در مورد روز شورا

منها في ذكر أصحاب الجمل

شكوه از ناكثين

خطبه 172: در مورد روز شورا

حمد الله

ستايش خداوند

يوم الشورى

گفتگو در روز شورا

الاستنصار على قريش

شكوه از قريش

و من خطبة له (عليه السلام)

از خطبه هاي اميرالمومنين ع، (مطالب اين خطبه، بخشى از نوشته هاى افشاگرانه اى است كه در سال 40 هجرى براى روشن شدن واقعيّت هاى تاريخ اسلام به دستور امام نوشته شد)

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا تُوَارِي عَنْهُ سَمَاءٌ سَمَاءً وَ لَا أَرْضٌ أَرْضاً

ستايش خداوندى را سزاست كه نه آسمانى مانع آگاهى او از آسمان ديگر، و نه زمينى مانع او از زمين ديگر مى شود.

منها: وَ قَدْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّكَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لَحَرِيصٌ

شخصى در روز شورا به من گفت «اى فرزند ابو طالب نسبت به خلافت حريص مى باشى»

فَقُلْتُ بَلْ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَأَحْرَصُ وَ أَبْعَدُ وَ أَنَا أَخَصُّ وَ أَقْرَبُ

در پاسخ او گفتم، به خدا سوگند شما با اينكه از پيامبر اسلام دورتريد، حريص تر مى باشيد، امّا من شايسته تر و نزديكتر به پيامبر اسلامم،

وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِي وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِي دُونَهُ

همانا من تنها حق خود را مطالبه مى كنم كه شما بين من و آن حائل شديد، و دست رد بر سينه ام زديد.

فَلَمَّا قَرَّعْتُهُ بِالْحُجَّةِ فِي الْمَلَإِ الْحَاضِرِينَ هَبَّ كَأَنَّهُ بُهِتَ لَا يَدْرِي مَا يُجِيبُنِي بِهِ

پس چون در جمع حاضران، با برهان قاطع او را مغلوب كردم، درمانده و سرگردان شد و نمى دانست در پاسخم چه بگويد

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِيَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِي

بار خدايا، از قريش و از تمامى آنها كه ياريشان كردند به پيشگاه تو شكايت مى كنم، زيرا قريش پيوند خويشاوندى مرا قطع كردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا كوچك شمردند، و در غصب حق من، با يكديگر هم داستان شدند،

ثُمَّ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تَتْرُكَهُ

سپس گفتند: برخى از حق را بايد گرفت و برخى را بايد رها كرد (يعنى خلافت حقّى است كه بايد رهايش كنى)

فَخَرَجُوا يَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) كَمَا تُجَرُّ الْأَمَةُ عِنْدَ شِرَائِهَا مُتَوَجِّهِينَ بِهَا إِلَى الْبَصْرَةِ

طلحه و زبير و يارانشان بر من خروج كردند، و همسر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- عائشه- را به همراه خود مى كشيدند چونان كنيزى را كه به بازار برده فروشان مى برند، به بصره روى آوردند،

فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فِي بُيُوتِهِمَا وَ أَبْرَزَا حَبِيسَ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) لَهُمَا وَ لِغَيْرِهِمَا

در حالى كه همسران خود را پشت پرده نگهداشته، امّا پرده نشين حرم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در برابر ديدگان خود و ديگران قرار دادند.

فِي جَيْشٍ مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلَّا وَ قَدْ أَعْطَانِي الطَّاعَةَ وَ سَمَحَ لِي بِالْبَيْعَةِ طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ

لشكرى را گرد آوردند كه همه آنها به اطاعت من گردن نهاده، و بدون اكراه، و با رضايت كامل با من بيعت كرده بودند،

فَقَدِمُوا عَلَى عَامِلِي بِهَا وَ خُزَّانِ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ وَ غَيْرِهِمْ مِنْ أَهْلِهَا فَقَتَلُوا طَائِفَةً صَبْراً وَ طَائِفَةً غَدْراً

پس از ورود به بصره، به فرماندار من و خزانه داران بيت المال مسلمين، و به مردم بصره حمله كردند، گروهى از آنان را شكنجه و گروه ديگر را با حيله كشتند.

فَوَاللَّهِ لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا رَجُلًا وَاحِداً مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ بِلَا جُرْمٍ جَرَّهُ لَحَلَّ لِي قَتْلُ ذَلِكَ الْجَيْشِ كُلِّهِ

به خدا سوگند، اگر جز به يك نفر دست نمى يافتند و او را عمدا بدون گناه مى كشتند كشتار همه آنها براى من حلال بود،

إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْكِرُوا وَ لَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لَا بِيَدٍ

زيرا همگان حضور داشتند و انكار نكردند، و از مظلوم با دست و زبان دفاع نكردند،

دَعْ مَا أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتِي دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ

چه رسد به اينكه ناكثين به تعداد لشكريان خود از مردم بى دفاع بصره قتل عام كردند.