هشدار دادن به عثمان

يَمُوجُونَ فِيهَا مَوْجاً وَ يَمْرُجُونَ فِيهَا مَرْجاً

و به سختى در آن فتنه ها غوطه ور مى گردند».

خطبه 164: هشدار دادن به عثمان

و من كلام له (عليه السلام) لما اجتمع الناس إليه و شكوا ما نقموه على عثمان و سألوه مخاطبته لهم و استعتابه لهم فدخل عليه فقال

(در سال 34 هجرى مردم در اطراف امام جمع شده و از عثمان شكايت كردند و از او خواستند كه با عثمان صحبت كند تا از اشتباهات خود دست بردارد)

إِنَّ النَّاسَ وَرَائِي وَ قَدِ اسْتَسْفَرُونِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ

همانا مردم پشت سر من هستند و مرا ميان تو و خودشان ميانجى قرار داده اند،

وَ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ

به خدا نمى دانم با تو چه بگويم

مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ

چيزى را نمى دانم كه تو ندانى،

وَ لَا أَدُلُّكَ عَلَى أَمْرٍ لَا تَعْرِفُهُ

تو را به چيزى راهنمايى نمى كنم كه نشناسى،

إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ

تو مى دانى آنچه ما مى دانيم.

مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ وَ لَا خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ

ما به چيزى پيشى نگرفته ايم كه تو را آگاه سازيم، و چيزى ما در پنهانى نيافته ايم كه آن را به تو ابلاغ كنيم.

وَ قَدْ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا وَ سَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا

ديدى چنانكه ما ديدم، شنيدى چنانكه ما شنيديم،

وَ صَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) كَمَا صَحِبْنَا

با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودى چنانكه ما بوديم،

وَ مَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ لَا ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ الْحَقِّ مِنْكَ

پسر ابو قحافه (ابا بكر) و پسر خطّاب، در عمل به حق، از تو بهتر نبودند،

وَ أَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى أَبِي رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) وَشِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا

تو به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در خويشاوندى از آن دو نزديك ترى،

وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالَا

و داماد او شدى كه آنان نشدند،

فَاللَّهَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ

پس خدا را، خدا را، پروا كن

وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ

سنّت ها روشن و نشانه هايش آشكار است،

وَ إِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ

بدعت ها آشكار و نشانه هاى آن بر پاست،

فَلَا يُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ

تا آنجا كه حق را از باطل نمى شناسند،

فَإِنَّكَ وَ اللَّهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى وَ لَا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ

سوگند به خدا، تو كور نيستى تا بينايت كنند، نادان نيستى تا تو را تعليم دهند،

وَ إِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ وَ إِنَّ أَعْلَامَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ

راه ها روشن است، و نشانه هاى دين برپاست.

فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى

پس بدان كه برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است كه خود هدايت شده و ديگران را هدايت مى كند،

فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً

سنّت شناخته شده را بر پا دارد، و بدعت ناشناخته را بميراند.

وَ إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ

و بدترين مردم نزد خدا، رهبر ستمگرى است كه خود گمراه و مايه گمراهى ديگران است،

فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً وَ أَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوكَةً

كه سنّت پذيرفته را بميراند، و بدعت ترك شده را زنده گرداند.

وَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) يَقُولُ يُؤْتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالْإِمَامِ الْجَائِرِ وَ لَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَ لَا عَاذِرٌ

من از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه گفت: «روز قيامت رهبر ستمگر را بياورند كه نه ياورى دارد و نه كسى از او پوزش خواهى مى كند،

فَيُلْقَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ الرَّحَى ثُمَّ يَرْتَبِطُ فِي قَعْرِهَا

پس او را در آتش جهنم افكنند، و در آن چنان مى چرخد كه سنگ آسياب، تا به قعر دوزخ رسيده به زنجير كشيده شود»

وَ إِنِّي أَنْشُدُكَ اللَّهَ أَلَّا تَكُونَ إِمَامَ هَذِهِ الْأُمَّةِ الْمَقْتُولَ

من تو را به خدا سوگند مى دهم كه امام كشته شده اين امّت مباشى،

فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ يُقْتَلُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا الْقَتْلَ وَ الْقِتَالَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ

چرا كه پيش از اين گفته مى شد. «در ميان اين امّت، امامى به قتل خواهد رسيد كه در كشتار تا روز قيامت گشوده خواهد شد

وَ يَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَيْهَا وَ يَبُثُّ الْفِتَنَ فِيهَا

و كارهاى امّت اسلامى با آن مشتبه شود، و فتنه و فساد در ميانشان گسترش يابد،

فَلَا تَكُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلَالِ السِّنِّ وَ تَقَضِّي الْعُمُرِ

براى مروان چونان حيوان به غارت گرفته مباش كه تو را هر جا خواست براند، آن هم پس از ساليانى كه از عمر تو گذشته و تجربه اى كه به دست آورده اى.

فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ كَلِّمِ النَّاسَ فِي أَنْ يُؤَجِّلُونِي حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْهِمْ مِنْ مَظَالِمِهِمْ

(عثمان گفت «با مردم صحبت كن كه مرا مهلت دهند تا از عهده ستمى كه به آنان رفته بر آيم»)

فَقَالَ (عليه السلام) مَا كَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلَا أَجَلَ فِيهِ وَ مَا غَابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِكَ إِلَيْهِ

امام عليه السلام فرمود: آنچه در مدينه است به مهلت نياز ندارد، و آنچه مربوط به بيرون مدينه باشد تا رسيدن فرمانت مهلت دارند.