پس از فتح بصره

مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ

از روزى كه حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شك و ترديد نكردم

مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأْ

آن كس كه به وجود آب اطمينان دارد تشنه نمى ماند.

وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ

و آن كس را كه فرياد بلند، كر كند، آواى نرم حقيقت چگونه در او أثر خواهد كرد

رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ

قلبى كه از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان باد.

مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرِّينَ

من همواره منتظر سرانجام حيله گرى شما مردم بصره بودم، و نشانه هاى فريب خوردگى را در شما مى نگريستم.

خطبه 4 : پس از فتح بصره

و من خطبة له (عليه السلام) و هي من أفصح كلامه (عليه السلام) و فيها يعظ الناس و يهديهم من ضلالتهم و يقال إنه خطبها بعد قتل طلحة و الزبير

(گفته شد كه پس از فتح بصره در سال 36 هجرى و كشته شدن طلحه و زبير ايراد فرمود)

بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْيَاءِ

شما مردم به وسيله ما، از تاريكى هاى جهالت نجات يافته و هدايت شديد، و به كمك ما، به اوج ترقّى رسيديد.

وَ بِنَا أَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ

صبح سعادت شما با نور ما درخشيد،

وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ

كر است گوشى كه بانگ بلند پندها را نشنود،

الْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَيَانِ

امروز زبان بسته را به سخن مى آورم.

عَزَبَ رَأْيُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّي

دور باد رأى كسى كه با من مخالفت كند

حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ

تظاهر به ديندارى شما، پرده اى ميان ما كشيد ولى من با صفاى باطن درون شما را مى خواندم.

أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِي جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لَا دَلِيلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لَا تُمِيهُونَ

من براى وا داشتن شما به راه هاى حق، كه در ميان جادّه هاى گمراه كننده بود، به پاخاستم در حالى كه سر گردان بوديد و راهنمايى نداشتيد تشنه كام هر چه زمين را مى كنديد قطره آبى نمى يافتيد،

لَمْ يُوجِسْ مُوسَى (عليه السلام) خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ

كناره گيرى من چونان حضرت موسى عليه السّلام برابر ساحران است كه بر خويش بيمناك نبود، ترس او براى اين بود كه مبادا جاهلان پيروز شده و دولت گمراهان حاكم گردد.

الْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبِيلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ

امروز ما و شما بر سر دو راهى حق و باطل قرار داريم،