهاند «2» چنین دخترانی «باقیات صالحات» هستند؛ زیرا اینان مایه امیدواری پدر و مادر در جهان آخرتند.
ه: در روایتی از امام صادق علیه السلام میخوانیم که مودّت و دوستی و ولایت اهلبیت علیهم السلام را از جمله مصادیق «باقیات صالحات» شمردهاند.
«3»
بنابراین طبق این حدیث مودّت و دوستی اهلبیت (ع) نیز از مصادیق باقیات صالحات است.
این پنج مورد، پنج تفسیر مختلف از «باقیات صالحات» است؛ ولی همان گونه که مکرّر گفتهایم این تفاسیر به ظاهر مختلف، هیچ تضادّ و تنافی با یکدیگر ندارند و
______________________________
(1) سوره اسراء، آیه 79.
(2) مجمع البیان، جلد 5، صفحه 474.
(3) تفسیر نمونه، جلد 12، صفحه 446.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 60
میتوان همه آنها را در مضمون «باقیات صالحات» گنجاند؛ به این صورت که هریک از تفاسیر ذکر شده و تفاسیر دیگری که ذکر نکردیم «1»، هر کدام از اینها مصداقی از مصادیق «باقیات صالحات» باشد؛ «2» زیرا «باقیات صالحات» مصادیق فراوانی دارد.
*** نتیجه این که انسان نباید به زندگی زود گذر دنیا، دل ببندد؛ بلکه باید به دنبال «باقیات صالحات» باشد.
شاعر میگوید:
بشکاف خاک و ببین یکدمبی مهری زمانه رسوا را
این دشت خوابگاه شهیدان استفرصت شمار وقت تماشا را
از عمر رفته نیز حسابی کنمشمار جدی و عقرب و جوزا را
مباحث تکمیلی:
1 زندگی دنیا چیست؟
«دنیا» مؤنّث «أدنی» است؛ کلمه «حیات» در جمله «الحیاة الدنیا» (زندگی دنیا) موصوف و مؤنّث و «دنیا» صفت آن است.
«دنیا» و «أدنی» به معنای نزدیک است و گاهی هم به معنای پستی و دنائت است.
بنابراین حیات دنیا یا به معنی زندگی نزدیک است که در مقابل زندگی آخرت که زندگی دور است، میباشد و یا به معنای زندگی پست است که در مقابل زندگی عالی و والای آخرت است.
دنیا مجموعهای از امکانات مادّی از قبیل مال، ثروت، مقام، همسر، فرزند، خانه،
______________________________
(1) به تفسیر مجمع البیان، جلد 6، صفحه 473 و 474 مراجعه کنید.
(2) مرحوم طبرسی در آدرس فوق و علّامه طباطبائی «رضوان اللّه علیهما» در ترجمه المیزان، جلد 26، صفحه 187 نیز همین عقیده را دارند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 61
ماشین و دیگر امکانات مادّی است که دارای چهار ویژگی اساسی است:
1- گذرا و ناپایدار است که بسیاری از آیات و روایات به آن اشاره دارد.
2- فریبنده است و ظاهری پرجاذبه دارد؛ از دور بسیار زیبا و جذّاب است.
3- توخالی است؛ یعنی ظاهری جالب و فریبنده دارد، امّا نزدیک که میشوی، میان تهی و خالی است؛ همانند سرابی که از دور، آب مینمایاند، ولی هنگامی که نزدیک آن شوی چیزی نیست.
4- آمیخته با انواع مشکلات و مصائب است؛ زندگی دنیا خالی از مصائب و سختیها نیست.
مجموعه آنچه گفته شد، با این ویژگیهای چهار گانه زندگانی دنیاست؛ امّا اگر همه اینها به خاطر اهداف و الا، رنگ خدایی بگیرد، دیگر دنیا نیست، بلکه آخرت است.
«ابن ابی یعفور» میگوید:
به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من دنیا را دوست دارم.
امام فرمودند: برای چه دنیا را دوست داری (و این همه تلاش و زحمت برای مال دنیا میکشی)؟
عرض کردم: میخواهم با مال دنیا، مقدّمات ازدواجم را فراهم کنم و با آن فریضه حج به جا آورم و مخارج خانوادهام را تأمین کنم و صله رحم انجام دهم و در راه خدا انفاق نمایم.
امام صادق علیه السلام فرمودند: این دنیا پرستی نیست؛ بلکه در مسیر آخرت است» «1»
بنابراین اگر زندگانی دنیا را برای لذایذ مادّی و شهوترانی و شهوت پرستی بخواهیم، دنیا پرستی است؛ امّا اگر به عنوان پلی برای رسیدن به ارزشهای معنوی باشد، آخرت است.
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 1222، حدیث 5825 (جلد 2، صفحه 896).
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 62
2 دنیا از دیدگاه روایات
در روایات اسلامی مباحث گستردهای پیرامون دنیا مطرح شده است؛ بلکه میتوان گفت که یکی از وسیعترین مباحث روایی، پیرامون دنیاست.
از جمله مباحثی که در روایات در مورد دنیا به چشم میخورد بیان مثال دنیا است که در اینجا چند روایت را ذکر میکنیم.
1- امام کاظم علیه السلام میفرماید:
مَثَلُ الدُّنْیا مَثَلُ ماءِ الْبَحْرِ، کُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشانُ ازْدادَ عَطَشاً حتَّی یَقْتُلَهُ
مثل دنیا، مثل آب دریاست که هرچه انسان تشنه از آن بنوشد، عطش او بیشتر میشود، به حدّی که او را میکشد. «1»
طبق این روایت، دنیا عطش هیچ دنیا پرستی را فروکش نمیکند و اگر کسی خیال کند که به یک درجهای از دنیا برسد، راضی و قانع میشود و دیگر بیشتر طلب نمیکند، این خیالی بیش نیست و از محالات است؛ بلکه عکس آن صادق است و «بیش داران»، «بیش خواهان» هستند.
ثروتمندان بزرگ دنیا، جنایات بزرگی را برای رسیدن به این دنیای بی ارزش انجام دادهاند که بیان آن تکان دهنده است، تا چه رسد به انجام آن! آنان این جنایات را برای رسیدن به زندگانی دنیا انجام دادهاند و گاهی نیز زندگی تجمّلی افسانهای برای خود فراهم ساختهاند که باور و تصوّرش برای دیگران مشکل است. گفته میشود که برخی از این ثروتمندان دنیاپرست حتّی در هواپیمای اختصاصی خود، استخر شنا دارند! ولی آیا سیر میشوند؟ خیر! هرگز سیر نمیشوند؛ بلکه برای درآمد بیشتر به هر تجارتی روی میآورند. برای افزون طلبیشان حاضرند به تجارت اسلحه و جنگ افزارهایی مبادرت ورزند که به وسیله آنها گناهکار و بی گناه از بین میرود و گاهی یک بمب شیمیایی آن یک شهر چند هزار نفری را با وضعی بسیار فجیع و دردناک نابود
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 1253، حدیث 6009.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 63
میسازد که در این حال نه تنها زندگی را بر انسانها تنگ میکند که حیات سایر جانداران را نیز به خطر میاندازد؛ ولی عواقب وحشیانه این عملکردهای وحشیانه برای آنها مهم نیست؛ زیرا این کارها درآمد و سود سرشاری دارد. آنها حاضرند برای کامیابی خویش در این دنیا دست به تجارت موادّ مخدّر بزنند، که بنیان خانوادهها را متلاشی، جوانان را بی اراده و کشوری را نابود میکند، تا زندگی دنیوی خود را پر زرقوبرقتر کنند.
این گونه انسانها حتّی حاضرند به تجارت کثیف و زشت و مشمئز کننده «انسان» خود را آلوده کنند و بچّههای خرد سال، اعم از دختر و پسر را از کشورهای فقیر به قیمت ناچیزی خریداری نموده و به قیمت گزافی در اختیار انسانهای هوسبازی همانند خودشان قرار دهند؛ هرچند در این راه، فجایع مختلفی به وقوع پیوندد و پدر و مادرهایی تا آخر عمر، در حسرت یک لحظه دیدن فرزندان خود بسوزند و بسازند؛ امّا آنان فقط به فکر درآمد و دنیاطلبی خویشند!
راستی چرا اینها اینقدر پست و غرق در دنیا هستند؟ در پاسخ باید گفت: چون جز به دنیا و زندگی آن و لذّتهای گوناگونش نمیاندیشند و دین و آئین و مذهب و شرف و انسانیّت برای آنها مطرح نیست؛ و وجدان بشری شان نیز در قفس حرص و طمع و افزون طلبی محبوس و زندانی است و فطرت انسانیشان در میان تودههایی از رذالت و پستی مدفون گشته است.
2- امام هفتم شیعیان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در روایت دیگری دنیا را چنین توصیف میکند:
مَثَلُ الدُّنْیا مَثَلُ الْحَیَّة، مَسُّها لَیِّنٌ وَ فی جَوفِها السَّمُ الْقاتِل «1»
مثل دنیا، مثل مار (خوش خطّ و خالی) است که ظاهری فریبنده و پر جاذبه دارد، امّا در درون آن، سمّ کشنده «2» و خطرناکی وجود دارد.
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 1253، حدیث 6005.
(2) این سم از عجایب قدرت خداوند است که قطرهای از آن حیوان قوی را میکشد یا انسانی را از پای در میآورد. واقعاً ترکیب این سم از چیست و چطور ساخته شده که در درون مار است، ولی خود او را نمیکشد!
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 64
این روایت اشاره به فریبندگی دنیا نموده و دنیا را به مار خوش منظر و زیبایی تشبیه میکند که ظاهری دلفریب و قشنگ دارد؛ ولی در درون او سمّ کشندهای وجود دارد.
3- حضرت علی علیه السلام دنیا را چنین تشبیه میکند:
انَّما الدُّنْیا شَرَکٌ وَقَعَ فیه منْ لا یَعْرِفُهُ «1»
همانا دنیا دامی است که بیخبران در آن میافتند.
دنیا دام گسترده و وسیعی است، و به همین جهت شکارهای فراوانی نموده و قربانیان زیادی گرفته است.
4- امام اوّل شیعیان جهان در روایتی دیگر میفرمایند:
الدُّنْیا ظِلُّ الْغَمامِ وَ حُلْمُ الْمَنامِ «2»
مثل دنیا، مثل سایه ابر و رؤیای انسان خفته است.
این حدیث شریف، گذرا بودن و ناپایداری دنیا را بیان میکند. دنیا همانند سایه ابر است. ابرها سایه دارند؛ ولی این سایهها در حال حرکت و ناپایدارند. که نمیتوان از سوزش آفتاب به آن پناه برد. دنیا رؤیایی است که انسان خفته در خواب میبیند. خواب یک تخیّل است و توخالی؛ در خواب گنجهای بسیاری را مالک میشود؛ ولی هنگامی که بیدار میشود هیچ ندارد! بنابراین دنیا هم گذرا و ناپایدار است و هم توخالی و بیمحتوا.
5- در پنجمین روایت «لقمان حکیم» دنیا را برای فرزندش چنین توصیف میکند:
انَّ الدُّنْیا بَحْرٌ عَمیقٌ قَدْ غَرِقَ فیها عالَمٌ کَثیرٌ «3»
دنیا همانند دریای بیکران عمیقی است که اقوام مختلفی در آن غرق شدهاند.
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 1253، حدیث 6012.
(2) میزان الحکمة، باب 1262، حدیث 6054 (جلد 3، صفحه 340).
(3) میزان الحکمة، باب 1263، حدیث 6056 (جلد 3، صفحه 341).
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 65
کسانی که در دریا غرق میشوند، یا طعمه حیوانات دریایی میشوند، یا امواج پر تلاطم دریا آنها را به نقاط دور دست میبرد به گونهای که هیچ اثر و نشانهای از آنها باقی نمیماند؛ دنیا نیز مانند دریا چنین بی رحم و بی وفاست. اقوام و ملّتهای بسیاری در این دنیا زندگی میکردند که اکنون هیچ اثری از آنها نیست و به طور کامل در دریای دنیا غرق شدهاند؛ بنابراین باید برای نجات از غرقاب دنیا به دنبال وسیله نجات مطمئنّی باشیم تا با تکیه و اعتماد بر آن خود را از غرق شدن برهانیم.
6- حضرت علی علیه السلام در جای دیگر، اهل دنیا را چنین توصیف مینماید:
اهْلُ الدُّنْیا کَرَکْبٍ یُسارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیامٌ «1»
مثل اهل دنیا، مثل کاروانی است که آن را حرکت دادهاند و به سوی مقصد میبرند؛ در حالی که اهل کاروان در خواب غفلت به سر میبرند.
دنیاپرستان قبل از فرارسیدن مرگ، در خواب غفلت به سر میبرند و لذّات و شهوات دنیا، آنها را مدهوش و بی هوش ساخته است؛ بنابراین توشهای برای سفر آخرت خود بر نمیدارند و با دست خالی و بدون زاد و توشه به سوی جهان آخرت حرکت میکنند؛ هنگامی که سیلی اجل بر گونههایشان نواخته میشود، تازه از خواب غفلت، بیدار میشوند نادم و پشیمان، که متأسّفانه دیگر سودی برایشان ندارد؛ زیرا زمان تدارک و برگرفتن زاد و توشه گذشته است.
7- پیامبر گرامی اسلام، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مثال زیبایی دنیا را چنین توصیف مینماید:
الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤمِنِ وَ جَنَّةُ الْکافِرِ «2»
دنیا زندان انسانهای با ایمان و بهشت انسانهای بیایمان است.
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 1254، حدیث 6017 (جلد 3، صفحه 334).
(2) میزان الحکمة، باب 1241، حدیث 5933.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 66
مؤمنان در دنیا در محدودیّتهای زیادی به سر میبرند؛ حلال و حرام، رضای خدا و خشم خدا، محرّمات و واجبات و مانند آن، محدودیّتهای فراوانی برای افراد با ایمان ایجاد میکند؛ ولی اشخاص کافر چنین محدودیّتهایی ندارند و هوا و هوس آنها آزاد است؛ به این دلیل مؤمن در این دنیا همانند شخصی زندانی است که هنگام مرگ گویی میلههای زندان وجودش میشکند و مرغ روحش از این قفس رها میگردد و به سوی آزادی پرواز میکند؛ و به همین جهت است که بزرگان و اولیاء اللّه از مرگ استقبال میکنند و آن را رستگاری میشمرند (فُزْتُ وَ ربِّ الْکَعْبَةِ) و یا آن را آرزو میکنند (اللَّهُمَّ عَجِّلْ وَفاتی سَریعاً). آنان با شناخت کامل از زندگی دنیا و جهان آخرت، در هنگام فرارسیدن مرگ، هیچ هراس و نگرانی به خود راه نمیدادند.
اگر پرونده انسان، پرونده پاک و صافی باشد، مرگ برای او نعمت است؛ زیرا رهایی از این دنیایی که در آن دامهای شیطان گسترده است و تنگناهای بسیار دارد، نعمتی است که نصیب انسان مؤمن میشود.
8- حضرت عیسی مسیح علیه السلام در روایتی، دنیا را چنین توصیف مینماید: انَّما الدُّنْیا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوها وَ لا تُعْمِرُوها «1»
دنیا، پلی بیش نیست؛ از آن عبور کنید و سرگرم آن نشوید.
دنیا جنبه ابزاری و وسیلهای دارد و هدف نیست؛ بنابراین اگر به دنیا به عنوان وسیلهای که برای رسیدن به هدف باید از آن استفاده شود، نگاه کنیم، بسیار خوب است؛ ولی اگر آن را هدف بپنداریم، اشتباه بزرگی کردهایم؛ به همین خاطر حضرت عیسی علیه السلام دنیا را تشبیه به پلی نموده که وسیله عبور انسان است و هیچ انسان عاقلی بر روی آن خانه بنا نمیکند و در آنجا توقّف نمینماید؛ اگر انسانی چنین کاری کند، مورد تعجّب است؛ به این جهت حضرت علی علیه السلام میفرماید: «از انسانی که به عمران و
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 1259، حدیث 6033.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 67
آبادی دنیا که دار فانی است میپردازد، تعجّب میکنم؛ در حالی که منزلگه او دار بقا و عالم آخرت است! «1»»
9- حضرت علیّ بن الحسین علیه السلام از پدر بزرگوارشان مکاشفهای را در مورد بیاعتباری و بی ارزشی دنیا از زبان امیر المؤمنین علیه السلام نقل میکند؛ طبق این روایت حضرت علی علیه السلام میفرمایند:
در باغ فدک مشغول کار و کشاورزی بودم، ناگهان زن بسیار زیبایی در مقابل خود دیدم! (تعجّب کردم که چگونه بدون اجازه وارد باغ شده است)، آن زن زیبا به من گفت: ای پسر ابی طالب آیا دوست داری با من ازدواج کنی تا تو را از این کار پر زحمت کشاورزی و باغداری راحت کنم و گنجهای زمین را به تو نشان دهم تا آنها را در اختیار گیری و خود و نسل تو بی نیاز گردند؟
حضرت علی علیه السلام به آن زن زیبا فرمود: تو کیستی تا من از خانوادهات خواستگاری کنم.
آن زن گفت: «من دنیا هستم»
حضرت میفرماید به او گفتم: برگرد و شوهری دیگر بطلب (برو این دام بر مرغ دگر نِه)، علی علیه السلام گرفتار تو نمیشود. سپس حضرت اشعار بسیار زیبا و جالبی در مذمّت دنیا سرود. «2»
*** مثالهای نُه گانه فوق از روایات معصومین علیهم السلام به ضمیمه آیه مثل، مجموعاً ده مثل زیبا میباشد که ویژگیهای چهارگانهای را که در مورد دنیا نگاشتیم، کاملًا بیان میکند. نکته جالب این که ائمّه معصومین علیهم السلام در هر موضوعی که وارد شدهاند، آن را به طور کامل و دقیق بیان کردهاند و چیز ناگفتهای باقی نگذاردهاند و این اتمام حجّتی است برای همگان که کسی نتواند بگوید: «نمیدانستم و اطّلاع نداشتم!»
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 1259، حدیث 6035.
(2) میزان الحکمة، باب 1253، حدیث 6015.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 68
3 این همه روایات در مذمّت دنیا چرا؟
چرا این همه روایت در مذمّت دنیا وارد شده است؟ چه نکته مهمّی در اینجاست که این روایات فراوان در صدد بیان آن است؟ فلسفه این تأکید و تکرارها چیست؟
جواب این سؤال در خود روایات آمده است، به عنوان مثال در روایتی از وجود مقدّس امام صادق علیه السلام میخوانیم:
رَأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ حُبُّ الدُّنْیا «1»
منشأ تمامی گناهان و معصیتها دنیا پرستی است.
طبق این روایت، تمامی گناهان (سرقت، تهمت، غیبت، تمسخر دیگران، ایذاء مؤمن، زنا، لواط، تجاوز به حقوق دیگران، ترک واجبات، انجام محرّمات و ...) به حبّ دنیا و دنیا پرستی باز میگردد.
در روایت جالب و تکان دهنده دیگری از حضرت امام کاظم علیه السلام آمده است:
إعْلَمْ انَّ کُلَّ فِتْنَةٍ بَذْرُها حُبُّ الدُّنْیا «2»
بذر و سرنخ هر فتنه و گناهی، دنیا پرستی و حبّ دنیاست.
این روایت ریشه تمامی فتنهها را دنیا پرستی میشمرد.
و در روایتی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده است:
اکْبَرُ الْکَبائِرِ حُبُّ الدُّنْیا «3»
دنیا پرستی و حبّ دنیا از بزرگترین گناهان و معاصی محسوب میشود.
تحلیل روایات
دنیا محلّ تزاحم است؛ بر خلاف جهان آخرت که در آنجا هیچ گونه تزاحمی
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 1221، حدیث 5815.
(2) میزان الحکمة، باب 1221، حدیث 5813.
(3) میزان الحکمة، باب 1221، حدیث 5814.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 69
وجود ندارد؛ به عبارت دیگر، تزاحم در امور مادّی راه دارد؛ ولی در معنویات تزاحمی متصوّر نیست؛ مثلًا اگر شما حافظ قرآن باشید، هیچ مزاحمتی ندارد که اشخاص دیگری نیز در کنار شما حافظ قرآن باشند، یا اگر همه مردم، عالِم و دانشمند باشند، هیچ تزاحمی در میان آنها به وجود نخواهد آمد؛ ولی در امور مادّی این گونه نیست، اگر شما مالک قطعه زمینی شوید دیگری نمیتواند در کنار ثبوت حقّ ملکیت شما، مالک آن زمین باشد؛ یعنی بین مالکیّت شما بر شش دانگ این زمین با مالکیّت دیگری بر شش دانگ همان زمین تزاحم وجود دارد.، یا اگر آقای «زید» رئیس جمهور شود، آقای «عمرو» نمیتواند در کنار زید رئیس جمهور همان کشور گردد.
و از آنجا که دنیادارِ تزاحم است موجب این گناهان میشود؛ امکانات دنیای فعلی در حدّی است که اگر فرضاً به صورت عادلانه بین همه مردم تقسیم شود همه مردم از نظر بهرهبرداری از امکانات مادّی در یک سطح قرار خواهند داشت؛ امّا افزون طلبی و زیاده خواهی دنیا پرستان این تعادل را بر هم میزند و کمکم زمینه را برای تعدّی و تجاوز به حریم دیگران فراهم میسازد و به این ترتیب حقوق مسلّم انسانهای ضعیف پایمال میگردد. با این بیان روشن میشود که چگونه دنیا منشأ گناهان است.
بنابراین اگر انسان بتواند در زندگی خود قانع باشد و به آنچه دارد قناعت کند، آلوده بسیاری از گناهان نمیشود.
***
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 71
مثال سی و چهارم: تنوّع مثالهای قرآن
اشاره
وَلَقَدْ صَرَّفْنا فی هذَالْقُرْآنِ للِنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَکانَ الانْسانُ اکْثَرُ شَیْءٍ جَدَلًا «1»
و در این قرآن، از هرگونه مثلی برای مردم، بیان کردهایم؛ ولی انسان بیش از هر چیز، به مجادله میپردازد.
دور نمای بحث
در این آیه شریفه، برخلاف سایر امثال القرآن، سخن از یک عینیّت خارجی نیست، بلکه از مسایل کلّی امثال القرآن و تنوّع مثالهای قرآنی بحث میکند تا شاید بیان این مثالهای مختلف و متعدّد، انسان ستیزه جو و مجادلهگر را قانع و هدایت کند.
آیا آیه فوق از امثال القرآن است؟
در این مورد بین مفسّران اختلاف است؛ برخی آن را جزء امثال القرآن شمردهاند و برخی دیگر آن را به عنوان امثال القرآن نپذیرفتهاند. به اعتقاد ما، جواب این پرسش، بستگی به تفسیر و برداشت افراد و مفسّرین از امثال القرآن دارد؛ اگر منظور از
______________________________
(1) سوره کهف، آیه 54.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 72
مثالهای قرآنی، مثال بریک شیء مشخّص و معیّن که دارای وجود خارجی است، باشد- که بسیاری از مثالهای قرآن چنین است- آیه فوق از امثال القرآن محسوب نمیشود؛ ولی اگر اشاره کلّی به مثالهای قرآن باشد، در این صورت آیه فوق جزء امثال القرآن است؛ زیرا در این آیه شریفه تنوّع مثالهای قرآن بیان شده است.
لازم به تذکّر است که برخی از مؤلّفین امثال القرآن، در این راه اشتباه کردهاند. با نهایت احترام که برای این عزیزان قائل هستیم، باید یاد آور شویم که هر آیهای که در آن کلمه «مثل» آمده است، نمیتوان آن را جزء امثال القرآن دانست؛ مثلًا در آیه شریفه «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ «1»» کلمه مثل آمده است؛ ولی آیه شریفه ارتباطی با مثلهای قرآنی ندارد، بلکه در مورد اعجاز قرآن مجید است. یا در آیه شریفه «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الانْثَیَیْنِ «2»» نیز کلمه مثل آمده است؛ در حالی که این آیه نیز هیچ ارتباطی با امثال القرآن ندارد و در آن پیرامون ارث بحث میشود. همان گونه که در برخی از امثال القرآن کلمه مثل به کار نرفته است، ولی همه آن را جزء مثلهای قرآنی شمردهاند.
نتیجه این که: بودن یا نبودن کلمه مثل دلیل بر شمردن آن آیه از امثال القرآن نیست؛ بلکه هر آیهای از آیات قرآن مجید (چه کلمه مثل در آن باشد یا نباشد) که یک مطلب عقلی پیچیده را در قالب یک امر محسوس و قابل فهم، برای همگان مطرح کند، جزء امثال القرآن محسوب میشود.
شرح و تفسیر
«وَلَقَدْ صَرَّفْنا فی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ»- کلمه «صَرَّفنا» از مادّه تصریف است؛ «تصریف» به معنی «تبدیل کردن، جابه جا نمودن و تغییر دادن» است. به «صرّاف» از این جهت «صرّاف» میگویند که دائماً ارزهای مختلف را به یکدیگر تبدیل میکند؛
______________________________
(1) سوره بقره، آیه 23.
(2) سوره نساء، آیه 11.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 73
ریال را به دلار و دلار را به دینار تبدیل میکند و همچنین سایر ارزها.
«علم صرف» را نیز به این جهت «علم صرف» نامیدهاند که کلمه واحدی را به اشکال مختلف و گوناگون در میآورد و به الفاظ متفاوت تغییر میدهد: ماضی، مضارع، اسم فاعل، اسم مفعول و مانند آن، جمع و تثنیه، مذکرّ و مؤنث، مخاطب و مغایب و متکلّم و ....
خداوند متعال، در این آیه شریفه میفرماید که ما در این قرآن، مثالهای مختلف و گوناگونی بیان کردیم و برای مردم، یک موضوع را در لباسهای متفاوت و مختلف در آوردیم و خلاصه مثالهای متنوّعی بیان کردیم تا انسان هدایت شود.
«وَ کانَ الانْسانُ اکْثَرُ شَیْءٍ جَدَلًا»- «جَدَل» یعنی چه؟
جدل به معنای «تابیدن طناب» است؛ اگر طناب خوب پیچیده و تابیده شود، عرب میگوید: «جدلت الحبل»- این لفظ در مورد دو نفر که با هم کشتی میگیرند و به یکدیگر میپیچیدند نیز اطلاق میشود؛ همانطور که در مسائل فکری و منطقی نیز اگر دو نفر باهم به بحث بپردازند و در مباحثه، افکار آنها به همدیگر بپیچد نیز این لفظ استعمال میشود.
نتیجه این که: «جدل» در ابتدا به پیچ و تاب طناب اطلاق شده است، سپس این مفهوم توسعه یافته و به هر نوع پیچ و تاب مادّی، هرچند به صورت گلاویز شدن دو انسان به یکدیگر باشد، نیز اطلاق گردیده و سپس در یک مفهوم وسیعتر، بر گلاویزی فکری و منطقی نیز استعمال شده است. با توجّه به توضیح بالا معنای آیه شریفه روشن میشود.
خداوند در قرآن مجید، برای هدایت انسان، از مثالهای متنوّع و مختلف استفاده کرده است؛ ولی این انسان، در مقابل حق به جدال بر میخیزد و بیش از هر موجود با شعور دیگری، جدل و ستیزه میکند. انسان موجودی مجادلهگر است و این سبب میشود که در مقابل حق تسلیم نشود؛ به همین جهت در صدر اسلام، افرادی بودند که همه روز پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را میدیدند و آیات الهی را از زبان مبارک آن
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 74
حضرت صلی الله علیه و آله میشنیدند؛ ولی ایمان نمیآوردند و بی ایمان از دنیا میرفتند. در مقابل، افرادی هم بودند که پیامبر صلی الله علیه و آله را ندیدند و با شنیدن یک آیه از آیات دلنشین قرآن، ایمان آوردند. علّت این امر روشن است؛ آن افراد انسانهای مجادله گر و ستیزه جویی بودند که تمام حقایق را با مجادله منقلب میکردند؛ امّا آنهایی که از دور جرعه هدایت را چشیدند و به حقّانیّت دین پیامبر ایمان آوردند، انسانهای حقیقت طلب و هدایت جویی بودهاند، که این شرط اصلی هدایت است.
خداوند متعال در آغاز سوره بقره، در یک جمله کوتاه به این مطلب مهم اشاره کرده است: «ذلِکَ الکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًی لِلْمُتَّقینَ؛ این قرآن هدایتگر پرهیزکاران است». زیرا منظور از پرهیزکاری و تقوا در این آیه شریفه تقوایِ مصطلح و معروف نیست؛ بلکه مراد از کلمه «متّقین» انسانهایی است که تعصّب و لجاجت و عناد بی جا در برابر حق ندارند؛ قرآن نیز برای چنین انسانهایی مایه هدایت است؛ امّا کسانی که اهل تعصّب و لجاجت و عناد در برابر حق میباشند، قرآن نه تنها آنها را هدایت نمیکند، بلکه باعث گمراهی بیشتر آنان میگردد!
ابولهبها و ابو جهلها که از قرآن بهرهای نبردند، فاقد شرط حق پذیری بودند و بدیهی است که برای بهره مندی از برکات نعمت هدایت، علاوه بر لزوم فاعلیّت فاعل، قابلیّت قابل نیز لازم است؛ مثلًا همان گونه که بارانِ زلالِ شفّاف برای روییدن گیاهان لازم است، زمین مساعد و آماده رویش را نیز میطلبد.
پیامهای آیه
1 تنوّع مثالهای قرآن
سؤال: چرا قرآن مجید از مثالهای متنوّع استفاده کرده است؟ چرا مطلب و مضمون واحد را در قالبهای مختلف بیان کرده است؟ گاهی به حیوانات مثال میزند؛ زمانی به انسانهای صالح یا فاسد مثال میزند؛ برخی اوقات از گیاهان در
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 75
مثالها استفاده مینماید؛ در جایی نیز نور آفتاب را مورد مثال خود قرار میدهد و خلاصه، مثالهای متنوّع و مختلفی بیان میکند، دلیل آن چیست؟ پاسخ: ساختمان فکری افراد، همانند شکل ظاهری آنها، متفاوت است؛ شخصیّت، ظرفیّت، قدرت تفکرّ و تحلیل مسائل، ذوق و سلیقه، فرهنگ افراد و مخاطبین، مختلف است. اگر گویندهای بخواهد موفّق باشد و سخنانش در مخاطبین و شنوندگان که از طیف مختلف هستند نافذ و مؤثّر باشد، باید کلماتش را در قالب بیانهای گوناگون و متنوّع بیان کند؛ زیرا برخی از مطالب با یک شیوه بیان خاص ممکن است در انسان پیر مؤثّر باشد، امّا هیچ تأثیری برای یک جوان نداشته باشد، یا جملهای در شخص بی سواد نفوذ کند، ولی برای اشخاصی تحصیل کرده، نافذ نباشد؛ یا مطالبی برای زنان جنبه اثر پذیری بیشتری دارد، در حالی که برای مردان فاقد تأثیر است و ...
بنابراین، گوینده باید با آگاهی از این نکته مهم، مطلب خود را در عبارتهای مختلف بیان کند تا در همه مخاطبین تأثیر کند.
قرآن مجید که مخاطبین آن تمام انسانها، از بعثت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله تا قیام قیامت هستند و این انسانها در نقاط مختلف جهان، با سلیقهها و افکار و معلومات متفاوتی هستند، از مثالهای متنوّع استفاده کرده است تا برای تمام مخاطبینش، در طول تاریخ مؤثّر باشد؛ به عبارت دیگر، چنین کتابی با وجود کثرت و تنوّع مخاطبین، نمیتواند با ادبیّات واحدی با همه سخن بگوید؛ بلکه مطالب خود را باید با ادبیّات و شیوههای مختلف به مردم ارائه کند تا برای همگان قابل فهم باشد؛ به عنوان مثال، قرآن هنگامی که در باره خودش بحث کرده است، این مطالب را در قالبها و مثالهای مختلف و متنوّعی بیان کرده است؛ مثلًا در یک جا میفرماید:
قَدْ جائَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ «1»
(آری) از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد.
______________________________
(1) سوره مائده، آیه 15.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 76
در این آیه شریفه، قرآن رابه نور تشبیه میکند؛ نور آفتاب در همه چیز نفوذ میکند و تأثیر میگذارد؛ تأثیر و نفوذ قرآن مجید در این آیه شریفه به نور آفتاب تشبیه شده است؛ امّا در جای دیگر- آیه 24 و 25 سوره ابراهیم-، قرآن مجید را به درختی همیشه بهار تشبیه میکند که در تمام فصلهای سال میوه دارد:
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیَّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیّبَةٍ اصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤتی اکُلَها کُلَّ حینٍ بِاذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الامْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ؛ آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیّبه (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزهای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت و شاخههای آن در آسمان است که هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش میدهد؟! و خداوند برای مردم، مثلها میزند؛ شاید متذکّر شوند (و پند گیرند).
یکی از تفسیرهای «کلمه طیّبه»، قرآن کریم است. «1» قرآن کریم همانند درخت پربار و پاکیزهای است که برکات آن همیشگی و همگانی است و هرکس در حدّ ظرفیّت و توان خود میتواند از میوههای آن بهره برداری کند.
در آیه دیگری، وسعت «کلام حق» را مورد بحث قرار داده و میفرماید:
«قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ انْ تَنْفِدَ کَلِماتُ رَبّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً «2»؛ بگو اگر دریاها برای (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکّب شود، دریاها پایان میگیرد، پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان یابد؛ هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم!
یکی از تفسیرهای این آیه شریفه نیز قرآن مجید است. «3» بطون و مفاهیم و تفسیر و مصادیق جدید قرآن مجید آن قدر گسترده و وسیع است که اگر تمام دریاها برای
______________________________
(1) ترجمه، تفسیر المیزان، جلد 23، صفحه 78.
(2) سوره کهف، آیه 109.
(3) مجمع البیان، جلد 6، صفحه 498.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 77
نوشتن آن مرکّب شود، کفایت نمیکند و جوابگو نیست.
هنگامی که به سخنان زیبا و پرمحتوای ائمّه معصومین علیهم السلام مراجعه کنیم، خواهیم دید که آنان نیز با مخاطبان مختلف، به عبارتهای گوناگون و متفاوتی سخن گفتهاند؛ مثلًا در پاسخ به سؤالاتی که در مورد قدرت خداوند مطرح میشد به هر فردی به تناسب شناخت و معرفت و ظرفیّت و نیروی ادراکشان جوابهای متفاوتی میدادند. به نمونههایی از این گونه پرسش و پاسخها توجّه کنید:
سؤال: آیا خداوند قدرت دارد تمام جهان هستی را داخل یک تخم مرغ جای دهد، به گونهای که نه تخم مرغ ذرّهای بزرگ شود، و نه جهان هستی ذرّهای کوچک شود؟
پاسخ: پاسخ امام علی علیه السلام چنین است: «إِنّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی لا یُنْسَبُ الی الْعَجْزِ وَ الَّذِی سَأَلْتَنی لا یَکُون «1»؛ خداوند قادر، هرگز توصیف به عجز نمیشود؛ ولی انجام آنچه را که تو سؤال میکنی (ذاتاً) غیر ممکن است.»
اگر این سؤال شکافته شود، اساساً سؤال غلطی است؛ به تعبیر دیگر، صورت مسأله اشتباه است؛ زیرا مفهوم این سؤال این است که با فرض تحقّق این امر، باید جهان هستی ضمن بزرگ بودن، کوچک هم باشد؛ مثل این که گفته شود موجودی در عین این که ده متر است در همان لحظه 20 متر باشد، این، تناقض و محال است و صورت مسأله غلط است. اگر شما از دانشآموزی بخواهید که 20 عدد گردو را بین 30 نفر تقسیم کند به صورتی که به هر یک از آنان یک گردوی کامل و درست برسد و او این کار را نتواند انجام دهد در این حال، آیا اشکال از دانشآموز است یا از تقاضای غیر ممکن شما؟ قطعاً این امر نشانگر عدم توانایی دانشآموز در انجام این کار نیست، بلکه صورت سؤال و تقاضای شما غلط است.
خلاصه این که چون امام میدانست که سؤال کننده از هوش و استعداد بالایی برخوردار است و با مسائلی چون «تناقض» و «محال» و مانند آنها آشنایی دارد
______________________________
(1) بحار الانوار، جلد 4، صفحه 143، حدیث 10 (به نقل از پیام قرآن، جلد 4، صفحه 185).
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 78
چنین پاسخ میدهد؛ ولی امام رضا علیه السلام در پاسخ شخص دیگری که همین سؤال را میپرسد، میفرمایند: «آری، خداوند این کار را کرده است؛ با چشمت به جهان بنگر، جهان درون جشم تو جای میگیرد، بدون این که جهان کوچک شود! «1»» یعنی چون این فرد قدرت درک و فهم نفر قبل را نداشت؛ امام به شکل دیگری پاسخش را داد.
نتیجه این که با هر مخاطبی باید به اندازه توان و فهم و درکش صحبت کنیم «2» و این نه تنها عیب و نقصی محسوب نمیشود و حمل بر کم سوادی یا بیسوادی نمیگردد بلکه هنر بزرگی است و در واقع نشانگر قدرتِ بیان گوینده میباشد؛ به همین جهت، باید مبلغّین و گویندگان ما به زبان تمام مخاطبین آشنا باشند تا بتوانند در دل همه آنها نفوذ کرده و بر قلب همه تأثیر گذار باشند و گرنه موفّقیتّی نخواهند داشت.
2 ممنوعیّت جدال
جدال و مراءِ ناحق در اسلام حرام و از گناهان کبیره است. به همین جهت مناظرههایی مطلوب اسلام است که قصد دو طرف روشن شدن حق و حقیقت باشد و هر دو، در جستجوی حق باشند؛ امّا اگر نیّت هر کدام فقط غلبه بر دیگری باشد، در این صورت جدال حرام میباشد. در مناظرات اسلامی، هر یک از طرفین باید شجاعت پذیرش حق را داشته باشند.
در باره «جدال و مراء» به یک آیه و دو روایت توجّه کنید:
1- در آیه شریفه 3 سوره حج میخوانیم:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَریدٍ
گروهی از مردم، بدون هیچ علم و دانشی، به مجادله در باره خدا بر میخیزند و از هر شیطان سرکشی پیروی میکنند.
______________________________
(1) همان مدرک.
(2) شرح بیشتر را در پیام قرآن، جلد 4، صفحه 183 به بعد مطالعه کنید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 79
برخی انسانها بدون علم و اطّلاع کافی و از روی هوی و هوس در باره خدا و توحید بحث و مجادله میکنند؛ چنین انسانهای جدالگر، پیرو شیطان گردنکش هستند؛ زیرا شیطان نیز از راه «جدال» به انحراف کشیده شد او هنگامی که خداوند به فرشتگان دستور سجده بر آدم را داد، جدال توأم با قیاس کرد و گفت: «من سجده نمیکنم؛ چون آدم از خاک آفریده شده است و من از آتش و آتش برتر از خاک است! «1»» در حالی که سجده بر آدم به خاطر روح خدایی بود که در آن گِل دمیده شده بود. و این جدال باعث شقاوت و بدبختی شیطان شد.
نتیجه این که، انسانهای جدال گر، پیروان شیطانهای گردنکش هستند.
2- حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی فرمودند:
ما ضَلَّ قَوْمٌ الّا اوْثَقُوا الْجَدَلَ «2»؛ هیچ قوم و ملّتی گمراه نشد، مگر به خاطر جدال و مجادله.
طبق این روایت جدال همواره سبب گمراهی میگردد.
3- حضرت علی علیه السلام در روایت کوتاهی میفرمایند:
الْجَدَلُ فِی الدّینِ یُفْسِدُ الْیَقینَ «3»؛ جدال و ستیزه جویی غیر منطقی در مسائل دینی، یقین و ایمان انسان را فاسد میکند.
نتیجه این که، جدال غیر منطقی سبب گمراهی و نابود کننده یقین است و جدالگران پیروان شیطانهای سرکشند؛ بنابراین باید سعی کنیم در مقابل حق تسلیم باشیم.
***______________________________
(1) سوره اعراف، آیه 12.
(2) بحار الانوار، جلد 2، صفحه 138.
(3) میزان الحکمة، باب 492، حدیث 2285.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 81
مثال سی و پنجم: توحید و شرک
اشاره
در آیه 31 سوره حج، سی و پنجمین مثال از امثال القرآن چنین مطرح شده است:
وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَانَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ اوْ تَهْوی بِهِ الرّیحُ فی مَکانٍ سَحیقٍ
و هرکس برای خداوند همتایی قرار دهد، گویی از آسمان سقوط کرده و پرندگان (در وسط هوا) او را میربایند، و یا تندباد او را به جای دور دستی پرتاب میکند.
دور نمای بحث
این مثال پیرامون یکی از مهمترین مسائل و مباحث دینی که مورد تأکید و اهتمام تمام ادیان است؛ یعنی شرک و توحید، بحث میکند. توحید و شرک در این آیه شریفه به آسمان و سقوط از آن تشبیه شده است که شرح آن خواهد آمد.
شرح و تفسیر
«وَ مَنْ یُشْرِکَ بِاللَّهِ فَکَانَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ»- در این آیه شریفه، توحید تشبیه به آسمان و شرک تشبیه به سقوط از آسمان دارای خورشید، ماه و ستارگان شده است و
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 82
اینها منبع نور و روشنایی و برکت هستند علاوه بر این که خود آسمان از زیبایی خاص و عظمت خیره کنندهای برخوردار است. بنابراین «توحید» مرکز نور و عظمت خداست و برای موحدّین برکت و روشنایی به ارمغان میآورد و شرک همانند سقوط از آسمان توحید است.
با توجّه به این مقدمّه، آیه شریفه میفرماید: کسانی که یکتایی و بی همتایی خداوند یگانه را نپذیرند و برای خداوند شریک بگیرند و از صفّ موحدّین خارج شوند، گویا از آسمان به سوی زمین سقوط کردهاند و مسلّم و طبیعی است که چنین انسانی، از چنگال مرگ نجات نخواهد یافت.
«فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ اوْ تَهْوی بِهِ الرِیْحُ فی مَکانٍ سَحیقٍ»- چنین انسان مشرکی که از آسمان سقوط کرده است، هرگز نجات پیدا نمیکند؛ زیرا در وسط زمین و آسمان به یکی از دو بلای زیر گرفتار میشود که نتیجه هر دو مرگ و نابودی است:
1- گرفتار پرندگان گوشتخوار آسمان میشود، در این صورت هر قطعه از گوشت بدنش خوراک یکی از لاشخورها میشود و در نهایت تنها استخوانهایش به زمین میرسد.
2- اگر چنین گرفتار نشود و از شرّ لاشخوران، جان سالم به در برد، در وسط زمین و آسمان گرفتار طوفانی میشود که او را به نقطه دور دست پرتاب میکند؛ جایی که دسترسی به هیچ انسانی ممکن نیست تا او را از این گرفتاری برهاند.
خلاصه این که، طبق این آیه شریفه، انسان مشرک به کسی تشبیه شده است که از آسمان سقوط کند و در وسط راه، یا گرفتار لاشخورها شود و یا به وسیله طوفان به مکان دور دست که از دسترسی انسانها خارج است پرتاب گردد.
پیامهای آیه
1 منظور از پرندگان گوشتخوار، هوی و هوس است.
همان گونه که گذشت، انسان مشرک که از آسمان سقوط میکند، یا گرفتار پرندگان
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 83
گوشتخوار میشود و یا در چنگال طوفانی سهمگین اسیر میگردد. بعید نیست منظور از پرندگان گوشتخوار و لاشخورها، «هوی و هوس» باشد. «1»
انسان مشرک گرفتار هوی و هوس میباشد، بعضی از هوی و هوسها، آبروی انسان را میریزد؛ بعضی از آنها، انسانیّت انسان را لکّهدار میکند؛ قسمتی از آن، شجاعت انسان را از بین میبرد؛ برخی نیز جوانمردی را از انسان سلب میکنند و ...
در نتیجه چیزی از انسان مشرک باقی نمیماند و لاشخور هوی و هوس، تمام شخصیّت و انسانیّت او را بر باد میدهد.
2 منظور از «ریح» در آیه، شیطان سرکش است.
منظور از طوفانی که انسان مشرک را از وسط زمین و آسمان گرفته و او را به نقطهای دور از دسترس برده و در آنجا متلاشی میکند، ممکن است اشاره به شیطان طغیانگر باشد «2»؛ یعنی اگر شخص مشرک از چنگال هوی و هوس نجات پیدا کند و شخصیّت او توسّط هوی و هوس قربانی نگردد، اسیر شیطان سرکش میگردد و شیطان او را در نقطهای که هیچ یار و یاوری نباشد، میبرد و گمراه و بدبخت مینماید.
3 مشرک آرامش ندارد.
جاذبه زمین- که یکی از نعمتهای بزرگ خداوند است- سبب میشود که اشیاء وزن داشته باشند. اگر جاذبه زمین و وزن اشیاء نبود، هیچ چیز در این جهان استقرار نداشت. خانهها، مزرعهها، کارخانهها، مدرسهها، بیمارستانها و تمام اشیاء بر اثر جاذبه زمین و وزن اشیاء در جای خود مستقرند. این جاذبه فقط در کره زمین باعث جذب اشیاء به سوی مرکز زمین و در نتیجه باعث وزن اشیاء میشود؛ امّا هرچه از
______________________________
(1) تفسیر نمونه، جلد 14، صفحه 95.
(2) تفسیر نمونه، جلد 14، صفحه 96.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 84
میدان جاذبه زمین دور شویم، تأثیر جذب آن نیز کمتر میشود و در واقع خارج از میدان جاذبه زمین، اشیاء فاقد وزن هستند؛ به همین خاطر دانشمندان علوم فضایی، افرادی را که قصد فضانوردی دارند، مدّتی با فراهم کردن فضای مناسب با بیوزنی اشیاء، تحت تعلیم و تمرین قرار میدهند تا آمادگی لازم را برای ورود به فضای بی وزن داشته باشند.
یکی از راههای تجربه بیوزنی سقوطهای آزاد از نقاط بلند است که در آن انسان هنگامی که در وسط زمین و آسمان قرار میگیرد، بیوزنی را تجربه مینماید؛ آن هنگام که به اصطلاح دل انسان خالی میشود و حالت خاصّی به او دست میدهد.
به این جهت، پزشکان معتقدند که بسیاری از افرادی که سقوط میکنند، قبل از رسیدن به زمین سکته میکنند و میمیرند.
بنابراین، وقتی که مشرک از آسمان سقوط میکند، در وسط راه بیوزنی و خلأ را در خود احساس میکند و بر اثر این بی وزنی، اضطراب سراسر وجود او را میگیرد.
پس انسان هرگاه از توحید جدا شود و به شرک روی آورد، گویی با آرامش خداحافظی کرده و با اضطراب و نگرانی همآغوش گشته است که «الا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ «1»» تنها در سایه توحید آرامش وجود دارد و شرک و بت پرستی مایه اضطراب است.
این مطلبی است که خود مشرکین هم بدان اعتراف دارند؛ در آیه شریفه 65 سوره عنکبوت آمده است: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لهُ الدّینَ» هنگامی که بت پرستان و مشرکان، سوار بر کشتی در وسط دریا اسیر موجهای خروشان گشته و خود را در چند قدمی مرگ میبینند، اضطراب و نگرانی بزرگی آنها را فرامیگیرد، در این حال دیگر شرک و بت پرستی به آنها آرامش نمیدهد؛ بلکه برای رسیدن به آرامش، سراغ توحید رفته و از روی اخلاص، خداوند یکتا را میخوانند؛ چون
______________________________
(1) سوره رعد، آیه 28.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 85
میدانند بت وسیله نجات و مایه آرامش آنها نیست؛ هر چند، توحید آنها موقّتی است و هنگامی که از خطر رهایی یابند و پای سلامت به ساحل بگذارند، دوباره راه شرک و بت پرستی را پیش میگیرند.
خلاصه این که: شرک و بت پرستی، مایه اضطراب و نگرانی و توحید و یکتاپرستی، مایه آرامش است.
4 مشرک از خود ارادهای ندارد.
انسان قبل از سقوط قادر به تصمیمگیری است؛ اما وقتی سقوط کرد و در بین زمین و آسمان به صورت معلّق درآمد، دیگر توانایی و اراده بر تصمیمگیری ندارد. انسان مشرک نیز هنگامی که از آسمان توحید سقوط کند، فاقد اراده و قدرت تصمیمگیری است.
اهمّیّت توحید
«توحید» مهمترین مبحث قرآن مجید و سایر کتب آسمانی است. انبیاء و پیامبران و جانشینان آنان، همگی مردم را به توحید دعوت نموده و از شرک و بت پرستی باز میداشتند.
خلاصه این که، در تعلیمات دینی مسألهای مهمتر از توحید و شرک وجود ندارد.
شاهد این سخن، دو آیه از قرآن است که در دو جای سوره نساء عیناً تکرار شده است؛ خداوند متعال در آیه 48 و 116 این سوره میفرماید:
انَّ اللَّهَ لایَغْفِرُ انْ یُشْرَکَ بِه وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ
گناهی که هرگز بخشیده نمیشود، شرک است؛ امّا غیر از شرک، سایر گناهان، قابل بخشش است. و خداوند هرکس را بخواهد میبخشد.
این نکته قابل توجّه است که منظور از بخشش سایر گناهان بجز شرک، بخشیدن
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 86
گناهان بدون توبه است و گرنه، با توبه، حتّی شرک هم قابل بخشش است. قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله اکثر اصحاب آن حضرت صلی الله علیه و آله بجز افراد اندکی همانند حضرت علی علیه السلام بقیّه همه مشرک بودند و هنگامی که اسلام آوردند و توبه کردند؛ بخشوده شدند.
بنابراین، اگر گناهکاری بدون توبه از دنیا برود و گناه او شرک باشد، امیدی به نجات او نیست و محال است بخشیده شود؛ امّا اگر گناهان دیگری داشته باشد، هرچند توبه نکرده باشد، امکان بخشش از سوی خداوند یا شفاعت اولیاء اللَّه هست، ولی شرک نه قابل بخشش است و نه مورد شفاعت. این مطلب، اهمّیّت فوق العاده توحید و خطر عظیم شرک را در زندگی دنیا و آخرت میرساند. توحید سرچشمه تمام سعادتها و شرک نابود کننده همه خوبیهاست.
سؤال: چرا توحید این قدر اهمّیّت دارد و شرک تا این حد نکوهش شده است؟
پاسخ: فلسفه اهمّیّت فوق العاده توحید و نکوهش شدید شرک و بتپرستی امور مختلفی است که به برخی از آنها اشاره میشود:
1- اوّلین اثر توحید و پرستش خدای یکتا اتّحاد و یکپارچگی جوامع انسانی است. انسانها از حیث زبان، رنگ، نژاد، عقاید، تفکّر، آداب رسوم، فرهنگ و مانند آن باهم متفاوتند؛ مثلًا در کشور خود ما ایران که قسمت کوچکی از جهان را تشکیل میدهد، انواع زبان، آداب و رسوم و فرهنگ دیده میشود؛ حال در دنیای به این وسعت با وجود صدها قوم و نژاد و هزاران زبان و گویش محلّی و فرهنگهای متفاوت چه چیز حلقه اتّصال بین آنهاست؟ نقطه مشترک آنها چیست؟ اگر قرار باشد که روزی همه مردم جهان تحت لوای حکومت واحد جهانی ادامه زندگی دهند، قدر مشترک آنها چیست؟
بیشک مهمترین عامل وحدت و یکپارچگی مردم جهان که نشأت یافته از اساسیترین ریشههای اعتقادی شان باشد، مسأله توحید و یکتا پرستی است. این،
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 87
محور بسیار خوب و ریسمان محکمی است که همه میتوانند به آن چنگ بزنند.
خداوند متعال در آیه 64 سوره آل عمران، با اشاره به همین مطلب میفرماید:
یا اهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا الی کَلِمةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ الَّا نَعْبُدُ الّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِه شَیْئاً وَ لا یَتّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ
ای اهل کتاب بیایید به یک حلقه اتّصال که مشترک بین ما و شماست چنگ بزنیم؛ بنده یک خدا و مطیع فرمان و تصیمم و اراده او باشیم.
تجلّی این اتّحاد و یکپارچگی را میتوان در موسم حج در سرزمین حجاز مشاهده کرد که چگونه چند میلیون مسلمان از کشورهای مختلف جهان، با رنگها، زبانها، فرهنگها و آداب رسوم مختلف، سوی کعبه معبود یکتا، همچون جویبارهای زلالی که به قصد پیوستن به دریای بیکران وحدت، از قلّههای بلند انسانیّت سرازیر میشوند و همه باهم چون رودی یکپارچه بر گِرد یک خانه میچرخند و پیشانی بندگی را بر آستان خدای واحد میسایند. در نماز جمعهای که در مکّه معظمه در جمعه قبل از عرفه، برگزار میشود، بیش از یک میلیون نمازگزار در بزرگترین نماز جمعه مسلمانان در طول سال شرکت میکنند. تمام آنان در صفّ واحد بندگی در یک لحظه، دست به دعا بلند میکنند و سپس در برابر خدای بی همتا تعظیم نموده به رکوع میروند و با حفظ یکپارچگی و اتّحادشان سر از رکوع بر میدارند و بعد یکدل و یک جان در برابر ذات احدیّت به سجده میافتند. وه که چه باشکوه و زیباست این یکپارچگی و اتّحاد! «1» حال اگر این اتّحاد جهانی شود و تمام مردم جهان روبه خدا آورند و همه انسانها به «حبل اللّه» تمسّک بجویند، چه صحنه زیبایی به وجود میآید.
______________________________
(1) هر چند که متأسّفانه از این نماز جمعه استثنائی و از این فرصت طلائی استفادهای در جهت حلّ مشکلات جهان اسلام نمیشود؛ گویی مطالبی که صدها سال قبل در چنین نماز جمعهای ایراد میشده، اکنون بدون کم و کاست تکرار میشود!
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 88
خلاصه این که، یکی از آثار مهمّ توحید و یکتا پرستی، وحدت و یکپارچگی است.
در مقابل، شرک عامل پراکندگی و اختلاف است. عرب جاهلیّت که سیصد و شصت عدد بت را پرستش میکرد در واقع سیصد و شصت شکاف و تفرقه در جامعه کوچک خود ایجاد کرده بود و روشن است که چنین جامعهای دائماً درگیر جنگ و جدال و آدمکشی بوده و از آرامش و سعادت بی بهره است؛ امّا همین مردم، وقتی که یکتاپرست شدند و توحید را پذیرفتند و در پناه هدایت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله متّحد و یکپارچه گشتند، توانستند بر سایر ملل هم فائق آیند.
2- اثر دیگر توحید، قوّت و قدرت موحّدین است، همان گونه که شرک و بتپرستی سبب عجز و ناتوانی مشرکین است. زمانی که اسلام گسترش نیافته بود و در اقلّیّت قرار داشت، هر روز توطئه جدیدی از سوی کفّار و مشرکین علیه مسلمین و شخص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله طرّاحی میشد؛ روزی سران مشرک مکّه خدمت ابو طالب- بزرگ قریش- رسیدند و از او خواستند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را راضی نماید تا با آنها به توافق برسد و به اصطلاح آتشبس اعلام کنند؛ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «شما در بیان یک کلمه با من موافقت کنید، آنچنان قدرت و قوّتی خواهید یافت که بر تمام عرب مسلّط شوید و غیر عربها هم به دین شما در آیند! گفتند: یک کلمه که سهل است، حاضریم در ده کلمه با شما همراه شویم؛ حضرت فرمودند: «تَقُولُونَ لا اله الّا اللَّهُ وَ تَخْلَعُونَ الانْدادَ مِنْ دُونِه به ریسمان توحید چنگ زنید و از شرک و بتپرستی دست بردارید؛ یعنی زیر چتر توحید درآیید تا قدرتمند گردید. «1»»
این جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هنوز هم برای جهانیان که از جنگها و اختلافات خسته شدهاند راهگشاست؛ زیرا تنها راه برای ختم این مسائل و دستیابی به قدرت و عزّت توأم با امنیّت و آسایش و گسترش عدالت حقیقی، بازگشتن به سوی شجره طیّبه توحید است.
______________________________
(1) فروغ ابدیّت، جلد 1، صفحه 222. مشروح این روایت در جلد اوّل همین کتاب صفحه 86 و 87 گذشت.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 89
بیایید قدری بیندیشیم که چگونه اسلام عربهای جاهلیّت مکّه و مدینه را که غرق در اختلاف و خونریزی بودند تبدیل به انسانهای مقتدر و باعزّتی کرد که در سایه اتّحاد و برادری توانستند در کمتر از نیم قرن، شرق و غرب عالم را فتح نمایند؟
آیا این عظمت و شکوه، ثمره توحید و یکتا پرستی و تمسّک آنان به حبل اللّه نبوده است!؟
3- «توحید» سبب آرامش جامعه انسانی است. عامل اصلی جنایات و گناهانی که در دنیا انجام میگیرد شرک و بت پرستی است. بت پرستی فقط پرستش چوب و سنگ نیست؛ پول پرستی، مقام پرستی، هوی پرستی و مانند آن، همه به نوعی بت پرستی است. هنگامی که انسان اینها را بپرستد، از خداوند غافل میشود؛ در این صورت است که مرتکب هر جنایتی میشود.
همان گونه که قبلًا نیز اشاره شد در بعضی روایات آمده است که پس از ضرب اوّلین سکّه پول، شیطان آن را بوسید و بر چشمانش کشید و بر روی قلبش گذاشت؛ سپس گفت: «اگر انسانها شما را پرستش کنند، دیگر باکی نیست که بت پرستی نکنند. «1»» بنابراین بت پرستی در عصر حاضر، که تفکّر و اندیشه، جایگزین جهل گشته است، نیز رواج دارد و روشن است که چه جنایاتی برای دستیابی به این پول انجام میشود. در چنین جوامعی، آرامش و امنیّت رخت بر میبندد و درگیری و نزاع جایگزین آن میشود؛ امّا اگر جامعه، موحدّ و یکتاپرست باشد، آرامش خاصّی خواهند داشت.
برای رسیدن به جامعه توحیدی، گام نخست را باید از بتخانه وجود خودمان برداریم و هر لحظه سری به بتخانه دلمان بزنیم و بتهایی را که در گوشه و کنار آن جای گرفتهاند، بشکنیم. بعضی از دلها همانند خانه کعبه بعد از اسلام است که بتهای
______________________________
(1) این روایت به صورت کامل و به نقل از بحار الانوار، جلد 70، صفحه 137، در جلد اوّل این کتاب، صفحه 355 ذکر شده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 90
آن را شکسته و خانه دل را از لوث وجود بتها پاک و تطهیر نمودهاند؛ خوشا به حال صاحبان این دلها!
ولی برخی دیگر از دلها، همانند خانه کعبه قبل از اسلام است که در آن بتهای فراوانی به چشم میخورد؛ بت مال، بت ثروت، بت زن، بت فرزند، بت مقام، بت منیّت و ... دل خانه خداست، باید آن را از بتها پاکسازی کنیم؛ آینه دل را از زنگار شرک و بت پرستی بشوییم تا تصویر زیبای صاحب اصلی خانه را مشاهده نماییم.
***
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 91
مثال سی و ششم: بت پرستی
اشاره
در آیه 73 سوره حج چنین آمده است:
یا ایُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ انَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّه لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ انْ یَسْلُبُهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ
ای مردم! مَثَلی زده شده است، به آن گوش فرادهید؛ کسانی را که غیر از خدا میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، هرچند برای این کار دست به دست هم دهند؛ و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمی توانند آن را باز پس گیرند، هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان (هم این عابدان، و هم آن معبودان).
دور نمای بحث
این مثال نیز در مورد شرک و توحید است و همان گونه که گذشت، قرآن مجید مفهوم واحدی را در قالبهای مختلف و مثالهای متنوّع میریزد تا برای همگان قابل فهم باشد. خداوند در این آیه شریفه با ارائه مثالی، ضعف و عجز بتان و بت پرستان را ترسیم نموده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 92
ماهیّت بت پرستی
مسأله بتپرستی از مسائل پیچیده و بغرنج است که در این بحث میتوان به سؤالاتی از این قبیل پرداخت:
بت پرستان برای بتان چه اهمّیّت و امتیازی قائل بودند؟ آیا بتها را خالق و آفریدگار خود میدانستند؟ اگر جواب مثبت باشد، باید دانست که چگونه انسان عاقلی، چیزی که خود با دستان خویش به عنوان بت تراشیده است، آن را خالق خویش بداند؟ اگر جواب منفی است، پس بت پرستان چه توجیهی در برابر این عمل جاهلانه خویش داشتند؟
قرآن مجید ضمن طرح این سؤال، جواب آن را نیز بیان کرده است.
در آیه سوم سوره زمر آمده است:
ألا لِلَّهِ الدّینُ الْخالِصُ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِه اوْلیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ الّا لِیُقَرِّبُونا الَی اللَّهَ زُلْفی انَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فی ماهُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ
آگاه باشید که دین خالص از آنِ خداست و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار داده بودند، (دلیلشان این بود که:) اینها را نمیپرستیم مگر به خاطر این که مارا به خداوند نزدیک کنند. خداوند روز قیامت میان آنان، در آنچه اختلاف داشتند داوری میکند.
در آیه 18 سوره یونس نیز آمده است:
وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّ هُم وَلا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعائُنا عِنْدَ اللَّهِ
آنها (بت پرستان) غیر از خدا، چیزهایی را میپرستند که نه به آنان زیان میرساند و نه سودی میبخشد و میگویند: «اینها شفیعان ما نزد خدایند.
بنابراین، طبق دو آیه شریفه فوق، آنها بتان را آفریدگار خود نمیدانستند و معتقد به خالقیّت خداوند یگانه بودند؛ ولی برای بتها قداست ویژهای قائل بودند و آنها را
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 93
واسطههای خوبی برای تقرّب و شفاعت بین خود و خداوند خالق میدانستند، هرچند ممکن است تعدادی کمی از مشرکان بتان را خالق بپندارند؛ ولی غالباً همان گونه که گفته شد، بتها را برای شفاعت در درگاه خداوند میپرستیدند؛ به همین خاطر، سعادت، سلامت، وسعت، برکت و مانند آن را، از پیشگاه بتها تقاضا میکردند؛ البتّه کمکم خداوند فراموش شد و بتها به صورت مستقل مورد عبادت و پرستش و راز و نیاز بت پرستان قرار گرفت. سؤال: توضیحات گذشته تا اندازهای پیچیدگی کار بتپرستها را روشن کرد؛ ولی هنوز این سؤال باقی است که چگونه انسان عاقل بتی را که با دست خویش ساخته است، سجده میکند و آن را واسطه فیض خداوند میداند و بقدری برایش ارزش قائل میشود که گاهی انسان دیگری را در برابر آن قربانی میکند؟
پاسخ: روزهای اوّل بت پرستی و در آغاز این انحراف بزرگ، بتها اصالت نداشتند، بلکه جنبه مظهریّت و به اصطلاح امروز، سمبل مقدّسات بودند؛ مثلًا هرگاه پیامبری یا یکی از اولیاء اللّه که نزد خداوند مقام والایی داشت و واسطه بین خدا و مردم محسوب میشد، از دنیا میرفت و دست مردم از دامان آنها کوتاه میشود، مردم به یاد او، مجسّمهای میساختند و این مجسّمه پیامبر یا ولیّ اللّه را به اعتبار آن پیامبر یا ولیّ اللّه مورد احترام و واسطه قرار میدادند؛ ولی بر اثر مرور زمان این ارتباط به فراموشی سپرده شد و خود این مجسّمهها به صورت مستقل مورد توجّه و پرستش مردم قرار گرفت؛ یا مجسّههای ماه و خورشید و امثال آن را که منبع برکت و نور هستند، میساختند و به خاطر ماه و خورشید، آنها را مورد توجّه قرار میدادند؛ ولی بر اثر گذشت زمان کم کم رابطه فراموش و خود این مجسّمهها و بتها به صورت مستقل مورد پرستش قرار میگرفت؛ یا قطعه سنگی را از سرزمین مقدّسی، همچون کعبه، به همراه خود به یادگار میبردند و در جای مناسبی قرار میدادند تا با دیدن آن، خاطرههای آن سفر روحانی تجدید شود، ولی پس از مدّتی رابطه فراموش و آن سنگ
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 94
بت میشد. و یا این که برخی معتقد بودند، خدای نادیده بقدری مقامش والاست که از دسترس فکر بشر بیرون است و امکان ندارد که اندیشه بشر به مقام والای او برسد و چنین خدایی فایدهای (نعوذ باللّه) برای ما ندارد؛ پس برخی از مخلوقات او را که در دسترس ماهستند، به خاطر خداوند میپرستیم. شبیه این نوع تفکرّ را در تفکرّات برخی از فِرقَ منحرف صوفیّه میبینیم؛ مُرشِد صوفیّه به مریدان خود میگوید: در نماز وقتی که به ذکر «ایَّاکَ نَعْبُدُ وَایَّاکَ نَسْتَعین» میرسید، با توجّه به این که نمیتوانید تصویری از خداوند داشته باشید، تصویر «شیخ و پیر» را در ذهن بگذرانید! و این، نقطه آغاز انحراف مردم به سوی شرک است.
به هر حال، همان گونه که گذشت، انبیاء و پیامبران دامنهدارترین و طولانیترین مبارزات را با بت پرستی و بت پرستان داشتهاند؛ زیرا باید با شرک و بت پرستی که بلای بزرگ انسانیّت در گذشته و حال است مبارزه شود.
روشهای مبارزه با بت پرستی
سؤال: لزوم مبارزه با بت پرستی و شرک، امری بدیهی و روشن است؛ ولی روش آن چگونه باید باشد؟ پیامبران و اولیاء اللّه با چه روشهایی به مبارزه با بتپرستی و بت پرستان میرفتند؟ چگونه با این انحراف خطر ناک، بزرگ و پیچیده برخورد میکردند؟
پاسخ: طبق آنچه از قرآن مجید استفاده میشود، انبیاء و پیامبران با روشهای مختلفی به مبارزه با شرک و بت پرستی میپرداختند که به چند نمونه آن اشاره میشود:
1- شناساندن خالق اصلی جهان هستی به مردم، مخصوصاً بت پرستان.
قرآن مجید در آیه 61 سوره عنکبوت با طرح یک پرسش و پاسخ به این مطلب اشاره دارد:
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 95
وَ لَئِنْ سَئَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الارضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأنَّی تُؤْفَکُونَ
و هرگاه از آنان بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخّر کرده است؟ میگویند: اللّه! پس با این حال، چگونه آنان را (از عبادت خدا) منحرف میسازند!
یعنی ای کسانی که بت میپرستید! خالق، ولی نعمت، بخشنده، رازق و خلاصه همه چیز و ملجأ همه کس، خداوند بزرگ است؛ اگر او «خالق» و «رازق» و «محیی» و «ممیت» است، پس چرا غیر او را میپرستید؟! انسان باید در مقابل نعمت دهنده خود سر تسلیم فرود آورد.
خلاصه این که، پیامبران با بیداری فطرت بت پرستان و زدودن گرد و غبارهای آن، چشمه فطرت شان را جوشان میکردند تا به سوی خالق اصلی بازگردند.
2- تحقیر و بیان ناتوانی بتها و معبودان دروغین در برابر قدرت خداوند باعث کاستن ارزش و قداست بتها در نظر بت پرستان میگشت. طرح سؤالاتی از این قبیل که: آیا بتهای شما شعور درک مسائلی را که در اطرافشان میگذرد، دارند؟ آیا توانایی بر پاسخ به سؤالهای شما دارند؟ آیا قادر به حلّ مشکلات شما هستند؟
روشن است که جواب همه این پرسشها منفی است؛ بنابراین بتِ کرِ کورِ فاقدِ شعور و درک و بی اراده، چگونه حلّال مشکلات شما است؟
همان گونه که حضرت ابراهیم علیه السلام در داستان معروف شکستن بتها در پاسخ این سؤال که چه کسی بتها را شکسته است؟ فرمودند:
بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا فَسْئلُوهُمْ انْ کانُوا یَنْطِقُونَ «1»
بلکه این کار را بزرگشان (بت بزرگ) کرده است، از آنها بپرسید، اگر سخن میگویند.
______________________________
(1) سوره انبیاء، آیه 63.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 96
قرآن مجید در ادامه، پاسخ بت پرستان را چنین بیان میکند:
فَرَجَعُوا الی انْفُسِهِمْ فَقالُوا انَّکُمْ أنْتُمُ الظَّالِمُونَ ثُمَّ نَکَسُوا عَلی رُئُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ماهؤُلاءِ یَنْطِقُونَ «1»
آنها (بت پرستان) به وجدان خویش باز گشتند؛ و (به خود) گفتند: حقّاً که شما ستمگرید! سپس بر سرهایشان واژگون شدند؛ و حکم وجدان را بکلّی فراموش کردند و (خطاب به ابراهیم) گفتند: تو میدانی که اینها سخن نمیگویند!
وقتی که حضرت ابراهیم علیه السلام از بت پرستان اقرار گرفت که بتها حتّی قدرت سخن گفتن ندارند، چه رسد به این که از خود دفاع کنند، شروع به مذمّت و تحقیر بتها و بت پرستان کرد. قرآن مجید در ادامه داستان، سخنان حضرت ابراهیم علیه السلام را چنین نقل میکند:
قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ افٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدوُنَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ «2»
(ابراهیم علیه السلام) گفت: آیا جز خدا چیزی را میپرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد و نه زیانی به شما میرساند؟! (نه امیدی به سودشان دارید و نه ترسی از زیانشان!) اف بر شما (بت پرستان) و بر آنچه (بتها) جز خدا میپرستید! آیا نمیاندیشید (و عقل ندارید)؟!
حضرت ابراهیم علیه السلام در این داستان با تحقیر و کوچک شمردن بتها و بیان ضعف آنها و این که آنها منشأ هیچ خیر و شرّی نیستند، مشرکان را متوجّه کار زشت شان کرد.
بنابراین یکی از راههای مبارزه بابت پرستی، تحقیر و بیان ناتوانی بتهاست.
3- بیدار کردن وجدان خفته بت پرستها و استفاده از وجدان بیدار شده آنان، روش دیگری برای مبارزه با بت پرستی است؛ به عنوان مثال، در آیه 65 سوره
______________________________
(1) سوره انبیاء، آیات 64 و 65.
(2) سوره انبیاء، آیات 66 و 67.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 97
عنکبوت آمده است که هنگامی که بت پرستان سوار بر کشتی در وسط دریا گرفتار موجهای سهمگین و خروشان میشدند و خطر مرگ را احساس میکردند، ناخودآگاه و از سر اخلاص، خداوند را به کمک میخواندند؛ یعنی شما در مشکلات مهم به چه کسی پناه میبرید؟ هنگامی که همه امیدها قطع گردد امید شما به چه کسی است؟ زمانی که تمام روزنهها بسته شود، چه روزنهای به سوی قلب و دل شما باز است؟
چنین خداوندی شایسته پرستش و عبادت است!
آیه مورد بحث هم بیانی از ضعف و ناتوانی بتهاست.
برای توضیح بیشتر به شرح و تفسیر این آیه میپردازیم.
شرح و تفسیر آیه مثل
اشاره
«یا ایُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ»- تعبیر به «ضُرِبَ مَثَلٌ» شاید برای این باشد که این ضربالمثل شیرین و پر محتوا، بین موحّدان و یکتاپرستان از گذشته مرسوم و متداول بوده و مَثَل جدیدی نبوده است؛ ولی از آنجا که این مثل، بسیار آموزنده و عبرت آموز است، خداوند نیز آن را مطرح نموده است.
«انَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»- بتهایی که بت پرستان آنها را عبادت و پرستش میکنند و در مقابلشان سر بر خاک میسایند، آن قدر ضعیف و ناتوانند که قدرت آفرینش یک مگس را هم ندارند؛ نه تنها، به تنهایی نمیتوانند چنین حشره کوچکی را خلق کنند؛ بلکه اگر تمام بتهای جهان دست به دست هم دهند و به کمک و یاری هم بیایند، باز هم از این کار عاجزند!
«وَانْ یَسْلُبُهُمُ الذُّبابُ شَیئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ»- ضعف و ناتوانی بتها فراتر از آنچه گفته شد، میباشد؛ زیرا آنان نه تنها قدرت آفرینش مگسی را ندارند، بلکه اگر مگسی، چیزی از آنها برباید، این بتهای بی اراده و ناتوان، حتّی قدرت بازپسگیری شیء مسروقه را ندارند؛ یعنی آنها نه تنها توانایی سود رساندن و دفع شرّ از بت پرستان را
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 98
ندارند، بلکه توانایی محافظت از خودشان را نیز ندارند.
در توضیح این قسمت از آیه گفته میشود که بت پرستان در ایّام مخصوصی از سال؛ مثلًا ایّام عید، بتها را با زعفران و عسل یا چیزهای مشابه آغشته میکردند که باعث جذب مگسها میشد. مگسها تا تمام شدن عسلها از آن استفاده میکردند.
هر مگسی، روی یکی از این بتها نشسته و مقدار اندکی عسل بر میداشت «1»؛ در این رابطه، خداوند میفرماید: بتها آن قدر ضعیف و ناتوان بودند که حتّی توانایی بازپسگیری این مقدار عسل را هم نداشتند؛ بنابراین بتها با این همه ضعف و ناتوانی، چگونه میتوانند به انسان کمک کنند!؟
«ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ»- در تفسیر این جمله احتمالات مختلفی نقل شده است که دو احتمال آن قویتر به نظر میرسد:
1- منظور از «طالب»، «مگس» و مراد از «مطلوب»، «بت» است؛ بنابراین، هم مگس حیوان ضعیفی است و هم بت موجودی ناتوان. بتها ضعیفند همان گونه که مگسها ضعیفند.
2- «طالب» در آیه شریفه «بت پرستان و عابدان» هستند و منظور از «مطلوب»، «بتها» است؛ بنابراین هم بتها ضعیف و ناتوانند و هم بت پرستان؛ ضعف و ناتوانی بتها روشن است؛ امّا منظور از ضعف و ناتوانی بت پرستان، شاید ضعف فکری و عقیدتی آنها باشد.
در هر حال، خداوند میخواهد این نکته را متذکرّ شود که مشکلات انسان به دست خداوندی حل میشود که قادر بر همه چیز است، نه به وسیله موجودی ضعیف و ناتوان که قدرت دفاع از خویشتن را هم ندارد.
***______________________________
(1) تفسیر نمونه، جلد 14، صفحه 172.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 99
در این جا چند سؤال پیش میآید که:
1- آیا در آیه مثل تشبیهی وجود دارد؟
مفسران در مورد این که در این آیه شریفه، ضعف تنها به چه چیزی تشبیه شده، بحث کردهاند؛ برخی گفتهاند: اینجا تشبیهی وجود ندارد؛ بلکه سخن از ضعف و ناتوانی بتها بر آفرینش موجودی کوچک همانند مگس است؛ امّا چیزی را تشبیه به آن نکردهاند، به این دلیل در توجیه این مسأله گرفتار مشکلاتی شدهاند؛ ولی به عقیده ما کلمه «مثل» دارای دو معنی است:
1- «مَثَل» به معنی شبیه و مِثل و مانند است که امری معقول و دور از حسّ و تجربه را به امری محسوس تشبیه میکنند.
2- «مثل» بیان مصداق روشن و واضح چیزی است.
در اینجا، «مثل» به معنای دوم است؛ زیرا خداوند متعال، میخواهد ضعف بت پرستی و اندیشه بت پرستان را بیان نماید؛ بدین جهت مصداق روشنی از این ضعف و ناتوانی را در قالب مثال مزبور بیان میکند
2- آیا مگس موجود کوچکی است؟
«مگس» در سراسر قرآن مجید تنها در این آیه شریفه مورد اشاره قرار گرفته است و در نظر ما انسانها، موجودی پست و بی ارزش است؛ آیا واقعاً مگس موجودی بی ارزشی است؟
در پاسخ به این پرسش، باید گفت که مگس نه تنها موجود بی ارزشی نیست؛ بلکه از عجایب مخلوقات خداوند و از آیات الهی است. این موجود ریز و کوچک اندام، علی رغم جثّه کوچکش، دارای دستگاه تنفّس، دستگاه تغذیه، دهان، زبان، معده، روده، سلسله اعصاب فهم و ادراک، چشم، گوش، ماهیچههای بسیار قوی- که به وسیله آن میتواند بالهایش را با سرعت زیاد به حرکت در آورد- و سایر اعضا
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 100
مثالهای زیبای قرآن ج2 149
میباشد. جالب این که ساختمان بدن این موجود کوچک به مراتب پیچیدهتر و دقیقتر از ساختمان یک هواپیمای بزرگ است؛ و ساختن چنین هواپیمایی آسانتر از خلقت یک مگس است! زیرا هواپیما تولید مثل نمیکند، ادراک و شعور و ارادهای ندارد، قادر به تهیّه غذای خویش نیست، قدرت دفاع ندارد و ...؛ ولی مگس توانایی انجام تمام این کارها را دارد!
بنابراین مگس واقعاً از عجایب مخلوقات خداوند است و هیچ کسی توانایی آفرینش چنین موجودی را ندارد. امروز علی رغم پیشرفت خارق العادهای که بشر در زمینههای مختلف علمی به دست آورده است، باز هم قدرت آفرینش یک مگس را ندارد. در اینجا سؤال دیگری مطرح میشود که:
شنیده شده است که در آستانه قرن بیستم بشر قدرت «شبیه سازی» پیدا کرده است؛ یعنی قسمتی از بدن یک حیوان، مثل گوسفند، را در شرایط خاصّی پرورش میدهد تا تبدیل به یک گوسفند کامل میشود و این مطلب، حتّی در مورد انسان نیز امکانپذیر است که حاصل آن انسانی است که نه پدر دارد و نه مادر! با توجّه به این موضوع در مییابیم که بشر امروزی توانایی بر آفرینش چیزهای بزرگتر و مهمتر از مگس را دارد. پس چگونه انسان را موجودی ناتوان در آفرینش مگس میپنداریم؟
در جواب این سؤال میگوئیم که این عمل، آفرینش محسوب نمیشود؛ بلکه نوعی قلمه زنی است که قبل از این در مورد درختان با پیوند قسمت کوچکی از پوست شاخه یک درخت، درخت تنومندی پرورش مییافت و میوه میداد. بدن انسان و حیوانات نیز همانند درختان اگر قطعهای از آن به جای دیگر پیوند زده شود، در شرایط ویژهای رشد و نمو میکند و تبدیل به انسان کامل میشود؛ زیرا ما معتقدیم که هر سلول انسان، واجد تمام ویژگیها و خصوصیّات انسان است.
بنابراین، شبیه سازی همان قلمه زدن و پیوند زدن است و مسأله حیات و آفرینش هنوز هم از معمّاهاست!
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 101
پلی به سوی توحید در ماه توحید
ما هر کسی باشیم و هر چیزی داشته باشیم، در مقابل «قادر مطلق» و «خداوند عالم»، بسیار ضعیف و ناتوانیم؛ یکی از نمونههای ضعف و ناتوانی انسان، در برابر بیماری مهلک «سرطان» آشکار شده است. سلولهای انسان روی حساب و نظم خاصّی رشد و نمو میکنند؛ حال اگر یک سلول حساب و نظمش بهم بخورد و رشد بی رویهای کند، سلولهای اضافهای رشد نموده و تشکیل یک «غدّه سرطانی» میدهد و کمکم ریشه میدواند و تمام عضلات بدن انسان را از کار میاندازد. تمام انسانها با وجود علم و امکانات فراوانی که در اختیار دارند تاکنون نتوانستهاند راهی برای جلوگیری طغیان یک سلول بیابند و بر این بیماری که هر روز افراد زیادی را به دام مرگ میبرد، غلبه کنند. علاوه بر این که شیوع بیماری خطرناکتری به نام «ایدز» نیز انسان را ناتوان کرده است «ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ».
پس بیایید، همه باهم، اقرار کنیم که: خدایا! عزّت، قدرت، علم، زندگی، مرگ، روزی، آفرینش و پرستش و همه چیز از آنِ توست و در یک جمله، تمام خیرات و کلید سعادت در دست توست و تو بر همه چیز قادر و توانایی!. ما تو را میپرستیم و از تو کمک میجوییم «إِنَّکَ عَلی کُلِّ شیءٍ قَدیرٍ «1»».
***______________________________
(1) سوره آل عمران، آیه 26.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 103
مثال سی و هفتم: ذات بیمانند خدا
اشاره
سی و هفتمین مثال از مثالهای شیرین قرآن، آیه 35 سوره نور است، خداوند در این آیه که از زیباترین مثالهای قرآنی است. میفرماید:
اللَّهُ نُورُ السَّمواتِ وَالارضِ مَثَلُ نُورِه کَمِشْکوةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَانَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِه مَنْ یَشاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الامْثالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ
خداوند نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور خداوند، همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد؛ آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفّاف و درخشنده همانند یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته میشود که از درخت پر برکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور شود؛ نوری است بر فراز نوری؛ و خدا هرکس را بخواهد به نور خود هدایت میکند، و خدا برای مردم مثلها میزند و خداوند به هر چیزی داناست.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 104
دورنمای بحث
این مثال از مهمترین مثالهای قرآن مجید است که مفسّران، فلاسفه و عرفا هر کدام تفسیری خاص بر آن نمودهاند. این آیه، مثال زیبا و رسایی برای ذات بی مانند خداوند متعال زده و خداوند را به نور تشبیه کرده است که شرح آن خواهد آمد.
این آیه مشتمل بر دو مثال است
مثال اوّل جمله «اللَّهُ نُورُ السّمواتِ وَ الارضِ» است و بقیّه آیه مثال دوم را تشکیل میدهد؛ به این دلیل که ما یقین داریم خداوند، مانند نور و روشنایی محسوس و ملموس نیست، بنابراین باید گفت: «کافِ» تشبیه در آیه شریفه در تقدیر است: اللَّهُ کَنُورِ السَّمواتِ وَ الْارْضِ؛ خداوند، مانند نور آسمانها و زمین است.
بنابراین، در جمله اوّل آیه شریفه، هرچند کلمه «مثلِ» یا «کافِ» تشبیه وجود ندارد، ولی چون جسمیّت خداوند محال ذاتی است، پس بناچار کاف تشبیه را در تقدیر میگیریم و میگوئیم: خداوند، مانند نور آسمانها و زمین است؛ و جمله اوّل خود یک مثال است که در آن، خداوند به نور تشبیه شده است و ادامه آیه، مثال دیگری برای ذات مقدّس خداست.
آیا مثال زدن برای ذات خداوند جایز است؟
آیا ما حق داریم برای خالق و آفریدگار خود مثال بزنیم و آن موجود معنوی واجب الوجود را با موجودات مادّی ممکن الوجود مقایسه کنیم؟
پاسخ این سؤال، هم مثبت است و هم منفی؛ با توجّه به آنچه در آیه شریفه فوق آمده است، بیان مثال برای خداوند ذات اشکالی ندارد؛ چون خداوند خود، برای خویش مثال زده است؛ ولی طبق آیه شریفه 74 سوره نحل، بیان مثال برای خداوند ممنوع است؛ خداوند در این آیه میفرماید: «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الامْثالَ انَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 105
لا تَعْلَمُونَ؛ پس، برای خدا مثال نزنید، خدا میداند، و شما نمیدانید.» طبق این آیه شریفه، مثال زدن برای ذات پاک خداوند ممنوع است. اینک این سؤال مطرح میشود که با توجّه به ممنوعیّت مثال برای آن ذات بی مثال، چرا در آیه شریفه 35 سوره نور برای خداوند مثال زده شده است؟
پاسخ این سؤال در ذیل آیه شریفه 74 سوره نحل آمده است. در ذیل آن آیه میخوانیم: «خداوند میداند و شما نمیدانید»؛ یعنی بیان مثال برای خداوند، از جانب خود خداوند مانعی ندارد و بی اشکال است؛ ولی مثال زدن برای آن ذات بی مانند از جانب بندگان جایز نیست؛ زیرا خداوند اگر مثالی برای خود ذکر کند، مثالی خالی از نواقص ممکنات بیان میکند و میداند چگونه چنین مثالی بیان کند؛ اما انسانها نمیدانند که چگونه مثالی شایسته وجود او بزنند؛ بنابراین نباید برای او مثال بزنند.
شأن نزول آیه شریفه 74 سوره نحل اشاره به یکی از کارهای کفّار است؛ آنها برای توجیه بت پرستی خویش میگفتند: «مَثَل خداوند»، «مَثَل شاه» است و «بتها» مانند «وزیرانِ» شاه و چون ما دستمان از دامان شاه کوتاه است و به او دسترسی نداریم، به وزیران او که با شاه تماس دارند و به او دسترسی دارند، متمسّک میشویم و آنها را عبادت و پرستش میکنیم، نه خداوند را. «1»
آیه شریفه در ردّ این توجیه و مانند آن نازل شد و بیان هر گونه مثلی را از انسانها برای ذات بی مانند خداوند، غیر مجاز اعلام کرده و چنین تشبیه و مثالی را برای خداوند متعال، اشتباه بزرگ و آشکاری میداند؛ زیرا علّت عدم دسترسی مردم به شاه این است که شاه، و به طور کلّی، هر انسانی، از حیث زمان و مکان موجودی ناتوان و محدود است؛ پس امکان دستیابی همه به او نیست؛ امّا خداوندی که قادر و عالم و حاضر مطلق است و در همه زمانها و مکانها حاضر است و در قلب همه انسانها جای دارد و از رگ گردن انسان به او نزدیکتر است، ارتباط و دستیابی به او کار آسانی
______________________________
(1) تفسیر نمونه، جلد 10، صفحه 323.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 106
است. ارتباط با خداوند، نه تنها برای همگان امکانپذیر است؛ بلکه از ارتباط با پدر، مادر، همسر، خواهر، برادر و فرزند هم آسانتر است؛ زیرا به خاطر عدم محدودیّت ذات حق تعالی، انسان در هر لحظهای میتواند با او به گفتگو بنشیند؛ در حال خواب یا بیداری، در حال ایستاده یا نشسته، در بیابان یا خیابان و خلاصه در هر زمان و مکان و تحت هر گونه شرایطی، امکان ار تباط با او وجود دارد.
خداوند متعال در آیه 191 سوره آل عمران، هنگام توصیف خردمندان میفرماید:
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ؛
همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته و آنگاه که بر پهلو خوابیدهاند، یاد میکنند و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند؛ (و میگویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریدهای؛ منزّهی تو! ما را از عذاب آتش نگاه دار!
بنابراین ار تباط با خداوند، کار مشکلی نیست تا نیاز به واسطه قراردادن بتها باشد؛ پس نباید خداوند را به موجودی ضعیف و ناتوان تشبیه کرد؛ خداوندی که در تمام نمازها با او صحبت میکنیم و در هر نماز لااقل دو بار او را مخاطب قرار داده و میگوییم: «ایَّاکَ نَعْبُدُ وَ ایَّاکَ نَسْتَعینُ» قابل مقایسه با ممکن الوجود نیست.
نتیجه این که، مثال برای خداوند، تنها از جانب خود او مجاز است.
البتَّه روشن است که مثالهایی که زده میشود، تنها از جهاتی ما را در شناخت خداوند کمک میکند؛ ولی هیچ مثالی بیانگر تمام جهات ذات خداوند نیست، «لَیْسَ کَمِثْلهِ شَیْءٌ «1»؛ هیچ چیزی مانند خداوند نیست» چون همه مخلوقات فانی هستند و خدا باقی؛ همه مخلوقات متناهی میباشند و خداوند خالق نامتناهی؛ تمام مخلوقات ضعیف و جاهلند و خداوند دانا و قدرتمند است.
______________________________
(1) سوره شوری، آیه 11.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 107
شرح و تفسیر
اشاره
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الارْضِ»- برای روشن شدن این مثال که در آن، وجود مقدّس خداوند آسمانها و زمین را به نور تشبیه نموده است، باید ویژگیها و خواصّ نور را بررسی کنیم.
نور آفتاب، که مصداق بارز و کامل نور است، دارای آثار و ویژگیهای متعددّی است که چهار اثر آن از بقیّه مهمتر است:
1- اثر هدایت
هدایت در پرتو نور و روشنایی امکانپذیر است حتّی در شبها نیز از نور ماه و ستارگان استفاده میکنیم. به همین جهت در شبهای تاریک، آدم راه به جایی نمیبرد. بنابراین اوّلین اثر مهمّ نور، هدایت و راهنمایی است.
2- اثر تربیت
اثر مهمّ دیگر نور خورشید تربیت است؛ درختان، گیاهان، حیوانات، انسانها و خلاصه تمام موجودات، بدون نور آفتاب پرورش نمییابند، بنابراین هر جا که نور نباشد، حیات و زندگی هم نیست. نور آفتاب تا عمق ششصد تا هفتصد متری اعماق دریا هم نفوذ میکند و پس از آن ظلمت و تاریکی محض است؛ دانشمندان پیش از این تصوّر میکردند که در ماوراء این فاصله که ظلمت و تاریکی است، موجود دریایی زندهای وجود ندارد؛ ولی پس از مطالعات در اعماق ظلمانی دریا به موجودات زنده دیگری نیز دست یافتند.
سؤالی که میتوان در اینجا مطرح کرد این است که چگونه این موجودات بدون نور آفتاب رشد و نمو نمودهاند؟
حقیقت این است که این موجودات نیز از نور آفتاب بی نصیب نبودهاند؛ زیرا
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 108
قسمتی از موادّ غذایی که در سطح دریا، بر اثر نور آفتاب آماده بهره برداری میشود، به اعماق دریا میرود و موجودات اعماق دریا نیز از آن استفاده میکنند؛ یعنی خداوند آشپزخانه بزرگی به وسعت سطح دریاها برای حیوانات و موجودات در یایی آماده کرده است.
نتیجه این که، اثر مهمّ دیگر نور، تربیت و حیات است.
3- ایجاد قدرت و حرکت
اثر مهمّ دیگر نور خورشید، به عنوان کاملترین مصداق نور، ایجاد قدرت، حرکت و انرژی است؛ دانشمندان معتقدند منشأ تمام نیروها و انرژیهای موجود در جهان، خورشید و نور آفتاب است. حرارتی که به وسیله آتش زدن هیزم به دست میآید، در واقع نتیجه ذخیره نور آفتاب در جریان رشد و نموّ درختان است که در هنگام سوختن، این انرژی آزاد شده و تبدیل به نیروی محرّک میگردد.
ذغال سنگ که از منابع دیگر انرژی است، انرژی خود را نیز از خورشید گرفته است؛ زیرا بر اساس کشفیّات دانشمندان، ذغال سنگ، بقایای بجای مانده درختانی است که بر اثر مرور زمان، در دل خاک پنهان گشته و کمکم تبدیل به ذغال سنگ شده است.
نفت که در زمان ما از منابع مهمّ انرژی به حساب میآید، انرژی خود را از نور آفتاب میگیرد؛ زیرا نفت بقایای به جای مانده حیواناتی است که در دریاها پرورش یافتهاند و سپس این دریاها، بر اثر چینخوردگیهای زمین از بین رفته و حیوانات آن در زمین دفن شدهاند و با گذشت زمان تبدیل به نفت شدهاند؛ روشن است که حیوانات از گیاهان تغذیه میشوند و گیاهان نیز در پرتو نور آفتاب رشد و نمو میکنند.
برق، یکی دیگر از منابع مهمّ انرژی نیز انرژی خود را از خورشید میگیرد. آب
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 109
دریا به وسیله نور خورشید تبخیر شده و به آسمان میرود، سپس این بخارها تبدیل به باران شده و بر سطح زمین میبارد؛ قطرات باران تبدیل به جویبار و رودخانه گشته و در پشت سدهای دست ساخت انسانها جمع میشود و سپس از دریچههای مخصوصی خارج گشته و با به حرکت در آوردن توربینهای برق، تولید انرژی الکتریکی میکند.
بادها، یکی دیگر از منابع انرژی نیز بر اثر نور آفتاب ایجاد میشوند.
نتیجه این که، تمام نیروها و قدرتها و انرژیها در عالم مادّه، از نور آفتاب نشأت میگیرد.
4- رفع موانع حیات
اشاره
اثر مهمّ دیگر نور آفتاب، میکروبزدایی در سراسر زمین است. نور خورشید تمام کره زمین را ضدّ عفونی میکند و آنچه دشمن حیات موجودات زنده جهان است، با تابش نور آفتاب از بین میورد. اگر نور آفتاب نبود، زمین تبدیل به یک بیمارستان و سپس قبرستان بزرگ میشد.
نتیجه این که، هدایت، تربیت، ایجاد قدرت و انرژی و رفع موانع حیات و زندگی، از آثار مهمّ نور آفتاب است.
با توجّه به آثار چهار گانه نور، اینک به شرح آیه شریفه میپردازیم تا روشن شود که چرا و چگونه خداوند عالم، مانند نور آسمانها و زمین است.
همان گونه که نور مایه هدایت است، خداوند نیز هدایت و راهنمایی تمام موجودات مادّی و معنوی جهان هستی را به عهده دارد؛ در آیه 50 سوره طه آمده است:
رَبُّنَا الَّذی اعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی
پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی آنچه را که لازمه آفرینش او بوده، داده؛ سپس هدایت کرده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 110
خداوند هر موجودی را به شکلی هدایت میکند، برخی را غریزی، برخی را الهامی و بر خی دیگر را در پرتو تعلیمات پیامبران و اوصیاء آنان هدایت میکند و به هر حال همه موجودات عالم مشمول هدایت پروردگارند. اگر هدایت او نباشد، هیچ کس راه به جایی نمیبرد؛ به عنوان مثال، پرندگانی وجود دارند که هرگز پدر و ماد رخود را نمیبینند، چون مادران آنها، قبل از آن که جوجهها سر از تخم بیرون آورند، میمیرند؛ ولی این جوجه تازه به دنیا آمده که مادر خود را حتّی برای یک لحظه ندیده است، تمام برنامههای زندگی خود را میداند؛ چگونگی پرواز، نحوه تهیّه غذا، ساختن آشیانه، کیفیّت تخم گذاری و حفظ آن و حتّی تهیّه آذوقه برای فرزند خود که پس از مرگ او سر از تخم در میآورد را به خوبی میداند. این جوجه که هرگز پدر و مادرش را ندیده است، چگونه این برنامهها را میداند و به آنها عمل میکند؟ آیا این همان هدایت غریزی و تکوینی موجودات از سوی خداوند عالم نیست؟ «الَّذیِ أعْطی کُّلَ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی !
ما انسانها نیز هم مشمول هدایت تکوینی و هم مشمول هدایت تشریعی خداوند عالم هستیم. چه کسی به نوزاد انسان یاد داده است که پستان مادر را بگیرد و بمکد؟ و یا در هنگام گرسنگی و احساس نیاز به کمک مادر، گریه کند؟ اینها هدایت تکوینی است. و هدایت تشریعی انسانها نیز به وسیله پیامبران و امامان انجام میشود.
بنابراین، همان گونه که خورشید، موجودات را پرورش داده و تربیت میکند، خداوند عالم نیز تمام موجودات را پرورش داده و تربیت میکند؛ بدین جهت او را «ربّالعالمین» میخوانیم و در هر نماز دو بار این جمله زیبا را تکرار میکنیم.
در مورد انسان، تربیت الهی از لحظه انعقاد نطفه، شروع میشود و تا پایان عمر او ادامه مییابد و اگر یک لحظه، عنایت الهی از ما قطع گردد، همگی نابود میشویم؛ به این جهت، زندگی تمام موجودات جهان هستی به دست با کفایت خداوند متعال است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 111
اثر دیگر نور خورشید، قدرت و قوت و انرژی آن بود؛ خداوند عالم نیز منشأ و عامل تمام انرژیهای جهان است؛ حتّی خورشید هم با تمام عظمت و بزرگیاش، مخلوق خداوند است و انرژی خود را از ناحیه خداوند میگیرد و اگر یک لحظه فیض خداوند، قطع گردد، چیزی از خورشید باقی نخواهد ماند؛ پس «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللّهِ العَلِیّ العَظِیمِ». خداوند بزرگ است که توان حرکت و تکاپو را به مخلوقات داده است و تنها اوست که قادر بر رفع یا ایجاد موانع مادّی در انجام کارها و حوادث است؛ اگر او اراده کند، تمام قدرتها از بین میرود؛ امّا در مقابل قدرت خداوند، این بشر آن قدر ضعیف و ناتوان است که گاهی یک میکروب، که با چشم قابل دیدن نیست، او را از پای در میآورد. امّا خداوند تمام موانع حیات را برای زندگی انسان برطرف میکند.
بنابراین، دقّت در جملاتی مانند، «لا حَوْلَ وَلا قُوّةَ الّا بِاللَّه» یا «بِحَولِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ قُومُ وَ اقْعُد» ما را به این باور میرساند که اگر یاری خداوند برداشته شود، انسان بیچاره است؛ انسان آن قدر ضعیف و ناتوان است که با کوچکترین بیماری، گاهی حتّی توانائی حفظ آب دهانش را نیز از دست میدهد.
اثر دیگر خورشید از بین بردن آفات و موانع حیات است؛ خداوند متعال نیز موانع حیات را از بستر زمین جمع و نابود میکند تا بشر و سایر حیوانات، قادر به ادامه زندگی باشند؛ به عنوان مثال، یکی از منابع تغذیه انسان، ماهیان دریاست، این ماهیان آن قدر تخم گذاری میکنند که اگر تخمهای اضافی نابود نشود، تمام سطح دریاها را میگیرد و امکان حرکت در دریاها سلب میگردد، ولی خداوند برای برطرف کردن این مانع بزرگ، موجودات دیگری در دریاها آفریده است تا این تخمهای اضافی را که مانع حیاتند، بخورند؛ یا بعضی از گیاهان آن قدر سریع رشد میکند که در مدّت زمان کوتاهی میتواند سطح یک شهر را بپوشانند. یا برخی حیوانات هستند که فوقالعاده تکثیر و تولید مثل میکنند و جای برای زندگی انسان نمیگذارند؛ ولی خداوند این موانع را برطرف میکند. میکروبهای کشندهای که در اثر هوای آلوده و
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 112
کثیف شهرها در طول شبانه روز بر چشمان انسانها مینشیند قادرند که خیلی زود او را نابینا کنند؛ ولی خداوند اشک را به عنوان یک مادّه ضدّ عفونی آفریده است تا چشم انسان را همواره ضدّ عفونی کند. آب دهان نیز خاصیّت میکروب کشی و دفع آفات دارد.
نتیجه این که، خداوند همانند نور منشأ هدایت، تربیت، نیرو، قدرت و از بین برنده موانع است بدین جهت «اللَّهُ نُورُ السّماواتِ وَالارْضِ».
چیزهایی که به نور تشبیه شده است
در آیات و روایات چیزهای زیادی به نور تشبیه شده است که به پنج نمونه آن، اکتفا میکنیم:
1- ذات پاک خداوند؛ «اللَّهُ نُورُالسّماواتِ وَالارْضِ» که شرح آن در مباحث قبل گذشت.
2- قرآن مجید؛ در آیه 15 سوره مائده آمده است: «قَدْ جائَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ؛ از سوی خداوند برای شما قرآن، که نور و روشنایی معنوی است، آمده است».
قرآن در این آیه به نور تعبیر شده است.
3- پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز در آیه 46 سوره احزاب به نور تشبیه شده است.
«وَ داعِیاً الَی اللَّه بِاذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیِراً؛ (ای پیامبر ...) و تورا دعوت کننده به سوی خدا، و چراغی روشنی بخش به فرمان او قرار دادیم.»
4- ائمّه هدی علیهم السلام نیز نور هستند و پرتو افشان ظلمتها و تاریکیها میباشند؛ در زیارت جامعه کبیره آمده است: «خَلَقَکُمُ اللَّهُ انْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینِ؛ ای امامان بزرگوار! خداوند شما را نورهایی در اطراف عرش خویش آفریده است.»
5- علم نیز نوری است که خداوند آن را در قلب هرکس که بخواهد میتاباند «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشاءُ؛ علم نوری است که خداوند در قلب هرکسی
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 113
که بخواهد (و حکمتش اقتضاء کند) بسرعت وارد میکند «1»».
لازم به ذکر است که علم از نظر حصول، دو گونه است:
الف- علم اکتسابی و تحصیلی، همان علومی که در حوزهها و دانشگاهها در سایه تلاش و کوشش به دست میآید.
ب- علم الهی و اعطایی که خداوند آن را تنها در قلبهای آماده که مملو از عشق خدا و پاک و پاکیزه است، قرار میدهد که این علم، اکتسابی نیست.
آنچه گذشت، پنج نمونه از چیزهایی بود که تشبیه به نور شده بود؛ ولی وقتی دقّت میکنیم، همه آن به یک نقطه مشترک بر میگردد؛ قرآن که کلام خداوند است، به ذات خدا باز میگردد؛ پیامبر، رسول و فرستاده خدا نیز به خداوند برمی گردد. ائمّه نیز جانشینان رسول خدا هستند؛ پس آنها هم به خدا باز می گردند، علم هم نوری است که توسّط خداوند در قلبهای آماده جای میگیرد؛ بنابراین، همه اینها به انوار الهی بازگشت میکنند.
«مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکوةٍ فیِها مُصْباحٌ ...»- همان گونه که گذشت آیه شریفه 35 سوره نور، در واقع دو مثال است؛ مثال اوّل، جمله اوّل آیه است: «اللَّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الارْضِ» که بحث آن به طور مفصّل گذشت و امّا مثال دوم از «مَثَلُ نُورِهِ ...» شروع میشود و تا پایان آیه ادامه دارد.
در باره مثال دوم بحثهای زیادی شده است و هرکسی از دیدگاه تخصّصی خویش به آیه نگریسته است؛ علماء علم کلام از دیدگاه کلام؛ فلاسفه از دیدگاه فلسفه؛ عرفا از دیدگاه عرفان؛ مفسّران از دیدگاه علوم قرآن و ... آن را تفسیر و تحلیل نمودهاند که به برخی از دیدگاهها اشاره خواهیم نمود، ولی قبل از تفسیر آیه شریفه، توضیحی پیرامون «چراغ» لازم است.
______________________________
(1) این روایت به نقل از امام صادق علیه السلام در مصباح الشّریعه، صفحه 16، آمده است؛ ولی با اندکی تغییر- یعنی به جای «من یشاء»، جمله «مَنْ یُریدْ»- در «الوافی»، جلد اوّل، صفحه 10، نیز آمده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 114
چراغ در طول تاریخ
بشر قبل از اختراع آتش در تاریکی و ظلمت به سر میبرد و تنها از نورهای طبیعی همانند خورشید و ماه و ستارگان و ... استفاده میکرد؛ ولی کم کم انسان با مشاهده جرقههایی که بر اثر اصطکاک دو شیء ایجاد گشته و گاهی نیز با شعلهور شدن موادّ خشک که قابلیّت سوختن را داشتند سبب افروختن آتش میشد، بزرگترین و مهمترین نعمت الهی را کشف کرد که حاصل آن دگرگونی عظیم در روند حیات بشری در ابعاد مختلف بوده است تا جایی که امروز میتوان ادّعا کرد که مهمترین عامل پیشرفت صنعتی بشر و تسهیل در زندگی اجتماعی انسانها، کشف آتش بوده است؛ انسان به دنبال دستیابی به آتش توانست علاوه بر استفاده از گرمای آتش، از نور آن نیز برای روشنایی شبهای تاریک خویش استفاده نماید. استفاده از وسایلی که بشر برای روشنایی محیط اطراف خویش از آنها بهره میجست کمکم تکامل یافت تا این که عصر جاهلیّت و پس از آن، عصر ظهور و بروز اسلام- که مورد بحث آیه شریفه است- فرا رسید. چراغهایی که در عصر نزول این آیه شریفه وجود داشته است از پنج بخش تشکیل میشد:
1- فتیله چراغ: که باعث جذب موادّ سوختنی و افروختن شعله چراغ میشد که در آیه شریفه از آن به «مصباح» تعبیر شده است؛
2- حباب و شیشه چراغ: که روی فتیله قرار میگرفت تا هوا را تنظیم کند؛ چون فتیله در شرایط عادی و بدون حباب دود میکند و به درستی نمیسوزد و باعث آلودگی فضای اتاق و سیاه شدن در و دیوار میشود؛ از سوی دیگر، روشنایی کافی و مناسبی نیز ندارد؛ ولی با گذاشتن حباب روی آن، هوا تنظیم شده و نور بیشتری میدهد و علاوه بر این که باعث آلودگی فضای اتاق و کثیفی در و دیوار نمیشود، مادّه سوختنی آن نیز به طور کامل میسوزد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 115
3- چراغدان: که در آیه شریفه از آن به «مشکوة» تعبیر شده است.
چراغ مذکور در شرایط عادی خوب است؛ ولی هنگامی که هوا نامساعد و طوفانی باشد خاموش میشود و یا اگر چیزی با شیشهاش برخورد کند، میشکند؛ پس، نیاز به مکانی دارد تا در آن محفوظ بماند؛ بدین جهت چراغدان برای چراغ ساخته شد؛ این چراغدانها دو رقم بودهاند:
الف: چراغدانهای سیّار؛ این چراغدانها دارای محفظه مکعب مستطیل شکلی بودند که تمام اطراف آن را شیشه احاطه کرده بود و پنجرهای داشت که چراغ را از آنجا، داخل چراغدان میگذاشتند؛ این نوع چراغدانها قابل حمل و نقل بود.
ب: چراغدانهای ثابت که قابل حمل و نقل نبود؛ این چراغدانها اغلب در جایی که طاقچه یا پنجرهای بود، ساخته میشد، بدین شکل که دو سوی پنجره، که یک طرف آن به سمت حیاط و سمت دیگر آن به طرف خانه بود، شیشهای نصب میشد و از بالای آن محفظهای برای ورود و خروج اکسیژن و دریچهای نیز برای نهادن چراغ در چراغدان تعبیه میشد. گاهی هم فقط در قسمت بیرونی پنجره که به سمت حیاط بود، شیشهای نصب میشد؛ ولی قسمت داخلی که به طرف اتاق بود، باز میماند. در هر حال چراغدان مانع خاموش شدن چراغ و نیز مانع برخورد چیزی با شیشه چراغ میباشد.
4- مادّه سوخت: علاوه بر فتیله و شیشه و چراغدان، چیزی دیگری نیز برای یک چراغ لازم است و آن مادّه سوختنی است که از طریق فتیله جذب میشود و در انتهای آن به وسیله جرقّهای روشن میشود. «1»
5- منبع سوخت و انرژی: روغن زیتون مادّه سوخت چراغ و انرژی آن بود؛ ولی هر انرژی یک منبع و مولّدی لازم دارد و منبع روغن زیتون درخت زیتون است. در
______________________________
(1) در قدیم روغنهای مختلفی به عنوان مادّه سوخت استفاده میشد؛ ولی بهترین مادّه سوخت روغن زیتون بود که هم خوب میسوخت و دود نمیکرد و هم بوی مطبوع و دوام مناسبی داشت و زود تمام نمیشد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 116
نتیجه، درخت زیتون، چراغدان، شیشه، و چراغ، پنج عاملی است که دست به دست هم میدهند تا تولید نور و روشنایی نمایند و در آیه شریفه به آنها اشاره شده است.
شرح و تفسیر
«مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکوةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجةٍ»- مثل نور الهی، مثل چراغدانی است که در آن، چراغی وجود دارد و آن چراغ داخل حباب و شیشهای است.
«الزُّجاجَةُ کَانَّها کَوْکَبٌ دُرِّیُّ»- شیشه و حباب این چراغ بسیار نورانی، درخشان، صاف و تمییز است و مانند ستاره درخشان آسمان، درخشنده و نورانی است.
«یُوْقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیِّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ»- منبع انرژی و سوخت این چراغ، درخت پربرکت زیتون است؛ درختی که نه در سمت شرق باغ است که به هنگام طلوع آفتاب در سایه قرار گیرد و نه در سمت غرب باغ است که به هنگام مغرب از نور آفتاب محروم شود؛ بلکه در وسط باغ قرار دارد و کاملًا از نور آفتاب و هوای آزاد استفاده میکند.
«یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ»- مادّه سوخت این چراغ و انرژی آن روغن زیتون بسیار خوبی است که از همان درخت مذکور گرفته میشود، این روغن بقدری صاف و زلال و خوب است که گویا بدون کبریت نیز شعلهور گشته و روشنایی میبخشد؛ یعنی مادّه سوخت این چراغ، که از آن درخت مبارک است، در نهایت خلوص است.
«نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ»- نور فتیله، نور حباب، نور چراغدان هرکدام نوری است و هنگامی که داخل هم میشوند نوری روی نور دیگر نهاده میشود و خداوند هرکس را که بخواهد به سوی نور خودش هدایت میکند. «وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْامْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»- خداوند این مثالها را برای مردم بیان میکند تا مفاهیم عالی و معقول را بخوبی درک کنند و خداوند بر همه چیز آگاهی دارد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 117
پیامهای آیه
منظور از نور خدا چیست؟
همان گونه که گذشت «نور خدا» در آیه شریفه به چراغی با خصوصیّات پنجگانه فوق تشبیه شده است، منظور از «نور خدا» در این مَثَل چیست؟
مفسّران نظرات مختلفی ابراز داشتهاند؛ امّا نظریّه معروفی که با عقیده متکلّمان نیز سازگار است، این است که منظور «نور ایمان» است.
نور ایمان، شعله فروزنده و مصباحی است که در «زجاجه» و «حباب» قلب انسان قرار دارد و قلب و نور ایمان در چراغدانی به نام استخوانهای محکم سینه قرار دارند. «مشکوة» سینه مؤمن است و «زجاجه» قلب او و «مصباح» نور ایمان شعلهور و فروزان در قلب مؤمن. شعله نور ایمان در قلب مؤمن از درخت پر برکتی، مواد سوختی خود را تأمین میکند. مادّه انرژی زای نور ایمان، کلمات نورانی قرآن مجید و روایات معصومین علیهم السلام است؛ یعنی آیات و روایات همانند روغن زیتون برای چراغ است که چراغ ایمان را در درون قلب انسان شعلهور میسازد و بدین وسیله نورانیّتش روز به روز تقویت میشود؛ بنابراین، مؤمن هرچه به آیات و روایات نزدیکتر شود، نورانیّت او بیشتر میشود.
مادّه انرژی زای چراغ ایمان (آیات و روایات) از شجره مبارکه وحی نشأت گرفته است که نه شرقی است و نه غربی، نه جنبه مادّه محض دارد و نه معنوی محض است، و همه چیز را تحت پوشش خود قرار میدهد؛ این مادّه انرژی زا بسیار زلال و صاف و خالص است، خطایی در آیات قرآن و کلمات معصومین نیست، فروزان و روشن است. نیازی به مادّه دیگری ندارد که آن را بر افروخته کند. آیات و روایات، هر کدام نوری است روی نور، آیات الهی در قرآن مجید نور است، کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نوری بر نور آیات الهی و کلمات معصومین «نُورٌ عَلی نُورٍ» است. خداوند هرکس را که بخواهد به وسیله وحی الهی و آیات و روایات هدایت میکند. خداوند مثلهای
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 118
زیبایی برای مردم میزند و او میداند چه مثلهای بزند.
خلاصه این که، مطابق این تفسیر، منظور از «نور خدا» در آیه مثل «نور ایمان» است. شاهد بر این تفسیر این که در برخی از آیات قرآن، از نور ایمان به نور تعبیر شده است؛ مثلًا، در آیة الکرسی آمده است:
اللَّهُ وَلِیُّ الِّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَی النُّورِ وَالَّذیِنَ کَفَروُا اوْلِیائُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَالنُّورِ الیَ الظُّلُماتِ «1»
خداوند سرپرست مؤمنان است، آنها را از ظلمت و تاریکی به نور ایمان میبرد؛ ولی کسانی که کفر ورزیدند، اولیاء و سرپرستهای آنها طاغوت است که آنها را از نور ایمان به سمت ظلمات میبرند.
علاوه بر این، روایات هم دلالت بر نور بودن کلمات معصومین دارد؛ بنابراین، مقصود از نور الهی، نور ایمان است.
2 منظور از «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» چیست؟
اشاره
سؤال: آیا خداوند هرکس را که بخواهد، بدون حساب و کتاب هدایت میکند؟ یا هدایت الهی براساس حکمت و حساب و کتاب، شامل افرادی میشود که مشیّت الهی به آن تعلّق بگیرد؟
پاسخ: مشیّت الهی همواره تابع حکمت الهیّه است؛ و حکیم روی حساب و کتاب هدایت میکند. سلمان فارسی که راه طولانی بین ایران و مدینه را با هزاران زحمت و مشکلات فراوان برای دیدار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و پذیرش دین مقدّس اسلام طی میکند و در مدینه در انتظار دیدار حضرت مینشیند و از اوّلین کسانی است که دعوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را لبّیک میگوید و تا آخرین لحظات عمرش در دفاع از عقیدهاش کوشا و جدّی بوده است، مشمول هدایت الهی است؛ امّا ابولهبها
______________________________
(1) سوره بقره، آیه 257.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 119
و ابوسفیانها که در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله بودهاند و همه روز او را میدیدند و مکررّ آیات الهی را میشنیدند و باز در برابر حضرت مقاومت و لجاجت میکردند، مشمول هدایت الهی نمیشوند و روشن است که هیچ کدام بی حکمت نیست. سلمان در مسیر ایران تا مدینه که برای پذیرش آئین اسلام آن را طی میکند زحمات طاقتفرسائی را متحمّل میشود، به گونهای که چندین بار در این مسیر به بردگی گرفته میشود و شکنجههای فراوانی را تحمّل میکند ولی باز با تلاش و کار فراوان، خود را آزاد میکند؛ پس او لیاقت هدایت الهی را دارد؛ امّا آن متعصّبان هوی پرست لجوجی که تعصّب و لجاجت و خود برتربینی، بین آنها و حق، پردهای افکنده که مانع رسیدن نور ایمان به قلوبشان است به همین خاطر از هدایت الهی بیبهرهاند.
نور آفتاب هر قدر قوی باشد، نابینا از روشنایی آن بهرهای نمیبرد و این نقص نور آفتاب نیست، بلکه اشکالی بر چشم نابینا است، خفّاشها که از آفتاب و نور گریزانند و هنگام روشنایی نور آفتاب، به گوشهای تاریک میخزند و در تاریکی شب به پرواز در میآیند، خود لیاقت نور را ندارند؛ حال اگر شبپره، وصف آفتاب نخواهد، آیا از رونق بازار آفتاب میکاهد؟
نور به هر حال نور است، ما باید خود را مهیّای بهره برداری از آن کنیم؛ رذایل اخلاقی را از خود دور کنیم تا لیاقت هدایت الهی را پیدا نماییم؛ بنابراین «یَهْدی اللَّه لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» یعنی خداوند هر کس را که لیاقت داشته باشد به سوی نور خود هدایت میکند. «وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» یعنی خداوند عالِم میداند چه کسی لیاقت دارد تا او را مشمول هدایت خویش گرداند و چه کسی لیاقت ندارد تا از هدایت الهی محروم بماند؛ و به تعبیر دیگر، در هر کاری که انسان بخواهد موفّق شود، باید عاشق آن کار باشد؛ کسی که خواهان هدایت الهی است باید عاشق خدا باشد و دست از هوی و هوس و پیروی شیطان بردارد.
شخصی به خدمت یکی از بزرگان رسید و از این که توفیق دیدار حضرت حجّة
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 120
ابن الحسن- روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه- را نداشت گله کرد و گفت: چرا من که عاشق امام زمان «عجّل اللَّه تعالی فرجه الشّریف» هستم، حتّی در عالم رؤیا و خواب، چهره پر نور آن حضرت را نمی بینم؟
آن مرد بزرگ گفت: راهی به تو نشان میدهم تا موفّق شوی! امشب غذای بسیار شوری تهیّه کن و آن را بخور و بعد از غذاهم اصلًا آب نخور و با همین حالت بخواب!
این شخص طبق دستور آن مرد بزرگ عمل کرد و در حالی که بسیار تشنه بود، به رختخواب رفت؛ تشنگی خواب را از او ربوده بود، ولی به هر حال به خواب رفت، در عالم خواب نهرهای فراوان، جویبارهای مختلف، چشمههای جوشان و خلاصه دریاهایی از آب دید، هرچه در خواب میدید آب بود و آب! صبح که از خواب برخواست، با خود گفت: به دستور این آقا عمل کردم، جز آب چیزی در خواب ندیدم. جریان را به آن مرد بزرگ گفت، او در جواب گفت: تو دیشب واقعاً تشنه و مشتاق آب بودی، بدین جهت در تمام خواب، رؤیای آب میدیدی، اگر واقعاً مشتاق رؤیت جمال مبارک امام زمان «عجّل اللَّه تعالی فرجه الشّریف» هم باشی و تشنه دیدارش، ایشان را هم خواهی دید.
این بحث را با روایت زیبایی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به پایان میبریم: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد طعم ایمان می فرماید: «ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فِیه ذاقَ طَعْمَ الایمانِ: مَنْ کانَ لا شَیْءَ احَبُّ الَیْهِ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ مَنْ کانَ لَإِنْ یُحْرَقَ بِالنَّارِ احَبُّ الیْهِ مِنْ انْ یُرتَدَّ عَنْ دِینِهِ، وَ مَنْ کانَ یُحِبُّ لِلَّهِ وَ یُبْغِضُ لِلّهِ «1»»
کسی که دارای سه خصلت باشد، طعم ایمان را میچشد (از این تعبیر استفاده میشود که ایمان طعمی دارد، طعمی که حلاوتش با هیچ چیز قابل مقایسه نیست):
1- کسی که هیچ چیز نزد او محبوبتر از خدا و پیامبر نیست؛ سرِ چندراهیهای
______________________________
(1) تنبیه الخواطر (مجموعه ورّام) جلد 2، صفحه 116.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 121
حیرت و تحیّر فقط به آنچه خدا میخواهد توجّه میکند؛ نه آنچه زن و فرزند و هوی و هوس و همسایه و دوست و آشنا و فامیل و مانند آن میگویند!
2- کسی که اگر دریایی از آتش برایش فراهم کنند و او را مخیّر کنند که یا از دین و آئینش دست بردارد و یا در در این آتش گام نهد، آتش را انتخاب کند و لحظهای مرتد نشود!
3- کسی که دوستیهایش برای خدا و دشمنیهایش نیز برای رضای خداست؛ پیوندش با خلق خدا، بر اساس ارتباطش با خدا پیریزی میشود؛ دوستان خدا را دوست میدارد و دشمنانش را دشمن.
کسی که این سه چیز را داشته باشد طعم ایمان را میچشد.
در مقابل، روایت دیگری از نبیّ مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است:
مَنْ کانَ اکْثَرُ هَمِّهِ نَیْلُ الشَّهَواتِ نَزَعَ مِنْ قَلْبِهِ حَلاوَةَ الایمانِ «1»
کسی که بیشترین همّتش رسیدن به شهوات و هوی و هوس باشد، خداوند حلاوت و لذّت ایمان را از قلب او میگیرد.
راه هست و چاه و دیده و دنیا و آفتابتا آدمی نگاه کند پیش پای خویش
چندین چراغ دارد و بیراه میرودبگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
چگونه ایمان خود را تقویت کنیم؟
اشاره
سؤال: با توجّه به اهمّیّت فوق العاده ایمان، چه کنیم تا ایمانمان تقویت شود یا چگونه نور ایمان را در قلب و دلمان شعلهورتر کنیم؟
پاسخ: راههای متعدّدی برای تقویت ایمان وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
______________________________
(1) میزان الحکمه، باب 282، حدیث 1374.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 122
1- آشنایی با قرآن
هر چه بیشتر با قرآن آشنا شویم، ایمانمان قویتر میشود و هرچه از این منبع نور و سعادت فاصله بگیریم شعله ایمان ضعیفتر میگردد. این مطلب با صراحت در آیه شریفه دوم سوره انفال آمده است:
انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِ ینَ اذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ ایماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکّلُونَ
مؤمنان تنها کسانی هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دلهایشان ترسان میگردد؛ و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده شود، ایمانشان فزونتر میگردد؛ و تنها بر پروردگار شان توکّل دارند.
خوانندگان محترم سعی کنید روز به روز با قرآن مجید بیشتر آشنا شوید، قرآن را تلاوت کنید، ترجمه آن را مطالعه نمایید، به سراغ تفسیر قرآن بروید، مخصوصاً در زمان ما که ترجمهها و تفسیرهای خوبی از قرآن مجید به زبان فارسی منتشر شده است. برخی از مسلمانان با وجود این که در میان کفّار زندگی میکنند امّا به همین وسیله، شعله نورانی ایمان خود را حفظ کردهاند و بلکه آن را شعلهورتر ساختهاند.
2- دقّت در اسرار آفرینش
دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم مملوّ از آیات و نشانههای خداست، اگر در گذشته میگفتند:
برگ درختان سبز در نظر هوشیارهر ورقش دفتری است معرفت کردگار
امروز باید گفت: هر ورقش کتابخانهای است در نظر هوشیار! یعنی اگر انسان تنها روی همین «برگی» که هر روز در کوچه و خیابان پا بر آن مینهد و بی توجّه از کنار آن عبور میکند، مطالعه و دقّت کند، برای شناخت خداوند کافی است.
دانشمندان میگویند: اگر برگ درختی را زیر میکروسکوپ قرار دهید، در
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 123
مییابید که این برگ دارای چند طبقه است، که هر طبقه آن ساختمانی مخصوص به خود و وظایف و مسؤولیّتهای خاصّ خود را دارد؛ در این برگ کوچک، یک شبکه لولهکشی بزرگ و پیچیده و منظّمی وجود دارد که مهندسان یک شهر بزرگ نمیتوانند چنین شبکه آبرسانی را طرّاحی کنند. هر ورقش کتابخانهای است معرفت کردگار!
برای رسیدن به این منظور جوانان میتوانند از کتابهای انسانشناسی، زیستشناسی، حیوانشناسی و مانند آن که در دوره دبیرستان و مانند آن تدریس میشود استفاده کنند. هرچه در اسرار آفرینش دقّت بیشتری شود، شناخت زیادتر میگردد و ثمره این شناخت، عشق به خداست و میوه عشق به خدا، مصونیّت از خطا و گناه است.
3- تقوی و پرهیز کاری
اجتناب از گناهان و حرکت در مسیر مستقیم اسلام، از عوامل دیگر تقویت ایمان است؛ هرچه تقوی و پرهیزکاری شخص مؤمن بیشتر شود، قلب او نورانیتر میگردد و شعله ایمانش فروزانتر میشود؛ و برعکس، بی تقوایی موجب تضعیف نور ایمان میشود و همان گونه که تقوی باعث تقویت ایمان میشود، ایمان نیز تقوی را تقویت میکند؛ و به عبارت دیگر، این دو، اثر متقابل روی یکدیگر دارند.
4- توسّلات و دعا
دست زدن به دامان لطف خداوند و معصومین علیهم السلام یکی دیگر از عوامل مهمّ تقویت ایمان است که نباید از این مهم غافل شویم. در این مسیر باید با حضور قلب و از روی واقعیّت و در حالی که خود را واقعاً فقیر و دست خالی بدانیم به سوی حق تعالی حرکت نماییم و خطاب به خداوند بگوییم: «ما از تو به غیر تو تمنّایی نداریم!» زیرا اگر رابطه ما و خدای مهربان محکم باشد، خداوند بزرگ نیز رابطه ما را با سایر
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 124
مخلوقات، اصلاح خواهد کرد. ان شاء اللّه امید است با به کار بستن این دستورات، بتوانیم به مراحل بالایی از ایمان دست یابیم.
در پایان این بحث به روایت زیبایی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله توجّه کنید:
انَّ اعْلی مَنازِلِ الإِیمانِ دَرَجَةٌ واحِدَةٌ مَنْ بَلَغَ الَیْها فَقَدْ فازَ وَ ظَفَرَ؛ وَ هُوَ انْ یَنْتَهِیَ بسَرَیِرَیةِ فِیِ الصَّلاحِ الی انْ لا یُبالِیَ لَها اذا ظَهَرَتْ وَ انْ لا یُخافُ عِقابُها اذا اسْتَتَرَتْ «1»
بالاترین منزلگاه ایمان، پلّهای است که هرکس به آنجا برسد، سعادتمند و پیروز میشود؛ و آن درجه و منزلگاه این است که انسان به گونهای درونش را (از رذایل و ناپاکیها و دوروئیها) پاک کند که اگر قلبش را در نزد مردم بشکافند و اسرارش را فاش کنند، هیچ باکی نداشته باشد و ناراحت نشود و اگر اسرارش فاش نشود و به روز قیامت موکول شود ترسی از عقاب نداشته باشد!
مباحث تکمیلی
تفسیرهای مختلف برای یک آیه!
اشاره
همان طور که گذشت برای آیه مثل، تفسیرهای مختلفی ذکر شده است که یک نمونه آن گذشت و دو تفسیر دیگر نیز خواهد آمد؛ امّا قبل از بیان دو تفسیر دیگر (تفسیر فلسفی و روایی) لازم است به این سؤال، پاسخ داده شود:
آیا ممکن است یک آیه تفسیرهای مختلفی داشته باشد؟ آیا امکان دارد که یک جمله در یک لحظه دارای معانی متعدّدی باشد؟ آیا استعمال یک لفظ در بیش از یک معنی جایز است؟
پاسخ: به اعتقاد ما، نه تنها مانعی ندارد که یک جمله تفسیرهای متعدّدی داشته باشد، بلکه این کار نوعی هنر، فصاحت، بلاغت، زیبایی و عمق کلام را میرساند؛
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 273، حدیث 1338.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 125
زیرا یکی از محاسن و زیبائیهای کلام، استعمال لفظ در بیش از یک معنی است.
«1» بنابراین چه مانعی دارد که یک آیه، مثلًا هفتاد تفسیر داشته باشد و گوینده همه آنها را قصد کرده باشد. نمونه آنچه گفته شد هم در اشعار فارسی یافت میشود و هم در اشعار عربی؛ از هرکدام به یک نمونه بسنده میکنیم:
سعدی شاعر چیره دست و کم نظیر شیرازی که هنوز هم اشعارش طراوت خاصّی دارد، چنین سروده است:
از در بخشندگی و بنده نوازیمرغ هوا را نصیب ماهی دریا
این شعر چندین معنی دارد:
1- اگر بعد از کلمه «را» در مصرع دوم وقف کنیم و آنجا ویرگولی نهاده شود، در این صورت معنی شعر این است که خداوند مرغ هوا را، طعمه ماهی دریا میکند؛ بدین شکل که در دریا ماهیانی وجود داد که به قدرت پرودگار، خود را به شکل سفرهای بر سطح آب قرار میدهند پرنده بی خبر روی آن مینشیند، ناگهان ماهی مذکور، پرنده را صید نموده و او را میبلعد و بدین وسیله مرغ هوا، نصیب ماهی دریا میشود.
2- دومین تفسیر شعر مذکور، عکس معنی اوّل است؛ یعنی ماهی دریا، شکار مرغ هوا می شود؛ به این شکل که پس از کلمه «نصیب» توقّف شود و ویرگولی پس از آن نهاده شود. این نیز از عجایب قدرت خداست که برخی پرندگان، شکار خود را از آسمان تحت نظر میگیرند و از آنجا برای صید طعمه شیرجه میزنند و گاهی ماهیانی را در عمق دهمتری آب صید میکنند و از سوی دیگر آب خارج میشوند.
3- معنای سوم شعر این است که خداوند، هوا را نصیب مرغ آسمان و دریا را نصیب ماهیان کرده است؛ پرندگان در هوا پرواز و زندگی میکنند و ماهیان در دریا زندگی و شِنا میکنند. آری خداوند به هر کدام، هرچه را لازم داشتهاند، عنایت کرده
______________________________
(1) علماء علم اصول این بحث را بطور مفصّل در علم اصول مطرح کردهاند، استاد معظّم نیز در کتاب «انوار الاصول» جلد اوّل، صفحه 141 بحث فوق را به تفصیل مطرح نمودهاند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 126
است «الَّذِی اعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ «1»».
4- اگر کلمه نصیب را به صورت مضموم و مرفوع بخوانیم، این شعر معنای دیگری نیز پیدا میکند؛ خداوند ماهی دریا و مرغ هوا را قسمت و روزی انسان قرار داده است.
بنابراین اگر سعدی تمام این چهار معنی را قصد کرده باشد، نه تنها اشکالی ندارد؛ بلکه آن را علامت تبحّر و چیره دستی او میدانند.
در بین اشعار عربی نیز چنین اشعاری به چشم میخورد که مانند شعر فوق چند تفسیر دارد.
برخی از دانشمندان متخصّص در لغت میگویند که کلمه «عین» در زبان عرب نزدیک به «70» معنی دارد که از جمله معانی آن «چشم»، «چشمه»، «طلا» و «خورشید» است. شاعر عرب در وصف پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله سروده است:
المرتجی فی الدجی و المبتلی بعمیو المشتکی ظمئاً و المبتغی دیناً
یأتون سدّته من کل ناحیةو یستفیدون من نعمائه عیناً
یا رسول اللّه چهار گروه به در خانه تو میآیند و هرکدام چیزی طلب میکنند:
1- آنها که گرفتار تاریکی و ظلمت شدهاند، سراغ «عین» و آفتاب و جودت میآیند.
2- کسانی که چشم بینایی ندارند، برای نعمت «عین» و چشم به سویت میآیند.
3- افرادی که بدهکار و فقیرند، درخواست «عین» و طلا دارند.
4- و مسلمانان تشنه و جویای آب، درخواست «عین» و چشمه آب دارند.
این شاعر چیره دست عرب تمام معانی چهار گانه بالا را از کلمه «عین» که در شعرش آمده اراده کرده است.
نتیجه این که، استعمال لفظ در بیش از یک معنی مانعی ندارد؛ بنابراین یک آیه قرآن میتواند معانی مختلفی داشته باشد، البتّه با شاهد و قرینه کافی؛ نه این که هر کس به رأی و سلیقه خویش، قرآن را تفسیر کند، و این همان «تفسیر به رأی» میباشد که ممنوع است.
______________________________
(1) سوره طه، آیه 50.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 127
با توجّه به این مقدّمه، دو تفسیر دیگر از تفاسیر مختلفی که برای آیه شده است، بیان میکنیم:
الف- تفسیر فلسفی آیه نور
فلاسفه نیز تفسیرهای متعدّدی برای آیه نور ارائه کردهاند که به یک نمونه آن اشاره میکنیم: آنها معتقدند که سه عالم و جود دارد:
1- عالم معقولات؛ یعنی عالم عقول و مجرّدات که عالمی است ماوراء عالم مادّه، در آنجا نه زمان، نه مکان، نه جسمیّت و نه اجزاء و جود دارد.
2- عالم نفوس؛ عالمی که در آن برخی از مجرّدات با مادّه پیوند میخورند. مثل روح انسانی که از مجرّدات است با جسم انسان که از مادّه است پیوند میخورد.
3- عالم اجسام؛ در آیه شریفه مثل، «مَثَلُ نُورِهِ» به معنای نور وجود است؛ فلاسفه در خیلی از مباحث خود، وجود را تشبیه به نور میکنند، اینجا نیز میگویند مراد از نور، نور وجود است؛ این نور وجود در سه مرحله قرار میگیرد: در عالم مجرّدات در ملائکه و فرشتگان، در عالم نفوس در انسانها و در عالم اجسام، در بقیّه اجسام عینیّت مییابد. پس منظور از مصباح و چراغی که در آیه آمده «عقول» است؛ این «عقول» در زجاجهای که «نفوس» باشد قرار میگیرند و سپس این «عقول» نهاده شده در «نفوس» در مشکاتی به نام «اجسام» جا سازی میگردد. خداوند نور وجود را پخش و منتشر کرد، اوّل عقول و مجرّدات را آفرید، سپس زجاجه و حباب، که همان نفوس باشد، را خلق کرد و پس از آن چراغدان و مشکوة- که در اینجا عالم اجسام است- آفرید؛ امّا منظور از شجره مبارکه زیتونه ذات پاک خداوند عالم است، که منبع تمام موجودات عالم است و منظور از روغن زیتون، فیض وجودی است که از ناحیه خداوند است.
نتیجه این که، فلاسفه، نور الهی را به وجود تفسیر کردهاند و مصباح و زجاجه و مشکوة را بر عوالم سه گانه تطبیق نمودهاند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 128
ب- تفسیر روایی آیه نور
از برخی روایات که در تفسیر آیه مورد بحث وارد شده است، استفاده میشود که منظور از «مصباح» در آیه شریفه «علم» است؛ «علم» چراغی روشن و فروزان است که بشر را به روشناییها هدایت میکند و مراد از «مشکوة» قلب پاک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است. و «زجاجه» در این روایات به وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام تفسیر شده است که همواره در جنگها و مکانهای خطر ناک، هر جا که خطری جان عزیز پیامبر صلی الله علیه و آله را تهدید میکرد حافظ و جود نازنین و مبارک آن حضرت صلی الله علیه و آله بوده است که نمونه بارز آن در جنگ احد متبلور شد؛ شیعه و سنّی نوشتهاند که همه کسانی که زنده ماندند، فرار کردند؛ تنها علی بود که همچون پروانه برگرد شمع و جود پیامبر صلی الله علیه و آله می چرخید و از آن حضرت صلی الله علیه و آله دفاع میکرد. دشمن از هر سمت حمله میکرد علی علیه السلام با اشاره پیامبر صلی الله علیه و آله به آن سمت میرفت و دشمن را دفع میکرد.
جنگ احد پایان یافت، حضرت علی علیه السلام در حالی که 90 زخم بر تن داشت خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: یا رسول اللّه: در بین این ضربات زیاد، 16 ضربه بسیار سنگین بود که بر اثر 4 ضربه آن بر زمین افتادم که هر بار مردی خوش رو و خوشبو کمکم میکرد و میگفت: «برخیز و به یاری پیامبر صلی الله علیه و آله بشتاب!» یا رسول اللَّه او چه کسی بود؟ حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: چشمت روشن و خوشا به حالت! او جبرئیل امین بوده است.
آری! حضرت علی علیه السلام طبق این روایت حافظ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است.
جمله «نور علی نور» اشاره به ائمّه دوازدهگانه یکی پس از دیگری است که هرکدام نوری بر نور است و امّا منظور از شجره مبارکه، شجره مبارکه ابراهیمیّه است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آن دودمان است و جمله «لا شرقیّه و لا غربیّه» به نفی گرایشهای یهود و نصاری تفسیر شده است. «1»
______________________________
(1) تفسیر نمونه، جلد 14، صفحه 480.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 129
مثال سی و هشتم: سراب زندگی
اشاره
در آیه 39 سوره نور چنین آمده است:
وَالَّذِینَ کَفَرُوا اعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْئَانُ ماءً حَتَّی اذا جائَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَاللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُالْحِسابِ
کسانی که کافر شدند، اعمالشان همچون سرابی در یک کویر است که انسان تشنه، از دور آن را آب میپندارد؛ امّا هنگامی که به سراغ آن میآید، چیزی نمییابد و خدا را نزد آن مییابد که حساب او را بطور کامل میدهد و خداوند سریع الحساب است.
دور نمای بحث
این آیه برعکس مثل سابق- که طبق یکی از تفاسیر در مورد افراد با ایمان بود- در مورد کفّار بی ایمان است؛ آنها که نور ایمان در دلشان خاموش گشته و بدون ایمان به خدای یکتا و خالق زمین و آسمان اعمالی را انجام میدهند؛ در این حال، آیا اعمال این افراد پذیرفته میشود، یا چون بی ایمان هستند هیچ عملی، حتّی اعمال نیک آنها نیز
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 130
پذیرفته نیست؟ آیه شریفه در پاسخ به این پرسش مثلی زده است که شرح آن خواهد آمد.
شرح و تفسیر
«وَالَّذیِنَ کَفَروُ اعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ»- برای روشن شدن معنای آیه شریفه لازم است دو کلمه «سراب» و «قیعة» روشن شود.
«سَرابْ» از ماده «سَرْب» به معنای حرکت در سراشیبی است؛ عرب، لغات بسیار دقیقی دارد؛ مثلًا، برای حرکت در سراشیبی، لغت خاصّی و برای حرکت در سربالایی، لغت دیگر و برای حرکت در زمین هموار، لغت سومی وضع کرده است؛ یعنی، برای حالت مختلف یک عمل، لغات ویژهای وضع میکند. به این جهت برای حرکت در سراشیبی کلمه «سَرابْ» وضع شده است و به کسی که گرفتار سراب میشود «سَرَبْ» میگویند. گاهی به حرکت آب جاری هم «سَرْب» میگویند؛ چون آب همیشه در سراشیبی حرکت میکند؛ امّا از نظر علمی سراب شبیه آب است؛ ولی آب نیست.
سراب از نظر علمی، نتیجه شکست نور «1» است.
گرمای زیاد سطح زمین سبب رقیق شدن لایههای هوای نزدیک به زمین میگردد؛ نوری که از آسمان از لایههای غلیظتر به رقیقتر میرسد شکسته میشود تا به حدّی که بازتاب کلّی مییابد و رنگ آبی آسمان را منعکس میکند و در این صورت لایههای نزدیک به سطح زمین که نور را باز میتابانند مانند سطح آب به نظر میرسند که به آن سراب میگویند.
بعضی از دانشمندان داستان سعی صفا و مروه حضرت هاجر را نیز از همین باب دانستهاند. خلاصه داستان چنین است:
______________________________
(1) به عنوان مثال، اگر قاشقی به صورت مایل در لیوان آبی قرار گیرد، کج یا شکسته به نظر میرسد که بر اثر شکست نور است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 131
هنگامی که حضرت هاجر در سرزمین حجاز برای یافتن آب روی کوه صفا رفت، سرابی را روی کوه مروه مشاهده نمود، به همین خاطر دوان دوان به سوی آن حرکت کرد؛ امّا آبی نیافت، دوباره به کوه صفا نگاه کرد، سرابی را در آنجا نیز دید، باز دوان دوان سوی کوه صفا حرکت کرد؛ امّا در آنجا نیز آبی نیافت؛ این رفت و آمد را با تصوّر یافتن آب و مشاهده سراب، هفت بار انجام داد تا این که به قدرت خداوند متعال از پائین پای حضرت اسماعیل چشمه زمزم جوشیدن گرفت و آنها نجات یافتند! «1»
به هر حال، معنای سراب از نظر لغت و علم امروز روشن شد؛ ولی هیچ کدام مورد نظر آیه نیست؛ بلکه مراد از سراب در اینجا، معنای کنایی آن میباشد که عبارت است از هر چیزی که دور نمای جالب و زیبایی دارد؛ ولی توخالی است. کلمه «قیعه» به معنای بیابان و کویر و جای بی آب و علف است. در بیان این که کلمه «قیعه» جمع است یا مفرد، برخی آن را مفرد میدانند و برخی جمع؛ ولی انصاف این است که این کلمه مفرد است؛ همان گونه که «سراب» مفرد است.
کسانی که نور ایمان در دل آنها خاموش شده است و بی ایمانند، اعمال خیرشان، عباداتشان، سجدههایشان، انفاقهایشان، کمکهای مردمی آنها و ... همانند سرابی است که در بیابانی خشک و سوزان و بی آب و علف خود نمایی میکند.
«یَحْسَبُهُ الظَّمْئانُ ماءً»- «ظَمَأ» به معنای تشنگی است و «ظَمْئَان» انسان تشنه را میگویند.
سراب به گونهای جاذب است که شخص تشنه در بیابان، آن را آب میپندارد و به سوی آن حرکت میکند.
«حَتَّی اذا جائَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً»- انسان تشنه به سوی آب خیالی حرکت میکند تا این که به آن محل میرسد؛ ولی آبی نمییابد، باز به نقطهای که از آنجا حرکت کرده بود، مینگرد، سرابی میبیند، به آنجا باز میگردد؛ ولی بازهم آبی نمییابد و همچنان تشنه
______________________________
(1) شرح این داستان را در تفسیر نمونه، جلد اوّل، صفحه 539 مطالعه فرمائید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 132
باقی میماند، بلکه تشنگی او بر اثر این رفت و آمدها بیشتر میشود. کفّار هم مانند این انسانهای تشنهاند که به سوی اعمال خود حرکت میکنند تا در صحنه قیامت از اندوختههای خود بهرهای ببرند؛ ولی چیزی نمییابند و تشنه و دست خالی میمانند!
«فَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ»- کفّار پس از مرگ، تشنه اعمال صالح میشوند؛ از دور، کوهی از اعمال و رفتار خویش را میبینند، به سوی آن حرکت میکنند؛ امّا هنگامی که نزدیک میشوند، چیزی نمییابند؛ بلکه خداوند را آنجا مییابند (عظمت خداوند، یا عذاب او را)؛ خداوند حسابشان را تصفیه میکند و جزای اعمال زشتشان رابه آنها میدهد.
«وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ»- و خداوند در قیامت، بی درنگ به حساب بندگان میرسد. حساب روز قیامت با محاسبههای عادی، خیلی پیچیده به نظر میرسد که برای رسیدگی به تکتک آنها نیاز به زمان بسیار طولانی است؛ زیرا بررسی رفتارهای آشکار و پنهان تمام انسانها از ابتدای خلقت تا قیام قیامت که با دست، زبان، پا، چشم، قلب، دل، گوش و سایر اعضای بدن انجام دادهاند کار بسیار مشکلی است و زمان زیادی نیاز دارد.
ولی در روایتی میخوانیم که: «انّهُ تَعالی یُحاسِبُ الْخَلائِقَ کُلَّهُمْ فِی مِقْدارِ لَمْحِ الْبَصَرِ؛ خداوند حساب تمام مخلوقات (اوّلین و آخرین را) در یک چشم برهم زدن رسیدگی میکند. «1» آری «وَ اللَّهُ سِرِیعُ الْحِسابِ.
امّا چگونه چنین چیزی ممکن است؟
برای دستیابی به پاسخ این پرسش لازم است که به برخی از پدیدههای ساخت بشر توجّه کنیم:
مثلًا، جعبه سیاهی که در سیستمهای حفاظتی هواپیماها جا سازی میکنند، این جعبه سیاه در واقع یک سیستم نظارتی است که تمام حرکات و دستورات خلبان را با
______________________________
(1) مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 298.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 133
دقّت زیر نظر دارد که در صورت بروز کوچکترین اخلال یا نقص فنّی هواپیما، علت را بی درنگ مشخّص مینماید؛ حتّی اگر هواپیما سقوط نماید و تمام خلبانان آن نیز از بین بروند، این جعبه سیاه علّت سقوط را معلوم میسازد.
نمونه دیگر، رایانههای اطّلاعاتی است، مثلًا رایانههایی که برای سازمانهای مختلف جاسوسی با برنامههای پیشرفته طرّاحی میشود، قادرند در مدّت زمان کوتاهی، اطلاعات دقیقی را در اطراف یک حادثه ارائه دهند.
و یا نمونه سادهتر آن، همین دستگاههای کامپیوتری کنترل ورود و خروج کارمندان یک اداره است که با دقّت زیادی زمان ورود، زمان خروج، تأخیر ورود و یا غیبت کارمند را با تعیین دقیق روز و ساعت آن معیّن مینماید و بر اساس محاسبه دقیق، میزان حقوق هر کارمند را مشخّص میسازد.
اعمال انسانی نیز زیر نظر دستگاههای نظارتی خداوند ضبط و ثبت میشود، به همین خاطر خداوند متعال با یک نگاه به روح هر انسان، حاصل عمر کوتاه یا طولانی او را به دست میآورد «وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِسابِ».
معمولًا در کارهای سرعتی دقّت کافی وجود ندارد؛ ولی در اینجا، علیرغم سرعت کار، دقّت کافی نیز هست و هیچ چیزی از قلم نمیافتد؛ حتّی سخنان انسان نیز محاسبه میشود. معاذ بن جبل از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله پرسید: «یا نَبِیَّ اللَّهِ وَ انّا لَمُؤاخَذُونَ بِما نَتَکَلَّمُ بِه یا رسول اللّه! آیا سخنان و حرفهای ما نیز در روز قیامت مورد محاسبه قرار میگیرد؟ حضرت رسول صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمودند: فَهَلْ یَکُبُّ النَّاسُ فی النَّارِ عَلی مَناخِرِهِمْ الّا حَصائِدُ الْسِنَتِهِمْ «1»؛ مگر چیزی غیر از سخنان انسان است که او را با رو به آتش جهنّم میاندازد؟»
یعنی نه تنها سخنان انسان محاسبه میشود، بلکه خطرش از سایر اعمال بیشتر است و اگر سایر اعمال، انسان را به صورت طبیعی وارد آتش کند، سخنان، انسان را با
______________________________
(1) میزان الحکمه، باب 3568، حدیث 17914
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 134
رو در آتش میافکند! مخصوصاً که بیشترین گناهان کبیره با زبان انجام میشود؛ بنابراین باید مواظب تمام اعمالمان باشیم که در قیامت تکتک آنها مورد حساب و کتاب الهی قرار میگیرد، مخصوصاً زبان که خطرش بیشتر است.
نتیجه این که، طبق این آیه شریفه، اعمال کفّار به سرابی تشبیه شده است که از دور، نمایی دارد؛ ولی وقتی که به آن نزدیک میشوند، واقعیتّی ندارد و دردی از صاحبش درمان نمیکند.
پیامهای آیه
1 آیا این مثل برای دنیای کفّار است، یا برای آخرت آنها؟
سؤال: آیا اعمال کفّار در جهان آخرت همچون سراب است و هیچ فایدهای برای آنها ندارد و یا در دنیا نیز چنین است؟ به تعبیری دیگر، آیا کارهای افراد بی ایمان در دنیا و آخرت برایشان بی ثمر است؟
پاسخ: ما معتقدیم که آیه شریفه هم اشاره به دنیای کفّار دارد و هم به جهان آخرت آنها. افراد بی ایمان، اعمالشان در دنیا نیز سرابی بیش نیست.
بشر امروز گرفتار سرابهای مختلفی است؛ یکی از چیزهایی که انسان امروز تشنه آن است و مانند آب به سراغ آن میرود و هنگامی که به آن میرسد آن را سرابی بیش نمییابد، مسأله «آزادی در جهان غرب» است.
اگر جهان غرب را از دور نگاه کنیم، سراب زیبایی به نام آزادی در آن موج میزند و انسان را به سوی خود میکشاند؛ ولی هنگامی که به درون جوامع غربی میرویم، اثری از آزادی حقیقی نمییابیم؛ بلکه آنها را اسیر امور مختلف چون هوی و هوس، مُد، مواد مخدّر، انواع بیماریهای جنسی، تبعیض نژادی و مانند آن میبینیم. اعتیاد، چنان انسان را گرفتار میسازد که دیگر نه دین برایش مهم است و نه شرف و نه توجّهی به ناموس خواهد داشت. مُد که با هیچ عقل سلیمی سازگار نیست؛ زیرا از
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 135
لباس و کفش نو فقط به بهانه این که از مُد افتاده است، استفاده نکردن و به سراغ کفش و لباس مُد جدید رفتن، نوعی اسراف است که مورد مذمّت است. هوی و هوس که چون اختاپوسی هزار پا، تمام جان او را تسخیر کرده و هر گونه حرکت معقولی را از او سلب نموده است و ...
آری! آزادی غربی سرابی بیش نیست که ظاهری زیبا و باطنی توخالی دارد.
زندگی دنیای افراد بی ایمان در همه جهات، بسان سراب است؛ زمانی که از دور، زندگی این افراد را میبینیم، آنها را غرق در سعادت و رفاه میپنداریم؛ ولی هنگامی که از نزدیک به زندگی آنها نگاه میکنیم، آنها را غرق در انواع غمها، غصّهها، ناراحتیها و مریضیها مییابیم، به گونهای که سهم بعضی از آنها از تمام این مال و ثروت به هنگام شام و ناهار تکّه نان نیم سوختهای بیش نیست!
در یکی از مطبوعات نوشته بود که در آمریکا جنگلی وجود دارد به نام «جنگل خودکشی ثروتمندان!» بسیاری از ثروتمندان، در نهایت از سرابهای مختلف زندگی خسته میشوند و در آنجا اقدام به خودکشی میکنند. آیا چنین زندگیهایی جز سراب چیز دیگری است؟ از دور، خانه و زندگی و بهترین اتومبیل و مناسبترین شغل و بیشترین امکانات و کارخانهها و سهامها و ... و از نزدیک، بیماری، اضطراب، ناامیدی، پوچی و مانند آن، پس زندگی دنیایی کفّار نیز سرابی بیش نیست.
قرآن مجید در آیه 7 سوره روم میفرماید:
یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِالْاخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ
آنها فقط ظاهری از زندگی دنیا را میدانند و از آخرت (و پایان کار) غافلند.
اینها به ظاهر پر فریب زندگی سراب گونه دنیا خیره شدهاند و خبر از باطن پوچ و تهی آن ندارند.
پس زندگی کفّار در دنیا و آخرت همانند سراب توخالی است که نمونه دیگر آن مسأله وحشتناک بیماریهای روانی در غرب است. دنیای امروز علم پزشکی بر
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 136
بسیاری از بیماریهای جسمی فائق آمده است؛ بلکه شاید از برخی بیماریهای زمانهای گذشته یک نمونه نتوان یافت؛ ولی امراض روحی و روانی در حال گسترش است و شاید روزی فرا رسد که یک آدم سالم در سراسر جهان یافت نشود! این بشر مبتلا به امراض مختلف و گرفتار در سراب دنیا، به جایی خواهد رسید که باید با کمک قرص و آمپول، روزی چند ساعت به خواب برود.
برای گذر از این دنیای پر فریب و رسیدن به سر منزل مقصود، باید به نسخه ارزشمند و دقیق طبیب بزرگ این بیماریها حضرت علی علیه السلام عمل کرد که فرمودند:
«تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا «1»؛ سبکبال باشید تا به قافله سعادت برسید.» در زمان قدیم، مسافرین کاروانها، مخصوصاً در سفرهای طولانی، در صورتی موّفق میشدند که باری سبک داشته باشند؛ امّا کسانی که کوله باری سنگین داشتند و از آن دل نمیکندند در همان مراحل اوّلیّه و گذرگاههای ابتدایی از قافله عقب میماندند ولی کسانی که سبکبال بودند، براحتی همراه کاروان به سفر ادامه میدادند و به مقصد میرسیدند. زندگی دنیا نیز همانند کاروانی است که به سوی آخرت در حرکت است که در این مسیر فقط کسانی میتوانند به سلامت به منزل مقصود برسند که سبکبال باشند.
2 اسلام، دین کیفیّت است نه کمّیّت
دین اسلام از مسلمانان، اعمال زیاد نخواسته است، بلکه اعمال خالص خواسته است؛ بدین جهت در روز قیامت، گاهی کوهی از اعمال را در ترازوی سنجش اعمال مینهند، ولی هیچ وزنی ندارد؛ حتّی خود اشخاص هم از نظر خلوص نیّت وزن میشوند. طبق برخی از روایات، در روز قیامت مردان بزرگ جثّهای در دادگاه خدا حاضر میشوند که وزنشان حتّی به اندازه بال مگسی نیست «انَّهُ لَیَاْتِی الرَّجُلُ الْعَظِیمُ
______________________________
(1) نهج البلاغه، خطبه 21.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 137
السَّمِینُ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یَزِنُ جَناحَ بَعُوضَةٍ «1»»
بنابراین، آنچه دین مقدّس اسلام به آن اهمّیّت میدهد، عمق عمل است؛ به همین لحاظ اسلام هیچ گاه توصیه به کثرت و کمّیّت عمل نمیکند، بلکه پیوسته توصیه به کیفیّت و چگونگی آن مینماید؛ قرآن مجید در آیه 7 سوره هود و آیه دوم سوره ملک در این رابطه میفرماید:
«لِیَبْلُوَکُمْ ایُّکُمْ احْسَنُ عَمَلًا»- «احسن عملًا» یعنی، به کیفیّت عمل توجّه کنید.
***______________________________
(1) مجمع البیان، جلد 6، صفحه 497 (به نقل از پیام قرآن، جلد 6، صفحه 175).
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 139
مثال سی و نهم: اعمال مشرکان
اشاره
در آیه 40 سوره نور خداوند متعال میفرماید:
اوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشیهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ اذا اخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَریها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمالَهُ مِنْ نُورٍ
یا همچون ظلماتی در یک دریای عمیق و پهناور که موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگری و بر بلندای آن ابری تاریک است؛ ظلمتهایی است یکی بر فراز دیگری، آن گونه که هرگاه دست خود را خارج کند، ممکن نیست آن را ببیند! و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست.
دور نمای بحث
در سوره نور، سه مثال مطرح شده است که یکی از آنها (آیه 35) در مورد نور ایمان و مؤمنان است و دو مثال دیگر (آیات 39 و 40) در مورد کفّار و اعمال آنان است. در مثال گذشته اعمال کفّار به سراب یا نوری کاذب تشبیه شد؛ ولی در مثال محلّ بحث- که شرح آن خواهد آمد- اعمال کفّار را حتّی نور کاذب نمیداند؛ بلکه آن را ظلمت مطلق معرفّی میکند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 140
شرح و تفسیر
«اوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ»- کلمه «لُجِّیٍ» در لغت عرب به معنی «لجاجت» است و «لجاجت»، سماجت بر انجام کاری است؛ مثلًا، به شخصی مراجعه میکنید تا کاری برای شما انجام دهد؛ امّا او جواب مثبتی نمیدهد، دوباره مراجعه میکنید، جوابی نمیگیرید؛ بار سوم، چهارم و ... این پیگیری را سماجت و لجاجت میگویند. دریا را نیز از آن جهت که امواجش پشت سرهم میآید اصطلاح «بَحْرِ لُجِّی» میگویند؛ بدین معنا که گویی این امواج لجاجت میکنند. خداوند متعال، در این آیه شریفه، اعمال کفّار رابه تار یکیها و ظلمتهای موجود در دریاهای طوفانی تشبیه کرده است.
«یَغْشیهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ»- اعمال کفّار مانند ظلماتی است که در درون دریای موّاج و جود دارد، آنهم دریای مواجّی که موجهای فراوان و خروشانش یکی پس از دیگری به وجود میآید؛ علاوه بر همه اینها، شب است، و هوای آسمان نیز ابری است و بر تاریکی دریا میافزاید. دریاها هرچه عمیقتر باشد، امواج آن بیشتر است، موجی که در یک حوض یا استخر ایجاد میشود بسیار محدود و کوچک است؛ امّا امواج به وجود آمده در دریا، مخصوصاً دریاهای عمیق، بسیار فراوان و بزرگ است؛ بنابراین، از بیان قرآن کریم که میفرماید: امواج این دریا بر روی هم سوار است، معلوم میشود که دریای مورد بحث، دریای عمیقی است، به این جهت طبق گفته دانشمندان که در عمق بیش از هفتصد متری دریا نوری وجود ندارد در مییابیم که اعماق دریا را تاریکی و ظلمت همیشگی فرا گرفته است و عجیب این که در آن اعماق تاریک و ظلمانی، گیاهان و جاندارانی وجود دارد که از خود نور تولید میکنند و محیط خود را روشن میکنند. جای پرسش است که این جانداران، این نور را از کجا آوردهاند؟ چه دستگاهی در بدن آنها وجود دارد که تولید
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 141
نور میکند؟ و ... «یا مَنْ فِی الْبِحارِ عَجائِبُهُ! «1»»
خلاصه این که، چرا اعمال کفّار مانند ظلماتی است که درون دریای موّاج وجود دارد، آن هم در اعماق تاریک دریاهایی که نور طبیعی به آن نمیرسد؟
این امر دو علّت دارد؛ یکی عمق زیاد دریا و دیگری موجهای دریا. موجها باعث شکست نور و مانع عبور نور به عمق دریا میشود؛ بنابراین، هم عمق دریا و هم موجهای متعدّدی که بر سطح دریاست مانع نفوذ نور به عمق دریا میشود؛ علاوه بر همه این ظلمتها، ابرهای بارانی نیز آسمان را تاریک کرده است؛ ابرهای بارانزا معمولًا متراکم هستند «2»، برخلاف ابرهای دیگر که تراکم آن کمتر و نفوذ نور در آن راحتتر است.
«ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ اذا اخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَریها»- خلاصه این که، در این دریایی که اعمال کفّار به آن تشبیه شده است، تمام عوامل ظلمت و تاریکی جمع شده است و تاریکی در آن موج میزند. شب تاریک و ابرهای متراکم باران زا که مانع عبور نور است و ظلمت اعماق دریا و امواج سهمگین و متعّدد که باعث شکستن نور میباشد، ظلمت و تاریکی وحشتناکی را ایجاد میکند. ظلمت بر ظلمت و تاریکی بر تاریکی، به گونهای که اگر انسانی در این تاریکی دست خود را جلوی چشمش بیاورد؛ حتّی در فاصله نزدیک نیز قادر به دیدن آن نیست! در حالی که انسان در تاریکی شب معمولًا دست خود را میبیند. «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»- منشأ و منبع همه نورها خداوند است و طبعاً هرکسی خواهان نور باشد باید از آن منبع نور استفاده کند، به این جهت در پایان آیه میفرماید: «کسی که خداوند برای او نوری قرار ندهد، نوری نخواهد داشت».
______________________________
(1) این جمله زیبا، قسمتی از دعای پر عظمت جوشن کبیر است، که حاوی هزار اسم از اسماء الهی است!
(2) این مطلب اشاره به روایتی از امیر المؤمنین، علی بن ابی طالب علیه السلام است که ابرها را دو قسم میشمرد؛ حضرت در این روایت، که کلمه 472 از کلمات قصار نهج البلاغه است، میفرماید: «الّلهمّ اسقنا ذلل السحاب دون صعابها؛ بار خدایا! به وسیله ابرهای رام به ما باران عنایت کن، نه به وسیله ابرهای سرکش!»
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 142
پس نورِ معنویّت و علم و آگاهی و ایمان را باید از آن منبع نورانی گرفت.
خلاصه این که، اعمال کفّار مثل چنین شخصی است که در قعر چنان دریایی تاریک و ظلمانی به سر میبرد که ظلمتها پشت سرهم و روی همدیگر است به گونهای که دست خود را نمیبیند، بر خلاف مؤمنان که نور ایمان آنها «نُورٌ عَلی نُورٍ» است و نه تنها خود از آن بهره میبرند که چراغی فراسوی دیگران نیز میباشند.
پیامهای آیه
1 چرا اعمال کافران؟
سؤال: مهمترین عامل شخصیّتی انسان عقیده و ایمان اوست، چرا در این آیه شریفه اعمال کفّار را چنین تشبیه نموده است، آیا عقاید و گفتار آنها ظلمانی نیست؟
پاسخ: عمل ترجمان عقیده و طرز تفکّر انسان است و به طور کلّی، آنچه حقیقت و ماهیّت یک انسان را روشن میکند و برای مدّت طولانی نفاق و دوریی در آن امکان ندارد، عمل است؛ ولی چه بسا افراد میتوانند عقاید فاسد خود را پنهان دارند و به دروغ در مقام سخن خود را انسان شایستهای نشان دهند. ایمان قوی آن است که اثرش در عمل ظاهر شود و در تعریف ایمان آمده است که: «الإِیمانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ لَفْظٌ بِاللِّسانِ وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ «1»؛ ایمان پیمانی قلبی است و تلفّظ زبانی و عمل با اعضا و جوارح.»
بنابراین، گرچه عقیده و ایمان مهمترین عامل سازنده شخصیّت فرد است ولی نمود این عقیده در گفتار و عمل است و امکان نفاق در گفتار زیاد است، پس عمل شخص معرّف ماهیّت اوست و در آیه شریفه هم روی اعمال کفّار تکیه شده است؛ هر چند اعتقاد و سخنان آنان نیز ظلمانی است.
______________________________
(1) میزان الحکمه، حدیث شماره 1263.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 143
21
2 «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» اشاره به چیست؟
برخی، این تاریکیهای سه گانه را ناظر بر عقاید، گفتار و کردار کفّار میدانند؛ برخی دیگر معتقدند که ظلمت اوّل اشاره به ظلمت جهل و نادانی انسان است؛ انسان جاهل، بی ایمان است؛ ولی اگر در مسیر علم بیفتد، نور علم او را راهنمایی میکند.
ظلمت دوم، اشاره به جهل از جهل است؛ یعنی، این انسان جاهل نمیداند که جاهل و نادان است و این خطر بزرگی است، چون آن که بداند که نمیداند بالاخره به فکر اصلاح و هدایت خود میافتد؛ ولی آن که نداند که نمیداند، هرگز در فکر هدایت نمیافتد؛ «1» و ظلمت و تاریکی سوم اشاره به کسی است که نه تنها جاهل است و نمیداند که جاهل است بلکه خیال میکند انسان دانایی است! «2»
قرآن مجید در آیه 104 سوره کهف در تعبیر بسیار زیبایی در مورد این گونه افراد میفرماید:
الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ انَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنعاً
آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیاگم (و نابود) شده است؛ با این حال، میپندارند کار نیک انجام میدهند!
چنین انسانهایی خیانت میکنند و آن را خدمت میپندارند، معصیت و نافرمانی خداوند را انجام میدهند و آن را طاعت و بندگی خدا تصّور میکنند. این ظلمتهای سه گانه جهالت و نادانی، ظلماتی است که روی هم متراکم است (بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ).
______________________________
(1) جهل اوّل را جهل بسیط و جهل دوم را جهل مرکّب نامیدهاند؛ شاعر در وصف این دو گروه جاهل میگوید:
آن کس که نداند و نداند که ندانددر جهل مرکّب ابد الدّهر بماند
وان کس که نداند و بداند که نداندلنگ لنگان خرک خویش به مقصد برساند
(2) تفسیر نمونه، جلد 14، صفحه 493.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 144
3 جبر یا اختیار؟
سؤال: در قسمت پایانی آیه مثل آمده است: «کسانی که خداوند نور ایمان به آنها ندهد، نوری نخواهند یافت!»
آیا معنی این سخن این نیست که خداوند به برخی نور ایمان میدهد و طبیعتاً هدایت میشوند، امّا به برخی دیگر نمیدهد و آنها طبیعتاً گمراه میشوند، آیا این جبر نیست؟
پاسخ: سنّت خداوند بر این جاری شده است که همیشه زمینهها از ناحیه ما انسانها فراهم شود و افاضهها از ناحیه او، قابلیّتها را ما انسانها خود به وجود آوریم، امّا فاعلیّتها از ناحیه خداوند. بنابراین نور ایمان را خداوند به کسانی میدهد که زمینهها و قابلیّتها را در خود فراهم سازند؛ نه این که بدون حساب و کتاب، به هرکس که بخواهد، نور ایمان میدهد به هرکس نخواهد، نمیدهد. نور ایمان در قلب انسان لجوج متعصّب، دشمن حق، زشت سیرت و هوسباز فرو نمیرود؛ چون او خود، زمینه را آماده نساخته است. تو خود آئینه دل را پاک و صاف کن تا نور الهی در آن منعکس شود؛ اگر آئینه دل تو زنگار گرفته است، قطعاً نور الهی در آن انعکاس نخواهد داشت و اینجا تو خود مقصّری!
نتیجه این که ما باید همواره زمینهها را ایجاد کنیم تا فیض الهی لحظه به لحظه به ما برسد.
از اینجا پاسخ این پرسش هم روشن میشود که: چرا در نماز «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمْ» میگوییم، اگر در راه راست نیستیم چرا نماز میخوانیم و اگر در راه راست هستیم، چرا برای عمل انجام شده دعا میکنیم و تحصیل حاصل میطلبیم!؟ زیرا ما هر لحظه نیازمند نور ایمان و هدایت از سوی پروردگار عالم هستیم به این جهت باید همواره زمینه و قابلیّت را در خودمان حفظ کنیم تا شایسته نور ایمان باشیم؛ همان گونه که لامپ برق همواره نیازمند برق تولید شده در نیروگاه است و اگر لحظهای
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 145
ارتباط او با نیروگاه قطع شود خاموش میگردد.
در همین رابطه از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است که آن حضرت پیوسته میفرمود:
«الهِی لا تَکِلْنی الی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ ابَداً؛ خدایا! یک لحظه (حتّی به اندازه یک چشم برهم زدن) مرا به خودم وا مگذار! «1»» این حدیث اشاره به این حقیقت دارد که فقط با بذل عنایت از سوی خداوند، انسان آمادگی هدایت را پیدا میکند و بذل این عنایت نیز فقط با تلاش خود انسان برای بندگی فراهم میشود.
مباحث تکمیلی
1 جلوههایی از نور ایمان
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پس از مهاجرت از مکّه به مدینه در اوّلین اقدام عملی خویش دستور ساختن یک مسجد و تشکیل حکومت اسلامی را داد. چگونه میتوان گفت دین از سیاست جداست درحالیکه با تأمّل و مطالعه کوتاهی در اطراف زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله در مییابیم که این مسجد در مدینه پایگاه همه چیز بود؛ امّا بسیار ساده. طبق آنچه در کتب تاریخ آمده است مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله در ابتدا یک چهار دیواری گِلی بدون سقف و به بلندی قامت یک انسان بود. این مسجد سقف، شبستان، فرش و سایر امکانات نداشت، با فرا رسیدن زمستان اصحاب به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند که یا رسول اللّه زمستان فرا میرسد و با شروع بارانها امکان استفاده از مسجد نیست، اجازه دهید سقفی برای مسجد بزنیم. مسلمانان شروع به ساختن سقف مسجد کردند، ستونهای آن را از تنههای درخت خرما و سقف آن را از شاخ و برگ درخت خرما بنا کردند.
______________________________
(1) این دعابه الفاظ مختلف از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سایر معصومین علیهم السلام نقل شده است که به سه نمونه آن اشاره میشود. الف: بحار الانور، جلد 14 صفحه 384 ب: بحار الانوار، جلد 16، صفحه 218 ج: بحار الانوار، جلد 18، صفحه 204. امّا به روایتی که دلالت کند که آن حضرت هر روز این دعا را میخوانده، دست نیافتیم.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 146
این مسجد با همه سادگی تا آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله به همین شکل باقی ماند، ولی از آنجا که این کار را افراد باایمان، آنها که قلبشان منبعی از نور ایمان بود، به انجام رساندند. با گذشت زمان نورانیتر و درخشانتر شد تا جایی که آن مسجد کوچک ساده، اکنون تبدیل به عظیمترین و دیدنیترین و باصفاترین مساجد جهان اسلام شده است و شامل تمام مدینه زمان پیامبر صلی الله علیه و آله گشته است، به گونهای که هر گاه کسی تمام مخارج و سختیهای این سفر را فقط برای دیدن این مسجد با عظمت تحمّل کند، بجاست.
آری! کارهای نورانی مؤمنان باگذشت زمان چنین رشد و جلوه میکند.
هنگامی که اسرای کربلا در کنار کاخ با عظمت و خیره کننده یزید در خرابهای مأوی داده شدند، آنجا خرابهای بیش نبود و کاخ یزید سربه فلک کشیده بود و نظر هر رهگذری را جلب میکرد؛ ولی اکنون همان خرابه قبله گاه عاشقان دلسوخته و زیارتگاه شیعیان پاک گشته و مرکز دلها شده است و هیچ اثری از آن کاخ بزرگ نیست؛ نه تنها از کاخ یزید و قبر او خبری نیست، بلکه از قبر معاویه که زمانی حاکم مطلق العنان شام بود و مدّت طولانی در آن حکومت کرد نیز هیچ اثری نیست و هر چه پرس و جو کنیم، اثر کمتری مییابیم. در باب الصّغیر قبر آن مرد متکبّر ظالم هوسباز را یافتیم؛ اما جز چهار دیواری خرابهای که قبر مخروبهای در آن بود، چیز جالب توجّهی وجود نداشت؛ امّا قبر آن دختر کوچک امام حسین علیه السلام چه شور و حالی دارد.
آری! این خاصیّت ایمان است که هر چه بر عمرش اضافه شود پر فروغتر میشود، ولی کفر و بی ایمانی هر چه زمان برآن بگذرد، بیشتر در ظلمات و تاریکیها فرو میرود.
نمونه دیگر این مدّعا داستان جنگ خندق است؛ مسلمانان مدینه مأموریّت یافتند تا در فرصت کوتاهی کار بزرگی انجام دهند و در اطراف شهر مدینه خندق گود و عریضی حفر کنند که نه اسب توان پریدن از آن را داشته باشد و نه جنگجویان بتوانند
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 147
داخل و خارج شوند. مسلمانان سخت کوش با تمام قدرت و توان به این کار پرداختند، در موقع حفر خندق به سنگ بزرگی برخوردند که توان جابه جایی یا شکستن آن را نداشتند، به ناچار متوسّل به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شدند، حضرت کلنگی در دست گرفت و با تمام قدرت بر آن سنگ زد، جرقّهای از برخورد کلنگ با سنگ به وجود آمد و یک سوم سنگ متلاشی شد، حضرت فرمود: «در این جرقّه منظره کاخهای روم (یکی از دو ابر قدرت آن زمان) را دیدم که درهایش بر روی امّت من باز میشود!» مسلمانان از این سخن تعجّب کردند و منافقان آن را به استهزاء گرفتند و گفتند: «شما که در چنگال مشرکان مکّه گرفتار هستید، چه ادّعاهای بزرگی دارید!» حضرت کلنگ دوم را زد، جرقّهای دیگر تولید شد و یک سوم دیگر سنگ متلاشی گردید، حضرت فرمود: «در این جرقّه کاخهای سلاطین ساسانی (ابرقدرت دیگر آن روز جهان) را دیدم که بر روی اصحاب من گشوده میشود!»، باز تعجّب مسلمانان و استهزاء منافقان تکرار شد. در ضربه سوم جرقّه دیگری حاصل شد و ثلث دیگر سنگ متلاشی گشت؛ حضرت فرمود: «کاخهای یمن را دیدم که بر روی مسلمانان باز میشود!» «1» برای بار سوم تعجّب مسلمانان و استهزاء منافقان تکرار شد.
جنگ خندق با موفقّیت و سر بلندی مسلمانان تمام شد و چیزی نگذشت که پیش بینیهای حضرت رسول صلی الله علیه و آله یکی پس از دیگری تحقّق یافت و در کمتر از پنجاه سال، قسمت زیادی از جهان به تصرّف مسلمانان درآمد.
آری! این خاصّیت نور ایمان است که هر چه زمان بر آن بگذرد نورانیتر میشود و بهتر جلوه میکند و اعمال سیاه و تاریک افراد بی ایمان هرچه زمان آن بگذرد تاریکتر میشود.
بنابراین هرچه هست در سایه ایمان است و برای مؤمن همین بس که خداوند
______________________________
(1) بحار الانوار، جلد 20 صفحه 219. البته طبق آنچه در بحار الانوار آمده و جابر بن عبد اللَّه انصاری آن را روایت کرده است در هر سه ضربه، هم پیامبر صلی الله علیه و آله و هم سایر مسلمانان قصرهای شام و مدائن و یمن را دیدند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 148
بزرگ، ولی و سرپرست اوست و او را از تاریکیها به سوی نور هدایت میکند و وای به حال کفّار که ولیّ آنها شیاطین هستند و آنها را از وادی نور به برهوت ظلمتها رهنمون میشوند!
2 نشانه ایمان
در پایان این بحث، روایتی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله، که یکی از نشانههای ایمان در آن مطرح شده است، نقل میکنیم:
لا یَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ الْإِیمانَ حَتَّی یُحِبُّ لِلْغَیْرِ ما یُحبُّ لِنْفسِه «1»
ایمان بنده کامل نمیگردد تا این که برای دیگران همان پسندد که برای خود میپسندد.
این نشانهای است که گفتن آن آسان و عمل کردن به آن مشکل است!
***______________________________
(1) کنز العمّال، حدیث 106.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 149
مثال چهلم: پستترین انسانها
اشاره
خداوند متعال در آیه 44 سوره فرقان میفرماید:
امْ تَحْسَبُ انَّ اکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ اوْ یَعْقِلُونَ انْ هُمْ الَّا کَالْانْعامِ بَلْ هُمْ اضَلُّ سَبِیلًا
آیا گمان میبری بیشتر آنان میشنوند یا میفهمند! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراه ترند!
دورنمای بحث
این مثال نیز در مورد کفّار و مشرکانی است که در برابر پیامبر صلی الله علیه و آله لجاجت و عناد میکردند و آن قدر بر عقیده باطل خود پافشاری میکردند و به دنبال هوی و هوس خود بودند تا نیروی درک و عقل آنها از بین میرفت؛ به این جهت، خداوند آنها را به چهار پایان و بلکه بدتر از چهار پایان تشبیه کرده است.
شرح و تفسیر
برای روشن شدن پیام آیه که از جهتی، مَثَل منحصر به فردی است، لازم است از
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 150
مثالهای زیبای قرآن ج2 199
چند آیه قبل مورد بررسی قرار گیرد.
آیات قبل از آیه مثل، در باره انتقادات و ایرادهای واهی کفّار نسبت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است که در ادامه به آن اشاره میشود:
«وَ اذا رَأَوْکَ انْ یَتَّخِذُونَکَ الّا هُزُواً؛ ای پیامبر! هنگامی که این کفّار و مشرکین تو را میبینند، تو را به باد استهزاء میگیرند.»
یکی از عکسالعملهای مستکبران و هوی پرستان در مقابل پیامبران و رسولان، استهزاء و تمسخر پیامآوران وحی الهی بوده، که این مطلب با نسبتهای گوناگونی همراه بوده است؛ مثلًا فرعون مستکبر که لاف خدایی میزد و «انَا رَبُّکُمُ الْاعْلی «1»» میگفت، در مقام استهزاء حضرت موسی علیه السلام میگوید: «انَّ رَسُولَکُمُ الَّذی ارْسِلَ الَیْکُمْ لمجْنُونٌ «2»؛ پیامبری که به سوی شما فرستاده شده، مسلّماً دیوانه است!»
«أَ هَذَا الَّذی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا»- استهزاء و تمسخرّ کفّار این بود که میگفتند: «آیا این (حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله)، همان کسی است که خداوند او را به عنوان پیامبر صلی الله علیه و آله برانگیخته است؟!» یعنی او اگر رسول خداست، پس چرا مثل بقّیه انسانها، غذا میخورد، راه میرود، سخن میگوید، لباس میپوشد و خلاصه تفاوتی با بقیهّ مردم ندارد؛ «ما لِهذا الرَّسُولُ یَأکُلُ الطَّعامَ وَ یمْشی فِی الْاسْواقِ «3»» در حالی که رسول خدا باید از جنس فرشتگان باشد.
بطلان این سخن روشن است و حق این است که رسول خدا باید از جنس همان قوم و جمعیّت باشد «4» تا بتواند در دهای آنها را بفهمد، مشکلات آنان را احساس کند و در نتیجه، درمان مناسبی برای آن بیابد؛ در حالی که اگر از فرشتگان باشد، دردها و
______________________________
(1) سوره نازعات، آیه 24.
(2) این اتّهام اختصاص به برخی از پیامبران ندارد؛ بلکه طبق آیه 52، سوره ذاریات، اتّهام جنون و سحر به تمام پیامبران نسبت داده شده است!
(3) سوره فرقان، آیه 7.
(4) به همین جهت خداوند متعال در آیه 164، سوره آل عمران، بشر بودن رسول خدا صلی الله علیه و آله را یکی از منّتهای الهی بر بشر میداند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 151
مشکلات را احساس نمیکند، علاوه بر این که هیچ انسانی به حرف فرشتگان گوش نمیدهد زیرا میگوید: فرشته که این حرفها را میزند، برای امثال خودش خوب است که شهوت ندارد و عصمت دارد؛ امّا ما، که عصمت نداریم و گرفتار شهوت هستیم، نمیتوانیم همانند او عمل کنیم؛ ولی اگر رسول خدا از جنس انسان باشد این بهانهها مرتفع است.
«انْکادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَولا انْ صَبَرْنا عَلَیْها»- مشرکان پس از این تمسخر و استهزاء به یکدیگر میگویند: «اگر ما بر پرستش خدایانمان استقامت نمیکردیم، بیم آن میرفت که ما را گمراه سازد! و این تحفهها و بت هارا از ما بگیرد.»
البتّه در این دو گفتار مشرکان که در یک جا، نسبت جنون به حضرت میدهند و در اینجا، آن قدر احساس خطر میکنند که مبادا سخنان پیامبر در آنها اثر کند و دست از بت پرستی بردارند، تناقض روشنی وجود دارد؛ زیرا هیچ کس از تأثیر سخنان یک مجنون بیمناک نیست، پس اگر مجنون است نباید از سخنان او ترسید و اگر مجنون نیست و سخنان درستی میگوید، چرا سخنانش را نمی پذیرید! در واقع بی اساس بودن عقاید کفّار از سخنان خود آنان هویدا است.
خداوند نیز سه جواب به این گفتار باطل و متناقض داده است:
1- «وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ اضَلُّ سَبِیلًا»- هنگامی که عذاب الهی نازل شود و آنها مشمول غضب و عذاب خداوند شوند، آن گاه معلوم میشود که چه کسی گمراه و در غیر مسیر حق است، آن زمان روشن میشود که آیا شما کفّار و مشرکان مکّه بر حق بودهاید یا پیامبر صلی الله علیه و آله و فرستاده خداوند!
سؤال: چرا کفّار قبل از نزول عذاب الهی نمیفهمند که حق با چه کسی بوده است؟
پاسخ: هوی و هوس، پردهای بر قلب کفّار انداخته است، به گونهای که اجازه نمیدهد حقایق را درک کنند. هویپرستی، بت پرستی، پول پرستی، مقام پرستی دنیا پرستی و مانند آن، حجابهایی هستند که مانع درک کفّار میشود و این موانع
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 152
به گونهای هستند که فقط با عذاب الهی برطرف میشوند. به این جهت، فرعون طغیانگر هنگامی که اسیر چنگال رودخانه خروشان نیل شد و خود را در آستانه مرگ دید- همان کسی که به بنی اسرائیل میگفت: «ما عَلِمْتُ مِنْ الهٍ غَیْرِی «1»»- و پردههای غفلت و تکبّر از دیدگانش کنار رفت؛ به این حقیقت اعتراف کرد: «انَّهُ لا الهَ الَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا اسْرائِیلُ وَ انَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ «2»» هرچند این ایمان فایدهای برایش نداشت.
به هر حال، هنگامی که عذاب خداوند نازل شود، پردههای غرور و غفلت و جهل کنار میرود و آن گاه کفّار میفهمند که چه کسی گمراهتر است.
سؤال: آیه شریفه در مقام پاسخ به کفّار است، آیا تهدید به عذاب الهی پاسخ محسوب شود؟
پاسخ: آری! گاهی تهدید به عذاب، آخرین جواب است و هیچ جوابی جز آن و جود ندارد. جمعی از سوفسطاییها هستند که منکر همه چیزند و در تمام امور، حتّی در وجود خود و در شکهای خود شک میکنند! فلاسفه بزرگ میگویند: در مقابل سوفسطایی هیچ استدلالی کاربرد ندارد؛ چون هر دلیلی برای او اقامه شود مورد شکّ و تردید قرار میگیرد، به این جهت، تنها پاسخ سوفسطایی این است که او را نزدیک خرمنی از آتش ببریم و به او بگوییم: آتش و جود ندارد و حرارت، خیالی بیش نیست! سوختن مشکوک است! در سوزانیدن شک داریم! سپس این سوفسطایی را به طرف آتش ببریم، سوفسطایی عقب میآید و کم کم اعتراف میکند که آتشی و جود دارد و حرارتی هست و آتش میسوزاند. و به تدریج این سوفسطایی تبدیل به یک فرد واقعگرا میشود.
بنابراین برای انسانهای لجوج متعصّب، جز عذاب الهی راه دیگری، که افکار آنها را بیدار کند و پردههای غفلت را کنار بزند، وجود ندارد.
______________________________
(1) سوره قصص، آیه 38.
(2) سوره یونس، آیه 90.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 153
2- «ارَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَواهُ افَانْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا»- ای پیامبر! خدای اینها هوی و هوس آنهاست، کسی که خدایش هوای نفس اوست، چگونه قابل هدایت است! یعنی ای مشرکان و بت پرستان! این برخوردهای بی ادبانه شما با پیامبر صلی الله علیه و آله و سخنان زشت شما در مورد آن حضرت، همه بر اثر هوی پرستی است و گرنه بطلان بت پرستی مطلب روشنی است.
اساساً حق بر کسی مخفی نمیماند؛ بلکه این هوی و هوسهاست که نمیگذارد حق آشکار شود.
آیا در زمان حضرت علی علیه السلام و معاویه «لعنة اللَّه علیه» حقّ و باطل قابل تشخیص نبود!
در یک سو، حضرت علی علیه السلام، کانون عدالت و عبادت و یارانش، مسلمانانی مخلص از اصحاب پیامبر خدا که تنها هدفشان جلب رضایت الهی بود و در سوی دیگر معاویه، کانون ظلم و تبعیض و عامل اضطراب و ناپایداری در کشور اسلامی که اطرافیانش را با سفرههای چرب و رشوه و مانند آن نگه داشته است، آیا تشخیص حق از بین این دو دسته مشکل است! نه، ولی هوی و هوسها، سفرههای رنگین، رشوهها و سکّهها، مانع تشخیص حق میشود.
ای پیامبر! تون نمیتوانی اینها را نجات بدهی چون خدای آنها هوای نفس آنها است و وای به حال انسانی که خدای او هوی نفس او شود که این خطرناکترین لحظه زندگی اوست.
مورّخ مشهور «ویل دورانت» مینویسد: «عدد اشیای پرستیدنی نامحدود است ...
تقریباً میتوان گفت که هر حیوانی ... در یک گوشه زمین روزی به عنوان خدا مورد پرستش بوده است. «1»» ولی در روایتی آمده است: «ابْغَضُ الهٍ عُبِدَ عَلی وَجْهِ الارْضِ الْهَوی «2»»- طبق این روایت، بدترین و منفورترین بت پرستیها، هویپرستی است.
______________________________
(1) تاریخ تمدّن، جلد اوّل، صفحه 72 به بعد.
(2) المحجّة البیضاء، جلد 8، صفحه 44.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 154
این بت، انسان را آلوده بسیاری از گناهان میکند: شرابخواری؛ اعتیاد؛ دزدی؛ قاچاق؛ آدمکشی؛ غارت و .... در عصر حاضر نیز بسیاری از کشتارهای دست جمعی، نشأت یافته از پیروی انسانها از هوای نفس است: قتل عام مردم هیروشیما توسّط آمریکا؛ بمباران شیمیایی مردم بی دفاع حلبچه توسّط رژیم بعثی عراق؛ زنده به گور کردن زنان و کودکان بوسنیایی؛ همه اثرات مخرّب حاکمیّت هوای نفس بر زندگی بشر است.
خلاصه این که، تشخیص حقّ و باطل امر مشکلی نیست مشروط بر این که انسان تابع هوای نفس نباشد.
3- سومین پاسخ خداوند به سخنان مشرکان آیه مثل است، در این آیه خطاب به پیامبر اسلام و در پاسخ به سخنان مشرکان آمده است: «امْ تَحْسَبُ انَّ اکثْرَهُمْ یَسْمَعُونَ اوْ یَعْقِلُونَ؛ آیا خیال میکنی که اینها گوش شنوا و عقل دانا دارند! نه، اینها همانند حیوانات از درک و فهم مسائل عاجزند؛ بلکه از چهار پایان گمراه ترند!» یعنی صدای حق و نشانههای خداوند سراسر جهان هستی را پر کرده است و آثار خداوند فراوان است، امّا شنیدن صدای حق، گوش شنوا و دیدن آثار حق، چشم بینا و عقل دانا نیاز دارد که کفّار ندارند. اگر تمامی جهان را نور آفتاب فرا گیرد، انسان نابینا قادر به دیدن آفتاب نیست! همچنین اگر انسان ناشنوایی در کنار ساحل دریا ایستاده باشد و امواج سهمگین دریا را نگاه کند، هرگز قادر به شنیدن صدای امواج نیست؛ کفّار نیز چنیناند که نه حق را میبینند و نه سخن حق را میشنوند و مانند حیوانات، بلکه پستتر از آنها هستند.
مشرکان که از شنیدن صدای حق عاجز و از درک آن ناتوانند؛ همانند حیوانات و چهارپایانند؛ چرا؟
زیرا حیوانات و کفّار از جهاتی مثل هم هستند:
1- حیوان مسائل را درک نمیکند؛ زیرا فهم و شعور ندارد و حرکت و کارهایش
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 155
غریزی است؛ کفّار نیز فهم و شعور ندارند؛ به این جهت آفتاب حقیقت را نمیبینند.
2- حیوانات احساس مسؤولیّت نمیکنند؛ حیوان مزرعه یتیم، موقوفه، ملک غیر و مانند آن نمیشناسد و حساب حلال و حرام را نمیکند و خود را در برابر این امور مسؤول نمیداند؛ چون درک نمیکند، بنابراین عدم احساس مسؤولیّت، ناشی از عدم درک است؛ کفّار نیز همانند حیوانات، احساس مسؤولیّت ندارند.
3- حیوانات فرمانبردار غریزهاند- او نداند غیر اصطبل و علف- بت پرستان نیز همانند حیوانات تابع هوی و هوسند.
4- حیوانات تا بع منطق نیستند و استدلال نمیفهمند، کفّار نیز از درک استدلالهای قوی و محکم و در عین حال ساده قرآن مجید در امور مختلف، مخصوصاً در توحید و معاد، عاجزند و تنها بر سخن خود پا فشاری میکنند و آن را تکرار میکنند.
5- حیوانات سود و زیان خویش را تشخیص نمیدهند، به این جهت، گاهی به سوی پرتگاههای خطرناک میروند و گاهی به آب و آتش میزنند و کارهایی از این قبیل انجام میدهند؛ زیرا سود و زیان خویش را درک نمیکنند؛ کفّار و مشرکین نیز چنیناند؛ آنها نمیفهمند که عبادت بتها و پیروی از هوی و هوس برای آنها فایدهای ندارد، و عزّت و سعادت و رستگاری در سایه توحید است؛ مشرکان این امور را نمیفهمند. به همین لحاظ مشرکان و کفّار در امور پنجگانه گذشته به حیوانات تشبیه شدهاند.
«بَلْ هُمْ اضَلُّ سَبِیِلًا»- کفّار و مشرکان نه تنها همانند حیوانات فهم و شعور ندارند و احساس مسؤولیّت نمیکنند و بنده هوی و هوسند و تابع منطق نیستند و سود و زیان خود را نمیفهمند؛ بلکه از حیوانات گمراهتر و بدترند؛ زیرا حیوانات از جهات مختلف نسبت به کفّار و مشرکین برتری دارند:
1- اگر حیوان در مرحله حیوانیّت میماند و ترقّی نمیکند، به دلیل آن است که
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 156
استعدادش بیش از این نیست؛ امّا انسان دارای استعدادی است که میتواند از فرشتگان نیز سبقت بگیرد و به قول شاعر:
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیندبنگر که تا چه حدّ است مقام آدمیّت
ولی بر اثر لجاجت و تعصّب، در مرحله حیوانیّت باقی مانده است؛ بنابراین مشرکین از حیوانات بدترند.
اگر شخص بی سرمایهای وارد بازار شود و سودی نبرد، مورد ملامت دیگران نخواهد بود؛ امّا شخص سرمایه داری که وارد بازار میشود و هیچ سودی نمیبرد، مورد سرزنش است؛ انسانی که ملائکه بر او سجده کردهاند، انسانی که خداوند به خاطر آفرینش او به خود آفرین گفت، انسانی که گل سرسبد موجودات و مخلوقات جهان آفرینش است، اگر سقوط کند، بدون شک بدتر از حیوان است!
2- حیوانات به انسان خدمات زیادی میکنند: برخی از آنان شیره جان خود را تبدیل به شیر نموده و تحویل انسان میدهند شیری که به تعبیر قرآن در آیه 66 سوره نحل، به قدرت خداوند، از میان غذاهای هضم شده و خون، و به صورت خالص و گوارا تقدیم انسان میشود! علاوه بر این بازدهی، گوشت و استخوان و پشم و پوست و حتّی خون این حیوانات نیز برای انسانها یا حیوانات دیگر قابل استفاده است.
علاوه بر همه اینها، حیوانات در امر حمل و نقل نیز مؤثّرند و اضافه بر همه اینها تسلیم انسان هستند «1».
امّا این مشرکان هوی پرست، نه تنها فایدهای برای جهان بشریّت ندارند، بلکه ضررهای فراوانی نیز دارند؛ ظلم و گناه، فساد، جنگ و خونریزی از جمله ضررهای انسان هوی پرست است، پس چنین انسانی از حیوان بدتر است.
3- حیوانات بر اساس یک برنامهریزی غریزی حرکت میکنند؛ به عبارت دیگر فرمان خلقت، آنها را به سوی اهدافشان هدایت میکند؛ اما مشرکانِ هویپرست که
______________________________
(1) در آیات 5 تا 8 سوره نحل به منافع مختلف حیوانات برای انسان اشاره شده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 157
هوی پرستی، هم پردهای بر عقل آنها کشیده و هم فطرت آنها را پنهان نموده است، به این جهت، کفّار و مشرکان خطر گمراهیشان بیشتر است.
4- حیوان هر چه خطرناک باشد، خطر و ضررش محدود است؛ مثلًا گرگ به عنوان یکی از خطرناکترین حیوانات اگر به گلّهای حمله کند، در نهایت ممکن است چند گوسفند را از بین ببرد؛ امّا هنگامی که این انسان هویپرست سر از فرمان عقل برتافت و به دستور هوای نفس عمل کرد، در هیروشیمای ژاپن یک بمب اتمی میاندازد و 85000 انسان را در یک لحظه از بین میبرد و تعداد زیادی را مجروح میکند که پس از سالها هنوز آثار آن جنایات از بین نرفته است.
آیا چنین انسانهایی پستتر از حیوانات نیستند!؟
5- حیوانات کار خلاف و زشت خود را توجیه نمیکنند و آن را خوب جلوه نمیدهند، ولی این بشر دور افتاده از نور هدایت، جنایاتش را توجیه میکند؛ به عنوان نمونه، آمریکای جنایت کار، پس از ارتکاب جنایت بزرگ خود با بمب اتمی در دو شهر ژاپن، در توجیه جنایتش میگوید: «اگر ما دست به این بمباران نمیزدیم، جنگ طولانیتر میشد و انسانهای بیشتری کشته میشدند!»
نتیجه: طبق آنچه گفته شد، انسان هوی پرست از حیوان گمراهتر است.
یکی از بزرگان میگفت: اگر آیه شریفه مذکور نازل میشد ولی جمله اخیر آن (یعنی، بَلْ هُمْ اضَلُّ سَبِیلًا) نازل نمیشد من دِق میکردم! چون حیوانات بمراتب بهتر از برخی انسانهایند؛ امّا ذیل آیه به من آرامش میدهد.
پیام آیه
عزّت در سایه ایمان
از مجموع آنچه در تفسیر این آیه شریفه گفته شد، استفاده میشود که انسان اگر طالب رسیدن به مقام واقعی خویش است و میخواهد استعدادهای خویش را بارور
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 158
کند و از خطر سقوط برهد، باید در سایه ایمان و اطاعت پروردگار حرکت کند، و به فرموده امام علی علیه السلام: «اگر عزّت و شکوه میخواهد، از سایه تاریک گناه به سوی مقام عزّتبخش طاعت الهی گام بردارد. «1»»
***______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 2710، حدیث 12540، مضمون این روایت از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امام حسن مجتبی و حضرت صادق علیهما السلام نیز نقل شده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 159
مثال چهل و یکم: تکیه بر غیر خدا
اشاره
چهل و یکمین مثال مورد بحث، آیه 41 سوره عنکبوت میباشد؛ خداوند کریم در این آیه شریفه میفرماید:
مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ اوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ انَّ اوْهَنَالْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ
مثل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند، مثل عنکبوت است که خانهای برای خود انتخاب کرده، در حالی که سستترین خانهها خانه عنکبوت است، اگر میدانستند.
دورنمای بحث
از آنجا که بحث شرک و توحید از مهمترین مباحث قرآنی است و در سعادت و شقاوت انسانها نقش فراوانی دارد، قسمتی از مثالهای قرآنی با شیوههای مختلف به آن اختصاص یافته است؛ مثال مذکور نیز در مورد شرک و بت پرستی است و با تشبیه بت پرست و بت به عنکبوت و خانهاش، ضعف و ناتوانی بتها را بیان مینماید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 160
اهمّیّت توحید
همان گونه که در مباحث قبل بیان شد، مهمترین چیزی که انبیاء و پیامبران با آن به مبارزه پرداختند، بت و بت پرستی و اساسیترین چیزی که به آن دعوت کردهاند، توحید و یکتا پرستی بوده است؛ زیرا ریشه تمام گناهان و بدبختیها و گرفتاریهای انسان، انحراف از توحید و گرایش به بت پرستی است و منشأ تمامی سعادتها و خوشبختیها و رستگاریها، گرایش به یکتاپرستی است.
توحید، فکر را روشن و قلب را نورانی میکند و پیامآور وحدت و یکدلی برای جامعه موحّد است و بت پرستی ظلمت و تاریکی به ارمغان میآورد و ثمرهای جز تشتّت و تفرقه و از هم گسیختگی برای جامعه مشرک ندارد؛ به این جهت حدود یک سوم آیات قرآن مجید، پیرامون توحید و مسائل مختلف آن بحث میکند.
شرح و تفسیر
«مَثَلُالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ اوْلِیاءَ»- خداوند در این آیه شریفه بت پرستان رابه عنکبوت و بتهای آنها را به تار عنکبوت تشبیه کرده است. نه تنها بت پرستان، بلکه هر کسی که به غیر خداوند تکیه کند و او را ولیّ خود قرار دهد، مشمول این مَثَل میشود؛ زیرا میفرماید: «الَّذینَ اَّتخَذُوا مِنْ دُونِاللَّهِ اوْلیاءَ؛ کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند» و این جمله عام است و اختصاص به بت و بت پرستی ندارد.
بنابراین، مثل مذکور شامل بتِ مقام، بتِ سلطنت و قدرت، بتِ شهوت، بتِ هوای نفس، بتِ ثروت و هر آنچه به وسیله آن معصیت الهی انجام گیرد، میشود.
«کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخذَتْ بَیْتاً»- مثل بت پرستان و متّکیان به غیر خداوند، مثل عنکبوتی است که خانهای برای خود ساخته است و به آن پناه میبرد. در این آیه شریفه بت پرست به عنکبوت و بت به خانه عنکبوت تشبیه شده است، و همانطور که گذشت این بت میتواند در قالبهای مختلف؛ مثل مقام، ثروت، شهوت و مانند آن
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 161
ظهور کند. خلاصه، تمام کسانی که به غیر خداوند تکیه کردهاند، به عنکبوت و تکیهگاههای شان به تار عنکبوت تشبیه شده است.
«وَانَّ اوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ»- آیا تکیهگاههای غیر خدایی قابل اطمینانند؟
آیا میتوان به تکیهگاههایی که همانند تار عنکبوت است تکیه کرد؟
در پاسخ باید گفت که هرگز چنین تکیهگاههایی قابل اطمینان نیستند؛ زیرا خانه عنکبوت از سستترین خانهها و تکیه گاهها است؛ زیرا:
این خانه از مصالحی ساخته شده است که در مقابل حوادث مختلف مقاومتی ندارد؛ قطراتی از باران آن را متلاشی میکند، نیازی به سیلاب نیست! یک شعله ضعیف آتش همانند شعله شمع که نزدیک آن قرار گیرد آن را میسوزاند؛ نیازی به آتش نیست! یک نسیم ملایم کافی است تا خانه عنکبوت را درهم بپیچد، نیازی به بادهای سهمگین نیست! این خانه آن قدر ضعیف و سُست است که با مختصری گرد و غبار از هم میگسلد، همچنان که شاید بارها این صحنه را ملاحظه کرده باشید.
«لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»- تکیه بر بتها، همچون اعتماد بر تار عنکبوت است؛ اگر بتپرستان بدانند که بتها همانند تارهای عنکبوت غیر قابل اعتماد و اتّکایند، وگرنه همه میدانند که تار عنکبوت خانه سست و غیر قابل اعتماد است.
بنابراین، آیه شریفه اعلام میدارد: «ای بتپرستان! ای کسانی که به غیر خدا اعتماد میکنید! ای کسانی که در مشکلات به غیر خدا متوسّل میشوید! این تکیهگاههای شما همانند تار عنکبوت بیاعتبار است.»
پیامهای آیه:
1 بت پرستیهای جدید!
همان گونه که گذشت، بت پرستی تنها پرستش بت سنگی و چوبی نیست؛ بلکه هرگونه پرستش غیر خدا، بت پرستی است؛ بنابراین در عصر حاضر نیز انواع و اقسام
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 162
بت پرستی رواج دارد؛ بت مقام، بت شهوت، بت مال و ثروت، بت هوای نفس و بت شیطان و خلاصه هر چیزی که نسان را از خداوند غافل کند.
در آیه شریفه 60 سوره یس، در مورد یکی از أشکال بت پرستی آمده است: «الَمْ اعْهَدْ الَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ انْ لا تَعْبُدوُا الشَّیْطانَ».
بنابراین عبادت و اطاعت شیطان، نوعی بت پرستی است.
آیا میدانید عبادت شیطان چگونه است؟
آیا عبادت شیطان به معنای نماز خواندن و روزه گرفتن برای شیطان است؟
در پاسخ باید گفت: خیر! هیچ کس این کار را نمیکند؛ بلکه عبادت به معنی تبعیّت از دستورات و سخنان هر شخصی است. «1»
بنابراین، دنباله روی از فرامین شیطان، عبادت اوست. و هرکسی دستوری غیر از دستور خدا بدهد و انسان از آن تبعیّت کند، نوعی شرک و بت پرستی است.
2 تار عنکبوت یکی از آیات بزرگ الهی
تار عنکبوت از عجایب خلقت و آفرینش است؛ همان گونه که عنکبوت- که در نظر همه ما موجودی کم ارزش جلوه میکند- نیز از عجایب آفرینش است.
دانشمندان بیست هزار نوع عنکبوت را تا اکنون کشف کردهاند که دارای شکلهای گوناگون، کارهای متفاوت و زندگیهای مختلفی هستند.
در زیر شکم عنکبوت گودی بسیار کوچکی به اندازه سر سوزن وجود دارد که مادّه چسبندهای همانند بعضی از چسبهای مایع از آن تراوش میکند. هنگامی که این مایع در معرض هوا قرار میگیرد، محکم میشود. عنکبوت با پنجههای مخصوصی که دارد به این گودی میزند و مایع مذکور تبدیل به تار میشود و بیرون میآید.
عنکبوت با این تار، خانه یا دام میسازد. عنکبوت ضعیف و ناتوان، خوراکش
______________________________
(1) این معنی در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است. ر. ک. به میزان الحکمة، باب 2496، حدیث 11352.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 163
حشرات است؛ یعنی او یک حیوان گوشتخوار است، حشراتی که در مسیر تار عنکبوت پرواز میکنند، به این تار برخورد میکنند و به دام میافتند؛ عنکبوت که در کمین است، همین که حشرهای به دامش افتاد، با سرعت به دور او تار میتند و او را در میان تارهایش گرفتار میسازد. این زندانی به همین شکل میماند تا میمیرد؛ سپس طعمه و غذای عنکبوت میشود.
این تارها دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که به برخی از آنها اشاره میشود:
1- تار عنکبوت از فولاد محکمتر است! یعنی اگر فولاد را به اندازه تار عنکبوت نازک کنیم، چنین فولادی سستتر از تار عنکبوت است و اگر تار عنکبوت را به قطر لوله فولاد بتابانیم به مراتب محکمتر از فولاد خواهد شد!
2- عنکبوت با این مایع چسبنده گودی شکم خود، چیزی در حدود 500 تار میتند و این واقعاً عجیب است!
3- عجیبتر از همه اینها، این که برخی از تارهای عنکبوت متشکل از چهار تار است که هر کدام، از هزار تار ساخته شده است! آیا اینها نشانه خدا نیست؟ «وَ کَایِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السّمواتِ وَالارْضِ یَمُرُّون عَلَیْها وَهُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ «1»؛ و چه بسیار نشانهای (از خدا) در آسمانها و زمین که از کنارش میگذرند و به آن اعتنا ندارند.»
4- توان مهندسی عنکبوت نیز از امور اعجاب آور است؛ این حیوان به ظاهر ضعیف تار خود را همچون شعاع خورشید به صورت مساوی و منظّم میتند. تمام فاصلهها و زاویهها بسیار دقیق است.
خلاصه این که خداوند عالم در خلقت این حشره ضعیف چنان دستور و برنامهای را نهاده است که بسیار دقیق کار خود را انجام میدهد.
آری هر یک از این عجایب برای شناسایی خداوند کافی است، در حالی که سراسر
______________________________
(1) سوره یوسف، آیه 105.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 164
جهان هستی مملوّ از نشانههای خداوند است؛ یعنی هیچ مسألهای به اندازه توحید خداوند، دلیل و برهان ندارد؛ توحید میلیونها میلیون دلیل دارد؛ تمام ستارگان آسمان؛ اتمهای موجود در جهان؛ گیاهان؛ حتی برگ درختان؛ حیوانات؛ انسانها، همه و همه دلیلهای خداوندند.
«او» چیزی نیست که مخفی باشد.
سؤال: اگر وجود خداوند این قدر دلیل روشن دارد، پس چگونه مادّیّون منکر خداوند هستند؟
جواب: آنها خدا را قبول دارند؛ ولی نامش را عوض کردهاند؛ آنها مثلًا هنگامی که نشانه قدرت و عظمت خداوند را در مورد معده انسان میبینند که انسان با یک سوم معده هم قادر به ادامه حیات است میگویند: «طبیعت، پیش بینی آن را کرده است که اگر روزی بخشی از معده انسان از فعّالیّت باز ایستد، بخش دیگر به تنهایی عمل گوارش و هضم غذا را انجام دهد و به این جهت بیش از نیاز انسان، معده خلق کرده است». منظور از این طبیعت در زبان آنها همان خدایی است که ما به آن قائلیم با این تفاوت که آنها آن را طبیعت خطاب میکنند، در حالی که طبیعت بی شعور، شایسته این سخنان نیست.
به هر حال، تار عنکبوت از نشانههای بزرگ خداوند است.
3 فلسفه مثال به حیوانی ضعیف
هنگامی که مشرکان مثال به عنکبوت را شنیدند که در آن بت پرستان به عنکبوت و بتان به تار آن حیوان تشبیه شده است، اعتراض کردند که چرا خداوند بزرگ به چنین حیوانات ضعیف و ناتوانی مثال میزند؟ آیا چنین مثالهایی شایسته عظمت پروردگار میباشد؟
قرآن در مقام پاسخ به این سؤال و اعتراض، در آیه 43 همین سوره میفرماید:
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 165
«وَ تِلْکَ اْلَامْثالُ نَضْرِبُها لِلَّناسِ وَ ما یَعْقِلُها الَّا اْلعالِمُونَ؛ اینها مثالهایی است که ما برای مردم میزنیم، و جز دانایان آن را درک نمیکنند.»
یعنی شخص فصیح و بلیغ باید سخنانش را به مقتضای حال بگوید، اگر سخن از سستی و ضعف یک موجودی چون معبود بت پرستهاست، باید مثالی بزند که نشانگر ضعف و سستی است و چه مثالی بهتر از مثال به تار عنکبوت میتواند ضعف و سستی بتها را نشان دهد؟!
4 ارزش علم و دانش
در دو جای آیات گذشته بر علم و دانش تکیه شده است:
نخست در متن مثال، درک شباهت بتها به تار عنکبوت و بت پرستان به خود عنکبوت را منوط به علم و آگاهی کرده است (لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).
و دیگر در پاسخ به اعتراض مشرکان که چرا خداوند بزرگ به حیوانات ضعیف و ناتوانی چون پشه و عنکبوت مثال میزند، آمده است: تنها دانشمندان و اهل علم علّت آن را درک میکنند (وَ ما یَعْقِلُها الَّا الْعالِمُونَ).
مفهوم این دو جمله این است که قرآن مجید همه جا تکیه بر علم و دانش میکند و مخاطبان اصلی قرآن، عالمان و آگاهان و متفکّران هستند، هر چند این کتاب عزیز برای همه انسانها مفید و قابل استفاده است.
بنابراین، هرچه ظرفیّت علمی انسان بالاتر رود، بهره او از قرآن بیشتر خواهد شد.
علم و دانش آن قدر در دین ما اهمّیّت دارد که سرآمد و غایت تمام فضائل شمرده شده است «1» و به عنوان یکی از اعمال شب قدر- که شب دعا و دنیایش و راز و نیاز و توبه میباشد- سفارش شده است. «2»
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 2831، حدیث 13330.
(2) مصباح المنیر، صفحه 395.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 166
مباحث تکمیلی
از تاریخ عبرت بگیریم
هنگامی که تاریخ را ورق میزنیم، نمونههای فراوانی را مشاهده میکنیم که حکایت از سستی و بی اعتباری قدرتهای غیر خدایی و ضعف و ناتوانی آن است.
قرآن مجید، داستان قوم سبأ را در آیات 15 تا 21 این سوره آورده است که نمونه کامل این مثال است.
خلاصه داستان قوم سبأ:
در آن سرزمین کوههایی وجود داشت که به هنگام بارندگی سیلابهایی از آن جاری میشد؛ این سیلابها از درّهها عبور میکرد و بر سطح زمین جاری میگشت و باعث ویرانی و خرابی مزارع و خانهها میشد؛ به این جهت مردم به فکر ساختن سدّی در مقابل این سیلابهای ویرانگر افتادند، و بشر احتمالًا نخستین سدّ خاکی را در این جا آزمایش کرد؛ سدّ خاکی بزرگی زده شد، سیلابهای خطرناک مهار گشت و درریاچه عظیمی در پشت سد به وجود آمد. آبهای پشت سد را با روزنههای مخصوص به کانالها و جویهای مخصوص و از آنجا به سوی مزارع و باغها هدایت کردند.
به برکت آب سد، تمام کشور به یک باغ سرسبز تبدیل شد؛ باغی که سراسر درخت و گل و میوه بود. شکوفایی اقتصادی عجیبی بر اثر این سدّ به وجود آمد که منشأ تمدّنی به نام تمدّن قوم سبأ گشت. وفور نعمت و آسایش در این مملکت به حدّی رسید که مسافران در تمام سفرها زیر سایه درختان بلندی که دو طرف جادّهها روئیده بود، حرکت میکردند و میوه درختان بقدری فراوان بود که آنها نیازی به همراه بردن آذوقه سفر نداشتند، کافی بود که سبدی بر روی سر بگذارند تا در مدّت کوتاهی پر از میوه شود!
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 167
ولی از آنجا که نعمت زیاد نیز باعث غرور و غفلت انسان میگردد، جمعی از قوم سبأ سرمست باده غرور گشته، شروع به ناشکری کردند؛ مثلًا میگفتند «این چه وضعی است که همه مردم قدرت مسافرت دارند!- مسافرت درگذشته، مخصوص ثروتمندان بود!»- یا میگفتند: «این چه شهر و مملکتی است که تمام روستاهای آن به هم متصّل شده است و همه جا سر سبز است، خدایا بین این روستاها فاصله بینداز!» و سخنانی از این قبیل که ناشی از غفلت بود.
بالاخره این ناسپاسیها، سبب فرود آمدن عذاب الهی شد و آن کشور ویران گشت.
آیا میدانید که خداوند این مملکت سرسبز و آباد را چگونه نابود کرد؟ آیا با بمبهای اتمی آن را ویران کرد؟
نه! اینها همانند تار عنکبوت سست و بی اعتبار است، نابودی تار عنکبوت نیازی به بمب اتم ندارد. خداوند این مأموریت بزرگ را به چند موش صحرایی داد تا به همه انسانها بفهماند که هر آنچه غیر خداست همانند تار عنکبوت است. موشها سوراخهایی در سد ایجاد کردند، آب از این سوراخها نفوذ کرد و کمکم بر اثر نفوذ آب سوراخها بزرگ شد، تا این که شب هنگام صدای مهیب و دلخراشی، شکستن سد را اعلام کرد! با شکستن آن سدّ بزرگ، آب تمام کشور را فراگرفت و آن منطقه مملوّ از گل و گیاه را در مدّت کوتاهی به خرابهای تبدیل ساخت تا آنجا که دیگر آن سامان محلّ مناسبی برای زندگی نبود؛ به همین خاطر مردم به شهرها و کشورهای مجاور هجرت کردند!
آیا تکیه بر غیر خدا، تکیه بر تار عنکبوت نیست؟
نمونه دیگر قدرتهای تار عنکبوتی «قدرتِ نادر قلی افشار» است. او پادشاهی بسیار قوی بود؛ ابتدا افغانها را، که با ظلم و ستمهای فراوان بر ایران مسلّط شده بودند، از ایران بیرون راند و سپس دست به کشورگشایی و فتح دیگر کشورها زد و تا
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 168
هندوستان پیش رفت؛ ولی این شخصیّت افسانهای به طرز سادهای از دنیا رفت. شبی بر یکی از آشپزهای خود غضب کرد، آشپز برای این که مبادا فردا حکم مرگ او توسط نادر شاه امضا شود، پیش دستی کرد و با کارد آشپزخانه سراغ نادر شاه که در بستر آرمیده بود، رفت و سر از بدنش جدا کرد!
شبانگاه به دل قصد تاراج داشتسحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت
به یک گردش چرخ نیلوفرینه نادر به جای ماند و نه نادری
آری! مثل این قدرتها مثل تار عنکبوت است و اگر مردم دقّت کنند، خواهند فهمید که هر آنچه غیر خداست، قابل اعتنا و اتّکا نیست و فقط باید بر خداوند تکیه کرد.
***
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 169
مثال چهل و دوم: توحید مالکیّت
اشاره
خداوند متعال در آیه 28 سوره روم میفرماید:
ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ انْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ ایْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ فَانْتُمْ فیهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ کَخیفَتِکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ اْلْاءَیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ
خداوند مثالی از خودتان، برای شما زده است: آیا (اگر مملوک و بردهای داشته باشید،) این بردههای شما هرگز در روزیهایی که به شما دادهایم، شریک شما میباشند، آنچنان که هر دو مساوی بوده و از تصرّف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید، آن گونه که در مورد (شرکای آزاد) خود بیم دارید؟! اینچنین آیات خود را برای کسانی که تعقّل میکنند شرح میدهیم.
دورنمای بحث
نظر به اهمّیّت فوق العاده توحید و شاخههای مختلف آن، این مثال قرآنی نیز پیرامون یکی از شاخههای شرک و توحید بحث نموده است و با استفاده از اعتقادات مشرکان و بیدار کردن وجدان خفته و فطرت گرد و غبار گرفته آنان، اعتقاد و عقیده
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 170
آنها را زیر سؤال برده و آنها را وادار به تفکّر پیرامون بت پرستی و مسائل مختلف آن نموده است.
شاخههای توحید
اشاره
توحید شاخههای مختلفی دارد که برخی از آنها را به صورت کوتاه توضیح میدهیم:
1 توحید ذات
توحید ذاتی یعنی، یکتایی ذات پاک خداوند به عنوان خالق تمام جهان هستی که مبدأ تمام امور است؛ در مقابل دو گانه پرستان و ثنویین که برای عالم هستی دو مبدأ قائل بودند: «یزدان» و «اهریمن». آنها میگفتند: انسان از خیر و شر آفریده شده است و آفریننده خیر نمیتواند آفریننده شر باشد همان گونه که آفریننده شر نمیتواند خالق خیر باشد؛ در نتیجه قائل به وجود دو مبدأ بودند، «یزدان» مبدأ تمام امور خیر و «اهریمن» مبدأ تمام امور شر.
ادیان توحیدی، بویژه دین اسلام، با این عقیده به مبارزه برخاست. از دیدگاه یک مسلمان، شرّی در عالم و جود ندارد؛ بلکه هرچه هست خیر است. این انسانهای بد هستند که از آن سوء استفاده میکنند؛ مثلًا قدرت، مال و ثروت، مقام و حتّی شهوات خیر هستند؛ ولی انسان بد از اینها استفاده نامشرع میکند و به وسیله آن شر میآفریند؛ پس سوء استفاده از چیزی دلیل بر شر بودن آن نیست.
در میان سایر جانداران نیز این قاعده جاری است؛ مثلًا سمومی که حیوانات سم دار دارند نیز شرّ نیست؛ چون از یک سو وسیله دفاعی آن حیوان در مقابل خطرات مختلف است و از سوی دیگر، با این سموم، بسیاری از داروهای حیاتبخش ساخته میشود. بسیاری از شرکتهای داروسازی در دنیا، انواع حیوانات سمّی را پرورش میهند و از سموم آنها دارو تهیّه میکنند.
نتیجه این که در جهان شرّی وجود ندارد تا نیاز به دو مبدأ باشد؛ بلکه هرچه هست
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 171
خیر است و مبدأ جهان نیز واحد است، بنابراین منشأ و مبدأ تمام امور در جهان هستی فقط ذات پاک خداوند یکتا است. این را توحید ذاتی گویند.
2 توحید صفات
مراد از توحید صفاتی این است که هر یک از صفات خداوند عین دیگری است؛ بر خلاف صفات انسان که هر یک از صفات او غیر از دیگری است؛ مثلًا، بازوان مظهری از قدرت او، و ابزار عقل و علم او مغز اوست؛ امّا خداوند تمام ذاتش قدرت است، تمام ذاتش علم است؛ قدرتش عین علمش و علمش عین قدرتش است.
تفسیر دیگری نیز برای توحید صفاتی و جود دارد و آن این که صفات خداوند را هیچ موجود دیگری ندارد و او در صفاتش یکتا و بی همتاست! زیرا علم و قدرت و رحم و حکمت و مانند آن در خداوند بطور استقلالی وجود دارد و خداوند اینها را از دیگری نگرفته است؛ ولی علم انسان، علم استقلالی نیست؛ بلکه از ناحیه خداوند است؛ همان گونه که قدرت او، قدرت استقلالی نیست؛ و خداوند به او عنایت نموده است؛ همچنین در سایر صفات.
3 توحید افعالی
این قسم از توحید به این معنی است که همه افعال و حرکات و فعّالیّتها به او بر میگردد. هرچه همه دارند، از ناحیه خداوند است؛ حتّی پیامبران و اولیاء اللّه و ائمّه علیهم السلام هم با اذن خداوند حیات و تحرّک و فعّالیّت دارند؛ بنابراین شیعه که قائل به توسّل به بزرگان دین است، معنایش این نیست که آن بزرگان، به صورت مستقل کاری میکنند و در عرض قدرت خداوند، قدرتی هستند؛ بلکه ما از آنها میخواهیم که به اذن پرودگار کاری انجام دهند و یا از خداوند بخواهند که حاجات ما را برآورده کند.
اگر عیسای پیامبر علیه السلام کوری را شفا میدهد و یا مردهای زنده میکند یا مجسّمهای
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 172
از پرندهای میسازد و در آن میدمد تا به پرواز درآید، و یا مریضهای صعب العلاج را شفا میدهد، همه اینها به اذن خداوند است؛ نه این که حضرت مسیح علیه السلام خود به صورت مستقل قادر به انجام این امور است؛ همان گونه که در آیه 49 آل عمران و آیه 11 سوره مائده نیز به این مطلب تصریح شده است.
اشتباه وهابیّت در اتّهام شیعه و برخی از مذاهب اهل سنّت به شرک، از همین جا نشأت میگیرد؛ آنها تصوّر میکنند که ما برای اولیاء اللّه نقش مستقل از خداوند قائلیم و آنها را در عرض خداوند میدانیم؛ در حالی که ما در مورد اولیاء اللّه و ائمّه معصومین علیهم السلام همان اعتقادی را داریم که خداوند در مورد حضرت عیسای مسیح علیه السلام بیان کرده است؛ که به آن اشاره شد.
خوشبختانه برخی از دانشمندان روشنفکر و نقّاد اخیراً متوجّه این خطاها و اشتباهات شده و کتابهایی در این زمینه منتشر کرده و دست به اصلاح اعتقادات خود زدهاند. «1»
4 توحید حاکمیّت
حاکم در عالم فقط خداست و هر کسی هم بخواهد حکومت کند، باید به فرمان و اذن الهی باشد؛ این را توحید حاکمیّت که یکی دیگر از شاخههای توحید است مینامند.
بنابراین مشروعیّت تمام حکومتها، حتّی حکومت پیامبران، باید از سوی خداوند تأیید شود. اگر پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه حکومتی تشکیل میدهد، به اذن و فرمان خداوند است. اگر علی علیهما السلام در کوفه دست به تشکیل حکومت میزند، به فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و به اذن الهی است. حکومت ائمّه علیهم السلام نیز چنین بوده است.
______________________________
(1) از جمله این کتب میتوان به کتاب «مفاهیم یجب ان تصحح» تألیفِ «السیّد محمّد بن علوی المالکی الحسینی» اشاره کرد، که اخیراً چاپ و منتشر شده و با استقبال فراوان جهان اسلام روبهرو شده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 173
حکومت ولیّ فقیه در زمان ما نیز مشمول همین حکم است. طبق روایت امام زمان «عجّل اللَّه تعالی فرجه الشّریف» و سایر معصومان علیهم السلام ولیّ فقیه در عصر غیبت حکومت را به دست میگیرد؛ بنابراین مشروعیّت حکومت ولیّ فقیه از ناحیه خداوند است، هرچند پذیرش آن از سوی مردم عامل اجرایی خوبی است. آیه شریفه 189 سوره بقره «وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْارْضِ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٍ» اشاره به همین شاخه از توحید دارد.
5 توحید مالکیّت
توحید مالکیّت به این معنی است که مالک همه چیز در آسمان و زمین خداست؛ به تعبیر دیگر ملکیّت حقیقی فقط و فقط از آن اوست، آنچه در اختیار دیگران است به اذن خداوند و از ناحیه اوست. مالکیّت خداوند بر جهان هستی، مالکیّت تکوینی است؛ او تمام جهان هستی را آفریده و همواره نگهدارنده آن است، همان گونه که در ابتدای «آیة الکرسی» آمده است: «اللَّهُ لا الهَ الّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ «1»» قیّوم به معنای قائم بالذّات و مقُوِّم غیر است؛ یعنی خداوند با تکیه بر ذاتش باقی است و بقاء تمام موجودات عالم وابسته به اوست، پس او جهان را آفریده و همواره نگهدارنده آن است؛ از این جهت، مالک حقیقی جهان است؛ امّا مالکیّت انسانها بر خانه و ماشین و زمین و مانند آن مالکیّت اعتباری است، نه حقیقی. هرچند، مالکیّت حقیقی در مورد انسان نیز تصورّ میشود؛ زیرا مالکیّت او بر دست، پا، چشم، گوش و سایر اعضای بدنش، مالکیّت اعتباری نیست که قابل خرید و فروش و نقل و انتقال باشد؛ بلکه مالکیّت حقیقی است؛ البتّه در طول مالکیّت خداوند، نه در عرض آن.
بنابراین، خداوند تنها مالک حقیقی تمام جهان هستی است؛ پس اگر کسی، غیر خداوند را مالک حقیقی بداند مشرک است؛ و بت پرستان، بتها را مالک نفع و ضرر
______________________________
(1) سوره بقره، آیه 255.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 174
خود میدانستند و میگفتند: «بتها در سرنوشت ما مؤثّرند، نه به اذن خداوند، بلکه مستقلًاّ» و این شرک است.
خداوند در آیه مثل، به این شاخه از شرک پرداخته است. با توجّه به این مقدّمه به شرح آیه مثل توجّه فرمائید:
شرح و تفسیر
«ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ انْفُسِکُمْ؛ خداوند مثالی برای شما از خودتان زده است.»
جمله «مِنْ انْفُسِکُمْ» اشاره به نکته خوبی دارد و آن، این است که خداوند برای احتجاج و استدلال بر بطلان اعتقادات بت پرستان، از اعتقادات خود آنها استفاده کرده است و این نکته مهمّی در مناظرات و مباحثات است ولی به معنی درست بودن اعتقاد مورد استدلال نمیباشد.
«هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ ایْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ مِنْ ما رَزَ قْناکُمْ»- خلاصه این مثال چنین است: شما اگر غلام و کنیزی داشته باشید که متعلّق به شما و ملک شماست و از خود هیچ اختیاری ندارد؛ نه مال دارد، نه ثروت؛ آیا حاضرید چنین بردهای را در هر آنچه که خداوند روزی شما کرده و جزء سرمایه زندگی شماست شریک نمائید!
«فَانْتُمْ فِیهِ سَواءٌ»- در تمام داراییها، مساوی برده خود باشید؛ حتّی در تصمیمگیریها و اظهار نظرها.
«تَخافُونَ کَخِیْفَتِکُمْ انْفُسَکُمْ»- برای این جمله، تفسیرهای مختلفی بیان شده است که به شرح یکی از آنها میپردازیم:
شما و برده شما، چنان در تمام اموال و دارائیها شریک باشید که بترسید او بتواند مستقلًاّ در اموال مشترک تصرّف کند؛ «1» به هر حال آیا شما حاضرید که برده شما
______________________________
(1) لازم به ذکر است که در ملک مشترک، بدون اجازه و رضایت همه شرکا نمیتوان تصرّف کرد؛ خانهای که از پدری به ارث میرسد متعلّق به تمامی ورثه است، یکی از ورثه نمیتواند بدون رضایت سایر ورثه، حتّی در آن نماز بخواند؛ زیرا اجازه تمام شرکا در مال مشترک شرط است؛ بنابراین، این که برخی از اولادهای ارشد به خود اجازه هرگونه تصرّف را در چنین اموال مشترکی میدهند، صحیح و مشروع نیست؛ مخصوصاً اگر صغیری در کار باشد، همچنان که محروم کردن خواهرها از ارث نامشروع است!
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 175
شریک شما در تمام داراییهایتان باشد؟ قطعاً حاضر به چنین کاری نیستید؛ پس چرا برای خداوند، چنین شرکایی از بتان قائلید؛ در حالی که تمام موجودات عالم، مخلوق خدایند؛ آیا مملوک و مخلوق خداوند، شریک اوست؟
برده و بنده تو شریک تو نیست، چگونه مملوک خدا را شریک او قرار میدهید! تو که نسبت به بردهات مالکیّت اعتباری داری، نه حقیقی، حاضر نیستی با بردهات شریک باشی، پس چگونه نسبت شراکت خدا و مخلوقاتش را میدهی، در حالی که مالکیّت خداوند بر مخلوقاتش مالکیّت حقیقی است!
کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْأَیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ
ما این آیات را برای کسانی که عقل و تفکّر دارند، شرح میدهیم.
همه جا مخاطبین قرآن، عقلاء، علماء و اندیشمندان هستند. چنین دینی که دعوت به تفکّر و تعقّل و اندیشه میکند دین خدایی است؛ زیرا ادیان باطله و غیر خدایی دعوت به جهل و نادانی میکنند و پیروان خود را در جهالت نگه میدارند تا به این وسیله بتوانند آنها را استعمار کنند.
در روایتی از حضرت صادق علیه السلام آمده است: «انَّ الثَّوابَ بِقَدْرِ الْعَقْلِ؛ پاداش اعمال، رابطه مستقیمی با میزان عقل انسان دارد. «1»» مثلًا، افراد متعدّدی دو رکعت نماز میخوانند، امّا ثواب همه یکسان نیست؛ ممکن است نماز دو رکعتی یک نفر صد هزار برابر ثواب داشته باشد! ولی همین دو رکعت نماز از دیگری به اندازه دو رکعت هم ثواب نداشته باشد! بنابراین ضریب ثواب اعمال انسانها مقدار عقل آنهاست.
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 2786، حدیث 13042.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 176
پیامهای آیه
مالک تمام سود و زیانها خداست و هیچ چیز بدون اذن خداوند مؤثّر نیست؛ حتّی آتش، بدون اذن الهی نمی سوزاند؛ به این جهت دریای آتش نمرود برای حضرت ابراهیم علیه السلام گلستان میشود و کمترین ضرری به آن حضرت نمیزند؛ زیرا مأذون به سوزاندن از سوی خداوند نبود.
کارد بدون اذن الهی نمیبرد؛ به این جهت وقتی که بر روی گلوی نازک حضرت اسماعیل علیه السلام کشیده میشود و حضرت ابراهیم علیه السلام با تمام قوّت این کار را میکند، نمیبرد، زیرا هرچند خلیلِ خداوند به کارد دستور برش میدهد؛ امّا خداوندِ جلیل به آن اجازه این کار را نمیدهد. این همان توحید افعالی است که به آن اشاره شد.
همان طور که گذشت، خداوند در بعضی موارد برای ابطال عقاید بتپرستان، از عقاید خود آنها استفاده میکند؛ هر چند آن عقیده صحیح نباشد؛ در آیه مورد بحث، از همین شیوه استفاده کرده است و با آوردن باورهای خودشان، باطل بودن عقایدشان را نشان داده است: [شما که حاضر به شراکت با برده خود نیستید چگونه مخلوقات خداوند را شریک او میدانید!] البتّه این به آن معنی نیست که اگر آنها حاضر به چنین شراکتی باشند، پس مخلوقات خداوند هم با او در برخی امور شریکند.
این شیوه استدلال در موارد دیگر هم به چشم میخورد. مثلًا مشرکان معتقد بودند که ملائکه دختران خدا هستند، در حالی که خود از داشتن دختر خجل و سر افکنده میشدند. در آیه شریفه 56 تا 59 سوره نحل در این مورد آمده است وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ وَ اذا بُشِّرَ احَدُهُمْ بِالأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظِیمٌ یَتَواری مِنَالْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ ایُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ امْ یَدُسُّهُ فِیالتُّرابِ الاساءَ ما یَحْکُمُوُنَ
آنها (در پندار خود،) برای خداوند دختران قرار میدهند؛ منزّه است خداوند (از این که فرزندی داشته باشد)؛ ولی برای خودشان آنچه میل دارند قائل
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 177
میشوند؛ در حالی که هر گاه به یکی از آنها بشارت دهند که دختری نصیبش شده، صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه میشود و بشدّت خشمگین میگردد؛ به خاطر بشارت بدی که به او داده شده (تولّد فرزند دختر)، از قوم و قبیله خود متواری میگردد؛ (و نمیداند) آیا او را (نوزاد دختر) با قبول ننگ نگه دارد، یا در خاک پنهانش کند!- چه بد حکم میکنند!
اگر شما دختر را بد میدانید پس چرا برای خداوند به تعداد ملائکه، دختر تصوّر میکنید!- البتّه این بدان معنانیست که دختر موجود بدی است، بلکه در این آیه شریفه توجّه دادنی است به ناهمآهنگی عقاید مشرکان و این خود دلیلی است بر بطلان عقایدشان، چون آنچه حقّ است در آن ناهمآهنگی نیست!
بحث تکمیلی
برده داری از دیدگاه اسلام
بردگی از مسائلی است که هیچ وجدان سالمی آن را نمیپذیرد، به همین جهت بشریّت یک قرن قبل علیه این موضوع قیام کرد و کار نامه بردگی را درهم پیچید و آن را مختومه اعلام کرد. بنابراین، هیچ انسانی حق ندارد مالک انسان دیگری گردد و او را برده خود کند؛ هر چند در عصر و زمان ما هنوز هم طرفداران (به اصطلاح) حقوق بشر به این معامله پر سود میپردازند و بچّههای خرد سالی را از کشورهای فقیر میخرند و در کشورهای غربی به فروش میرسانند!
سؤال: راستی موضع اسلام در مورد بردگی چیست؟ آیا دینی که بشارت دهنده آزادی است، در مسیر آزادی بردگان برنامهای داشته است؟
پاسخ: توضیح سه مطلب در پاسخ به این سؤال لازم است:
1- اسلام مخترع بردهداری نبوده است؛ بلکه نظام برده داری هزاران سال قبل از اسلام وجود داشته است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 178
2- اسلام برنامه آزادی بردگان را طرّاحی و اجرا کرد و این کار بزرگ را در چند مرحله انجام داد:
الف- ترغیب و تشویق مردم به آزادی بردگان از طریق پیشوایان دین در قول و عمل؛ به عنوان مثال، در روایتی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمده است: «شَرُّ النَّاسِ مَنْ باعَ النَّاس؛ بدترین مردم کسانی هستند که بردگان را خرید و فروش میکنند. «1»»
طبق این حدیث بدترین معاملات معامله انسان است؛ روایات دیگری نیز در این زمینه آمده است که به همین روایت اکتفا میکنیم.
بزرگان دین نیز در عمل مشوّق مردم در آزادی بردگان بودند، یکی از افتخارات حضرت علی علیه السلام این است که هزار برده با پولی که از زحمت بازوی خویش به دست آورد، آزاد نمود «2». امام حسن مجتبی علیه السلام به بهانه شاخه گلی که یکی از کنیزانش به او هدیه میکند، کنیز خود را آزاد میکند «3».
ب- جلوگیری از برخی منابع بردگی:
اسلام از برخی سرچشمههای بردهداری نیز جلوگیری کرد؛ از جمله این که برده گرفتن بدهکاران یا سارقان را در مقابل بدهکاری یا سرقت ممنوع کرد و همچنین از فروختن افراد آزاده بوسیله غاصبان و فروختن فرزندان از سوی پدران و مادران فقیر شدیداً نهی فرمود.
ج- اقدامات عملی برای آزادی بردگان: اسلام اقدامات عملی فراوانی برای آزادی بردگان انجام داد، از جمله این که، بخشی از زکات را برای این امر اختصاص داد؛ کفارّه برخی از گناهان را آزادی بردگان معیّن نمود؛ خرید و فروش کنیزی را که از مولایش بچّه دار شود، ممنوع اعلام کرد تا پس از مرگ مولی آن کنیز به واسطه ارث به فرزندش برسد و آزاد گردد؛ به بردگان اجازه داده شد که با کار و زحمت، با توافق با
______________________________
(1) مستدرک الوسائل، جلد 13، ابواب ما یکتسب به، باب 19، حدیث 1.
(2) وسائل الشّیعه، جلد 16، ابواب العتق، باب 1، حدیث 6.
(3) مستند الامام المجتبی علیه السلام، صفحه 702.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 179
مولای خویش، قیمت خویش را درآورند و به آقای خود دهند تا آزاد گردند.
سؤال: چرا اسلام یکباره تمام بردگان را آزاد نکرد؟
جواب: این کار به نفع بردگان نبود؛ زیرا آنها از کشورهای دور دست به عربستان آمده بودند و در آنجا کس و کاری نداشتند؛ علاوه بر این، هیچ سرمایه و ثروتی هم نداشتند، حال تصوّر کنید که اگر یکباره تمام بردگان در جامعه اسلامی آزاد میشدند و در کوچهها و خیابانها رها میشدند، چه فاجعهای رخ میداد! بدون شک این کار به نفع آنها نبود و عدهای از آنها از گرسنگی میمردند، به این جهت تدریجاً آزاد میشدند تا به راحتی جذب جامعه گردند.
3- اسلام مفهوم بردگی را عوض کرد؛ و کشتن، شکنجه، آزار و اذیّت آنها را نهی کرد و برای آنها شخصیتّی همانند سایر انسانها قائل شد؛ به این جهت، علی علیه السلام هنگام خرید لباس برای خود و قنبر دو دست لباس تهیّه میکند و به قنبر میگوید: «اوّل شما انتخاب کن، لباس دیگر را من میپوشم (و به او پیشنهاد میکند لباس بهتر را بردارد!) «1»» این دیگر بردگی نیست؛ بلکه آقایی است. اسلام اعلام کرد بردگان میتوانند امام جماعت، قاضی، فرمانده لشکر شوند.
در حالات امام سّجاد آمده است که آن حضرت برده تنبلی داشت که خیلی میخوابید، روزی حضرت وارد منزل شد، دید او خوابیده در حالی که عرق نموده است، بالای سر او نشست و باد بزن به دست گرفت و او را باد زد، پس از مدّتی که از خواب برخواست، حضرت به او فرمود: استراحت کن ولی کارهای ما را انجام بده! شرح بیشتر این مسأله را در تفسیر نمونه، ذیل تفسیر سوره محمد صلی الله علیه و آله مطالعه فرمائید. «2»
***______________________________
(1) بحار الانوار، جلد 40، صفحه 324، حدیث 20.
(2) تفسیر نمونه، جلد 21، صفحه 412 به بعد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 181
مثال چهل و سوم: پیروزی اقلّیّت و شکست اکثریّت
اشاره
خداوند متعال در آیات هیجدهگانه سوره یس میفرماید:
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحبَ القَرْیَةِ إذْ جَآءَهَا الْمُرْسَلُونَ* إِذْ أَرْسَلْنَآ إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُّرْسَلُونَ* قَالُوا مَآ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَ مَآ أَنزَلَ الرَّحْمَنُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ قَالُواْ رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ* وَ مَآ عَلَیْنَآ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ قَالُواْ إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُواْ لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ* قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَئِنْ ذُکِّرْتُم بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُوْنَ* وَ جَآءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی قَالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ* اتَّبِعُواْ مَن لَّایَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُم مُّهْتَدُونَ وَ مَالِیَ لَآأَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ* ءَأَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ ءَالِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَنُ بِضُرٍّ لَّاتُغْنِ عَنِّی شَفَعَتُهُمْ شَیْئاً وَلَا یُنقِذُونِ* إِنِّی إِذاً لَّفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ* إِنِّی ءَامَنْتُ بِرِبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ* قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یالَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَلِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ* وَ مَآ أَنْزَلْنَا عَلی قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِن جُنْدٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَ مَا کُنَّا مُنزِلِینَ* إِنْ کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذَا هُمْ خامِدُونَ
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 182
یاحَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِمْ مِّن رَّسُولٍ إِلَّا کانُواْ بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ «1»
و برای آنها، اصحاب قریه (انطاکیه) را مثال بزن، هنگامی که فرستادگان خدا به سوی آنان آمدند؛ هنگامی که دو نفر از رسولان را به سوی آنها فرستادیم امّا آنان رسولان (ما) را تکذیب کردند؛ پس برای تقویت آن دو، شخص سوّمی فرستادیم؛ آنها همگی گفتند:" ما فرستادگان (خدا) به سوی شما هستیم!" امّا آنان (در جواب) گفتند:" شما جز بشری همانند ما نیستید، و خداوند رحمان چیزی نازل نکرده، شما فقط دروغ میگویید!" (رسولان ما) گفتند:" پروردگار ما آگاه است که ما قطعاً فرستادگان (او) به سوی شما هستیم، و بر عهده ما چیزی جز ابلاغ آشکار نیست!" آنان گفتند:" ما شما را به فال بد گرفتهایم (و وجود شما را شوم میدانیم)، و اگر (از این سخنان) دست برندارید شما را سنگسار خواهیم کرد و شکنجه دردناکی از ما به شما خواهد رسید!" (رسولان) گفتند:" شومی شما از خودتان است اگر درست بیندیشید، بلکه شما گروهی اسرافکارید!" و مردی (باایمان) از دورترین نقطه شهر با شتاب فرا رسید، گفت:" ای قوم من! از فرستادگان (خدا) پیروی کنید! از کسانی پیروی کنید که از شما مزدی نمیخواهند و خود هدایت یافتهاند. من چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده، و همگی به سوی او بازگشت داده میشوید! آیا غیر از او معبودانی را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانی به من برساند، شفاعت آنها کمترین فایدهای برای من ندارد و مرا (از مجازات او) نجات نخواهند داد! اگر چنین کنم، من در گمراهی آشکاری خواهم بود! (به همین دلیل) من به پرورگارتان ایمان آوردم؛ پس به سخنان من گوش فرا دهید!" (سرانجام او را شهید کردند و) به او گفته شد:" وارد بهشت شو." گفت:" ای کاش قوم من میدانستند که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامی داشتگان قرار داده است!" و ما بعد از او بر قومش هیچ لشکری از آسمان نفرستادیم، و هرگز سنّت ما بر این نبود؛ (بلکه) فقط یک صیحه آسمانی بود، ناگهان همگی خاموش شدند! افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری برای هدایت آنان نیامد مگر این که او را استهزا میکردند!
______________________________
(1) سوره یس، آیات 13 تا 30.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 183
دورنمای بحث
مثال مزبور مربوط به وضع مسلمانان در مکّه است؛ مسلمانان در مکّه در اقلّیّت بودند و دشمنان در اکثریّت؛ قرآن مجید با بیان این مثال، از یک سو با دادن وعده پیروزی و نقل داستانهایی به اقلّیّت مسلمانان دلداری داده و از سوی دیگر، جمعیّت اکثریّت مشرکان مکّه را تهدید میکند که به نیرو و جمعیّت خود مغرور نباشید که چه بسیار اکثریّتی که شکست خوردند.
مثال مورد بحث از دو منظر قابل تفسیر است؛ طبق یک تفسیر مایه دلگرمی اقلّیّت مسلمانان و طبق تفسیر دیگر، مایه ارعاب و تهدید دشمنان اسلام و مشرکان مکّه است.
شرح و تفسیر
در مورد تفسیر آیات مذکور، در روایات ائمّه دین و نوشتار مفسّران، مطالب مختلف و متنوّعی مطرح شده است که خلاصه آن را در این جا میآوریم؛ امّا قبل از شرح آیات لازم است توضیحی پیرامون دو واژه «قریه» و «اصحاب القریه» داده شود.
قریه در لغت عرب، آن گونه که در زبان فارسی به ذهن خطور میکند، به معنای روستا نیست؛ بلکه به معنای «محلّ اجتماع» است، چه مجتمع مسکونی یا مجتمع انسانی. به این جهت خداوند در قرآن مجید به مکّه که شهر بزرگی بوده است، قریه اطلاق نموده است «1»؛ همان گونه که در باره کشور مصر نیز این کلمه استعمال شده است «2»؛ بنابراین، هر مجتمع مسکونی مصداق قریه است، چه روستا باشد، چه شهر کوچک، چه شهر بزرگ و چه یک کشور؛ همچنان که کلمه قریه بر مجتمعهای انسانی نیز صادق است. ولی در اینجا معنی اوّل مراد است.
______________________________
(1) سوره نحل، آیه 112.
(2) سوره یوسف، آیه 82.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 184
منظور از «اصحاب القریه» مردم «انطاکیه» است؛ انطاکیه در جنوب شرقی ترکیه و در کنار دریای مدیترانه قرار دارد. این شهر در گذشته جزء «شامات»؛ یعنی «روم شرقی» بوده است و در جنگ جهانی اوّل به دست فرانسویها افتاد. آنها تصمیم گرفتند که این شهر را به مسلمانان پس بدهند؛ ولی هنگامی که دیدند بیشتر مردم آن مسیحی هستند و ممکن است که مورد اذیّت مسلمانان قرار گیرند، آن را به ترکیه تحویل دادند.
«انطاکیه» قبل از ظهور حضرت مسیح، کشوری آباد و مرکز تجمّع بت پرستان بود؛ حضرت مسیح علیه السلام پس از بعثت خویش، تصمیم گرفت مبلّغینی به این کشور اعزام نماید، آن حضرت دو تن از حواریین خود به نام «پولس» و «برنابا» «1» را به سرزمین انطاکیه روانه کرد.
دو فرستاده حضرت عیسی علیه السلام در نزدیکی انطاکیه به پیر مردی چوپان به نام «حبیب نّجار» برخورد کردند، با او به گفتگو پرداختند، پیرمرد پرسید: شما کی هستید و از کجا آمدهاید؟ «پولس» و «برنابا» گفتند: ما فرستادگان پیامبر خدا حضرت عیسی علیه السلام هستیم که به تازگی ظهور کرده است و آمدهایم تا مردم «انطاکیه» را به پرستش خدا و دین عیسی علیه السلام دعوت کنیم. پیرمرد گفت: این، ادّعایی بزرگ است و هرکس میتواند مدّعی آن باشد، آیا شما دلیل و معجزهای برای اثبات گفتار و سخنان خود دارید؟ رسولان عیسی علیه السلام گفتند: آری! معجزه ما این است که بیماران غیر قابل علاج را شفا میدهیم و معالجه میکنیم! پیر مرد گفت: مریضی دارم که سالها در بستر بیماری افتاده است و از این مرض رنج میبرد اگر شما او را شفا دهید، من اوّلین کسی خواهم بود که به شما ایمان میآورم. مبلّغین دین مسیح فرزند آن پیرمرد را شفا دادند
______________________________
(1) «پولس» نام یکی از انجیلهایی است که اکنون بین مسیحیان رایج است و «برنابا» نیز نام انجیل دیگری است که خیلی رایج نیست؛ ولی مطالب صریحی در مورد پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله دارد؛ به این جهت این انجیل بسیار به نفع مسلمانان است و شاید به همین لحاظ آن را زیاد منتشر نکردهاند!
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 185
و او موحّد شد. سپس وارد شهر شدند و مردم را به دین جدید دعوت کردند؛ بت پرستان با دیدن معجزات فوق العاده آن دو رسول، به دین عیسی علیه السلام گرویدند. این داستان در سراسر «انطاکیه» پخش شد و مردم گروه گروه به نزد «پلوس» و «برنابا» میآمدند و ایمان میآوردند.
وسعت استقبال مردم از آئین جدید، کسانی را که منافعشان در بت پرستی و حماقت مردم بود، عصبانی کرد. مستکبران و هوی پرستان به فرستادگان عیسی حملهور شدند و آنها را بشدّت مضروب نمودند، «پلوس» و «برنابا» که جان خود را در خطر دیدند، برای شکایت از این حادثه به کاخ شاه انطاکیه رفتند؛ امّا همان هوی پرستان، اجازه ملاقات ندادند. آنها پس از مشورت و تفکّر به این نتیجه رسیدند که در کنار دیوار کاخ منتظر بمانند، تا هر زمان که حاکم انطاکیه از کاخ بیرون آمد، با صدای تکبیر «اللّه اکبر» که جملهای جدید و تازه بود، توجّه او را به خود جلب نموده و شکایت خود را مطرح کنند.
پس از مدّتی پادشاه از کاخ بیرون آمد، آنها تکبیر گفتند. این نغمه جدید توجّه حاکم را جلب کرد، آنها را خواست و از اطرافیان خویش پرسید: اینها کیستند؟
اطرفیان پادشاه گفتند: اینها کسانی هستند که علیه بت پرستی قیام کرده و به بتها توهین نمودهاند. شاه بدون این که تحقیق و جستجو کند و سخن آن دو فرستاده مسیح را بشنود، دستور زندانی کردن آنان را صادر کرد.
خبر ناگوار گرفتاری مبلّغان دینی حضرت عیسی علیه السلام به ایشان رسید
آیا آن حضرت عقب نشینی کرد و دست از تبلیغ برداشت و دعوت به توحید را متوقّف نمود؟ هرگز! تبلیغ دین، مشکلات، گرفتاری و مخارج فراوانی دارد؛ شهید و جانباز و اسیر دارد؛ برای تقویت و ترویج دین باید همه اینها را تحمّل کرد؛ به همین خاطر، حضرت عیسی علیه السلام تصمیم گرفت مبلّغ دیگری را به انطاکیه اعزام کند تا برنامه تبلیغی دو مبلّغ زندانی را ادامه دهد. مبلّغ جدید تازه نفس کسی جز «شمعون الصّفا»
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 186
رئیس حوارییون نبود. او در «انطاکیه» وِلوله و غوغای دین جدید و ترس و دلهره بت پرستان را مشاهده کرد؛ ولی مصلحت ندید که به طور مستقیم به تبلغ دین جدید بپردازد؛ بلکه با توجّه به وضعیّت شهر و مردم و حکومت، مصلحت را در این دید که به پادشاه نزدیک شود و نقطه اصلی خطر را نشانه بگیرد. با این طرح و انگیزه، کمکم با برخی از درباریان رابطه دوستی و رفاقت برقرار کرد. شمعون که مردی خوش فکر و خوش بیان و خوش کلام و گرم و صمیمی بود، بزودی اعتماد درباریان را جلب کرد.
درباریان نیز او را به پادشاه معرّفی کردند و در مدّت کوتاهی شمعون محبّت خویش را در دل پادشاه نیز کاشت. جایگاه «شمعون الصّفا» در دربار شاه روز به روز بیشتر و مستحکمتر میشد.
روزها سپری میشد و شمعون در انتظار فرصت مناسب برای نجات دوستان خود و تبلیغ دین حق بود، تا این که روزی سخن از دو زندانی پادشاه، «پلوس» و «برنابا» به میان آمد؛ «شمعون الصّفا» گفت: پادشاها! جرم این دو نفر چیست؟ پادشاه جریان آنها را بطور مفصّل برای «شمعون» بیان کرد؛ شمعون با بیان گرم خود از پادشاه پرسید: آیا شما در مورد جرم این دو، تحقیق هم کردهاید، یا بدون تحقیق، حکم زندانی شدن آنها را امضاء نمودید؟ پادشاه گفت: ما وقتی فعّالیّت آنها را دیدیم، عصبانی شدیم و بدون تحقیق و تفحّص، آنها را راهی زندان نمودیم!
شمعون الصّفا گفت: خوب بود تحقیق میکردید، اگر اجازه بفرمایید آنها را بیاورند تا از آنها تحقیق بنماییم؛ پادشاه از پیشنهاد «شمعون الصّفا» استقبال کرد و آنها را جهت تحقیق حاضر کرد.
«شمعون الصّفا» بدون این که خود را معرّفی کند، از آن دو زندانی پرسید: شما را چرا زندانی کردهاند، جرم شما چه بوده است؟ گفتند: ما فرستادگان عیسای پیامبر علیه السلام هستیم و مأموریم مردم را به یکتا پرستی و توحید دعوت کنیم. شمعون گفت: شما چه دلیلی بر این سخن خود دارید، آیا معجزهای دارید که ادّعای شما را ثابت کند؟ آنها
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 187
گفتند: آری! بیماران صعب العلاج و غیر قابل علاج را به اذن خداوند شفا میدهیم.
پادشاه دستور داد مریض غیر قابل علاجی را آوردند، آن دو، او را شفا دادند! این کار اعجاب پادشاه و دیگران را بر انگیخت.
شمعون گفت: معجزه دیگری هم دارید؟
گفتند: مردگان را نیز به اذن خداوند زنده میکنیم و این کار را کردند!
شمعون در اینجا پادشاه را تهدید نمود که اگر تسلیم رسولان عیسی علیه السلام نشود تاج و تخت و حکومتش را از دست خواهد داد؛ چون نشانههای آنها درست است و حقیقتاً آنها نمایندگان پیامبر خدایند. پادشاه که بر اثر یک برنامهریزی دقیق و حساب شده از سوی شمعون الصّفا حقیقت برایش روشن شده بود، تسلیم شد و دین حضرت مسیح علیه السلام را پذیرفت.
وقتی خبر تشرّف پادشاه به دین حضرت عیسی علیه السلام به گوش مردم رسید، مردم نیز گروه گروه به آئین خدایی پیوستند و موحّد گشتند.
خلاصه، تمام کشور انطاکیه بر اثر سعی و تلاش این سه مبلّغ بزرگ آیین خدا، و مجاهدتها و تحمّل مشکلات و رفتن زندان و صبر و شکیبایی و برنامهریزی صحیح و تغییر بموقع روش تبلیغاتی، دست از بت پرستی بر داشته و یکتاپرست شدند.
آیات هیجدهگانه مثل، طبق این تفسیر، دلداری و نویدی است برای اقلّیّت مسلمان مکّه مبنی بر این که: ای مسلمانان تحت فشار و مورد شکنجه دشمن! از کمبود نفرات خود بیم و هراسی نداشته باشید. شما هم اگر با تحمّل و استقامت در برابر مشکلات و مصائب، و برنامهریزی صحیح به تبلیغ آئین خود بپردازید، بر دشمن فائق خواهید آمد و کثرت دشمن موجب شکست شما نمیشود.
طبق نقل دیگری که در مورد این داستان شده است و برخی از آیات فوق هم میتواند اشاره به آن باشد، این است که پادشاه و اطرفیانش و برخی مردم ایمان
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 188
نیاوردند و سرانجام رسولان حضرت مسیح علیه السلام را به قتل رساندند؛ ولی مبتلابه عذاب الهی گشتند و صاعقه مرگبار آسمانی بر آنان نازل شد و آنها را نابود کرد که آیه 29 سوره یس «انْ کانَتْ الّا صَیْحَةً واحِدَةً فَاذا هُمْ خامِدُونَ» اشاره به همین مطلب دارد.
طبق این نقل، آیات فوق تهدیدی است برای اکثریّت مشرکان مکّه که ای بت پرستان و مشرکان، به زیادی جمعیّت و قدرت بالای خود مغرور نشوید، برای نابودی شما نیازی به لشکر و جنگ و درگیری نیست، کافی است خداوند صیحیهای آسمانی بفرستد که هم زلزلهای ایجاد کند و هم تمام هستی شما را به آتش بکشد!
نتیجه این که، آیات فوق تاب دو تفسیر دارد، طبق یک تفسیر دلداری برای مؤمنان است و مطابق تفسیر دیگر تهدیدی برای مشرکان محسوب میشود.
پیامهای آیات هیجده گانه
اشاره
آیات فوق پیامهای زیادی دارد که به سه نمونه آن قناعت میکنیم:
1 از کمی نفرات نترسید
مردم با ایمان هیچگاه نباید از کمی نفرات خود ترسان باشند. حضرت علی علیه السلام دراینباره میفرماید: «لا تَسْتَوْحِشُوا فی طَریق الْهُدَی لِقِلَّةِ اهْلِه «1»» اگر در راه هدایت هستید و همراهان و همسفرانتان کم هستند، وحشت نکنید، زیرا این کم، در پیشگاه خداوند زیاد است! و خداوند پشتیبان شما است: «وَ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئةً کَثیرَةً بِاذْنِ اللَّهِ «2»»
جوانان عزیزی که به کشورهای خارج جهت تحصیل و غیر آن سفر میکنند و خود را در میان خیل عظیم هوی پرستان و شهوت پرستان تنها مییابند و در راه
______________________________
(1) نهج البلاغه، خطبه 201.
(2) سوره بقره، آیه 249.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 189
عبادت و طاعت و بندگی خدا همراهی نمییابند، از این تنهایی نترسند، مبادا که این وضعیّت شما را ناامید کند و به رنگ آن جماعت در آیید، که آن شاعر گفته است:
«همرنگ جماعت شدنت رسوایی است!»
ای کارمند متدیّن ادارهای که همه همکارانت رشوه میگیرند و دین تو، به تو اجازه این کار ناشایست را نمیدهد، از تنها بودنت نترس و سعی کن دیگران را نیز امر به معروف و نهی از منکر نمایی! که با صبر و استقامت تو، دیگران نیز به تو خواهند پیوست.
2 اتّحاد رمز پیروزی
پیام دیگر آیه شریفه، اتّحاد و اتّفاق است. رسولان حضرت عیسی علیه السلام وقتی دست به دست همدیگر دادند، موفّق و پیروز شدند. اتّحاد رمز موفّقیّت در تمام زمانها و مکانهاست، مخصوصاً در عصر ما نیاز به این مسأله بیش از هر زمان دیگری احساس میشود؛ پس هر نغمهای به منظور ایجاد تفرقه و از بین بردن وحدت، نغمه شیطانی است؛ زیرا تفرقه، کار شیطان است.
3 برنامهریزی در کارهای تبلیغی
کارهای تبلیغی باید روی برنامهریزی دقیق و حساب شده انجام شود، اوّلین رسولان حضرت عیسی علیه السلام باید دعوت علنی میکردند؛ امّا هنگامی که آنها گرفتار شدند، «شمعون» روش غیر مستقیم را انتخاب میکند تا به نتیجه برسند.
ما نیز که در مقابل سیل دشمنان مکّار و حیله گر قرار گرفتهایم؛ بدون نقشه، نمیتوانیم بر دشمن فائق آییم. آیا با دشمنی که گاهی برنامه استعماری دهها سال آینده خود را نیز پیش بینی کرده است، میتوان بدون طرح و برنامه مقابله کرد!
***
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 191
مثال چهل و چهارم: شرک و توحید
اشاره
خداوند متعال در آیه 29 سوره زمر، میفرماید:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسوُنَ وَرَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا الْحَمْدُلِلَّهِ بَلْ اکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ
خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که در باره او پیوسته باهم به مشاجره مشغولند، و مردی که تنها تسلیم یک نفراست؛ آیا این دو یکسانند! حمد، مخصوص خدا ست؛ ولی بیشتر آنان نمیدانند.
دور نمای بحث
این مثال همچون بسیاری دیگر از مثالهای قرآنی پیرامون شرک و توحید است.
در این آیه شریفه، شخص مشرک به بردهای تشبیه شده است که اربابهای مختلفی دارد که آنها با هم اختلاف زیادی دارند و هر کدام دستوری میدهند و این امر باعث سرگردانی و بلاتکلیفی او شده است؛ ولی انسان موحّد و یکتاپرست، به بردهای تشبیه شده است که دارای یک مولی و ارباب است و تمام برنامهاش روشن و مشخّص است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 192
توحید خمیرمایه اصول و فروع دین
تصوّر بسیاری از مسلمانان این است که توحید یکی از اصول دین، در کنار سایر اصول دین است؛ به همین خاطر آن را در کنار اصل عدالت و نبوّت و امامت و معاد به عنوان پنج اصل دین میشمرند، همان گونه که فروع دین را ده چیز بیان میکنند. در حالی که اصل توحید، خمیرمایه تمام اصول و فروع اسلام است؛ نه اصلی در کنار آنها! اسلام توحید را در زمینههای مختلف مطرح کرده است که چند نمونه آن را یادآور میشویم:
1- ما متقدیم خداوند و آفریدگار جهان یکی است؛ «اللَّهُ لا الهَ الّا هُوَ اْلحَیُّ الْقَیُّومُ «1»»
2- اسلام در باره پیامبران و فرستادگان الهی نیز به نوعی قائل به توحید است و فرقی بین آنها نمیگذارد و به همه آن عزیزان احترام میگذارد؛ «لا نُفَرِّقُ بَیِنَ احَدٍ مِنْ رُسُلِه «2»» ولی آیین هر پیامبری برای زمان خودش کاربرد داشته و در آن زمان آیین بر حق بوده است؛ آیین موسی علیه السلام در عصر خودش و آیین عیسی علیه السلام نیز در زمان خودش آیین برحق و الهی بوده است و ...؛ ولی آیین اسلام تا آخرالزّمان و قیام قیامت قابل اجراست؛ زیرا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله خاتم الانبیاست. شبیه مراحل مختلف تحصیلات یک دانشآموز: مرحله ابتدایی؛ راهنمایی؛ دبیرستان؛ پیش دانشگاهی؛ دانشگاهی و فوق دانشگاهی؛ همه این مراحل در زمان خود لازم است.
مسلمانان طبق آنچه در آیه فوق آمده است، معتقد به نوعی توحید در مورد پیامبرانند.
3- در مورد قیامت نیز توحید متصوّر است؛ به این معنی که روزی تمام انسانها از ابتدای آفرینش تا قیام قیامت، حسابرسی میشوند. قرآن مجید در آیه شریفه 50 سوره
______________________________
(1) سوره بقره، آیه 255.
(2) سوره بقره، آیه 285.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 193
واقعه میفرماید:
«انَّ الاوَّلینَ وَاْلآخِرینَ لَمَجْمُوعُونَ الی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ» بنابراین در صحنه قیامت نیز نوعی وحدت و یکپارچگی و توحید مشاهده میشود. 4- جهان انسانیّت و تمام بشر نیز مشمول نوعی توحید و یگانگی است؛ زیرا همه انسانها از یک پدر و مادر به وجود آمدهاند و همگی در پیشگاه باعظمت خداوند متعال، یکسان و برابرند و هیچ کس بر دیگری برتری ندارد؛ مگر بر اثر تقوی و پرهیزگاری. در باره این نوع از توحید در آیه 13 سوره حجرات چنین آمده است «یا ایُّهَاالنَّاسُ انَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ انْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا انَّ اکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ اتْقاکُمْ انَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبیرٌ»؛ طبق این آیه هیچ قومی بر قوم دیگر به خاطر رنگ، نژاد و زبان و مانند آن برتری ندارد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمایند: «الْمُؤْمِنُونَ تَتَکافی دِمائُهُمْ؛ خون تمام مسلمانان یکسان است. «1»» به همین خاطر دیه و خونبهای بچّه یکساله با فرد بزرگسالی که تمام مراحل تحصیلات را طی کرده، یکسان میباشد.
5- قانون و دین الهی یکی است، و تنها دین اسلام پذیرفته میشود. «انَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الِاسْلامُ «2»»
6- تمام مسلمانان در قبله و سمتی که باید به سوی آن نماز بخوانند یکسان و موحّدند و به سوی یک قبله میایستند.
7- کتاب آسمانی تمامی مسلمانان یکی است و همگی از یک قرآن تبعیّت و پیروی میکنند.
8- جامعه اسلامی نیز باید یکی باشد و تمام مسلمانان لازم است امّت واحدهای تشکیل دهند.
اکنون بیش از پنجاه کشور اسلامی وجود دارد که مرزهای جغرافیایی و سیاسی،
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب. 29، حدیث 1405.
(2) سوره آل عمران، آیه 19.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 194
آنها را از هم جدا نموده است؛ ولی به اعتقاد دین اسلام این مرزبندیها اعتباری ندارد و تمام مسلمانان در یک صف و باهم برادر و برابرند؛ بدین جهت در روایتی آمده است: «الْمُؤْمِنُ اخُو الْمُؤْمِنُ «1»؛ مؤمن برادر مؤمن است.»
خلاصه این که، همه جا دعوت به توحید و یگانگی است؛ بنابراین توحید یکی از اصول دین نیست، بلکه ریشه و خمیر مایه تمام اصول و فروع دین است و به این علّت است که بسیار ی از مثالهای قرآن، از جمله مثال مورد بحث، به توحید میپردازد.
شرح و تفسیر
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فیه شُرَکاءُ مُتَشاکِسوُنَ»- خداوند مشرکان را به بردهای تشبیه کرده است که دارای چند ارباب و مولی است که پیوسته با یکدیگر اختلاف و کشمکش دارند.
متشاکسون از مادّه «شَکَسَ» به معنای اختلاف، نزاع، کج خلقی، بد رفتاری و جرّ و بحث است. اربابهای مختلف و متعدّد این برده، دائماً با یکدیگر اختلاف و نزاع و جرّوبحث دارند و به این برده هر کدام دستوری میدهند؛ چنین بردهای متحیّر و سرگردان است؛ زیرا یکی میگوید به فلان مکان برو! دیگری میگوید نرو! یکی میگوید امروز استراحت کن! و دیگری میگوید امروز باید تمام وقت کار کنی! یکی میگوید به سفر برو! دیگری میگوید به سفر نرو! و ... این از یک سو؛ از سوی دیگر به هنگام رفع حاجات و نیازمندیهای روزانهاش نیر دچار سرگردانی است؛ چون هریک از اربابها مخارج این برده را به عهده دیگری میگذارد. خلاصه این که، زندگی چنین بردهای، که اربابهای مختلفی دارد، مختل و تکلیفش نامعلوم است.
مَثَل مشرکان، مثل چنین غلام و بردهای است؛ زیرا بت پرستان دل در گرو بتهای
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 291، حدیث 1413.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 195
گوناگون دادهاند و هدفشان در زندگی نامشخّص است؛ معلوم نیست که خود را در سایه چه کسی باید قرار دهند، مشرکان هر روز دلشان در گرو یک چیز است، همانند انسانهای ناموفقی که هر روز دوستی انتخاب میکنند و روز دیگر ارتباط دوستی را با او میگسلند و با دیگری دوست میشوند و زندگی را به همین صورت ادامه میدهند.
امروز پای این پرچم سینه میزنند؛ فردا از آن جدا میشوند و پای پرچم دیگری سینه میزنند؛ امروز دل در گرو مقام دارد و فردا به ثروت خود وابسته است، روز دیگر از هر دو میبُرد و به شهرت روی میآورد، یک وقت چشم باز میکند که عمرش تمام شده است.
«وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ»- امّا مثل موحّدان و انسانهای خدا پرست، مَثَل غلام و بردهای است که تسلیم یک ارباب و آقاست؛ چنین بردهای تکلیفش مشخّص و معلوم است و دچار تحیّر و سرگردانی نیست. هرآنچه آقایش بگوید، اطاعت می کند. در مورد احتیاجات و نیازمندیهایش نیز تکلیفش مشخّص و روشن است.
آری! موحّدان دل به یک معبود، مقصود، پناهگاه، یار و یاور بستهاند و در مشکلات به خداوند یکتا پناه میبرند و حوایج و نیازمندیهای خود را فقط از او طلب میکنند؛ امیدشان به اوست و سر بر فرمان او نهادهاند و تکلیفشان روشن و مشخّص است و تنها به وظیفه الهی میاندیشند!
ای انسانها! در سایه چنین خدایی قرار بگیرید و از نور الهی بهرهمند گردید و مسیر زندگی خود را با آن روشن سازید؛ چرا که تمام قدرتها و عزّتها و ذلّتها به دست اوست؛ اگر تمام دنیا چیزی را اراده کنند و او چیز دیگری، اراده او محقّق میشود.
فرعون تصمیم گرفت حضرت موسی علیه السلام را در شکم مادر از بین ببرد، تمام امکاناتش را بسیج کرد؛ شکم بسیاری از زنان حامله را پاره کرد؛ نوزادان زیادی را به قتل رسانید؛ جنایات بی شماری مرتکب شد؛ ولی از آنجا که خداوند چیز دیگری
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 196
اراده کرده بود، فرعون موفّق نشد و خداوند حضرت موسی علیه السلام را در دامان خود فرعون پرورش داد. پس ما باید دل به چنین خداوند قادری ببندیم.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ؛ هر گونه ستایش مخصوص خداوند است!»- چرا که او خالق و او رازق و او حافظ و او هادی است و همه چیزها از ذات پاک اوست!
«بَلْ اکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛ ولی اکثر آنها [مشرکان نمیدانند!»- چرا که طغیان شهوات آنها را از درک حقایق باز میدارد!
پیامهای آیه
1 وحدت مبدأ تصمیمگیریها
اشاره
نخستین پیام آیه مثل این است که در خط مشیهای اجتماعی که دچار مشکلات زیادی هستیم، مبدأ تصمیمگیری باید واحد باشد. اگر جامعهای، مبادی تصمیمگیری مختلفی داشته باشد و شخصی واحد یا ارگان واحدی تصمیمات لازم را اتخاذ نکند، بدون شک چنین جامعهای، همانند بردهای که دارای اربابهای مختلفی است، بلاتکلیف و سرگردان خواهد بود و نیروهایش را از دست خواهد داد، قوای چنین جامعهای در درگیریهای جناحی از بین میرود و در نتیجه مسائل اصلی و مورد نیاز جامعه فراموش میشود.
علی علیه السلام مصداق کامل آیه مثل
مصداق کامل و أتمّ آیه مثل در مورد مردی که مولای واحدی دارد و تنها از او تبعّیت میکند و بر او اعتماد و تکیه میکند، حضرت مولی الموحّدین، امیر المؤمنین علیه السلام است.
در این زمینه دو روایت، یکی از منابع اهل سنّت و دیگری از منابع شیعه، نقل میکنیم:
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 197
1- ابوالقاسم حسکانی در کتاب «شواهد التّنزیل»، که شأن نزول آیات قرآن مجید را جمع آوری نموده است، در ذیل آیه فوق از وجود مقدّس حضرت علی علیه السلام نقل میکند که آن حضرت فرمودند:
«أَنَا ذاکَ الرَّجُلُ السَّلَمُ لِرَسُولِ اللَّهِ»- آن مرد موحّدی که در مقابل یک مولی تسلیم است و از روی آوردن به موالی متعدّد پرهیز میکند، من هستم، من تسلیم پیشگاه رسول خداوند هستم.- و این، تنها یک ادّعا نیست؛ بلکه تاریخ زندگی علی علیه السلام این فرمایش حضرت را تأیید میکند، او سراپا عاشق پیامبر و گوش به فرمان او، و هنگام خطرات، حافظ جان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود.
2- عیّاشی، مفسرّ عالیقدر شیعه در کتاب خود در تفسیر آیه مثل، میگوید: «الرَّجُلُ السَّلَمُ لِلرَّجُلِ حَقّاً عَلِیٌّ وَ شَیعَتُهُ»- طبق این روایت علی و شیعیانش مصداق بارز آن مرد تسلیم در پیشگاه حقّند. علی تمام عشقش پیامبر بود، شیعه نیز تمام عشقش علی است؛ علی از زندگی پیامبر الهام میگرفت، شیعه نیز از زندگی علی علیه السلام الهام میگیرد؛ علی پا جای پای رسول خدا میگذاشت، شیعه پا جای پای علیّ مرتضی مینهد.
برای تکمیل بحث تنها به دو نمونه از فداکاریها و جانبازیهای علی علیه السلام نسبت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بسنده میکنیم:
الف: در آیه 207 سوره بقره آمده است:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَئُوفٌ بِالْعِبادِ
بعضی از مردم (با ایمان و فداکار، همچون علی علیه السلام در «لیلة المبیت» با خفتن در جایگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله) جان خود را به خاطر خشنودی خدا میفروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
علّامه امینی رحمة اللَّه علیه- که از جمله شیعیان عاشق امیر المؤمنین بود، در جلد دوم کتاب ارزشمند الغدیر، در ذیل آیه فوق، حدود ده منبع معروف اهل سنّت را نقل میکند که همه آنها اعتراف کردهاند که آیه فوق در شأن حضرت علی علیه السلام نازل شده
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 198
است. سپس ادّعا میکند که روایاتی که در این زمینه نقل شده است متواتر است.
طبق روایات «1»، حضرت رسول صلی الله علیه و آله خطاب به حضرت امیر علیه السلام میفرمایند: من مأمورم از مکّه به مدینه بروم؛ امّا دور خانهام را چهل مرد شمشیر به دست به نمایندگی از چهل قبیله عرب محاصره کردهاند تا صبح هنگام به منزل حمله کنند و مرا در بستر به قتل برسانند؛ علی جان! آیا آمادهای در بستر من بخوابی تا من به سوی مدینه حرکت کنم؟
علی علیه السلام، که سراسر وجودش عشق به پیامبر خدا بود، پرسید: یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله! اگر من در بستر شما بخوابم، شما سالم به مقصد خود میرسید؟ این سؤال بسیار مهم است، زیرا علی علیه السلام از جان خود نمیپرسد، از سرنوشت خود نمیگوید، از خطرات و بلاهایی که ممکن است در این شب پر مخاطره دامنگیر او شود، سؤال نمی کند؛ بلکه تنها به فکر سلامت معشوق خود، پیامبر خداست.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: آری! در این صورت من به سلامت خواهم رفت. علی به عنوان پاسخ مثبت در مقابل خداوند و به نشانه شکرانه سلامتی وجود پیامبر به سجده افتاد و این شاید اوّلین سجده شکر در اسلام باشد. راستی چه کسی را در بین مسلمانان سراغ دارید که این قدر عاشق پیامبر باشد؟ ما عاشق این علی هستیم و تسلیم مکتب چنین امامی میباشیم.
علی علیه السلام در بستر پیامبر آرمید و حضرت رسول صلی الله علیه و آله به سلامت به سوی مدینه حرکت کرد، صبحگاهان دشمن مسلّح وارد خانه پیامبر شد؛ علی علیه السلام با شنیدن صدای همهمه از رختخواب بیرون آمد؛ آنان وقتی پیامبر را نیافتند از علی علیه السلام پرسیدند: محمد صلی الله علیه و آله کجاست؟ علی علیه السلام بدون این که ذرّهای ترس به خود راه دهد، فرمود: مگر او را به من سپرده بودید که از من سراغ او را میگیرید! آنها که از جواب دندان شکن
______________________________
(1) مشروح این داستان را مرحوم محدّث قمّی- رحمة اللَّه علیه- در کتاب منتهی الآمال، جلد اوّل، صفحه 110 به بعد ذکر کرده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 199
این نوجوان پر جرأت، سرافکنده شده بودند، گفتند: او جوانی است ساده لوح که فریب محمد صلی الله علیه و آله را خورده است! علی وقتی این جمله را شنید، که هم توهین به معشوقش بود و هم جسارت و توهین به خودش؛ جملات بسیار زیبایی فرمود که هیچ کس نمیتواند چنین جملاتی در حقّ خودش بگوید! علی جوان فرمود:
«اللَّهُ قَدْ اعْطانی مِنَ الْعَقْلِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلی جَمِیعِ حُمَقاءِ الدُّنْیا وَ مَجانِیِنها لَصارُوا بِهِ عُقَلاءَ وَ مِنَ الْقُوَّةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلی جَمِیعِ ضُعَفاءِ الدُّنْیا لَصارُوا بِهِ اقْویاءَ، وَ مِنَ الشُّجاعَةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلی جَمِیعِ جُبَناءِ الدُّنْیا لَصارُوا بِهِ شَجْعاناً «1»؛ (شما مرا ساده لوح میخوانید، نه چنین نیست، زیرا) خداوند عالم به من آن قدر عقل داده که اگر آن را بین تمام دیوانهها و نادانهای عالم تقسیم کنند، همگی عاقل میشوند و آن قدر به من قوت و قدرت داده است که اگر آن را بین تمام ناتوانان جهان تقسیم کنند، همه توانا میگردند و آنقدر شجاعت و دلاوری داده است که اگر بین تمام ترسوهای عالم تقسیم شود، همگی شجاع میشوند.» شما علی را نشناختهاید وگرنه این گونه سخن نمیگوئید؛ سپس آنان با سر افکندگی بیشتر و ناامیدی از دست یافتن به پیامبر صلی الله علیه و آله از خانه آن حضرت بیرون رفتند.
شاعر شیرین زبان چه خوب در وصف محبّت و دوستی علی گفته است:
گر منزل افلاک شود منزل تواز کوثر اگر سرشته باشد گل تو
چون مهر علی نباشد اندر دل تومسکین تو و سعیهای بی حاصل تو
ب: در کوران جنگ احد، غالب مسلمانان فرار کردند و از معدود افرادی که پروانهوار بر گرد شمع وجود پیامبر میگشت و سپر بلای او میشد، حضرت علی علیه السلام بود. پس از خاتمه جنگ، پیامبر صلی الله علیه و آله دو جرّاح و طبیب به سراغ علی علیه السلام فرستاد تا شاید مقداری از 90 زخم علی را معالجه کنند، جرّاحان ناامید به سوی پیامبر بازگشتند و عرض کردند: یا رسول اللّه! این زخمهای فراوان به قدری به هم نزدیک است که اقدام
______________________________
(1) بحار الانوار، جلد 19، صفحه 83.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 200
مثالهای زیبای قرآن ج2 249
به دوختن هر کدام آنها کردیم زخم دیگر سر باز کرد، به این جهت امکان بستن زخمها نبود.
لحظاتی پس از جنگ، علی علیه السلام به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله رسید، عرض کرد:
یا رسول اللّه صلی الله علیه و آله عمویم حمزه و برخی دیگر شربت شهادت نوشیدند، چرا من توفیق شهادت نیافتم؟
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ابْشِرْ فَانَّ الَّشهادَةَ مِن وَرائِکَ «1»»- علی جان! به تو بشارت میدهم که در بستر نخواهی مرد (به مرگ طبیعی نمیمیری) بلکه توهم در آینده شهید میشوی.- گویا علی علیه السلام که شهادت را رستگاری میدانست، هنگامی که فرقش شکافته شد، به یاد وعده پیامبر بود؛ بنابراین فریاد زد: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ «2»؛ به خدای کعبه رستگار شدم!»
نتیجه این که، علی علیه السلام در عمل ثابت کرد که عاشق پیامبر صلی الله علیه و آله و جان فدای اوست و نیز روشن شد که اسلام- این برترین و کاملترین ادیان- ساده و آسان به دست ما نرسیده است که ارزان از دست دهیم؛ بلکه باید با تمام نیرو و توان از آن محافظت کنیم.
***______________________________
(1) بحارا لانوار، جلد 32، صفحه 241 و جلد 41، صفحه 7.
(2) بحار الانوار، جلد 41، صفحه 2.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 201
مثال چهل و پنجم: عیسای مسیح علیه السلام
اشاره
آیات 57 تا 59 سوره زخرف چهل و پنجمین مثال قرآنی مورد بحث ما را تشکیل میدهد. خداوند متعال در این آیات سه گانه میفرماید:
وَ لَمَّا ضُرِبَ بْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا اذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصُدُّونَ وَ قالُوا ءَالِهَتُنا خَیْرٌ امْ هُوَ ما ضَرَبوُهُ لَکَ الَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ انْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ انْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنی اسْرائیلَ
و هنگامی که در باره فرزند مریم مثلی زده شد، ناگهان قوم تو بخاطر آن داد و فریاد راه انداختند و گفتند:" آیا خدایان ما بهترند یا او [/ مسیح ؟! (اگر معبودان ما در دوزخند، مسیح نیز در دوزخ است، چرا که معبود واقع شده)!" ولی آنها این مثل را جز از طریق جدال (و لجاج) برای تو نزدند؛ آنان گروهی کینه توز و پرخاشگرند! مسیح فقط بندهای بود که ما نعمت به او بخشیدیم و او را نمونه و الگویی برای بنی اسرائیل قرار دادیم.
دور نمای بحث
در این آیه شریفه، برخلاف سایر مثلهای زیبای قرآنی، خداوند مثال نزده است بلکه مثالی از سوی مشرکان و کفّار در مورد حضرت مسیح علیه السلام مطرح شده است. البتّه
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 202
این آیه شریفه مورد گفت و گو است، برخی آن را به عنوان «امثال القرآن» پذیرفتهاند و برخی دیگر نپذیرفتهاند.
معنای «مثال» در استعمالات قرآن
برای روشن شدن این مطلب، لازم است ابتدا با معنای کلمه «مثال» در استعمالات قرآن مجید آشنا شویم:
قرآن مجید کلمه «مثل» و «مثال» را در معانی مختلف استعمال کرده است:
1- نخستین مورد استعمال آن همان چیزی است که موضوع بحث امثال القرآن میباشد؛ یعنی تشبیه یک مطلب پیچیده معنوی به یک مطلب حسّی ساده روشن که قابل فهم همگان باشد، مثل این که ثواب صدقه را به دانه گندم تشبیه میکند که هفت خوشه میرویاند و در هر خوشهای یک صد دانه گندم است. «1» امثال القرآن پیرامون چنین مثالهایی بحث میکند؛ هر چند کلمه مثال در آن نباشد.
2- دومین معنای کلمه «مثال» در قرآن مجید تشبیهاتی است که مردم در مقابل انبیاء میکردند؛ یعنی مثالهایی که مردم میزدند نه خداوند. مثل در آیه 78 سوره یاسین از همین قبیل است:
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ
و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالی که پوسیده است؟!»
شخصی از مشرکان به نام «ابیّ بن خلف» یا «امیّة بن خلف» و یا «عاص بن وائل» و یا «عبد اللَّه بن ابیّ» قطعه استخوان پوسیدهای را پیدا کرد و گفت که با این دلیل محکم به مخاصمه با محمد [صلی الله علیه و آله و سلم بر میخیزم و سخن او را در باره معاد ابطال میکنم؛ آن را برداشت و نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمد (و شاید مقداری از آن را در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله
______________________________
(1) این مثال در آیه 261 سوره بقره آمده است و شرح آن بطور مفصّل در جلد اوّل این کتاب گذشت.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 203
خرد کرد و به روی زمین ریخت) و گفت: «چه کسی میتواند این استخوانهای پوسیده را از نو زنده کند (و کدام عقل آن را باور میکند)!؟»
خداوند در یک جمله کوتاه، جواب دندان شکنی به آن مرد مشرک داد: «همان خدایی که انسان را از خاک آفرید قدرت دارد دوباره استخوانی که مبدّل به خاک شده را تبدیل به یک انسان زنده کند. «1»»
به هر حال، کلمه «مثال» در این آیه، در مورد مثالهایی است که مردم میزنند، نه خداوند؛ و این گونه مثالها از بحث ما خارج است؛ زیرا موضوع امثال القرآن مثالهای است که خداوند میزند، نه مردم.
3- معنی دیگر مثال، حوادث تلخ و دردناکی است که در زندگی بشر رخ میدهد، به چنین چیزی نیز در قرآن مجید «مثال» اطلاق شده است. در آیه 214 سوره بقره آمده است:
امْ حَسِبْتُمْ انْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَاْتِکُمْ مَثَلُالَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَالضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَالرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُاللَّهِ أَلَآ انَّ نَصرُ اللَّهِ قَریبٌ
آیا گمان کردید داخل بهشت میشوید، بی آن که حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید و آنچنان ناراحت شدند که پیامبر صلی الله علیه و آله و افرادی که ایمان آورده بودند، گفتند:" پس یاری خدا کی خواهد آمد؟!" (در این هنگام، تقاضای یاری از او کردند، و به آنها گفته شد:) آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است!
مثل در این آیه شریفه به سرگذشت دردناک پیشینیان تفسیر شده است.
امثال القرآن از این نوع مثالها نیز بحث نمیکند.
4- چهارمین معنای مثال در قرآن مجید، «عبرت» است. این معنی در آیه 55 و 56 سوره زخرف دیده میشود:
______________________________
(1) التّبیان فی تفسیر القرآن، جلد 8، صفحه 478.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 204
فَلَمَّآ آسَفُونَا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَاغْرَقْناهُمْ اجْمَعینَ فَجَعَلْنا هُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لّلْأَخِرِینَ
امّا هنگامی که (فرعون و پیروانش) ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم و آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتی برای دیگران قرار دادیم.
مثال در این آیه شریفه به معنای عبرت است. این نوع آیات نیز موضوع امثال القرآن نیست.
5- یکی دیگر از معانی مثل در قرآن، به معنی «نمونه و الگو» است (همانطور که در ترجمه آیه 59 سوره زخرف در آغاز همین فصل آمد).
خلاصه این که، از این پنج نوع استعمال مثل در قرآن، فقط معنای اوّل موضوع امثال القرآن است و چهار معنی دیگر خارج از مثلهای قرآنی است، هرچند متأسّفانه بعضی از مؤلّفان امثال القرآن اینها را مخلوط نموده و هر آیهای که کلمه «مثل» در آن به کار رفته است را جزء امثال القرآن شمردهاند. و این اشتباه است.
آیا آیه مورد بحث جزء امثال القرآن است؟
آیه موضوع بحث، تفسیرهای متفاوتی دارد؛ طبق برخی از تفسیرها، داخل در آیات امثال القرآن است؛ و طبق برخی دیگر از تفاسیر، خارج از موضوع مثلهای قرآنی است. به برخی از این تفاسیر توجّه کنید:
تفسیر اوّل:
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله طبق آیه 98 سوره انبیاء به بت پرستان فرمودند: شما بت پرستان و بتان، هر دو هیزم جهنّم هستید و وارد دوزخ میشوید»؛ یعنی هم بت به جهنّم میرود و هم بت پرست، هم عابد جهنّمی است و هم معبود.
بت پرستان سر و صدا راه انداختند که طبق این گفته، حضرت مسیح نیز (نعوذ باللَّه) به جهنّم میرود؛ چون او هم معبود برخی از مسیحیان بوده است، فرشته و ملائکه هم
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 205
(نعوذ باللَّه) وارد جهنّم میشوند؛ زیرا برخی، آنها را پرستیدهاند و ملائکه معبود آنها بودهاند، بت پرستان با این جدل به جار و جنجال پرداختند و شروع به تمسخر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله کردند و گفتند: جهنّمی که ملائکه و پیامبری چون عیسی در آن است، جای بدی نیست؛ ما هم حاضریم با پرستش بتان به چنین جهنّمی برویم!
خداوند در پاسخ این غوغاسالاران فرمود: «عیسی مسیح بندهای از بندگان ماست!» و او هرگز ادّعای خدایی نداشته است. معبودانی به همراه عابدانشان به جهنّم میروند که راضی به عبادت عابدانشان باشند؛ امّا حضرت مسیح و فرشتگان نه تنها راضی به این نوع عبادات نبودهاند؛ بلکه از آن بیزار بودهاند. بنابراین، جاروجنجال و غوغاسالاری بت پرستان، مغالطه و جدلی بیش نیست و همانند حباب روی آب توخالی است.
طبق این تفسیر، آیه شریفه خارج از موضوع امثال القرآن است.
تفسیر دوم:
قرآن مجید در آیه 59 سوره آل عمران حضرت مسیح را به حضرت آدم تشبیه کرده و فرموده است: «مثل عیسی در نزد خداوند همانند مثل آدم است»؛ یعنی همان گونه که خداوند آدم را بدون پدر و مادر از خاک آفرید، حضرت عیسی را نیز بدون پدر آفرید، بنابراین خدایی که می تواند از خاک انسانی بیافریند، قدرت خواهد داشت که از زنی تنها، بدون هم بستر شدن با مردی، فرزندی بیافریند.
اگر مثل مطرح شده در آیه 57 سوره زخرف را اشاره به این مثال بدانیم که بت پرستان پیرامون آن جاروجنجال کردند، آیه فوق جزء مثلهای قرآنی محسوب می شود؛ زیرا در این صورت مثال از ناحیه خداوند مطرح شده است و در آن تشبیهی زیبا به کار رفته است.
تفسیر سوم:
هنگامی که مثل عیسی بن مریم مطرح شد، بت پرستان شروع به جاروجنجال کردند و گفتند: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله قصد دارد مردم را به پرستش خویش دعوت کند،
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 206
برای عملی کردن این هدف، مثال حضرت مسیح علیه السلام را مطرح کرده است که مسیحیان او را می پرستیدند؛ بنابراین هدف او از طرح این مثال، دعوت به پرستش خویش است. خداوند در ردّ این ادعای باطل، عیسای مسیح را بندهای از بندگان خود معرّفی میکند که به عنوان یکی از نعمتهای الهی به سوی بنی اسرائیل فرستاده شد. طبق این تفسیر نیز آیه فوق جزء امثال القرآن محسوب میشود.
پیام آیه
غوغاسالاری نشانه جاهلیّت
جاهل، متعصّب است و انسان متعصّب، اهل هیاهو و جنجال و غوغاسالاری است نه اهل منطق. حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام در نهج البلاغه خطبهای به نام قاصعه دارد.
این خطبه- که به تنهایی نشانگر عظمت و منطق و علم و دانش و حکومت والای امیر مؤمنان است- پیرامون غوغا سالاری، بلای بزرگ جوامع بشری در گذشته و حال، بحث میکند.
امیر سخن در قسمتی از این خطبه می فرماید: «فَاللَّهَ اللَّهَ فِی کِبْرِ الْحَمِیَّةِ وَ فَخْرِ الجاهِلِیَّةِ! فَانَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَآنِ وَ مَنافِخُ الشَّیْطَانِ الَّتِی خَدَعَ بِها الْامَمَ الماضِیَةَ وَ الْقُرُونَ الخالِیَةَ حَتَّی أَعْنَقُوا فی حَنادِسِ جَهالَتِهِ و مَهَاوِی ضَلَالَتِهِ «1»؛ مردم! خدا را خدا را! از کبر و نخوت تعصّبآمیز و تفاخر جاهلی برحذر باشید که زادگاه کینه و جایگاه وسوسههای شیطان است؛ همان که ملّتهای پیشین و امّتهای قرون گذشته را فریفته است تا آنجا که در تاریکیهای جهالت فرو رفتند و در گودالهای هلاکت سقوط کردند.»
این سخن حضرت آن قدر زیبا و جالب است که گویی هم اکنون برای دردهای جامعه ما بیان شده است. غوغا سالاران جامعه ما نیز باید با درک این پیام، از تعصّبهای بیجا دست بردارند و به جای غوغا سالاری، تسلیم حق و حقیقت باشند.
______________________________
(1) نهج البلاغه، خطبه 192.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 207
مثال چهل و ششم: اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
اشاره
آخرین آیه سوره فتح، چهل و ششمین مثال مارا تشکیل می دهد، خداوند کریم در این مثال زیبا می فرماید:
مُحَمَّدٌ رَسُولُاللَّه وَالَّذِینَمَعَهُ اشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَرهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضواناً سیماهُمْ فیِ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فیِ التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فیِ الانْجِیلِ کَزَرْعٍ اخْرَجَ شَطْئَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّراعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَاللَّهُ الَّذِینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ اجْراً عَظِیماً
محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست و کسانی که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می بینی درحالیکه همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنها در تورات است و مثل آنان در انجیل این است: همانند زراعتی که جوانههای خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و به قدری رشد و نمو کرده که زارعان را به شگفتی وامی دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورده!
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 208
(ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.
دور نمای بحث
این مثال جالب و زیبا که متشکّل از یک توصیف در تورات و یک مثال در انجیل است، در باره یاران واقعی پیامبر است. این مثال از یک سو، از آنچه یاران پیامبر صلی الله علیه و آله متّصف به آن بودهاند، حکایت میکند و از سوی دیگر به تمام کسانی که می خواهند، مسلمان حقیقی و یاور واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله و اهلبیت علیهم السلام باشند، می آموزد که باید دارای چه صفات و ویژگیهایی باشند.
شأن نزول آیه مثل
سوره فتح پس از صلح حدیبیّه نازل شد. در سال ششم از هجرت، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به مسلمان اعلام کرد که آماده حجّ عمره و زیارت کعبه معظّمه و بیت اللّه الحرام شوند. هزار و چهار صد نفر از مسلمانان به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجد شجره لباس احرام پوشیدند و به قصد زیارت قبلهگاه مسلمین به سوی مکّه حرکت کردند.
اسلحهای به جز شمشیر، که هر مسافری برای دفع خطرهای احتمالی همراه خود میبرد، همراه نداشتند؛ بنا بر این شکل ظاهری مسلمانان که لباس آنها دو حوله احرام و سلاح آنان یک شمشیر بود، هیچ شباهتی به کسانی که قصد جنگ دارند، نداشت؛ بلکه ظاهر آنان، همانند قصد و نیّت حقیقی شان، تجلّی یک زائر را داشت. پیامبر صلی الله علیه و آله و اصحاب، بنابر علل خاصّی به سمت حدیبیّه «1» حرکت نموده و در آنجا توقّف کردند.
______________________________
(1) «حُدیبیّه» در غرب مکّه و بین جدّه و مکّه قرار گرفته است. امروزه تا مکّه شانزده کیلومتر فاصله دارد. حدیبیّه میقات عمره مفرده است؛ یعنی برای عمره مفرده میتوان از آنجا احرام بست؛ بنابراین کسانی که مستقیماً از جدّه به سمت مکّه حرکت میکنند، و به مدینه نمی روند، نزدیکترین و بهترین میقات برای احرام آنان، حدیبیّه است؛ ولی این میقات در جادّه قدیم جدّه- مکّه، واقع شده است. امّا به محاذات آن در جادّه جدید مسجدی احداث کردهاند که از آنجا نیز میتوان محرم شد. حدیبیّه تقریباً مرز پایانی حرم است؛ یعنی فاصله حدیبیّه با تابلوهای نشانههای حرم اندک است. عدّهای از سادات در این مکان زندگی میکنند و شاید به همین جهت این مکان را «وادی فاطمه» نیز میخوانند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 209
مشرکان مکّه از آمدن پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان نگران و مضطرب شدند. نگرانی آنها به این جهت بود که اگر مسلمانان وارد مکّه شوند و به شکل و شیوه خود به زیارت خانه خدا بپردازند، باعث جلب توجّه مردم می شوند و چه بسا مردم را تحت تأثیر خود قرار دهند و آنها اسلام را بپذیرند؛ بدین جهت تصمیم گرفتند، به شکلی مانع ورود مسلمانان به مکّه گردند. کفّار مکّه شخصی را به نام «عروة بن مسعود» که فردی زیرک و دانا بود به سوی مسلمانان فرستادند. «عروه» خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله رسید و از علّت سفر مسلمانان به مکّه سؤال کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: مسلمانان برای زیارت آمدهاند و قصد انجام عمره مفرده دارند، به همین خاطر لباس جنگ نپوشیدهاند و سلاح جنگی (همچون نیزه، سپر، خنجَر و مانند آن) همراه ندارند بلکه دو حوله احرام پوشیدهاند و تنها شمشیری حمایل کردهاند.
پس از گفت و گو و مذاکره، قرار شد که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و مسلمانان در حدیبیّه بمانند تا «عروه» نتیجه مذاکراتش با رسول خدا صلی الله علیه و آله را به اطّلاع سران قریش برساند.
«عروه» در این بین صحنهای را مشاهده کرد که در سرنوشت صلح حدیبیّه مؤثر بود؛ او پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را که مشغول وضو ساختن بود، دید در حالی که مسلمانان اجازه نمی دادند حتّی یک قطره آب وضوی آن حضرت بر زمین بریزد و برای دریافت قطرههای وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله، جهت تبّرک، از همدیگر سبقت می گرفتند!
به هر حال «عروه» به مکّه بازگشت و نتیجه مذاکراتش با پیامبر صلی الله علیه و آله را به اطّلاع مشرکان مکّه رساند، و به آنها توصیه کرد که با مسلمانان به جنگ برنخیزند؛ زیرا مسلمانان بی اندازه عاشق پیامبرند و در راه او هر کاری می کنند؛ سپس جریان وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله را برای آنها شرح داد. مشرکان مکّه به این نتیجه رسیدند که با پیامبر صلی الله علیه و آله
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 210
صلح کنند، مشروط بر اینکه مسلمانان در این سال برای زیارت به مکّه نیایند.
«عروه» و «سهیل بن عمرو» را با شرایط فوق برای بستن قرار داد صلح به حدیبیّه روانه کردند. پس از دیدار نمایندگان قریش با حضرت رسول صلی الله علیه و آله و توافق بر صلح، آن حضرت به علی علیه السلام دستور داد صلحنامه را بنویسد.
علی جان بنویس: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم». «سهیل» اعتراض کرد و گفت: اگر ما شعار شما مسلمانان را قبول داشتیم که دیگر با هم مخاصمه و جنگ نداشتیم؛ باید بنویسید «بِسْمِکَ اللَّهُمَّ». «1»
این سخن «سهیل» بر مسلمانان سنگین آمد؛ ولی پیامبر صلی الله علیه و آله آن را پذیرفت و به علی علیه السلام فرمود همان طور که آنها می گویند بنویسد، سپس فرمود: علی جان بنویس:
«این صلحنامهای است که میان محمّد رسول اللّه از سوی مسلمانان و سهیل بن عمرو از سوی سران قریش نوشته شده است.»
بار دیگر سهیل لب به اعتراض گشوده و گفت: «اگر ما تورا به عنوان رسول خدا قبول داشتیم، احتیاجی به صلحنامه نبود؛ به جای رسول اللّه، نام پدرت را بنویس!» این اعتراض سهیل بار دیگر خشم مسلمانان را برافروخت؛ ولی پیامبر صلی الله علیه و آله این مطلب را نیز پذیرفت و بالاخره صلحنامه نوشته شد و قرار شد مسلمانان سال آینده، فقط به مدّت سه روز برای زیارت بیتاللّه الحرام و انجام عمره مفرده به مکّه مشرّف شوند. «2»
صلح حدیبیّه آثار فراوانی داشت و «فتح المبین» که در آغاز سوره فتح به آن اشاره شده، همین صلح است. صلح حدیبیّه حقیقتاً فتح مبینی بود؛ زیرا آثار و برکات زیادی برای مسلمانان داشت هرچند برخی از مسلمانهای داغ افراطی کوتاه فکر، از این صلح ناراحت شدند و گفتند: «از مدینه تا مکّه دوازده روز پیاده بیاییم، آنگاه، بدون تشرف به مکّه و زیارت خانه خدا باز گردیم؛ این کار درستی نیست، باید با مشرکان
______________________________
(1) این تعبیری بود که مشرکان مکّه معمولًا در ابتدای نامههای خود می نوشتند.
(2) فروغ ابدیّت، جلد 2، صفحه 580 به بعد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 211
بجنگیم!»
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «عجله نکنید، انشاءاللّه به زودی با قوّت و قدرت وارد مکّه خواهیم شد!»
حضرت سپس دستور داد شتران و گوسفندان و گاوهایی را که برای قربانی آورده بودند همان جا قربانی کنند و از احرام خارج شوند و به مدینه بازگردند.
در اینجا آیاتی از قران مجید نازل شد و به مسلمانان دلداری داد؛ آیات مذکور حاوی مطالب ذیل بود:
اوّل این که وعده فتح مکّه و دخول با عزّت و عظمت مسلمانان را به مکّه خبر داد «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ انْ شاءَاللَّهُ «1»» و این از آیات غیبی و معجزات قرآن مجید محسوب می شود.
دوم این که وعده پیروزی و غلبه پیامبر و مسلمانان بر تمام ادیان و مذاهب جهان داده شد «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ «2»» و صفات شایسته و نیک مؤمنان و اصحاب رسول خدا را بیان کرد.
پس از روشن شدن شأن نزول به شرح و تفسیر آیه مثل باز می گردیم.
توصیف اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در تورات
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»- اگر انسان متعصّب و نادانی همانند سهیل بن عمرو، نبوّت و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله را انکار کند و نپذیرد، واقعیّت عوض نمی شود، شما مسلمانان از این سخن نابخردانه آزرده خاطر نشوید؛ زیرا خداوند زمین و آسمان و خالق جهان هستی، پیامبر شما را به عنوان «رسول اللَّه» قبول دارد.
«وَ الَّذِیِنَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ»- کسانی که همراه و همگام با رسول خدایند،
______________________________
(1) سوره فتح، آیه 27.
(2) سوره فتح، آیه 28.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 212
کسانی که نه فقط مدّعی مسلمانی، بلکه در میدان عمل نیز عقیده خود را به اسلام نشان میدهند، و خلاصه کسانی که یار و یاور حقیقی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله میباشند، دارای پنج صفت عالی و زیبا هستند.
یعنی شما هم اگر می خواهید یاور حقیقی امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) باشید، باید واجد این صفات پنجگانه شوید:
نخستین صفت آنها این است که در مقابل دشمنان شدید و قوی و محکم هستند و ترس و هراسی ندارند و همچون سدّی قوی و نفوذ ناپذیر دافعهای قوی و نیرومند دارند.
طبق این آیه شریفه، خشونت در مقابل دشمن نه تنها عیب نیست، بلکه خوب و گاهی لازم است. کسانی که در عصر حاضر خشونت را بطور کلّی مردود میدانند معنای خشونت را نمیفهمند و با آیات قرآن و تاریخ اسلام آشنایی ندارند. در مقابل دشمن باید محکم ایستاد؛ گرگ، زبان نرم و منطق و استدلال نمی فهمد؛ بلکه باید با هر سلاحی که داریم او را از خود دور کنیم.
بسیاری از انسانهای عصر حاضر از گرگ بدترند؛ انسان نماهایی که در فلسطین اشغالی شکم زن مسلمان حامله را پاره می کنند و کودک درون رحم او را با گلوله میکشند، منطق و نرمی نمیفهمند! در مقابل چنین انسانی نماهایی باید ایستاد و دفاع کرد و این عین عدالت است. این کاری است که طبیعت نیز با آن همراه است؛ گلبولهای سفید بدن ما، هنگامی که متوجّه ورود دشمن خطرناک، یعنی میکروبها، به بدن می شوند با شدّت و قاطعّیت با آن برخورد نموده و آنها را نابود میکنند!
بنابراین اوّلین ویژگی یاران پیامبر صلی الله علیه و آله برخورد سخت و شدید آنان با دشمنان است.
«رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»- دومین صفت مسلمان واقعی آن است که همان اندازه که در برابر دشمن، شدید و سخت است، با دوستان خود و سایر مسلمانان مهربان و صمیمی
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 213
است؛ مهر با دوستان و قهر با دشمنان، جاذبه در مقابل مسلمانان و دافعه در مقابل کفّار از ویژگیهای اصحاب پیامبر است. مسلمان واقعی مجموعهای است از قهر و لطف!
اگر رزمندگان شیعه جنوب لبنان نبودند، آن دلیرمردانی که مظهر «اشِدّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ وَ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» هستند، اسرائیل به بسیاری از کشورهای همسایهاش تجاوز میکرد؛ چون اسرائیل گرگ است و گرگ جز زبان زور نمیفهمد. این جوانان چه دلیرانه درخشیدند! سیّد حسن نصر اللّه، رئیس حزب اللّه لبنان میگفت: اینها (رزمندگان شیعه) کاری کردند که تمام ارتشهای کشورهای عربی نتوانست انجام دهد!
«تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً»- سومین ویژگی مسلمانان حقیقی این است که پیوندشان با خداوند برقرار است و آنها را (پیوسته) در حال رکوع و سجود می بینید؛ معنای این جمله این است که آنها همواره در حال عبادت و پرستش پروردگارند، کسب و کار آنها، رفت و آمد آنها، استراحت و تفریح آنها، دوستی و دشمنی آنها، خلاصه تمام رفتارهایشان عبادت است؛ چون تمام کارهایشان به قصد قربت و به نیّت رضای الهی است و به وسیله همین عبادت و رکوع و سجود است که قوّت و قدرت می گیرند و در مقابل دشمن، شّدت و سختی و در مقابل دوست، نرمی و لطافت نشان میدهند.
«یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً»- ویژگی دیگر مسلمانانی که گام جای گام پیامبر صلی الله علیه و آله میگذارند، خلوص نیّت آنها است، آنها در تمام کارها رضایت و خشنودی پروردگار را طالبند و به دنبال فضل و رضوان الهیاند. ریا و خودنمایی و خود فروشی و مانند آن در کار آنها راه ندارد.
خوانندگان محترم! خلوص نیّت اکسیر عجیبی است، هر قدر اخلاص انسان بیشتر باشد توفیقش بیشتر خواهد بود؛ اخلاص، اخلاص، اخلاص!
«سیماهُمْ فیِ وُجُوهِهِمْ مِنْ اثَرِ السُّجُودِ»- صفت دیگر پیروان راستین پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله این است که آثار عبادت و سجده در صورت آنها پیدا و نمایان است؛ «از کوزه برون همان تراود که در اوست.»
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 214
«سیما» در لغت عرب به معنای «علامت» است، برخلاف فارسی که به معنای صورت میباشد. علامت مسلمانان واقعی این است که اعتقاد درونی و عبادات پنهانی شان به چهره آنها نیز سرایت کند و نور ایمانی که در قلب شان روشن است، از چهرههایشان متبلور گردد. اگر آیه را توسعه دهیم، معنایش این است که آثار ایمان در تمام صحنههای زندگی آنها قابل رؤیت است؛ یعنی هم در رفتار فردی شان هم در رفتارهای اجتماعی شان؛ و خلاصه آثار ایمان در تمام حرکات و سکناتشان دیده میشود.
«ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ»- این ویژگیهای پنجگانه که ذکر شد، صفات مسلمانان و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله است که در کتاب آسمانی تورات آمده است.
خوانندگان عزیز! راه روشن است، فقط همّتی بلند و ارادهای محکم لازم است.
متّصف به این صفات پنجگانه شو و خود را در جمع یاران امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) ببین! ای کسانی که عمری «یا لَیْتَنا کُنَّا مَعَکُمْ فَنَفُوْزَ فَوْزاً عَظیْماً» گفتهاید، فوز عظیم با اتّصاف به این صفات پنجگانه حاصل میشود.
علی علیه السلام نمونه کامل ویژگیهای پنجگانه
علی علیه السلام در باره مقاومت و ایستادگی خویش در برابر دشمن میگوید: «وَ اللَّهِ لَوْ تَظاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلی قِتالِی لَما وَلَّیْتُ «1»؛ به خدا قسم! اگر تمام عرب در مقابلم بایستند فرار نمیکنم!» امیر مؤمنان علیه السلام که در برابر دشمن کانون خشم و قهر و غضب است، هنگامی که در مقابل دوستان و مسلمانان قرار میگیرد، دریایی از لطف و عاطفه است، وقتی یتیم مسلمانی را میبیند، او را بر زانو مینشاند و دست نوازش بر سرش میکشد و سیلاب اشکش جاری میشود، به گونه ای که انسان باور نمیکند این علی، همان علی است که در مقابل دشمن کانون خشم است. علی وقتی که برای کمک به یک
______________________________
(1) بحار الانوار، جلد 21، صفحه 26.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 215
همسر شهید به کنار تنور آتش میرود، صورت خود را به آتش نزدیک میکند تا با چشیدن حرارت آتش از یتیمان غافل نشود.
علی علیه السلام همواره در حال بندگی و عبودیّت خداوند بوده است. آن اسوه عبادت در برخی از اوقات، شبانه روز هزار رکعت نماز میخوانده است. «1»
اخلاص علی علیه السلام بینظیر است، تمام وجود علی علیه السلام اخلاص است. در جنگ خندق، وقتی عمرو بن عبد ود مغلوب میشود و علی علیه السلام بر سینه او مینشیند، «ابن عبد ود» آب دهان بر صورت «علی» علیه السلام می اندازد و به او ناسزا میگوید. علی علیه السلام برمی خیزد و در میدان جنگ چند قدمی حرکت میکند، سپس بر میگردد تا سر دشمن خدا را قطع کند. مسلمانان که از دور نظارهگر این صحنه بودند وقتی از سرّ این مسئله سؤال میکنند؛ حضرت میفرماید: «قَدْ کانَ لَشَتَمَ امّیِ وَ تَفَلَ فِی وَجْهِی فَخَشِیتُ انْ اضْرِبَهُ لَحِظِّ نَفْسِی فَتَرَکْتُهُ حَتّی سَکَنَ مابِی ثُمَّ قَتَلْتُهُ فِی اللَّهِ «2»؛ او به مادرم جسارت کرد و در صورتم آب دهان انداخت، ترسیدم اگر او را بکشم، به خاطر تسکین دل خود باشد (و از روی اخلاص نباشد)؛ بدین جهت در آن لحظه او را رها کردم، تا دلم آرام شود و خشمم فرو نشیند؛ سپس او را (از روی اخلاص و) برای رضای خدا کشتم.»
شاعر زبر دست فارسی زبان، مولانا جلال الدّین بلخی، درباره داستان فوق چنین سروده است:
از علی آموز اخلاص عملشیر حق را دان منزّه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافتزود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت بر روی علیافتخار هر نبیّ و هر ولیّ
او خدو انداخت بر رویی که ماهسجده آرد پیش او در سجده گاه
______________________________
(1) بحار الانوار، جلد 41، صفحه 24. علّامه امینی میگوید: در نجف اشرف سراغ داریم افرادی را که در 8 ساعت هزار رکعت نماز میخواندند؛ بنا بر این مطلب فوق غیر ممکن نیست.
(2) بحار الانوار، جلد 41، صفحه 51 (به نقل از مظهر ولایت، صفحه 365).
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 216 در زمان شمشیر انداخت آن علیکرد او اندر عزایش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عملاز نمودن عفو و رحم بی محل
گفت: بر من تیغ تیز افراشتیاز چه افکندی مرا بگذاشتی
سپس از زبان حضرت علی علیه السلام میگوید:
گفت من تیغ از پی حق میزنمبنده حقّم نه مأمور تنم
شیر حقّم نیستم شیر هوافعل من بر دین من باشد گوا «1»
بنابراین نشانههای ایمان در سراسر زندگی علی علیه السلام نمایان است و آثار عبادت و بندگی در چهره نورانیاش آشکار است.
مثل اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در انجیل
در قسمت اوّل آیه مثل، توصیف ویژگیهای اصحاب راستین پیامبر صلی الله علیه و آله را در تورات مطالعه کردیم و ضمناً معلوم شد که تورات و انجیل نه تنها از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سخن گفته و نشانههای او را بیان نموده، بلکه ویژگیها و صفات شایسته یاران حقیقی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را نیز شرح داده است.
در ادامه آیه شریفه، خداوند مثل پیروان حقیقی خاتمالانبیاء صلی الله علیه و آله را در انجیل بیان میکند که به شرح آن می پردازیم:
«وَ مَثَلُهُمْ فِی الانْجِیِلِ کَزَرْعٍ»- مثل پیروان صادق و مخلص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، در کتاب آسمانی مسیحیان؛ یعنی انجیل، مثل مزرعه و زراعتی است که دارای ویژگیهای پنجگانه است.
1- «اخْرَجَ شَطْلئَهُ»- «شَطَأَ» در لغت عرب دو معنی دارد: نخست به جوانههایی اطلاق میشود که در کناره گیاهان یا درختان میروید و کم کم رشد و نمو کرده و مستقل میشود.
______________________________
(1) این قصیده بسیار طولانی است، مشروح آن را در کتاب مظهر ولایت، صفحه 365 مطالعه فرمائید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 217
دیگر این که به نوزادان حیوانات که بر اثر زاد و ولد، زیاد میشوند اطلاق میشود؛ بنابراین شَطَأَ به معنای زایندگی، بالندگی، فزایندگی، گستردگی و مانند آن است.
زراعتِ مورد مثل، اوّلین ویژگیاش این است که تنها و محدود نیست؛ بلکه جوانه میزند و زاینده است؛ به عبارت دیگر، عقیم و نازا نسیت؛ بلکه همواره در حال تولید و تکثیر است.
2- «فَآزَرَهُ»- «آزر و موازرت» به معنای حمایت و تقویت است؛ «وزیر» را از آن جهت وزیر میگویند که از «شاه» حمایت میکند و او را تقویت مینماید. علی علیه السلام از آن جهت و زیر پیامبر صلی الله علیه و آله نامیده شد که حامی آن حضرت بود و در راه تقویت دین او تلاش کرد.
زراعت مورد مثل، نه تنها رشد و بالندگی و زایندگی دارد و جوانههایی میزند؛ بلکه همواره آن جوانهها را مورد حمایت خود قرار میدهد، موانع آن را از سر راهش بر میدارد و نیازهایش را به او میرساند، هم حمایتش میکند و هم او را مورد تقویت قرار میدهد.
3- «فَاسْتَغْلَظَ»- ویژگی سوم آن مزرعه این است که جوانههایی که مورد حمایت باغ قرار گرفته، کم کم محکم میشوند و در سایه حمایت و تقویت مزرعه، استحکام مییابند.
4- «فاسْتوی عَلی سُوقِهِ»- حمایت و تقویت از این جوانهها تا آنجا ادامه مییابد که کم کم اینها احساس استقلال میکنند و روی پای خود میایستند و دوران وابستگی آنها به سر آمده و خود اینها شروع به جوانه زدن میکنند و جوانههای آنها نیز به همان شکل سابق مراحل سه گانه «حمایت» و «استحکام» و «استقلال» را سپری میکنند.
5- «یُعْجِبُ الزُّراعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ»- رشد و نمو و تولید و تکثیر این مزرعه با برکت، بقدری زیاد و چشمگیر است که زراعت کاران و کشاورزان را در حیرت و شگفتی فرو میبرد، به گونهای که آنها از تعجّب انگشت بر دهان میگذارند؛ زیرا که
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 218
برخی از این درختان و گیاهان در مدّت کوتاهی سراسر باغ را میپوشاند ولی در مقابل، کافران در خشم فرو میروند.
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مْنهُمْ مَغْفِرَةً وَ اجْراً عَظِیماً»- خداوند متعال فقط به یاران و اصحابی از پیامبر که اوّلًا، ایمان آورده و اعتقادات، خود را اصلاح کرده باشند و ثانیاً، اعمال و کردار شایسته داشته باشند و آن اعتقادات، افعال آنها را به سمت صلاح حرکت دهد، وعده غفران و بخشش و اجر عظیم و بزرگ داده است؛ نه به تمام یاران و اصحاب پیامبر!
به عبارت دیگر، کلمه «منهم»- به اصطلاح ادبای عرب- «تبعیضیه» است و شامل برخی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله که صفات آنها در ذیل آیه آمده است، میگردد؛ نه همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله.
خلاصه این که، طبق این آیه شریفه برخی از اصحاب پیامبر به مزرعهای زاینده و باالنده تشبیه شدهاند و بخاطر ایمان و عمل صالح شان، بشارت «مغفرت» و «اجر عظیم» داده شدهاند.
پیامهای آیه:
1 اسلام دین جهانی است.
آیه شریفه فوق از مثالهای عجیب قرآنی است و پیام مهم و بزرگی برای مسلمانان دارد. طبق این آیه، مسلمان واقعی نباید تنها به فکر اصلاح و حفظ عقیده و دین خود باشد، بلکه باید به فکر گسترش اسلام و هدایت بقیّه مردم نیز باشد. حفظ دین کاری شایسته و خوب است؛ ولی کافی نیست. یک مسلمان باید دائماً جوانه بزند، شاگرد تربیت کند، فرزندان خوب پرورش دهد، دوستان شایسته انتخاب و اصلاح نماید، خانوادهای نمونه پرورش دهد و از آنها حمایت کند تا کم کم استحکام یابند و مستقل شوند و خود آنها هر کدام روی خطّ تولید و رشد و حمایت و استحکام و استقلال قرار گیرند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 219
جامعه اسلامی به معنای واقعی کلمه، جامعهای فزاینده، گسترش یابنده، زاینده و مولّد است، نه جامعهای محدود که فقط در چهار چوب خود قرار گرفته و هیچ پیشرفت و ترقّی ندارد. این آیه به مسلمانان دستور میدهد که به آنچه دارند، قناعت نکنند؛ بلکه در راه جهانی کردن اسلام- که تنها دین برحق است- سعی و تلاش کنند.
قرآن چه میگوید! ما چه کرده و چه میکنیم! و دیگران چه کردهاند! قرآن طبق این آیه سفارش میکند که از تمام ابزار و آلات روز استفاده کنید، از فرستندهها، ماهوارهها، کامپیوتر و اینتِرنت، مطبوعات و کتابها، مبلّغین، سینما و خلاصه از تمام امکانات جدید بهره گیرید و پیام اسلام را به تمام جهان برسانید.
آیا ما قرآن مجید را که نسخه اصلی سعادت بشر و حاوی بهترین معارف دینی است، تا کنون به وسیله ترجمه به زبانهای مختلف دنیا عرضه کردهایم؟ در حالی که انجیل تحریف شده و خالی از معارف مسیحیّت، به بیش از هزار زبان ترجمه شده و به تمام مردم جهان عرضه شده است!
آیا این استفاده کامل و بهینه از وسایل مدرن و پیشرفته روز است؟!
آیه مثل به حوزههای علمیّه پیام میدهد که باید مبلّغین مبرّز و آماده و آشنا به زبانهای مختلف دنیا داشته باشند که پاسخگوی در خواستهای مکرّر داخل و خارج از کشور، در سراسر جهان باشند.
پس از فروپاشی شوروی، خلأ مذهبی عجیبی در اروپای شرقی احساس شد و از آنجا که مسلمانانی در این کشورها بودند، زمینه پذیرش اسلام در سایر مردم این منطقه نیز وجود داشت؛ ولی متأسّفانه مبلّغین آشنا به زبانهای آن منطقه به اندازه کافی نداشتیم تا از این فرصت طلایی استفاده کنیم؛ در حالی که «پاپ» دستور داد یک صد هزار روحانی مسیحی با هزینه نمودن یک صد میلیو ن دلار روانه اروپای شرقی شوند و از این فرصت استثنایی بخوبی استفاده کردند و مردم را به مسیحیّت فرا خواندند!
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 220
حوزههای علمیّه، دانشگاهها، حکومتهای اسلامی، پدران، مادران، مربّیان، معلّمها و ... در این راستا مسؤولیّتی بس سنگین دارند.
بزرگان دین، در این زمینه، همانند سایر عرصههای اجتماعی و دینی موفّق بودهاند؛ به عنوان نمونه، حضرت علی علیه السلام در عصر و زمان خود چه قدر سخنرانی کرد! چه قدر کلمات حکمتآمیز بیان فرمود! چه قدر نامههای سراسر حکمت و مملو از معارف نوشت! که نهج البلاغه گلچینی از آن است، و ای کاش سیّد رضیّ تمام آنچه از سخنان مولی را دیده بود جمع آوری میکرد و به ما میرساند!
علی علیه السلام مردی است که همانند این مزرعه زاینده است، همواره به هدایت مردم و کارهای عبادی و اجتماعی مشغول است. عدد هزار را در زندگانی علی علیه السلام زیاد میبینیم، آن حضرت از دسترنج شخصی خود هزار برده میخرد و آزاد میکند! «1» بعضی از شبها هزار رکعت نماز میخواند! «2» در یکی از شبهای جنگ صفیّن، حضرت بیش از پانصد و بنا به قولی نزدیک به هزار نفر از یاران معاویه را کشت و با هر ضربتی تکبیر میگفت! «3»
شیعیان علی علیه السلام نیز باید در همه امور، مخصوصاً در این مسایل، از علی علیه السلام پیروی کنند.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در صدر اسلام چه کرد؟ اسلامی که در مهد جاهلیّت و سرزمین خشک و سوزان؛ یعنی مکّه ظهور کرد چگونه بالنده و زاینده بود و جوانههای مختلفی زد که در مدّت کمتر از صدسال، اکثر نقاط دنیا را فتح کرد!
______________________________
(1) وسائل الشّیعه، جلد 16، ابواب العتق، باب ا، ح 3 و 6.
(2) در روایتی که ابو بصیر از امام صادق علیه السلام نقل میکند میخوانیم که: حضرت علی علیه السلام در اواخر عمرش در هر شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند! (بحار الانوار، جلد 41، صفحه 24.)
(3) آن شب را «لیلة الهریر» یا «شب فرار» نامیدند چون بر اثر شدّت جنگ، افراد زیادی از دشمن گریختند. در این شب یک هزار و هفتاد نفر از یاران امام علیه السلام از جمله «اویس قرنی» و «خزیمة بن ثابت ذو الشّهادتین» به شهادت رسیدند و دهها هزار نفر از سپاهیان معاویه کشته شدند. (ترجمه و شرح مناقب خوارزمی، صفحه 248 و منتهی الامال، جلد اوّل، صفحه 293.)
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 221
در آن زمان پنج تمدّن در گرداگرد مکّه وجود داشت؛ در قسمت شمال، تمدّن روم؛ در شرق، تمدّن ایران و در کنار آن تمدّن بابل؛ در عراق و در جنوب مکّه، تمدّن یمن و در غرب آن تمدّن مصر باستان بود؛ هنگامی که نهال نو پای اسلام روئید و استحکام یافت و استقلال پیدا کرد، شروع به جوانه زدن نمود. در مدّت کمتر از صد سال، ایران، یمن، مصر و بابل را فتح کرد و آن جوانهها سراسر این چهار تمدّن را پوشاند.
مسلمانان نیز باید چنین باشند؛ در حالی که متأسّفانه برخی از ما حتّی به تربیت فرزندانمان نمی پردازیم. برخی از انسانها، صبح هنگام، زمانی که هنوز بچّههایش از خواب بر نخواستهاند، از خانه بیرون میروند؛ شب هنگام، زمانی که بچّهها دوباره به خواب رفتهاند، به خانه باز میگردند و فرزندان خود را در خواب ملاقات میکنند و هیچ اقدامی برای تربیت آنها نمیکنند.
آخرین نکته این که مسلمانان امروز، اگر بخواهند همچون مسلمانان صدر اسلام، دیگر کشورها را فتح کنند، اوّل باید خودشان را اصلاح کنند و اختلاف و تفرقه داخلی را تبدیل به وحدت و اتّحاد کنند؛ کتابها و روزنامههایی که علیه یکدیگر مینویسند، تبدیل به کتاب واحد کنند و به خارج ارسال دارند.
2 مثال مذکور شامل همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله نمیشود!
به تمام کسانی که توفیق تشرّف خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله را داشتهاند و آن حضرت را از نزدیک زیارت کردهاند اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله میگویند. آیا مثل زیبای فوق که قرآن مجید از انجیل نقل کرده است، شامل تمام اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله میشود، یا اختصاص به برخی از آنان دارد؟
پاسخ: با دقّت در خود آیه شریفه، پاسخ این سؤال روشن میشود. در ذیل آیه مثل آمده است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَاجْراً عَظیماً»؛ یعنی اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله دو دسته بودند:
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 222
1- کسانی که ایمان آورده بودند و عمل صالح انجام میدادند؛ مغفرت و اجر عظیم از آن اینان است.
2- کسانی که ایمان حقیقی نیاورده و عمل صالح انجام نمیدادند؛ اینان محروم از غفران الهی و اجر او هستند.
بنابراین، اگر تمام اصحاب رسول اللّه را تنزیه کنیم و همه آنها را خوب بدانیم همان گونه که برخی از اهل سنّت گفتهاند- با قرآن مجید سازگاری ندارد؛ «1» زیرا آیات فراوانی در سراسر قرآن مجید، مخصوصاً در سوره توبه در مذمّت برخی از اصحاب پیامبر آمده است. در ضمن اگر همه اصحاب حضرت رسول علیه السلام خوب بودند، چرا برخی از آنان با برخی دیگر جنگیدند! آیا این تناقض نیست!
در یکی از سفرهای مکّه، پس از نماز مغرب در مسجد الحرام با چند تن از برادران اهل سنّت به گفتوگو نشستیم، اتّفاقاً سخن از تنزیه اصحاب حضرت رسول صلی الله علیه و آله به میان آمد. آنان گفتند: همه اصحاب آن حضرت خوبند، سؤال کردم: اگر شما جنگ صفیّن حاضر بودید، در سپاه علی علیه السلام قرار میگرفتید یا معاویه؟ گفتند: در سپاه علی علیه السلام؛ ولی به معاویه نیز توهین نمی کردیم. گفتم: اگر حضرت علی علیه السلام شمشیری به دست شما میداد و میفرمود: به معاویه حمله کنید و او را بکشید، چه میکردید؟
گفتند: دستور علی علیه السلام را اجرا میکردیم و معاویه را میکشتیم؛ ولی کمتر از گل به او نمیگفتیم؟! این طرز تفکّر بیشتر شبیه شوخی است.
برخی از آنان این گونه توجیه می کنند که معاویه و علی علیه السلام هر دو بر اساس اجتهاد و استنباط شخصی خود این کار را کردند؛ پس هیچ کدام مقصّر نیستند. طلحه و زبیر و عایشه هم طبق اجتهاد شان با علی علیه السلام جنگیدند و هیچ کدام در پیشگاه خداوند مقصّر نیستند. بنابراین هر کدام به وظیفه شرعی خود عمل کردهاند!
بطلان این توجیه بسیار روشن است، اگر این سخن را بپذیریم، دیگر گناهکاری
______________________________
(1) شرح این مطلب را در کتاب «نظریة عدالة الصّحابة» نوشته استاد احمد حسین یعقوب مطالعه فرمائید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 223
روی زمین نمیماند؛ هابیل و قابیل هر دو بر اساس اجتهاد و استنباطشان با هم درگیر شدند و هر کدام به وظیفه خود عمل کردند؛ پس هیچ کدام محکوم نیستند! موسی و فرعون؛ ابراهیم و نمرود؛ عیسی و بت پرستان؛ شعیب و قومش و ...؛ هر کدام بر اساس استنباط و اجتهاد خود عمل کردند؛ پس هیچ یک مقصّر نیستند! چرا انسان شعری بگوید که در قافیهاش بماند!
***
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 224
مثال چهل و هفتم: غیبت
اشاره
خداوند متعال در آیه دوازدهم سوره حجرات میفرماید:
یاا یُّها الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ انَّ بَعْضَ الظَّنِّ اثْمَ وَ لا تَجَسَّسُو اوَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً ایُحِبُّ احَدُکُمْ انْ یَأْکُلَ لَحْمَ اخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوُهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید؛ زیرا بعضی از گمانها گناه است؛ و هر گز (در کار دیگران) تجسّس نکنید؛ و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید؛ تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبهپذیر و مهربان است!
دور نمای بحث
در این آیه شریفه، هر چند کلمه «مثل» مطرح نشده است؛ ولی از آنجا که یک امر معنوی و غیر مادّی را به امری محسوس و مادّی تشبیه میکند، از امثال القرآن محسوب میشود. در این مثل «غیبت» که از گناهان کبیره خطرناک و عامّ البلوی است،
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 226
به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه شده است؛ یعنی همان طور که هیچ انسانی گوشت برادر مرده خود را نمیخورد، غیبت نیز نباید بکند.
معرّفی اجمالی سوره حجرات
سوره حجرات، چهل و نهمین سوره قرآن، دارای هیجده آیه میباشد که در مدینه نازل شده است. این سوره مبارکه حاوی یک سلسله دستورات مهمّ اسلامی است و آدابی در مورد برخورد با پیامبر صلی الله علیه و آله و اولیاء اللّه در آن بیان شده است، نام «سوره اخلاق» برای این سوره به خاطر دستورالعملهای اخلاقی متعدّدی که دارد، نام مناسبی است.
در فضلیت تلاوت این سوره از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده است:
مَنْ قَرَأَ سُوَرَةَ الْحُجُراتِ اعْطِیَ مِنَ الاجْرِ عَشْرَ حَسَناتٍ بِعَدَدِ مَنْ اطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصاهُ
هر کسی سوره حجرات را تلاوت کند، خداوند ده برابر مردم کره زمین به او اجر و ثواب میهد. «1»
گاه تصوّر میشود که ذکر چنین فضیلتهایی برای قرائت یک سوره کوچک نوعی مبالغه است؛ ولی بطلان این تصّور روشن است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و معصومین علیهم السلام هرگز مبالغه نمیکنند و واضح است که منظور این روایت (و مانند آن) تلاوت تنها نیست؛ بلکه این ثوابهای عظیم برای کسی است که علاوه بر تلاوت و تفکّر پیرامون معنای این آیات الهی، به مضامین آن نیز عمل کند.
شرح و تفسیر
«یا ایُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»- مخاطب این آیه شریفه، مؤمنین هستند. در این آیه، خداوند
______________________________
(1) مجمع البیان، جلد 9، صفحه 128.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 227
متعال تمام مؤمنین را از سه کار بر حذر داشته است:
1- «اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ انَّ بَعْضَ الظَّنِّ اثْمٌ»- ای مؤمنان! از بسیاری از گمانها پرهیز کنید و گمان و اندیشه بد نسبت به دیگران نداشته باشید؛ زیرا برخی از گمانها گناه و معصیت است؛ زیرا ممکن است گمان تو اشتباه باشد، اگر اشتباه باشد، گناه بزرگی کردهای.
خداوند میخواهد همه مؤمنان در محیطی امن و امان زندگی کنند. جانشان، مالشان، آبروی شان محفوظ باشد؛ نه تنها در جامعه و محیط خارجی این امنیّت وجود داشته باشد، بلکه در محیط افکار و اندیشهها نیز باید این امنیّت حاکم باشد. و که این چه دین والایی است!
مرحوم فیض کاشانی حدیث پر محتوای زیر را از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند: «انَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنَ الْمُسْلِمِ دَمَهُ وَ مالَهُ وَ عِرْضَهُ وَ انْ یَظُنَّ بِه السُّوء «1»؛ خداوند تعدّی و تجاوز بر چهار چیز از مؤمنان را حرام کرده است: خون و مال و آبرو و این که گمان بد درباره او برند.»
اگر واقعاً همین یک دستور العمل اخلاقی عملی شود، بسیاری از کینهها، عداوتها و حسادتها از بین میرود؛ زیرا سرچشمه بسیاری از گناهان سوء ظن است.
سؤال: گمان بد بردن اختیاری نیست تا از آن اجتناب کنیم؛ مثلًا وقتی صحنهای را میبینیم ناخودآگاه گمانی در ذهن ما ایجاد میشود، بنابراین چگونه میتوانیم کاری را که اختیاری نیست ترک کنیم؟
پاسخ: اوّلًا باید سعی نمود که اعمال و رفتار دیگران را حمل بر صحّت نموده و آن را توجیه نماییم؛ یعنی مثلًا اگر در ماه رمضان کسی را دیدی که چیزی میخورد، بگو شاید مریض است یا عذر دیگری دارد! اگر جوانی را به همراه خانمی در کوچه و
______________________________
(1) المحجّة البیضاء، جلد 5، صفحه 368.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 228
خیابان دیدی، بگو شاید از محارم و بستگان اوست! اگر رفتار ناشایستی از شخصی دیدی، بگو شاید بر اثر خستگی و یا ناچاری مرتکب شده است و ...
در برخی از روایات آمده است که تا هفتاد مَحْمِل و شاید و احتمال و توجیه برای آن تصوّر کن «1»، وقتی این شایدها را گفتی، آن گمان بد در ذهنت کم رنگ میشود.
ثانیاً: اگر گمان بد در ذهن تو مستحکم و پابرجا شد، طبق آن عمل نکن و آن را از محیط فکر و ذهنت به خارج سرایت مده! و همانند گذشته با آن دوستت رفتار کن و از ابراز علاقهات نسبت به او مکاه.
خلاصه این که اجازه نده گمان بد، در افعال و کردار و برخورد تو تأثیر بگذارد. پس اوّلین صفت رذیلهای که در این آیه شریفه از آن نهی شده است، گمان بد و سوءِظن است.
2- «وَ لا تَجَسَّسُوا»- دومین دستورالعمل اخلاقی که در این آیه شریفه آمده، «ترک تجسّس» در کار مردم است.
در لغت عرب هم «تجسّس» داریم و هم «تحسّس» و هر دو به معنای جستجو کردن است؛ با این تفاوت که تجسّس، جستجو کردن در موارد غیر مجاز و نامشروع، و «تحسّس» به معنای جستجو نمودن در امور مشروع و مجاز است. حضرت
______________________________
(1) به چنین روایتی از معصومین علیهم السلام دست نیافتیم؛ ولی روایتی بدین مضمون در بحار الانوار، جلد 72، صفحه 196 به نقل از «ابیّ بن کعب» نقل شده است؛ قال ابی بن کعب: «اذا رأیتم احد اخوانکم فی خصلة تستنکرونها منه فتأوّلوا لها سبعین تأویلًا فان اطمأنّت قلوبکم علی احدها و الا فلوموا أنفسکم حیث لم تعذروه فی خصلة سترها علیه سبعون تأویلًا و انتم اولی بالانکار علی انفسکم منه؛ هرگاه صفت زشتی از یکی از برادران دینی خود دیدید، برای آن هفتاد توجیه درست کنید. اگر دلتان به یکی از این توجیهها آرام گرفت که هیچ و گرنه خودتان را ملامت کنید که با هفتاد توجیه هنوز بدبینی شما از بین نرفته است؛ پس شما سزاوارتر به عتاب و انکار هستید». هرچند بعید نیست که ابیّ بن کعب این روایت را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده باشد، مخصوصاً که مضمون بسیار جالبی دارد که عادتاً از غیر معصوم صادر نمیشود. البته روایات فراوانی داریم که دلالت بر توجیه و حمل بر صحت نمودن کارها و گفتار مؤمنان دارد؛ امّا کلمه «هفتاد بار» در آنها نیامده است. به عنوان نمونه، به بحار الانوار، جلد 71، صفحه 187 و جلد 72، صفحه 196 و جلد 75 صفحه 33 و 251، رجوع کنید؛ این روایات عمدتاً از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل شده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 229
یعقوب علیه السلام به برادران یوسف علیه السلام فرمود: «یا بُنَیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أخِیهِ؛ پسرانم! بروید، و از یوسف و برادرش جستجو کنید! «1»»
بنابراین از نظر اسلام تحسّس جایز و مشروع، امّا تجسّس غیر مجاز است.
مردم اسرار و رازهای پنهانی مختلفی دارند که نمی خواهند دیگران از آن آگاه شوند؛ جستجو کردن برای کشف امور پنهانی مردم تجسّس غیر مجاز است.
در روایتی آمده است: «اگر کسی با دیگری صحبت میکند و در هنگام سخن گفتن، او به چپ و راست خود نگاه میکند، این سخن سرّ اوست و شنونده حق ندارد آن را افشاء کند! «2»» زیرا افشاء اسرار مردم از بزرگترین گناهان است. اگر اسرار مردم افشاء شود، زندگی دنیا طاقتفرسا و مبدّل به جهنمّی سوزان خواهد شد.
مردم بدون اعتماد به یکدیگر نمیتوانند زندگی کنند؛ تجسّس پایههای اعتماد را متزلزل میکند.
البتّه در برخی موارد، مخصوصاً در کارهای اطّلاعاتی که اهداف مهم و مشروعی در نظر است- مثل این که شخصی مظنون به جاسوسی برای بیگانگان است، یا مظنون به قاچاق موادّ مخدر و مانند آن باشد- تجسّس اشکالی ندارد؛ زیرا اینها تجسّس نیست، بلکه تحسّس محسوب میشود؛ ولی این استثناءها هم باید روی حساب و کتاب باشد، نه این که بی جهت تمام مکالمات تلفنی و گفت و گوهای مردم را بشنوند و تمام مکاتبات را کنترل کنند.
خلاصه این که، دومین سفارش اخلاقی در آیه مثل، ترک تجسّس است.
3- «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»- سومین سفارش اخلاقی مطرح شده در این آیه، پرهیز از «غیبت» است. هیچ یک از شما پشت سر دیگری غیبت نکند و پرده از روی اسرار او بر ندارد.
______________________________
(1) سوره یوسف، آیه 87.
(2) المحجّة البیضاء، جلد 5، صفحه 237
.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 230
سؤال: این سه گناه چه پیوندی باهم دارند؟ آیا بطور تصادفی در کنار هم ذکر شدهاند، یا ارتباطی با یکدیگر دارند؟
پاسخ: انصاف این است که این سه، باهم مرتبطند و هر یک معلول دیگری است.
در برخوردها و معاشرتها، ابتداء سوءظن حاصل میشود، اگر بتواند با آن مبارزه نموده و آن را برطرف سازد، باید خدا را شکر نماید و گرنه، آن سوءظن باعث تجسّس در کار دیگران میشود؛ در این مرحله نیز اگر با هوای نفس جهاد کرد و بر آن فائق شد، خوشا به حالش و گرنه تجسّس ثمره نامیمونی به نام غیبت خواهد داشت و غیبت معلول تجسّس خواهد بود. بنابراین سوءظن منشأ و علّت تجسّس و تجسّس نیز علّت غیبت میباشد؛ و به تعبیر دیگر، غیبت معلول تجسّس و تجسّس معلول سوءظن است.
«أَ یُحِبُّ احَدُکُمْ انْ یَأکُلَ لَحْمَ اخیِهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ»- خداوند متعال پس از این که سه گناه بزرگ اخلاقی گذشته را بیان میکند و مؤمنان را از آن نهی مینماید، مثالی برای غیبت- که متأسّفانه نقل مجلس غالب مردم است- میزند و میفرماید که غیبت کردن پشت سر یک مسلمان، و پرده برداشتن از سرّ و رازی که دیگران از آن اطّلاعی ندارند، همانند خوردن گوشت مرده برادر است؛ آیا کسی حاضر است قطعهای از گوشت بدن برادر مردهاش را جدا کند و بخورد! غیبت نیز شبیه این کار است. علّت این تشبیه آن است که وقتی غیبت دیگری را میکند، آبرویش را میریزد، ریختن آبروی دیگران همانند بریدن گوشت بدنشان، بلکه گاهی سختتر از آن است. و از آنجایی که مسلمانان همه برادر یکدیگرند؛ غیبت هر مسلمانی همانند خوردن گوشت برادر انسان است. تشبیه به انسان مرده نیز از این جهت است که همان طور که چنین انسانی قادر به دفاع از خویش نیست، شخصی که غیبت او میشود نیز قادر به دفاع از خود نیست؛ چون در مجلس غیبت حضور ندارد.
عجب مثال گویایی! آیا زشتتر از این- خوردن گوشت برادر مرده- کار دیگری تصّور میشود! آیا یک انسان، حتّی اگر دیوانه باشد، حاضر به انجام چنین کاری میشود!
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 231
قرآن خود پاسخ سؤالات بالا را میدهد:
«فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ تَوّابٌ رَحِیمٌ»- هرگز کسی حاضر به خوردن گوشت برادر مرده خود نمیشود! پس سزاوار است تقوای الهی پیشه کنید و به سراغ غیبت نروید؛ بلکه فکر آن را هم نکنید، همان گونه که فکر خوردن گوشت انسان مرده را نمیکنید. تقوای الهی داشته و به دیگران سوء ظن نداشته باشید، تا وادار به تجسّس و کشف رازهای پنهانی نشوید؛ تا در نتیجه به افشاء اسرار مردم دست نزنید. اگر قبلًا مرتکب این گناهان یا گناهان دیگر شدهاید و اکنون به قبح و زشتی آن پی بردهاید، به سوی خدا بازگردید و از کارهای گذشته توبه کنید که خداوند توبهپذیر و مهربان است و از گناهان و خطاهای انسان میگذرد.
پیام آیه
قبح و زشتی فوق العاده غیبت
پیام روشنی که این آیه شریفه برای همگان دارد این است که بازی کردن با آبرو و حیثیّت مردم و غیبت و عیبجوئی، همچون آدمخواری میباشد! بلکه بسان خوردن گوشت اموات است، نه مرده دشمن، که میّت برادر! و این، کارِ وحشیترین حیوانات است. به یقین کسی که ذرّهای از عواطف انسانی در وجود او باشد از انجام چنین کاری شرم دارد، پس چرا در حفظ حرمت و آبروی او آن قدر سهل انگار است که غیبت را نقل محافل خود میسازد!
مباحث تکمیلی
1 سرانجام غیبت کننده
خوانندگان محترم! غیبت عواقب و اثرات نامطلوبی دارد که در روایات نیز به آن اشاره شده است. در اینجا فقط به ذکر دو روایت بسنده میکنیم:
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 232
الف: غیبت کننده اگر توبه کند و توبهاش پذیرفته شود، آخرین کسی است که وارد بهشت میگردد و اگر موّفق به توبه و جبران گذشتهاش با اعمال صالح نشود و بمیرد، اوّلین کسی است که وارد جهنّم میشود.
«1» این روایت پشت انسان را میلرزاند! چرا مردم اهمیّت نمیدهند و به این امور توجهّی نمی کنند!
ب: در روایت دیگری آمده است: «غیبت کننده باید در روز قیامت جریمه غیبتهایش را بپردازد؛ پرونده آنها مطالعه میشود، اگر غیبت شونده گناهانی دارد، آن را به پرونده غیبت کننده منتقل میکنند و اگر گناهی ندارد، ثوابهای موجود در پرونده غیبت کننده را به پرونده غیبت شونده منتقل میکنند. «2»» آبروی مردم را بردی، باید مجازات آن را به این وسیله تحمّل کنی.
روز قیامت هنگامی که نامه اعمال را می دهند، بعضی از انسانها به نامه اعمال خود نگاه می کنند، با کمال تعجّب می بینند، قسمتی از کارهای خیری که انجام دادهاند، در نامه عملش ثبت نشده است و از سوی دیگر، برخی گناهانی که انجام نداده، در پروندهاش ثبت شده است؛ فریاد میزند: این نامه عمل من نیست، اشتباهی رخ داده است! خطاب می آید که اشتباهی رخ نداده و این پرونده، نامه عمل خود توست و آنچه می بینی مجازات غیبتهایی است که مرتکب شدهای! «3» روایات فوق بیانگر آن است که غیبت حقّالنّاس است و سختتر از حق اللَّه میباشد؛ به همین دلیل احتیاط واجب آن است که از غیبت شونده حلیّت طلبیده شود و اگر حلیّت، مفسدهای دارد، آن قدر کار خیر و صالح برای غیبت شونده انجام شود تا جبران گردد.
وای به حال کسی که غیبت شخصی را کرده باشد و غیبت شونده از دنیا رفته باشد و دسترسی به او نداشته باشد! در این صورت نیز باید آن قدر کار خیر برایش انجام دهد تا روحش از او راضی شود.
______________________________
(1) بحار الانوار، جلد 72، صفحه 222.
(2) المحجّة البیضاء، جلد 5، صفحه 125 (به نقل از انوار الفقاهة، المکاسب المحرّمه، صفحه 364).
(3) میزان الحکمة، باب 3133، حدیث 15197.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 233
2 خود مان را فریب ندهیم!
خیلیها در بحث غیبت، کلاه سرخود می گذارند و کار زشت خود را توجیه می کنند؛ مثلًا وقتی که به کار زشت آنها اعتراض شود، می گویند: «غیبتش نیست، جلوی خودش هم می گویم!» یا «غیبتش نیست، صفتش هست!» در حالی که این سخنان، توجیه غلطی است؛ زیرا اگر صفتش نباشد که تهمت و بهتان است؛ و چون صفتی است که دیگران اطّلاع ندارند، غیبت محسوب میشود همان طور که بیان آن صفت در حضور غیبت کننده، نه تنها مشکل را حل نمیکند؛ بلکه گناه مضاعف دارد؛ زیرا ایذاء مؤمن است و ایذاء مؤمن نیز از گناهان بزرگ است. «1»
برخی عذر دیگری آورده و میگویند: «او به من بدی کرد، من هم غیبتش میکنم!» در حالی که این مجّوز غیبت نیست. آیا اگر کسی مزاحم ناموس شخصی شود، آیا او هم می تواند مزاحم ناموس شخص اوّل شود؟ خیر، فقط حاکم شرع می تواند او را تعزیر کند. بنابراین، با این عذر و بهانهها نمی توان غیبت کرد.
3 غیبت در لباس تقدّس!
برخی از مردم دانسته یا ندانسته در لباس تقدّس و شرع غیبت میکنند؛ مثلًا هنگامی که از او می پرسند: فلانی چطور آدمی است؟ می گوید: افسوس که اسلام دهان مرا بسته است! این سخن بدتر از غیبت است. اگر عیب و ایراد او را بگوید، به مراتب بهتر از این گونه سخنان است که شنونده هزاران فکر بد در مورد او مینماید؛ زیرا این سخن، به گفته برخی از علما دو گناه محسوب میشود، هم غیبت است و هم ریا.
خداوند انشاءاللّه توفیق ترک این سه گناه بزرگ، مخصوصاً گناه بزرگ غیبت، را به همگان عنایت فرماید!
______________________________
(1) روایات فراوانی دلالت بر این مطلب دارد. علاقهمندان میتوانند به کتاب وسائل الشّیعه، جلد 8، ابواب احکام العشره، بابهای 145، 146، 147 و 148، که مجموعاً 24 روایت در این ابواب وجود دارد، مراجعه کنند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 235
مثال چهل و هشتم: نزدیکی خدا به انسان
اشاره
خداوند متعال در آیه 16 سوره «ق» میفرماید:
وَ لَقَدْ خَلَقْنَاالانْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِه نَفْسَهُ وَ نَحْنُ اقرَبُ الَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریِدِ
ما انسان را آفریدیم و وسوسههای نفس او را میدانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم.
دور نمای بحث
در این آیه شریفه نیز کلمه «مثال» یا «کاف» تشبیه به کار نرفته است؛ ولی از آنجا که تشبیهی وجود دارد و امری معقول و معنوی، به امر محسوسی تشبیه شده است، آن را به عنوان یکی از مثالهای قرآنی مطرح کردیم.
در این مثال، خداوند نزدیکی خود را به انسان تشبیه به نزدیکی رگ قلب به انسان نموده است؛ بلکه میفرماید ما از رگ قلب انسان به او نزدیکتریم.
سیری در آیات قبل از آیه مثل
آیات قرآن به طور کلّی دارای پیوند خاصّی است؛ این پیوند گاهی آشکار و روشن
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 236
است؛ مانند آیات سوره یوسف که همه یک داستان را دنبال میکند و گاهی این پیوند صریح و روشن نیست و در ابتدا معلوم نمیشود، امّا با کمی تأمّل و دقّت روشن میشود.
پیوند آیه مثل با آیات قبل از آن، از نوع دوم است که با کمی دقّت و تفکّر روشن میگردد. با این توضیح، نگاهی گذرا به آیات قبل از آیه مثل میکنیم.
سوره «ق» «سوره مکّی» است، سورههای مکّی غالباً پیرامون خداشناسی و معاد سخن میگوید؛ به عبارتی دیگر، خداوند در مدّت سیزده سالی که پیامبرش صلی الله علیه و آله در مکّه بود مسلمانان را چنان تربیت کرد که عقیده آنان به خداوند و قیامت که عامل تمام حرکتهاست، محکم شود. اگر انسان به این دو اصل اساسی و مهم ایمان داشته باشد، عمده مسائل عقیدتیاش سروسامان میگیرد و در واقع راه سعادتش هموار میگردد.
اشکال بسیاری از مردم از ضعف اعتقاد آنها نسبت به مبدأ و معاد است. این نوع انسانها یا خداوند را حاضر و ناظر نمیدانند که در نتیجه دست به گناهان و جنایات فراوان میزنند و یا اگر خدا را حاضر و ناظر میدانند، به قیامت و جهان پس از مرگ اعتقادی ندارند.
هنگامی که به ابن سعد- لعنة اللّه علیه- دستور دادند که: به جنگ امام حسین علیه السلام برود، بسیار ناراحت شد؛ زیرا از طرفی جنگ با فرزند دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله کار بسیار سختی بود و از سوی دیگر دست کشیدن از مقام و حکومت و امارت سرزمین حاصلخیز «ری» سختتر. جنگ بین «عقل» و «هوی» شروع شد و بالاخره هوی و هوس بر «ابن سعد» غلبه کرد و جنگ با امام حسین علیه السلام را انتخاب کرد تا به ملک ری برسد. او در پاسخ به ندایِ عقلِ مغلوب شده میگفت:
یقولون انّ اللَّه خالق جنّةو نار و تعذیب و غل یدین
فان صدقوا فیما یقولون اننّیاتوب الی الرّحمن من سنتیتن
و ان کذبوا فزنا بدنیا عظیمةو ملک عقیم دائم الحجلین
ترجمه: میگویند: خداوندی وجود دارد و بهشت و جهنمّی در انتظار است ... اگر راست باشد که پس از جنگ توبه میکنم! «1» و اگر دروغ باشد، ملک ری را از دست ندادهام! «2»
*** بنابراین، اعتقاد به دو اصل توحید و معاد، بسیار کار ساز است؛ حتّی در زندگی دنیا! به گونهای که اگر انسانها به این دو اصل اعتقاد کامل پیدا کنند و طبق آن عمل نمایند، دیگر نیازی به دادگاه و زندان نیست. به این جهت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در طول سیزده سال تبلیغ در مکّه، روی این دو اصل کار کرد و آیاتی از قرآن که در مکّه نازل شد نیز غالباً بر همین محور دور میزد. برخلاف آیات «مدنی» که پیرامون مسائل فقهی، اخلاقی، تاریخی، جنگها و مانند آن است و کمتر از مبدأ و معاد سخن گفته شده است؛ زیرا مبانی اعتقادی مسلمانان در مکّه پیریزی و محکم شده بود.
خداوند متعال در آیات 6 تا 8 سوره «ق»، مسأله خداشناسی و توحید را مطرح میفرماید: در این آیات میخوانیم:
افَلَمْ یَنْظُرُوا الَی السَّماءِ فْوَقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّناها وَ مالَهُمْ مِنْ فُرُوجٍ
آیا آنان به آسمان بالای سرشان نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کردهایم و چگونه آن را (به وسیله ستارگان) زینت بخشیدهایم و هیچ شکاف و سستی در آن نیست؟!
سؤال: برخی تصوّر میکنند که اصلًا آسمان سقفی ندارد تا شکاف و سستی در آن تصوّر شود و آنچه میبینیم چیزی شبیه به سقف است، نه یک سقف واقعی؛ پس
______________________________
(1) راستی چه تضمینی برای ابن سعد وجود داشت که تا پس از جنگ زنده بماند و توفیق توبه پیدا کند! تاریخ نشان میدهد که او نه تنها موفق به توبه نشد بلکه به ملک ری هم نرسید! و عاقبت، همان گونه که امام حسین علیه السلام پیش بینی کرده بود، با وضع ذلیلانهای به دست مختار کشته شد. شرح این داستان را در کتاب «سخنان حسین بن علی علیه السلام» صفحه 263 به بعد مطالعه فرمایید.
(2) منهاج الدّموع، صفحه 291.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 238
چگونه قرآن مجید از آن، تعبیر به سقف نموده است؟ آیا این تعبیر با کشفیّات علم امروز سازگار است؟
پاسخ: یکی از معانی آسمان، جوّ کره زمین است که دور تا دور کره زمین را گرفته و هیچ شکاف و سستی در آن راه ندارد، این جوّ بسیار لطیف از سقف فولادی که دارای چندین متر قطر باشد، محکمتر است؛ شهابهای آسمانی را همین جو دفع میکند. این سنگها به قدری بزرگ و خطرناک است که اگر به زمین برسد، خانهها، شهرها، مزرعهها، کارخانهها و ... را سنگباران و نابود میکند؛ ولی خداوند، این سقف محفوظ را قرار داده است و هنگامی که سنگها به آن برخورد میکند، بر اثر حرارت زیاد، آتش میگیرد و خاکستر میشود
علاوه بر سنگهای آسمانی، اشعّه خطر ناکی از کیهان به سوی زمین سرازیر میشود که اگر جوّ کره زمین نبود، مستقیماً به سوی انسانها میآمد و حیات انسانی را به خطر میانداخت.
نور خورشید نیز مضرّاتی دارد که جوّ زمین آن را تصفیه میکند و نور تصفیه شده به ما میرسد. بنابراین، اگر سقف آسمان شکافته شود و قسمتی از جوّ زمین آسیب ببیند و از آن قسمت سنگهای آسمانی و اشعّه کیهانی و قسمت مضرّ نور خورشید به کره زمین برسد، زندگی انسانها به خطر میافتد. آیا این انسان ناسپاس، در این آیات تفکّر و اندیشه نمیکند تا به عظمت خداوند پی ببرد!
وَالارْضَ مَدَدْناها وَ الْقَینا فْیِها رَواسِیَ وَ انْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ
زمین را گسترش دادیم و در آن کوههایی عظیم و استوار افکندیم و از هر نوع گیاه بهجتانگیز در آن رویاندیم.
ابتدا سراسر کره زمین زیر آب بود، بتدریج خشکیهای زمین نمایان شد و به این ترتیب خداوند، زمین (خشکیهای زمین) را گسترش داد؛ بنابراین آفرینش زمین و پیدایش خشکیهای آن از نشانههای بزرگ توحید است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 239
کوههایی که همانند میخ در زمین فرو رفته است و جلوی طوفانهای سهمگین را میگیرد و از زلزلههای شدید و خطرناک جلوگیری مینماید نیز از آثار قدرت پروردگار است.
مسأله زوجیّت، در تمام جانوران و گیاهان نشانه دیگر عظمت خدا است.
در قرن هفدهم میلادی کشف کردند که زوجیّت اختصاص به انسانها و حیوانات ندارد «1» بلکه در جهان گیاهان نیز زوجیّت وجود دارد، گیاهان هم بخشهای نر و ماده دارند و گرنه میوه و دانه تولید نمیشود؛
قرآن مجید 14 قرن قبل، پرده از این راز مهمّ علمی بر داشته و همسرداری گیاهان را اعلام کرده است.
تَبْصِرَةً وَ ذِکْری لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ
[آسمان بدون شکاف، ستارگان زینتبخش آسمان، زمین و خشکیهای آن، کوههای سر به فلک کشیده، همه آیات الهی هستند، آنها را برای شما بیان کردیم تا مایه بینایی و یاد آوری برای هر بنده توبه کار باشد.
خداوند متعال پس از بیان مسائل خداشناسی در سه آیه فوق، در آیه 15 همین سوره به سراغ مسأله معاد و جهان پس از مرگ میرود و میفرماید:
أَ فَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الاوَّلِ بَلْ هُمْ فی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ
آیا ما از آفرینش اوّل عاجز ماندیم (که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم)؟! ولی آنها (با این همه دلایل روشن) باز در آفرینش جدید تردید دارند!
نتیجه این که خداوند متعال در آیات قبل از آیه مثل، از توحید و معارف بحث کرده است و آیه مثل هم در پیوند با همان آیات است؛ زیرا یکی از آثار معاد، محاسبه اعمال انسانهاست.
______________________________
(1) همسری، صفحه 18.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 240
معاد برای پس دادن حساب و کتابهاست و حساب و کتاب منوط به این است که کسی این حساب و کتابها را ثبت کرده باشد. چه کسی این همه حساب و کتابها را ثبت کرده است؟ آیه مثل به این پرسش پاسخ میدهد.
شرح و تفسیر آیه مثل
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانْسانَ وَ نْعَلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِه نَفْسَهُ»- ما انسان را آفریدیم و از تمام اسرار درون او اطّلاع داریم، نه تنها از اعمال و سخنانش؛ بلکه از افکار و اعتقادات و نیّاتش نیز آگاهیم.
«وسوسه» در اصل به معنای صدای به هم خوردن زینت آلات است؛ زنی که النگوهای متعدّدی به دست دارد و از برخورد آنها با یکدیگر صدایی تولید میشود، آن را وسوسه میگویند. سپس این کلمه به هر چیزی که باعث فریب انسان شود، اطلاق گردید. به این جهت خیالات نامطلوب در ذهن انسان را وسوسه گفتهاند.
بنابراین خدا از همه چیز، حتّی خیالات نامطلوب درونی شما، اطّلاع دارد. پس در چه چیز شک دارید؟
«وَ نَحْنُ اقْرَبُ الَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید»- ما از این انسان دور نیستیم تا ندانیم چه میکند بلکه به او نزدیک هستیم، نزدیکتر از رگ قلبش!
حبل الورید به دو معنی تفسیر شده است:
1- شاهرگی که در دوطرف گردن انسان است.
2- شاهرگهایی که متّصل به قلب است.
این قلب از عجایب پروردگار است! تنها دستگاهی است که به طور مستمر در طول شبانه روز تا 80 سال یا کمتر یا بیشتر فعّالیّت میکند.
بنابراین، خداوند از رگ قلب انسان به او نزدیکتر است. آیا با این نزدیکی، انسان از خداوند پنهان میماند؟ خیالاتش بر خداوند مخفی میماند؟ هرگز! بلکه همه چیز را میداند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 241
پیام آیه
آثار ایمان به نزدیکی خداوند
هرگاه نزدیکی خدا را به خود همچون رگ قلب یا گردن بدانیم- بلکه از آن هم نزدیکتر- حضور دائم خویش را در پیشگاه مقدسش احساس میکنیم و شرم این حضور برای بازداشتن از انواع گناهان و خطاها کافی است.
نه تنها عالم برون محضر اوست، که درون جسم و جان ما نیز محضر خداست. و در محضر خدای بخشنده، مهربان، کریم و غفور، گستاخی و بی ادبی و نافرمانی چقدر زشت و ناپسند است.
مباحث تکمیلی
1 مثالهای دیگری در مورد نزدیکی خدا به انسان
در مورد نزدیکی پرورد گار عالم به انسان، مثالهای دیگری نیز زده شده است؛ از جمله این که گفتهاند: مثل خدا و انسان، مثل روح است نسبت به بدن و یا این که مثل آفتاب و جهان هستی است یا مثل منبع تولید کننده انرژی و لامپها و دیگر وسایل مصرف کننده انرژی که اگر لحظهای انرژی قطع شود، تمام لامپها خاموش گشته و سایر وسائل برقی نیز از کار میافتند.
ولی هیچ یک از این مثالها مانند آنچه در آیه شریفه مثل آمده، نزدیکی خدا را به انسان بیان نمیکند.
خداوند متعال از هر نزدیکی، نزدیکتر و از ما جدا نیست؛ ولی ای کاش این مطلب را باور کنیم! اگر بشر همین یک آیه را باور کند، محال است که دیگر خود را به ظلم و ستم و گناه آلوده کند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 242
2 سخنی از امام کاظم علیه السلام
روزی ابو حنفیه- یکی از پیشوایان چهار گانه اهل سنّت و امام و رهبر حنفیها- به خدمت امام صادق علیه السلام میرسد و بر کار فرزند آن امام- حضرت کاظم علیه السلام خردهگیری میکند! که فرزند شما در مسجد نماز میخواند و مردم از جلوی او (بین او و جای سجّادهاش) عبور میکردند و او هیچ عکسالعملی نشان نمیداد «1».
امام صادق علیه السلام فرمودند: سّر این مطلب را از خود ایشان بپرسید. ابو حنیفه همان اعتراض را خدمت امام کاظم علیه السلام مطرح کرد. حضرت در جواب فرمودند: «انَّ اللَّهَ الَّذی أُصَلّی لَهُ اقْرَبُ الَیَّ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ، انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ نَحْنُ اقْربُ الَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ؛ خداوندی که [عبادت او را به جا میآورم و او را پرستش میکنم و برایش نماز میگزارم، از رگ قلب به من نزدیکتر است همان گونه که در قرآن فرموده است: ما به انسان از رگ قلبش نزدیکتریم!» «2» وقتی با چنین خدایی که این قدر به من نزدیک است، راز و نیاز میکنم اگر مردم از جلوی من رفت و آمد کنند، چه اشکالی دارد!
واقعاً خداوند به انسان بسیار نزدیک است؛ پس چرا شرم و حیا نمیکنیم؟! معلوم میشود که معنای این آیه را نفهمیدهایم یا آن را باور نکردهایم؛ بنابراین باید صبح و شام این آیه شریفه را زمزمه کنیم و همواره به یاد آن باشیم تا باور کنیم!
***______________________________
(1) اهل سنّت نسبت به این مسأله بسیار حسّاسند. کسانی که به مکّه معظّمه و مدینه منوّره مشرف شدهاند، میدانند که اگر از جلوی یکی از نمازگزاران اهل سنّت عبور کنید با شدّت برخورد میکنند و با دست عابر را به سمتی پرت میکنند و کسانی که حساسیّت کمتری دارند، با دست مانع عبور عابر میشوند و از این کار تنفّر زیادی دارند! ابو حنیفه اشاره به همین مطلب میکند.
(2) نور الثّقلین، جلد 5، صفحه 108 (به نقل از تفسیر نمونه، جلد 22، صفحه 246).
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 243
مثال چهل و نهم: مثالی دیگر برای زندگی دنیا
اشاره
آیه شریفه 20 سوره حدید، مثالی دیگر برای زندگی دنیاست. خداوند متعال در این آیه میفرماید:
اعْلَمُوا انَّمَاالْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَینَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی الامْوالِ وَالاوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ اعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الاخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا الّامَتاعُ الْغُروُرِ
بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخر فروشی در میان شما و افزونطلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو میبرد، سپس خشک میشود، به گونهای که آن را زرد رنگ میبینی؛ سپس تبدیل به کاه میشود. و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی؛ و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست.
دور نمای بحث
این مثال نیز در مورد زندگی دنیاست؛ ولی تفاوتهایی با مثالهای گذشته، که در
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 244
این مورد زده شده، دارد. در این مثال زندگی دنیا به بارانی تشبیه شده است که بر سرزمینی میبارد و آنجا را خرّم و سرسبز میکند؛ امّا عمر این طراوت و خرّمی طولانی نیست و به زودی از بین میرود.
شرح و تفسیر
«اعْلَمُوا انَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الامْوالِ وَ الاوْلادِ»- مخاطب این آیه شریفه، فقط مسلمانان نیستند؛ بلکه همه انسانها مخاطب آیهاند. ای انسانها! ای مردم سراسر کره زمین، در تمام زمانها، بدانید که زندگی دنیا از پنج حالت خارج نیست:
1- «لَعِبٌ»- حالت اوّل زندگی دنیا، لعب و بازی است. جمعی از دنیا پرستان سرگرم بازی و سرگرمیهای بچّگانه هستند، هر چند سن و سال زیادی دارند؛ امّا عقل و کارهای آنها کودکانه است.
2- «لَهْوٌ»- گروهی دیگر خوشگذران هستند؛ در زندگی خود جز به خوشگذرانی فکر نمیکنند. تا قدرت و توان دارند مشغول لهو و خوشگذرانی هستند.
3- «زینَةٌ»- صورت سوم زندگی دنیا، زینت و خود آرایی و آرایش است، برخی دائماً می خواهند خود آرایی کنند، آرایش جدید، لباس جدید، خانه نو و جدید، حرکات تازه و جدید و خلاصه کار این گروه خود آرایی و زینت است.
4- «تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ»- فخر فروشی حالت دیگر دنیاست. شاید منظور از فخر فروشی در اینجا فخر به مقام و موقعیّت اجتماعی باشد، چنین اشخاصی به دنبال پست و مقام هستند تا به دیگران فخر بفروشند.
5- «وَ تَکاثُرٌ فِی الامْوالِ وَ الاوْلادِ»- «تکاثر» به معنی فزونطلبی است؛ فزونطلبی در اموال و ثروت اندوزی و فزونطلبی در اولاد و نیروی اقتصادی.
حالت دیگر دنیا، مال اندوزی و فزونطلبی در مال دنیاست.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 245
خلاصه این که حیات دنیا منحصر در این 5 حالت است.
سؤال: مراد از این پنج حالت زندگی دنیا چیست؟ آیا منظور این است که مردم دنیا پنج گروه هستند؛ زندگی جمعی سراسر «لعب» و زندگی جمعی دیگر، سراسر «لهو» و زندگی گروه سوم، سراسر «زینت» و زندگی برخی دیگر، سراسر «فخر فروشی» و بالاخره زندگی عدهای نیز سراسر «فزونطلبی» است، یا منظور این است که زندگی هر انسانی این پنج مرحله را طی میکند؟
پاسخ: برخی از مفسّران معتقدند که هر انسانی این پنج مرحله را پشت سر میگذراند، تا به سنّ چهل سالگی میرسد و پس از آن کامل میشود، اینان متعقدند چهل سال اوّل عمر انسان به پنج قسمت هشت ساله تقسیم میشود: آدمی در هشت ساله نخست که مرحله کودکی است، به لعب و بازی مشغول است؛ هشت ساله دوم که دوران نوجوانی است، به لهو و خوشگذرانی طی می شود؛ با پا گذاشتن به هشت ساله سوم که دوران جوانی است، آدمی به زینت و خود آرایی روی می آورد؛ هشت ساله چهارم به دنبال مقام و فخر فروشی است و بالاخره پس از تکمیل سی و دو سالگی تا چهل سالگی که هشت ساله پنجم را طی میکند به زر اندوزی و ثروت اندوزی میپردازد و با پا نهادن به چهل سالگی شخصّیت او کامل میشود و ثبات شخصیّت مییابد. «1»
«کَمَثَلِ غَیْثٍ اعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ»- خداوند متعال پس از این که ماهیّت دنیا را به خوبی روشن میکند و حقیقت آن را کاملًا آشکار میکند، مثال زیبایی برای زندگی دنیا میزند: مثل دنیا، مثل باران با برکتی است که بر زمینهای خشک و تشنه نازل میشود و بر اثر باران، انواع گیاهان، درختان، گلها و سبزهها میروید و به قدری رشد و نمو میکند که باعث حیرت و تعجّب کشاورز میشود.
______________________________
(1) مرحوم علّامه طباطبائی «رضوان اللّه علیه» در «المیزان» (مترجم، جلد 37، صفحه 343). مراحل پنجگانه فوق را به نقل از شیخ بهائی «رحمة اللّه علیه» بیان کرده است، ولی مدّت هر یک از دورههای پنجگانه را بیان نکرده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 246
«کفّار» در این آیه به معنای کشاورزان است؛ «کفر» به معنای پوشانیدن است و کافر را از این جهت کافر میگویند که حقیقت و فطرت خود را میپوشاند و کشاورز را نیز بدین جهت کافر میگویند که دانه را در خاک پنهان میکند؛ همان گونه که به «قبر» و «شب» نیز این لفظ اطلاق میشود؛ زیرا قبر جسد را در خود پنهان می کند و شب تاریک هر چیزی که در آن قرار گیرد. به هر حال، گیاهان و درختان به وجود آمده از باران به قدری زیاد و فراوان و باطراوت و نشاط است که باعث تعجّب و حیرت هر کشاورزی میشود.
«ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرّاً»- امّا عمر طراوت و نشاط این گیاهان و درختان، که موجب تحیّر و تعجّب کشاورزان میگردد، زیاد نیست و با آمدن فصل پائیز همه آن طراوت و نشاط از بین میرود، کم کم زرد و سپس خشک میشود.
«ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً»- سپس این گیاهان خشکیده زرد شده تبدیل به کاه میشود و نسیمی آن را متلاشی کرده، هر قسمتی از آن را به گوشهای میبرد. گیاهی که در زمان طراوت و شادابی در مقابل طوفان مقاوم بود، اکنون نسیم ملایمی، شیرازه زندگیاش را از هم میپاشد.
آری! زندگی دنیا با آن زینت و پول و مقامش، همانند این مزرعه است؛ اوّلش زرق و برق و رونق و جذّابیّت؛ ولی طولی نمیکشد که همه اینها از بین میرود و درهم میشکند. اگر شک داریم کافی است که نگاهی گذرا به عمر کوتاه و شش ماهه گیاهان از بدو تولّد تا لحظه مرگ بیندازیم. زندگی این گیاهان دورنمای زندگی مادّی ماست.
آن 6 ماه عمر میکند و انسان مثلًا 60 سال؛ امّا بالاخره همه میمیرند. انسان همانند گیاهان بقدری ضعیف است که در بدو تولّد؛ حتی قدرت حفظ و کنترل آب دهان خود را ندارد و در انتهای عمر و زمان پیری نیز به همین وضع دچار میشود!
«وَ فِی الاخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ»- انسانها در جهان آخرت یکی از این دو سرنوشت را خواهند داشت: یا مبتلا به عذاب شدید می شوند و یا
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 247
مغفرت و خشنودی پروردگار نصیب آنها میشود.
«وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلّا مَتَاعُ الْغُرُورِ»- زندگی دنیا چیزی جز کالایی فریبنده نیست؛ یعنی ظاهری پر جاذبه و فریبنده دارد، ولی باطنی ندارد.
پیامهای آیه
1 دنیا فریبنده، گذرا و ناپایدار است.
پیام آیه شریفه این است که ظاهر دنیا شما را فریب ندهد و از مقصد اصلی باز ندارد، دنیا چیزی نیست که بتوان بر آن اعتماد و تکیه کرد؛ زیرا دنیا فریبنده و گذرا و ناپایدار است.
حضرت علی علیه السلام دنیا را چنین توصیف میکند: «تَغُرُّ وَ تَضُّر وَ تَمُرُّ» دنیا سه کار میکند:
1- فریبنده است و انسانها را فریب میدهد.
2- به بشر ضرر و زیان وارد میکند و او را از جهان آخرت باز میدارد.
3- گذرا و ناپایدار است.
سپس می فرماید: «انَّ اللَّهَ تَعالی لَمْ یَرْضَها ثَواباً لِاوْلیائه وَ لا عِقاباً لِاعدائه - دنیا آن قدر بی ارزش است که خداوند، نه دادن آن را به عنوان پاداش دوستانش پذیرفته و نه گرفتن آن را به عنوان کیفر دشمنانش!
سپس مثال زیبایی برای دنیا میزند:
وَ انَّ اهْلَ الدُّنیا کَرَکْبٍ بَیْنا هُمْ حَلُّوا اذْ صاحَ بِهِمْ سائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا «1» اهل دنیا همچون کاروانی هستند که هنوز رحل اقامت نیفکندهاند، قافله سالار فریاد میزند (کوچ کنید) و آنها کوچ میکنند!
______________________________
(1) نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 415.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 248
ضمناً در هر تشبیهی سه رکن اساسی وجود دارد؛ «مُشَبَّه»، «مُشَبَّهٌ به و «وَجْهِ شَبَهْ»؛ مثلًا وقتی انسانی را به شیر تشبیه میکنیم، انسان «مشبّه» و شیر «مشبّهٌ به» و شجاعت «وجه شبه» است؛ یعنی انسان را در شجاعت به شیر تشبیه نمودهایم.
در مثال مورد بحث نیز زندگی دنیا «مشبّه» است و باران و گیاهان «مشبه به» است؛ امّا وجه شبه چیست؟ یعنی دنیا در چه چیزی به گیاهان و گلها تشبیه شده است؟
مفسّران در پاسخ این سؤال احتمالات مختلفی دادهاند:
1- دنیا از جهت ناپایداری و گذرا بودن به گیاهان تشبیه شده است؛ یعنی همان گونه که طراوت و شادابی و سر سبزی گیاهان ماندگار نیست و در مدّت کوتاهی زرد و خشک میشود، زندگی دنیا نیز ناپایدار و گذرا میباشد و به هیچ کس وفا نمیکند. «1»
2- وجه شبه، تحوّلات سریع دنیاست. دنیا زود به زود دگرگون میشود، پادشاهی ممکن است بر اثر حادثهای، کاسه گدایی به دست گیرد و یا پشت میلههای زندان قرار گیرد. رئیس بلندمرتبهای ممکن است از کار برکنار شود؛ خلاصه، تحوّلات دنیا زیاد است و نباید به چیزی دل بست. دنیا همانند تار عنکبوت بی اعتبار است. اگر جوانی، به جوانی خویش مغرور مباش! اگر ثروتمندی، ثروتت فریبت ندهد! اگر دارای مقامی فریب آن را مخور!
خلاصه این که، به وضع فعلی خود مغرور مباش که آن وضع ثابت نیست و ممکن است در یک حادثه همه چیز عوض شود. «2»
3- برخی نیز وجه شبه را فریبندگی دنیا شمردهاند؛ همان گونه که این گیاهان جذّاب و فریبنده و پر زرق و برق هستند، دنیا نیز همچون مار خوش خط و خال، فریبنده و پر جاذبه است؛ امّا انسان عاقل فقط به آن لحظه طراوت گیاه نمیاندیشد، بلکه فصل پائیز و زردی و خشکی آن را هم در نظر دارد و فریب آن را نمیخورد،
______________________________
(1) مجمع البیان، جلد 9، صفحه 239.
(2) چه زیبا گفته است شاعر شیرین سخن: در این دنیه که گه گه کَه کهُ و کُه کهَ شود ناگهبه امروزت مشو غرّه ز فردایت نهای آگه! مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 249
همان گونه که فریب ظاهر پرجاذبه آن را نمیخورد و به ماهیّت توخالی آن نیز میاندیشد. «1»
2 هدف از آفرینش
آیا کشاورز بدون هدف دانه میافشاند! آیا کشاورز بدون انگیزه دست به تربیت گل و گیاه و درختان میزند! اگر کشاورز هدفی ندارد، چرا به جای گل خار و به جای گیاهان مفید علفهای هرزه نمیکارد!
بدون شک کشاورز هدفی دارد؛ پس چگونه ممکن است، خداوند حکیم که از هر عاقلی عاقلتر و از هر عالمی داناترست، انسان و جهان را بدون هدف آفریده باشد! آیا امکان دارد انسان را خلق کرده باشد و تمام موجودات جهان را نیز به خاطر خدمت به انسان آفریده باشد تا این انسان زندگی را فقط به لهو و لعب و زینت و تفاخر و فزونطلبی بگذارند و پس از چند صباحی به جهان آخرت برود!
ای انسان! باغبان عالم هستی تو را برای هدف مهمتری آفریده است، زندگانی جاویدان تو پس از این دنیاست. این دنیا همانند عالم جنین است که مرگ تو توّلد توست. «وَ انَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ اْلحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ «2»»- برای آن زندگی جاوید سعی و تلاش کن و خود را در گردابهای لهو و لعب و تفاخر و زینت و فزونطلبی گرفتار و غرق نکن!
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاکچند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
______________________________
(1) المیزان مترجم، جلد 37، صفحه 344.
(2) سوره عنکبوت، آیه 64.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 251
مثال پنجاهم و پنجاه و یکم: یهود
اشاره
مثالهای زیبای قرآن ج2 299
آیات 14 تا 17 سوره حشر مشتمل بر دو مثال قرآنی است؛ خداوند متعال میفرماید:
لا یُقاتِلُونَکُم جَمیعاً الَّا فِی قُرًی مُحْصَنَةٍ اوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بِانَّهُمْ قَوْمٌ لایَعْقِلُونَ کَمَثَلِ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَریباً ذاقُوا وَبالَ امْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ کَمَثَلِ الشَّیْطانِ اذْ قالَ لِلْانسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ انّی بَرَیءٌ مِنْکَ انّی اخافُ اللَّهَ رَبَالْعالَمینَ فَکانَ عاقِبَتَهُما انَّهُما فِیالنَّارِ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمینَ
آنها هرگز با شما به صورت گروهی نمی جنگند، جز در دژهای محکم یا از پشت دیوارها. پیکار شان در میان خودشان شدید است (امّا در برابر شما ضعیف)؛ آنها را متّحد می پنداری، در حالی که دلهایشان پراکنده است؛ این به خاطر آن است که آنها قومی هستند که تعقّل نمی کنند. (کار این گروه از یهود) همانند کسانی است که کمی قبل از آنان بودند، طعم تلخ کار خود را چشیدند و برای آنها عذابی دردناک است! کار آنها همچون شیطان است که به انسان گفت:" کافر
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 252
شو تا مشکلات تو را حل کنم" امّا هنگامی که کافر شد گفت:" من از تو بیزارم، من از خداوندی که پروردگار عالمیان است بیم دارم؛ سرانجام کارشان این شد که هر دو در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن می مانند؛ و این است کیفر ستمکاران!
دور نمای بحث
آیات چهار گانه فوق که حاوی دو مثال زیباست، در مورد طایفه یهود بنی النّضیر است که به تحریک منافقان مدینه، قصد جنگ با اسلام و مسلمین را داشتند. این آیات آنها را از جنگ با مسلمانان و عواقب آن بر حذر میدارد و دو مثال زیبا برای آنان میزند که شرح آن خواهد آمد.
تاریخ یهود در مدینه
برای روشن شدن تفسیر آیات چهار گانه، لازم است سیری گذرا پیرامون یهودیان ساکن مدینه داشته باشیم.
سه طایفه از یهود، بنامهای «بنی النّضیر»، «بنی قینقاع» و «بنی قریظه» در مدینه زندگی میکردند؛ آنها قلعههای محکمی برای خود ساخته بودند و در وضعیّت مناسب اقتصادی به کار تجارت مشغول بودند. آنها از خارج شبه جزیره عربستان به قصد دیدار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به مدینه مهاجرت کرده بودند؛ زیرا در کتابهای مذهبی خود خوانده و از علمای خویش شنیده بودند که پیامبری در حجاز ظهور میکند؛ به این جهت برای دیدن آن پیامبر به مدینه آمده بوند. آنها علاوه بر این که خود در انتظار دیدار جمال پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله بودند، برای مردم مدینه نیز بشارت ظهور ایشان را باز گو میکردند و به آنها مژده ظهور دین جدید را میدادند.
امّا هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ظهور کرد و دینی جدید و نورانی را در ظلمتکده
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 253
شبه جزیره عربستان به ارمغان آورد، یهودیان متعصّب چون اسلام را با برخی از منافع نامشروع خود در تضاد دیدند به پیروی از هوی و هوس شیطانی، نغمه مخالفت ساز کردند!
امان از هوای نفس که چه میکند! جمعیّتی به عشق دیدن پیامبری از شهر و دیار خود هجرت میکنند و در محل موعود سُکنی میگزینند و مدّتی در انتظار او میمانند و لحظات سخت انتظار را سپری میکنند؛ امّا وقتی که او را مییابند، نه تنها از او استقبال نمیکنند؛ بلکه نقشه از بین بردن او را میکشند و با دشمنان او همپیمان میشوند و در یک صف قرار میگیرند!
امّا اسلام در این مبارزه پیروز شد و قلعههای سه گانه به تصرّف مسلمانان در آمد و یهودیان تار و مار شدند، عدّهای کشته شدند و عدّهای با سر افکندگی و فلاکت مجبور به ترک مدینه شدند.
شأن نزول آیات فوق
پس از این که «طایفه بنی قینقاع» در درگیری با مسلمانان نابود گشتند، منافقان مدینه سراغ «طایفه بنی النّضیر» آمدند و آنها را جهت جنگ با مسلمانان تحریک کردند، گفتند: برخیزید و تا مسلمانان سازمان و حکومت مستحکمی تشکیل ندادهاند به کمک همدیگر آنها را از مدینه بیرون نموده و ریشه اسلام را بخشکانیم؛ پس در جنگ با مسلمان درنگ نکنید!
در اینجا آیات را فوق نازل شد و به یهود هشدار داد که با طناب پوسیده منافقان به چاه نروند که بد بخت میشوند؛ زیرا منافقان به شما کمک نخواهند کرد و شما هم به تنهایی تاب مقاومت در برابر مسلمانان را ندارید، بنابراین عاقبتتان مثل عاقبت «بنی قینقاع» میشود. سپس برای آنها دو مثال میزند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 254
شرح و تفسیر
«لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمیعاً الَّا فی قُریً مُحْصَنَةٍ اوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ»- ای مسلمانان! از این یهودیان نترسید. آنها جرأت جنگ و رویارویی با شما را ندارند، آنها در میدان جنگ به مبارزه با شما نمیپردازند؛ بلکه یا در قلعههای دربسته و از روی پشت بام قلعه به پیکار میپردازند و یا از پشت دیوارها به مقابله با شما بر میخیزند و این نشانه قوّت و قدرت شما و ضعف و ناتوانی آنهاست.
«بأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمیعاً وَقُلُوبُهُمْ شَتَّی»- آنها در بین خود خوب میجنگند و هنگامی که با غیر مسلمانان رو به رو میشوند، با شدّت و قوّت به مبارزه میپردازند. به این جهت تصوّر میکنید که آنها نیرومند و متّحدند؛ در حالی که قلب آنها از هم جداست، اتّحاد شان ظاهری است و در واقع تخم اختلاف و تفرقه در قلب آنها کاشته شده است.
یهود امروز، اسرائیل، نیز در مقابل دیگران خوب میجنگد و ظاهری متّحد و یکپارچه دارد؛ امّا در مقابل مسلمانان حزب اللّه لبنان درمانده و بیچاره میشود. «1» و تخم اختلاف در درون آنها کاشته شده است؛ زیرا دنیا پرستان به دنبال منافع شخصی خود هستند، هر جا منافعشان چیز دیگری اقتضا کند، از یکدیگر جدا میشوند.
«ذلِکَ بِانَّهُمْ قَوْمٌ لایعْقِلُونَ»- علّت اختلاف آنان، جهل و نادانی است، آنها چون اهل تعقّل و تفکّر نسیتند، اختلاف دارند. عقل، عامل اتحّاد و جهل علّت اختلاف است؛ پس شما مسلمانان از یهودیان نهراسید!
بعد از بیان اختلاف درونی یهود دو مثال برای آنها بیان میکند:
مثال اوّل: «کَمَثَلِ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَریباً ذاقُوا وَ بالَ امْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ» مثل یهود بنی النّضیر.
______________________________
(1) دیدیم که قدرت ایمان و جهاد مردان حزب اللّه لبنان چگونه ارتش تا دندان مسلّح اسرائیل را با ذلّت از خاک جنوب لبنان بیرون راند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 255
مثل کسانی است که قبل از آنها بودند و کفّاره اعمالشان را پرداختند و اکنون نیز در عذابی دردناک به سر میبرند. خلاصه این که، یهود بنی النّضیر را به قومی که قبل از آنها وجود داشتند و به کیفر اعمالشان رسیدند تشبیه میکند.
مفسّران در این که این قوم چه کسانی بودهاند دو احتمال دادهاند:
1- منظور همان مشرکان مکّه است که در جنگ بدر به کفیر اعمالشان رسیدند.
منافقین، مشرکان مکّه را تحریک به جنگ کردند، آنها به میدان جنگ بدر آمدند و شکست خوردند و مجبور به عقب نشینی شدند. یهود بنی النّضیر نیز به سرنوشت آنها دچار خواهد شد.
2- منظور طایفه یهود بنی قینقاع است که به تحریک منافقین بر علیه مسلمانان جنگیدند و از مسلمانان شکست خوردند و محبور شدند مدینه را ترک کنند.
ای یهود بنی النّضیر! سرنوشت بنی قینقاع در انتظار شماست.
مثال دوم: «کَمَثَلِ الشّیْطانِ اذْ قالَ لِلِانْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ انِی بَرِیءٌ مِنْکَ انِی اخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینَ»- مثال اوّل برای یهودیانی بود که به تحریک منافقان تحریک میشدند؛ و این مثال، برای خود منافقان است که یهود را تحریک میکنند؛ به عبارت دیگر، این مثال برای محرّک است و مثال قبل برای تحریک شدگان. به هر حال خداوند میفرماید: مثل منافقین- که یهودیان را تحریک میکنند- مثل شیطان است که انسان را تحریک میکند و او را به کفر و بی دینی دعوت میکند؛ امّا همین که اوضاع را نامناسب میبیند، انسان تحریک شده را در وسط میدان رها نموده و فرار میکند!
شیطان گاهی از اوقات به شکل انسان در میآید و او را میفریبد «1» که به چند نمونه آن اشاره میشود:
الف: در جنگ بدر شیطان به شکل انسان در آمده بود و مشرکان را تحریک
______________________________
(1) مرحوم علّامه مجلسی بحث مفصّلی در این زمینه دارد، علاقهمندان به بحار الانوار، جلد 60، صفحه 283 به بعد مراجعه کنند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 256
میکرد؛ امّا وقتی برتری مسلمانان احساس شد و فرشتگان و ملائکه به کمک آنها آمدند، شیطان عقب نشینی نموده و فرار کرد. وقتی از او پرسیدند: تو که همه را به جنگ تشویق میکنی، کجا میروی؟ گفت: من چیزیهایی میبینم که شما نمیبینید! «1»
ب: در جلسه مشورتی سران قریش برای بررسی راههای مبارزه با پیامبر صلی الله علیه و آله، شیطان به شکل پیرمردی از اهل نجد درآمد و گفت: بهترین راه این است که از تکتک قبایل عرب یک نماینده انتخاب شود که آنها با هم به خانه محمّد صلی الله علیه و آله هجوم آورند و او را بکشند تا خون محمّد صلی الله علیه و آله بین تمام قبایل عرب تقسیم شود تا قریش توان انتقام از آنها را نداشته باشد. و همین نظریّه تصویب شد. «2»
ج: بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و در ماجرای بیعت با ابو بکر نیز میگویند که شیطان به صورت پیرمرد سالخوردهای در مسجد مجسّم شد و به عنوان اوّلین شخص با ابو بکر بیعت کرد. «3»
به هر حال، خداوند به منافقان مدینه میفرماید که: مثل شما، مثل شیطان است که انسان را به کفر تحریک میکند؛ ولی هنگام خطر، از او دست بر میدارد. به او پیشنهاد کفر و بی دینی میدهد؛ امّا وقتی انسان کافر گردید به او میگوید: من از کفّار بیزارم و از پروردگار جهانیان میترسم!
هنگامی که شیطان عذاب الهی را در چند قدمی خود میبیند، چنین سخنانی میگوید و توبه میکند و روشن است که توبه به هنگام نزول بلا و عذاب پذیرفته نیست؛ همان گونه که توبه در آستانه مرگ و هنگامی که پردهها کنار رفته است، قابل پذیرش نیست.
______________________________
(1) شیطان دشمن دیرینه انسان، ص 85؛ و تاریخ انبیاء، صفحه 617.
(2) «شیطان کیست؟» صفحه 123؛ و شیطان دشمن دیرینه انسان، صفحه 83.
(3) شرح این مطلب را به نقل از حضرت علی علیه السلام در کتاب با ارزش «اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله» صفحه 219 به بعد، مطالعه فرمائید. نمونههای دیگری از ممثّل شدن شیطان به صورت انسان وجود دارد که علاقهمندان میتوانند آن را در کتاب «شیطان دشمن دیرینه انسان» صفحه 80 به بعد، مطالعه کنند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 257
در اینجاست که هر دو گرفتار میشوند؛ هم شیطانِ محرّک و هم انسانِ تحریک شده، هم منافقان محرّک و هم یهودیان تحریک شده و عاقبت هر دو، آتش جهنّم است.
این دو مثال برای یهودیان و منافقان صدر اسلام مطرح شده است؛ امّا آیا اختصاص به زمان پیامبر صلی الله علیه و آله دارد؟ انصاف این است که بگوییم: این مثالها در تمام زمانها و مکانها جریان دارد و شامل حال تمام کسانی میشود که به تحریک منافقان علیه مسلمانان دست به مبارزه میزنند و هنگامی که گرفتار میشوند، دست از حمایت آنها بر میدارند، بلکه گاهی از اوقات به حمایت دشمنان آنان بر میخیزند؛ زیرا منافق و شیطان چیزی به نام وفا و عهد و پیمان نمیفهمد!
پیامهای آیه
1 دشمنان اسلام قدرتمند نیستند!
طبق آنچه از آیه شریفه استفاده شد، دشمنان اسلام آنچنان که ما خیال میکنیم متّحد و یکپارچه و قوی نیستند؛ آنها هنگام به خطر افتادن منافع خویش با هم پیمانان خود به جنگ و مبارزه بر میخیزند، قلبهایشان متفرّق است. بهترین دلیل بر تفرقه آنها این که منافع واحدی ندارند، بلکه هر کدام به دنبال منافع خویشند.
2 سرچشمه اختلاف جهل و نادانی است.
همان گونه که در ذیل آیه مثل آمد، علّت تفرقه و اختلاف کفّار و مشرکان جهل و نادانی آنها ذکر شد (ذلِکَ بِانَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ)؛ بنابراین، ریشه اختلافات، نادانی و جهل است و هر جا که اتّحاد و یکپارچگی و وحدت است، نشانگر عقل و درایت و هوشیاری آن ملّت میباشد.
یک جامعه آگاه باید به فکر منافع جمعی و مجموعه جامعه باشد و برای سلامت
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 258
افراد باید تمام مجموعه سالم باشد.
آیا امروز ما این پیام مهمّ عقل و وحی را شنیده و درک کردهایم؟ آیا به عنوان پاسخ به ندای عقل و شرع، حاضریم دست از اختلافات و جناحبندیها و حزب بازیها برداریم؟ چه قدر نیروها و توانمندیهای جامعه در دعواها و منازعات بی حاصل داخلی هدر میرود؟ نیروهای مالی، فکری، فرهنگی که باید در راه آبادانی کشور و دین مصرف شود، چگونه در راه ایجاد و رفع اختلافات از بین میرود!
آری! اتّحاد نشانه عقل و اختلاف علامت نادانی است!
3 تکیه بر منافقان خطاست!
از آیات شریفه مَثَل آموختیم که با طناب پوسیده منافقان داخلی و خارجی نمیتوان به چاه رفت! بنابراین طرفداران نظام اسلامی و پیروان مکتب قرآن نباید فریب منافقان را بخورند که آنها تکیهگاههای مناسبی نیستند و به هنگام خطر، انسان را تنها میگذارند؛ بلکه اگر دشمن، قویتر باشد با او همدست میشوند! منافقان همواره برای اسلام و مسلمین خطر جدّی بوده و هستند و خواهند بود؛ باید بسیار مواظب آنها بود!
4 تاریخ گذشتگان چراغ راه آیندگان
اگر میخواهید راه صحیحی در زندگی خود انتخاب کنید و به بیراهه نروید، تاریخ گذشتگان را مطالعه کنید و از تجارب آنها کمک بگیرید؛ زیرا تاریخ در حال تکرار شدن است.
حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام میفرماید: «انَّ الدَّهْرَ یَجْری بِالْباقینَ کَجَرْیِهِ بِالْماضینَ؛ روزگار بر باقیماندگان چنان میگذرد که بر پیشینان گذشت! «1»»
______________________________
(1) نهج البلاغه، خطبه 157.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 259
و این همان تکرار تاریخ است.
با نگاهی به تاریخ گذشته و پی بردن به عوامل پیروزی و شکست آنها، بهتر میتوان در آینده، گام نهاد.
5 شیطان و منافقین در یک مسیر حرکت میکنند!
از آنجا که قرآن مجید در مثال دوم، منافقین را به شیطان تشبیه کرد، نتیجه میگیریم که شیطان و منافقین در یک مسیر حرکت میکنند؛ همان گونه که یهود و مشرکان در یک مسیرند؛ زیرا یهودیان به کفّار و مشرکان تشبیه شدند. تنها تفاوت شیطان و منافقین این است که آنها «شیاطین الجن» هستند و اینان «شیاطین الانس» میباشند؛ امّا هدف و برنامه هر دو یکی است و باید مراقب هر دو بود.
پروردگارا! همواره از شرّ شیطان به تو پناه میبریم.
ما را از شرّ شیطان حفظ فرما!
***
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 261
مثال پنجاه و دوم: جاذبه فوق العاده قرآن
اشاره
خداوند متعال در آیه 21 سوره حشر میفرماید:
لَوْ انْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِاللَّهِ وَتِلْکَ الامْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ
اگر این قرآن را بر کوهی نازل میکردیم، میدیدی که در برابر آن خاشع میشود و از خوف خدا میشکافد! اینها مثالهایی است که برای مردم میزنیم، شاید در آن بیندیشند.
دورنمای بحث
این مثل پیرامون جاذبه فوق العاده قرآن مجید سخن میگوید، خداوند متعال در این آیه شریفه، نفوذ معنوی قرآن را در انسان بر خشوع و خضوع کوهها در برابر قرآن تشبیه کرده است که اگر قرآن بر کوهها نازل میشد، کوه در برابر قرآن خاشع گشته و از خوف خدا میشکافت. سپس هدف از امثال القرآن را تعقّل و تفکّر در آیات الهی بیان میکند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 262
جاذبه شگفتانگیز قرآن
زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نشانگر آن است که دشمنان اسلام از جاذبه قویّ قرآن مجید می هراسیدند. قرآن مجید هراس آنان را در آیه شریفه 26 سوره فصّلت چنین بیان میکند:
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْ فیهِ لَعَلّکُمْ تَغْلِبُونَ کافران گفتند: گوش به این قرآن ندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید!
آری! آنان آن قدر از جاذبه قرآن میترسیدند که هنگام تلاوت آیات حق توسّط پیامبر صلی الله علیه و آله شروع به هیاهو و جنجال میکردند تا صدای زیبای تلاوت قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله به گوش مردم نرسد. اوج هراس کفّار و مشرکان از این مسأله، که نشانه جاذبه شگفتانگیز قرآن مجید است، آنجا بود که به کسانی که قصد تشرّف به مسجد الحرام و زیارت بیتاللّه الحرام را داشتند، میگفتند: در داخل مسجد پنبهای در گوشهای خود فرو کنید تا صدای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را نشنوید؛ مبادا مسحور شوید! «1»
متأسّفانه امروز هم این شیوه جلوگیری از رسیدن صدای حق به مردم، به روشهای مدرن انجام میشود!
برخی از اتّهامها و بر چسبها و تهمتهایی که مشرکان به حضرت رسول صلی الله علیه و آله نسبت میدادند نیز نشانگر همین معنی است. یکی از این اتّهامات، نسبت سحر و جادوگری است؛ در آیه دوم سوره یونس میخوانیم:
قالَ الکافِرُونَ انَّ هذ لَساحِرٌ مُبینٌ
کافران گفتند: این مرد (حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله) ساحر (و جادوگری) آشکار است.
______________________________
(1) داستانهای جالبی در این زمینه وجود دارد که به برخی از آنها در جلد اوّل این کتاب اشاره شد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 263
شرح و تفسیر
لَوْ انْزَلْنا هذَا الْقُرْآنِ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِاللَّهِ
اگر این قرآن را بر کوهها نازل میکردیم، کوهها در مقابل جاذبه قوی قرآن سر تعظیم فرود میآوردند و از خشیت و ترس خداوند متلاشی میشدند!
آری! اگر قرآن بر کوهها نازل میشد، کوهها را متلاشی میکرد امّا این انسان ناآگاه که از دو لب مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله تلاوت قرآن را میشنود، و به آوای روحبخش وحی الهی نه یک بار و دو بار، بلکه بیست و سه سال گوش میکند؛ ولی در قلب سختتر از سنگ او اثر نمیکند!
در تفسیر این آیه شریفه، دو نظریّه وجود دارد:
1- نخست این که اگر کوهها عقل و هوش داشتند و قابلیّت درک و فهم میداشتند آنگاه قرآن را بر آنها نازل میکردیم، در مقابل قرآن خاشع میشدند؛ بنابراین، آیه مذکور یک قضیّه شرطیّه برای تنبّه و بیداری انسان است، مبنی بر این که تو که عقل و هوش داری، چرا در مقابل قرآن سر تعظیم فرود نمیآوری! «1»
2- دیگر این که آیه شریفه قضیّه شرطیّه نیست بلکه یک حقیقت است؛ زیرا تمام موجودات عالم (هر موجودی به تناسب ظرفیّت خویش) درک و احساس دارد. «2» این معنی در آیات متعدّدی از قرآن مجید، از جمله آیه اوّل سوره تغابن، آمده است؛ خداوند در این آیه شریفه میفرماید:
یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الارْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ
آنچه در آسمانها و زمین است، برای خدا تسبیح میگویند؛ مالکیّت و حکومت از آن اوست و ستایش از آنِ او و او بر همه چیز تواناست!
اگر موجودات، عقل و درک متناسب خودشان نداشته باشند که تسبیح خدا معنی
______________________________
(1) مجمع البیان، جلد 9، صفحه 266.
(2) مجمع البیان، جلد 9، صفحه 266
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 264
ندارد. به قول شاعر:
ما سمیعیم و بصیر و باهُشیمبا شما نامحرمان ما خامُشیم
پس آنها درک و شعور دارند و تسبیح و تقدیس میکنند؛ ولی ما تسبیح آنها را نمیفهمیم، به این جهت کسانی که حالت شهود عالم باطن را دارند، صدای زمزمه موجودات را میفهمند!
طبق تفسیر اوّل، آیه، جزء امثال القرآن محسوب میشود؛ ولی طبق تفسیر دوم، مثل به معنای توصیف است و از محلّ بحث خارج است.
آیه 31 سوره رعد، که در مورد تأثیر عجیب قرآن مجید است، شاهد بر تفسیر اوّل است. خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید:
وَلَوْ انَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ اوْ قُطِّعَتْ بِهِ الارْضُ اوْ کُلِّمَ بِه الْمَوْتی بَلِ لِلَّهِ الامْرُ جَمیعاً
اگر به وسیله قرآن، کوهها به حرکت در آیند یا زمینها قطعه قطعه شوند یا به وسیله آن با مردگان سخن گفته شود، (بازهم ایمان نخواهند آورد) ولی همه کارها در اختیار خداست.
در مورد شأن نزول این آیه، بعضی از مفسّران بزرگ گفتهاند که در پاسخ جمعی از مشرکان مکّه نازل شده است که در پشت خانه کعبه نشسته بودند و به دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرستادند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم (به امید هدایت آنها) نزد آنها آمد؛ عرض کردند:
اگر دوست داری از تو پیروی کنیم این کوههای مکّه را به وسیله قرآنت عقب بران تا کمی این زمین تنگ و محدود ما گسترش یابد! و زمین را بشکاف و چشمهها و نهرهائی در اینجا پدید آور تا درختان غرس کنیم و زراعت نمائیم! تو به گمان خود کمتر از داوود نیستی که خداوند کوهها را برای او مسخّر کرده بود که با او همصدا
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 265
شده، تسبیح خدا میگفتند؛ «1» یا این که باد را مسخّر ما گردان که بر آن سوار شویم و به شام رویم و مشکلات خود را حل کنیم و ما یحتاج را تهیه نمائیم و همان روز بازگردیم- همان گونه که مسخّر سلیمان بود؛ تو به گمان خود از سلیمان کمتر نیستی! و نیز جدّت «قصی» (جدّ طایفه قریش) یا هر کس دیگر از مردگان ما را میخواهی زنده کن تا از او سؤال کنیم آیا آنچه تو میگوئی حق است یا باطل زیرا عیسی علیه السلام مردگان را زنده میکرد و تو کمتر از عیسی نیستی!
در این هنگام این آیه نازل شد و به آنها گوشزد کرد که همه آنچه را میگوئید از سر لجاجت است نه برای ایمان آوردن، وگرنه معجزه کافی برای ایمان آوردن ارائه شده است! «2»
پیام آیه
هیبت و عظمت قرآن
هیبت و عظمت قرآن آن گونه است که، طبق آیه بالا، اگر بر کوهها نازل میشد آنها را تکان میداد و از هم میشکافت، حال چگونه است حال کسانی که قرآن پیوسته بر آنها خوانده میشود و کمترین تغییری در روح و جان آنها پیدا نمیشود، قلب آنها به راستی از سنگ خارا سختتر است!
پروردگارا! روز به روز ما را با قرآن آشناتر بگردان و آیه آیه آن را سبب فزونی ایمانمان قرار ده!
______________________________
(1) این مطلب در آیه 79 سوره انبیا آمده است؛ در این آیه میخوانیم: «وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ وَ کُنَّا فاعِلینَ؛ کوهها و پرندگان را با داوود مسخر ساختیم، که (همراهِ او) تسبیح (خدا) میگفتند، و ما این کار را انجام دادیم.»- مطلب فوق در آیه 18 و 19 سوره «ص» نیز آمده است.
(2) تفسیر نمونه، جلد 10، صفحه 220.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 267
مثال پنجاه و سوم: عالمان بی عمل
اشاره
آیه پنجم سوره جمعه، مثالی دیگر از مثالهای زیبای قرآن مجید است. خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید:
مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ اسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بایاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ
کسانی که مکلّف به تورات شدند، ولی حقّ آن را ادا نکردند، مانند دراز گوشی هستند که کتابهایی حمل میکند (آن را بر دوش میکشد، امّا چیزی از آن نمیفهمد). گروهی که آیات خدا را انکار کردند، مثال بدی دارند و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمیکند.
دور نمای بحث
این آیه شریفه، پیرامون یهودیانی سخن میگوید که علی رغم تصریح کتاب آسمانی خودشان به نبوّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، به اسلام ایمان نیاوردند و این بشارت تورات را نادیده انگاشتند و به تعبیر دقیقتر، آیه مثل، مثالی برای همه عالمان بی عمل
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 268
میزند و کسانی که از اندوختههای خویش بهره نمیگیرند را به «حماری» تشبیه میکند که نمیتواند از کتابهایی که بار او کردهاند استفاده کند.
شأن نزول
هنگامی که آیه دوم سوره جمعه نازل شد و خداوند از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به عنوان پیامبری که در میان جمعیّتی درس نخوانده مبعوث شده، از آن حضرت یاد کرد؛ یهودیان لجاجت کردند و گفتند: این که ما ایمان نمیآوریم و مسلمان نمیشویم، به خاطر این است که اسلام دین جهانی و همگانی نیست و طبق این [آیه شریفه و به اعتراف خودتان اختصاص به همان منطقه حجاز، که مردمی بی سواد هستند، دارد. «1»
معمولًا افراد لجوج، ماجراجو، خود خواه و مانند آن، همواره به دنبال بهانه هستند و یهودیان لجوج نیز از این قاعده مستثنی نیستند. آیه شریفه در واقع پاسخی است به این بهانه یهودیان.
شرح و تفسیر
«مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْرةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ اسْفاراً»- مثل یهودیانی که کتاب آسمانی تورات به آنها داده شد و این موهبت بزرگ الهی و نعمت بیبدیل خداوندی بدون اختیار، در اختیار آنها قرار داده شد؛ ولی حقّ این کتاب آسمانی را ادا نکردند، به گونهای که گویا موهبتی به آنها نشده است؛ مثل چنین کسانی، مثل الاغی است که کتابهایی بر پشت او بار کنند، در حالی که از محتوی و مضمون آن کتابها، هیچ بهرهای نبرد؛ یعنی ای گروه یهود! مگر در کتاب آسمانی شما- تورات- بشارت ظهور حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیامده است؟! مگر به تعبیر قرآن مجید ویژگیها و صفات و علائم آن حضرت در کتاب آسمانی شما به گونهای دقیق مطرح
______________________________
(1) تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 106.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 269
نشده که همانند فرزندانتان پیامبر آخرالزّمان را میشناسید؟! «1» مگر شما به عشق زیارت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله از خانه و کاشانه خود به سوی سر زمین حجاز کوچ نکردهاید و در مدینه در انتظار ظهور اسلام و سپس تشرّف به آن نیستید؟! پس چه شد که علی رغم همه این مسائل به بشارتهای تورات پشتپا زدید و اسلام را نپذیرفتید؛ بلکه با آن به جنگ بر خواستید!
مثل شما عالمان بی عمل، مثل دراز گوشی است که هیچ بهرهای از بار کتاب خود نمیبرد و تنها سنگینی آن را بر دوش خود احساس مینماید.
«بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ»- مثال عالمان بی عمل که آیات الهی را تکذیب کنند مسلّماً مثال بدی است.
چگونه این یهودیان لجوج و عنود به «حمار حامل اسفار» تشبیه نشوند درحالیکه نه تنها با عمل که با زبان نیز آیات الهی را انکار کردند! این موضعگیری زشت یهودیان لجوج مخصوص یهودیان صدر اسلام نبوده است؛ بلکه طبق آیه شریفه 87 سوره بقره آنها هر زمان پیامبری برخلاف هوای نفسشان میآمد، در برابر او تکبّر میکردند.
گروهی را تکذیب مینمودند و گروهی را به قتل میرساندند!
«وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»- درست است که هدایت کار خداست و همه هدایتها از ذات بی همتای او سرچشمه میگیرد؛ امّا قابلیّت انسانها نیز شرط است.
خداوند تنها کسانی را که زمینه هدایت دارند، هدایت میکند و هدایتش شامل کسانی که با لجاجت و عناد بر خویشتن ظلم و ستم میکنند، نمیشود.
پیامهای آیه
1 «حُمِّلُوا ... ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوا» ضرب المثلی عام و فراگیر!
معنای این جمله- همان گونه که گذشت- این است که خداوند به یهود، بدون
______________________________
(1) سوره بقره، آیه 146- و سوره انعام، آیه 20.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 270
اختیار آنها، نعمتی بزرگ به نام تورات داد؛ ولی آنها بهرهای از آن نگرفتند. این مطلب اختصاصی به یهود ندارد؛ بلکه شامل هر نعمتی که خداوند در اختیار انسان قرار دهد و انسان از آن بهره نگیرد میشود.
«عقل»- نعمت بی بدیل غیر اختیاری است که در اختیار هر انسانی قرار داده شده است؛ امّا بسیاری از انسانها از این نعمت بزرگ، بهره برداری صحیح و شایستهای نکردهاند.
«سلامتی»- نعمت بزرگ و ناشناختهای است «1» که بی اختیار در اختیار ما نهاده شده است، آیا به طور شایسته از آن استفاده کردهایم، یا مصداق «حُمِّلُوا ... وَ لَمْ یَحْمِلُوا» میباشد؟
آیا توانستهایم از معارف دینی، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، قرآن مجید، ائمّه بزرگوار دین، علماء و مراجع و دیگر نعمتهایی که خداوند بی اختیار به ما انسانها ارزانی داشته است برای هدایت خود و جامعه بهره برداری کنیم؟!
2 چرا «حمار»؟
حیوانات بارکش فراوانند؛ امّا چرا خداوند متعال در این آیه شریفه، عالمان بی عمل و یهودیان لجوج را به «دراز گوش» تشبیه کرده است؟
پاسخ: ظاهراً علّت آن این است که «دراز گوش» شهرت فراوانی در حماقت و نادانی دارد به این جهت، هر گاه میخواهند ضرب المثلی برای حماقت شخصی بزنند، او رابه «حمار» تشبیه میکنند؛ در حماقت «الاغ» همین بس که اگر ده بار از جادّهای خطرناک عبور کند و با خطرات زیادی روبهرو شود، بازهم از آن مسیر میرود و مسیر خود را عوض نمیکند!
______________________________
(1) در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است: «الصّحة و الامان نعمتان مجهولتان لا یعرفهما الّا من فقد هما؛ سلامتی و امنیّت دو نعمت ناشناخته هستند، کسی قدر این دو نعمت (بزرگ) را میداند که آنها را از دست داده باشد.» (مسند الرّضا، صفحه 120.)
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 271
خداوند متعال برای این که نهایت حماقت عالمان بی عمل و یهودیان لجوج را نشان دهد، آنها را به «حماری» تشبیه میکند که بهرهاش از یک بارِ کتاب، تنها احساس سنگینی و خستگی است. آیا حماقتی بالاتر از این تصوّر میشود که انسانی در تمام مدّت عمر خود علومی را با خود حمل کند و هرگز از آن استفاده نکند!
3 نکته تعبیر به «اسفار» نه «کتاب»
«اسفار» از مادّه «سِفر» به معنای کتاب است. «سفر» به معنای پرده برداری از چیزی است. عربها به زنهای بی حجاب به این جهت «نساء سافرات» میگویند که حجاب خود را کنار نهادهاند؛ همان گونه که «سَفَر» را بدین علّت سفر میگویند که انسان در بیابانها به هنگام سفر آشکار و هوید است؛ بر خلاف زمانی که در شهر و دیار خود میباشد که در لابهلای کوچهها و خیابانها و ساختمانها و اتومبیلها و دیگر اشیاء پنهان است.
کتاب را نیز به این جهت «اسفار» گفتهاند که پرده از روی حقایق بر میدارد و واقعیّتها و حقایق و معارف را برای انسانها روشن میکند.
کتاب آسمانی که باید باعث هدایت انسانها به سوی حقیقت شود و واقعیّت را برای آنها نمایان کند، چه بسیارند کسانی که تنها زحمت حمل و نقل آن را میکشند و بهرهای از آن نمیبرند.
4 هدایت، قابلیّت لازم دارد.
همان گونه که قبلًا ذکر شد، همواره انوار هدایت از ناحیه خداوند است؛ امّا قابلیّتها را ما خود باید به وجود آوریم. باران در طبع لطیفش خلاف نیست، امّا چنین نیست که بر هر زمینی ببارد، گل بروید؛ بلکه بستگی به نوع زمین دارد. اگر زمین شوره زار باشد، جز خس و خار نمیروید؛ ولی اگر زمینِ آمادهای باشد، قطعاً گل میروید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 272
بدین جهت یک انسان نیز که بعد از هزار و اندی سال، یک جمله از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله میشنود و هدایت میگردد و به قلّه کمال میرسد، در واقع قابلیّت هدایت را داشته است؛ اما اشخاصی همانند ابو سفیان و ابوجهل که عمری را در کنار حضرت رسول صلی الله علیه و آله سپری میکنند و آیات فراوانی از قرآن را میشنوند و موعظههای متعدّد پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها میرسد، چون زمینه هدایت ندارند نه تنها یک گام به سوی انسانیّت بر نمیدارند؛ بلکه روز به روز از انسانیّت فاصله میگیرند و همانند چهار پایان، بلکه گمراهتر از آنها میشوند. «1»
5 آیه مثل شامل هر عالم بی عملی میگردد!
همان گونه که قبلًا اشاره شده آیه شریفه هرچند در مورد یهودیان نازل شده است، ولی بدون شک شامل هر عالمی که به اندوختههای علمی خود عمل نکند میشود.
مرحوم علّامه طبرسی مفسّر بزرگ قرآن در ذیل آیه فوق میگوید: از ابن عبّاس چنین نقل شده است: کسانی که کتاب هدایت را انکار کنند نیز در حکم حماری هستند که کتابهایی بر دوش گرفتهاند؛ بنابراین کسی که قرآن مجید تلاوت میکند و معنای آن را درک نمیکند و از قرآن همچون کسی که نیازی بدان ندارد اعراض کرده است مشمول این مثل میشود «2» و مثل چنین فردی نیز مثل آن دراز گوش است؛ بنابراین آیه شریفه هشداری است به همه مسلمانان که مراقب باشند سرنوشتی همچون یهود پیدا نکنند، این فضل عظیم الهی که شامل حال آنها شده و این قرآن مجید که بر آنها نازل گردیده، برای این نیست که تنها در خانهها خاک بخورد، و یا به عنوان «تعویذ چشم زخم» حمایل کنند، و یا ضمیمه «آئینه» و «شمعدان» مهریه عروسان نمایند و یا مخصوص مجالس فاتحه و اموات گردد و تا این حد آن را تنزّل دهند و یا آخرین همّت آنها تلاش و
______________________________
(1) سوره فرقان، آیه 44.
(2) مجمع البیان، جلد 10، صفحه 285.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 273
کوشش برای تجوید و تلاوت زیبا و ترتیل و حفظ آن باشد، ولی در زندگی فردی و اجتماعی کمترین انعکاس نداشته باشد و در عقیده و عمل از آن اثری به چشم نخورد!
ترسیم چهره عالمان بی عمل در روایات
«علم» و «عالم» در فرهنگ اسلامی ارزش فراوانی دارد، به گونهای که در روایات از علم به «سرچشمه فضائل»، «بهترین میراث»، «چراغ عقل»، «گمشده مؤمن»، «بهترین گنج»، «بهترین دلیل»، «برترین هدایت»، «زیبایی آشکار»، «بهترین انیس»، «بالاترین شرف» «1» و مانند آن یاد شده است؛ همان گونه که از «دانشمند» و «عالم» به «وارث پیامبران»، «چراغهای روی زمین»، «جانشینان انبیاء» «2» و مانند آن تعبیر شده است.
روشن است که تمام این فضائل و ارزشها برای علمی است که عملی گردد و عالمی را شامل میگردد که به علمش عمل کند و گرنه چنین علمی نه تنها مایه هدایت نخواهد بود و چراغی فراسوی دیگران نمیشود؛ بلکه حتّی خود آن عالم را نیز هدایت نمیکند.
در روایت تکاندهندهای از و جود مبارک رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمده است:
مَنْ ازْدادَ عِلْماً وَ لَمْ یَزْدَدْ هُدًی، لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ الّا بُعْداً «3»
عالمی که هر روز بر علم و دانش خود میافزاید، ولی (بر اثر عمل نکردن به علم و دانش خویش) چیزی بر هدایتش افزوده نمیشود، دوریاش از خداوند زیادتر میشود!
نکته قابل تأملّ این که آن حضرت صلی الله علیه و آله نمیفرماید: عالم بی عمل، متوقّف میشود و در جا میزند؛ بلکه میگوید چنین انسانی عقب گرد میکند! چون تا زمانی که
______________________________
(1) تعابیر دهگانه فوق در روایات مختلف آمده است؛ به میزان الحکمة، باب 2830 مراجعه کنید.
(2) تعبیرهای سه گانه در میزان الحکمة، باب 2838 آمده است.
(3) محجّة البیضاء، جلد اوّل، صفحه 126.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 274
نمیدانست و عذر مقبولی در ندانستن داشت، خداوند عذرش را میپذیرد؛ امّا وقتی که دانست و آگاه شد و به علم خود عمل نکرد، عقب گرد شروع میشود.
نتیجه این که، باید هم به سراغ علم و دانش برویم و سختیها و مشکلات تحصیل دانش را تحمّل کنیم و هم به علم خود عمل کنیم و آن را وسیله هدایت خود و دیگران قرار دهیم تا مشمول روایت فوق و آیه مثل قرار نگیریم.
***
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 275
مثال پنجاه و چهارم: ویژگیهای منافقان
اشاره
در آیه چهارم سوره منافقون آمده است:
وَ اذ رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ اجْسامُهُمْ وَ انْ یَقُولُواتَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَانَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُالْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُاللَّهُ انَّی یُؤْفَکُونَ
هنگامی که آنها را میبینی، جسم و قیافه آنان تورا در شگفتی فرو میبرد و اگر سخن بگویند، به سخنانشان گوش فرا میدهی؛ امّا گویی چوبهای خشکی هستند که به دیوار تکیه داده شدهاند! هر فریادی از هرجا بلند شود، بر ضدّ خود میپندارند؛ آنها دشمنان واقعی تو هستند؛ پس، از آنان بر حذر باش! خداوند آنها را بکشد، چگونه از حق منحرف میشوند!
دور نمای بحث
از آنجا که منافقین خطرناکترین دشمنان اسلام و مسلمین هستند، شناسایی و افشاء چهره واقعی آنها لازم و ضروری است؛ بدین جهت قرآن مجید در آیات مختلفی، از جمله آیه فوق، به بررسی ویژگیهای آنان پرداخته است. در آیه مورد بحث، به
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 276
سه ویژگی منافقان اشاره شده است که بخوبی چهره واقعی آنان را برملا میکند.
اوصاف منافقین
برای شناخت انسانهای دو چهره و مبارزه با آنها، آشنایی با صفات و ویژگیهای آنان لازم است. بدین منظور قرآن مجید در آیات مختلف به معرّفی این دشمنان خطرناک و بیان خصوصیّات و صفات آنان پرداخته است. در سوره منافقین، ده ویژگی ممتاز آنان بیان شده است «1» که سه ویژگی آن در آیه مثل آمده است. در اینجا به بحث و بررسی همین سه صفت اکتفاء میکنیم، امید است که از روی این آثار و نشانهها، چهره واقعی منافقان را بشناسیم؛ همان گونه که یک طبیب آگاه از روی علائم و نشانههای ظاهری به وجود بیماریهای مزمن و خطرناک پی میبرد.
شرح و تفسیر
1- «وَ اذ رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ اجْسامُهُمْ»- اوّلین ویژگی منافقان- که در این آیه مطرح شده است- این است که آنها ظاهری جذّاب و فریبنده دارند. منافقان چون ضعف درونی دارند و شخصیّت ثابتی ندارند، به ظاهرشان رسیدگی زیادی میکنند؛ ظاهری
______________________________
(1) در سوره منافقون ده ویژگی آنان بیان شده که سه ویژگی آن در آیه مثل آمده است. نشانههای دهگانه منافقین که در این سوره مطرح شده به شرح زیر است: 1- دروغگوئی صریح و آشکار (و اللَّه یشهد انّ المنافقین لکاذبون) 2- استفاده از سوگندهای دروغین برای گمراه ساختن مردم (اتّخذوا ایمانهم جنّة) 3- عدم درک واقعیّات بر اثر رها کردن آئین حق بعد از شناخت آن (لا یفقهون) 4- داشتن ظاهری آراسته و زبانی چرب، علیرغم تهی بودن درون و باطن (و اذا رایتهم تعجبک اجسامهم) 5- بیهودگی در جامعه و عدم انعطاف در مقابل حق همچون یک قطعه چوب خشک (کانّهم خشب مسنّدة) 6- بدگمانی و ترس و وحشت از حادثه و هر چیز به خاطر خائن بودن (یحسبون کلّ صیحة علیهم) 7- حق را به باد سخرّیه و استهزاء گرفتن (لوّا رؤوسهم) 8- فسق و گناه (انّ اللَّه لا یهدی القوم الفاسقین) 9- خود را مالک همه چیز دانستن و دیگران را محتاج به خود پنداشتن (هم الّذین یقولون لا تَنفقوا علی من عند رسول اللَّه حتّی ینفضّوا) 10- خود را عزیز و دیگران را ذلیل تصوّر کردن (لیخرجنّ الاعزّ منها الاذلّ). (تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 164.)
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 277
قوی، زیبا، آراسته و منّظم دارند؛ امّا حقیقت و واقعیّت آنها چیزی دیگر است! آری! ای پیامبر! هنگامی که آنها را میبینی، ظاهرشان تو را در شگفتی فرو نبرد. بر خلاف منافقان، ممکن است یک مؤمن ظاهری بسیار ساده داشته باشد و اهمیّتی به سرو وضع خود ندهد؛ اما شخصیّت ثابت و حقیقی داشته باشد.
به هر حال، اوّلین ویژگی منافقین آراستگی جالب و فریبنده و اعجاب آور ظاهری آنهاست.
بعضی از مفسّران روایت کردهاند که «عبد اللَّه بن ابی» سرکرده منافقان، مردی درشت اندام، خوش قیافه، فصیح و چرب زبان بود. هنگامی که با گروهی از یارانش وارد مجلس رسول خدا صلی الله علیه و آله میشد، اصحاب از ظاهر آنها تعجّب میکردند و به سخنانشان گوش فرا میدادند؛ ولی آنها (به خاطر غرور و تکبُّر و نخوتی که داشتند) کنار دیوار رفته و به آن تکیه کرده و مجلس را تحت تأثیر قیافه و سخنان خود قرار میدادند. «1»
2- «وَ انْ یَقُولُوا تَسْمَعْلِقَوْلِهِمْ کَانَّهُمْ خُشُبٌمُسنَّدَةٌ»- در دومین ویژگی مطرح شده در این آیه، خداوند منافقان را به چوبهای خشک که بر دیگری تکیه میزند، تشبیه میکند. «خُشُبْ» جمع «خَشَبْ» به معنای چوب خشک است و «مُسَنَّدَة» به معنای چوب خشکی است که روی پای خودش نمیایستد و همواره بر دیگری تکیه میزند. «2» در این تشبیه، نکات مختلفی وجود دارد و به تعبیر دیگر، از جهات مختلف، منافقان به چوبهای خشکیده تشبیه شدهاند:
الف: همان گونه که گذشت، «مسنّدة» چوبهای خشک بی ریشه هستند. منافقان نیز ریشه و اساسی ندارند و همواره وابسته به دیگران هستند. آنها هیچ گاه روی پای
______________________________
(1) کشّاف، جلد 4، صفحه 540 (به نقل از تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 153).
(2) گاهی درختی که دارای ریشه است، خشک میشود؛ این درخت خشکیده متّکی بر دیگری نیست، بلکه بر ریشههای خود استوار است؛ قطعه چوب خشکیدهای را که ریشهای ندارد تصوّر کنیم که همواره نیازمند است و باید به چیزی دیگری تکیه کند. «مسنّده» چوب خشک قسم دوم است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 278
خویش نمیایستند؛ بلکه نمیتوانند بایستند و هیچ استقلالی ندارند. آنها همیشه وابسته به بیگانگان و کفّار هستند، همان گونه که تاریخ صدر اسلام نیز این مسأله را تصدیق میکند؛ مثلًا در داستان مسجد ضرار- که شرح آن در جلد اوّل این کتاب، صفحه 235 به بعد گذشت- سردسته منافقان ابو عامر نصرانی بود که با رومیان زد و بندهایی داشت و به تحریک آنان و با تکیه و اتّکاء بر مسیحیان روم قصد توطئه داشتند. با توجّه به این تشبیه ویژگی دیگر منافقان که همان تکیه بر بیگانگان و ایجاد آشوب در دل مسلمانان میباشد نیز روشن میگردد.
ب: ویژگی دیگر چوب خشک این است که معمولًا فایدهای جز سوختن ندارد، نه میوهای دارد، نه برگی، نه سایهای منافقین هم به همین اندازه بی خاصیّت هستند.
ج: چوب خشک قابل انعطاف نیست. منافق هم متعصّب، لجوج، یک دنده و غیر قابل انعطاف است، اگر بهترین دلیلها و متینترین برهانها و روشنترین استدلالها را بشنود، بازهم به راه خود ادامه میدهد و انعطافی در مقابل آن نشان نمیدهد. بر خلاف مؤمنین که انعطاف پذیرند و بدین جهت، بهتر طوفانها را پشت سر میگذارند.
به روایت زیبایی که از وجود مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه نقل شده است، توجّه کنید:
مَثَلِ اْلمُؤمِنِ کَمَثَلِ الزَّرْعِ؛ لا تَزالُ الرِّیاحُ تُفیؤهُ وَ لا یَزَالُ الُمْؤمِنُ یُصِیبُهُ بَلاءٌ، وَ مَثَلُ الْمُنافِقِ مَثَلُ الشَّجَرَةِ الْأرِزَةِ لا تَهْتزُّ حَتَّی تُسْتَحْصَدُ «1»»- مثل مؤمن، مثل گیاه است، در مقابل باد خم میشود، ولی نمیشکند و دوباره بلند میشود. مؤمن گرفتار بلا میشود؛ امّا در مقابل بلایا، شکست نمیخورد و دوباره راست قامت برمیخیزد. گیاه ممکن است در مقابل هجمه سیلاب موقتاً شکل ظاهریاش تغییر کند ولی دوباره روی پا میایستد، سیلاب که از سر او گذشت دوباره برمیخیزد؛ ولی مثل منافق مثل
______________________________
(1) میزان الحکمه، باب 3608، حدیث 18468.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 279
درخت صنوبر است که ظاهری آراسته و قامتی بلند و جالب دارد؛ امّا همچون چوب خشک غیر قابل انعطاف است. اگر باد شدیدی بوزد مقاومتی در مقابل آن ندارد و میشکند. آری! منافق همچون «خشب مسنده» غیر قابل انعطاف است.
خلاصه این که، منافقان دو چهره همانند چوبهای خشک بی ریشه، همواره متّکی به بیگانگانند و هیچ فایده و ثمرهای برای جامعه ندارند و به هیچ وجه قابل انعطاف نمیباشند.
3- «یَحْسَبُونَ کُلَ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ»- ویژگی سوم منافقین طبق این آیه شریفه این است که آنها نسبت به همه سوءظن دارند. هر سرو صدا و فریادی، از هر کسی و از هر کجا برخیزد، تصوّر میکنند که بر ضدّ آنهاست. آنها در واقع مصداق ضرب المثل معروف «الْخائِنُ خائِفٌ «1»؛ خیانتکار همواره ترسان است.» میباشند.
دزد هر نگاهی را نگاه معنی دار تلقّی میکند و با خود میگوید: «نکند او متوجّه سرقت من شده است!»، «مبادا مرا لو دهد!»، «نکند او یک مأمور مخفی پلیس است که با لباس شخصی مرا تعقیب میکند!» و مانند این تصوّرات. در حالی که ممکن است نگاه کننده برای اوّلین بار او را دیده باشد، ولی چون او خائن است و به دیگران خیانت کرده، همواره ترسان و لرزان و مضطرب است؛ امّا انسانی که خیانت نکرده و حسابش پاک است، از محاسبه او را چه باک است. اگر هزاران چشم به او نگاه کنند، ذرّهای اضطراب او را فرا نمیگیرد. اگر در مرکز ساختمان پلیس قرار گیرد، هر گز نمیترسد؛ بلکه مطمئنتر میشود و در کنار مأموران احساس امنیّت بیشتری میکند.
خلاصه این که، سوءظن «2» از دیگر ویژگیهای منافقین است.
______________________________
(1) این جمله که به شکل ضرب المثلی معروف درآمده از امام حسین علیه السلام است. «حلوانی، متوفّای قرن پنجم» در «نزهة النّاظر»، صفحه 84، حدیث شماره 13، جمله فوق را به عنوان روایتی از امام سوم نقل میکند.
(2) «سوءظن» از صفات بسیار زشت اخلاقی است که نتایج شوم و ناگواری دارد. در مثال چهل و هفتم پیرامون این رذیله قبیح اخلاقی مطالبی مطرح شد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 280
«هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ»- منافقان با ویژگیهایی که گفته شد، دشمنان اصلی شما هستند؛ هر چند شما دشمنان دیگری نیز دارید، ولی خطر آنها به اندازه خطر منافقین نیست. پس بیشتر مواظب اعمال و رفتار و کردار آنها باشید و از آنها اجتناب کنید.
جلمه فوق به شکل دیگری در کلام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز منعکس شده است: «انِی لا اتَخَوَّفُ عَلی امَّتی مُؤْمِناً وَ لا مُشْرِکاً، امَّا الْمُؤْمِنُ فَیَحْجُرُهُ إیِمانُهُ، وَ امَّا اْلمُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ کُفْرُهُ، وَ لکِنْ اتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ مُنافِقاً عالِمَ اللِّسانِ، یَقُولُ ما تَعْرِفُونَ وَ یَعْمَلُ ما تُنْکِرُونَ «1»؛ من (رسولاللَّه) نسبت به سرنوشت امّتم (مسلمانان) از انسانهای مؤمن و مشرک بیم ندارم؛ زیرا ایمان مؤمن مانع میشود که ضربهای بر اسلام و مسلمین وارد سازد و مشرک (که همه او را به شرک و کفر میشناسند به همین جهت) شرک و کفر علنیاش او را رسوا و ذلیل میکند. (به این جهت مسلمانان نسبت به آنها حواسشان جمع است؛ آنها را در مجالس و مراکز حسّاس راه نمیدهند)؛ ولی از انسانهای منافق چرب زبان و خوش سخن میترسم؛ منافقینی که در سخن هماهنگ با ارزشهای اسلامی هستند، ولی در عمل بر خلاف ارزشهای اسلامی گام برمی دارند.»
با توجّه به حدیث فوق بخوبی روشن شد که چرا منافقان طبق بیان صریح قرآن، دشمنان اصلی هستند.
«قاتَلَهُمُ اللَّهُ انَّی یُؤْفَکُونَ»- خداوند پس از این که صفات سه گانه منافقان را در آیه مثل بیان میکند و سپس به خطر فوقالعاده آنان اشاره میکند و آنها را دشمن اصلی مسلمانان معرفی مینماید، آنها را به این شکل نفرین میکند: خداوند آنها (منافقین) را بکشد، آنها چگونه از حق منحرف میشوند (و دیگران را نیز گمراه میکنند)! «2»
______________________________
(1) میزان الحکمه، باب 3934، حدیث 20295؛ شبیه این روایت را نیز حضرت علی علیه السلام در نامه 27 نهج البلاغه از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند.
(2) قابل توجه این که این تعبیر تند «قاتلهم اللَّه انَّی یؤفکون» تنها در دو جای قرآن مجید آمده است. یک مورد همین سوره منافقین است و مورد دیگر در آیه شریفه 30 سوره توبه است. در این جا منافقین مورد لعن خداوند و نفرین حضرت حق قرار گرفتهاند و در آنجا یهود و نصاری مشمول این تعبیر تند شدهاند. راستی چه رابطهای بین منافقین مسلمان و یهودیان و مسیحیان منحرف است؟!
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 281
خلاصه این که، باید منافقین را با استفاده از نشانهها و علائمی که در آیه فوق و دیگر آیات قرآن آمده است، شناخت و از آنها اجتناب کرد. مخصوصاً در عصر و زمان ما که خطر آنها بیشتر و فعّالیّت آنها گستردهتر و پیچیدهتر شده است.
پیام آیه
معیار سنجش نفاق
اگر میبینم شنیدن آیات قرآن قلب مرا تکان نمیدهد.
اگر میبینم بررسی آیات ثواب و عقاب الهی در من سبب حرکت به سوی خوبیها و گریز از بدیها نمیشود.
و اگر میبینم حرف حق در من اثر نمیگذارد و همچنان به راه باطل ادامه میدهم؛ باید بدانم رگههای نفاق در قلب من نفوذ کرده و در مسیر منافقان قرار گرفتهام!
آری! آنها همچون «خشب مسنّدة» (چوبهای خشک ...) هستند و هرکس شباهتی به آنان یابد در طریق آنان گام بر میدارد.
مباحث تکمیلی
1 منافق کیست؟
منافقین دارای دو چهره و گاهی دو شخصیّت هستند؛ ظاهر آنها چیزی، و باطنشان چیزی دیگر است؛ در ظاهر ادّعای ایمان میکنند و در صف مؤمنان قرار میگیرند و شکل ظاهری عبادات را انجام میدهند، ولی در قلب و درون، ایمانی ندارند و یا ایمان درست و صحیحی ندارند. «1»
______________________________
(1) البتّه نفاق، همانند ایمان، درجاتی دارد. در بعضی مراتب بسیار شدید و برای همگان قابل تشخیص است؛ ولی بعضی درجات آن خفیف است، به گونهای که خود شخص هم شاید متوجّه آن نشود. روایات مختلفی در این زمینه وجود دارد که به دو نمونه آن قناعت میکنیم:
الف: در روایت تکان دهندهای از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است: «من خالفت سریرته علانیته فهو منافق کائناً من کان؛ هر کسی، در هر مرحلهای از ایمان باشد؛ ولی ظاهرش با درونش مخالفت داشته باشد منافق است» (میزان الحکمة، باب 3932، حدیث 20290) عمومّیت این روایت که شامل هر انسانی میشود، قابل تأمّل است.
ب: در روایت تکان دهنده دیگری از امیر مؤمنان علی علیه السلام آمده است که: «اشدّ النّاس نفاقاً من امر بالطّاعة و لم یعمل بها و نهی عن المعصیة و لم ینته عنها؛ منافقترین مردم کسی است که دیگران را دعوت به اطاعت و بندگی کند؛ ولی خود بنده نباشد و دیگران را از گناه برحذر دارد، امّا خود مرتکب آن شود. (میزان الحکمة، باب 3933، حدیث 20294) این روایت، مخصوصاً برای گویندگان و نویسندگان و متولّیان تبلیغات اسلامی هشدار بزرگی است!
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 282
این معنی در روایات اسلامی نیز آمده است؛ در روایتی آمده است که خداوند به عیسی بن مریم علیه السلام فرمود:
یاعیسی لَیَکُنْ لِسانَکَ فِیالسَّرِّ وَ اْلعَلانِیَةِ لِساناً واحِداً وَ کَذلِکَ قَلْبُکَ، انِی احَذِّرُکَ نَفْسَکَ، وَکَفی بی خَبیراً، لا یَصْلَحُ لِسانانِ فِی فَمٍ واحِدٍ، وَ لا سَیْفانِ فی غَمَدٍ واحِدٍ وَ لا قَلْبانِ فی صَدْرٍ واحِدٍ «1»
ای عیسی زبان و قلب تو در سّر و آشکار باید یکی باشد؛ (نه این که در رو به روی اشخاص به گونهای سخن بگویی و در غیاب آنها به گونهای دیگر.) تو را (از دوچهره بودن) بر حذر میدارم و همین که من از همه احوالات تو آگاهم، کافی است (هر چند مردم، آگاه به باطن تو نباشند) شایسته نیست دو زبان در یک دهان باشد؛ همان گونه که شایسته نیست دو شمشیر در یک غلاف و دو قلب در یک سینه باشد!
به هر حال، نفاق به معنای دو چهرهای و تضادّ ظاهر و باطن انسان است و زمانی انسان بطور کامل از نفاق مبرّی و پاک میشود که بتواند درونش را دقیقاً با ظاهرش یکسان و یکنواخت کند.
خداوندا ما را در این امر بسیار مهم یاری فرما!
______________________________
(1) میزان الحکمة، باب 3936، حدیث 20299.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 283
2 خطرات منافقین
اشاره
خطر منافقین در هر جامعهای، از هر دشمنی بیشتر است. دشمنانی که علناً اعلان جنگ میدهند و به اصطلاح شمشیر را از رو میکشند، خطر آنها به مراتب کمتر از اهل نفاق و دو چهرگان است؛ زیرا هنگامی که انسان دشمن را بشناسد، خود را در مقابل او آماده میکند و با تجهیزات کامل و آمادگی تمام به استقبال او میرود؛ ولی دشمنان ناشناخته، دشمنان دوست نما، دشمنانی که در لابهلای دوستان پنهان شده و سنگر گرفتهاند، ناگهان انسان را غافلگیر میکنند؛ در حالی که آمادگی مقابله به هیچ وجه نیست.
به این جهت، همواره منافقین در هر جامعهای خطرناکترین دشمنان آن جامعه بودهاند. اگر تاریخ اسلام را ورق بزنیم و بررسی مختصری بنمایم، خواهیم دید که اسلام بیشترین ضربهها را از منافقین تحمّل کرده است. در تاریخ اسلام حوادث دردناک فراوانی یافت میشود که منشأ آن منافقان بودهاند و اگر همه آنها جمع آوری گردد، کتاب آموزنده خوبی خواهد شد. در اینجا به چند نمونه آن اشاره میکنیم:
الف: داستان إفک!
از مجموع آیات یازدهم تا شانزدهم سوره نور استفاده میشود که در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله زن بی گناهی که از اهمّیّت ویژهای در جامعه آن روز برخوردار بود توسّط یکی از منافقان مورد اتّهام عمل منافی عفّت قرار گرفت و این شایعه به منظور لکّه دار کردن حیثیّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، توسّط سایر منافقین در جامعه پخش شد.
گروهی از منافقان به ظاهر مسلمان، قصد داشتند از این حادثه بهره برداری غرض آلودی به نفع خویش و ضرر جامعه اسلامی کنند که آیات فوق نازل شد و توطئه آنها را افشا کرد. «1»
______________________________
(1) در مورد این که زن مورد اتّهام چه کسی بود و تهمت از سوی کدامیک از منافقین بود؟ مباحث مختلفی مطرح شده است که نمیتوان دقیقاً نام شخص خاصّی را مطرح کرد. توضیح بیشتر را در تفسیر نمونه، جلد 14، صفحه 387 تا 394 مطالعه فرمائید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 284
ب: کار شکنی منافقین در حدیبیّه
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در سال ششم هجرت تصمیم گرفت که به اتّفاق مهاجرین و انصار و سایر مسلمانان به عنوان مراسم «عمره» «1» به سوی مکّه حرکت کند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله به مسلمانان اطّلاح داده بود که من در خواب دیدهام که همراه یارانم وارد «مسجد الحرام» شدهایم و مشغول مناسک عمره هستیم. مسلمانان به سوی مکّه حرکت کرده و در «ذو الحلیفه» «2» نزدیک مدینه احرام بستند و با تعداد زیادی شتر برای قربانی حرکت کردند. «3» وضع حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله بخوبی نشان میداد که هدفی جز انجام این عبادت بزرگ ندارند. به این جهت اسلحهای جز شمشیر، که سلاح هر مسافری بود، همراه نداشتند. مسلمانان حرکت خود را ادامه دادند تا این که وارد سر زمین حدیبیّه شدند. «4»
قریش از حرکت مسلمانها به سوی مکّه با خبر شد و راه را بر پیامبر صلی الله علیه و آله بست و مانع انجام مناسک عمره مسلمانان شد. پس از حوادث مختلفی، صلح حدیبیّه بین پیامبر صلی الله علیه و آله و قریش بسته شد.
در هنگام تنظیم قرار داد «سهیل بن عمرو» نماینده قریش با نوشتن
______________________________
(1) مراسم «عمره مفرده» را در هر ماهی از سال میتوان انجام داد؛ برخلاف «حجّ تمتّع» که فقط در ماه ذیالحجّه انجام میشود. شرح بیشتر پیرامون عمره مفرده را در مناسک حجّ حضرت آیتاللّه العظمی مکارم شیرازی، مسئله 353 به بعد مطالعه فرمائید.
(2) «ذُو الْحُلَیْفَه» به دو مکان از سر زمین حجاز گفته میشود:
الف: روستایی نزدیک مدینه که مسجد شجره در آن قرار دارد و آن میقات کسانی است که از مدینه منوّره عازم حج هستند.
ب: نام مکانی بین «حاذة» و «ذات عرق» از اراضی «تهامه» نیز میباشد؛ ولی منظور از آن، در اینجا همان مکان اوّل است. (مجمع البحرین، جلد 5، صفحه 40)
(3) یکی از اعمال واجب حجّ تمتّع قربانی است که بهتر از همه شتر و متوسّط آن گاو و کمترین آن گوسفند است. شرح بیشتر را در مناسک حج حضرت آیتاللّهالعظمی مکارم شیرازی (مدّ ظلّه) مسئله 287 به بعد مطالعه فرمائید.
(4) حدیبیّه در عصر و زمان ما حدود 17 کیلومتر با مکّه فاصله دارد و دورترین حدّ حرم است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 285
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرِّحیمِ» و «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» در ابتدای قرار داد مخالفت کرد.
این مسائل باعث نغمههای شومی از سوی منافقین شد. آنها با این بهانه شروع به جنجال آفرینی کردند؛ مثلًا گفتند: یا رسول اللَّه! این چه خوابی بود که شما دیدید!
این چه زیارتی بود که به ما وعده دادید!
این چه امتیازی است که به کفّار میدهید!
این اعتراضات و غوغاها و جنجالها به جایی رسید که حتّی به کلام الهی که از صلح حدیبیّه به فتح المبین تعبیر کرده است «1» اعتراض شد. یکی از اصحاب خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: «این چه فتحی است که ما را از زیارت خانه خدا باز داشتند و جلوی قربانی ما را گرفتند! «2»» تا جایی که بعضی از منافقین گفتند: هیچ روزی به اندازه امروز در پیامبری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شک نکردیم!
در حالی که صلح حدیبیّه یکی از بزرگترین پیروزیهای مسلمانان بود و آثار مثبت فراوانی به دنبال داشت. «3»
ج: ترور نافرجام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله توسّط منافقان!
در راه باز گشت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از تبوک به سوی مدینه، تعدادی از منافقان تصمیم گرفتند که شتر پیامبر صلی الله علیه و آله را از فراز گردنهای که در میان راه مدینه و شام قرار داشت، رم دهند و حضرت را در دل درّهای بیفکنند.
هنگامی که سپاه اسلام به نخستین نقطه گردنه رسید، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کسی مایل است، میتواند مسیر خود را از وسط بیابان قرار دهد؛ زیرا بیابان وسیع است، ولی خود پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که «حذیفه» شتر او را میراند، و «عمّار» مهار آن را میکشید، از گردنه بالا رفت. هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله مقدار زیادی از گردنه بالا نرفته بود که به
______________________________
(1) این تعبیر در اوّلین آیه سوره فتح (سوره 48) دیده میشود.
(2) تفسیر نمونه، جلد 22، صفحه 16.
(3) مشروح این داستان و آثار و پیامدهای آن را در تفسیر نمونه، جلد 22، صفحه 9 به بعد مطالعه فرمائید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 286
پشت سر خود نگاه کرد. در نیمه شب مهتابی، سوارانی را دید که از پشت سر، او را تعقیب میکنند و برای این که شناخته نشوند، صورت خود را پوشانیده و آهسته آهسته مشغول سخن گفتن هستند، پیامبر صلی الله علیه و آله عصبانی شد، نهیبی بر آنها زد و به «حذیفه» دستور داد با عصای خود شتران آنها را بر گرداند.
نهیب رسول خدا صلی الله علیه و آله رعب شدیدی در دل آنها افکند و فهمیدند که پیامبر از نقشه آنها با خبر شده است، به این جهت فوراً از راهی که آمده بودند، بازگشتند و بدینسان توطئه آنها ناکام ماند. «1»
د: اجتماع منافقان در سقیفه!
خبر رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله قلب مسلمانان را جریحه دار و دیدگانشان را اشکبار کرد. هنوز مراسم تکفین و تدفین و نماز بر جسد پاک و مطهّر برترین پیامبران الهی انجام نشده بود که عدّهای از فریبخوردگان دنیا و منافقان دو چهره، علیرغم تصریح حضرت رسول صلی الله علیه و آله بر وصایت حضرت علی علیه السلام، در سقیفه بنی ساعده جمع شدند و در پاسخ به ندای شیطان، توطئه خطرناکی برای انحراف اسلام و مسلمین چیدند و متأسّفانه این بار موفّق شدند و بزرگترین ضربه را بر پیکره اسلام وارد کردند. «2» اللّهُمَّ الْعَنْ اوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ.
کار شکنیها و توطئهها و ضربات منافقان، بیش از آن است که قابل شمارش باشد.
همین منافقین معاویهها را بر سر کار آوردند و آن همه جنایات را توسّط امثال او آفریدند! همین منافقین امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام را خانهنشین کردند! منافقین فاجعه کربلا را آفریدند و بهترین انسانها را در کربلا به مسلخ بردند. و ...
خلاصه این که منافقان برای هر جامعهای و از جمله اسلام، خطرناکترین دشمن
______________________________
(1) فروغ ابدیّت، جلد دوم، صفحه 404.
(2) مشروح این ماجرای غمانگیز را در کتاب «اسرار آل محمّد» مطالعه فرمایید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 287
محسوب میشوند؛ به همین جهت، در آیات قرآن مجید، بیشترین حملات به این دو چهرهگان شده است و خداوند متعال در سورههای مختلف از جمله سوره منافقین، توبه، بقره، احزاب و برخی سورههای دیگر قرآن به افشای چهره واقعی آنها پرداخته است.
پروردگارا! اسلام و مسلمانان را از شرّ منافقان حفظ فرما و آنان را رسوا گردان!
***
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 289
مثال پنجاه و پنجم: میزان، ضابطه است نه رابطه!
اشاره
خداوند متعال در آیه شریفه 10 سوره تحریم، میفرماید:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذیِنَ کَفَروُا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتا هُما فَلَمْ یُغْنیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلینَ
خداوند برای کسانی که کافر شدهاند، به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سر پرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند؛ ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودی به حالشان در برابر عذاب الهی نداشت، و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد میشوند!
دور نمای بحث
بدون شک هر چیزی برای خود معیاری دارد؛ معیار و میزان نجات انسان در دنیای دیگر چیست؟ آیا ملاک رابطههای خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمّه علیهم السلام و اولیای دین است یا ملاک اصلی ایمان و تقوی و عمل صالح است؟ در این آیه شریفه پیرامون این مسأله سخن گفته خواهد شد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 290
بررسی اجمالی سوره تحریم
اشاره
برای روشن شدن ارتباط آیه مثل با کلّ سوره، لازم است سیری اجمالی و کوتاه در سراسر آیات این سوره داشته باشیم.
این سوره، که یک سوره مدنی و دارای دوازده آیه است، همان گونه که از اسمش نمایان است اشاره به چیزی دارد که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر خویش حرام کرد. و نیز اشاره به جریانی دارد که منتهی به تحریم شیء مورد نظر توسّط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر خویشتن شد.
خداوند در این سوره هم پیامبر صلی الله علیه و آله را از کاری که کرده است باز داشته و به او دستور میدهد که «تحریم» را بر خودش بشکند و هم توطئه کنندگان را شدیداً تهدید میکند و به آنها وعده مجازات الهی (در صورت عدم توبه) میدهد؛ سپس برای روشنتر شدن مطلب و این که «رابطه» به تنهایی باعث نجات انسان نمیشود و همسران پیامبر صلی الله علیه و آله بدون انجام اعمال صالح، خود را به این گونه نسبتها دلخوش نکنند، دو مثال زیبا میزند مبنی برای که همسر حضرت نوح علیه السلام و همسر لوط علیه السلام نیز همسران پیامبر خدا بودند؛ ولی چون عمل صالحی نداشتند، رابطه همسری نفعی برای آنها نداشت و سر انجام همراه سایر جهنّمیان وارد جهنّم شدند.
داستان تحریم
در مورد قصّه تحریم، اقوال مختلفی ذکر شده است؛ ولی مناسبترین آنها به شرح زیر است:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همسران متعدّدی داشت؛ یکی از آنها «زینب بنت جحش» بود که علاقه زیادی به پیامبر صلی الله علیه و آله داشت، به این جهت مقداری عسل ذخیره کرده بود، تا هر زمان حضرت به خانه او میآید، آن عسل را خدمت حضرت بیاورد تا حضرت از آن تناول کند.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 291
«عایشه» دختر ابو بکر، همسر دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله، از این جریان و محبّت زینب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با خبر شد و حسّ حسادت او تحریک شد که مبادا زینب با این کارش در دل پیامبر صلی الله علیه و آله جای بیشتری باز کند و محبّت حضرتش به او بیشتر شود؛ بدین جهت تصمیم گرفت کاری کند که دیگر پیامبر از آن عسل نخورد؛ تصمیم زشت خود را با «حفصه»، دختر عمر، همسر دیگر پیامبر، در میان گذاشت. قرار شد هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به منزل آنان میرود، بگویند: از دهان شما بوی بدی میآید؟! نکند غذای نامناسبی خوردهاید، سپس بوی بد را به عسل ارتباط بدهند تا حضرت از آن عسل نخورد.
پیامبر صلی الله علیه و آله روزی به منزل حفصه وارد شد. حفصه، طبق نقشه قبلی، جلوی بینی خود را گرفت و گفت: یا رسول اللَّه! چه بوی بدی از بدن شما به مشامم میرسد! چه خوردهای؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: در منزل زینب مقداری عسل خوردهام! حفصه عرض کرد: شاید این بوی بد از همان عسل است و ممکن است زنبور عسل بر روی «معافیر» «1» نشسته و این بوی بد از معافیر به عسل منتقل شده است! پیامبر صلی الله علیه و آله، که به بوی خوش اهمیّت فراوانی میداد و قسمتی از درآمد خود را صرف بوی خوش و عطرها میکرد «2» در پاسخ فرمود: بسیار خوب، من دیگر از آن عسل نمیخورم و آن را بر خود حرام میکنم. ولی شما این مسأله را در همین جا خاتمه دهید و در بین دیگران از این مطلب سخن نگویید. این راز و سرّ همین جا دفن شود! آنها که به مقصود خود رسیده بودند، متعهّد شدند با کسی دراینباره سخن نگویند.
آنها به این تعهّد خود وفا نکردند و راز پیامبر صلی الله علیه و آله را فاش کردند و آن خبر را در بین مردم پخش نمودند. خداوند به وسیله جبرئیل پیمان شکنی آنها را به پیامبر صلی الله علیه و آله اطّلاع داد و آنها را تهدید به مجازات نمود و به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود که آنچه را بر خود حرام
______________________________
(1) «معافیر» صمغ و شیره یکی از درختان حجاز به نام «عُرْفُطْ» است که بوی نامناسبی دارد، به گونهای که اگر زنبور عسل از آن بخورد، بوی بد آن به عسل آن زنبور نیز منتقل میگردد.
(2) استعمال عطر و معطّر بودن امری پسندیدهای است که برای رهبر یک جامعه بسیار پسندیده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 292
کردهای حلال است و میتوانی از آن استفاده کنی!
«عایشه» و «حفصه»، در این داستان مرتکب سه گناه زشت شدند:
یکی حسادت به محبّت فراوان زینب به پیامبر صلی الله علیه و آله.
دیگری گفتن دروغ به پیامبر صلی الله علیه و آله که از بدن شما بوی ناخوشایند میآید.
سوم افشاء راز پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله که هر سه از گناهان بزرگ است. «1»
شرح و تفسیر
پس از روشن شدن ارتباط آیه مثل با بقیّه آیات سوره تحریم به شرح آیه مثل میپردازیم:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ»- هر چند مثالی که در این آیه شریفه زده شد است مربوط به دو زن است که سبب طرح این مثال بودهاند؛ ولی خداوند آن را برای همه مطرح کرده است. به این جهت تعبیر به «الّذین» شده است.
خداوند به همسر نوح پیامبر علیه السلام و همسر لوط پیامبر علیه السلام مثال زده است که این دو انسان کافر چون عمل صالحی نداشتند، نسبت آنها با پیامبران خداوند سودی به حال آنها نداشت.
برخی از مفسّران، اسم همسر حضرت نوح را «والهة» و نام همسر حضرت لوط را «والعة» بیان کردهاند «2» و بعضی عکس این را نوشتهاند؛ یعنی نام همسر نوح پیامبر را «والعة» و اسم همسر لوط پیامبر را «والهه» یا «و اهله» گفتهاند. «3»
«کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما»- این دو زن کافر تحت سرپرستی دو بنده صالح ما، یعنی حضرت نوح و حضرت لوط علیهما السلام قرار داشتند که نه تنها از این
______________________________
(1) تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 271. جالب این که اصل این حدیث را «بخاری» در جلد ششم «صحیح» خود، صفحه 194، نقل کرده است.
(2) قرطبی، جلد 10، صفحه 6680 (به نقل از تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 301).
(3) روح المعانی، جلد 28، صفحه 142 (به نقل از تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 301)
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 293
نعمت بزرگ استفاده نکردند و از نور چراغ نبوّت و اعمال صالح آن بندگان صالح خداوند پرتو نگرفتند و هدایت نشدند؛ بلکه مانع هدایت دیگران نیز گشتند و به همسران خود خیانت ورزیدند.
البتّه لازم به ذکر است که خیانت آنها انحراف از جادّه عفّت نبود؛ زیرا همسر هیچ پیامبری آلوده به بی عفتی نشده است. همان گونه که در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است: «ما بَغَتْ امْرَأَةُ نَبِیٍ قَطُّ؛ «1» همسر هیچ پیامبری آلوده عمل منافی عفّت نشده است»- بنابراین، خیانت آنها انحرافات جنسی نبوده، بلکه انحرافشان، افشاء اسرار شوهرانشان بوده است.
همسر نوح میدید افرادی مخفیانه به حضرت نوح علیه السلام ایمان آورده و به دور از چشم بت پرستان به صف موحّدان میپیوندند، راز آنها را برملا میکرد و این خبر را به بت پرستان میرساند و بدین شکل باعث آزار نوح و ایمان آورندگان میشد.
همسر حضرت لوط نیز هنگامی که فرستادگان خداوند را در شکل جوانان زیبایی در خانه خود دید، مردم منحرف همجنس باز را خبر داد که عدهای از جوانان زیبا در خانه شوهرش، حضرت لوط، به سر میبرند و بدین شکل آنها را تحریک به همجنس بازی میکرد. به هر حال خیانت این دو زن، افشاء اسرار منزل بود. و این مسأله مایه مشکلات بزرگی برای آن پیامبران بزرگوار بود.
اگر همسری که باید در خانه، محرم اسرار شوهر خویش باشد و به تعبیر قرآن مجید، مایه آرامش شوهر «2»، اسرار همسرش را فاش کند و به این وسیله آرامش شوهر خود را بر هم زند، حقیقتاً تحمّل چنین زنی بسیار مشکل است!
«فَلَمْ یُغْنیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلینَ»- از آنجا که معیار نجات انسان همان گونه که گذشت عمل صالح است، نه ارتباطهای فامیلی و
______________________________
(1) درّ المنثور، جلد 6، صفحه 245.
(2) در آیه 21 سوره روم مسأله همسری از آیات الهی شمرده شده و هدف از آن سکون و آرامش هریک از دو همسر به وسیله دیگری بیان شده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 294
خانوادگی؛ ارتباط این دو زن بی ایمان با آن دو پیامبر بزرگ الهی سودی به حالشان، در برابر عذاب الهی نداشت؛ به این جهت به آنها گفته شد که همراه بقیّه جهنّمیان، که ارتباطی با پیامبران نداشتند، داخل آتش جهنّم شوید تا همگان بدانند که تنها و تنها اعمال صالح و شایسته موجب رستگاری انسان میشود؛ نه چیز دیگر.
پیام آیه
معیارِ نجات، عمل صالح است.
همان گونه که گذشت ملاک اصلی نجات انسان در روز قیامت، تنها اعمال و کردارهای خود اوست، نه روابط قومی و قبیلگی و فامیلی؛ پس اگر انسانی فاقد طاعات و عبادات و اعمال صالح باشد؛ حتّی اگر همسر یا فرزند پیامبر خدا باشد اهل نجات نخواهد بود و به قهر الهی در دنیا و آخرت گرفتار میشود.
همسر و فرزند حضرت نوح، شیخ الانبیاء، نمونه کامل این مطلب است. حضرت نوح علیه السلام هنگامی که کشتیاش آماده حرکت شد و فرزندش در آستانه غرق شدن قرار گرفت، خطاب به پروردگار عرض کرد:
«رَبِّ انَّ ابْنی مِنْ اهْلی وَ انِّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَانْتَ احْکَمُ الْحاکِمینَ «1»؛ پروردگارا! پسرم از خاندان من است، و وعده تو (در مورد نجات خاندانم که در آیه 40 سوره هود آمده است) حقّ است و تو از همه حکم کنندگان برتری!»
خداوند در آیه 46 سوره هود در جواب حضرت نوح با اشاره به همین معیار و بیاثر بودن روابط نسبی میفرماید:
«قالَ یانُوحُ انِّهُ لَیْسَ مِنْ اهْلِکَ انَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنَ مالَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ انِی اعِظُکَ انْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ؛ ای نوح! او از اهل تو نیست، او عمل غیر صالحی است [فرد ناشایستی است ؛ پس، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه، من به تو
______________________________
(1) سوره هود، آیه 45.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 295
اندرز می دهم که از جاهلان نباشی!»- آری! رابطه و نسبت هر چقدر که قوی باشد، حتّی اگر فرزند پیامبر باشد، ولی ناصالح باشد، هیچ سودی برایش نخواهد داشت بدین جهت فرزند نوح علیه السلام عاقبت همراه بقیّه کفّار غرق شد.
داستان امام سجّاد و طاووس الفقیه نیز در این رابطه عبرت آمیز است: میگوید: امام سجّاد علیه السلام را مشاهده کردم در حالی که از هنگام عشاء تا سحر مشغول طواف خانه خدا و عبادت و راز و نیاز بود و با اشعار جالب و مناجاتهای زیبا که همراه اشک و آه و ناله بود، با پروردگار خویش زمزمههای جانسوزی داشت. مناجات آن حضرت بقدری طول کشید که از حال رفت و بر روی زمین افتاد. نزدیک حضرتش رفتم و سرش را بر دامن گرفتم؛ از حال او گریهام گرفت و اشک چشمانم بر صورتش ریخت، حضرت به هوش آمد و فرمود: چه کسی مرا از مناجات با پروردگارم باز داشته است؟
خود را معرّفی کردم و گفتم: ای فرزند پیامبر! این همه جزع و فزع شما برای چیست؟ ما انسانهای گناهکار، سزاوارتر برای این جزع و فزع هستیم. شما که پدری چون حسین ابن علی علیه السلام و مادری چون فاطمه زهرا علیها السلام و جدّی چون پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دارید، نباید این قدر ناراحت باشید؟
حضرت فرمود: طاووس، این سخنان را رها کن! خداوند بهشت را برای اطاعت کنندگان و نیکان آفریده است؛ هرچند بردهای حبشی باشد و هیچ نسبتی با پیامبر و آلش نداشته باشد و جهّنم را برای عاصیان و گنهکاران خلق نموده است؛ هر چند از قبیله قریش (و از نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله) باشد. «1»
______________________________
(1) سؤال: در روایات مختلفی از بی حرمتی به فرزندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سادات نهی شده است؛ حتّی نسبت به ساداتی که خدای ناکرده مرتکب گناهان کبیره، مثل گناه زشت شرابخواری، شدهاند. که نمونه آن را مرحوم حاج شیخ عباسی قمی رحمة اللَّه علیه در جلد دوم منتهی الآمال صفحه 708، در ذیل شرح زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام آورده است. این گروه از روایات با آنچه در متن آمده است چگونه سازگار است؟
پاسخ: این دو هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند؛ زیرا یکی مربوط به دنیاست و دیگری مربوط به جهان آخرت. به عبارت دیگر احترام پیامبر صلی الله علیه و آله و اهلبیت آن حضرت علیه السلام و فرزندان و فرزندزادگان آن حضرت در بین مسلمانان باید محفوظ بماند. برای رعایت این مطلب لازم است که استثنائی وجود نداشته باشد تا افراد بی ایمان و منافق نتوانند با سوء استفاده از استثناءها، اصل این قانون را خدشهدار کنند؛ ولی این، بدین معنی نیست که این نسبت در جهان آخرت نیز به تنهایی کافی است، بلکه همان طور که در متن آمد، در آخرت تنها و تنها اعمال صالح و کردارهای نیک باعث نجات انسان میشود و حتّی شفاعت شفاعت کنندگان، شامل کسانی میشود که مقداری عمل صالح داشته باشند تا کمبود آن را با شفاعت جبران کنند و گر نه کسی که هیچ عمل صالحی در طول مدّت عمر خود انجام نداده است، مشمول شفاعت هم نخواهد شد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 296
طاووس! مگر این آیه شریفه را نشنیدهای: «فَاذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا انْسابَ بَیْنَهُمْ یَؤمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ؛ «1» هنگامی که در صور دمیده شود، هیچ یک از پیوندهای خویشاوندی میان آنها در آن روز نخواهد بود و از یکدیگر تقاضای کمک نمیکنند (چون کاری از کسی ساخته نیست!)» به خدا قسم فردای قیامت هیچ چیزی به تو سود نمیرساند؛ مگر عمل صالحی که پیش فرستادهای! «2»
حقیقتاً اگر عمل صالح نباشد، هیچ چیزی فردای قیامت باعث نجات انسان نمیشود؛ زیرا به تعبیر قرآن مجید قیامت روزی است که: «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ الَّا مَنْ اتَیاللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ «3»؛ در آن روز که مال و فرزندان سودی نمیبخشد، مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.»
نتیجه این که حسادتها، دروغگوییها، افشاء اسرار دیگران، باعث دوری از خداوند است و تنها معیار و ملاک برای نجات انسان در آن روز اعمال صالح اوست؛ نه روابط فامیلی.
***______________________________
(1) سوره مؤمنون، آیه 101.
(2) بحار الانوار، جلد 46، صفحه 81.
(3) سوره شعراء، آیه 88 و 89.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 297
مثال پنجاه و ششم: استقامت همسر فرعون
اشاره
خداوند متعال در آیه یازدهم سوره تحریم، میفرماید:
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ اذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی عِندَکَ بَیْتاً فِی الْجَنّةِ وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِه وَ نَجِّنی مِن الْقَوْمِ الظَّالِمینَ
و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثل زده است؛ در آن هنگام که گفت:
پروردگارا! خانهای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!
دور نمای بحث
همان گونه که در مثال قبل گذشت، سوره تحریم پیرامون زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و مشکلات آن حضرت سخن میگوید. در این سوره اشاراتی به فشارهای مختلف دشمنان بر پیامبر صلی الله علیه و آله دیده میشود. دشمن بقدری بر پیامبر صلی الله علیه و آله فشار آورد که حتّی در خانه خویش امنیّت کافی نداشت و از سوی دو تن از همسرانش توطئهای علیه او طرح شد که منجر به افشاء اسرار آن حضرت گردید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 298
توطئه برخی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سپس افشاء اسرار حضرتش، سبب نزول این سوره گشت. سپس برای این که هم همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و هم سایر مردم بدانند که رابطه تنها ملاک عمل نیست و آنچه باعث نجات انسان میباشد عمل صالح و ایمان است، دو مثال مطرح شد؛ در یکی، از زنان بدی که رابطه آنها با پیامبران خدا سودی به حال آنها نداشت سخن گفت و در مثال دیگر، زن با ایمانی را مطرح کرد که رابطه او با ستمگری چون فرعون، اثر منفی بر درجات او نگذاشت.
شرح و تفسیر
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ»- خداوند برای مؤمنان و اهل ایمان مثلی به همسر فرعون زده است. او که در دستگاه یکی از ستمکارترین پادشاهان جهان بود و در آن کاخ سر به فلک کشیده، در میان ناز و نعمت زندگی میکرد؛ ناگهان خود را بر سر دو راهی دنیا و آخرت دید؛ از یک طرف زندگی مرفّه غرق در شادی و ناز و نعمت، و از سوی دیگر آسودگی در جهان آخرت با قرار گرفتن در قرب الهی و وارد شدن در بهشت.
او بالاخره قرب الهی را انتخاب کرد و خداوند هم او را در بهترین جاهای بهشت در نزد خودش جای داد و زندگی او را به عنوان یک مَثَل و الگو برای همه زنان؛ بلکه مردان با ایمان، معرفّی کرد.
«آسیه بنت مزاحم»، هر چند همسر فرعون ستمگر بود و با او رابطه داشت؛ امّا ضابطهاش ایمان به پروردگار بود. به این جهت همسر مرد جبّاری چون فرعون بودن او را بد بخت نکرد؛ همان گونه که همسر بهترین انسانها بودن، برای همسر حضرت نوح علیه السلام و حضرت لوط علیه السلام، اثر و فایدهای نداشت و باعث نجات آنها نشد؛ بلکه یکی از آنها همچون فرزندش در آب غرق شد و دیگری در زیر سنگباران الهی مدفون گشت؛ زیرا رابطهها در پیشگاه خداوند مقدّم بر ضوابط نیستند. آنچه حاکم بر دستگاه
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 299
حکمت است ضابطههاست.
«اذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِنّی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِه وَ نَجِنِی مِنَالْقَوْمِ الظَّالِمینَ»- هر چند زندگی آسیه پس از ایمان آوردن به خدای موسی، سراسر الگوست؛ ولی در این آیه شریفه به لحظات سخت و طاقتفرسای زندگی آن بزرگ زن؛ یعنی، همان زمانی که در زیر شدیدترین شکنجهها به سر میبرد، مثال زده شده است.
آسیه؛ این اسطوره صبر و مقاومت، به هنگام شدیدترین شکنجهها و آزارها و در آخرین لحظات زندگیاش دست به دعا بر میدارد و از خداوند سه حاجت میطلبد:
1- «رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ»- اوّلین خواهش و دعای قهرمان صبر و مقاومت، وصول به «قرب الهی» است: «خدایا نزد خودت خانهای بهشتی برایم مهّیا کن!»
او، اوّل قرب الهی را میطلبد و سپس بهشت؛ یعنی آنچه از بهشت بالاتر و والاتر است، قرب الهی است؛ زیرا نزدیکی به ساحت مقدّس پروردگار قابل مقایسه با بهشت نیست.
این تعبیر در مورد شهداء نیز به کار رفته است: «عِنْدَ رَبَّهِمْ یُرْزَقُونَ «1»؛ در جوار قرب الهی روزی داده میشوند» بدین جهت آسیه در آستانه شهادت همان چیزی را میطلبد که شایسته شهادت است.
2- «نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ»- پروردگارا! آنچه آسیه را آزار میدهد، این شکنجهها و آزار و اذیّتها نیست؛ چون در راه رضای توست؛ بلکه آنچه که مرا میآزارد، افکار و عقاید و اعمال و کردار فرعون است، من تحّمل این عقاید پست و کوتاه را ندارم. به همین خاطر در کنار فرعون بودن، برایم شیرین نیست؛ پس مرا از فرعون و عقایدش نجات بده!
آسیه با این دعا، بیزاری خود را، حتّی در سختترین لحظات شکنجه و درد، هم از
______________________________
(1) سوره آل عمران، آیه 169.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 300
فرعون و هم از مظالم و جنایاتش اعلام میدارد.
3- «وَ نَجِّنی مِنَ الْقَومِ الظَّالِمینَ»- سومین خواسته این انسان صالح، نجات از محیط و جامعه فاسد است؛ یعنی او نه تنها تسلیم محیط فاسد نمیشود و خود را همرنگ جماعت نمیکند؛ بلکه معتقد است که همرنگ جماعت شدنش رسوایی است! به این جهت بیزاری و بیگانگی خویش را در گفتار و کردار از این اجتماع آلوده، به معرض نمایش میگذارد.
جملات و دعاهای سه گانه این زن با معرفت و ایثارگر در واپسین لحظههای زندگی، جملاتی بسیار حساب شده و دقیق است. جملههایی که میتواند برای همه زنان و مردان مؤمن جهان الهامبخش باشد؛ جملههایی که بهانههای واهی را از دست تمام کسانی که فشار محیط یا همسر را مجوّز برای ترک اطاعت خدا و تقوا میشمارند، میگیرد.
پیامهای آیه
1 استقلال فکری
مثالهای زیبای قرآن ج2 342
چرا آسیه در قلب کفر و شرک و در کنار بزرگترین دشمن حضرت موسی علیه السلام به خدای موسی ایمان آورد؟
چگونه این زن صبور و انقلابی همه حجابها را درید و به آئین حق دست یافت؟
*** رمز موفقیّت او این بود که استقلال فکری داشت و نگذاشت که عوارض و مسائل حاشیهای، فکر او را منحرف سازد و قدرت تفکّر را از او سلب کند. وقتی به روشنی معجزه حضرت موسی علیه السلام و تسلیم شدن جادوگران و اضطراب و ترس فرعون- که مدّعی خدایی بود- را میبیند؛ نور ایمان در قلب و جانش روشن میشود و با تفکّر و اندیشه و تأثیر نپذیرفتن از محیط و خانواده و جامعه، شعله ایمانش را روز به روز
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 301
شعلهورتر میکند. «1»
چرا آسیه تقیّه نکرد؟
تقیّه، در واقع تغییر شکل مبارزه است و در صورتی واجب است که بدون فایده مهمّی، اظهار عقیده جان انسان را به خطر بیندازد؛ ولی چرا همسر مؤمن و ایثارگر فرعون در مقابل این جبّار ستمگر، تقیّه نکرد و جان خود را حفظ ننمود و شکل مبارزهاش را عوض نکرد؟
پاسخ: اوّل این که «تقیّه» در جایی است که انسان قدرت و طاقت کتمان و پنهان کردن عقیده خویش را داشته باشد؛ ولی گاهی عشق انسان به خداوند چنان شعله ور میشود که رفتار و کردار و حرکات و سکنات او به روشنی نشانگر آن است، هر چند در گفتار آن را پنهان کند.
عشق به خداوند چنان در قلب پاک آسیه شعله ور گردیده و سودای رسیدن به حق به گونهای در جان و دل او شور افکنده که هیچ چیز نمیتوانست آن را پنهان کند؛ به این جهت «آسیه» در مقابل شوهرش تقیّه نمیکند و ایمان خویش را آشکارا اعلام میکند و تا پای جای در برابر آن میایستد.
دوم این که گاهی اظهار ایمان و سپس شهادت در راه آن از زنده ماندن و کتمان ایمان، آثار بیشتری دارد. اظهار ایمان «آسیه» و نقل و پخش این خبر، در سرزمین مصر و سپس افشاء شکنجههای فرعون برای پشیمان کردن آسیه از هدف و ایمانش و پایداری او تا مرز شهادت چنین است. علاوه بر این که این مسأله خود سند محکمی بر حقانیّت موسی علیه السلام و باطل بودن ادّعای فرعون و باعث دلگرمی و روشن شدن چراغ امید در قلب و جان مؤمنان است که ایمان به خدای یگانه حتّی در قلب دشمن
______________________________
(1) اینجاست که راز اهمّیّت فراوان تفکّر و اندیشه در قرآن مجید و روایات اسلامی روشن میشود و براستی میتوان ادیان الهی که دستخوش تحریف نشدهاند را آئین تفکّر و تعقّل دانست.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 302
امکانپذیر است و هیچ عذر و بهانهای برای ترک یکتاپرستی قابل قبول نیست. در طول تاریخ نیز علما و دانشمندانی را میبینم که با ترک تقیّه، چراغ امید را در دل رهروان زنده نگاه داشتند. «1»
3 شکنجه عامل تکامل یا وسیله شکست!
اشاره
جبّاران و ستمکاران برای جلوگیری از حقیقت طلبی و حق پرستی به ابزارهای مختلفی متوسّل میشوند که یکی از شایعترین این ابزار، شکنجه است. فرعون «آسیه» را به روشهای مختلف و بسیار جانکاه شکنجه کرد تا عزم آهنین و اراده پولادین او را شکست داده و او را از آئین الهی باز دارد؛ همان گونه که برخی از سست ایمانها با شکنجهای مختصر تسلیم میشوند؛ امّا این زن به ظاهر ضعیف تا آخرین لحظه صبر کرد و در مقابل تمام ترفندهای فرعون مقاومت کرد و هرگز تسلیم او نشد!
قطعاً زرق و برق و جلال و جبورتی بر تراز دستگاه فرعون وجود نداشت؛ همان گونه که فشار و شکنجهای فراتر از شکنجههای فرعون جنایتکار نبود؛ ولی نه زرق و برق، و نه فشار و شکنجه هیچ کدام نتوانست آن زن مؤمن را به زانو درآورد و او با این صبر و استقامت، شکنجهای که ابزار شکست محسوب میشود را وسیله تکامل خود قرار داد و جان خویش را در راه معشوق حقیقی فدا کرد.
قصّه ایمان آوردن آسیه
«آسیه» ملکه مصر به همراه همسرش فرعون برای تماشای سحر ساحران و معجزه حضرت موسی علیه السلام به میدان شهر آمده بود. ساحران طنابها و عصاهایی که درون آن خالی شده بود و جیوه در درون آن ریخته شده بود را در میدان بر روی هم انباشته کرده بودند تا بر اثر حرارت خورشید جیوهها تبخیر شود و به این وسیله
______________________________
(1) شرح مسائل مربوط به تقیّه را در کتاب «تقیّه سپری برای مبارزه عمیقتر» مطالعه فرمایید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 303
طنابها و عصاها به حرکت درآید، آفتاب بالا آمد و همان گونه که جادوگران پیشبینی میکردند طنابها و عصاها همانند مار و اژدها به حرکت در آمد به گونهای که به تعبیر قرآن مجید مردم خیال کردند که اینها مارهای واقعی است «1»، خوشحال شدند و شروع به زدن کف و سوت کردند و به نفع فرعون و فرعونیان شعار دادند!
امّا این خوشحالی و گمراه کردن مردم طولی نکشید؛ نوبت به حضرت موسی علیه السلام رسید؛ او به دستور الهی عصای خویش را بر زمین افکند؛ عصا به فرمان پروردگار- در میان حیرت و تعجّب مردم- به شکل مار عظیمی درآمد و تمامی طنابها و عصاهای ساحران را بلعید و سپس به سمت فرعون به حرکت خود ادامه داد.
با دیدن این نمایش قدرت، از سوی حضرت موسی علیه السلام، صحنه عوض شد و تمام آن شادیها و هلهلهها و کف و سوتها تبدیل به غم و اندوه و ناراحتی شد. رعب و وحشت تا استخوانهای فرعون نفوذ کرد! دهانها از تعجّب باز ماند، حدقه چشمها از حرکت ایستاد، نفسها در سینه حبس شد و خاموشی عجیبی تمام جمعیّت را فراگرفت!
فرعون با خود میگفت: «نکند این مار مرا ببلعد!» این تفکّر و اضطراب در چهره او ظاهر شد. و با افتادن تاج از سرش کاملًا نمایان گشت. جادوگران همه تسلیم شدند و در مقابل خداوند به سجده افتادند و تهدیدهای فرعون هیچ تأثیری در عزم و اراده آنها نگذاشت.
آسیه تمام این صحنهها را دید و به فکر فرورفت و بالاخره بر اثر تفکّر و اندیشه، نور ایمان در قلب و جانش روشن شد. به مرور زمان و با تفکّر بیشتر شعله ایمانش شعلهورتر گردید تا جایی که تمام وجودش را فراگرفت؛ بلکه شعاع آن به خارج از وجودش نیز پرتو افشانی کرد.
آسیه در تنهایی به راز و نیاز با خدای خویش پرداخت و به انجام اعمال صالح
______________________________
(1) این مطلب در آیه 66 سوره طه آمده است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 304
مبادرت نمود؛ امّا فرعون که آثار ایمان را در همسرش مشاهده کرد؛ حقیقت را جویا شد. آسیه که عشق به معبود سراسر وجودش را فرا گرفته بود نتوانست این عشق مقدّس و شیرین را کتمان کند و به همسرش دروغ بگوید؛ بناچار حقیقت را بر ملا ساخت.
فرعون جبّار سخت عصبانی شد و او را تهدید کرد؛ امّا تهدیدها در او هیچ اثری نداشت. به تعبیر حضرت صادق علیه السلام: «مؤمن از کوه محکمتر و پرصلابتتر است. «1»» که نه تنها بادها او را حرکت نمیدهند، بلکه او مسیر حرکت بادها را تغییر میدهد.
اطرافیان شروع به نصیحت و سرزنش آسیه کردند: آسیه تو را چه میشود؟! تو ملکه مصر هستی! غرق در ناز و نعمت میباشی! این همه کنیز و نوکر و کلفت داری! بهترین و زیباترین زندگی را در اختیار داری! چرا به همه اینها پشت پا میزنی؟!
امّا جواب آسیه در مقابل همه این سرزنشها و اعتراضها و نصیحتها یک چیز بود و آن اینکه: «دست از ایمان به خدا بر نمیدارم.»
فرعون نمیتوانست تحمّل کند که موسی در درون خانهاش نفوذ کرده و شریک زندگیاش را نیز از آئین فرعونی برگردانده است! اگر آسیه بر اعتقاد جدید خود باقی بماند، آبروی فرعون میرود؛ به این جهت دستور نابودی آسیه را صادر کرد.
بدین منظور آسیه را به وسط بیابان خشک و سوزانی بردند، دست و پاهایش را با میخ بر زمین کوبیدند؛ سنگ سنگینی بر روی سینهاش نهادند. از آب و غذا محرومش کردند تا یا به آئین فرعون برگردد و یا جان ببازد! ولی آن بانوی قهرمان راه دوم را انتخاب نمود.
هنگامی که نفسهایش به شمارش افتاد و آخرین لحظات عمرش را سپری میکرد، دست به دعا برداشت: «پروردگارا! برای من خانهای در بهشت در جوار خودت بنا کن و مرا از دست فرعون و اعمالش رهایی بخش و مرا از این قوم ظالم نجات ده!»
______________________________
(1) کافی، جلد 5، صفحه 336. (به نقل از تفسیر نمونه، جلد 24، ص 169)
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 305
خداوند، دعایش را اجابت نمود و نه تنها تقاضاهای سهگانهاش را انجام داد؛ بلکه او را به عنوان الگوی زنان و مردان با ایمان معرّفی کرد و در کنار برترین زنان جهان قرار داد. در روایتی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله آمده است:
افْضَلُ نِساءِ اهْلِ الْجَنَّةِ خَدیجَةُ بِنْتُ خُوْیلَد، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد، وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْران، و آسِیَةُ بِنْتُ مُزاحِم امْرَأَةُ فِرْعَوْن
برترین زنان اهل بهشت چهار نفرند: «خدیجه» دختر خویلد- همسر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله- و «فاطمه» دختر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و «مریم» دختر عمران- مادر حضرت عیسی علیه السلام- و «آسیه» دختر مزاحم و همسر فرعون. «1»
نکته جالب توجّه این که همسر فرعون با تقاضاهای سه گانه خویش به هنگام شهادت، کاخ عظیم فرعون را تحقیر کرد و آن را در برابر خانهای در جوار رحمت خدا، هیچ شمرد و به این وسیله به آنها که او را نصیحت میکردند که این همه امکانات چشمگیری که از طریق «ملکه مصر بودن» در اختیار توست، با ایمان به مرد شبانی همانند موسی از دست نده! پاسخ میگوید و این درس عبرتی است برای همه!
پروردگارا! توفیق تحصیل و حفظ ایمان را تا لحظه آخر به همه ما عنایت فرما!
خدایا! ما در برابر وسوسههای شیطان ضعیفیم و اگر کمکهای تو نباشد، ناتوان، ما را همواره یاری فرما! آمین یا ربّ العالمین.
***______________________________
(1) درّ المنثور، جلد 6 صفحه 246 (به نقل از تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 303)
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 307
مثال پنجاه و هفتم: مریم بنت عمران
اشاره
خداوند متعال در آیه 12 سوره تحریم، میفرماید:
وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتی احْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیه مِنْ رُوحِنا وَصَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ
و همچنین (خداوند برای مؤمنان مثال زده است) به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت و ما از روح خود در آن دمیدیم؛ او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود!
دور نمای بحث
این مثال- در راستای دو مثال گذشته- تأکید میکند که معیار اساسی و اصلی قرب الهی و بار یافتن به ضیافت پروردگار، تنها و تنها اعمال صالح و شایسته و حفظ ضوابط الهی است و بدون آن، رابطهها- هر چند قوی و در سطح عالی باشد- هیچ تأثیری نخواهد داشت.
البتّه این مثال تفاوتهایی با دو مثال گذشته دارد که به آن اشاره خواهیم کرد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 308
شرح و تفسیر
«وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتی احْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیهِ مِنْ رُوحِنا»- خداوند به حضرت مریم دختر عمران مثال زده است؛ امّا آن چیزی که از مریم مثال زده شده، غیر از چیزی است که از زندگی آسیه مثال زده شده است. در آنجا «صبر و استقامت آسیه» مورد مثال بود و در اینجا «عفّت و پاکدامنی مریم».
خداوند متعال در این مثال سه امتیاز برای حضرت مریم بیان میکند:
الف: امتیاز نخست، همان عفّت و پاکدامنی است. مریم آن قدر پاکدامن بود که حتّی وقتی در خلوتگاه مشغول شستوشوی بدن خویش بود و ناگهان جبرئیل را در شکل یک جوان زیبا دید، سخت ترسید و گفت:
«انّی اعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ انْ کُنْتَ تَقِیّاً «1»؛ من از شرّ تو، به خدای رحمان پناه میبرم اگر پرهیزگاری!»- وحشت فراوان مریم در این صحنه که با جوانی تنها میشود، نشانگر عفّت بالا و پاکدامنی فوق العاده او میباشد، به گونهای که حتّی وقتی جبرئیل خود را معرّفی کرد و گفت: «انَّما انَا رَسُولُ رَبِّکِ لِاهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیّاً «2»؛ من فرستاده پروردگار توام؛ (آمدهام) تا پسر پاکیزهای به تو ببخشم!»- بازهم اضطراب او از بین نرفت و در جواب گفت: «انَّی یَکُونُ لی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ اکُ بَغِّیاً «3»؛ چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد در حالی که تاکنون انسانی با من تماس نداشته، و زن آلودهای هم نبودهام!» همه اینها نشانگر پاکدامنی و عفّت مثال زدنی حضرت مریم علیها السلام است.
ب: «وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِه - دومین امتیازی که برای حضرت مریم- در این آیه شریفه- بیان شده است عبودیّت و بندگی اوست که تسلیم مطلق و محض پروردگار خویش بود.
______________________________
(1) سوره مریم، آیه 18.
(2) سوره مریم، آیه 19.
(3) سوره مریم، آیه 20.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 309
مریم هم کتب آسمانی را تصدیق کرد و هم کلمات پروردگارش را بر دیده منّت نهاد.
در این که «کُتُبِه عطف تفسیری بر «بِکَلِماتِ رَبِّها» است، یا معنای دیگری دارد، اختلاف است؛ ولی به اعتقاد ما، در قرآن عطف تفسیری، یا نیست و یا کمتر به چشم میخورد؛ بنابراین، منظور از «کُتُبِه کتابهای آسمانی، مانند «تورات» و «انجیل» و «قرآن» است و مقصود از کلمات پروردگار، احادیث قدسی است، که از سخنان پروردگار است؛ ولی در کتب آسمانی نیامده است «1».
ج: «وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ»- امتیاز سوم حضرت مریم- که در این آیه شریفه بدان اشاره شده است- «قنوت» آن حضرت است؛ «قنوت» به معنای عبادت و اطاعت است و از آنجا که این جمله مطلق است، معنایش این است که او سر شار از عبادت و اطاعت بود و سرتاپا مطیع پروردگار عالم بود.
اطاعت بی قید و شرط و تسلیم محض بودن کار آسانی نیست. بسیاری از بندگان خدا، گزینشی عمل میکنند و از دین، آنچه را که به نفعشان است، میپذیرند؛ در حالی که بندگان خاصّ و خالص خداوند، آنچه را که جانان بپسندد میپسندند و بس!
نتیجه آن عفّت و پاکدامنی مثال زدنی و آن ایمان و اعتقاد راسخ به تمام «ما انْزَلَ اللَّه» و آن اطاعت و عبادت بی نظیر، این شد که خداوند از روح خویش در او دمید و فرزند پاکیزهای همانند حضرت عیسی علیه السلام به او عنایت کرد.
تفاوت این مثال با مثالهای قبل
همان گونه که قبلًا نیز اشاره شد، هر چند مثالهای سه گانه مطرح شده در سوره تحریم، یک هدف کلّی را دنبال میکند، و آن بیان این نکته است که معیار اصلی نجات انسان، ضابطههای الهی است، نه صرفاً رابطه با اولیاء خداوند؛ ولی تفاوتهایی نیز با
______________________________
(1) تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 305.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 310
یکدیگر دارند که به آنها اشاره میشود:
در مثال اوّل، سخن از دو زن مشرک و کافر است که چون ضابطههای الهی را نادیده گرفتند، همراه سایر جهنّمیها، وارد دوزخ شدند و رابطه قوی آنها با دو پیامبر بزرگ خداوند سودی برایشان نداشت. این مثال برای افراد ضعیفالایمانی است که دل به رابطهها خوش کردهاند و خداوند به این وسیله به آنها هشدار میدهد.
در مثال دوم؛ سخن از زن با ایمان و صبور و مقاومی است که ضابطههای الهی را مدّ نظر دارد و به چیزی جز رضایت پروردگار نمیاندیشد؛ ولی رابطهای با اولیاء اللّه ندارد، بلکه با طاغوتیان رابطه دارد؛ زیرا همسر ستمکارترین و ظالمترین انسانهاست؛ ولی این رابطه به او هیچ ضرری نمیزند و با عزم و اراده و تصمیم قاطع علی رغم تمام موانع، ایمان خود را حفظ میکند.
این مثال برای افرادی است که در خانوادهها و محیطهای نامنابسی قرار دارند و موانع بی شماری بر سر راه ایمان آنها قرار دارد؛ پیام این مثال به آنها این است که با تصمیم و اراده میتوان همه موانع را پشت سر گذاشت و پیروز شد و اینها نمیتواند عذر و بهانه باشد.
در مثال سوم؛ سخن از زن عفیف و پاکدامنی است که هم از امتیاز رابطه والا برخوردار است و هم ضوابط الهی را در سر حدّ کمال محترم میشمارد و به این جهت، به عنوان الگو معرّفی میشود.
توضیح بیشتر: محیط زندگی آسیه از هر نظر نامساعد بود؛ دربار فرعون که جایگاه ظلم و ستم و مرکز کفر و عناد و شرک و بت پرستی بود و هیچ صدای توحیدی به گوش نمیرسید، تا جایی که فرعون خود را خدای برتر و خدای خدایان معرفی میکند! «1» ولی کانون زندگی مریم علیها السلام کانونی پاک و سراسر ایمان بود؛ از زمانی که در عالم جنین است، زمزمه خدا خدا میشنود.
______________________________
(1) سوره نازعات، آیه 24
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 311
قرآن مجید گفت و گوی مادر مریم با خدای خویش را در آیه 35 آل عمران چنین نقل میکند:
رَبِّ انّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی بَطْنی مُحَرَّراً فَتَقَّبَلْ مِنّی انَّکَ انْتَ السَّمیعُ الْعَلیم؛
خداوندا! آنچه را در رحم دارم برای تو نذر کردم، که محرّر (و آزاد، برای خدمت خانه تو) باشد. از من بپذیر که تو شنوا و دانا هستی!
پس از تولّد نیز در محیطی سالم و پاک زندگی کرد. او هر چند پدر خود را از دست داده بود؛ ولی کفالت او را طیّ ماجرای جالبی، پیامبر زمانش، حضرت زکریّا علیه السلام، به عهده گرفت قداست او باعث شد که وارد بیت المقدّس شود و در مسجد الاقصی به عبادت خداوند بپردازد. عوامل تقرّب او به حدّی رسید که حتّی غذایش نیز از سوی خداوند فرستاده میشد. در آیه 37 آل عمران آمده است:
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَانْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَکَفَّلَها زَکَرِیَّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَریَّا الِمحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ انَّی لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِاللَّهِ انَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ خداوند، او [/ مریم را به طرز نیکویی پذیرفت؛ و به طرز شایستهای، (نهالِ وجودِ) او را رویانید (و پرورش داد) و کفالت او را به «زکریّا» سپرده هر زمان زکریّا وارد محراب او میشد، غذای مخصوصی در آن جا میدید. از او پرسید. «ای مریم! این را از کجا آوردهای؟!» گفت: «این از سوی خداست. خداوند به هرکس بخواهد بی حساب روزی میدهد.»
خلاصه این که مریم علیها السلام بر عکس آسیه در محیطی بسیار مناسب و سالم زندگی میکرد؛ ولی در نهایت، مریم و آسیه هر دو به کمال رسیدند.
در روایتی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده است: «کَمُلَ مِنَ الرِّجالِ کَثیرٌ، وَ لَمْ یَکْمُل مِنَ الِنّساءِ الّا ارْبَعٌ، آسِیَةُ بِنْتُ مُزاحِمِ امْرَأةُ فِرْعَونِ، وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرانِ، وَ خَدیجَةُ بَنْتُ خُوْیْلَد، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ؛ بسیاری از مردان به قلّه کمال صعود کردند، ولی از بین زنان
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 312
جهان، تنها چهار نفر به کمال رسیدند: 1- آسیه، دختر مزاحم، همسر فرعون 2- مریم، دختر عمران 3- خدیجه، دختر خویلد 4- فاطمه، دختر محمّد صلی الله علیه و آله پیامبر اسلام «1»»
این مطلب که مریم و آسیه در دو محیط کاملًا متضاد، زندگی میکنند؛ ولی در نهایت هر دو به کمال میرسند، درس بزرگی برای همگان است که معیار اصلی، اراده و تصمیم انسان است. عذر فساد خانواده، فساد جامعه و محیط و مانند آن، عذر محسوب نمیشود. اینها هرچند رسیدن به مقصود را سخت و دشوار میکند؛ ولی آن را غیر ممکن نمینماید و میتوان با تصمیم محکمی همانند تصمیم «آسیه» بر تمام این موانع غلبه کرد و آرزوی جای گرفتن در جوار قرب الهی را نمود؛ بنابراین، اراده، عزم، تصمیم، خواست و گوهر ذاتی خود انسان است که تعیین کننده اصلی است.
پیامهای آیه
1 عفّت سرمایهای بس بزرگ
آیه شریفه مثل بر صفت فضیلت عفّت حضرت مریم تکیه دارد. صفتی که هرکس- چه زن و چه مرد- داشته باشد، همه چیز دارد و اگر فاقد آن باشد هیچ چیز نخواهد داشت. اگر یک زن عفّت داشته باشد تمام عوامل و زمینههای گناه نمیتواند او را به گناه بکشاند، همچنان که آسیه علی رغم فراهم بودن تمام زمینهها، آلوده به گناه نشد. و اگر وجود نداشته باشد؛ انسان، حتّی در کنار بهترین انسانها امکان آلودگی به گناه را دارد!
عفّت، نقطه مقابل شکم پرستی و شهوت پرستی است و از مهمترین فضایل انسانی محسوب میشود. علمای اخلاق آن را صفتی بین شهوت پرستی و خمودی دانستهاند. در آیات قرآن و روایات اسلامی، مباحث مهم و مختلفی در این زمینه مطرح شده است. «2»
______________________________
(1) مجمع البیان، جلد 10، صفحه 320 (به نقل از میزان الحکمة، جلد 8 باب 3535، حدیث 17674).
(2) شرح این مطلب را در کتاب اخلاق در قرآن، جلد دوم، صفحه 307 به بعد مطالعه فرمائید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 313
اراده، عامل اصلی افعال و کردار!
بدون شک عوامل و زمینههایی، مثل خانواده، جامعه و محیط، نوع حکومتها و فراهم بودن زمینههای اطاعت یا گناه، همه در سعادت یا شقاوت انسان نقش دارند؛ امّا هیچ یک از عوامل مذکور انسان را مجبور به انتخاب راهی برخلاف ارادهاش نمیکند.
از مثالهای سهگانهای که در این سوره آمده است- مخصوصاً مثال مربوط به حضرت آسیه و مریم علیها السلام- میفهمیم که اراده عامل اصلی افعال و کردار و اعتقادات است.
آسیه ثابت کرد که اگر انسان در سختترین شرایط و نامساعدترین زمینهها قرار گیرد؛ ولی ارادهاش بر تقوا و ایمان به خداوند محکم باشد، موفّق خواهد شد؛ همان گونه که از سرگذشت همسر حضرت لوط و نوح علیهما السلام نیز فهمیدیم که اگر انسان ارادهای محکم و استوار نداشته باشد، با بهترین و مناسبترین زمینهها نیز عاقبت به خیر نمیشود.
بنابراین، آیات فوق جواب محکمی است به کسانی که معتقد به جبر هستند و به روشنی دلالت دارد بر این که علّت اصلی و نهایی تمامی سعادتها و شقاوتها، اراده خود انسان است.
***
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 315
مثال پنجاه و هشتم: تصویری از مؤمنان و کافران
اشاره
خداوند متعال در آیه شریفه 22 سوره مُلک میفرماید:
افَمَنْ یَمْشی مُکِبّاً عَلی وَجْهِهِ اهْدی امَّنْ یَمْشی سَوِیّاً عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ
آیا کسی که به رو افتاده (و به صورت سینه خیز همچون خزندگان) حرکت میکند، به هدایت نزدیکتر است یا کسی که راست قامت، در صراط مستقیم گام بر میدارد؟!
دور نمای بحث
این آیه شریفه- به قرینه آیات قبل و بعد از آن- تصویری از حال مؤمنان و کافران ارائه میدهد «1» و مثالی زیبا برای این قافله که از نقطه عدم حرکت کرده و سپس جامه وجود پوشیده و از آنجا به سوی نقطه بی پایان هستی؛ یعنی، ذات پروردگار در
______________________________
(1) همان گونه که شاگرد توانمند حضرت علی علیه السلام یعنی ابن عبّاس نیز همین برداشت را از این آیه داشته و ضمن اینکه آیه فوق را از مثالهای قرآن شمرده، آن را در توصیف مؤمنان و کفّار دانسته است. توضیح بیشتر را در «التّبیان، جلد 10، صفحه 68» مطالعه فرمایید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 316
حرکت است، بیان میکند. قافلهای که برخی از آنها در ابتدا یا وسط راه منحرف میشوند و به جایی نمیرسند و برخی در راه راست حرکت میکنند.
رهرو منزل حقیّم ز سر حدّ عدمتا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم
نگاهی به آیات قبل از آیه مثل
آیات اولیّه این سوره پیرامون «مبدأ» و صفات خداوند متعال سخن میگوید و انسان را به تفکّر و اندیشه پیرامون صفات و آیات الهی تشویق میکند؛ سپس به بیان حال کفّار و مؤمنان میپردازد و در مرحله سوم برخی از آیات الهی را گوشزد میکند.
آیاتی همانند نظام شگفتانگیز خلقت، مخصوصاً آفرینش آسمانها و ستارگان، آفرینش زمین و مواهب آن و آفرینش پرندگان.
در اینجا یکی از این آیات الهی که مربوط به آیه مثل میشود، مورد بررسی قرار میدهیم:
«أَ وَ لَمْ یَرَوْا الَی الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ؛ آیا نگاه نمیکردند به پرندگانی که بالای سر آنها در حرکت است.»
خلقت پرندگان و پرواز آنها بر فراز آسمان و انواع پرواز این بال زنندگان از آیات و نشانههای خداوند منّان محسوب میشود. انسان با دقّت در آفرینش حیرت آور پرندگان و پرواز اعجاب آور آنان، به خالق توانا و قدرتمندی پی میبرد که تمام قدرتهای جهان هستی، در برابر آن هیچ است و میتوان به عنوان بهترین تکیهگاه بر آن تکیه کرد و با تأمّل در ظرائف خلقت پرندگان، انسان میتواند قدرت پرواز پیدا کند و ابزار و وسایلی اختراع کند که آسمانها را فتح نموده؛ بلکه به نقاطی از آسمان پرواز کند که حتّی پرندگان نیز نمیتوانند.
دانشمندان هر مقدار بیشتر روی پرندگان مطالعه کردند، بهتر توانستند کاستیها و نقصهای هواپیماها را بر طرف کنند؛ به عنوان نمونه، در ابتدای اختراع هواپیماها،
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 317
چرخهای آن باز بود و این، مشکلاتی را در پرواز ایجاد میکرد؛ امّا با دقّت در پرواز پرندگان مشاهده کردند که آنها به هنگام پرواز، پاهای خود جمع میکنند و به این جهت، بهتر پرواز میکنند؛ دانشمندان نیز هواپیماهای بعدی را به گونهای ساختند که پس از برخاستن از زمین چرخهای آن جمع شود. حقیقتاً باید در برابر چنین خالقی سر بر خاک سایید!
«صافَّاتٍ وَ یَقْبِضْنَ»- خداوند متعال با این دو جمله کوتاه، به شرح دو نوع از پرواز پرندگان میپردازد. ابتدا نوع مرموزی از پرواز آنها را شرح میدهد؛ به این شکل که آنها بر فراز آسمانها غالباً بدون بال زدن و با بالهای صاف، پرواز میکنند.
نوع دیگر، پرواز آنها غالباً با حرکت بالهاست، پروازی که بیشتر با آن آشنا هستیم.
قسم سوم پرواز را مخلوطی از دو نوع بالا میبینیم؛ یعنی، مقداری بال میزنند و پرواز میکنند و مقداری هم با بالهای صاف و بدون حرکت بالها به پرواز خود ادامه میدهند.
گروه چهارمی از پرندگان، مدّتی بال میزنند و سپس بالهای خود را جمع میکنند و به صورت شیرجه در هوا حرکت میکنند (مانند گنجشکها).
خلاصه این که همه پرندگان در اصل پرواز مشترکند؛ ولی هر گروهی به تناسب اندام و جسمشان و به مقتضای فضایی که در آن پرواز میکنند، به نوع خاصّی در آسمان حرکت میکنند که توجّه در انواع پروازها، ایمان انسان را به خداوند قادر متعال بیشتر میکند.
«ما یُمْسِکُهُنَّ الَّا الرَّحْمنُ انَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ بَصیرٍ»- باتوجّه به نیروی قوی جاذبه زمین که حتّی گرد و غبار بسیار سبک را به سوی خود جذب میکند، چه کسی این پرندگان را از چنگال جاذبه زمین خارج میکند و مانع سقوط آنها به زمین میشود؟
راستی، چه قدرت عظیمی به این پرندگان زیبا کمک میکند که در سراسر روز
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 318
پرواز کنند و بر نیروی جاذبه غلبه کنند؟! پرندگان مهاجری را میشناسیم که در سال 18000 کیلومتر پرواز میکنند! چه کسی در این پرواز طولانی و اعجاب آور، آنها را از اسارت در جاذبه زمین حفظ میکند؟ چگونه در این سفر بزرگ، غذای خود را تهیّه میکنند؟ چگونه مسیر خود را مییابند؟ «1» آیا هیچ قدرتی جز قدرت بینظیر پروردگار عالم که به همه چیز آگاه است، قادر بر این کار میباشد؟
اینک با توجّه و نگاهی که به آیات قبل از آیه مثل- مخصوصاً مطالعه در آفرینش پرندگان- داشتیم، به آیه مثل باز میگردیم و به شرح و تفسیر آن میپردازیم.
شرح و تفسیر
اشاره
«أَ فَمَنْ یَمْشی مُکِبّاً عَلی وَجْهِه اهْدی - موجوداتی که بر روی زمین حرکت میکنند به سه شکل راه میروند؛ برخی همانند انسان به صورت راست قامت، روی دو پا حرکت میکنند؛ برخی دیگر همانند چهار پایان با چهار دست و پا حرکت میکنند و گروه سوم، یعنی خزندگان، روی سینه، به صورت سینه خیز حرکت مینمایند. در این آیه شریفه، خداوند کفّار و افراد بی ایمان را به خزندگان تشبیه کرده است که روی سینه حرکت میکنند.
«امَّنْ یَمْشی سَوِیّاً عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»- افراد با ایمان و مؤمن را به انسانهای راست قامت که با سری بالا و قدّی افراشته و روی دو پا حرکت میکنند، تشبیه میکند و سپس به مقایسه این دو میپردازد.
آیا کسانی که همانند خزندگان، روی سینه حرکت میکنند، هدایت یافته ترند یا کسانی که روی دو پا و با قدّی افراشته و در راه راست حرکت میکنند؟
برای یافتن پاسخ این سؤال- که خداوند قضاوت آن را به مخاطبان قرآن واگذار
______________________________
(1) شگفتیهای جهان پرندگان و عجائب مسأله پرواز آنها را در جلد یازدهم تفسیر نمونه، صفحات 338 تا 341، ذیل آیه 79 سوره نحل مطالعه فرمایید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 319
کرده- باید تفاوتهای این دو نوع حرکت، روشن شود.
مشکلات و معایب حرکت خزندگان
راه رفتن به صورت سینه خیز و به شکل خزندگان، مشکلات متعدّدی دارد:
1- چنین شخصی قدرت دید کافی ندارد و خطر از این جهت هر لحظه در کمین او است. چنین شخصی کاملًا ممکن است از راه منحرف شود و یا در درّه و گودالها سقوط کند؛ زیرا بموقع نمیتواند لغزشگاهها را تشخیص دهد.
2- سرعت چنین حرکتی بسیار کند است. اگر مقایسهای بین حرکت سینه خیز با حرکت معمولی یک انسان نماییم، شاید از نظر پیمودن مسافت در یک زمان مشخّص ده برابر تفاوت داشته باشد.
3- شخصی که به این صورت حرکت میکند، زود خسته میشود و از ادامه حرکت باز میماند و متوقّف میگردد؛ یعنی بر فرض که در مسیر حرکت خود با مانعی بر خورد نکند و از راه منحرف نشود و در پرتگاهی سقوط نکند؛ نوع حرکت به گونهای است که بزودی وامانده میشود و قدرت ادامه حرکت را از دست میدهد.
بنابراین، خطای در تشخیص؛ عدم دید کافی؛ کندی سرعت؛ خستگی زودرس و بالاخره بازماندن از ادامه مسیر، از معایب و مشکلات این نوع حرکت و راه رفتن است؛ امّا کسی که روی دو پا حرکت میکند و همانند دیده بانی، همه اطراف را میبیند- مخصوصاً که قسمت اعظم حواسّ انسان در قسمت سر اوست- خطر را به موقع تشخیص میدهد و تصمیم لازم را برای گذر از کنار خطرات میگیرد؛ نه از مسیر اصلی منحرف میشود و نه در پرتگاهها سقوط میکند؛ بلکه راه مستقیم را در پیش میگیرد و به حرکت خود ادامه میدهد؛ علاوه بر این که سرعت مناسبی دارد و زود خسته نمیگردد و هرگز متوقّف نمیشود.
آیا این دو مساویند؟ هرگز! قطعاً اشخاصی که به گونه انسانها حرکت میکنند،
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 320
هدایت یافتهتر از کسانی هستند که همانند خزندگان روی سینه حرکت مینمایند.
بنابراین، مؤمنی که در این آیه شریفه به انسان راست قامت تشبیه شده است و در مسیر مستقیم حرکت میکند و نور ایمان او همانند چراغی پر نور، فراسوی او را روشن میکند، هدایت یافتهتر از شخص کافری است که بسان خزندگان روی سینه حرکت میکند که نه نوری دارد و نه حرکت سریعی و نه لغزشگاهها را تشخیص میدهد و نه توان حرکت طولانی دارد.
علاوه بر همه اینها، شخصی که روی سینه حرکت میکند، قدرت دیدن آیات و نشانههای پروردگار- که در آیات قبل به آن اشاره شد، مخصوصاً آیات الهی که در خلقت آسمان و مخلوقات فراوان، به ویژه خلقت عجیب پرندگان، که شرح آن گذشت- را ندارد؛ امّا کسی که بسان انسان راست قامت حرکت میکند، تمام این آیات الهی را بخوبی میبیند و در آنها تفکّر و تأمّل و تدبّر و اندیشه میکند و به عظمت هرچه بیشتر خالق قادر و توانمند آن پی میبرد و در طی کردن مسیر هدایت و صراط مستقیم گامهایش را محکمتر و استوارتر بر میدارد.
پیام آیه
ایمان سرچشمه همه خوبیها
همان گونه که گذشت، آیه شریفه در توصیف مؤمنان و کفّار نازل شده است. در مثالهای گذشته نیز آیاتی در توصیف این دو گروه وجود داشت، آیات و روایات دیگری نیز در این زمینه به چشم میخورد.
چرا این قدر از «ایمان» و نقطه مقابل آن «کفر» سخن گفته و بر آن تأکید میشود؟
حقیقت این است که ایمان و تقوا سر چشمه همه خیرات و برکات است و بدون اغراق و مبالغه باید گفت که همه چیز در سایه «ایمان» و «تقوا» است.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 321
مؤمن کیست؟
حال که ایمان قلّهای چنین رفیع است و فتح آن، منشأ تمام خوبیهاست؛ باید دید که چه کسانی شایسته پوشیدن این لباس با ارزش و صعود به این قلّه پر افتخارند؟
در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، «مؤمن» را در سه جمله کوتاه- امّا بسیار پر معنی- چنین توصیف میکند: «الْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ «1»»- مؤمن باهوش و زیرک است و با استفاده از همین هوش و زکاوت، از موانع و خطرات آگاه میشود و خویش را از خطرات بر حذر میدارد؛ امّا انسان بیایمان، همچون کسی که بسان خزندگان حرکت میکند، از هوش و زکاوت بی بهره است و به راحتی در دام حوادث و بلاها گرفتار میشود؛ چنین انسانی خیال میکند باهوش است؛ ولی با پیمودن راه کفر و بی ایمانی، تیشه بر ریشه خویش میزند و سرمایه بزرگ عمر خویش را از دست میدهد و در نهایت هم به جایی نمیرسد و هلاک میشود.
مراتب ایمان!
شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: یا ابن رسولاللّه! می ترسم، در صفّ مؤمنان نباشم! امام فرمودند: چرا؟ آن شخص گفت: زیرا هنگامی که بر سر دوراهی انتخاب برادر مؤمن و پول و ثروت قرار میگیرم، منافع شخصی خود را ترجیح میدهم. امام فرمود: شما مؤمن هستید؛ ولی ایمان شما کامل نیست! ... به خدا قسم در اطراف و اکناف زمین مؤمنینی وجود دارند که تمام دنیا در نظر آنها به اندازه بال مگس ارزش ندارد! «2»
آری! مؤمنانی که مراحل تکامل ایمان را پیمودهاند، و به قلّه ایمان رسیدهاند، به گونهای که امام صادق علیه السلام در روایتی آرزوی دیدار آنها را میکند و به کسانی که توفیق
______________________________
(1) میزان الحکمة، جلد اوّل، صفحه 336 (باب 291، حدیث 1450).
(2) سفینة البحار، جلد اوّل، صفحه 147.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 322
درک آنها را پیدا میکنند سفارش میکند که از نور آنها استفاده نمایند، تمام دنیای حرام برای چنین مؤمنانی به اندازه بال مگس نمیارزد. هر چند از حلال دنیا استفاده میکنند و این مطلب نباید اشتباه شود!
خداوندا! ما را در پیمودن مدارج ایمان و رسیدن به اوج قلّه این کوه با عظمت موفّق بدار!
پروردگارا! هوش و زکاوت و زیرکی مؤمنان واقعی را به ما عنایت فرما تا بتوانیم موانع ترقّی و صعود به بالاترین پلّههای ایمان را به راحتی از سر راه برداریم.
***
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 323
مثال پنجاه و نهم: افراد بخیل
اشاره
خداوند متعال در آیات 17 تا 33 سوره قلم میفرماید:
انَّا بَلَوْنا هُمْ کَما بَلَوْنا اصْحابَ الْجَنَّةِ اذْ اقْسَمُوا لَیَصْرِ مُنَّهَا مُصْبِحِینَ وَلَا یَسْتَثْنُونَ* فَطَافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَّبِّکَ وَ هُمْ نَآئِمُون فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیِم* فَتَنَادَوْا مُصْبِحِینَ* انِ اغْدُوا عَلَی حَرْثِکُمْ إنْ کُنْتُمْ صَارِمِینَ* فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخفَتُونَ* أَنْ لَایَدْخُلَنَّها الیَومَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ* وَ غَدَوْا عَلَی حَرْدٍ قدِرِینَ* فَلَمَّا رَأوهَا قالُوا إِنَّا لَضالُّونَ بَلْنَحْنُ مَحْرُومُونَ* قَالَ اوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ قَالُوا سُبْحنَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ* فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَلَوَمُونَ قَالُوا یا وَیْلَنا إنّا کُنَّا طاغینَ* عَسَی رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنَا خَیْرَاً مِّنْها انَّا إلِی رَبِّنا راغِبُونَ* کَذلِکَ العَذابُ وَ لَعَذابُ الْاخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْمَلُونَ
ما آنها را آزمودیم، همان گونه که «صاحبان باغ» را آزمایش کردیم، هنگامی که سوگند یاد کردند که میوههای باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچینند. و هیچ از آن استثنا نکنند؛ امّا عذابی فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالی که همه در خواب بودند، و آن باغ سرسبز همچون شب
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 324
سیاه و ظلمانی شد! صبحگاهان یکدیگر را صدا زدند، که به سوی کشتزار و باغ خود حرکت کنید اگر قصد چیدن میوهها را دارید! آنها حرکت کردند در حالی که آهسته باهم میگفتند: «مواظب باشید امروز حتّی یک فقیر وارد بر شما نشود!» (آری) آنها صبحگاهان تصمیم داشتند که با قدرت از مستمندان جلوگیری کنند.
هنگامی که (وارد باغ شدند و) آن را دیدند گفتند: «حقّاً ما گمراهیم!» (آری، همه چیز از دست ما رفته) «بلکه ما محرومیم!» یکی از آنها که از همه عاقلتر بود گفت:
«آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمیگویید؟!» گفتند: «منزّه است پروردگار ما، مسلّماً ما ظالم بودیم!» سپس رو به یکدیگر کرده به ملامت هم پرداختند* (و فریاد شان بلند شد) گفتند: «وای بر ما که طغیانگر بودیم!»* «امیدواریم پروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن به جای آن به ما بدهد، چرا که ما به او علاقهمندیم!» این گونه است عذاب (خداوند در دنیا)، و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر میدانستند!
دور نمای بحث
مثالهایی که در قرآن مجید، برای مجسّم ساختن حقایق تربیتی بسیار مهم بیان شده گاه فقط یک تشبیه است و گاه بیان یک داستان و حقیقتی است که در خارج رخ داده که قرآن مجید آن داستان را به منظور تربیت و تعلیم در قالب یک مثال بیان میکند؛ آیات هفدهگانه فوق از قبیل قسم دوم است.
شرح و تفسیر
در آیات قبل سخن از «مَنَّاعٌ لِلْخَیْر «1»» به میان آمده است. و به دنبال آن، داستان «أَصْحَابُ الْجَنّة؛ صاحبان باغ» در قالب یک مثال زیبای قرآنی مطرح میشود.
______________________________
(1) اینها (مَنَّاعٌ لِلْخَیْرِ) کسانی هستند که نه تنها بخیل هستند و از اموال خود به نیاز مندان کمک نمیکنند؛ بلکه مانع انفاق و کمکهای دیگران نیز میشوند!
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 325
از تعبیرات این آیات شاید بتوان استفاده کرد که این داستان، بطور اجمالی، قبل از نزول قرآن در میان عرب مشهور بوده است- البتّه نه با این شرح و تفصیل- و قرآن مجید بابیان برخی از ظرایف و نکتههای ریز این قصّه، سرنوشت و عاقبت افراد بخیل و «مَنَّاعٌ لِلْخَیْر» را بیان میکند.
داستان «صاحبان باغ» در قرآن به این شکل آمده است:
«انَّا بَلَوْنا هُمْ کَما بَلَوْنا اصْحابَ الْجَنّةِ»- ای پیامبر ما! ما افراد امّت تو را آزمایش میکنیم، همان گونه که اصحاب الجنّة «1» و صاحبان باغ را در بوته آزمایش قرار دادیم.
در امّتهای گذشته پدری خیر خواه و نیکوکار بود که باغ بسیار وسیع و گسترده و خرّم و سر سبزی داشت. این انسان سخاوتمند به هنگام چیدن میوههای باغش فقراء و مستمندان را خبر میکرد تا به باغ او بیایند و از آن استفاده کنند و سهم خود را ببرند.
به واسطه همین نیکوکاری، باغ مذکور سال به سال آبادتر و پر ثمرتر میشد.
پدر سخاوتمند از دار دنیا رفت فرزندان به جای مانده از پدر- برخلاف او- انسانهای بخیل و کوته نظری بودند؛ آنها معتقد بودند که تمام باغ و میوههای آن حقّ خود آنهاست و هیچ کس در آن سهمی ندارد. زبان حال این جوانهای ناپخته دنیاطلب این بود که راه و روش پدر ما اشتباه بوده است! چرا نیازمندان که هیچ زحمتی برای به ثمر نشستن این محصولات نکشیدهاند و هیچ سرمایهای برای این باغ هزینه نکردهاند، از میوههای باغ ما استفاده کنند؟!
آیا آنها از ما طلبی دارند؟! آیا ارث پدرشان را از ما می طلبند!؟ ما باید راهی را در پیش بگیریم که حق را به صاحب حق- که همانا خودمان هستیم- برسانیم! اصلًا به ما چه ربطی دارد که عدّهای نیازمند و گرسنهاند! چرا انسانهای نیازمند زندهاند؛ بروند و بمیرند!
______________________________
(1) در مورد این که این باغ کجا بوده، در میان مفسّران اختلاف است؛ برخی محلّ آن را «یمن» میدانند؛ عدّهای شهر بزرگ «صنعا» را احتمال دادهاند؛ گروه سوم، محلّ آن را «حبشه» معرّفی کردهاند و گروه چهارم «شام» را انتخاب کردهاند و پنجمین نظریّه «طائف» را برگزیده است؛ ولی مشهور همان احتمال اوّل است. (تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 393)
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 326
آنها برای تحقّق بخشیدن به این افکار شیطانی، نقشهای کشیدند:
«اذْ اقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحینَ وَ لا یَسْتَثْنَوْنَ»- نقشه شیطانی آنها این بود که با یکدیگر هم قسم شدند که صبح هنگام، زمانی که همه مردم در خوابند؛ یعنی قبل از طلوع آفتاب و اوّل طلوع فجر، به همراه کارگران و غلامان خود به باغ بروند و بدون استثناء تمام میوههای باغ را «1» بچینند و بسته بندی کنند تا وقتی که فقراء و مستمندان خبردار میشوند و برای گرفتن کمک به باغ میآیند، کار تمام شده باشد و آنها بی نصیب شوند! این نقشه را کشیدند و به امید اجرای آن در صبحدم فردا به خواب فرو رفتند.
«فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ»- «طائف» به معنای طواف کننده است، طواف کنندگان خانه خدا را به همین جهت «طائف» میگویند. در ادبّیات عرب این لفظ بر «بلای شبانه» نیز اطلاق میشود. یکی از بلاهای شبانه، سرقتها و دزدیهاست که معمولًا در شب رخ میدهد و به این جهت به آن طائف گفته میشود که دزد به هنگام شب در اطراف خانه مورد نظر میچرخد و طواف میکند تا نقطه آسیبپذیر را بیابد و از آنجا وارد شود. به هر حال، «طائف» در اینجا به معنای بلای شبانه است.
صاحبان باغ به خواب فرو رفتند. آه مظلومان دامن آنها را گرفت و شبانگاه بلای الهی بر باغ محبوب آنها نازل شد و تمام هستی آنها را نابود کرد.
«فَاصْبَحَتْ کَالصَّریمِ»- صبح هنگام از آن همه میوه و طراوت و زیبایی و گل و بوته، هیچ خبری نبود و بر اثر بلای شبانه الهی، تمام آن باغ، همانند قطعهای ذغال شده بود.
راستی چه بلایی نازل شده بود؟ شاید صاعقه بود. صاعقهای از آسمان مأموریّت
______________________________
(1) این تصمیم آنها نشانگر آن است که کار آنها ناشی از نیاز نبود؛ بلکه ناشی از بخل و ضعف ایمان بود؛ زیرا انسان هر مقدار نیاز داشته باشد، میتواند مقدار کمی از محصول یک باغ پر در آمد را به نیاز مندان اختصاص دهد. البتّه برخی از مفسّرین جمله «و لَا یستثنون» را به گونهای دیگر تفسیر کردهاند و آن اینکه «اصحاب الجنّة» به هنگام این تصمیم «الّا ان یشاء اللَّه» و به تعبیر فارسی امروز «ان شاء اللَّه» نگفتند، یعنی آنقدر مغرور بودند که خود را از گفتن این جمله بی نیاز دیدند؛ ولی تفسیّر اوّل صحیحتر است؛ زیرا با اصل ماجرا تناسب بهتری دارد. (تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 394)
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 327
پیدا میکند که در یک لحظه آن باغ سرسبز را باتمام میوههایش تبدیل به خاک و خاکستر کند و این کار را انجام داد.
صد درجه حرارت برای از بین بردن آن باغ کافی بود؛ ولی صاعقهای با پانزده هزار درجه حرارت چه میکند! این مقدار حرارت هر فلزّی را ذوب نموده و آن را از بین میبرد تا چه رسد به درخت و میوه و مانند آن!
«فَتَنادَوْا مُصْبِحینَ انِ اغْدُوا عَلی حَرْثِکُمْ انْ کُنْتُمْ صارِمینَ»- صاحبان باغ، صبح هنگام بی خبر از بلای نازل شده شب گذشته از خواب برخاستند و یکدیگر را صدا کردند که: اگر قصد چیدن میوهها را دارید، «عجله کنید!»، «زودتر بیدار شوید!» برخیزید و به سوی کشتزار و باغ خود حرکت کنید. به هر حال همگی از خواب برخاستند و با تمام امکانات و لوازم از خانه خارج شدند.
«فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ انْ لا یَدْخُلَنَّها الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ وَ غَدَوْا عَلی حَرْدٍ قادِرینَ»- آنها با سرو صدا یکدیگر را از خواب بیدار کردند و هنگام خروج از منزل، بسیار آهسته با یکدیگر سخن میگفتند. سخنان آهسته و در گوشی آنها به یکدیگر این بود که: «مواظب باشید، امروز نباید حتّی یک فقیر و نیازمند با خبر شود!»
آری! آنها تصمیم داشتند که صبحگاهان با قدرت از آمدن مستمندان جلوگیری کنند و شاید چند نفر قدرتمند را هم مأمور کردند که اگر فقیری علی رغم همه احتیاطهایی که آنها کرده بودند، خبر دار شود و به سوی باغ آنها آید، جلویش را بگیرند و مانع از ورودش به باغ شوند.
«فَلَمَّا رَأوْها قالُوا انَّا لَضالُّونَ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ»- آنها با کمال احتیاط به حرکت خود به سوی باغ ادامه دادند و همه چیز را مطابق نقشه خود اجرا شده میدیدند؛ ولی هنگامی که نزدیک باغ شدند، با کمال تعجّب و حیرت، اثری از آن طراوت و سرسبزی ندیدند! نه نسیمی میوزید! نه مرغی صدا میکرد! نه صدای جویباری میآمد! نه میوهای وجود داشت! نه از درختان خبری بود! خلاصه از آن باغ سرسبز،
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 328
جز مشتی ذغال و خاکستر اثری نبود! اینجا بود که به اشتباه خود اعتراف کردند و خود را گمراه نامیدند و راه و روش پدر را تأیید کردند.
«قالَ اوْسَطُهُمْ الَمْ اقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ»- ظاهراً یکی از برادران، که عاقلتر از بقیّه بود، از ابتدا با این تصمیم و حرکت مخالف بود و اصرار داشت که بر طبق سنّت پدر عمل شود؛ ولی چون در اقلّیّت بود، کسی به حرفش گوش نداد.
به این جهت وقتی که این صحنه وحشتناک و عبرت آمیز را مشاهده کرد، به آنها گفت:
«مگر به شما نگفته بودم که چرا خدا را تسبیح نمیکنید و از قدرت و عظمت خداوند غافلید، جلوی این نیازمندان را نگیرید، این کار صحیحی نیست، آهِ آنها خرمن زندگی شما را آتش میزند.»
«قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا انَّا کُنَّا ظالِمینَ فَاقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ»- آنها که همه چیز را از دست رفته دیدند و سخنان برادر نیز همانند شلّاقی بر وجدان به خواب رفته آنان فرود آمد؛ ناگهان از خواب غفلت بیدار شدند و به گناه خود اعتراف کردند؛ هم زبان به تقدیس و تسبیح پروردگار گشودند و هم اعتراف به ظالم بودن خود کردند.
آنها هم بر خویشتن ظلم نمودند و هم بر فقراء و نیازمندان ستم کردند. سپس به ملامت و سرزنش یکدیگر پرداختند و هر کدام سعی میکرد گناه را بر گردن دیگری بیندازد؛ همان گونه که این عمل، راه و رسم همه گناهکاران است که گناه خود را به دیگری نسبت میدهند.
آری! آنان که در ابتدای صبح همدیگر را با صدای بلند از خواب بیدار میکردند و به هنگام حرکت به سوی باغ یکدیگر را سفارش به احتیاط و سکوت مینمودند؛ اکنون یکدیگر را متّهم میکنند!
نکته جالب آیه «قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا انّا کُنَّا ظالِمینَ» این است که بلا و عذاب نازل شده را ظلمی از ناحیه خداوند تلقّی نکردند؛ بلکه خداوند را از هر گونه ظلم و تعدّی
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 329
مبرّی دانستند و خود را عامل این عذاب معرّفی نمودند. آنها با این جمله اعلان کردند که چون ظلم به دیگران کردند، مستحقّ این عذاب بودند و از ناحیه خداوند هیچ ظلمی بر آنها نشده است و کار خداوند عین عدالت و حکمت بود؛ بلکه نوعی لطف در حقّ آنها محسوب میشد. زیرا با این عذاب، وجدان خفته آنها بیدار شد و به سوی خدا بازگشتند.
«قالُوا یا وَیْلَنا انَّا کُنَّا طاغینَ (و فریادشان بلند شد) گفتند: وای بر ما که طغیانگر بودیم!» خدایا! نعمتهای تو، ما انسانهای کم ظرفیّت را مست کرد! و این مستی و غفلت از صاحب نعمت باعث شد که از راه تو منحرف شویم! خدایا ما نمیدانستیم که آنچه به ما لطف کردهای همهاش مال ما نیست؛ بلکه ما امانتدار توایم و سهم نیازمندان در اموال ما تأمین شده است و این خود یک آزمایش الهی است. پس از این توبه و ندامت و پذیریش گناه و اقرار به آن، دست به دعا برداشتند و چنین گفتند:
«عَسی رَبُّنا انْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها انَّا الی رَبِّنا راغِبُونَ»- اصحاب الجنّة که بر اثر سیلی عذاب الهی از خواب غفلت بیدار شده بودند و از آنچه اتّفاق افتاده بود، عبرت گرفتند؛ پس از توبه و باز گشت به خدا چنین گفتند: «امید واریم پروردگارمان (مارا ببخشد و) بهتر از آن (باغی که گرفتار عذاب الهی شد) به جای آن به ما بدهد، چرا که ما به او علاقهمندیم!» ما تصمیم میگیریم از این پس بخیل نباشیم و سهمی برای فقرا و نیازمندان در اموال خود قرار دهیم. آنها با این توبه و دعا، عزمشان را جزم کردند و با جدّیت مشغول کار بر روی زمینی شدند. طبق روایتی، ابن مسعود نقل کرده است زمانی نگذشت که به لطف خداوند باغی بهتر و سرسبزتر از باغ قبلی نصیب آنها شد. «1» البتّه برخی از مفسّران هم معتقدند که چون شرائط توبه جمع نبود، توبه آنها پذیرفته نشد. «2»
______________________________
(1) مجمع البیان، جلد 10، صفحه 237.
(2) تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 403.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 330
«کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الآخِرَةِ اکْبَرُ لَوْکانُوا یَعْلَمُونَ»- در این آیه شریفه که به عنوان نتیجهگیری کلّی از این داستان است و در واقع هشداری است به تمام کسانی که به نوعی قصّه زندگی آنها مشابه داستان «اصحاب الجنّه» میباشد، میفرماید: «این گونه است عذاب (خداوند در دنیا)، و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است، اگر میدانستند!»؛ یعنی، هر کسی که دارای امکانات و اموال و ثروتی است و به شکلی میتواند به نیازمندان کمک کند؛ ولی بخل بورزد و نه خود قدمی در این راه بردارد و نه اجازه دهد دیگران چنین کارهای خدا پسندانهای انجام دهند، مطمئن باشند که عذاب دنیا و آخرت در انتظار آنهاست؛ البتّه لازم نیست همواره صاعقه آسمانی، هستی بخیلان را بر باد دهد؛ بلکه خداوند در هر زمانی مأموران ویژهای برای این کار در نظر میگیرد؛ آفتها، جنگها، سیلابها، بیماریهای لاعلاج، خشکسالیها، بی برکت شدنها و مانند آن، همه مأموران الهی در این زمینهاند.
پیامهای آیات فوق
1 انحصار طلبی بلایی خطرناک!
هرگاه علاقه به مال و ثروت دنیا در مسیر اعتدال و به عنوان یک وسیله و پلی برای رسیدن به مقصود مطرح باشد، چیز مذمومی نخواهد بود؛ امّا اگر به عنوان یک هدف باشد، بدون شک مورد مذمّت است، همان گونه که علاقه افراطی به مال دنیا- که میوههای شوم و زشتی چون انحصارطلبی تولید میکند- بسیار زشت و ناپسند است.
به این جهت، اسلام، نه تنها حقوق واجب مالی را وضع میکند و مسلمانان را مکلّف به پرداخت آن مینماید، بلکه به انفاقهای مستحب نیز سفارش میکند تا بدین وسیله از تولّد یا رشد درخت زشت «انحصارطلبی» جلوگیری کند.
خطر «انحصارطلبی» آن گاه روشن ترمی شود که دریابیم که دود آن فقط به چشم «انحصار طلبان» نمیرود؛ بلکه مانند برخی دیگر از گناهان، کلّ جامعه را در بر
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 331
میگیرد؛ زیرا گاه آهِ مظلومان و نیازمندان و مساکین تبدیل به طوفانی میشود و سراسر جامعه را فرا میگیرد.
بنابراین باید خود را از این صفت زشت پاک کنیم و قسمتی از اموالمان را- در حدّ وُسع و امکانات- در اختیار نیازمندان و محرومان جامعه قرار دهیم و در این امور به پیشوایان بزرگوارمان، امامان معصوم علیهم السلام اقتدا کنیم.
در حالات امام صادق علیه السلام آمده است که آن حضرت باغی داشتند، که هنگام رسیدن میوهها، دستور میداد که از چهار طرف باغ، دیوارها را سوراخ کنند تا فقرا و نیازمندان براحتی از میوههای آن باغ استفاده کنند. ظاهراً علّت این عمل امام آن بود که گرچه باغ در داشته، ولی کسانی که از قسمتی از باغ عبور میکردند که در باغ آنجا نبود، لازم نباشد دور بزنند و از در باغ وارد شوند؛ بلکه از همان قسمت، جایی که دیوار خراب شده بود، وارد شوند و از میوهها استفاده کنند. «1»
2 هدف از بلاها و عذابها
بلاها، عذابها، گرفتاریها، بیماریها، مشکلات اجتماعی و فردی، گرانیها، تورّم و مانند آن، همیشه به منظور مجازات نیست؛ بلکه گاهی همانند شوکی که طبیب برای به هوش آوردن مریض خود بر او وارد میکند، برای بیداری و تربیت انسانهای غافل است.
عذابی که بر «اصحاب الجنّه» وارد شد- طبق نظریّه کسانی که معتقدند سرانجام آنها توبه کردند- به همین منظور بود و بدین جهت آنها از کرده خود پشیمان شدند و به درگاه الهی باز گشتند و توبه کردند و خداوند هم توبه آنها را پذیرفت و باغی بهتر از آنچه داشتند به آنها عنایت کرد تا همانند پدرشان به کمک نیازمندان و فقرا بشتابند.
______________________________
(1) وسائل الشّیعه، جلد 6، ابواب زکات الغلات، باب 18، حدیث 2.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 332
3 رابطه «گناه» و «قطع روزی»
«گناه»، «عصیان»، «نافرمانی» و «تخلّف از دستورات الهی» نه تنها در جهان آخرت گریبانگیر انسان میشود و او را بیچاره میکند، بلکه آثار آن در دنیا نیز مشهود است.
این بحث شیرین- که نشانگر دو بعدی بودن دین میباشد؛ نه تک بعدی بودن آن- در آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام انعکاس گستردهای دارد. «1» آیات فوق نیز اشاره به همین مطلب دارد که «بُخل» و بدتر از آن «جلوگیری از انفاق دیگران»، نه تنها باعث زیادتر شدن ثروت و اموال انسان نمیشود؛ بلکه همانند آتشی است که خرمن دارایی انسان را تهدید میکند و چه بسا آن را به آتش بکشد و انسان را در همین دنیا بیچاره کند!
در روایتی از امام باقر علیه السلام- که نمونهای از روایات فراوانی است که در این زمینه وارد شده- آمده است: «انَّ الرَّجُلَ لَیَذْنِبُ الذَّنْبُ فَیُدْرَأُ عَنْهُ الرِّزْقُ وَ تَلا هذِهِ الآیَةَ: إِذْ أَقْسَمُوا لَیُصْرِمُنَّها مُصْبِحینَ ...»- گاه انسان گناهی میکند که سبب قطع روزی او میشود. امام سپس به آیات مورد بحث استدلال کردند. «2»
از ابن عبّاس نقل شده که: رابطه گناه و قطع روزی از آفتاب هم روشنتر است؛ همان گونه که خداوند آن را در سوره «ن و القلم» بیان فرموده است. «3»
نتیجه این که «گناه» رابطه روشنی با «قطع روزی» دارد و اگر کسی طالب دنیاهم باشد، باید گناه را ترک کند.
4 لجاجت یا باز گشت؟
معمولًا وقتی انسانها نتیجه اعمال زشت خود را در این دنیا مشاهده میکنند، دو راه در پیش دارند؛ «لجاجت» یا «باز گشت». برخی که این حوادث همانند زنگ
______________________________
(1) این بحث را بصورت مشروح در کتاب «تحقیقی پیرامون نماز باران» آوردهایم.
(2) تفسیر نور الثقلین، جلد 5، صفحه 395. (به نقل از تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 406)
(3) تفسیر المیزان، جلد 20، صفحه 37. (به نقل از تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 406)
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 333
خطر، آنها را از خواب غفلت بیدار میکند، این بلاها را لطفی از ناحیه پروردگار تلقّی میکنند و از خطاها و اشتباهات گذشته شرمنده و خجل میشوند و به درگاه خداوند باز میگردند و توبه میکنند و خداوند هم بدون شک الطافش را شامل چنین انسانهایی خواهد کرد.
عدّهای دیگر که خواب آنها بسیار عمیق است و هیچ چیز جز مرگ آنها را از این خواب غفلت بیدار نمیکند؛ نه تنها این حوادث آنها را بیدار نمیکند و در ادامه راه خطا و اشتباه خود متوقفّ نمیشوند، بلکه بر سرعت خود در راه معصیت الهی میافزایند و راه لجاجت را میپیمایند، اینها در حقیقت با سعادت خود لجاجت نموده و هر چه به پیش میروند، امید به نجات آنها کمتر میشود و از رحمت حق دورتر می شوند.
لجاجت، ناشی از رذائل اخلاقی است که سرچشمه اصلی آن جهل و نادانی انسان است و ثمرات شوم و نامیمونی را در طول تاریخ برای افراد و جوامع به بار آورده است. «1»
طبق برخی از روایات، «اصحاب الجنّه» راه اوّل را انتخاب کردند و دست به دامان لطف الهی زده و از گذشته خود توبه کردند و خداوند هم به آنها الطاف فراوانی کرد.
افرادی مانند ابولهبها، ابوسفیانها و معاویهها، راه لجاجت را در پیش گرفتند و ملعون تمام خوبان تا روز قیامت گشتند.
رابطه «تسبیح» و «توبه»
در آیات فوق، هنگامی که «اصحاب الجنّه» متوجّه اشتباه و گناه خود میشوند و به درگاه الهی باز میگردند، توبه خود را با تسبیح خداوند آغاز میکنند: «قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنّا کُنَّا ظالِمینَ»
______________________________
(1) شرح مباحث مربوط به «لجاجت» را در کتاب «اخلاق در قرآن»، جلد دوم، صفحه 211 به بعد مطالعه فرمائید.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 334
در داستان حضرت یونس علیه السلام- در آیه 87 سوره انبیاء- نیز همین معنی به چشم میخورد. آن حضرت پس از این که متوجّه ترک اولی از جانب خودش شد، در مقام توبه به خداوند عرض کرد: «لا الهَ الّا انْتَ سُبْحانَکَ انِی کُنْتُ مِنَ الظَّالمِینَ»- در این آیه شریفه نیز ابتدا تسبیح خداوند سبحان مطرح شده است و سپس توبه.
در داستان حضرت موسی علیه السلام، در آیه 143 سوره اعراف نیز همین مطلب آمده است.
سؤال: راستی رابطه بین «تسبیح» پروردگار و «توبه و ندامت» چیست؟
پاسخ: شخصی که مرتکب گناه و اشتباه میشود، در حقیقت برخی از صفات خداوند را که به این عمل او ارتباط دارد، به خوبی نشناخته و یا در عمل انکار کرده است؛ مثلًا شخصی که دست به دزدی میزند، صفت رازقیّت خداوند را نشناخته و یا در عمل انکار کرده است، و هنگامی که به اشتباه خود پی میبرد، اوّل اعتقاد خویش را اصلاح و پروردگار را تسبیح و تنزیه نموده و او را از هر عیب و نقصی مبّری میکند و سپس به اصلاح کردار اشتباه خود میپردازد و با توبه و اعمال شایسته، گذشته خویش را جبران مینماید.
نتیجه این که گناه از دو عامل نشأت میگیرد؛ نخست عامل اعتقادی و دیگر عامل رفتاری و کرداری. بنابراین توبه هم باید هم اعتقادی باشد و هم رفتاری.
اکنون «1» مابه بلاهای مختلفی گرفتار شدهایم که نتیجه اعمال و کردار و اعتقادات خود ماست؛ از یک سو خشکسالی بیداد میکند و در همه جا ملموس و محسوس است؛ حتّی در برخی شهرستانها، مانند اصفهان که در کنار زاینده رود قرار دارد، آب جیرهبندی شده است و در آبادان که در محاصره دو رودخانه خروشان کارون و اروند رود قرار دارد، تهیّه آب آشامیدنی مشکل ساز میشود؛ سایر مناطق نیز وضعیّت مناسبی ندارند؛ از سوی دیگر «جنگ مطبوعات» و تهمتها و افتراها و شایعات آنها
______________________________
(1) منظور تابستان سال 1379 میباشد.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 335
پایانی ندارد و برخی از آنها با جسارت تمام مقدسّات را نشانه گرفتهاند که قلم از ذکر نمونههای آن شرم میکند. «1»
از سویی، توطئههای دشمن روز به روز گستردهتر، پیچیدهتر و خطرناکتر میشود و بدتر از همه، اختلافات و درگیریهای لفظی گروهها و احزاب سیاسی، مشکلات مردم را به فراموش سپرده است و ...
آیا این بلاها نباید مارا وادار به بازگشت به سوی خداوند کند؟ آیا این مشکلات و گرفتاریها نباید مارا به سمت تسبیح و تنزیه پروردگار و سپس توبه و انابه به درگاه پرفیض و رحمت بی انتهایش سوق دهد؟
پروردگارا! بلاها و عذابهایی که خود موجب آن هستیم را مایه بیداری ما قرار ده.
بار الها! راه توبه و انابه و بازگشت به سوی خودت را به ما نشان ده و توفیق توبه را به ما ارزانی فرما.
***______________________________
(1) قسمتی از این هجمهها در نامه اعتراضیّهای که جمعی از فضلا و مدرّسین حوزه علمیّه قم به وزارت ارشاد نوشتهاند در شماره 3561 روزنامه وزین قدس، به تاریخ 17/ 2/ 1379 درج شده است. و قسمتی دیگر از آن، در مقالهای تحت عنوان «کاملًا پهلو به پهلو» در کیهان روز 18/ 4/ 79 به چاپ رسیده است. کتاب «آزادی یا توطئه!» نیز بطور جامع و مفصّل کارنامه مطبوعات شبهه افکن را به نقد کشیده است. پروردگارا! ما از این گونه سخنان و تفکّرات بیزاری میجوئیم، جامعه مارا از اثرات آن حفظ فرما!
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 337
مثال شصتم: موضعگیری در مقابل سخن حق
اشاره
خداوند در آیات 49، 50 و 51 سوره مدّثّر میفرماید:
فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضینَ* کَانَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ* فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ؛
چرا آنها از تذکّر رویگردانند؟! همانند گورخرانی که از (مقابل) شیری رمیده و فرار کردهاند!
دورنمای بحث
خداوند در این آیات سه گانه- که در بحث ما آخرین مثال از مثالهای شیرین و زیبای قرآن مجید را تشکیل میدهد- جمعیّت متعصّب و لجوج بت پرستان را، که از تذکّرات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و آیات قرآن فرار میکنند، به گورخرانی رمیده تشبیه کرده است که از صدای شیر فرار میکنند.
شرح و تفسیر
«فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضینَ»- قرآن مجید پس از نقل گفت و گوی بهشتیان و
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 338
جهنّمیان، این سؤال را مطرح مینماید که چرا جهنّمیان (در دنیا) از تذکّر و یاد آوری رویگردانند؟
کلمه «تذکره»، که در این آیه شریفه آمده است، نُه بار در قرآن مجید تکرار شده است و اتّفاقاً در تمام این موارد نُهگانه، منظور از آن «قرآن مجید» است. کلمه «ذکر» که هم خانواده این کلمه است، پنجاه مورد در قرآن آمده است و در بسیاری از موارد، مراد از آن «قرآن مجید» است؛ مثلًا در آیه 6 سوره حجر آمده است: «یاایُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ انَّکَ لَمجْنُونٌ» که منظور از نزول ذکر بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همان نزول قرآن است.
به این جهت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که آورنده «تذکره»، «ذکر» و «قرآن مجید» است، «مُذکّر» اطلاق شده است. در آیات 21 و 22 سوره غاشیه آمده است: «فَذَکِّرْ انَّما انْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ؛ پس (ای پیامبر ما! شما) تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهندهای.
تو سلطه گر (و مسلّط) بر آنها نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی!»
بنابراین، قرآن مجید «ذکر» است و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله «مذکّر» و یادآوری کننده. ولی افسوس که برخی از انسانهای لجوج حاضر نیستند حتّی به تذکّرها و یادآوریها گوش بدهند، بلکه از آن فرار میکنند.
«کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ»- «حُمُر» جمع «حمار» است و چون مطلق است و قیدی ندارد شامل همه اقسام درازگوش میشود؛ ولی منظور از «حمار» در اینجا «دراز گوش اهلی» تربیت یافته انسان نمیباشد؛ بلکه مراد «حمار وحشی» یا «گور خر» است «1»، زیرا اوّلًا گورخر نسبت به «درازگوش اهلی» فراریتر است؛ بنابراین از قیدِ «مستنفرة» (رمیده) که برای «حُمُر» آورده شده، معلوم میشود گورخر مراد است.
______________________________
(1) «گورخر» مرکّب از «گور» به معنی «صحرا» و «خر» است و لذا به آن، خر وحشی» و «خر صحرائی» نیز میگویند. (تفسیر نمونه، جلد 25، صفحه 263)
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 339
ثانیاً: در آیه شریفه سخن از «حمار» و «شیر» است «1» و روشن است که «گورخر» با «شیر درنده» مناسبتر از «حمار اهلی» است؛ مخصوصاً که شیر علاقه خاصّی به شکار گورخر دارد و گورخرها در مقابل شیر خیلی وحشت میکنند، به گونهای که هرگاه از دور صدای شیر را بشنوند گیج میشوند و عنان و اختیار از کف میدهند و حتّی اگر به صورت یک گلّه هم باشند، پراکنده شده و فرار میکنند.
حقیقتاً قرآن همه چیز را در سطح عالی بیان میکند؛ مثالهای قرآن هم در سطح بسیار بالایی است؛ یعنی کاملترین نوع فرار در این مثال زیبا ترسیم شده است و این از شاخههای فصاحت قرآن مجید است.
راستی چرا بتپرستان از تذکّرات انبیاء فرار میکنند؟ چرا از درهای باز شده بهشت، که به سوی آن خوانده شدهاند، به سوی جهنّم فرار میکنند؟ چرا از نور به طرف ظلمت میروند؟ چرا از مکان امن و امان به سمت پرتگاهها و لغزشگاهها میروند؟
وقتی انسان به این آیات و امثال آن فکر میکند و برخی روایاتی را که در این زمینه آمده است مورد مطالعه قرار میدهد، اعجابش افزونتر میشود.
بت پرستان لجوج به شکلهای مختلف و بهانههای گوناگون از ندای حق فرار میکردند؛ برخی از آنها برای جلوگیری از ندای حق پنبه در گوش خود فرو میکردند.
در یکی از روزهایی که «اسعد بن زرارة»- یکی از کفّار مدینه- برای تهیّه ساز و برگ جنگی و سایر ما یحتاج خود، به مکّه آمده بود، عزم زیارت کعبه نمود، هنگام ورود در کنار در مسجد الحرام یکی از کفّار مکّه را مشاهده نمود که با کیسهای پر از پنبه آنجا نشسته و به هرکس وارد مسجد میشود سفارش میکند که از این پنبهها در گوش خود فروکند!
______________________________
(1) «قسوره» از مادّه «قسر» (به معنی قهر و غلبه) گرفته شده و یکی از نامهای «شیر» است و بعضی آن را به معنی «تیر انداز» و یا «صیّاد» نیز تفسیر کردهاند؛ ولی معنی اوّل در اینجا مناسبتر است. (تفسیر نمونه، جلد 25، صفحه 263)
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 340
«اسعد» علّت این کار را جویا میشود، به او میگویند: در کنار خانه خدا «ساحر» و جادوگری به نام «محمّد» نشسته که با سخنانش مردم را جادو میکند. برای جلوگیری از تأثیر سخنان او باید پنبه در گوش خود بنهید تا سخنانش را نشنوید و ... «1»
عدّهای دیگر به هنگام شنیدن سخنان منادیان حق انگشتان خویش را در گوش فرو میکردند تا مبادا سخنان جذّاب پیامبران خداوند را بشنوند؛ بلکه گاهی به این هم اکتفاء نمیکردند و لباسهایشان را نیز بر سر میکشیدند تا به هیچ وجه سخن حق را نشنوند. حضرت نوح پیامبر علیه السلام در این مورد خطاب به خداوند چنین میگوید:
وَ انّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَلَهُمْ جَعَلُوا اصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَاصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً «2»
و من هر زمان آنها (مشرکان و بت پرستان) را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استکبار کردند.
عدّهای دیگر به هنگام تلاوت قرآن به ایادی خود دستور میدادند که جنجال آفرینی کنند و با سوت و کف و داد و فریاد مانع شنیدن نوای زیبای قرآن شوند.
خداوند کریم در آیه 26 سوره فصّلت دراینباره میفرماید:
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَالْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ
کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید؛ و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید!
خلاصه این که بت پرستان و مشرکان به روشهای گوناگون مردم را از شنیدن صدای حق فراری میدادند و مانع رسیدن ندای منادیان حق به گوش آنها میشدند.
______________________________
(1) مشروح داستان «اسعد بن زرارة» را در جلد اوّل این کتاب، صفحه 23، مطالعه فرمائید.
(2) سوره نوح، آیه 7.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 341
دوباره میپرسیم:
چرا اینها از تذکّرات پیامآوران الهی فرار میکردند؟
چرا دشمن نجات و هدایت و سعادت خویش بودند؟
جواب همه این سؤالات چهار جمله است: «لجاجت»، «حماقت»، «تعصّب بیجا» و «جهالت».
آری! این امور است که مانع شنیدن سخن حق و باعث فرار انسان از حق میشود.
خداوندا! به ما توفیق ترک این رذائل چهار گانه را عنایت فرما تا بتوانیم ندای حق را با دل و جان پذیرا باشیم!
پیامهای آیه
1 قرآن «ذکر» و پیامبر «تذکّر دهنده» است
سؤال: چرا از قرآن به «ذکر» و «تذکرة» و از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به «مذکّر» تعبیر شده است؟ چه رازی در این تعابیر است؟
پاسخ: دو نکته بسیار مهم، که سر چشمه معارف بلندی است، در این تعبیرات به چشم میخورد:
1- از آیه مورد بحث و برخی دیگر از آیات و روایات میتوان استفاده کرد که وظیفه پیامبران «یادآوری» است؛ یعنی در ذات و فطرت پاک بشر، روح ایمان و حقیقت تعلیمات انبیاء به مقتضای «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها «1»» وجود دارد؛ نه تنها اصول دین، بلکه فروع دین نیز در اعماق فطرت بشر ریشه دارد.
بنابراین، کار انبیاء و اولیاء یادآوری مسائل فطری است، تا فطرت فراموش شده هر انسان را بیدار نموده و توحید و یکتا پرستی و معاد و جهان پس از مرگ را که در
______________________________
(1) سوره روم، آیه 30.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 342
اعماق جان انسان شناخته شده است دوباره برای بشر بشناساند. روح عدالت خواهی و تقوا را که در درون جان انسان است به خاطر او بیاورند.
حضرت علی علیه السلام در خطبه اوّل نهج البلاغه این وظیفه انبیاء را بسیار زیبا توضیح داده است. آن حضرت در پاسخ این سؤال که چرا خداوند پیامبران را برانگیخت؟
میفرماید:
«لِیَسْتأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِه وَ یُذَکِّروُهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغِ، وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ ...»- بعثت پیامبران اهداف مختلفی دارد. از جمله:
1- پیمان فطرت را از مردم بخواهند تا ادا کنند. از این جمله معلوم میشود که خداوند در درون جان انسان پیمانی را با بندگانش بسته است که انسان موظّف است آن را ادا کند. و شاید پیمان «الست» که در آیه 172 سوره اعراف به آن اشاره شده است، همین پیمان فطرت باشد.
2- نعمتهای فراموش شده را به یاد انسان آورند. این هم نوعی تذکّر و یاد آوری است که انسان اگر اعماق وجودش را بکاود، این نعمتها را در درون جان خود مییابد، ولی آنها را فراموش نموده است؛ زیرا غرق در مادّیات شده و خاصیّت عالم مادّه غفلت است. آری! دنیا غافل کننده است.
3- از طریق استدلالات عقلی (علاوه بر مسائل فطری) بر آنها اتمام حجّت کنند و تعلیمات آسمانی و فرمانهای الهی را به بشر برسانند.
4- چهارمین هدف از بعثت پیامبران این است که زمینهها و گوهرهای درون فطرت و عقل انسانها را کشف و استخراج کنند.
پیامبران همانند باغبانانی هستند که دانهها را خلق نمیکنند، بلکه آنها را در زمین آماده قلب و جان انسان پرورش میدهند تا بخوبی برویند و رشد کنند. انبیاء «مذکّر» هستند، یعنی معلومات درون جان انسان را به او یاد آوری میکنند. این مطلب را شاعر چه زیبا به شعر در آورده است:
گوهر خود را هویدا کن، کمال این است و بس!خویش را در خویش پیدا کن، کمال این است و بس!
و در آیات و روایات نیز شواهدی دارد؛ از جمله در روایتی از وجود مقدّس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده است: «النَّاسُ مَعادِنُ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ «1»» یعنی مردم با تمام تفاوتهایی که دارند، همه دارای وجود با ارزشی هستند یعنی وجود آنها همچون معادل گرانبهاست که باید زیر نظر معدنشناس استخراج شود.
بنابراین، اوّلین نکته این تعبیرات این است که اصول دین و اصول فروع دین در فطرت ما ریشه دارد و کار انبیاء یادآوری همان فطرت انسان است.
نکته دوم، مطلبی است که در آیه 26 سوره غاشیه آمده است. مبنی بر این که وظیفه پیامبر فقط تذکّر و یادآوری است و هیچگونه تسلّط و سلطهای بر آنها ندارد؛ یعنی دین اجباری نیست بلکه پیامبر فقط معارف را به مردم یادآوری میکند، ولی نمیتواند آنها را مجبور به قبول آن کند، بلکه مردم باید خود حرکت کنند و دین را بپذیرند و به آن عمل کنند.
رسول خدا نیز بت پرستان را مجبور به پذیرش دین نمیکرد، بلکه از آنها میخواست که به دعوت او گوش فرادهند و سپس هر گونه خواستند تصمیم بگیرند که متأسّفانه برخی از آنان حتّی راضی نبودند گوش کنند!
2 ندای حق را باید گوش داد!
دومین پیام آیه این است که انسان باید ندای حق را از هرکس که باشد بشنود؛ حتّی بچّهای که کوچکتر از اوست اگر حرف حقّی زد بپذیرد، دشمن اگر سخن حق گفت قبول کند. خلاصه، سخن حق را از هرکس که با شد باید بپذیرید.
______________________________
(1) بحار الانوار، جلد 58، صفحه 65، حدیث 51.
مثالهای زیبای قرآن، ج2، ص: 344
3 اسباب تذکّر
عوامل تذکّر تنها سخنان پیامبران و آیات قرآن نیست، بلکه تمام حوادثی که در اطراف انسان رخ میدهد عامل تذکّر است؛ خشکسالیها، بیماریها، جنگها، سیلابها، زلزلهها، حوادث وحشتناک و ...
هر حادثهای معلول علّتی است که باید آن را یافت و عبرت گرفت. تجربه نشان داده است که برای هرکس وقتی حادثهای هرچند کوچک، مثل زخم شدن دست، رخ دهد، باید سراغ علّت آن رود. شاید حرف تندی زده، یا بد خلقی کرده است.
خلاصه، تا چیزی نباشد چیزی نمیشود، البتّه خود این حوادث هم از الطاف خداست. چون اگر شلاق نزند، بیدار نمیشویم، جریمه نکند هوشیار نمیگردیم.
خدایا! به عظمت قرآن مجید، این تذکره بزرگ تو، و به حرمت مذکّر آن، ما را در مقابل اسباب مختلف تذکّر هوشیار و بیدار فرما!
«وَ آخِرُ دَعْوانا انِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»
پایان