الزّهراء

خطبه 109 : الزّهراء

و من خطبة له (عليه السلام) في بيان قدرة اللّه و انفراده بالعظمة و أمر البعث

از خطبه‏هاى آن حضرت است درباره قدرت خداوند و حوادث مرگ و قيامت‏، (اين خطبه با نام الزّهراء معروف است)

قدرة اللّه

وصف قدرت پروردگار

كُلُّ شَيْءٍ خَاشِعٌ لَهُ

همه چيز برابر خدا خاشع،

وَ كُلُّ شَيْءٍ قَائِمٌ بِهِ

و همه چيز با يارى او، بر جاى مانده است.

غِنَى كُلِّ فَقِيرٍ

خدا بى نياز كننده هر نيازمند،

وَ عِزُّ كُلِّ ذَلِيلٍ

و عزت بخش هر خوار و ذليل،

وَ قُوَّةُ كُلِّ ضَعِيفٍ

نيروى هر ناتوان،

وَ مَفْزَعُ كُلِّ مَلْهُوفٍ

و پناهگاه هر مصيبت زده است.

مَنْ تَكَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ

هر كس سخن گويد مى شنود،

وَ مَنْ سَكَتَ عَلِمَ سِرَّهُ

و هر كه ساكت باشد اسرار درونش را مى داند،

وَ مَنْ عَاشَ فَعَلَيْهِ رِزْقُهُ

روزى زندگان بر اوست

وَ مَنْ مَاتَ فَإِلَيْهِ مُنْقَلَبُهُ

و هر كه بميرد به سوى او باز مى گردد.

لَمْ تَرَكَ الْعُيُونُ فَتُخْبِرَ عَنْكَ

خدايا چشم ها تو را نديده تا از تو خبر دهند،

بَلْ كُنْتَ قَبْلَ الْوَاصِفِينَ مِنْ خَلْقِكَ

كه پيش از توصيف كنندگان از موجودات، بوده اى.

لَمْ تَخْلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَةٍ

آفرينش براى ترس از وحشت تنهايى نبود،

وَ لَا اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَةٍ

و براى سودجويى آنها را نيافريدى.

وَ لَا يَسْبِقُكَ مَنْ طَلَبْتَ

كسى از قدرت تو نتواند بگريزد،

وَ لَا يُفْلِتُكَ مَنْ أَخَذْتَ

و هر كس را بگيرى از قدرت تو نتواند خارج گردد،

وَ لَا يَنْقُصُ سُلْطَانَكَ مَنْ عَصَاكَ

گناهكاران از عظمت تو نكاهند،

وَ لَا يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ مَنْ أَطَاعَكَ

و اطاعت كنندگان بر قدرت تو نيفزايند.

وَ لَا يَرُدُّ أَمْرَكَ مَنْ سَخِطَ قَضَاءَكَ

آن كس كه از قضاى تو به خشم آيد نتواند فرمانت را برگرداند،

وَ لَا يَسْتَغْنِي عَنْكَ مَنْ تَوَلَّى عَنْ أَمْرِكَ

و هر كس كه به فرمان تو پشت كند از تو بى نياز نگردد.

كُلُّ سِرٍّ عِنْدَكَ عَلَانِيَةٌ

هر سرّى نزد تو آشكار

وَ كُلُّ غَيْبٍ عِنْدَكَ شَهَادَةٌ

و هر پنهانى نزد تو هويداست.

أَنْتَ الْأَبَدُ فَلَا أَمَدَ لَكَ

تو خداى هميشه اى و بى پايان،

وَ أَنْتَ الْمُنْتَهَى فَلَا مَحِيصَ عَنْكَ

و تو پايان هر چيزى، كه گريزى از آن نيست.

وَ أَنْتَ الْمَوْعِدُ فَلَا مَنْجَى مِنْكَ إِلَّا إِلَيْكَ

وعده گاه همه، محضر توست، و رهايى از تو جز به تو ممكن نيست،

بِيَدِكَ نَاصِيَةُ كُلِّ دَابَّةٍ

و زمام هر جنبنده اى به دست تو است،

وَ إِلَيْكَ مَصِيرُ كُلِّ نَسَمَةٍ

و به سوى تو بازگشت هر آفريده اى است.

سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَكَ

پاك و منزّهى اى خدا چقدر بزرگ و والاست قدر و عظمت تو،

سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ خَلْقِكَ

و چه بزرگ است آنچه را كه از خلقت تو مى نگرم

وَ مَا أَصْغَرَ كُلَّ عَظِيمَةٍ فِي جَنْبِ قُدْرَتِكَ

و چه كوچك است هر بزرگى در برابر قدرت تو،

وَ مَا أَهْوَلَ مَا نَرَى مِنْ مَلَكُوتِكَ

و چه با عظمت است آنچه را كه از ملكوت تو مشاهده مى كنم،

وَ مَا أَحْقَرَ ذَلِكَ فِيمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِكَ

و چه ناچيز است برابر آنچه كه بر ما نهان است از سلطنت تو،

وَ مَا أَسْبَغَ نِعَمَكَ فِي الدُّنْيَا

و چه فراگير است در اين جهان نعمت هاى تو،

وَ مَا أَصْغَرَهَا فِي نِعَمِ الْآخِرَةِ

و چه كوچك است نعمت هاى فراوان دنيا در برابر نعمتهاى آخرت.

الملائكة الكرام

وصف فرشتگان

و منها مِنْ مَلَائِكَةٍ أَسْكَنْتَهُمْ سَمَاوَاتِكَ

شگفت آور است آفرينش فرشتگان تو كه گروهى از آنها را در آسمان ها سكونت دادى

وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ أَرْضِكَ

و از زمين بالا برده اى.

هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِكَ بِكَ

آنها از همه آفريدگان نسبت به تو آگاه ترند،

وَ أَخْوَفُهُمْ لَكَ

و بيشتر از همه نسبت به تو بيمناكند،

وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْكَ

و به تو نزديك ترند.

لَمْ يَسْكُنُوا الْأَصْلَابَ

فرشتگانى كه در پشت پدران قرار نگرفته

وَ لَمْ يُضَمَّنُوا الْأَرْحَامَ

و در رحم مادران پرورش نيافته اند،

وَ لَمْ يُخْلَقُوا مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ

و از آبى پست خلق نشده اند،

وَ لَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ رَيْبُ الْمَنُونِ

و ناراحتى و مشكلات زندگى آنان را پراكنده نساخته.

وَ إِنَّهُمْ عَلَى مَكَانِهِمْ مِنْكَ

آنها با مقام و مرتبتى كه دارند،

وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَكَ

و از ارزشى كه در نزد تو برخوردارند،

وَ اسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِيكَ

و آنگونه كه تو را دوست دارند،

وَ كَثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَكَ

فراوان تو را اطاعت مى كنند

وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِكَ

كه اندك غفلتى در فرمان تو ندارند.

وَ لَزَرَوْا عَلَى أَنْفُسِهِمْ

و بر خويش ايراد مى گيرند،

وَ لَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ

و مى دانند آنگونه كه بايد، تو را عبادت نكرده اند،

وَ لَمْ يُطِيعُوكَ حَقَّ طَاعَتِكَ

و آن چنان كه سزاوار توست فرمانبردار نبودند.

لَوْ عَايَنُوا كُنْهَ مَا خَفِيَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ

اگر آنچه بر آنان پوشيده است بدانند، همه كارهاى خود را كوچك و ناچيز مى شمارند،

عصيان الخلق

نافرماني خلائق

سُبْحَانَكَ خَالِقاً وَ مَعْبُوداً

خدايا ستايش تو را سزاست، كه آفريننده و معبودى،

بِحُسْنِ بَلَائِكَ عِنْدَ خَلْقِكَ

و بندگان را به درستى آزمايش كردى.

خَلَقْتَ دَاراً

خانه آخرت را آفريدى

وَ جَعَلْتَ فِيهَا مَأْدُبَةً

و سفره رنگارنگ نعمت ها را گستراندى،

مَشْرَباً وَ مَطْعَماً وَ أَزْوَاجاً وَ خَدَماً وَ قُصُوراً وَ أَنْهَاراً وَ زُرُوعاً وَ ثِمَاراً

و در آن انواع نوشيدنى، خوردنى، همسران، ميهمانداران، قصرها، نهرهاى روان، ميوه ها و كشتزاران، قراردادى.

ثُمَّ أَرْسَلْتَ دَاعِياً يَدْعُو إِلَيْهَا

سپس پيامبرى را فرستادى تا انسان ها را به آن خانه و نعمت ها دعوت كند.

فَلَا الدَّاعِيَ أَجَابُوا

افسوس كه مردم نه آن دعوت كننده را اجابت كردند،

وَ لَا فِيمَا رَغَّبْتَ رَغِبُوا

و نه به آنچه تو ترغيبشان كردى رغبت نشان دادند،

وَ لَا إِلَى مَا شَوَّقْتَ إِلَيْهِ اشْتَاقُوا

و نه به آنچه تو تشويقشان كردى مشتاق شدند.

أَقْبَلُوا عَلَى جِيفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِأَكْلِهَا

بر لاشه مردارى روى آوردند كه با خوردن آن رسوا شدند،

وَ اصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا

و در دوستى آن همداستان گرديدند.

وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ

هركس به چيزى عشق ناروا ورزد، نابينايش مى كند،

وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ

و قلبش را بيمار كرده،

فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ

با چشمى بيمار مى نگرد،

وَ يَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ

و با گوشى بيمار مى شنود.

قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ

خواهش هاى نفس پرده عقلش را دريده،

وَ أَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ

دوستى دنيا دلش را ميرانده است،

قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا

و اكنون گناه جمع آورى آن همه بر دوش اوست

وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا

كه هنگام جدايى از آنها فرا رسيده،

تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ يَنْعَمُونَ فِيهَا

و براى وارثان باقى مانده است تا از آن بهرمند گردند،

وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا

و روزگار خود گذرانند.

وَ وَلِهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِي يَدَيْهِ شَيْءٌ مِنْهَا

شيفته بى اختيار دنيا و برده آن است و برده كسانى است كه چيزى از دنيا در دست دارند.

حَيْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَيْهَا وَ حَيْثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَيْهَا

دنيا به هر طرف برگردد او نيز بر مى گردد،

لَا يَنْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ

و هرچه هشدارش دهند از خدا نمى ترسد.

وَ لَا يَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ

از هيچ پند دهنده اى شنوايى ندارد،

وَ هُوَ يَرَى الْمَأْخُوذِينَ عَلَى الْغِرَّةِ

با اينكه گرفتار آمدگان دنيا را مى نگرد كه

حَيْثُ لَا إِقَالَةَ وَ لَا رَجْعَةَ

راه پس و پيش ندارند و در چنگال مرگ اسيرند.

كَيْفَ نَزَلَ بِهِمْ مَا كَانُوا يَجْهَلُونَ

مى بيند كه آنها بلاهايى را كه انتظار آن را نداشتند بر سرشان فرود آمد

وَ جَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْيَا مَا كَانُوا يَأْمَنُونَ

و دنيايى را كه جاويدان مى پنداشتند از آنها جدا شده

وَ قَدِمُوا مِنَ الْآخِرَةِ عَلَى مَا كَانُوا يُوعَدُونَ

و به آنچه در آخرت وعده داده شده بودند خواهند رسيد،

فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ

و آنچه بر آنان فرود آيد وصف ناشدنى است.

اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ

سختى جان كندن و حسرت از دست دادن دنيا، به دنيا پرستان هجوم آورد.

فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ

بدن ها در سختى جان كندن سست شده

وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ

و رنگ باختند،

ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً

مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرا گرفته،

فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ

زبان را از سخن گفتن باز مى دارد،

وَ إِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ

و او در ميان خانواده اش افتاده با چشم خود مى بيند

وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ

و با گوش مى شنود

عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ

و با عقل درست مى انديشد كه عمرش را در پى چه كارهايى تباه كرده

يُفَكِّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمُرَهُ

و روزگارش را چگونه سپرى كرده

وَ فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ

به ياد ثروت هايى كه جمع كرده مى افتد،

وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا

و از حلال و حرام و شبهه ناك گرد آورده

وَ يَتَذَكَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا

همان ثروت هايى كه در جمع آورى آنها چشم بر هم گذاشته

فَيَكُونُ الْمَهْنَأُ لِغَيْرِهِ

راحتى و خوشى آن براى ديگرى

وَ الْعِبْءُ عَلَى ظَهْرِهِ

و كيفر آن بر دوش اوست،

وَ الْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا

و او در گرو اين اموال است

فَهُوَ يَعَضُّ يَدَهُ نَدَامَةً عَلَى مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ

كه دست خود را از پشيمانى مى گزد به خاطر واقعيّت هايى كه هنگام مرگ مشاهده كرده است.

وَ يَزْهَدُ فِيمَا كَانَ يَرْغَبُ فِيهِ أَيَّامَ عُمُرِهِ

در اين حالت از آنچه كه در زندگى دنيا به آن علاقمند بود بى اعتنا شده

وَ يَتَمَنَّى أَنَ الَّذِي كَانَ يَغْبِطُهُ بِهَا وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ

آرزو مى كند، اى كاش آن كس كه در گذشته بر ثروت او رشك مى برد، اين اموال را جمع كرده بود.

فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ

اما مرگ هم چنان بر اعضاى بدن او چيره مى شود، تا آن كه گوش او مانند زبانش از كار مى افتد،

فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ

پس در ميان خانواده اش افتاده نه مى تواند با زبان سخن بگويد

وَ لَا يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ

و نه با گوش بشنود،

يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ

پيوسته به صورت آنان نگاه مى كند،

يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ

و حركات زبانشان را مى نگرد

وَ لَا يَسْمَعُ رَجْعَ كَلَامِهِمْ

اما صداى كلمات آنان را نمى شنود،

ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِيَاطاً بِهِ

سپس چنگال مرگ تمام وجودش را فرا مى گيرد،

فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ

و چشم او نيز مانند گوشش از كار مى افتد،

وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ

و روح از بدن او خارج مى شود،

فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ

و چون مردارى در بين خانواده خويش بر زمين مى ماند

قَدْ أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ

كه از نشستن در كنار او وحشت دارند،

وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ

و از او دور مى شوند.

لَا يُسْعِدُ بَاكِياً

نه سوگواران را يارى مى كند

وَ لَا يُجِيبُ دَاعِياً

و نه خواننده اى را پاسخ مى دهد،

ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي الْأَرْضِ

سپس او را به سوى منزلگاهش در درون زمين مى برند،

فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ إِلَى عَمَلِهِ

و به دست عملش مى سپارند

وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ

و براى هميشه از ديدارش چشم مى پوشند.

القيامة

وصف رستاخيز

حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ

تا آن زمان كه پرونده اين جهان بسته شود،

وَ الْأَمْرُ مَقَادِيرَهُ

و خواست الهى فرا رسد،

وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ

و آخر آفريدگان به آغاز آن بپيوندد،

وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا يُرِيدُهُ مِنْ تَجْدِيدِ خَلْقِهِ

و فرمان خدا در آفرينش دوباره در رسد.

أَمَادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا

آنگاه آسمان را به حركت آورد و از هم بشكافد،

وَ أَرَجَّ الْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا

و زمين را به شدت بلرزاند،

وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا

و تكان سخت دهد، كه كوه ها از جا كنده شده

وَ دَكَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلَالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ

و در برابر هيبت و جلال پروردگارى بر يكديگر كوبيده و متلاشى شده و با خاك يكسان گردد.

وَ أَخْرَجَ مَنْ فِيهَا

سپس هر كس را كه در زمين به خاك سپرده شده، در آورد،

فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ

و پس از فرسودگى تازه شان گرداند،

وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ

و پس از پراكنده شدن، همه را گرد آورد،

ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِمَا يُرِيدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَايَا الْأَعْمَالِ وَ خَبَايَا الْأَفْعَالِ

سپس براى حسابرسى و روشن شدن اعمال از هم جدا سازد.

وَ جَعَلَهُمْ فَرِيقَيْنِ

آنها را به دو دسته تقسيم فرمايد:

أَنْعَمَ عَلَى هَؤُلَاءِ

به گروهى نعمت ها دهد

وَ انْتَقَمَ مِنْ هَؤُلَاءِ

و از گروه ديگر انتقام گيرد.

فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ وَ خَلَّدَهُمْ فِي دَارِهِ

اما فرمانبرداران را در جوار رحمت خود جاى دهد و در بهشت جاويدان قرار دهد

حَيْثُ لَا يَظْعَنُ النُّزَّالُ

خانه اى كه مسكن گزيدگان آن هرگز كوچ نكنند

وَ لَا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الْحَالُ

و حالات زندگى آنان تغيير نپذيرد،

وَ لَا تَنُوبُهُمُ الْأَفْزَاعُ

در آنجا دچار ترس و وحشت نشوند،

وَ لَا تَنَالُهُمُ الْأَسْقَامُ

و بيمارى ها در آنها نفوذ نخواهد كرد،

وَ لَا تَعْرِضُ لَهُمُ الْأَخْطَارُ

خطراتى دامنگيرشان نمى شود،

وَ لَا تُشْخِصُهُمُ الْأَسْفَارُ

و سفرى در پيش ندارند تا از منزلى به منزل ديگر كوچ كنند.

وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ

و امّا گنه كاران را در بدترين منزلگاه در آورد،

وَ غَلَّ الْأَيْدِيَ إِلَى الْأَعْنَاقِ

و دست و پاى آنها را با غل و زنجير به گردنشان در آويزد،

وَ قَرَنَ النَّوَاصِيَ بِالْأَقْدَامِ

چنانكه سرهايشان به پاها نزديك گردد،

وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِيلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّيرَانِ

جامه هاى آتشين بر بدنشان پوشاند،

فِي عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ

و در عذابى كه حرارت آتش آن بسيار شديد

وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ

و بر روى آنها بسته،

فِي نَارٍ لَهَا كَلَبٌ وَ لَجَبٌ وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ وَ قَصِيفٌ هَائِلٌ

و صداى شعله ها هراس انگيز است قرار دهد.

لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا وَ لَا يُفَادَى أَسِيرُهَا

جايگاهى كه هرگز از آن خارج نگردند، و براى اسيران آن غرامتى نپذيرند،

وَ لَا تُفْصَمُ كُبُولُهَا

و زنجيرهاى آن گسسته نمى شود،

لَا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى

مدّتى براى عذاب آن تعيين نشده تا پايان پذيرد

وَ لَا أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضَى

و نه سر آمدى تا فرا رسد.

زهد النبي

پارسايى پيامبر اسلام ص

و منها في ذكر النبي (صلى الله عليه وآله)

و از اين خطبه است در ذکر فضائل رسول الله ص

قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيَا وَ صَغَّرَهَا

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دنيا را كوچك شمرد و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد.

وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا

آن را خوار مى شمرد و در نزد ديگران خوار و بى مقدار معرّفى فرمود.

وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِيَاراً

و مى دانست كه خداوند براى احترام به ارزش او دنيا را از او دور ساخت

وَ بَسَطَهَا لِغَيْرِهِ احْتِقَاراً

و آن را براى ناچيز بودنش به ديگران بخشيد.

فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جان و دل به دنيا پشت كرد،

وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ

و ياد آن را در دلش ميراند.

وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ

دوست مى داشت كه زينت هاى دنيا از چشم او دور نگهداشته شود،

لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً

تا از آن لباس فاخرى تهيّه نسازد،

أَوْ يَرْجُوَ فِيهَا مَقَاماً

يا اقامت در آن را آرزو نكند،

بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِراً

و براى تبليغ احكامى كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد،

وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ مُنْذِراً

و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصيحت كرد،

وَ دَعَا إِلَى الْجَنَّةِ مُبَشِّراً

و با بشارت ها مردم را به سوى بهشت فراخواند،

وَ خَوَّفَ مِنَ النَّارِ مُحَذِّراً

و از آتش جهنّم پرهيز داد.

أهل البيت

ويژگيهاى اهل بيت ع

نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ

ما از درخت سرسبز رسالتيم،

وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ

و از جايگاه رسالت

وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ

و محل آمد و شد فرشتگان برخاستيم،

وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ

ما معدنهاى دانش

وَ يَنَابِيعُ الْحُكْمِ

و چشمه سارهاى حكمت الهى هستيم.

نَاصِرُنَا وَ مُحِبُّنَا يَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ

ياران و دوستان ما در انتظار رحمت پروردگارند

وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا يَنْتَظِرُ السَّطْوَةَ

و دشمنان و كينه توزان ما در انتظار كيفر و لعنت خداوند به سر مى برند.