در مورد توحيد

وَ أَحَبَّ الْحَمْدِ إِلَيْكَ وَ أَفْضَلَ الْحَمْدِ عِنْدَكَ

محبوب ترين، و ممتازترين باشد،

حَمْداً يَمْلَأُ مَا خَلَقْتَ

سپاسى كه آفريدگانت را سرشار سازد،

وَ يَبْلُغُ مَا أَرَدْتَ

و تا آنجا كه تو بخواهى تداوم يابد،

فَلَسْنَا نَعْلَمُ كُنْهَ عَظَمَتِكَ

خدايا حقيقت بزرگى تو را نمى دانيم،

خطبه 160: در مورد توحيد

و من خطبة له (عليه السلام)

(در شهر كوفه در سال 37 هجرى به هنگام حركت دادن مردم بسوى صفّين و جنگ با شاميان ايراد كرد)

عظمة اللّه

بزرگي خداوند

أَمْرُهُ قَضَاءٌ وَ حِكْمَةٌ

فرمان خدا قضاى حتمى و حكمت،

وَ رِضَاهُ أَمَانٌ وَ رَحْمَةُ

و خشنودى او مايه امنيّت و رحمت است،

يَقْضِي بِعِلْمٍ

از روى علم، حكم مى كند

وَ يَعْفُو بِحِلْمٍ

و با حلم و بردبارى مى بخشايد.

حمد اللّه

ستايش خداوند

وَ عَلَى مَا تُعَافِي وَ تَبْتَلِي

و شفا مى دهى يا مبتلا مى سازى،

حَمْداً يَكُونُ أَرْضَى الْحَمْدِ لَكَ

سپاسى كه تو را رضايت بخش ترين،

اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا تَأْخُذُ وَ تُعْطِي

خدايا سپاس تو راست بر آنچه مى گيرى، و عطا مى فرمايى،

حَمْداً لَا يُحْجَبُ عَنْكَ وَ لَا يُقْصَرُ دُونَكَ

سپاسى كه از تو پوشيده نباشد، و از رسيدن به پيشگاهت باز نماند،

حَمْداً لَا يَنْقَطِعُ عَدَدُهُ وَ لَا يَفْنَى مَدَدُهُ

سپاسى كه شمارش آن پايان نپذيرد، و تداوم آن از بين نرود.

إِلَّا أَنَّا نَعْلَمُ أَنَّكَ حَيٌّ قَيُّومُ لَا تَأْخُذُكَ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ

جز آن كه مى دانيم كه تو زنده اى و احتياج به غير ندارى، خواب سنگين يا سبك تو را نمى ربايد،

لَمْ يَنْتَهِ إِلَيْكَ نَظَرٌ

هيچ انديشه اى به تو نرسد

وَ لَمْ يُدْرِكْكَ بَصَرٌ

و هيچ ديده اى تو را ننگرد،

أَدْرَكْتَ الْأَبْصَارَ وَ أَحْصَيْتَ الْأَعْمَالَ

اما ديده ها را تو مى نگرى، و اعمال انسانها را شماره فرمايى،

وَ أَخَذْتَ بِالنَّوَاصِي وَ الْأَقْدَامِ

و قدم ها و موى پيشانى ها (زمام امور همه) به دست تو است،

وَ مَا الَّذِي نَرَى مِنْ خَلْقِكَ وَ نَعْجَبُ لَهُ مِنْ قُدْرَتِكَ

خدايا آنچه را كه از آفرينش تو مى نگريم، و از قدرت تو به شگفت مى آييم

وَ نَصِفُهُ مِنْ عَظِيمِ سُلْطَانِكَ

و بدان بزرگى قدرت تو را مى ستاييم،

وَ مَا تَغَيَّبَ عَنَّا مِنْهُ وَ قَصُرَتْ أَبْصَارُنَا عَنْهُ

بسى ناچيزتر است در برابر آنچه كه از ما پنهان، و چشم هاى ما از ديدن آنها ناتوان،

وَ انْتَهَتْ عُقُولُنَا دُونَهُ

و عقلهاى ما از درك آنها عاجز است،

وَ حَالَتْ سُتُورُ الْغُيُوبِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ أَعْظَمُ

و پرده هاى غيب ميان ما و آنها گسترده مى باشد.

فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ وَ أَعْمَلَ فِكْرَهُ لِيَعْلَمَ كَيْفَ أَقَمْتَ عَرْشَكَ

پس آن كس كه دل را از همه چيز تهى سازد، و فكرش را به كار گيرد تا بداند كه: چگونه عرش قدرت خود را برقرار ساخته اى

وَ كَيْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَكَ

و پديده را چگونه آفريده اى

وَ كَيْفَ عَلَّقْتَ فِي الْهَوَاءِ سَمَاوَاتِكَ

و چگونه آسمان ها و كرات فضايى را در هوا آويخته اى

وَ كَيْفَ مَدَدْتَ عَلَى مَوْرِ الْمَاءِ أَرْضَكَ

و زمين را چگونه بر روى امواج آب گسترده اى

رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِيراً

نگاهش حسرت زده،

وَ عَقْلُهُ مَبْهُوراً

و عقلش مات و سرگردان،

وَ سَمْعُهُ وَالِهاً

و شنواييش آشفته،

وَ فِكْرُهُ حَائِراً

و انديشه اش حيران مى ماند.

كيف يكون الرجاء

وصف اميدوارى به خدا

منها: يَدَّعِي بِزَعْمِهِ أَنَّهُ يَرْجُو اللَّهَ كَذَبَ وَ الْعَظِيمِ

به گمان خود ادّعا دارد كه به خدا اميدوار است به خداى بزرگ سوگند كه دروغ مى گويد،

مَا بَالُهُ لَا يَتَبَيَّنُ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ

چه مى شود او را كه اميدوارى در كردارش پيدا نيست

فَكُلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ

پس هر كس به خدا اميدوار باشد بايد، اميد او در كردارش آشكار شود،

وَ كُلُ رَجَاءٍ إِلَّا رَجَاءَ اللَّهِ تَعَالَى فَإِنَّهُ مَدْخُولٌ

هر اميدوارى جز اميد به خداى تعالى ناخالص است،

وَ كُلُّ خَوْفٍ مُحَقَّقٌ إِلَّا خَوْفَ اللَّهِ فَإِنَّهُ مَعْلُولٌ

و هر ترسى جز ترس از خدا نادرست است.

دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ وَ خَادِمُهُ يَدَاهُ

مركب سوارى او دو پايش، و خدمتگزار وى، دستهايش بود.

يَرْجُو اللَّهَ فِي الْكَبِيرِ وَ يَرْجُو الْعِبَادَ فِي الصَّغِيرِ

گروهى در كارهاى بزرگ به خدا اميد بسته و در كارهاى كوچك به بندگان خدا روى مى آورند،

فَيُعْطِي الْعَبْدَ مَا لَا يُعْطِي الرَّبَّ

پس حق بنده را ادا مى كنند و حق خدا را بر زمين مى گذارند،

فَمَا بَالُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ يُقَصَّرُ بِهِ عَمَّا يُصْنَعُ بِهِ لِعِبَادِهِ

چرا در حق خداى متعال كوتاهى مى شود و كمتر از حق بندگان رعايت مى گردد

أَ تَخَافُ أَنْ تَكُونَ فِي رَجَائِكَ لَهُ كَاذِباً

آيا مى ترسى در اميدى كه به خدا دارى دروغگو باشى

أَوْ تَكُونَ لَا تَرَاهُ لِلرَّجَاءِ مَوْضِعاً

يا او را در خور اميد بستن نمى پندارى

وَ كَذَلِكَ إِنْ هُوَ خَافَ عَبْداً مِنْ عَبِيدِهِ أَعْطَاهُ مِنْ خَوْفِهِ مَا لَا يُعْطِي رَبَّهُ

اميدوار دروغين اگر از بنده خدا ترسناك باشد، حق او را چنان رعايت كند كه حق پروردگار خود را آنگونه رعايت نمى كند،

فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ الْعِبَادِ نَقْداً

پس ترس خود را از بندگان آماده،

وَ خَوْفَهُ مِنْ خَالِقِهِ ضِمَاراً وَ وَعْداً

و ترس از خداوند را وعده اى انجام نشدنى مى شمارد،

وَ كَذَلِكَ مَنْ عَظُمَتِ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ

و اينگونه است كسى كه دنيا در ديده اش بزرگ جلوه كند،

وَ كَبُرَ مَوْقِعُهَا مِنْ قَلْبِهِ

و ارزش و اعتبار دنيا در دلش فراوان گردد،

آثَرَهَا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى

كه دنيا را بر خدا مقدّم شمارد،

فَانْقَطَعَ إِلَيْهَا وَ صَارَ عَبْداً لَهَا

و جز دنيا به چيز ديگرى نپردازد و بنده دنيا گردد.

رسول اللّه

در مورد رسول الله ص

وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) كَافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَةِ

براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را اطاعت نمايى،

وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا

تا راهنمايى خوبى براى تو در شناخت بدى ها و عيب هاى دنيا

وَ كَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَ مَسَاوِيهَا

و رسوايى ها و زشتى هاى آن باشد،

إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا

چه اينكه دنيا از هر سو بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باز داشته

وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَكْنَافُهَا

و براى غير او گسترانده شد،

وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا

از پستان دنيا شير نخورد،

وَ زُوِيَ عَنْ زَخَارِفِهَا

و از زيورهاى آن فاصله گرفت.

موسى

در مورد موسي ع

وَ إِنْ شِئْتَ ثَنَّيْتُ بِمُوسَى كَلِيمِ اللَّهِ (صلى الله عليه وسلم)

اگر مى خواهى دومى را، موسى عليه السّلام و زندگى او را تعريف كنم،

حَيْثُ يَقُولُ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ

آنجا كه مى گويد: «پروردگارا هر چه به من از نيكى عطا كنى نيازمندم»

وَ اللَّهِ مَا سَأَلَهُ إِلَّا خُبْزاً يَأْكُلُهُ

به خدا سوگند، موسى عليه السّلام جز قرص نانى كه گرسنگى را بر طرف سازد چيز ديگرى نخواست،

لِأَنَّهُ كَانَ يَأْكُلُ بَقْلَةَ الْأَرْضِ

زيرا موسى عليه السّلام از سبزيجات زمين مى خورد،

وَ لَقَدْ كَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَى مِنْ شَفِيفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ

تا آنجا كه بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدن، سبزى گياه از پشت پرده ى شكم او آشكار بود.

داود

در مورد داود ع

وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ (صلى الله عليه وسلم) صَاحِبِ الْمَزَامِيرِ وَ قَارِئِ أَهْلِ الْجَنَّةِ

و اگر مى خواهى: سومى را، حضرت داوود عليه السّلام

فَلَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ

صاحب نى هاى نوازنده، و خواننده بهشتيان را الگوى خويش سازى،

عيسى

در مورد عيسي ع

فَلَقَدْ كَانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ

كه سنگ را بالش خود قرار مى داد،

وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ وَ يَأْكُلُ الْجَشِبَ

لباس پشمى خشن به تن مى كرد، و نان خشك مى خورد،

وَ يَقُولُ لِجُلَسَائِهِ أَيُّكُمْ يَكْفِينِي بَيْعَهَا وَ يَأْكُلُ قُرْصَ الشَّعِيرِ مِنْ ثَمَنِهَا

كه با هنر دستان خود از ليف خرما زنبيل مى بافت، و از همنشينان خود مى پرسيد چه كسى از شما اين زنبيل را مى فروشد و با بهاى آن به خوردن نان جوى قناعت مى كرد.

وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ (عليه السلام)

و اگر خواهى از عيسى بن مريم عليه السّلام بگويم،

وَ كَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ

نان خورش او گرسنگى،

وَ سِرَاجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ

و چراغش در شب ماه،

وَ ظِلَالُهُ فِي الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا

و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمين بود،

وَ فَاكِهَتُهُ وَ رَيْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ

ميوه و گل او سبزيجاتى بود كه زمين براى چهارپايان مى روياند،

وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَ لَا وَلَدٌ يَحْزُنُهُ وَ لَا مَالٌ يَلْفِتُهُ

زنى نداشت كه او را فريفته خود سازد، فرزندى نداشت تا او را غمگين سازد، مالى نداشت تا او را سرگرم كند،

وَ لَا طَمَعٌ يُذِلُّهُ

و آز و طمعى نداشت تا او را خوار و ذليل نمايد،

الرسول الأعظم

در مورد رسول الله ص

فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ (صلى الله عليه وآله)

پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن،

فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى

كه راه و رسم او الگويى است براى الگو طلبان،

وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى

و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد،

وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ

و محبوب ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند، و گام بر جايگاه قدم او نهد.

قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْماً

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند،

وَ لَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً

و به دنيا با گوشه چشم نگريست،

أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا كَشْحاً

دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر،

وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً

و شكمش از همه خالى تر بود،

عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا

دنيا را به او نشان دادند

وَ إِلَّا فَلَا يَأْمَنِ الْهَلَكَةَ

و گر نه از هلاكت ايمن نمى باشد،

وَ أَجَابَ دَاعِيَ رَبِّهِ

و دعوت پروردگارش را پذيرفت.

فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَيْئاً فَأَبْغَضَهُ وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ

اما نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزى را دشمن مى دارد آن را دشمن داشت، و چيزى را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزى را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز مى دانست.

وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ

اگر در ما نباشد جز آن كه آنچه را خدا و پيامبرش دشمن مى دارند، دوست بداريم، يا آنچه را خدا و پيامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداريم،

لَكَفَى بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ

براى نشان دادن دشمنى ما با خدا، و سر پيچى از فرمان هاى او كافى بود.

وَ لَقَدْ كَانَ (صلى الله عليه وآله وسلم) يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ

و همانا پيامبر «كه درود خدا بر او باد» بر روى زمين مى نشست و غذا مى خورد،

وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ

و چون برده، ساده مى نشست،

وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ

و با دست خود كفش خود را وصله مى زد،

وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ

و جامه خود را با دست خود مى دوخت،

وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ

و بر الاغ برهنه مى نشست،

وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ

و ديگرى را پشت سر خويش سوار مى كرد.

وَ اقْتَصَّ أَثَرَهُ وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ

و به دنبال او راه رود، و قدم بر جاى قدم او بگذارد،

وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا

پرده اى بر در خانه او آويخته بود كه نقش و تصويرها در آن بود، به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هر گاه نگاهم به آن مى افتد به ياد دنيا و زينت هاى آن مى افتم.

فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با دل از دنيا روى گرداند،

وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ

و يادش را از جان خود ريشه كن كرد،

وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ

و همواره دوست داشت تا جاذبه هاى دنيا از ديدگانش پنهان ماند،

وَ لَا يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاماً

و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد،

فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ فَقَدْ كَذَبَ

اگر بگويد: خوار كرد، دروغ گفته

وَ اللَّهِ الْعَظِيمِ بِالْإِفْكِ الْعَظِيمِ

و بهتانى بزرگ زده است،

فَتَأَسَّى مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ

پس پيروى كننده بايد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيروى كند،

لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً وَ لَا يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً

و از آن لباس زيبايى تهيّه نكند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند،

فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ وَ أَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ وَ غَيَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ

پس ياد دنيا را از جان خويش بيرون كرد، و دل از دنيا بر كند، و چشم از دنيا پوشاند،

وَ كَذَلِكَ مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ وَ أَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ

و چنين است كسى كه چيزى را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد، يا نام آن نزد او بر زبان آورده شود.

وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) مَا يَدُلُّكُ عَلَى مَسَاوِئِ الدُّنْيَا وَ عُيُوبِهَا

در زندگانى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى تو نشانه هايى است كه تو را به زشتى ها و عيب هاى دنيا راهنمايى كند،

إِذْ جَاعَ فِيهَا مَعَ خَاصَّتِهِ وَ زُوِيَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِيمِ زُلْفَتِهِ

زيرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با نزديكان خود گرسنه به سر مى برد، و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت، زينتهاى دنيا از ديده او دور ماند.

فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ أَكْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذَلِكَ أَمْ أَهَانَهُ

پس تفكّر كننده اى بايد با عقل خويش به درستى انديشه كند كه: آيا خدا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به داشتن اين صفتها اكرام فرمود يا او را خوار كرد

وَ إِنْ قَالَ أَكْرَمَهُ فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ

و اگر بگويد: او را اكرام كرد، پس بداند، خدا كسى را خوار شمرد كه دنيا را براى او گستراند و از نزديك ترين مردم به خودش دور نگهداشت.

فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً (صلى الله عليه وآله) عَلَماً لِلسَّاعَةِ

كه همانا خداوند، محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را نشانه قيامت،

وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ

و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد،

خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصاً وَ وَرَدَ الْآخِرَةَ سَلِيماً

او با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد،

لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَى حَجَرٍ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ

و كاخ هاى مجلّل نساخت (سنگى بر سنگى نگذاشت) تا جهان را ترك گفت،

فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اللَّهِ عِنْدَنَا حِينَ أَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ وَ قَائِداً نَطَأُ عَقِبَهُ

وه چه بزرگ است منّتى كه خدا با بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگى به ما عطا فرموده، رهبر پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او را تداوم بخشيم.

وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا

به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم.

وَ لَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ أَ لَا تَنْبِذُهَا عَنْكَ

يكى به من گفت: «آيا آن را دور نمى افكنى»

فَقُلْتُ اغْرُبْ عَنِّي

گفتم: از من دور شو،

فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى

صبحگاهان رهروان شب ستايش مى شوند.