قرآن عثمان طه

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَي اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ

6

و هيچ جنبنده‌اى در زمين نيست، مگر [اينكه‌] روزيش بر خداست؛ و قرارگاه ثابت او و ناپايدارش را مى‌داند؛ (زيرا) همه در كتاب روشنگر (علم خدا ثبت) است.


وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَي الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هٰذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ

7

و او كسى است كه آسمان‌ها و زمين را در شش روز [و دوره‌] آفريد؛ و تخت (جهاندارى و تدبير هستى) او بر آب بود؛ تا شما را بيازمايد كه كدامين شما نيكوكارتر است. و اگر بگويى:« در حقيقت شما بعد از مرگ، بر انگيخته مى‌شويد. »حتما كسانى كه كفر ورزيدند مى‌گويند:« اين، جز سحرى آشكار نيست! »


وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِليٰ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ ما يَحْبِسُهُ أَلا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ

8

گر عذاب را تا مدت معينى از آنان به تأخير اندازيم، قطعا مى‌گويند:« چه چيزى آن را باز مى‌دارد؟! »آگاه باشيد! روزى كه (عذاب) به آنان برسد، از آنان باز گردانده نخواهد شد؛ و آنچه كه همواره آن را ريشخند مى‌كردند، آنان را فرو گيرد.


وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ

9

و اگر از جانب خويش، رحمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از او بر گيريم، قطعا او بسيار نا اميد [و] ناسپاس خواهد شد!


وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ

10

و اگر بعد از زيان (و ناراحتى) كه به او رسيده، نعمت‌هايى به او بچشانيم، قطعا مى‌گويد:« بدى‌ها از من (كنار) رفت! »در حالى كه او حتما شادمان [و] فخر فروش است؛


إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ

11

مگر كسانى كه شكيبايى كردند و [كارهاى‌] شايسته انجام دادند؛ آنان برايشان آمرزش و پاداشى بزرگ است.


فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحيٰ إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَليٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ

12

و شايد تو، بخاطر اينكه (كافران) مى‌گويند:« چرا هيچ گنجى بر او فرود نيامده يا فرشته‌اى همراه او نيامده است؟! »برخى چيزهايى را كه به سوى تو وحى مى‌شود، ترك كنى و سينه‌ات بخاطر آن تنگ شود! (نگران مباش و وحى را ابلاغ كن، چرا كه) تو فقط هشدارگرى؛ و خدا بر هر چيزى كارساز است.


أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ

13

آيا مى‌گويند:« به دروغ آن (قرآن را به خدا) نسبت داده است؟! »بگو:« اگر راستگوييد، پس شما هم ده سوره ساختگى، همانند اين (قرآن) بياوريد؛ و جز خدا، هر كسى را مى‌توانيد فرا خوانيد! »


فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

14

و اگر (دعوت) شما را نپذيرفتند، پس بدانيد كه (قرآن) با علم الهى فرود آمده؛ و اينكه هيچ معبودى جز او نيست. پس آيا شما تسليم مى‌شويد؟!


مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ

15

كسانى كه زندگى پست (دنيا) و زيور آن را بخواهند، (نتيجه) اعمالشان را در اين (دنيا) بطور كامل به آنان مى‌دهيم؛ و به آنان در اين (دنيا) كم داده نخواهد شد؛


أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ

16

آنان، كسانى هستند كه در آخرت، برايشان، جز آتش نيست! و آنچه را در اين (دنيا) با زيركى ساختند تباه شد؛ و آنچه را همواره انجام مى‌دادند، باطل است.


أَ فَمَنْ كانَ عَليٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسيٰ إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ

17

و آيا كسى كه از طرف پروردگارش بر دليلى روشن مى‌باشد، و گواهى، از جانب آن (خدا) از او پيروى مى‌كند، و (نيز) پيش از آن، كتاب موسى در حالى كه پيشوا و رحمت بود (گواه بر آن بود، همانند كسى است كه اينچنين نباشد)؟! آنان (كه جوياى حقيقتند) به او ايمان مى‌آورند؛ و هر كس از حزب‌هاى (مختلف) به او كفر ورزد، پس آتش وعده‌گاه اوست! پس از آن در ترديد مباش، [چرا] كه آن حق است [و] از جانب پروردگار توست؛ و ليكن بيشتر مردم ايمان نمى‌آورند.


وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَريٰ عَلَي اللَّهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَليٰ رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هٰؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَليٰ رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي الظَّالِمِينَ

18

و چه كسى ستمكارتر است از كسى كه بر خدا دروغ بندد؟! آنان (در رستاخيز) بر پروردگارشان عرضه مى‌شوند، و گواهان خواهند گفت:« اينان، كسانى هستند كه به پروردگارشان دروغ بستند؛ هان، لعنت خدا بر ستمكاران باد! »


الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ

19

(همان) كسانى كه (مردم را) از راه خدا باز مى‌دارند، و مى‌خواهند آن [راه‌] را منحرف سازند؛ و آنان همان منكران آخرتند.


أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما كانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ

20

آنان در زمين عاجز كننده (خدا) نبوده‌اند، و غير از خدا برايشان هيچ سرپرستى نبود. عذاب براى آنان دو [يا چند] برابر مى‌شود! (زيرا) هرگز توان شنيدن (سخن حق را) نداشتند؛ و هرگز (حقيقت را) نمى‌ديدند.


أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ

21

آنان كسانى هستند كه به خودشان زيان رسانده‌اند، و آنچه را همواره (از معبودها به دروغ) مى‌ساختند، از (نظر) شان گم شد.


لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ

22

ناگزير در آخرت، تنها آنان (از همه) زيانكارترند!


إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِليٰ رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ

23

در حقيقت كسانى كه ايمان آوردند و [كارهاى‌] شايسته انجام دادند و (با فروتنى) به سوى پروردگارشان آرام يافتند، آنان اهل بهشتند؛ در حالى كه آنان در آنجا ماندگارند.


مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْميٰ وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَكَّرُونَ

24

مثال اين دو گروه [مؤمنان و ستمكاران‌]، همانند نابينا و ناشنوا، و بينا و شنواست؛ آيا (اين دو،) در مثال مساويند؟! آيا (غافليد) و متذكر نمى‌شويد؟!


وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِليٰ قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ

25

و بيقين نوح را به سوى قومش فرستاديم (گفت):« در حقيقت من براى شما هشدارگرى روشنگرم.


أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ

26

كه جز خدا را نپرستيد؛ [چرا] كه من از عذاب روزى دردناك بر شما مى‌ترسم! »


فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ وَ ما نَريٰ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ

27

و اشراف قومش كه كفر ورزيدند، گفتند:« تو را جز بشرى همچون خودمان نمى‌بينيم؛ و (نيز) مشاهده نمى‌كنيم، كه از تو پيروى كنند، جز كسانى كه، آنان در ابتداى نظر، فرومايگان ما هستند. و براى شما هيچ فضيلتى نسبت به خودمان نمى‌بينيم، بلكه گمان مى‌كنيم كه شما دروغگوييد! »


قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَليٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ

28

(نوح) گفت:« اى قوم [من‌]! آيا به نظر شما اگر من بر دليل روشنى از پروردگارم باشم، و از نزدش رحمتى به من داده باشد، و بر شما مخفى مانده باشد، آيا شما را بدان الزام كنيم، در حالى كه شما نسبت به آن ناخشنوديد؟!


وَ يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مالاً إِنْ أَجرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لٰكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ

29

و اى قوم [من‌]! از شما هيچ مالى بر اين (رسالت) نمى‌طلبم، پاداش من جز بر [عهده‌] خدا نيست. و من، كسانى را كه ايمان آورده‌اند، طرد نمى‌كنم؛ [چرا] كه آنان پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد؛ و ليكن من شما را گروهى مى‌بينم كه نادانى مى‌كنيد.


وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ

30

و اى قوم [من‌]! اگر آن (مؤمن) ان را طرد كنم، چه كسى مرا در برابر (مجازات) خدا يارى مى‌دهد؟ آيا (غافليد) و متذكر نمى‌شويد؟


وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ

31

و به شما نمى‌گويم كه منابع الهى نزد من است؛ و (نيز) از (آنچه از حس) پوشيده آگاه نيستم، و نمى‌گويم كه من فرشته‌ام؛ و به كسانى كه در نظر شما خوار مى‌آيند نمى‌گويم: خدا هيچ خيرى به آنان نخواهد داد؛ خدا به آنچه در جان‌هايشان است، آگاه‌تر است؛ [چرا] كه من در اين صورت قطعا از ستمكارانم. »


قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ

32

گفتند:« اى نوح! واقعا با ما مجادله كردى و بر مجادله با ما افزودى! پس اگر از راستگويانى، آنچه را (از عذاب) به ما وعده مى‌دهى براى ما بياور. »


قالَ إِنَّما يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ

33

(نوح) گفت:« تنها خدا، اگر بخواهد آن (عذاب) را براى شما مى‌آورد؛ در حالى كه شما عاجز كننده (خدا) نيستيد.


وَ لا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

34

اگر من بخواهم كه شما را نصيحت كنم، در صورتى كه خدا بخواهد شما را (بخاطر گناهانتان) گمراه سازد؛ نصيحت من سودى براى شما نخواهد داشت، [زيرا] او پروردگار شماست؛ و فقط به سوى او بازگردانده مى‌شويد. »


أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرامِي وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ

35

آيا (مشركان) مى‌گويند:« (او) به دروغ آن را (به خدا) نسبت داده است. »؟! بگو:« اگر من آن را به دروغ نسبت دهم، پس (سزاى) خلافكارى‌ام تنها بر عهده من است؛ و [لى‌] من نسبت به آنچه شما خلاف مى‌كنيد غير متعهدم. »


وَ أُوحِيَ إِليٰ نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ

36

و به سوى نوح وحى شد كه حتما:« جز كسانى كه (تاكنون) ايمان آورده‌اند، (كس ديگرى) از قوم تو ايمان نخواهد آورد؛ پس، از آنچه همواره انجام مى‌دهند، اندوهگين مباش!


وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ

37

و زير نظر ما و (براساس) وحى ما، كشتى را بساز؛ و درباره كسانى كه ستم كردند با من سخن مگوى، [چرا] كه آنان غرق شدنى هستند! »


وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ

38

و (نوح) كشتى را با زيركى مى‌ساخت، و هر گاه اشرافى از قومش بر او مى‌گذشتند، او را ريشخند مى‌كردند؛ (نوح) گفت:« اگر ما را ريشخند مى‌كنيد، پس در حقيقت ما (نيز) شما را همين‌گونه كه مسخره مى‌كنيد، ريشخند خواهيم كرد.


فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ

39

و در آينده خواهيد دانست چه كسى عذابى كه رسوايش سازد، او را در رسد؛ و عذابى پايدار بر او فرود آيد! »


حَتَّي إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ

40

تا آنگاه كه فرمان (عذاب) ما فرا رسيد، و تنور فوران كرد! (به نوح) گفتيم:« از هر [حيوانى، يك‌] جفت دوتايى و خانواده‌ات و كسانى را كه ايمان آورده‌اند، در آن (كشتى) حمل كن؛ مگر كسى كه قبلا در باره او سخن رفته است. »و [لى‌] جز اندكى با او ايمان نياوردند.


وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ

41

و (نوح) گفت:« در آن (كشتى) سوار شويد، كه روان شدنش و ايستادنش به نام خداست؛ قطعا پروردگارم بسيار آمرزنده [و] مهرورز است. »


وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ وَ ناديٰ نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ

42

و آن (كشتى)، آنان را در موجى همچون كوه‌ها، روان ساخت. و نوح، فرزندش را در حالى كه در كنارى بود، ندا داد:« اى پسركم! همراه ما سوار شو، و با كافران مباش! »


قالَ سَآوِي إِليٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ

43

(پسر نوح) گفت:« بزودى به سوى كوهى كه مرا از آب حفظ مى‌كند پناه مى‌برم! » (نوح) گفت:« امروز هيچ نگهدارنده‌اى در برابر فرمان خدا نيست؛ مگر كسى كه (خدا بر او) رحم كند! »و موجى ميان آن دو حائل شد، و (پسر) از غرق شدگان گرديد.


وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَي الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ

44

و گفته شد:« اى زمين، آبت را فرو بر! و اى آسمان، خوددارى كن! »و آب فرو كاست، و كار پايان يافت، و (كشتى) بر (كوه) جودى قرار گرفت؛ و گفته شد:« قوم ستمكار (از رحمت خدا) دور باد! »


وَ ناديٰ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ

45

و نوح پروردگارش را ندا در داد و گفت:« پروردگارا! براستى پسرم از خاندان من است؛ و حتما وعده تو (در مورد نجات خانواده‌ام) حق است؛ و تو داورترين داورانى! »


قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ

46

(خدا) فرمود:« اى نوح! در حقيقت او از خانواده تو نيست؛ [چرا] كه او (داراى) كردارى غير شايسته است! پس آنچه را هيچ علمى بدان ندارى، [از من‌] مخواه؛ در واقع من به تو پند مى‌دهم كه [مبادا] از نادانان باشى. »


قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخاسِرِينَ

47

(نوح) گفت:« پروردگارا! براستى من به تو پناه مى‌برم كه از تو چيزى را كه بدان هيچ علمى ندارم، بخواهم؛ و اگر مرا نيامرزى، و بر من رحم نكنى، از زيانكاران خواهم بود. »


قِيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَليٰ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ

48

گفته شد:« اى نوح فرود آى، با سلامتى از طرف ما و بركاتى كه بر تو و بر گروه‌هايى است، كه با تواند. و امت‌هايى (از نسل آنان هستند) كه بزودى برخوردارشان خواهيم ساخت، سپس عذاب دردناكى از سوى ما به آنان مى‌رسد. »


تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هٰذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ

49

اين [مطلب‌] از خبرهاى بزرگ غيب است در حالى كه آن را به سوى تو وحى مى‌كنيم؛ (و) پيش از اين، هيچگاه تو و قومت، اينها را نمى‌دانستيد. پس شكيبايى كن! [چرا] كه فرجام (نيك) براى پارسايان (خودنگهدار) است.


وَ إِليٰ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ

50

و به سوى (قوم) عاد، برادرشان« هود »را (فرستاديم)؛ گفت:« اى قوم [من‌]! خدا را پرستش كنيد، كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست؛ شما جز دروغ پردازان نيستيد.


يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي الَّذِي فَطَرَنِي أَ فَلا تَعْقِلُونَ

51

اى قوم [من‌]! از شما هيچ پاداشى بر اين (رسالت) نمى‌طلبم، پاداش من، جز بر [عهده‌] كسى كه مرا آفريده، نيست؛ آيا (غافليد) و خردورزى نمى‌كنيد؟!


وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِليٰ قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ

52

و اى قوم [من‌]! از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، سپس به سوى او باز گرديد، تا (باران) آسمان را پى در پى بر شما فرو فرستد؛ و شما را نيرويى بر نيرويتان بيفزايد. و خلافكارانه روى بر نتابيد. »


قالُوا يا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَيِّنَةٍ وَ ما نَحْنُ بِتارِكِي آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ وَ ما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ

53

گفتند:« اى هود! هيچ دليل روشنى براى ما نياورده‌اى، و ما بخاطر سخن تو، معبودان (و بت‌هاى) مان را ترك نمى‌كنيم؛ و ما تصديق كننده تو نيستيم!


إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ

54

(درباره تو چيزى) جز اين نمى‌گوييم كه:« بعضى معبودان ما، سوء قصدى به (عقل) تو كرده‌اند. » (هود) گفت:« در حقيقت من خدا را به گواهى مى‌گيرم، (شما نيز) گواه باشيد كه من نسبت به آنچه غير از او، شريك (خدا) قرار مى‌دهيد، بى‌تعهدم.


مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ

55

پس همگى براى من نقشه بكشيد؛ سپس [مرا] مهلت مدهيد.


إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَليٰ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ

56

[چرا] كه من، بر خدا، پروردگار من و پروردگار شما، توكل كرده‌ام؛ هيچ جنبنده‌اى نيست مگر اينكه او، زمامش را گرفته است. به درستى كه پروردگار من بر راه راست است.


فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَيْئاً إِنَّ رَبِّي عَليٰ كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ

57

و اگر روى بر تابيد، پس يقينا آنچه را بدان به سوى شما فرستاده شده بودم، به شما رساندم؛ و پروردگارم گروهى غير از شما را جانشين [شما] مى‌كند؛ و هيچ چيزى به او زيان نمى‌رسانيد؛ [چرا] كه پروردگارم بر هر چيزى نگهبان است. »


وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّيْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ

58

و هنگامى كه فرمان (عذاب) ما فرا رسيد، هود و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمتى از جانبمان نجات داديم؛ و آنان را از عذابى سخت، نجات بخشيديم.


وَ تِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ

59

و اين (قوم)« عاد »بود كه نشانه‌هاى پروردگارشان را انكار كردند؛ و فرستادگانش را نافرمانى نمودند، و از فرمان هر زورگوى ستيزه‌گر پيروى كردند.


وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ عاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ

60

و در اين دنيا و روز رستاخيز، لعنتى در پى آنان روانه شده است. آگاه باشيد كه (قوم) عاد به پروردگارشان كفر ورزيدند. هان، عاد (يعنى) قوم هود (از رحمت خدا) دور باد!


وَ إِليٰ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ

61

و به سوى (قوم)« ثمود »، برادرشان« صالح »را (فرستاديم)؛ گفت:« اى قوم [من‌]! خدا را پرستش كنيد، كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست. او شما را از زمين پديد آورد؛ و سازندگى آن را به شما وا گذاشت. پس از او آمرزش بخواهيد، سپس به سوى او باز گرديد، [چرا] كه پروردگار من نزديك، [و] اجابت كننده (درخواست‌ها) است. »


قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هٰذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ

62

گفتند:« اى صالح! براستى پيش از اين، در ميان ما، مايه اميد بودى؛ آيا ما را منع مى‌كنى كه آنچه را پدرانمان مى‌پرستند، بپرستيم؟! در حالى كه ما قطعا در مورد آنچه ما را به سوى آن فرا مى‌خوانى، در شكى ترديدآميز هستيم. »


قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَليٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ

63

(صالح) گفت:« اى قوم [من‌]! آيا به نظر شما اگر من بر دليل روشن (معجزه‌آسايى) از طرف پروردگارم باشم، و رحمتى از جانب خود به من داده باشد، اگر (باز هم) نافرمانى او كنم، پس چه كسى مرا در برابر (مجازات) خدا يارى مى‌كند؟! و (شما) جز زيان بر من نمى‌افزاييد.


وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ

64

و اى قوم [من‌]! اين ماده شتر خداست، در حالى كه براى شما نشانه‌اى است؛ پس رهايش كنيد در زمين خدا بخورد، و هيچ بدى به آن نرسانيد، كه عذابى زود هنگام شما را خواهد گرفت! »


فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذٰلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ

65

و (لى قوم ثمود) آن [شتر] را از پاى در آوردند؛ و (صالح) گفت:« سه روز در خانه‌هايتان بهره‌مند گرديد؛ (كه بعد آن عذاب است.) اين وعده‌اى بى‌دروغ است! »


فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ

66

و هنگامى كه فرمان (عذاب) ما فرا رسيد، صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمتى از جانبمان نجات داديم، و از رسوايى آن روز، (رهايى بخشيديم)؛ [چرا] كه تنها پروردگارت نيرومند [و] شكست‌ناپذير است.


وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ

67

و كسانى را كه ستم كرده بودند، آن بانگ (مرگبار) فرو گرفت؛ و در خانه‌هايشان از پاى در آمدند!


كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ

68

(آنچنان نابود شدند كه) گويا در آن (خانه‌ها) ساكن نبودند! آگاه باشيد كه (قوم) ثمود به پروردگارشان كفر ورزيدند، هان، (قوم) ثمود (از رحمت پروردگار) دور باد!


وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْريٰ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ

69

و بيقين فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند؛ گفتند:« سلام! » (او نيز) گفت:« سلام! »و بى‌درنگ گوساله‌اى بريان شده آورد.


فَلَمَّا رَأيٰ أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِليٰ قَوْمِ لُوطٍ

70

و هنگامى كه ديد دست‌هايشان به سوى آن (غذا) دراز نمى‌شود، آنان را نشناخت (و بيگانه شمرد،) و از آنان (در دل) احساس ترس كرد! (فرشتگان) گفتند:« نترس، [چرا] كه ما به سوى قوم لوط فرستاده شده‌ايم. »


وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ

71

و زن او ايستاده بود، و خنديد (و عادت ماهيانه شد)؛ و وى را به اسحاق مژده داديم، و (نيز) بعد از اسحاق به يعقوب (مژده داديم.)


قالَتْ يا وَيْلَتيٰ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هٰذا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هٰذا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ

72

(همسر ابراهيم) گفت:« اى واى بر من! آيا در حالى كه من پيرزنم، و اين شوهرم پيرمرد است مى‌زايم؟! قطعا اين چيزى شگفت‌آور است! »


قالُوا أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ

73

(فرشتگان) گفتند:« آيا از كار خدا تعجب مى‌كنى؟! رحمت خدا و بركاتش بر شما خاندان (رسالت) باد، [چرا] كه او ستوده [و] بزرگوارست. »


فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْريٰ يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ

74

و هنگامى كه ترس از ابراهيم برفت، و مژده (فرزند) به او رسيد، [درباره‌] قوم لوط با ما مجادله مى‌كرد؛


إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ

75

[چرا] كه مسلما ابراهيم، بردبار، بسيار غمخوار [و] بازگشت كننده (به سوى خدا) بود!


يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ

76

اى ابراهيم! از اين (گفتگو) روى گردان، [چرا] كه بيقين فرمان (عذاب) پروردگارت فرا رسيده است، و در حقيقت عذابى غير قابل برگشت براى آنان خواهد آمد.


وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هٰذا يَوْمٌ عَصِيبٌ

77

و هنگامى كه فرستادگان ما به سوى لوط آمدند، بخاطر (آمدن) آنان ناراحت شد؛ و به جهت آنان دست (قدرتش از حمايت كوتاه گشت و دل) تنگ شد؛ و گفت:« اين روز سختى است! »


وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هٰؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ

78

و قوم او به سراغش آمدند، در حالى كه به سوى او شتاب مى‌كردند، و پيش از آن همواره [كارهاى‌] بد انجام مى‌دادند؛ (لوط) گفت:« اى قوم [من‌]! اينان دختران من‌اند، در حالى كه آنان براى شما پاكيزه‌ترند؛ پس [خودتان را] از [عذاب‌] خدا حفظ كنيد، و [مرا] در مورد ميهمانانم خوار مسازيد؛ آيا در ميان شما مردى هدايتگر نيست؟! »


قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ

79

(قوم لوط) گفتند:« بيقين مى‌دانى هيچ حق (و تمايل) ى به دختران تو نداريم؛ و قطعا تو خواسته ما را مى‌دانى. »


قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِليٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ

80

(لوط) گفت:« اى كاش در برابر شما نيرويى داشتم! يا به تكيه‌گاهى محكم پناه مى‌بردم، (تا با شما مقابله كنم.) »


قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ

81

(فرشتگان) گفتند:« اى لوط! در واقع ما فرستادگان پروردگار توايم؛ (دست آنان) به تو نخواهد رسيد، پس در پاره‌اى از شب، خانواده‌ات را حركت ده، و هيچ يك از شما روى برنگرداند، مگر زن تو؛ [چرا] كه آنچه به آنان رسد، به او (نيز) خواهد رسيد؛ در واقع وعده‌گاه آنان صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟! »


فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ

82

و هنگامى كه فرمان (عذاب) ما فرا رسيد، آن (شهر) را زير و زبر گردانيديم؛ و سنگ [هايى‌] از جنس گل لايه لايه، بر آنان بارانديم!


مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ

83

در حالى كه (سنگ‌ها) نزد پروردگارت نشاندار بودند؛ و آن، از ستمكاران دور نيست.


وَ إِليٰ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ

84

و به سوى (مردم)« مدين »برادرشان شعيب را (فرستاديم)؛ گفت:« اى قوم [من‌]! خدا را پرستش كنيد، كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست. پيمانه و ترازو را كم مگذاريد، [چرا] كه من شما را در نيكى (و ثروت فراوان) مى‌بينم؛ و در حقيقت من از عذاب روزى فراگير، بر شما مى‌ترسم!


وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ

85

و اى قوم [من‌]! پيمانه و ترازو را بر طبق دادگرى، كاملا ادا كنيد؛ و به مردم [از روى ستم‌] چيزهايشان را كم مدهيد؛ و در زمين تبهكارانه فساد مكنيد.


بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ

86

ذخيره الهى براى شما بهتر است؛ اگر مؤمن باشيد. و من بر شما نگهبان نيستم. »


قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ

87

(مخالفان) گفتند:« اى شعيب! آيا نمازت به تو فرمان مى‌دهد كه (بگويى:) آنچه را پدرانمان مى‌پرستيدند، ترك كنيم؛ يا اينكه در اموالمان، آنچه را مى‌خواهيم انجام [ن‌] دهيم؛ براستى كه تو بردبار [و] هدايتگرى! »


قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَليٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِليٰ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ

88

(شعيب) گفت:« اى قوم [من‌]! آيا به نظر شما اگر من بر دليل روشنى از پروردگارم باشم، و از طرفش روزى نيكويى به من روزى كرده باشد، (آيا باز هم دست از دعوت خود بردارم؟) و [من‌] نمى‌خواهم، كه در مورد آنچه شما را از آن منع مى‌كنم، با شما مخالفت كنم (و آن را مرتكب شوم، زيرا) تا آنجا كه مى‌توانم، جز اصلاح نمى‌خواهم! و توفيق من، جز به (عنايت) خدا نيست؛ تنها بر او توكل كردم؛ و تنها به سوى او باز مى‌گردم.


وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ

89

و اى قوم [من‌]! مخالفت با من شما را وادار نكند، كه (عذابى) به شما برسد، همانند آنچه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد؛ و قوم لوط از شما دور نيست.


وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ

90

و از پروردگارتان، آمرزش بخواهيد؛ سپس به سوى او باز گرديد؛ [چرا] كه پروردگارم مهرورز [و] دوستدار (بندگان) است! »


قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً وَ لَوْلا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ

91

گفتند:« اى شعيب! بسيارى از آنچه را مى‌گويى، به طور عميق نمى‌فهميم، و قطعا ما تو را در ميان خود كم‌توان مى‌بينيم؛ و اگر قبيله كوچكت نبود، حتما سنگسارت مى‌كرديم! و تو براى ما (قدرت) شكست‌ناپذيرى نيستى. »


قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ

92

(شعيب) گفت:« اى قوم [من‌]! آيا قبيله كوچك من، نزد شما عزيزتر از خدا است؟! در حالى كه (فرمان) او را [ترك كرده و] پشت سرتان انداخته‌ايد! در حقيقت پروردگارم به آنچه انجام مى‌دهيد، احاطه دارد.


وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَليٰ مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ

93

و اى قوم [من‌]! هر چه مقدور شماست انجام دهيد، كه من (هم) انجام مى‌دهم. در آينده خواهيد دانست چه كسى عذابى كه رسوايش سازد، او را در رسد، و چه كسى است كه او دروغگوست! و نگهبان (منتظر) باشيد، كه من (هم) با شما نگهبان (و منتظر) م! »


وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ

94

و هنگامى كه فرمان (عذاب) ما فرا رسيد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، با رحمتى از جانبمان نجات داديم؛ و كسانى را كه ستم كردند، آن بانگ (مرگبار) فرو گرفت؛ و در خانه‌هايشان از پا در آمدند!


كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ

95

(آنچنان نابود شدند كه) گويا در آن (خانه‌ها) ساكن نبودند! آگاه باشيد، (مردم) مدين (از رحمت خدا) دور باد، همان گونه كه (قوم) ثمود دور شدند!


وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسيٰ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ

96

و يقينا موسى را با نشانه‌هاى (معجزه آساى) مان و دليلى آشكار،


إِليٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ

97

به سوى فرعون و اشراف او فرستاديم، و [لى اشراف‌] از فرمان فرعون پيروى كردند؛ در حالى كه فرمان فرعون، هدايتگر نبود.


يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ

98

روز رستاخيز (فرعون) در پيشاپيش قومش خواهد رفت، و آنان را وارد آتش مى‌كند؛ و كسانى كه وارد شده‌اند، چه بد ورودگاهى (براى آنان) است!


وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ

99

(فرعونيان) در اين [دنيا] و روز رستاخيز، لعنتى در پى آنان روانه شده است. و آنچه كه (به آنان) بخشيده شد، چه بد عطايى است!


ذٰلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُريٰ نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْها قائِمٌ وَ حَصِيدٌ

100

اين [مطالب‌] از اخبار بزرگ آبادى‌هاست! آن را براى تو حكايت مى‌كنيم، كه برخى از آنها (هنوز) بر پاست و (برخى) درو شده‌اند، (و آثارشان از ميان رفته است.)


وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لٰكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ ما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ

101

و (ما) به آنان ستم نكرديم؛ و ليكن (آنان) بر خودشان ستم كردند؛ و هنگامى كه فرمان (عذاب) پروردگارت فرا رسيد، معبودانشان كه، غير از خدا مى‌خواندند، پس هيچ چيزى از (عذاب) را از آنان دفع نكردند؛ و جز زيان و هلاكت بر آنان نيفزودند.


وَ كَذٰلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُريٰ وَ هِيَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ

102

و اينچنين است (سخت) گيرى پروردگار تو، هنگامى كه (بر مردم) آبادى‌ها، در حالى كه آنها ستمگرند، (سخت) گيرى مى‌كند؛ براستى كه (سخت) گيرى او دردناك [و] شديد است!


إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ ذٰلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذٰلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ

103

قطعا در اين [سرگذشت‌ها] نشانه‌اى است براى كسى كه از عذاب آخرت بترسد! آن روزى است كه مردم براى آن گردآورى مى‌شوند، و آن روزى است كه مورد مشاهده (همگان) است.


وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ

104

و (ما) آن (قيامت) را، جز تا سرآمد مشخص شده‌اى، به تأخير نمى‌اندازيم.


يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ

105

روز (رستاخيز) كه فرا رسد، هيچ كس جز با رخصت او سخن نمى‌گويد؛ پس برخى از آنان بدبخت و (برخى) نيك بختند.


فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ

106

و اما كسانى كه بدبخت شدند، پس در آتشند؛ در حالى كه براى آنان در آنجا، فرياد و ناله‌اى است!


خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ

107

[و] در آنجا تا هنگامى كه آسمان‌ها و زمين برپاست ماندگارند، جز آنچه پروردگارت بخواهد؛ [چرا] كه پروردگارت آنچه را بخواهد انجام مى‌دهد.


وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ

108

و اما كسانى كه نيكبخت شدند، پس در بهشتند، در حالى كه در آنجا تا هنگامى كه آسمان‌ها و زمين برپاست، ماندگارند، جز آنچه پروردگارت بخواهد. (اين) بخششى قطع ناشدنى است.


فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هٰؤُلاءِ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا كَما يَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوصٍ

109

پس در مورد (باطل بودن) آنچه كه آنان مى‌پرستند، در ترديد مباش. (آنان) پرستش نمى‌كنند، جز همانگونه كه پيش از [آن‌] پدرانشان مى‌پرستيدند؛ و قطعا ما نصيبشان را ناكاسته، به طور كامل به آنان خواهيم داد.


وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَ لَوْلا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ

110

و يقينا به موسى كتاب (تورات) داديم؛ و در آن اختلاف شد؛ و اگر نبود، سخن (سنت‌گونه‌ا) ى كه از طرف پروردگارت (در مورد آزمايش و اتمام حجت بر آنان) از پيش مقرر شده بود، حتما در ميان آنان داورى مى‌شد. و قطعا آنان در مورد آن (كتاب) در شكى ترديدآميز هستند.


وَ إِنَّ كُلاًّ لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمالَهُمْ إِنَّهُ بِما يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ

111

و قطعا پروردگارت به هر كدام (نتيجه) اعمالشان را به طور كامل به آنان خواهد داد؛ [چرا] كه او به آنچه انجام مى‌دهند، آگاه است.


فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ

112

پس همان گونه كه فرمان داده شدى پايدارى كن! و كسانى كه با تو (به سوى خدا) باز گشتند، (نيز پايدارى كنند.) و طغيان مكنيد، [چرا] كه او به آنچه انجام مى‌دهيد بيناست.


وَ لا تَرْكَنُوا إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ

113

و به سوى كسانى كه ستم كردند، متمايل نشويد، كه آتش [دوزخ‌] به شما خواهد رسيد! در حالى كه جز خدا هيچ سرپرستى براى شما نيست؛ سپس يارى نخواهيد شد.


وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذٰلِكَ ذِكْريٰ لِلذَّاكِرِينَ

114

در دو طرف روز، و اوايل شب، نماز را برپا دار؛ [چرا] كه نيكى‌ها، بدى‌ها را (از ميان) مى‌برند؛ اين يادآورى، براى يادآوران است.


وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ

115

و شكيبايى كن! [چرا] كه در حقيقت خدا پاداش نيكوكاران را تباه نخواهد كرد.


فَلَوْلا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ

116

و چرا در گروه‌هاى پيش از شما، صاحبان ذخيره (خرد و فضيلت) نبودند، كه از فساد در زمين منع كنند؟! مگر اندكى از كسانى كه نجاتشان داديم. و كسانى كه ستم كردند، به دنبال آنچه در آن كامرانى يافتند، رفتند، و خلافكار بودند.


وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُريٰ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ

117

و پروردگارت، هرگز آبادى‌ها را در حالى كه مردم آنجا اصلاح‌گرند، ستمگرانه هلاك نمى‌كند.


وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ

118

و اگر (بر فرض) پروردگارت مى‌خواست، حتما [همه‌] مردم را يك امت قرار مى‌داد؛ و [لى‌] پيوسته اختلاف كنندگانند؛


إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذٰلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ

119

مگر كسى كه پروردگارت (بر او) رحم كند؛ و براى همين آنان را آفريد. و سخن (سنت‌گونه) پروردگارت به اتمام رسيده، كه: قطعا جهنم را از (سركشان) جن و انسان‌ها همگى پر خواهم كرد!


وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْريٰ لِلْمُؤْمِنِينَ

120

و هر [يك‌] از اخبار بزرگ فرستادگان (الهى) را براى تو حكايت مى‌كنيم، چيزى كه به وسيله آن دلت را استوار مى‌گردانيم؛ و در اين (اخبار) حق و پند و يادآورى براى مؤمنان، به تو رسيده است.


وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَليٰ مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ

121

و به كسانى كه ايمان نمى‌آورند، بگو:« هر چه مقدور شماست، انجام دهيد؛ كه ما (هم) انجام مى‌دهيم!


وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ

122

و منتظر باشيد كه ما (هم) منتظريم. »


وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

123

و نهان آسمان‌ها و زمين، فقط از آن خداست؛ و همه كارها تنها به سوى او بازگردانده مى‌شود؛ پس او را پرستش كن؛ و بر او توكل نماى؛ و پروردگارت از آنچه انجام مى‌دهيد، غافل نيست.


سوره یوسف

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ

1

به نام خداى گسترده مهر مهرورز؛ الف، لام، را، آن [ها] آيات كتاب روشنگر است.


إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

2

در حقيقت ما آن را در حالى كه خواندنى (واضح) عربى است، فرو فرستاديم، تا شايد شما خردورزى كنيد.


نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هٰذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ

3

ما نيكوترين حكايت‌ها (و روش قصه‌گويى) را به سبب اين قرآن، كه به سوى تو وحى كرديم، براى تو حكايت مى‌كنيم؛ و مسلما پيش از اين، از بى‌خبران بودى.


إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ

4

(ياد كن) هنگامى را كه يوسف به پدرش گفت:« اى پدر [م‌]، براستى من در خواب يازده سياره، و خورشيد و ماه را ديدم، آنها را ديدم در حالى كه براى من فروتن بودند. »


قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَليٰ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ

5

(يعقوب) گفت:« اى پسركم، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن، پس براى تو نقشه نيرنگ‌آميز مى‌كشند! [چرا] كه شيطان، دشمنى آشكار براى انسان است.


وَ كَذٰلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَليٰ آلِ يَعْقُوبَ كَما أَتَمَّها عَليٰ أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ

6

و اينگونه پروردگارت تو را بر مى‌گزيند؛ و از تعبير خواب‌ها به تو مى‌آموزد؛ و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مى‌كند، همان گونه كه آن را پيش از [اين،] بر دو پدرت، ابراهيم و اسحاق تمام كرد؛ كه پروردگارت داناى فرزانه است. »


لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ

7

بيقين در (سرگذشت) يوسف و برادرانش، نشانه‌هايى براى پرسشگران است.


إِذْ قالُوا لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِليٰ أَبِينا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ

8

هنگامى كه (برادران) گفتند:« در واقع يوسف و برادرش [بنيامين‌] نزد پدرمان، از ما محبوب‌ترند؛ در حالى كه ما گروهى پيوسته هستيم؛ مسلما پدر ما، در گمراهى آشكارى است.


اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ

9

(برخى از برادران گفتند:) يوسف را بكشيد! يا او را به سرزمينى [دور دست‌] بيفكنيد، تا روى [توجه‌] پدرتان تنها به طرف شما باشد؛ و پس از آن، گروهى شايسته باشيد. »


قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ

10

گوينده‌اى از ميان آن (برادر) ان گفت:« يوسف را نكشيد؛ و [لى‌] اگر مى‌خواهيد كارى انجام دهيد، او را در نهانگاه چاه بيفكنيد؛ تا برخى مسافران او را برگيرند. »


قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَليٰ يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ

11

(برادران) گفتند:« اى پدر ما، تو را چه شده است، كه ما را بر يوسف امين نمى‌دارى؟! در حالى كه ما قطعا خيرخواهان او هستيم؛


أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ

12

فردا او را به همراه ما بفرست، تا (در صحرا خوب بخورد و) بگردد و بازى كند؛ در حالى كه ما حتما پاسداران او هستيم. »


قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ

13

(پدر) گفت:« اينكه او را ببريد، قطعا مرا اندوهگين مى‌سازد، و مى‌ترسم كه گرگ او را بخورد، در حالى كه شما از او غافليد. »


قالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ

14

(برادران) گفتند:« اگر گرگ او را بخورد، در حالى كه ما گروه پيوسته‌اى هستيم، در آن صورت قطعا ما زيانكاريم. »


فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هٰذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ

15

و هنگامى كه او را بردند، و تصميم جمعى گرفتند كه وى را در نهانگاه چاه قرار دهند، (چنين كردند)؛ و به سوى او وحى فرستاديم كه حتما آنان را از اين كارشان با خبر خواهى ساخت؛ در حالى كه آن (برادر) ان (با درك حسى) متوجه نمى‌شوند.


وَ جاءُو أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ

16

و (برادران) عصرگاهان در حالى كه مى‌گريستند، نزد پدرشان آمدند،


قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقِينَ

17

گفتند:« اى پدر ما، در حقيقت ما رفتيم مسابقه دهيم، و يوسف را نزد وسايلمان رها كرديم، و گرگ او را خورد! و [لى‌] تو ما را تصديق نمى‌كنى، هر چند راستگو باشيم. »


وَ جاءُو عَليٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَليٰ ما تَصِفُونَ

18

و خونى دروغين با پيراهن او (آغشته كردند و) آوردند؛ (يعقوب) گفت:« بلكه نفس شما كارى (بد) را براى شما آراسته است، و (صبر من) شكيبايى نيكوست؛ و در برابر آنچه وصف مى‌كنيد، تنها خداست كه (از او) يارى خواسته مى‌شود. »


وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْليٰ دَلْوَهُ قالَ يا بُشْريٰ هٰذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَعْمَلُونَ

19

و مسافرانى آمدند، و آبرسانشان را فرستادند، و دلوش را [در چاه‌] افكند، (ناگهان) گفت:« اى مژده باد! اين پسرى است! »و او را به عنوان كالايى پنهان كردند؛ و خدا به آنچه انجام مى‌دادند، داناست.


وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ

20

و او را به بهاى اندك، چند درهمى (ستمكارانه) فروختند؛ و نسبت به او، بى‌ميل بودند.


وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسيٰ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَليٰ أَمْرِهِ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ

21

و كسى كه او را از (كشور) مصر خريد به زنش گفت:« جايگاه وى را گرامى دار، اميد است كه براى ما سودمند باشد! يا او را به عنوان فرزند بگيريم. »و اينچنين يوسف را در آن سرزمين امكانات داديم. (تا او را بزرگ داريم) و تا از تعبير خواب‌ها به او بياموزيم؛ و خدا بر كارش چيره است، و ليكن بيشتر مردم نمى‌دانند.


وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ

22

و هنگامى كه به حد رشدش رسيد، حكم و علم به او داديم؛ و اينگونه نيكوكاران را پاداش مى‌دهيم.


وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ

23

و آن [زنى‌] كه آن (يوسف) در خانه‌اش بود، از وجودش تمناى كامجويى كرد؛ و همه درها را محكم بست و گفت:« بيا (كه من آماده) براى توام! » (يوسف) گفت:« پناه بر خدا! در حقيقت او پرورش دهنده من است؛ جايگاه مرا نيكو داشت؛ (پس خيانت به او ستمكارى است و) قطعا ستمكاران رستگار نمى‌شوند. »


وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْلا أَنْ رَأيٰ بُرْهانَ رَبِّهِ كَذٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ

24

و بيقين (آن زن) آهنگ او كرد؛ و (يوسف نيز) اگر دليل روشن پروردگارش را نديده بود، آهنگ وى مى‌نمود! اينچنين (كرديم) تا بدى و زشتى را از او بر گردانيم، [چرا] كه او از بندگان خالص شده ما بود.


وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَي الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ

25

و [هر دو] به سوى در، [بر يكديگر] پيشى گرفتند؛ و (آن زن) پيراهن او را از پشت چاك زد؛ و در آستانه در، آقاى آن [زن‌] را بطور ناگهانى يافتند؛ [زن‌] گفت:« كيفر كسى كه نسبت به خانواده تو قصد بدى كرده چيست؟ جز زندانى شدن يا عذابى دردناك است؟


قالَ هِيَ راوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ

26

(يوسف) گفت:« او نسبت به من از وجودم تمناى كامجويى كرد! »و شاهدى از خانواده آن (زن) گواهى داد كه:« اگر پيراهن او از پيش چاك خورده، پس (آن زن) راست مى‌گويد، و او از دروغگويان است؛


وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ

27

و اگر پيراهنش از پشت چاك خورده، پس (آن زن) دروغ مى‌گويد، و او از راستگويان است. »


فَلَمَّا رَأيٰ قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ

28

و هنگامى كه (قاضى يا عزيز مصر) ديد پيراهن او [يوسف‌] از پشت چاك خورده گفت:« در حقيقت اين از نيرنگ شما [زنان‌] است؛ واقعا نيرنگ شما [زنان‌]، بزرگ است!


يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ

29

[اى‌] يوسف، از اين (موضوع،) صرف نظر كن؛ و (اى زن تو نيز) براى پيامد (گناه) خود آمرزش طلب؛ [چرا] كه تو از خطاكاران بودى. »


وَ قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فِي ضَلالٍ مُبِينٍ

30

و زنان در شهر گفتند:« زن عزيز (مصر) از غلام جوانش تمناى كامجويى از وجودش كرده، و محبت (يوسف) در دلش جاى گرفت! قطعا ما او را در گمراهى آشكارى مى‌بينيم. »


فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هٰذا بَشَراً إِنْ هٰذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ

31

و هنگامى كه (زليخا) فريبكارى آن (زن) ان را شنيد، به سراغشان فرستاد، و براى آنان بالش (و ميوه) فراهم ساخت؛ و به هر يك از آنان كاردى داد، و (به يوسف) گفت:« بر آنان در آى. »و هنگامى كه (زنان) او را ديدند، وى را بزرگ شمردند، و (چنان از زيبايى او متحير شدند كه) دستانشان را بريدند؛ و گفتند:« منزه است خدا! اين بشر نيست؛ اين جز فرشته‌اى ارجمند نيست! »


قالَتْ فَذٰلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ

32

(زليخا) گفت:« و اين كسى است كه مرا در مورد او سرزنش مى‌كرديد؛ و در واقع از او تمناى كامجويى وجودش را كردم؛ و [لى‌] خود را حفظ كرد، و اگر آنچه را فرمانش مى‌دهم انجام ندهد، قطعا زندانى خواهد شد؛ و مسلما از كوچك شدگان خواهد بود. »


قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ

33

(يوسف) گفت:« پروردگارا! زندان نزد من محبوب‌تر است از آنچه (زنان) مرا به سوى آن مى‌خوانند؛ و اگر نيرنگ آن (زنان) را از من باز نگردانى، به سوى آنان متمايل مى‌شوم و از نادانان خواهم بود. »


فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

34

و پروردگارش (دعاى) او را پذيرفت؛ و نيرنگ آن (زن) ان را از او بگردانيد؛ [چرا] كه در حقيقت تنها او شنوا [و] داناست.


ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآياتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّي حِينٍ

35

آنگاه، پس از اينكه نشانه‌هاى (پاكى يوسف) را ديدند، به نظرشان آمد، كه قطعا او را تا مدتى زندانى كنند.


وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ

36

و دو غلام جوان، همراه او داخل زندان شدند؛ يكى از آن دو (به يوسف) گفت:« براستى من در خواب، خودم را مى‌بينم كه (انگور براى) شراب مى‌فشارم. »و ديگرى گفت:« براستى من در خواب خودم را مى‌بينم كه بر سرم نانى حمل مى‌كنم، كه پرندگان از آن مى‌خورند! ما را از تعبير آن (خواب‌ها) آگاه ساز، [چرا] كه ما تو را از نيكوكاران مى‌بينيم. »


قالَ لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذٰلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ

37

(يوسف) گفت:« غذايى كه بدان روزى داده شويد، براى شما نمى‌آورند، مگر اينكه، قبل از آوردن (غذا) براى شما، از تعبير آن شما را با خبر سازم؛ اين، از چيزهايى است كه پروردگارم به من آموخته است؛ در واقع من آيين گروهى را ترك كردم، كه به خدا ايمان نمى‌آورند، و آنان همان منكران آخرتند.


وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذٰلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَي النَّاسِ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ

38

و از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردم. براى ما شايسته نبود، كه هيچ چيزى را شريك خدا قرار دهيم؛ اين از بخشش خدا بر ما و بر مردم است؛ و ليكن بيشتر مردم سپاسگزارى نمى‌كنند.


يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ

39

اى دو زندانى همراه من! آيا پروردگاران پراكنده بهترند، يا خداى يگانه چيره؟! »


ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ

40

غير از خدا (معبودى) را نمى‌پرستيد، جز نام‌هايى كه شما و پدرانتان آنها را نامگذارى كرده‌ايد، [و] خدا هيچ دليلى براى آن [ها] فرو نفرستاده است؛ حكم جز براى خدا نيست؛ فرمان داده كه جز او را نپرستيد. اين دين استوار است؛ و ليكن بيشتر مردم نمى‌دانند.


يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ

41

اى دو زندانى همراه من! اما يكى از شما (دو نفر، آزاد مى‌شود؛) پس به ارباب خود شراب مى‌نوشاند؛ و اما ديگرى پس به دار آويخته مى‌شود؛ و پرندگان از سر او مى‌خورند. چيزى كه درباره آن پرسيديد، (تقدير آن) پايان يافته است. »


وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ

42

و (يوسف) به آن كسى از آن دو نفر، كه مى‌دانست كه او نجات مى‌يابد، گفت:« مرا نزد اربابت ياد كن. »و [لى‌] شيطان يادآورى به اربابش را، از ياد او برد، پس چند سالى در زندان درنگ كرد.


وَ قالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَريٰ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُءْيايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ

43

و سلطان (مصر) گفت:« براستى من [در خواب‌] ديدم، هفت گاو فربه را كه هفت [گاو] لاغر آنها را مى‌خورند؛ و (نيز) هفت خوشه سبز و [هفت خوشه‌] خشكيده ديگر را (در خواب ديدم.) اى اشراف! اگر تعبير خواب مى‌نماييد، درباره خواب من پاسخ مرا بدهيد! »


قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِينَ

44

(اشراف) گفتند:« [اينها] يك دسته خواب‌هاى پريشان است؛ و ما از تعبير اين (گونه) خواب‌ها آگاه نيستيم. »


وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ

45

و آن كسى از آن دو (جوان زندانى) كه نجات يافته بود، و بعد از مدتى (يوسف را) به خاطر آورد، گفت:« من تعبير آن (خواب) را به شما خبر مى‌دهم؛ پس مرا (به سراغ يوسف زندانى) بفرستيد. »


يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا فِي سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَي النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ

46

(و او به زندان آمد، و گفت: اى) يوسف، اى (مرد) بسيار راستگو! درباره (خواب) هفت گاو فربه‌اى كه هفت [گاو] لاغر آنها را مى‌خورند؛ و هفت خوشه سبز، و [هفت خوشه‌] خشكيده ديگر، به ما پاسخ ده. باشد كه من به سوى مردم باز گردم، تا شايد آنان آگاه شوند.


قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِيلاً مِمَّا تَأْكُلُونَ

47

(يوسف) گفت:« هفت سال بر شيوه (سابق و با جديت) زراعت مى‌كنيد، و آنچه را درو كرديد، پس جز اندكى از آنچه مى‌خوريد، آن را در خوشه‌هايش واگذاريد؛


ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ

48

آنگاه پس از آن، هفت (سال) سخت (خشكسالى) مى‌آيد، كه آنچه را براى آن (سال) ها از پيش نهاده‌ايد، مى‌خورند، جز اندكى از آنچه ذخيره مى‌كنيد؛


ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ عامٌ فِيهِ يُغاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ

49

آنگاه بعد از آن (خشكسالى)، سالى فرا مى‌رسد كه در آن باران بر مردم باريده مى‌شود؛ و در آن (سال ميوه‌ها) مى‌فشرند. »


وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِليٰ رَبِّكَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ

50

و سلطان (مصر) گفت:« آن (يوسف) را نزد من آوريد. »و هنگامى كه فرستاده (سلطان) نزد او آمد، (يوسف) گفت:« به سوى اربابت برگرد، و از او بپرس كه حال آن زنانى كه دست‌هايشان را بريدند چگونه است؟ براستى كه پروردگار من به نيرنگ آن (زن) ان داناست. »


قالَ ما خَطْبُكُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ

51

(سلطان مصر به زنان) گفت:« هنگامى كه از يوسف تمناى كامجويى از وجودش كرديد، [جريان‌] كار شما چه بود؟ »گفتند:« خدا منزه است، ما هيچ بدى از او نمى‌دانيم! »زن عزيز (مصر) گفت:« الآن حق آشكار شد؛ من از او تمناى كامجويى از وجودش كردم؛ و قطعا او از راستگويان است.


ذٰلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ

52

اين (مطلب براى آن بود) تا بداند كه من در نهان به او خيانت نكردم؛ و براستى كه خدا نيرنگ خيانتكاران را هدايت نمى‌كند، (و به مقصد نمى‌رساند).


جزء قبل

جزء 12 قرآن کریم

جزء بعد
قاری
ترجمه گویا
انصاریان