نصيحت ياوران

وَ يُذِيبُ شَحْمَتَكُمْ

و چربى شما را آب مى كند.

خطبه 116: نصيحت ياوران

و من خطبة له (عليه السلام) و فيها ينصح أصحابه

(اين خطبه در شهر كوفه در سال 38 هجرى براى تشويق كوفيان به نبرد نهايى ايراد شد)

أَرْسَلَهُ دَاعِياً إِلَى الْحَقِّ وَ شَاهِداً عَلَى الْخَلْقِ

خداوند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را فرستاد تا دعوت كننده به حق، و گواه اعمال خلق باشد.

فَبَلَّغَ رِسَالَاتِ رَبِّهِ غَيْرَ وَانٍ وَ لَا مُقَصِّرٍ

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بدون سستى و كوتاهى، رسالت پروردگارش را رسانيد،

وَ جَاهَدَ فِي اللَّهِ أَعْدَاءَهُ غَيْرَ وَاهِنٍ وَ لَا مُعَذِّرٍ

و در راه خدا با دشمنانش بدون عذر تراشى جنگيد.

إِمَامُ مَنِ اتَّقَى

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيشواى پرهيزكاران،

وَ بَصَرُ مَنِ اهْتَدَى

و روشنى بخش چشم هدايت شدگان است.

«و منها»: وَ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِيَ عَنْكُمْ غَيْبُهُ

مردم اگر شما همانند من از آنچه بر شما پنهان است با خبر بوديد،

إِذاً لَخَرَجْتُمْ إِلَى الصُّعُدَاتِ

از خانه ها كوچ مى كرديد، در بيابان ها سرگردان مى شديد،

تَبْكُونَ عَلَى أَعْمَالِكُمْ

و بر كردارتان اشك مى ريختيد

وَ تَلْتَدِمُونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ

و چونان زنان مصيبت ديده بر سر و سينه مى زديد

وَ لَتَرَكْتُمْ أَمْوَالَكُمْ لَا حَارِسَ لَهَا وَ لَا خَالِفَ عَلَيْهَا

سرمايه خود را بدون نگهبان و جانشين رها مى كرديد

وَ لَهَمَّتْ كُلَّ امْرِئٍ مِنْكُمْ نَفْسُهُ لَا يَلْتَفِتُ إِلَى غَيْرِهَا

و هر كدام از شما تنها به كار خود مى پرداختيد، و به ديگرى توجّهى نداشتيد.

وَ لَكِنَّكُمْ نَسِيتُمْ مَا ذُكِّرْتُمْ

افسوس، آنچه را به شما تذّكر دادند فراموش كرديد،

وَ أَمِنْتُمْ مَا حُذِّرْتُمْ

و از آنچه شما را ترساندند، ايمن گشتيد

فَتَاهَ عَنْكُمْ رَأْيُكُمْ

گويا عقل از سرتان پريده،

وَ تَشَتَّتَ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ

و كارهاى شما آشفته شده است.

وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ اللَّهَ فَرَّقَ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ

به خدا سوگند، دوست داشتم كه خدا ميان من و شما جدايى اندازد،

وَ أَلْحَقَنِي بِمَنْ هُوَ أَحَقُّ بِي مِنْكُمْ

و مرا به كسى كه نسبت به من سزاوارتر است ملحق فرمايد.

قَوْمٌ وَ اللَّهِ مَيَامِينُ الرَّأْيِ

به خدا سوگند، آنان مردمى بودند، نيك انديش،

مَرَاجِيحُ الْحِلْمِ

ترجيح دهنده بردبارى،

مَقَاوِيلُ بِالْحَقِّ

گويندگان حق،

مَتَارِيكُ لِلْبَغْيِ

و ترك كنندگان ستم.

مَضَوْا قُدُماً عَلَى الطَّرِيقَةِ

پيش از ما به راه راست قدم گذاشته

وَ أَوْجَفُوا عَلَى الْمَحَجَّةِ

و شتابان رفتند

فَظَفِرُوا بِالْعُقْبَى الدَّائِمَةِ وَ الْكَرَامَةِ الْبَارِدَةِ

و در به دست آوردن زندگى جاويدان آخرت و كرامت گوارا، پيروز شدند.

أَمَا وَ اللَّهِ لَيُسَلَّطَنَّ عَلَيْكُمْ غُلَامُ ثَقِيفٍ الذَّيَّالُ الْمَيَّالُ

آگاه باشيد، به خدا سوگند پسركى از طايفه ثقيف (حجّاج بن يوسف) بر شما مسلّط مى گردد كه هوسباز و گردن كش و ستمگر است،

يَأْكُلُ خَضِرَتَكُمْ

سبزه زارهاى «اموال و داراييها» شما را مى چرد

إِيهٍ أَبَا وَذَحَةَ

ابو وذحه: بس كن.

قال الشريف الوذحة الخنفساء

(وذحه، نوعى سوسك است،

و هذا القول يومئ به إلى الحجاج

چون ماجرايى با حجّاج دارد، او را «ابو وذحه» خطاب فرمود، كه اينجا جاى آوردن آن نيست

و له مع الوذحة حديث ليس هذا موضع ذكره

«مى گويند وذحه، سوسك مخصوصى است حجّاج را گزيد كه بدنش ورم كرد و مرد»)