اقسام مردم

وَ قُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا

و چندان كه كشته دادند، انگشت شمارند.

التزهيد في الدنيا

روش برخورد با دنيا

خطبه 32 : اقسام مردم

معنى جور الزمان

در شكايت از اهل زمان خود

يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً

كه نيكوكار، بدكار به شمار مى آيد،

و يقسم الناس فيه خمسة أصناف، ثم يزهد في الدنيا

(در سال 37 هجرى در مسجد كوفه در شناخت مردم و روزگاران پس از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايراد كرد)

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ كَنُودٍ

اى مردم، در روزگارى كينه توز، و پر از ناسپاسى و كفران نعمت ها، صبح كرده ايم،

وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً

و ستمگر بر تجاوز و سركشى خود مى افزايد.

لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا

نه از آن چه مى دانيم بهره مى گيريم

وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا

و نه از آن چه نمى دانيم، مى پرسيم،

وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا

و نه از حادثه مهمّى تا بر ما فرود نيايد، مى ترسيم

أصناف المسيئين

اقسام مردم

وَ النَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ

در اين روزگاران، مردم چهار گروه اند:

مِنْهُمْ مَنْ لَا يَمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَ كَلَالَةُ حَدِّهِ وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ

گروهى اگر دست به فساد نمى زنند، براى اين است كه، روحشان ناتوان، و شمشيرشان كند، و امكانات مالى، در اختيار ندارند.

وَ مِنْهُمْ الْمُصْلِتُ لِسَيْفِهِ وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ وَ الْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ

گروه ديگر، آنان كه شمشير كشيده، و شرّ و فسادشان را آشكار كرده اند، لشكرهاى پياده و سواره خود را گرد آورده، و خود آماده كشتار ديگرانند.

قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَ أَوْبَقَ دِينَهُ لِحُطَامٍ يَنْتَهِزُهُ أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ

دين را براى به دست آوردن مال دنيا تباه كردند كه يا رييس و فرمانده گروهى شوند، يا به منبرى فرا رفته، خطبه بخوانند.

وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِكَ ثَمَناً

چه بد تجارتى، كه دنيا را بهاى جان خود بدانى،

وَ مِمَّا لَكَ عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً

و با آنچه كه در نزد خداست معاوضه نمايى.

وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ

و قلب هايشان مجروح است،

قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا

آنقدر نصيحت كردند كه خسته شدند،

وَ قُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا

از بس سركوب شدند، ناتوانند

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ وَ لَا يَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا

گروهى ديگر، با اعمال آخرت، دنيا را مى طلبند، و با اعمال دنيا در پى كسب مقام هاى معنوى آخرت نيستند،

قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ

خود را كوچك و متواضع جلوه مى دهند.

وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ

گام ها را رياكارانه و كوتاه بر مى دارند،

وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ

دامن خود را جمع كرده،

وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ

خود را همانند مؤمنان واقعى مى آرايند،

وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ

و پوشش الهى را وسيله نفاق و دو رويى و دنيا طلبى خود قرار مى دهند.

وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ

و برخى ديگر، با پستى و ذلّت و فقدان امكانات، از به دست آوردن قدرت محروم مانده اند،

فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ

كه خود را به زيور قناعت آراسته،

وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ

و لباس زاهدان را پوشيده اند.

وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِكَ فِي مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى

اينان هرگز، در هيچ زمانى از شب و روز، از زاهدان راستين نبوده اند.

الراغبون في اللّه

وصف مشتاقان خدا

وَ بَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ الْمَرْجِعِ

در اين ميان گروه اندكى باقى مانده اند كه ياد قيامت، چشم هايشان را بر همه چيز فرو بسته،

وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ

و ترس رستاخيز، اشك هايشان را جارى ساخته است،

فَهُمْ بَيْنَ شَرِيدٍ نَادٍّ

برخى از آنها از جامعه رانده شده، و تنها زندگى مى كنند،

وَ خَائِفٍ مَقْمُوعٍ

و برخى ديگر ترسان و سركوب شده

وَ سَاكِتٍ مَكْعُومٍ

يا لب فرو بسته و سكوت اختيار كرده اند،

وَ دَاعٍ مُخْلِصٍ

بعضى مخلصانه همچنان مردم را به سوى خدا دعوت مى كنند،

وَ ثَكْلَانَ مُوجَعٍ

و بعضى ديگر گريان و دردناكند

قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ التَّقِيَّةُ

كه تقيّه و خويشتن دارى، آنان را از چشم مردم انداخته است،

وَ شَمِلَتْهُمُ الذِّلَّةُ

و ناتوانى وجودشان را فرا گرفته

فَهُمْ فِي بَحْرٍ أُجَاجٍ

گويا در درياى نمك فرو رفته اند،

أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ

دهن هايشان بسته،

فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ

اى مردم بايد دنياى حرام در چشمانتان از پر كاه خشكيده، و تفاله هاى قيچى شده دام داران، بى ارزش تر باشد،

وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ

از پيشينيان خود پند گيريد، پيش از آن كه آيندگان از شما پند گيرند،

وَ ارْفُضُوهَا ذَمِيمَةً

اين دنياى فاسد نكوهش شده را رها كنيد،

فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ كَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْكُمْ

زيرا مشتاقان شيفته تر از شما را رها كرد.

قال الشريف رضي الله عنه أقول و هذه الخطبة ربما نسبها من لا علم له إلى معاوية

مى گويم: بعضى از نادانان اين خطبه را به معاويه نسبت داده اند،

و هي من كلام أمير المؤمنين (عليه السلام) الذي لا يشك فيه

ولى بدون ترديد اين خطبه از سخنان امير مؤمنان عليه السّلام است.

و أين الذهب من الرغام

«طلا كجا و خاك كجا

و أين العذب من الأجاج

آب گوارا و شيرين كجا و آب نمك كجا»

و قد دل على ذلك الدليل الخريت و نقده الناقد البصير عمرو بن بحر الجاحظ

دليل بر اين مطلب سخن «عمرو بن بحر، جاحظ» است كه ماهر در ادب و نقّاد بصير سخن مى باشد،

فإنه ذكر هذه الخطبة في كتاب البيان و التبيين

او اين خطبه را در كتاب «البيان و التبيين» آورده

و ذكر من نسبها إلى معاوية

و گفته است: آن را به معاويه نسبت داده اند.

ثم تكلم من بعدها بكلام في معناها جملته أنه قال و هذا الكلام بكلام علي (عليه السلام) أشبه و بمذهبه في تصنيف الناس و في الإخبار عما هم عليه من القهر و الإذلال و من التقية و الخوف أليق

سپس اضافه كرده كه اين خطبه به سخن امام عليه السّلام و به روش او در تقسيم مردم شبيه تر است. و اوست كه به بين حال مردم، از غلبه، ذلّت، تقيّه، و ترس واردتر است،

قال و متى وجدنا معاوية في حال من الأحوال يسلك في كلامه مسلك الزهاد و مذاهب العباد

سپس مى گويد: «تا كنون چه موقع ديده ايم كه معاويه در يكى از سخنانش مسير زهد پيش گيرد و راه و رسم بندگان خدا را انتخاب كند»