وَ مَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا وَ يَعۡلَمُ مُسۡتَقَرَّهَا وَ مُسۡتَوۡدَعَهَا كُلّٞ فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ
6و هيچ جنبندهاى در زمين نيست مگر [اينكه] روزيش بر عهده خداست، و [او] قرارگاه و محلّ مُردنش را مىداند. همه [اينها] در كتابى روشن [ثبت] است.
وَ هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ وَ كَانَ عَرۡشُهُۥ عَلَى ٱلۡمَآءِ لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا وَ لَئِن قُلۡتَ إِنَّكُم مَّبۡعُوثُونَ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡمَوۡتِ لَيَقُولَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِينٞ
7و اوست كسى كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آب بود، تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد. و اگر بگويى: «شما پس از مرگ برانگيخته خواهيد شد» قطعاً كسانى كه كافر شدهاند خواهند گفت: «اين [ادّعا] جز سحرى آشكار نيست.»
وَ لَئِنۡ أَخَّرۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِلَىٰٓ أُمَّةٖ مَّعۡدُودَةٖ لَّيَقُولُنَّ مَا يَحۡبِسُهُۥٓ أَلَا يَوۡمَ يَأۡتِيهِمۡ لَيۡسَ مَصۡرُوفًا عَنۡهُمۡ وَ حَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ
8و اگر عذاب را تا چندگاهى از آنان به تأخير افكنيم، حتماً خواهند گفت: «چه چيز آن را باز مىدارد؟» آگاه باش، روزى كه [عذاب] به آنان برسد از ايشان بازگشتنى نيست، و آنچه را كه مسخره مىكردند آنان را فرو خواهد گرفت.
وَ لَئِنۡ أَذَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِنَّا رَحۡمَةٗ ثُمَّ نَزَعۡنَٰهَا مِنۡهُ إِنَّهُۥ لَئَُوسٞ كَفُورٞ
9و اگر از جانب خود رحمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از وى سلب كنيم، قطعاً نوميد و ناسپاس خواهد بود.
وَ لَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ نَعۡمَآءَ بَعۡدَ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ ٱلسَّئَِّاتُ عَنِّيٓ إِنَّهُۥ لَفَرِحٞ فَخُورٌ
10و اگر- پس از محنتى كه به او رسيده- نعمتى به او بچشانيم حتماً خواهد گفت: «گرفتاريها از من دور شد!» بىگمان، او شادمان و فخرفروش است.
إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَ عَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَ أَجۡرٞ كَبِيرٞ
11مگر كسانى كه شكيبايى ورزيده و كارهاى شايسته كردهاند [كه] براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود.
فَلَعَلَّكَ تَارِكُۢ بَعۡضَ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيۡكَ وَ ضَآئِقُۢ بِهِۦ صَدۡرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ كَنزٌ أَوۡ جَآءَ مَعَهُۥ مَلَكٌ إِنَّمَآ أَنتَ نَذِيرٞ وَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٌ
12و مبادا تو برخى از آنچه را كه به سويت وحى مىشود ترك گويى و سينهات بدان تنگ گردد كه مىگويند: «چرا گنجى بر او فرو فرستاده نشده يا فرشتهاى با او نيامده است؟» تو فقط هشداردهندهاى، و خدا بر هر چيزى نگهبان است.
أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُ قُلۡ فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَيَٰتٖ وَ ٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ
13يا مىگويند: «اين [قرآن] را به دروغ ساخته است.» بگو: «اگر راست مىگوييد، ده سوره برساختهشده مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مىتوانيد فرا خوانيد.»
فَإِلَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ وَ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ
14پس اگر شما را اجابت نكردند، بدانيد كه آنچه نازل شده است به علم خداست، و اينكه معبودى جز او نيست. پس آيا شما گردن مىنهيد؟
مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَ هُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ
15كسانى كه زندگى دنيا و زيور آن را بخواهند [جزاى] كارهايشان را در آنجا به طور كامل به آنان مىدهيم، و به آنان در آنجا كم داده نخواهد شد.
أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَ بَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ
16اينان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش برايشان نخواهد بود، و آنچه در آنجا كردهاند به هدر رفته، و آنچه انجام مىدادهاند باطل گرديده است.
أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّهِۦ وَ يَتۡلُوهُ شَاهِدٞ مِّنۡهُ وَ مِن قَبۡلِهِۦ كِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَ رَحۡمَةً أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَ مَن يَكۡفُرۡ بِهِۦ مِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ فَٱلنَّارُ مَوۡعِدُهُۥ فَلَا تَكُ فِي مِرۡيَةٖ مِّنۡهُ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَ لَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يُؤۡمِنُونَ
17آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجّتى روشن است و شاهدى از [خويشان] او، پيرو آن است، و پيش از وى [نيز] كتاب موسى راهبر و مايه رحمت بوده است [دروغ مىبافد]؟ آنان [كه در جستجوى حقيقتاند] به آن مىگروند، و هر كس از گروههاى [مخالف] به آن كفر ورزد آتش وعدهگاه اوست. پس در آن ترديد مكن كه آن حقّ است [و] از جانب پروردگارت [آمده است] ولى بيشتر مردم باور نمىكنند.
وَ مَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أُوْلَٰٓئِكَ يُعۡرَضُونَ عَلَىٰ رَبِّهِمۡ وَ يَقُولُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ
18و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان دروغ عرضه مىشوند، و گواهان خواهند گفت: «اينان بودند كه بر پروردگارشان دروغ بستند. هان! لعنت خدا بر ستمگران باد.»
ٱلَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَ يَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَ هُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ
19همانان كه [مردم را] از راه خدا باز مىدارند و آن را كج مىشمارند و خود، آخرت را باور ندارند.
أُوْلَٰٓئِكَ لَمۡ يَكُونُواْ مُعۡجِزِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَ مَا كَانَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِيَآءَۘ يُضَٰعَفُ لَهُمُ ٱلۡعَذَابُ مَا كَانُواْ يَسۡتَطِيعُونَ ٱلسَّمۡعَ وَ مَا كَانُواْ يُبۡصِرُونَ
20آنان در زمين درماندهكنندگان [خدا] نيستند، و جز خدا دوستانى براى آنان نيست. عذاب براى آنان دو چندان مىشود. آنان توان شنيدن [حق را] نداشتند و [حق را] نمىديدند.
أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَ ضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ
21اينانند كه به خويشتن زيان زده و آنچه را به دروغ برساخته بودند از دست دادهاند.
لَا جَرَمَ أَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡأَخۡسَرُونَ
22شك نيست كه آنان در آخرت زيانكارترند.
إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَ أَخۡبَتُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ
23بىگمان كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و [با فروتنى] به سوى پروردگارشان آرام يافتند، آنان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند بود.
مَثَلُ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ كَٱلۡأَعۡمَىٰ وَ ٱلۡأَصَمِّ وَ ٱلۡبَصِيرِ وَ ٱلسَّمِيعِ هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًا أَفَلَا تَذَكَّرُونَ
24مَثَل اين دو گروه، چون نابينا و كر [در مقايسه] با بينا و شنواست. آيا در مَثَل يكسانند؟ پس آيا پند نمىگيريد؟
وَ لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ إِنِّي لَكُمۡ نَذِيرٞ مُّبِينٌ
25و به راستى نوح را به سوى قومش فرستاديم. [گفت:] من براى شما هشداردهندهاى آشكارم،
أَن لَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ أَلِيمٖ
26كه جز خدا را نپرستيد، زيرا من از عذاب روزى سهمگين بر شما بيمناكم.
فَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا نَرَىٰكَ إِلَّا بَشَرٗا مِّثۡلَنَا وَ مَا نَرَىٰكَ ٱتَّبَعَكَ إِلَّا ٱلَّذِينَ هُمۡ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ ٱلرَّأۡيِ وَ مَا نَرَىٰ لَكُمۡ عَلَيۡنَا مِن فَضۡلِۢ بَلۡ نَظُنُّكُمۡ كَٰذِبِينَ
27پس، سران قومش كه كافر بودند، گفتند: «ما تو را جز بشرى مثل خود نمىبينيم، و جز [جماعتى از] فرومايگانِ ما، آن هم نسنجيده، نمىبينيم كسى تو را پيروى كرده باشد، و شما را بر ما امتيازى نيست، بلكه شما را دروغگو مىدانيم.»
قَالَ يَٰقَوۡمِ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي وَ ءَاتَىٰنِي رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِهِۦ فَعُمِّيَتۡ عَلَيۡكُمۡ أَنُلۡزِمُكُمُوهَا وَ أَنتُمۡ لَهَا كَٰرِهُونَ
28گفت: «اى قوم من، به من بگوييد، اگر از طرف پروردگارم حجّتى روشن داشته باشم، و مرا از نزد خود رحمتى بخشيده باشد كه بر شما پوشيده است، آيا ما [بايد] شما را در حالى كه بدان اكراه داريد، به آن وادار كنيم؟»
وَ يَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مَالًا إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ وَ مَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَ لَٰكِنِّيٓ أَرَىٰكُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ
29«و اى قوم من، بر اين [رسالت،] مالى از شما درخواست نمىكنم. مُزد من جز بر عهده خدا نيست. و كسانى را كه ايمان آوردهاند طرد نمىكنم. قطعاً آنان پروردگارشان را ديدار خواهند كرد، ولى شما را قومى مىبينم كه نادانى مىكنيد.»
وَ يَٰقَوۡمِ مَن يَنصُرُنِي مِنَ ٱللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ
30و اى قوم من! اگر آنان را برانم، چه كسى مرا در برابر خدا يارى خواهد كرد؟ آيا عبرت نمىگيريد؟
وَ لَآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَ لَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَ لَآ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٞ وَ لَآ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزۡدَرِيٓ أَعۡيُنُكُمۡ لَن يُؤۡتِيَهُمُ ٱللَّهُ خَيۡرًا ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا فِيٓ أَنفُسِهِمۡ إِنِّيٓ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ
31«و به شما نمىگويم كه گنجينههاى خدا پيش من است، و غيب نمىدانم، و نمىگويم كه من فرشتهام، و در باره كسانى كه ديدگان شما به خوارى در آنان مىنگرد، نمىگويم خدا هرگز خيرشان نمىدهد. خدا به آنچه در دل آنان است آگاهتر است. [اگر جز اين بگويم] من در آن صورت از ستمكاران خواهم بود.»
قَالُواْ يَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَكۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ
32گفتند: «اى نوح، واقعاً با ما جدال كردى و بسيار [هم] جدال كردى. پس اگر از راستگويانى آنچه را [از عذاب خدا] به ما وعده مىدهى براى ما بياور.»
قَالَ إِنَّمَا يَأۡتِيكُم بِهِ ٱللَّهُ إِن شَآءَ وَ مَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ
33گفت: «تنها خداست كه اگر بخواهد، آن را براى شما مىآورد و شما عاجز كننده [او] نخواهيد بود.»
وَ لَا يَنفَعُكُمۡ نُصۡحِيٓ إِنۡ أَرَدتُّ أَنۡ أَنصَحَ لَكُمۡ إِن كَانَ ٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغۡوِيَكُمۡ هُوَ رَبُّكُمۡ وَ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ
34و اگر بخواهم شما را اندرز دهم، در صورتى كه خدا بخواهد شما را بيراه گذارد، اندرز من شما را سودى نمىبخشد. او پروردگار شماست و به سوى او باز گردانيده مىشويد.
أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُ قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَيۡتُهُۥ فَعَلَيَّ إِجۡرَامِي وَ أَنَا۠ بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُجۡرِمُونَ
35يا [در باره قرآن] مىگويند: «آن را بربافته است.» بگو: «اگر آن را به دروغ سر هم كردهام، گناه من بر عهده خود من است، و [لى] من از جُرمى كه به من نسبت مىدهيد بركنارم.»
وَ أُوحِيَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُۥ لَن يُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِكَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ فَلَا تَبۡتَئِسۡ بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ
36و به نوح وحى شد كه: «از قوم تو، جز كسانى كه [تا كنون] ايمان آوردهاند هرگز [كسى] ايمان نخواهد آورد. پس، از آنچه مىكردند غمگين مباش.»
وَ ٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡكَ بِأَعۡيُنِنَا وَ وَحۡيِنَا وَ لَا تُخَٰطِبۡنِي فِي ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ
37«و زير نظر ما و [به] وحى ما كِشتى را بساز، و در باره كسانى كه ستم كردهاند با من سخن مگوى، چرا كه آنان غرق شدنىاند.»
وَ يَصۡنَعُ ٱلۡفُلۡكَ وَ كُلَّمَا مَرَّ عَلَيۡهِ مَلَأٞ مِّن قَوۡمِهِۦ سَخِرُواْ مِنۡهُ قَالَ إِن تَسۡخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسۡخَرُ مِنكُمۡ كَمَا تَسۡخَرُونَ
38و [نوح] كشتى را مىساخت، و هر بار كه اشرافى از قومش بر او مىگذشتند، او را مسخره مىكردند. مىگفت: «اگر ما را مسخره مىكنيد، ما [نيز] شما را همان گونه كه مسخره مىكنيد، مسخره خواهيم كرد.»
فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن يَأۡتِيهِ عَذَابٞ يُخۡزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيۡهِ عَذَابٞ مُّقِيمٌ
39به زودى خواهيد دانست چه كسى را عذابى خواركننده درمىرسد و بر او عذابى پايدار فرود مىآيد؟!»
حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَ فَارَ ٱلتَّنُّورُ قُلۡنَا ٱحۡمِلۡ فِيهَا مِن كُلّٖ زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ وَ أَهۡلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيۡهِ ٱلۡقَوۡلُ وَ مَنۡ ءَامَنَ وَ مَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِيلٞ
40تا آن گاه كه فرمان ما دررسيد و تنور فوران كرد، فرموديم: «در آن [كشتى] از هر حيوانى يك جفت، با كسانت- مگر كسى كه قبلًا در باره او سخن رفته است- و كسانى كه ايمان آوردهاند، حمل كن.» و با او جز [عدّه] اندكى ايمان نياورده بودند.
وَ قَالَ ٱرۡكَبُواْ فِيهَا بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَ مُرۡسَىٰهَآ إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ
41و [نوح] گفت: «در آن سوار شويد. به نام خداست روانشدنش و لنگر انداختنش، بى گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است.»
وَ هِيَ تَجۡرِي بِهِمۡ فِي مَوۡجٖ كَٱلۡجِبَالِ وَ نَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ وَ كَانَ فِي مَعۡزِلٖ يَٰبُنَيَّ ٱرۡكَب مَّعَنَا وَ لَا تَكُن مَّعَ ٱلۡكَٰفِرِينَ
42و آن [كِشتى] ايشان را در ميان موجى كوهآسا مىبُرد، و نوح پسرش را كه در كنارى بود بانگ درداد: «اى پسرك من، با ما سوار شو و با كافران مباش.»
قَالَ سََٔاوِيٓ إِلَىٰ جَبَلٖ يَعۡصِمُنِي مِنَ ٱلۡمَآءِ قَالَ لَا عَاصِمَ ٱلۡيَوۡمَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ وَ حَالَ بَيۡنَهُمَا ٱلۡمَوۡجُ فَكَانَ مِنَ ٱلۡمُغۡرَقِينَ
43گفت: «به زودى به كوهى پناه مىجويم كه مرا از آب در امان نگاه مىدارد.» گفت: «امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارندهاى نيست، مگر كسى كه [خدا بر او] رحم كند.» و موج ميان آن دو حايل شد و [پسر] از غرقشدگان گرديد.
وَ قِيلَ يَٰٓأَرۡضُ ٱبۡلَعِي مَآءَكِ وَ يَٰسَمَآءُ أَقۡلِعِي وَ غِيضَ ٱلۡمَآءُ وَ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ وَ ٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ
44و گفته شد: «اى زمين! آب خود را فرو بر، و اى آسمان، [از باران] خوددارى كن.» و آب فرو كاست و فرمان گزارده شده و [كشتى] بر جودى قرار گرفت.» و گفته شد: «مرگ بر قوم ستمكار.»
وَ نَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِي مِنۡ أَهۡلِي وَ إِنَّ وَعۡدَكَ ٱلۡحَقُّ وَ أَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ
45و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت: «پروردگارا، پسرم از كسان من است، و قطعاً وعده تو راست است و تو بهترين داورانى.»
قَالَ يَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖ فَلَا تَسَۡٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ
46فرمود: «اى نوح، او در حقيقت از كسان تو نيست، او [داراى] كردارى ناشايسته است. پس چيزى را كه بدان علم ندارى از من مخواه. من به تو اندرز مىدهم كه مبادا از نادانان باشى.»
قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنۡ أَسَۡٔلَكَ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞ وَ إِلَّا تَغۡفِرۡ لِي وَ تَرۡحَمۡنِيٓ أَكُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ
47گفت: «پروردگارا، من به تو پناه مىبرم كه از تو چيزى بخواهم كه بدان علم ندارم، و اگر مرا نيامرزى و به من رحم نكنى از زيانكاران باشم.»
قِيلَ يَٰنُوحُ ٱهۡبِطۡ بِسَلَٰمٖ مِّنَّا وَ بَرَكَٰتٍ عَلَيۡكَ وَ عَلَىٰٓ أُمَمٖ مِّمَّن مَّعَكَ وَ أُمَمٞ سَنُمَتِّعُهُمۡ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٞ
48گفته شد: «اى نوح، با درودى از ما و بركتهايى بر تو و بر گروههايى كه با تواند، فرود آى. و گروههايى هستند كه به زودى برخوردارشان مىكنيم، سپس از جانب ما عذابى دردناك به آنان مىرسد.»
تِلۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهَآ إِلَيۡكَ مَا كُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَ لَا قَوۡمُكَ مِن قَبۡلِ هَٰذَا فَٱصۡبِرۡ إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِينَ
49اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مىكنيم. پيش از اين نه تو آن را مىدانستى و نه قوم تو. پس شكيبا باش كه فرجام [نيك] از آنِ تقواپيشگان است.
وَ إِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗا قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا مُفۡتَرُونَ
50و به سوى [قوم] عاد، برادرشان هود را [فرستاديم. هود] گفت: «اى قوم من، خدا را بپرستيد. جز او هيچ معبودى براى شما نيست. شما فقط دروغ پردازيد.»
يَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱلَّذِي فَطَرَنِيٓ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ
51«اى قوم من، براى اين [رسالت] پاداشى از شما درخواست نمىكنم. پاداش من جز بر عهده كسى كه مرا آفريده است، نيست. پس آيا نمىانديشيد؟»
وَ يَٰقَوۡمِ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ يُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡكُم مِّدۡرَارٗا وَ يَزِدۡكُمۡ قُوَّةً إِلَىٰ قُوَّتِكُمۡ وَ لَا تَتَوَلَّوۡاْ مُجۡرِمِينَ
52«و اى قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، سپس به درگاه او توبه كنيد [تا] از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نيرويى بر نيروى شما بيفزايد، و تبهكارانه روى بر مگردانيد.»
قَالُواْ يَٰهُودُ مَا جِئۡتَنَا بِبَيِّنَةٖ وَ مَا نَحۡنُ بِتَارِكِيٓ ءَالِهَتِنَا عَن قَوۡلِكَ وَ مَا نَحۡنُ لَكَ بِمُؤۡمِنِينَ
53گفتند: «اى هود، براى ما دليل روشنى نياوردى، و ما براى سخن تو دست از خدايان خود برنمىداريم و تو را باور نداريم.»
إِن نَّقُولُ إِلَّا ٱعۡتَرَىٰكَ بَعۡضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءٖ قَالَ إِنِّيٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَ ٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ
54« [چيزى] جز اين نمىگوييم كه بعضى از خدايان ما به تو آسيبى رساندهاند.» گفت: «من خدا را گواه مىگيرم، و شاهد باشيد كه من از آنچه جز او شريك وى مىگيريد بيزارم.
مِن دُونِهِۦ فَكِيدُونِي جَمِيعٗا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ
55پس، همه شما در كار من نيرنگ كنيد و مرا مهلت مدهيد.
إِنِّي تَوَكَّلۡتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُم مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُۢ بِنَاصِيَتِهَآ إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ
56در حقيقت، من بر خدا، پروردگار خودم و پروردگار شما توكّل كردم. هيچ جنبندهاى نيست مگر اينكه او مهار هستىاش را در دست دارد. به راستى پروردگار من بر راه راست است.
فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُم مَّآ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦٓ إِلَيۡكُمۡ وَ يَسۡتَخۡلِفُ رَبِّي قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ وَ لَا تَضُرُّونَهُۥ شَيًۡٔا إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَفِيظٞ
57پس اگر روى بگردانيد، به يقين، آنچه را كه به منظور آن به سوى شما فرستاده شده بودم به شما رسانيدم، و پروردگارم قومى جز شما را جانشين [شما] خواهد كرد. و به او هيچ زيانى نمىرسانيد. در حقيقت، پروردگارم بر هر چيزى نگاهبان است.»
وَ لَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا نَجَّيۡنَا هُودٗا وَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَ نَجَّيۡنَٰهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِيظٖ
58و چون فرمان ما دررسيد، هود و كسانى را كه با او گرويده بودند، به رحمتى از جانب خود نجات بخشيديم و آنان را از عذابى سخت رهانيديم.
وَ تِلۡكَ عَادٞ جَحَدُواْ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ وَ عَصَوۡاْ رُسُلَهُۥ وَ ٱتَّبَعُوٓاْ أَمۡرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٖ
59و اين، [قوم] عاد بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند، و فرستادگانش را نافرمانى نمودند، و به دنبال فرمانِ هر زورگوىِ ستيزهجوى رفتند.
وَ أُتۡبِعُواْ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا لَعۡنَةٗ وَ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَلَآ إِنَّ عَادٗا كَفَرُواْ رَبَّهُمۡ أَلَا بُعۡدٗا لِّعَادٖ قَوۡمِ هُودٖ
60و [سرانجام] در اين دنيا و روز قيامت، لعنت بدرقه [راه] آنان گرديد. آگاه باشيد كه عاديان به پروردگارشان كفر ورزيدند. هان، مرگ بر عاديان: قوم هود.
وَ إِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗا قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥ هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَ ٱسۡتَعۡمَرَكُمۡ فِيهَا فَٱسۡتَغۡفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٞ مُّجِيبٞ
61و به سوى [قوم] ثمود، برادرشان صالح را [فرستاديم]. گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستيد. براى شما هيچ معبودى جز او نيست. او شما را از زمين پديد آورد و در آن شما را استقرار داد. پس، از او آمرزش بخواهيد، آن گاه به درگاه او توبه كنيد، كه پروردگارم نزديك [و] اجابتكننده است.»
قَالُواْ يَٰصَٰلِحُ قَدۡ كُنتَ فِينَا مَرۡجُوّٗا قَبۡلَ هَٰذَآ أَتَنۡهَىٰنَآ أَن نَّعۡبُدَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا وَ إِنَّنَا لَفِي شَكّٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَيۡهِ مُرِيبٖ
62گفتند: «اى صالح، به راستى تو پيش از اين، ميان ما مايه اميد بودى. آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مىپرستيدند باز مىدارى؟ و بىگمان، ما از آنچه تو ما را بدان مىخوانى سخت دچار شكّيم.»
قَالَ يَٰقَوۡمِ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي وَ ءَاتَىٰنِي مِنۡهُ رَحۡمَةٗ فَمَن يَنصُرُنِي مِنَ ٱللَّهِ إِنۡ عَصَيۡتُهُۥ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيۡرَ تَخۡسِيرٖ
63گفت: «اى قوم من، چه بينيد، اگر [در اين دعوا] بر حجتى روشن از پروردگار خود باشم و او از جانب خود رحمتى به من داده باشد، پس اگر او را نافرمانى كنم چه كسى در برابر خدا مرا يارى مىكند؟ در نتيجه، شما جز بر زيان من نمىافزاييد.»
وَ يَٰقَوۡمِ هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَكُمۡ ءَايَةٗ فَذَرُوهَا تَأۡكُلۡ فِيٓ أَرۡضِ ٱللَّهِ وَ لَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابٞ قَرِيبٞ
64«و اى قوم من، اين ماده شتر خداست كه براى شما پديدهاى شگرف است. پس بگذاريد او در زمين خدا بخورد و آسيبش مرسانيد كه شما را عذابى زودرس فرو مىگيرد.»
فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمۡ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٖ ذَٰلِكَ وَعۡدٌ غَيۡرُ مَكۡذُوبٖ
65پس آن [ماده شتر] را پى كردند، و [صالح] گفت: «سه روز در خانههايتان برخوردار شويد. اين وعدهاى بىدروغ است.»
فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا نَجَّيۡنَا صَٰلِحٗا وَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَ مِنۡ خِزۡيِ يَوۡمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡعَزِيزُ
66پس چون فرمان ما دررسيد، صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود رهانيديم و از رسوايى آن روز [نجات داديم]. به يقين، پروردگار تو همان نيرومند شكستناپذير است.
وَ أَخَذَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ ٱلصَّيۡحَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دِيَٰرِهِمۡ جَٰثِمِينَ
67و كسانى را كه ستم ورزيده بودند، آن بانگِ [مرگبار] فرا گرفت، و در خانههايشان از پا درآمدند.
كَأَن لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ فِيهَآ أَلَآ إِنَّ ثَمُودَاْ كَفَرُواْ رَبَّهُمۡ أَلَا بُعۡدٗا لِّثَمُودَ
68گويا هرگز در آن [خانهها] نبودهاند. آگاه باشيد كه ثموديان به پروردگارشان كفر ورزيدند. هان، مرگ بر ثمود.
وَ لَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُنَآ إِبۡرَٰهِيمَ بِٱلۡبُشۡرَىٰ قَالُواْ سَلَٰمٗا قَالَ سَلَٰمٞ فَمَا لَبِثَ أَن جَآءَ بِعِجۡلٍ حَنِيذٖ
69و به راستى، فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند، سلام گفتند، پاسخ داد: «سلام». و ديرى نپاييد كه گوسالهاى بريان آورد.
فَلَمَّا رَءَآ أَيۡدِيَهُمۡ لَا تَصِلُ إِلَيۡهِ نَكِرَهُمۡ وَ أَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِيفَةٗ قَالُواْ لَا تَخَفۡ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمِ لُوطٖ
70و چون ديد دستهايشان به غذا دراز نمىشود، آنان را ناشناس يافت و از ايشان ترسى بر دل گرفت. گفتند: «مترس، ما به سوى قوم لوط فرستاده شدهايم.»
وَ ٱمۡرَأَتُهُۥ قَآئِمَةٞ فَضَحِكَتۡ فَبَشَّرۡنَٰهَا بِإِسۡحَٰقَ وَ مِن وَرَآءِ إِسۡحَٰقَ يَعۡقُوبَ
71و زن او ايستاده بود. خنديد. پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم.
قَالَتۡ يَٰوَيۡلَتَىٰٓ ءَأَلِدُ وَ أَنَا۠ عَجُوزٞ وَ هَٰذَا بَعۡلِي شَيۡخًا إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عَجِيبٞ
72[همسر ابراهيم] گفت: «اى واى بر من، آيا فرزند آورم با آنكه من پير زنم، و اين شوهرم پير مرد است؟ واقعاً اين چيز بسيار عجيبى است.»
قَالُوٓاْ أَتَعۡجَبِينَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَ بَرَكَٰتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ إِنَّهُۥ حَمِيدٞ مَّجِيدٞ
73گفتند: «آيا از كار خدا تعجّب مىكنى؟ رحمت خدا و بركات او بر شما خاندان [رسالت] باد. بىگمان، او ستودهاى بزرگوار است.»
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنۡ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلرَّوۡعُ وَ جَآءَتۡهُ ٱلۡبُشۡرَىٰ يُجَٰدِلُنَا فِي قَوۡمِ لُوطٍ
74پس وقتى ترس ابراهيم زايل شد و مژده [فرزنددار شدن] به او رسيد، در باره قوم لوط با ما [به قصد شفاعت] چون و چرا مىكرد.
إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّٰهٞ مُّنِيبٞ
75زيرا ابراهيم، بردبار و نرمدل و بازگشتكننده [به سوى خدا] بود.
يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَآ إِنَّهُۥ قَدۡ جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمۡ ءَاتِيهِمۡ عَذَابٌ غَيۡرُ مَرۡدُودٖ
76اى ابراهيم! از اين [چون و چرا] روى برتاب، كه فرمان پروردگارت آمده و براى آنان عذابى كه بىبازگشت است خواهد آمد.
وَ لَمَّا جَآءَتۡ رُسُلُنَا لُوطٗا سِيٓءَ بِهِمۡ وَ ضَاقَ بِهِمۡ ذَرۡعٗا وَ قَالَ هَٰذَا يَوۡمٌ عَصِيبٞ
77و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، به [آمدنِ] آنان ناراحت، و دستش از حمايت ايشان كوتاه شد و گفت: «امروز، روزى سخت است.»
وَ جَآءَهُۥ قَوۡمُهُۥ يُهۡرَعُونَ إِلَيۡهِ وَ مِن قَبۡلُ كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ قَالَ يَٰقَوۡمِ هَٰٓؤُلَآءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطۡهَرُ لَكُمۡ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَ لَا تُخۡزُونِ فِي ضَيۡفِيٓ أَلَيۡسَ مِنكُمۡ رَجُلٞ رَّشِيدٞ
78و قوم او شتابان به سويش آمدند، و پيش از آن كارهاى زشت مىكردند. [لوط] گفت: «اى قوم من، اينان دختران منند. آنان براى شما پاكيزهترند. پس از خدا بترسيد و مرا در كار مهمانانم رسوا مكنيد. آيا در ميان شما آدمى عقلرس پيدا نمىشود؟»
قَالُواْ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنۡ حَقّٖ وَ إِنَّكَ لَتَعۡلَمُ مَا نُرِيدُ
79گفتند: «تو خوب مىدانى كه ما را به دخترانت حاجتى نيست و تو خوب مىدانى كه ما چه مىخواهيم.»
قَالَ لَوۡ أَنَّ لِي بِكُمۡ قُوَّةً أَوۡ ءَاوِيٓ إِلَىٰ رُكۡنٖ شَدِيدٖ
80[لوط] گفت: «كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيهگاهى استوار پناه مىجستم.»
قَالُواْ يَٰلُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُوٓاْ إِلَيۡكَ فَأَسۡرِ بِأَهۡلِكَ بِقِطۡعٖ مِّنَ ٱلَّيۡلِ وَ لَا يَلۡتَفِتۡ مِنكُمۡ أَحَدٌ إِلَّا ٱمۡرَأَتَكَ إِنَّهُۥ مُصِيبُهَا مَآ أَصَابَهُمۡ إِنَّ مَوۡعِدَهُمُ ٱلصُّبۡحُ أَلَيۡسَ ٱلصُّبۡحُ بِقَرِيبٖ
81گفتند: «اى لوط، ما فرستادگان پروردگار توييم. آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت. پس، پاسى از شب گذشته خانوادهات را حركت ده- و هيچ كس از شما نبايد واپس بنگرد- مگر زنت، كه آنچه به ايشان رسد به او [نيز] خواهد رسيد. بىگمان، وعدهگاه آنان صبح است. مگر صبح نزديك نيست؟»
فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا جَعَلۡنَا عَٰلِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهَا حِجَارَةٗ مِّن سِجِّيلٖ مَّنضُودٖ
82پس چون فرمان ما آمد، آن [شهر] را زير و زبر كرديم و سنگپارههايى از [نوع] سنگ گِلهاى لايه لايه، بر آن فرو ريختيم.
مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ وَ مَا هِيَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ بِبَعِيدٖ
83[سنگهايى] كه نزد پروردگارت نشانزده بود. و [خرابههاى] آن از ستمگران چندان دور نيست.
وَ إِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗا قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥ وَ لَا تَنقُصُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَ ٱلۡمِيزَانَ إِنِّيٓ أَرَىٰكُم بِخَيۡرٖ وَ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٖ مُّحِيطٖ
84و به سوى [اهل] مَدْيَنْ، برادرشان شعيب را [فرستاديم]. گفت: «اى قوم من، خدا را بپرستيد. براى شما جز او معبودى نيست. و پيمانه و ترازو را كم مكنيد. به راستى شما را در نعمت مىبينم. و [لى] از عذاب روزى فراگير بر شما بيمناكم.»
وَ يَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَ ٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِ وَ لَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَ لَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ
85«و اى قوم من، پيمانه و ترازو را به داد، تمام دهيد، و حقوق مردم را كم مدهيد، و در زمين به فساد سر برمداريد.»
بَقِيَّتُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ وَ مَآ أَنَا۠ عَلَيۡكُم بِحَفِيظٖ
86«اگر مؤمن باشيد، باقيمانده [حلال] خدا براى شما بهتر است، و من بر شما نگاهبان نيستم.»
قَالُواْ يَٰشُعَيۡبُ أَصَلَوٰتُكَ تَأۡمُرُكَ أَن نَّتۡرُكَ مَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَآ أَوۡ أَن نَّفۡعَلَ فِيٓ أَمۡوَٰلِنَا مَا نَشَٰٓؤُاْ إِنَّكَ لَأَنتَ ٱلۡحَلِيمُ ٱلرَّشِيدُ
87گفتند: «اى شعيب، آيا نماز تو به تو دستور مىدهد كه آنچه را پدران ما مىپرستيدهاند رها كنيم، يا در اموال خود به ميل خود تصرّف نكنيم؟ راستى كه تو بردبارِ فرزانهاى.»
قَالَ يَٰقَوۡمِ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي وَ رَزَقَنِي مِنۡهُ رِزۡقًا حَسَنٗا وَ مَآ أُرِيدُ أَنۡ أُخَالِفَكُمۡ إِلَىٰ مَآ أَنۡهَىٰكُمۡ عَنۡهُ إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُ وَ مَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَ إِلَيۡهِ أُنِيبُ
88گفت: «اى قوم من، بينديشيد، اگر از جانب پروردگارم دليل روشنى داشته باشم، و او از سوى خود روزىِ نيكويى به من داده باشد [آيا باز هم از پرستش او دست بردارم؟] من نمىخواهم در آنچه شما را از آن باز مىدارم با شما مخالفت كنم [و خود مرتكب آن شوم]. من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا كه بتوانم، ندارم، و توفيق من جز به [يارى] خدا نيست. بر او توكّل كردهام و به سوى او بازمىگردم.»
وَ يَٰقَوۡمِ لَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شِقَاقِيٓ أَن يُصِيبَكُم مِّثۡلُ مَآ أَصَابَ قَوۡمَ نُوحٍ أَوۡ قَوۡمَ هُودٍ أَوۡ قَوۡمَ صَٰلِحٖ وَ مَا قَوۡمُ لُوطٖ مِّنكُم بِبَعِيدٖ
89«و اى قوم من، زنهار تا مخالفت شما با من، شما را بدانجا نكشاند كه [بلايى] مانند آنچه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد، به شما [نيز] برسد، و قوم لوط از شما چندان دور نيست.»
وَ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٞ وَدُودٞ
90«و از پروردگار خود آمرزش بخواهيد، سپس به درگاه او توبه كنيد كه پروردگار من مهربان و دوستدار [بندگان] است.»
قَالُواْ يَٰشُعَيۡبُ مَا نَفۡقَهُ كَثِيرٗا مِّمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَرَىٰكَ فِينَا ضَعِيفٗا وَ لَوۡلَا رَهۡطُكَ لَرَجَمۡنَٰكَ وَ مَآ أَنتَ عَلَيۡنَا بِعَزِيزٖ
91گفتند: «اى شعيب! بسيارى از آنچه را كه مىگويى نمىفهميم، و واقعاً تو را در ميان خود ضعيف مىبينيم، و اگر عشيره تو نبود قطعاً سنگسارت مىكرديم، و تو بر ما پيروز نيستى.»
قَالَ يَٰقَوۡمِ أَرَهۡطِيٓ أَعَزُّ عَلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَ ٱتَّخَذۡتُمُوهُ وَرَآءَكُمۡ ظِهۡرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ
92گفت: «اى قوم من، آيا عشيره من پيش شما از خدا عزيزتر است كه او را پشت سر خود گرفتهايد [و فراموشش كردهايد]؟ در حقيقت، پروردگار من به آنچه انجام مىدهيد احاطه دارد.»
وَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَكَانَتِكُمۡ إِنِّي عَٰمِلٞ سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن يَأۡتِيهِ عَذَابٞ يُخۡزِيهِ وَ مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ وَ ٱرۡتَقِبُوٓاْ إِنِّي مَعَكُمۡ رَقِيبٞ
93«و اى قوم من، شما بر حسب امكانات خود عمل كنيد، من [نيز] عمل مىكنم. به زودى خواهيد دانست كه عذابِ رسواكننده بر چه كسى فرود مىآيد و دروغگو كيست و انتظار بريد كه من [هم] با شما منتظرم.»
وَ لَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا نَجَّيۡنَا شُعَيۡبٗا وَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَ أَخَذَتِ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ ٱلصَّيۡحَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دِيَٰرِهِمۡ جَٰثِمِينَ
94و چون فرمان ما آمد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمتى از جانب خويش نجات داديم، و كسانى را كه ستم كرده بودند، فرياد [مرگبار] فرو گرفت، و در خانههايشان از پا درآمدند.
كَأَن لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ فِيهَآ أَلَا بُعۡدٗا لِّمَدۡيَنَ كَمَا بَعِدَتۡ ثَمُودُ
95گويى در آن [خانهها] هرگز اقامت نداشتهاند. هان، مرگ بر [مردم] مَدْيَن، همان گونه كه ثمود هلاك شدند.
وَ لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بَِٔايَٰتِنَا وَ سُلۡطَٰنٖ مُّبِينٍ
96و به راستى، موسى را با آيات خود و حجّتى آشكار،
إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَ مَلَإِيْهِۦ فَٱتَّبَعُوٓاْ أَمۡرَ فِرۡعَوۡنَ وَ مَآ أَمۡرُ فِرۡعَوۡنَ بِرَشِيدٖ
97به سوى فرعون و سران [قوم] وى فرستاديم، ولى [سران] از فرمان فرعون پيروى كردند، و فرمان فرعون صواب نبود.
يَقۡدُمُ قَوۡمَهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَأَوۡرَدَهُمُ ٱلنَّارَ وَ بِئۡسَ ٱلۡوِرۡدُ ٱلۡمَوۡرُودُ
98روز قيامت پيشاپيش قومش مىرود و آنان را به آتش درمىآورد، و [دوزخ] چه ورودگاه بدى براى واردان است.
وَ أُتۡبِعُواْ فِي هَٰذِهِۦ لَعۡنَةٗ وَ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ بِئۡسَ ٱلرِّفۡدُ ٱلۡمَرۡفُودُ
99و در اين دنيا و روز قيامت به لعنت بدرقه شدند، و چه بد عطايى نصيب آنان مىشود.
ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡقُرَىٰ نَقُصُّهُۥ عَلَيۡكَ مِنۡهَا قَآئِمٞ وَ حَصِيدٞ
100اين، از خبرهاى آن شهرهاست كه آن را بر تو حكايت مىكنيم. بعضى از آنها [هنوز] بر سر پا هستند و [بعضى] بر باد رفتهاند.
وَ مَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَ لَٰكِن ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَمَآ أَغۡنَتۡ عَنۡهُمۡ ءَالِهَتُهُمُ ٱلَّتِي يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ لَّمَّا جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَ وَ مَا زَادُوهُمۡ غَيۡرَ تَتۡبِيبٖ
101و ما به آنان ستم نكرديم، ولى آنان به خودشان ستم كردند. پس چون فرمان پروردگارت آمد، خدايانى كه به جاى خدا [ى حقيقى] مىخواندند هيچ به كارشان نيامد، و جز بر هلاكت آنان نيفزود.
وَ كَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَ هِيَ ظَٰلِمَةٌ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ
102و اين گونه بود [به قهر] گرفتن پروردگارت، وقتى شهرها را در حالى كه ستمگر بودند [به قهر] مىگرفت. آرى [به قهر] گرفتن او دردناك و سخت است.
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّمَنۡ خَافَ عَذَابَ ٱلۡأٓخِرَةِ ذَٰلِكَ يَوۡمٞ مَّجۡمُوعٞ لَّهُ ٱلنَّاسُ وَ ذَٰلِكَ يَوۡمٞ مَّشۡهُودٞ
103قطعاً در اين [يادآوريها] براى كسى كه از عذاب آخرت مىترسد عبرتى است. آن [روز] روزى است كه مردم را براى آن گرد مىآورند، و آن [روز] روزى است كه [جملگى در آن] حاضر مىشوند.
وَ مَا نُؤَخِّرُهُۥٓ إِلَّا لِأَجَلٖ مَّعۡدُودٖ
104و ما آن را جز تا زمان معيّنى به تأخير نمىافكنيم.
يَوۡمَ يَأۡتِ لَا تَكَلَّمُ نَفۡسٌ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ فَمِنۡهُمۡ شَقِيّٞ وَ سَعِيدٞ
105روزى [است] كه چون فرا رسد هيچ كس جز به اذن وى سخن نگويد. آن گاه بعضى از آنان تيرهبختند و [برخى] نيكبخت.
فَأَمَّا ٱلَّذِينَ شَقُواْ فَفِي ٱلنَّارِ لَهُمۡ فِيهَا زَفِيرٞ وَ شَهِيقٌ
106و اما كسانى كه تيرهبخت شدهاند، در آتش، فرياد و نالهاى دارند.
خَٰلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَ ٱلۡأَرۡضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٞ لِّمَا يُرِيدُ
107تا آسمانها و زمين برجاست، در آن ماندگار خواهند بود، مگر آنچه پروردگارت بخواهد، زيرا پروردگار تو همان كند كه خواهد.
وَ أَمَّا ٱلَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَ ٱلۡأَرۡضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ عَطَآءً غَيۡرَ مَجۡذُوذٖ
108و اما كسانى كه نيكبخت شدهاند، تا آسمانها و زمين برجاست، در بهشت جاودانند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. [كه اين] بخششى است كه بريدنى نيست.
فَلَا تَكُ فِي مِرۡيَةٖ مِّمَّا يَعۡبُدُ هَٰٓؤُلَآءِ مَا يَعۡبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُهُم مِّن قَبۡلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمۡ نَصِيبَهُمۡ غَيۡرَ مَنقُوصٖ
109پس درباره آنچه آنان [مشركان] مىپرستند در ترديد مباش. آنان جز همان گونه كه قبلا پدرانشان مىپرستيدند، نمىپرستند. و ما بهره ايشان را تمام و ناكاسته خواهيم داد.
وَ لَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ فَٱخۡتُلِفَ فِيهِ وَ لَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡ وَ إِنَّهُمۡ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُ مُرِيبٖ
110و به حقيقت، ما به موسى كتاب [آسمانى] داديم، پس در مورد آن اختلاف شد، و اگر از جانب پروردگارت وعدهاى پيشى نگرفته بود، قطعاً ميان آنها داورى شده بود، و بى گمان، آنان درباره آن در شكى بهتان آميزند.
وَ إِنَّ كُلّٗا لَّمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمۡ رَبُّكَ أَعۡمَٰلَهُمۡ إِنَّهُۥ بِمَا يَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ
111و قطعاً پروردگارت [نتيجه] اعمال هر يك را به تمام [و كمال] به آنان خواهد داد، چرا كه او به آنچه انجام مىدهند آگاه است.
فَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَ وَ مَن تَابَ مَعَكَ وَ لَا تَطۡغَوۡاْ إِنَّهُۥ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ
112پس، همان گونه كه دستور يافتهاى ايستادگى كن، و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند]، و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مىدهيد بيناست.
وَ لَا تَرۡكَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ ٱلنَّارُ وَ مَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِيَآءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ
113و به كسانى كه ستم كردهاند متمايل مشويد كه آتش [دوزخ] به شما مىرسد، و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود، و سرانجام يارى نخواهيد شد.
وَ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَ زُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِ ذَٰلِكَ ذِكۡرَىٰ لِلذَّٰكِرِينَ
114و در دو طرف روز [اول و آخر آن] و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار، زيرا خوبيها بديها را از ميان مىبرد. اين براى پندگيرندگان، پندى است.
وَ ٱصۡبِرۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ
115و شكيبا باش كه خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمىگرداند.
فَلَوۡلَا كَانَ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مِن قَبۡلِكُمۡ أُوْلُواْ بَقِيَّةٖ يَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡفَسَادِ فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا قَلِيلٗا مِّمَّنۡ أَنجَيۡنَا مِنۡهُمۡ وَ ٱتَّبَعَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مَآ أُتۡرِفُواْ فِيهِ وَ كَانُواْ مُجۡرِمِينَ
116پس چرا از نسلهاى پيش از شما خردمندانى نبودند كه [مردم را] از فساد در زمين باز دارند؟ جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم. و كسانى كه ستم كردند به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند رفتند، و آنان بزهكار بودند.
وَ مَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ بِظُلۡمٖ وَ أَهۡلُهَا مُصۡلِحُونَ
117و پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند، به ستم هلاك كند.
وَ لَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ ٱلنَّاسَ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَ لَا يَزَالُونَ مُخۡتَلِفِينَ
118و اگر پروردگار تو مىخواست، قطعاً همه مردم را امّت واحدى قرار مىداد، در حالى كه پيوسته در اختلافند،
إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَ لِذَٰلِكَ خَلَقَهُمۡ وَ تَمَّتۡ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَ ٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ
119مگر كسانى كه پروردگار تو به آنان رحم كرده، و براى همين آنان را آفريده است. و وعده پروردگارت [چنين] تحقّق پذيرفته است [كه:] «البتّه جهنّم را از جنّ و انس يكسره پر خواهم كرد.»
وَ كُلّٗا نَّقُصُّ عَلَيۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِۦ فُؤَادَكَ وَ جَآءَكَ فِي هَٰذِهِ ٱلۡحَقُّ وَ مَوۡعِظَةٞ وَ ذِكۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ
120و هر يك از سرگذشتهاى پيامبران [خود] را كه بر تو حكايت مىكنيم، چيزى است كه دلت را بدان استوار مىگردانيم، و در اينها حقيقت براى تو آمده، و براى مؤمنان اندرز و تذكّرى است.
وَ قُل لِّلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَكَانَتِكُمۡ إِنَّا عَٰمِلُونَ
121و به كسانى كه ايمان نمىآورند بگو: «بر حسب امكانات خود عمل كنيد كه ما [هم] عمل خواهيم كرد.»
وَ ٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ
122«و منتظر باشيد كه ما [نيز] منتظر خواهيم بود.»
وَ لِلَّهِ غَيۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلۡأَرۡضِ وَ إِلَيۡهِ يُرۡجَعُ ٱلۡأَمۡرُ كُلُّهُۥ فَٱعۡبُدۡهُ وَ تَوَكَّلۡ عَلَيۡهِ وَ مَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ
123و نهان آسمانها و زمين از آنِ خداست، و تمام كارها به او بازگردانده مىشود پس او را پرستش كن و بر او توكّل نماى، و پروردگار تو از آنچه انجام مىدهيد غافل نيست.
سوره یوسف
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ الٓر تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ
1به نام خداوند رحمتگر مهربان؛ الف، لام، راء. اين است آيات كتاب روشنگر.
إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ
2ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم، باشد كه بينديشيد.
نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَ إِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ
3ما نيكوترين سرگذشت را به موجب اين قرآن كه به تو وحى كرديم، بر تو حكايت مىكنيم، و تو قطعاً پيش از آن از بىخبران بودى.
إِذۡ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَٰٓأَبَتِ إِنِّي رَأَيۡتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوۡكَبٗا وَ ٱلشَّمۡسَ وَ ٱلۡقَمَرَ رَأَيۡتُهُمۡ لِي سَٰجِدِينَ
4[ياد كن] زمانى را كه يوسف به پدرش گفت: «اى پدر، من [در خواب] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم. ديدم [آنها] براى من سجده مىكنند.»
قَالَ يَٰبُنَيَّ لَا تَقۡصُصۡ رُءۡيَاكَ عَلَىٰٓ إِخۡوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيۡدًا إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٞ مُّبِينٞ
5[يعقوب] گفت: «اى پسرك من، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مىانديشند، زيرا شيطان براى آدمى دشمنى آشكار است.
وَ كَذَٰلِكَ يَجۡتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِن تَأۡوِيلِ ٱلۡأَحَادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكَ وَ عَلَىٰٓ ءَالِ يَعۡقُوبَ كَمَآ أَتَمَّهَا عَلَىٰٓ أَبَوَيۡكَ مِن قَبۡلُ إِبۡرَٰهِيمَ وَ إِسۡحَٰقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٞ
6و اين چنين، پروردگارت تو را برمىگزيند، و از تعبير خوابها به تو مىآموزد، و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مىكند، همان گونه كه قبلًا بر پدران تو، ابراهيم و اسحاق، تمام كرد. در حقيقت، پروردگار تو داناى حكيم است.»
لَّقَدۡ كَانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخۡوَتِهِۦٓ ءَايَٰتٞ لِّلسَّآئِلِينَ
7به راستى در [سرگذشت] يوسف و برادرانش براى پُرسندگان عبرتهاست.
إِذۡ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلَىٰٓ أَبِينَا مِنَّا وَ نَحۡنُ عُصۡبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ
8هنگامى كه [برادران او] گفتند: «يوسف و برادرش نزد پدرمان از ما- كه جمعى نيرومند هستيم- دوست داشتنىترند. قطعاً پدر ما در گمراهى آشكارى است.»
ٱقۡتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ ٱطۡرَحُوهُ أَرۡضٗا يَخۡلُ لَكُمۡ وَجۡهُ أَبِيكُمۡ وَ تَكُونُواْ مِنۢ بَعۡدِهِۦ قَوۡمٗا صَٰلِحِينَ
9[يكى گفت:] «يوسف را بكشيد يا او را به سرزمينى بيندازيد، تا توجّه پدرتان معطوف شما گردد، و پس از او مردمى شايسته باشيد.»
قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ لَا تَقۡتُلُواْ يُوسُفَ وَ أَلۡقُوهُ فِي غَيَٰبَتِ ٱلۡجُبِّ يَلۡتَقِطۡهُ بَعۡضُ ٱلسَّيَّارَةِ إِن كُنتُمۡ فَٰعِلِينَ
10گويندهاى از ميان آنان گفت: «يوسف را مكشيد. اگر كارى مىكنيد، او را در نهانخانه چاه بيفكنيد، تا برخى از مسافران او را برگيرند.»
قَالُواْ يَٰٓأَبَانَا مَالَكَ لَا تَأۡمَ۬نَّا عَلَىٰ يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُۥ لَنَٰصِحُونَ
11گفتند: «اى پدر، تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نمىدانى در حالى كه ما خيرخواه او هستيم؟
أَرۡسِلۡهُ مَعَنَا غَدٗا يَرۡتَعۡ وَ يَلۡعَبۡ وَ إِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ
12فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازى كند، و ما به خوبى نگهبان او خواهيم بود.»
قَالَ إِنِّي لَيَحۡزُنُنِيٓ أَن تَذۡهَبُواْ بِهِۦ وَ أَخَافُ أَن يَأۡكُلَهُ ٱلذِّئۡبُ وَ أَنتُمۡ عَنۡهُ غَٰفِلُونَ
13گفت: «اينكه او را ببريد سخت مرا اندوهگين مىكند، و مىترسم از او غافل شويد و گرگ او را بخورد.»
قَالُواْ لَئِنۡ أَكَلَهُ ٱلذِّئۡبُ وَ نَحۡنُ عُصۡبَةٌ إِنَّآ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ
14گفتند: «اگر گرگ او را بخورد با اينكه ما گروهى نيرومند هستيم، در آن صورت ما قطعاً [مردمى] بىمقدار خواهيم بود.»
فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِۦ وَ أَجۡمَعُوٓاْ أَن يَجۡعَلُوهُ فِي غَيَٰبَتِ ٱلۡجُبِّ وَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمۡرِهِمۡ هَٰذَا وَ هُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ
15پس وقتى او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانه چاه بگذارند [چنين كردند]. و به او وحى كرديم كه قطعاً آنان را از اين كارشان- در حالى كه نمىدانند- با خبر خواهى كرد.
وَ جَآءُوٓ أَبَاهُمۡ عِشَآءٗ يَبۡكُونَ
16و شامگاهان، گريان نزد پدر خود [باز] آمدند.
قَالُواْ يَٰٓأَبَانَآ إِنَّا ذَهَبۡنَا نَسۡتَبِقُ وَ تَرَكۡنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَٰعِنَا فَأَكَلَهُ ٱلذِّئۡبُ وَ مَآ أَنتَ بِمُؤۡمِنٖ لَّنَا وَ لَوۡ كُنَّا صَٰدِقِينَ
17گفتند: «اى پدر، ما رفتيم مسابقه دهيم، و يوسف را پيش كالاى خود نهاديم. آن گاه گرگ او را خورد، ولى تو ما را هر چند راستگو باشيم باور نمىدارى.»
وَ جَآءُو عَلَىٰ قَمِيصِهِۦ بِدَمٖ كَذِبٖ قَالَ بَلۡ سَوَّلَتۡ لَكُمۡ أَنفُسُكُمۡ أَمۡرٗا فَصَبۡرٞ جَمِيلٞ وَ ٱللَّهُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ
18و پيراهنش را [آغشته] به خونى دروغين آوردند. [يعقوب] گفت: « [نه] بلكه نَفْس شما كارى [بد] را براى شما آراسته است. اينك صبرى نيكو [براى من بهتر است]. و بر آنچه توصيف مىكنيد، خدا يارىده است.»
وَ جَآءَتۡ سَيَّارَةٞ فَأَرۡسَلُواْ وَارِدَهُمۡ فَأَدۡلَىٰ دَلۡوَهُۥ قَالَ يَٰبُشۡرَىٰ هَٰذَا غُلَٰمٞ وَ أَسَرُّوهُ بِضَٰعَةٗ وَ ٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ
19و كاروانى آمد. پس آبآور خود را فرستادند. و دلوش را انداخت. گفت: «مژده! اين يك پسر است!» و او را چون كالايى پنهان داشتند. و خدا به آنچه مىكردند دانا بود.
وَ شَرَوۡهُ بِثَمَنِۢ بَخۡسٖ دَرَٰهِمَ مَعۡدُودَةٖ وَ كَانُواْ فِيهِ مِنَ ٱلزَّٰهِدِينَ
20و او را به بهاى ناچيزى- چند درهم- فروختند و در آن بىرغبت بودند.
وَ قَالَ ٱلَّذِي ٱشۡتَرَىٰهُ مِن مِّصۡرَ لِٱمۡرَأَتِهِۦٓ أَكۡرِمِي مَثۡوَىٰهُ عَسَىٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗا وَ كَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَ لِنُعَلِّمَهُۥ مِن تَأۡوِيلِ ٱلۡأَحَادِيثِ وَ ٱللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِۦ وَ لَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ
21و آن كس كه او را از مصر خريده بود به همسرش گفت: «نيكش بدار، شايد به حال ما سود بخشد يا او را به فرزندى اختيار كنيم.» و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم تا به او تأويل خوابها را بياموزيم، و خدا بر كار خويش چيره است ولى بيشتر مردم نمىدانند.
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥٓ ءَاتَيۡنَٰهُ حُكۡمٗا وَ عِلۡمٗا وَ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ
22و چون به حد رشد رسيد، او را حكمت و دانش عطا كرديم، و نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.
وَ رَٰوَدَتۡهُ ٱلَّتِي هُوَ فِي بَيۡتِهَا عَن نَّفۡسِهِۦ وَ غَلَّقَتِ ٱلۡأَبۡوَٰبَ وَ قَالَتۡ هَيۡتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ إِنَّهُۥ رَبِّيٓ أَحۡسَنَ مَثۡوَايَ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ
23و آن [بانو] كه وى در خانهاش بود خواست از او كام گيرد، و درها را [پياپى] چفت كرد و گفت: «بيا كه از آنِ توام!» [يوسف] گفت: «پناه بر خدا، او آقاى من است. به من جاى نيكو داده است. قطعاً ستمكاران رستگار نمىشوند.»
وَ لَقَدۡ هَمَّتۡ بِهِۦ وَ هَمَّ بِهَا لَوۡلَآ أَن رَّءَا بُرۡهَٰنَ رَبِّهِۦ كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَ ٱلۡفَحۡشَآءَ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ
24و در حقيقت [آن زن] آهنگ وى كرد، و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او مىكرد. چنين [كرديم] تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم، چرا كه او از بندگان مخلص ما بود.
وَ ٱسۡتَبَقَا ٱلۡبَابَ وَ قَدَّتۡ قَمِيصَهُۥ مِن دُبُرٖ وَ أَلۡفَيَا سَيِّدَهَا لَدَا ٱلۡبَابِ قَالَتۡ مَا جَزَآءُ مَنۡ أَرَادَ بِأَهۡلِكَ سُوٓءًا إِلَّآ أَن يُسۡجَنَ أَوۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ
25و آن دو به سوى در بر يكديگر سبقت گرفتند، و [آن زن] پيراهن او را از پشت بدريد و در آستانه در آقاى آن زن را يافتند. زن گفت: «كيفر كسى كه قصد بد به خانواده تو كرده چيست؟ جز اينكه زندانى يا [دچار] عذابى دردناك شود.»
قَالَ هِيَ رَٰوَدَتۡنِي عَن نَّفۡسِي وَ شَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن كَانَ قَمِيصُهُۥ قُدَّ مِن قُبُلٖ فَصَدَقَتۡ وَ هُوَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ
26[يوسف] گفت: «او از من كام خواست.» و شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد: «اگر پيراهن او از جلو چاك خورده، زن راست گفته و او از دروغگويان است،
وَ إِن كَانَ قَمِيصُهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ فَكَذَبَتۡ وَ هُوَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ
27و اگر پيراهن او از پشت دريده شده، زن دروغ گفته و او از راستگويان است.»
فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ قَالَ إِنَّهُۥ مِن كَيۡدِكُنَّ إِنَّ كَيۡدَكُنَّ عَظِيمٞ
28پس چون [شوهرش] ديد پيراهن او از پشت چاك خورده است گفت: «بىشك، اين از نيرنگ شما [زنان] است، كه نيرنگ شما [زنان] بزرگ است.»
يُوسُفُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَا وَ ٱسۡتَغۡفِرِي لِذَنۢبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ ٱلۡخَاطِِٔينَ
29«اى يوسف، از اين [پيشامد] روى بگردان. و تو [اى زن] براى گناه خود آمرزش بخواه كه تو از خطاكاران بودهاى.»
وَ قَالَ نِسۡوَةٞ فِي ٱلۡمَدِينَةِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِيزِ تُرَٰوِدُ فَتَىٰهَا عَن نَّفۡسِهِۦ قَدۡ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَىٰهَا فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ
30و [دستهاى از] زنان در شهر گفتند: «زن عزيز از غلام خود، كام خواسته و سخت خاطرخواه او شده است. به راستى ما او را در گمراهى آشكارى مىبينيم.»
فَلَمَّا سَمِعَتۡ بِمَكۡرِهِنَّ أَرۡسَلَتۡ إِلَيۡهِنَّ وَ أَعۡتَدَتۡ لَهُنَّ مُتَّكَٔٗا وَ ءَاتَتۡ كُلَّ وَٰحِدَةٖ مِّنۡهُنَّ سِكِّينٗا وَ قَالَتِ ٱخۡرُجۡ عَلَيۡهِنَّ فَلَمَّا رَأَيۡنَهُۥٓ أَكۡبَرۡنَهُۥ وَ قَطَّعۡنَ أَيۡدِيَهُنَّ وَ قُلۡنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا مَلَكٞ كَرِيمٞ
31پس چون [همسر عزيز] از مكرشان اطلاع يافت، نزد آنان [كسى] فرستاد، و محفلى برايشان آماده ساخت، و به هر يك از آنان [ميوه و] كاردى داد و [به يوسف] گفت: «بر آنان درآى.» پس چون [زنان] او را ديدند، وى را بس شگرف يافتند و [از شدت هيجان] دستهاى خود را بريدند و گفتند: «منزّه است خدا، اين بشر نيست، اين جز فرشتهاى بزرگوار نيست.»
قَالَتۡ فَذَٰلِكُنَّ ٱلَّذِي لُمۡتُنَّنِي فِيهِ وَ لَقَدۡ رَٰوَدتُّهُۥ عَن نَّفۡسِهِۦ فَٱسۡتَعۡصَمَ وَ لَئِن لَّمۡ يَفۡعَلۡ مَآ ءَامُرُهُۥ لَيُسۡجَنَنَّ وَ لَيَكُونٗا مِّنَ ٱلصَّٰغِرِينَ
32[زليخا] گفت: «اين همان است كه در باره او سرزنشم مىكرديد. آرى، من از او كام خواستم و [لى] او خود را نگاه داشت، و اگر آنچه را به او دستور مىدهم نكند قطعاً زندانى خواهد شد و حتماً از خوارشدگان خواهد گرديد.»
قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِ وَ إِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّي كَيۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَيۡهِنَّ وَ أَكُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ
33[يوسف] گفت: «پروردگارا، زندان براى من دوستداشتنىتر است از آنچه مرا به آن مىخوانند، و اگر نيرنگ آنان را از من بازنگردانى، به سوى آنان خواهم گراييد و از [جمله] نادانان خواهم شد.»
فَٱسۡتَجَابَ لَهُۥ رَبُّهُۥ فَصَرَفَ عَنۡهُ كَيۡدَهُنَّ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ
34پس، پروردگارش [دعاى] او را اجابت كرد و نيرنگ زنان را از او بگردانيد. آرى، او شنواى داناست.
ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا رَأَوُاْ ٱلۡأٓيَٰتِ لَيَسۡجُنُنَّهُۥ حَتَّىٰ حِينٖ
35آن گاه پس از ديدن آن نشانهها، به نظرشان آمد كه او را تا چندى به زندان افكنند.
وَ دَخَلَ مَعَهُ ٱلسِّجۡنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَآ إِنِّيٓ أَرَىٰنِيٓ أَعۡصِرُ خَمۡرٗا وَ قَالَ ٱلۡأٓخَرُ إِنِّيٓ أَرَىٰنِيٓ أَحۡمِلُ فَوۡقَ رَأۡسِي خُبۡزٗا تَأۡكُلُ ٱلطَّيۡرُ مِنۡهُ نَبِّئۡنَا بِتَأۡوِيلِهِۦٓ إِنَّا نَرَىٰكَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ
36و دو جوان با او به زندان درآمدند. [روزى] يكى از آن دو گفت: «من خويشتن را [به خواب] ديدم كه [انگور براى] شراب مىفشارم» و ديگرى گفت: «من خود را [به خواب] ديدم كه بر روى سرم نان مىبرم و پرندگان از آن مىخورند. به ما از تعبيرش خبر ده، كه ما تو را از نيكوكاران مىبينيم.»
قَالَ لَا يَأۡتِيكُمَا طَعَامٞ تُرۡزَقَانِهِۦٓ إِلَّا نَبَّأۡتُكُمَا بِتَأۡوِيلِهِۦ قَبۡلَ أَن يَأۡتِيَكُمَا ذَٰلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّيٓ إِنِّي تَرَكۡتُ مِلَّةَ قَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَ هُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ
37گفت: «غذايى را كه روزى شماست براى شما نمىآورند مگر آنكه من از تعبير آن به شما خبر مىدهم پيش از آنكه [تعبير آن] به شما برسد. اين از چيزهايى است كه پروردگارم به من آموخته است. من آيين قومى را كه به خدا اعتقاد ندارند و منكر آخرتند رها كردهام،
وَ ٱتَّبَعۡتُ مِلَّةَ ءَابَآءِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَ إِسۡحَٰقَ وَ يَعۡقُوبَ مَا كَانَ لَنَآ أَن نُّشۡرِكَ بِٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ ذَٰلِكَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ عَلَيۡنَا وَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَ لَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَشۡكُرُونَ
38و آيين پدرانم، ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى نمودهام. براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا كنيم. اين از عنايت خدا بر ما و بر مردم است، ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمىكنند.
يَٰصَٰحِبَيِ ٱلسِّجۡنِ ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ
39اى دو رفيق زندانيم، آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداى يگانه مقتدر؟
مَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسۡمَآءٗ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَ ءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍ إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَ لَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ
40شما به جاى او جز نامهايى [چند] را نمىپرستيد كه شما و پدرانتان آنها را نامگذارى كردهايد، و خدا دليلى بر [حقانيت] آنها نازل نكرده است. فرمان جز براى خدا نيست. دستور داده كه جز او را نپرستيد. اين است دينِ درست، ولى بيشتر مردم نمىدانند.
يَٰصَٰحِبَيِ ٱلسِّجۡنِ أَمَّآ أَحَدُكُمَا فَيَسۡقِي رَبَّهُۥ خَمۡرٗا وَ أَمَّا ٱلۡأٓخَرُ فَيُصۡلَبُ فَتَأۡكُلُ ٱلطَّيۡرُ مِن رَّأۡسِهِۦ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ ٱلَّذِي فِيهِ تَسۡتَفۡتِيَانِ
41اى دو رفيق زندانيم، اما يكى از شما به آقاى خود باده مىنوشاند، و اما ديگرى به دار آويخته مىشود و پرندگان از [مغز] سرش مىخورند. امرى كه شما دو تن از من جويا شديد تحقق يافت.
وَ قَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُۥ نَاجٖ مِّنۡهُمَا ٱذۡكُرۡنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَىٰهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ ذِكۡرَ رَبِّهِۦ فَلَبِثَ فِي ٱلسِّجۡنِ بِضۡعَ سِنِينَ
42و [يوسف] به آن كس از آن دو كه گمان مىكرد خلاص مىشود، گفت: «مرا نزد آقاى خود به ياد آور.» و [لى] شيطان، يادآورى به آقايش را از ياد او برد در نتيجه، چند سالى در زندان ماند.
وَ قَالَ ٱلۡمَلِكُ إِنِّيٓ أَرَىٰ سَبۡعَ بَقَرَٰتٖ سِمَانٖ يَأۡكُلُهُنَّ سَبۡعٌ عِجَافٞ وَ سَبۡعَ سُنۢبُلَٰتٍ خُضۡرٖ وَ أُخَرَ يَابِسَٰتٖ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَأُ أَفۡتُونِي فِي رُءۡيَٰيَ إِن كُنتُمۡ لِلرُّءۡيَا تَعۡبُرُونَ
43و پادشاه [مصر] گفت: «من [در خواب] ديدم هفت گاو فربه است كه هفت [گاو] لاغر آنها را مىخورند، و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه] خشگيده ديگر. اى سران قوم، اگر خواب تعبير مىكنيد، در باره خواب من، به من نظر دهيد.»
قَالُوٓاْ أَضۡغَٰثُ أَحۡلَٰمٖ وَ مَا نَحۡنُ بِتَأۡوِيلِ ٱلۡأَحۡلَٰمِ بِعَٰلِمِينَ
44گفتند: «خوابهايى است پريشان، و ما به تعبير خوابهاى آشفته دانا نيستيم.»
وَ قَالَ ٱلَّذِي نَجَا مِنۡهُمَا وَ ٱدَّكَرَ بَعۡدَ أُمَّةٍ أَنَا۠ أُنَبِّئُكُم بِتَأۡوِيلِهِۦ فَأَرۡسِلُونِ
45و آن كس از آن دو [زندانى] كه نجات يافته و پس از چندى [يوسف را] به خاطر آورده بود گفت: «مرا به [زندان] بفرستيد تا شما را از تعبير آن خبر دهم.»
يُوسُفُ أَيُّهَا ٱلصِّدِّيقُ أَفۡتِنَا فِي سَبۡعِ بَقَرَٰتٖ سِمَانٖ يَأۡكُلُهُنَّ سَبۡعٌ عِجَافٞ وَ سَبۡعِ سُنۢبُلَٰتٍ خُضۡرٖ وَ أُخَرَ يَابِسَٰتٖ لَّعَلِّيٓ أَرۡجِعُ إِلَى ٱلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَعۡلَمُونَ
46«اى يوسف، اى مرد راستگوى، در باره [اين خواب كه] هفت گاو فربه، هفت [گاو] لاغر آنها را مىخورند، و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه] خشگيده ديگر به ما نظر ده، تا به سوى مردم برگردم، شايد آنان [تعبيرش را] بدانند.»
قَالَ تَزۡرَعُونَ سَبۡعَ سِنِينَ دَأَبٗا فَمَا حَصَدتُّمۡ فَذَرُوهُ فِي سُنۢبُلِهِۦٓ إِلَّا قَلِيلٗا مِّمَّا تَأۡكُلُونَ
47گفت: «هفت سال پى در پى مىكاريد، و آنچه را درويديد- جز اندكى را كه مىخوريد- در خوشهاش واگذاريد.
ثُمَّ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ سَبۡعٞ شِدَادٞ يَأۡكُلۡنَ مَا قَدَّمۡتُمۡ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلٗا مِّمَّا تُحۡصِنُونَ
48آن گاه پس از آن، هفت سال سخت مىآيد كه آنچه را براى آن [سالها] از پيش نهادهايد- جز اندكى را كه ذخيره مىكنيد- همه را خواهند خورد.
ثُمَّ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ عَامٞ فِيهِ يُغَاثُ ٱلنَّاسُ وَ فِيهِ يَعۡصِرُونَ
49آن گاه پس از آن، سالى فرا مىرسد كه به مردم در آن [سال] باران مىرسد و در آن آب ميوه مىگيرند.»
وَ قَالَ ٱلۡمَلِكُ ٱئۡتُونِي بِهِۦ فَلَمَّا جَآءَهُ ٱلرَّسُولُ قَالَ ٱرۡجِعۡ إِلَىٰ رَبِّكَ فَسَۡٔلۡهُ مَا بَالُ ٱلنِّسۡوَةِ ٱلَّٰتِي قَطَّعۡنَ أَيۡدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيۡدِهِنَّ عَلِيمٞ
50و پادشاه گفت: «او را نزد من آوريد.» پس هنگامى كه آن فرستاده نزد وى آمد، [يوسف] گفت: «نزد آقاى خويش برگرد و از او بپرس كه حال آن زنانى كه دستهاى خود را بريدند چگونه است؟ زيرا پروردگار من به نيرنگ آنان آگاه است.»
قَالَ مَا خَطۡبُكُنَّ إِذۡ رَٰوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفۡسِهِۦ قُلۡنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا عَلِمۡنَا عَلَيۡهِ مِن سُوٓءٖ قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡـَٰٔنَ حَصۡحَصَ ٱلۡحَقُّ أَنَا۠ رَٰوَدتُّهُۥ عَن نَّفۡسِهِۦ وَ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ
51[پادشاه] گفت: «وقتى از يوسف كام [مى] خواستيد چه منظور داشتيد؟» زنان گفتند: «منزّه است خدا، ما گناهى بر او نمىدانيم،» همسر عزيز گفت: «اكنون حقيقت آشكار شد. من [بودم كه] از او كام خواستم، و بىشك او از راستگويان است.»
ذَٰلِكَ لِيَعۡلَمَ أَنِّي لَمۡ أَخُنۡهُ بِٱلۡغَيۡبِ وَ أَنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي كَيۡدَ ٱلۡخَآئِنِينَ
52[يوسف گفت:] «اين [درخواست اعاده حيثيّت] براى آن بود كه [عزيز] بداند من در نهان به او خيانت نكردم، و خدا نيرنگ خائنان را به جايى نمىرساند.