در مورد طلحه و زبير
خطبه 137: در مورد طلحه و زبير
طلحة و الزبير
شناسايى طلحه و زبير
وَ لَا جَعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ نِصْفاً
و نه ميان من و خودشان راه انصاف پيمودند.
وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغْبِهِ
و زبانش از حركت بر ضد حق فرومانده است.
لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِيٍّ
به گونه اى كه از آب آن سيراب برنگردند،
و من كلام له (عليه السلام) في شأن طلحة و الزبير و في البيعة له
(در باره طلحه و زبير در سال 36 هجرى در آستانه جنگ فرمود)
وَ اللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً
به خدا سوگند (طلحه و زبير) و پيروانشان، نه منكرى در كارهاى من سراغ دارند كه برابر آن بايستند،
وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ
آنها حقّى را مى طلبند كه خود ترك كرده اند، و انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريخته اند.
فَإِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ
اگر من در ريختن اين خون شريكشان بودم آنها نيز از آن سهمى دارند،
وَ إِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا الطَّلِبَةُ إِلَّا قِبَلَهُمْ
و اگر خودشان تنها اين خون را ريخته اند، بايد از خود انتقام بگيرند.
وَ إِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُكْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ
اولين مرحله عدالت آن كه خود را محكوم كنند،
إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَسْتُ وَ لَا لُبِسَ عَلَيَّ
همانا آگاهى و حقيقت بينى، با من همراه است، نه حق را از خود پوشيده داشته ام و نه بر من پوشيده بود،
وَ إِنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فِيهَا الْحَمَأُ وَ الْحُمَّةُ وَ الشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ
همانا ناكثين (اصحاب جمل) گروهى سركش و ستمگرند، خشم و كينه، و زهر عقرب، و شبهاتى چون شب ظلمانى در دلهايشان وجود دارد.
وَ إِنَّ الْأَمْرَ لَوَاضِحٌ وَ قَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ
در حالى كه حقيقت پديدار و باطل ريشه كن شده،
وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ
به خدا سوگند، حوضى برايشان پر از آب نمايم كه تنها خود بتوانم آبش را بيرون كشم،
وَ لَا يَعُبُّونَ بَعْدَهُ فِي حَسْيٍ
و پس از آن از هيچ گودالى آب ننوشند (يعنى نقشه اى براى آنان طرح كنم كه راه فرار نداشته باشند)
أمر البيعة
در مورد بيعت
«منه»: فَأَقْبَلْتُمْ إِلَيَّ إِقْبَالَ الْعُوذِ الْمَطَافِيلِ عَلَى أَوْلَادِهَا
(شما مردم) براى بيعت كردن، به سوى من روى آورديد، همانند مادران تازه زاييده كه به طرف بچّه هاى خود مى شتابند.
تَقُولُونَ الْبَيْعَةَ الْبَيْعَةَ
و پياپى فرياد كشيديد، بيعت بيعت
قَبَضْتُ كَفِّي فَبَسَطْتُمُوهَا وَ نَازَعَتْكُمْ يَدِي فَجَاذَبْتُمُوهَا
من دستان خويش فروبستم، اما شما به اصرار آن را گشوديد، من از دست دراز كردن، سرباز زدم، و شما دستم را كشيديد.
اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَطَعَانِي وَ ظَلَمَانِي وَ نَكَثَا بَيْعَتِي وَ أَلَّبَا النَّاسَ عَلَيَّ
خدايا طلحه و زبير پيوند مرا گسستند، بر من ستم كرده و بيعت مرا شكستند، و مردم را براى جنگ با من شوراندند،
فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا
خدايا آنچه را بستند تو بگشا،
وَ لَا تُحْكِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا
و آنچه را محكم رشته اند پايدار مفرما،
وَ أَرِهِمَا الْمَسَاءَةَ فِيمَا أَمَّلَا وَ عَمِلَا
و آرزوهايى كه براى آن تلاش مى كنند بر باد ده
وَ لَقَدِ اسْتَثَبْتُهُمَا قَبْلَ الْقِتَالِ وَ اسْتَأْنَيْتُ بِهِمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ فَغَمَطَا النِّعْمَةَ وَ رَدَّا الْعَافِيَةَ
من پيش از جنگ از آنها خواستم تا باز گردند، و تا هنگام آغاز نبرد انتظارشان را مى كشيدم، لكن آنها به نعمت پشت پا زدند و بر سينه عافيت دست رد گذاردند.
