من خود را از گناه تبرئه نمىكنم؛ زيرا نفس طغيان گر بسيار به بدى فرمان مىدهد مگر زمانى كه پروردگارم رحم كند؛ زيرا پروردگارم بسيار آمرزنده و مهربان است.
و پادشاه گفت: يوسف را نزد من آوريد تا او را براى كارهاى خود برگزينم. پس هنگامى كه با يوسف سخن گفت به او اعلام كرد: تو امروز نزد ما داراى منزلت ومقامى و [در همه امور] امينى.
يوسف گفت: مرا سرپرست خزانههاى اين سرزمين قرار ده؛ زيرا من نگهبان دانايى هستم.
اينگونه يوسف را در [آن] سرزمين مكانت و قدرت داديم كه هر جاى آن بخواهد اقامت نمايد. رحمت خود را به هر كس كه بخواهيم مىرسانيم و پاداش نيكوكاران را تباه نمىكنيم.
و يقينا پاداش آخرت براى كسانى كه ايمان آوردهاند وهمواره پرهيزكارى مىكردند، بهتر است.
و برادران يوسف [با روى آوردن خشكسالى به كنعان، جهت تهيه آذوقه به مصر] آمدند وبر او وارد شدند. پس او آنان را شناخت وآنان او را نشناختند.
و هنگامى كه زاد و توشه آنان را در اختيارشان قرار داد، گفت: برادر پدرى خود را نزد من آوريد، آيا نمىبينيد كه من پيمانه را كامل و تمام مىپردازم و بهتر از هر كس مهماندارى مىكنم؟
پس اگر او را نزد من نياوريد، هيچ پيمانهاى پيش من نداريد و نزديك من نياييد.
گفتند: مىكوشيم رضايت پدرش را به آوردن او جلب كنيم، و يقينا اين كار را انجام خواهيم داد.
و [يوسف] به كارگزاران و گماشتگانش گفت: اموالشان را [كه در برابر دريافت آذوقه پرداختند] در بارهايشان بگذاريد، اميد است وقتى به خاندان خود برگشتند آن را بشناسند، باشد كه دوباره برگردند.
پس هنگامى كه به سوى پدرشان بازگشتند، گفتند: اى پدر! پيمانه از ما منع شد، پس برادرمان را با ما روانه كن تا پيمانه بگيريم، يقينا ما او را حفظ خواهيم كرد.
گفت: آيا همان گونه كه شما را پيش از اين نسبت به برادرش امين پنداشتم، درباره او هم امين پندارم؟ [من به مراقبت و نگهبانى شما اميد ندارم] پس خدا بهترين نگهبان است و او مهربانترين مهربانان است.
و هنگامى كه كالايشان را گشودند، ديدند اموالشان را به آنان بازگرداندهاند، گفتند: اى پدر! [بهتر از اين] چه مىخواهيم؟ اين اموال ماست كه به ما بازگردانده و ما [دوباره با همين اموال] براى خانواده خود آذوقه مىآوريم و برادرمان را حفظ مىكنيم، و بار شترى اضافه مىكنيم و آن [بار شتر از نظر عزيز كه مردى كريم است] بارى ناچيز است.
گفت: برادرتان را همراه شما [به مصر] نمىفرستم تا اينكه پيمان محكمى از خدا به من بسپاريد كه او را حتما به من بازگردانيد، مگر اينكه [به سبب بسته شدن همه راهها به روى شما] نتوانيد. پس هنگامى كه پيمان استوارشان را به پدر سپردند، گفت: خدا بر آنچه مىگوييم، وكيل است.
و گفت: اى پسرانم! [در اين سفر] از يك در وارد نشويد بلكه از درهاى متعدد وارد شويد، و البته من [با اين تدبير] نمىتوانم هيچ حادثهاى را كه از سوى خدا براى شما رقم خورده از شما برطرف كنم، حكم فقط ويژه خداست، [تنها] بر او توكل كردهام، و [همه] توكلكنندگان بايد به خدا توكل كنند.
هنگامى كه فرزندان يعقوب از آنجايى كه پدرشان دستور داده بود، وارد شدند، تدبير يعقوب نمىتوانست هيچ حادثهاى را كه از سوى خدا رقم خورده بود از آنان برطرف كند جز خواستهاى كه در دل يعقوب بود [كه فرزندانش به سلامت و دور از چشم زخم وارد شوند] كه خدا آن را به انجام رساند، يعقوب به سبب آنكه تعليمش داده بوديم از دانشى [ويژه] برخوردار بود ولى بيشتر مردم [كه فقط چشمى ظاهربين دارند، اين حقايق را] نمىدانند.
و هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، برادر [مادرى] ش را كنار خود جاى داد، گفت: بىترديد من برادر تو هستم، بنابراين بر آنچه آنان همواره انجام مىدادند [و من براى تو فاش كردم] اندوهگين مباش.
پس هنگامى كه بارشان را آماده كرد، آبخورى [پادشاه] را در بار برادرش گذاشت. سپس ندا دهندهاى بانگ زد: اى كاروان! يقينا شما دزد هستيد!
كاروانيان روى به گماشتگان كردند و گفتند: چه چيزى گم كردهايد؟
گفتند: آبخورى شاه را گم كردهايم و هر كس آن را بياورد، يك بار شتر مژدگانى اوست و من ضامن آن هستم.
گفتند: به خدا سوگند شما به خوبى دانستيد كه ما نيامدهايم در اين سرزمين فساد كنيم، و هيچگاه دزد نبودهايم.
گماشتگان گفتند: اگر شما دروغگو باشيد [و سارق در ميان شما يافت شود] كيفرش چيست؟
گفتند: كسى كه آبخورى در بار و بنهاش پيدا شود، كيفرش خود اوست [كه به غلامى گرفته شود]. ما ستمكاران را [در كنعان] به همين صورت كيفر مىدهيم.
پس [يوسف] پيش از [بررسى] بار برادرش، شروع به [بررسى] بارهاى [ديگر] برادران كرد، آن گاه آبخورى پادشاه را از بار برادرش بيرون آورد. ما اينگونه براى يوسف چارهانديشى نموديم؛ زيرا او نمىتوانست بر پايه قوانين پادشاه [مصر] برادرش را بازداشت كند مگر اينكه خدا بخواهد [بازداشت برادرش از راهى ديگر عملى شود]. هر كه را بخواهيم [به] درجاتى بالا مىبريم و برتر از هر صاحب دانشى، دانشمندى است.
برادران گفتند: اگر اين شخص دزدى مىكند [خلاف انتظار نيست]؛ زيرا پيشتر برادر [ى داشت كه] او هم دزدى كرد. يوسف [به مقتضاى كرامت و جوانمردى] اين تهمت را در دل خود پنهان داشت و نسبت به آن سخنى نگفت و اين راز را فاش نساخت. در پاسخ آنان گفت: منزلت شما بدتر [و دامنتان آلودهتر از اين] است [كه ظاهرتان نشان مىدهد] و خدا به آنچه بيان مىكنيد، داناتر است.
گفتند: اى عزيز! او را پدرى سالخورده و بزرگوار است، پس يكى از ما را به جاى او بازداشت كن، بىترديد ما تو را از نيكوكاران مىبينيم.
گفت: پناه بر خدا از اينكه بازداشت كنيم مگر كسى را كه متاع خود را نزد وى يافتهايم، كه در اين صورت ستمكار خواهيم بود.
پس هنگامى كه از عزيز مأيوس شدند، در كنارى [با يكديگر] به گفتگوى پنهان پرداختند. بزرگشان گفت: آيا ندانستيد كه پدرتان از شما پيمان استوار خدايى گرفت و پيشتر هم درباره يوسف كوتاهى كرديد، بنابراين من هرگز از اين سرزمين بيرون نمىآيم تا پدرم به من اجازه دهد، يا خدا درباره من حكم كند؛ و او بهترين حكمكنندگان است.
شما به سوى پدرتان بازگرديد، پس به او بگوييد: اى پدر! بدون شك پسرت دزدى كرد، و ما جز به آنچه دانستيم گواهى نداديم وحافظ ونگهبان نهان هم [كه در آن چه اتفاقى افتاده] نبوديم.
حقيقت را از شهرى كه در آن بوديم [و در و ديوارش گواه است] و از كاروانى كه با آن آمديم بپرس؛ و يقينا ما راستگوييم.
[برادران پس از بازگشت به كنعان، ماجرا را براى پدر بيان كردند، يعقوب] گفت: [نه چنين است كه مىگوييد] بلكه نفوس شما كارى [زشت] را در نظرتان آراست [تا انجامش بر شما آسان شود] پس من بدون جزع و بيتابى شكيبايى مىورزم، اميد است خدا همه آنان را پيش من آرد؛ زيرا او بىترديد، دانا و حكيم است.
و از آنان كناره گرفت و گفت: دريغا بر يوسف! و در حالى كه از غصه لبريز بود دو چشمش از اندوه، سپيد شد.
گفتند: به خدا آن قدر از يوسف ياد مىكنى تا سخت ناتوان شوى يا جانت را از دست بدهى.
گفت: شكوه اندوه شديد و غم و غصهام را فقط به خدا مىبرم و از خدا مىدانم آنچه را كه شما نمىدانيد.
اى پسرانم! برويد آن گاه از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا مأيوس نباشيد؛ زيرا جز مردم كافر از رحمت خدا مأيوس نمىشوند.
پس هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، گفتند: عزيزا! از سختى [قحطى و خشكسالى] به ما و خانواده ما گزند و آسيب رسيده و [براى دريافت آذوقه] مال ناچيزى آوردهايم، پس پيمانه ما را كامل بده و بر ما صدقه بخش؛ زيرا خدا صدقهدهندگان را پاداش مىدهد.
گفت: آيا زمانى كه نادان بوديد، دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد؟
گفتند: شگفتا! آيا تو خود يوسفى؟! گفت: من يوسفم و اين برادر من است، همانا خدا بر ما منت نهاده است؛ بىترديد هر كس پرهيزكارى كند و شكيبايى ورزد، [پاداش شايسته مىيابد]؛ زيرا خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمىكند.
گفتند: به خدا سوگند يقينا كه خدا تو را بر ما برترى بخشيد و به راستى كه ما خطاكار بوديم.
گفت: امروز هيچ ملامت و سرزنشى بر شما نيست، خدا شما را مىآمرزد و او مهربانترين مهربانان است.
اين پيراهنم را ببريد، و روى صورت پدرم بيندازيد، او بينا مىشود و همه خاندانتان را نزد من آوريد.
و زمانى كه كاروان [از مصر] رهسپار [كنعان] شد، پدرشان گفت: بىترديد، بوى يوسف را مىيابم اگر مرا سبك عقل ندانيد.
گفتند: به خدا سوگند تو در همان خطا و گمراهى ديرينت هستى.
پس هنگامى كه مژده رسان آمد، پيراهن را بر صورت او افكند و او دوباره بينا شد، گفت: آيا به شما نگفتم كه من از خدا حقايقى مىدانم كه شما نمىدانيد؟
گفتند: اى پدر! آمرزش گناهانمان را بخواه، بىترديد ما خطاكار بودهايم.
گفت: براى شما از پروردگارم درخواست آمرزش خواهم كرد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.
پس زمانى كه بر يوسف وارد شدند، پدر و مادرش را كنار خود جاى داد و گفت: همگى با خواست خدا [آسوده خاطر و] در كمال امنيت وارد مصر شويد.
و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه براى او به سجده افتادند و گفت: اى پدر! اين تعبير خواب پيشين من است كه پروردگارم آن را تحقق داد، و يقينا به من احسان كرد كه از زندان رهاييم بخشيد، و شما را پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم فتنه انداخت، از آن بيابان نزد من آورد، پروردگارم براى هر چه بخواهد با لطف برخورد مىكند؛ زيرا او دانا و حكيم است.
پروردگارا! تو بخشى از فرمانروايى را به من عطا كردى و برخى از تعبير خوابها را به من آموختى. اى پديد آورنده آسمانها و زمين! تو در دنيا و آخرت سرپرست و يار منى در حالى كه تسليم [فرمانهاى تو] باشم جانم را بگير، و به شايستگان ملحقم كن.
اين از سرگذشتهاى پرفايده غيب است كه به تو وحى مىكنيم، و تو هنگامى كه آنان در كارشان تصميم گرفتند و [براى انجامش] نيرنگ مىكردند، نزدشان نبودى.
بيشتر مردم هر چند رغبت شديد [به ايمان آوردنشان] داشته باشى، ايمان نمىآورند.
و در حالى كه هيچ پاداشى [در برابر ابلاغ قرآن] از آنان نمىخواهى، اين [قرآن] جز پندى براى جهانيان نيست.
و [براى هدايت مردم] در آسمانها و زمين چه بسيار نشانههاست كه [در غفلت و بىخبرى] بر آنها مىگذرند در حالى كه از آنها روى مىگردانند.
و بيشترشان به خدا ايمان نمىآورند مگر آنكه [براى او] شريك قرار مىدهند.
آيا ايمنند از اينكه فراگيرندهاى از عذاب خدا بيايدشان، يا ناگاه قيامت در حالى كه نمىفهمند بر آنان فرا رسد؟
بگو: اين راه من است كه من و هر كس از من پيروى كرد با بصيرت و بينايى به خدا دعوت مىكنيم، و خدا منزه است و من از مشركان نيستم.
و پيش از تو جز مردانى از اهل آبادىها را كه به آنان وحى كرديم [براى هدايت مردم] نفرستاديم. آيا [مخالفان حق] در زمين گردش نكردند تا با تأمل بنگرند كه عاقبت كسانى كه پيش از آنان بودند، چگونه بود؟ و مسلما سراى آخرت براى كسانى كه پرهيزكارى كردند، بهتر است؛ آيا نمىانديشيد؟
[پيامبران، مردم را به خدا خواندند و مردم هم حق را منكر شدند] تا زمانى كه پيامبران [از ايمان آوردن اكثر مردم] مأيوس شدند و گمان كردند كه به آنان [از سوى مردم در وعده يارى و حمايت] دروغ گفته شده است. [ناگهان] يارى ما به پيامبران رسيد؛ پس كسانى را كه خواستيم رهايى يافتند و عذاب ما از گروه مجرمان برگردانده نمىشود.
به راستى در سرگذشت آنان عبرتى براى خردمندان است. [قرآن] سخنى نيست كه به دروغ بافته شده باشد، بلكه تصديق كننده كتابهاى آسمانى پيش از خود است و بيانگر هر چيز است و براى مردمى كه ايمان دارند، سراسر هدايت و رحمت است.
سوره الرعد
به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ المر- اين آيات [با عظمت] كتاب [الهى] است، و آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده، سراسر حق و راستى است [چنان حقى كه هيچ باطلى در آن راه ندارد] ولى بيشتر مردم [به سبب عناد و لجاجت] ايمان نمىآورند.
خداست كه آسمانها را بدون پايههايى كه آنها را ببينيد، برافراشت، آن گاه بر تخت فرمانروايى [و حكومت بر آفرينش] چيره و مسلط شد، و خورشيد و ماه را رام و مسخر ساخت، كه هر كدام تا زمان معينى روانند، كار [جهان و جهانيان] را تدبير مىكند، نشانهها [ى قدرت و حكمتش] را [در پهنه آفرينش] به روشنى بيان مىكند تا شما به ديدار [قيامت و محاسبه شدن اعمال به وسيله] پروردگارتان يقين كنيد.
و اوست كه زمين را گسترانيد، و در آن كوههايى استوار و نهرهايى پديد آورد و در آن از همه محصولات و ميوهها جفت دوتائى [كه نر و ماده است] قرار داد، شب را به روز مىپوشاند، [تا ادامه حيات براى همه نباتات و موجودات زنده ممكن باشد]؛ يقينا در اين امور براى مردمى كه مىانديشند نشانههايى [بر توحيد، ربوبيت و قدرت خدا] ست.
در زمين قطعههايى مختلف و گوناگون، و باغهايى از انگور و كشتزار و درختان خرمايى است كه بر يك ريشه و غير يك ريشه [مىرويند]. ما برخى از آنان را در ميوه و محصول با آنكه از يك آب سيراب مىشوند بر برخى ديگر برترى مىدهيم. بىترديد در اين امور براى مردمى كه تعقل مىكنند، نشانههايى [بر توحيد، ربوبيت و قدرت خدا] است.
اگر بخواهى تعجب كنى، پس تعجب از گفتار منكران لجوج است كه [بدون توجه به قدرت خدا كه آنان را از خاك پديد آورد، مىگويند]: آيا ما هنگامى كه [پس از مردن] خاك شديم، به راستى در آفرينش جديدى خواهيم بود؟! اينانند كه به پروردگارشان كافر شدند، و اينانند كه در گردنشان بندها و زنجيرها [ى گمراهى در دنيا و عذاب در آخرت] است، و اينان اهل آتشاند و در آن جاودانهاند.
و از تو [بر پايه تمسخر، استهزا، جهل و نادانى] پيش از [درخواست] خير و خوشى تقاضاى شتاب در [فرود آمدن] عذاب مىكنند، [اينان گمان مىكنند كه عذابها و مجازاتهاى الهى دروغ است] با اينكه پيش از آنان عذابها و عقوبتهاى عبرتآموز [بر كافران و منكران] گذشته است و قطعا پروردگارت نسبت به مردم با ظلم و ستمى كه مىكنند صاحب آمرزش است، و مسلما پروردگارت سختكيفر است.
و كافران مىگويند: چرا از سوى پروردگارش معجزهاى [غير قرآن] بر او نازل نشده؟ تو فقط بيمدهندهاى [نه اعجاز كنندهاى كه هر زمان هر كس و براى هر هدفى غير منطقى بخواهد، دست به اعجاز بزنى] وبراى هر قومى هدايتكنندهاى است.
خدا [حالات، صفات و زمان ولادت] جنينهايى را كه هر انسان و حيوان مادهاى آبستن است، و آنچه را رحمها [از زمان طبيعى حمل] مىكاهند و آنچه را مىافزايند، مىداند؛ و هر چيزى نزد او اندازه معينى دارد.
داناى نهان و آشكار و بزرگ و بلندمرتبه است.
[براى او] يكسان است كه كسى از شما گفتارش را پنهان كند يا آشكار سازد، و كسى مخفيانه در دل شب حركت نمايد يا در روز راه بپيمايد.
براى انسان از پيش رو و پشت سر، مأمورانى است كه همواره او را به فرمان خدا [از آسيبها و گزندها] حفظ مىكنند. يقينا خدا سرنوشت هيچ ملتى را [به سوى بلا، نكبت، شكست و شقاوت] تغيير نمىدهد تا آنكه آنان آنچه را [از صفات خوب و رفتار شايسته و پسنديده] در وجودشان قرار دارد به زشتىها و گناه تغيير دهند. و هنگامى كه خدا نسبت به ملتى آسيب و گزند بخواهد [براى آن آسيب و گزند] هيچ راه بازگشتى نيست؛ زيرا براى آنان جز خدا هيچ ياورى نخواهد بود.
اوست كه برق [جهنده را از ميان قطعههاى ابر] كه مايه ترس و اميد است، به شما نشان مىدهد، و ابرهاى سنگينبار را پديد مىآورد.
و رعد، همراه با سپاسش تسبيح مىگويد و فرشتگان نيز از بيمش [تسبيح مىگويند]، و صاعقهها را مىفرستد و به وسيله آن به هر كس بخواهد آسيب مىرساند، در حالى كه اينان [با مشاهده اين همه آثار قدرت كه صادر شده از خداى يكتاست، باز هم] درباره خدا مجادله و ستيز مىكنند در صورتى كه خدا [داراى قدرتى بىنهايت و] سخت كيفر است.
دعوت حق [كه اجابتش مايه سعادت دنيا و آخرت است] فقط ويژه خداست. و كسانى را كه مشركان به جاى خدا مىخوانند، چيزى [از درخواستها و نيازشان را] براى آنان برآورده نمىكنند، مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آبى [كه با آن فاصله زيادى دارد] مىگشايد تا آب به دهانش برسد و حال آنكه هرگز نخواهد رسيد، و دعا و درخواست كافران [از غير خدا] جز در گمراهى و تباهى [كه به نتيجه و هدف نمىرسد] نيست.
كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، از روى ميل و رغبت يا بىميلى و كراهت و نيز سايههايشان بامداد و شام گاه براى خدا سجده مىكنند.
[به مشركان] بگو: پروردگار آسمانها و زمين كيست؟ [خود بىدرنگ] بگو: خداى يكتاست. بگو: آيا سرپرستان و معبودانى به جاى او انتخاب كردهايد كه اختيار هيچ سود و زيانى را براى خودشان ندارند [چه رسد براى شما؟] بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند يا تاريكى و نور برابرند؟ يا آنان شريكانى براى خدا قرار دادند [به خيال آنكه] مانند آفرينش خدا چيزى آفريدهاند، آن گاه آفريده خدا و آفريده شريكان بر آنان مشتبه شده؟ بگو: آفريننده همه چيز فقط خداست و تنها او يكتاى پيروز است.
خدا از آسمان آبى نازل كرد كه در هر دره و رودى به اندازه گنجايش و وسعتش [سيلابى] جارى شد، سپس سيلاب، كفى پف كرده را به روى خود حمل كرد، و نيز از فلزاتى كه براى به دست آوردن زينت و زيور يا كالا و متاع، آتش بر آن مىافروزند، كفى پف كرده مانند سيلاب بر مىآيد؛ اينگونه خدا حق و باطل را [به امور محسوس] مثل مىزند. اما آن كف [روى سيل و روى فلز گداخته در حالى كه كنارى رفته] به حالتى متلاشى شده از ميان مىرود، و اما آنچه [چون آب و فلز خالص] به مردم سود مىرساند، در زمين مىماند. خدا مثلها را اينگونه بيان مىكند [تا مردمدر همه امور حق را از باطل بشناسند.]
براى آنان كه دعوت پروردگارشان را اجابت كردند، بهترين سرانجام است؛ و آنان كه دعوت او را پاسخ نگفتند، اگر مالك دو برابر همه آنچه روى زمين است باشند، بىترديد آن را براى رهايى خود از عذاب خواهند داد؛ آنان را حساب سختى است، و جايگاهشان دوزخ است، و دوزخ بد بسترى است.
آيا كسى كه مىداند آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حق است، مانند كسى است كه [از نظر باطن] نابيناست؟! فقط خردمندان [بينادل] متذكر [حق] مىشوند.
همان كسانى كه به عهد خدا [كه همانا قرآن است] وفامىكنند و پيمان را نمىشكنند.
و آنچه را خدا به پيوند آن فرمان داده پيوند، مىدهند و از [عظمت و جلال] پروردگارشان همواره در هراسند و از حساب سخت و دشوار بيم دارند.
و براى به دست آوردن خشنودى پروردگارشان [در برابر گناهان و انجام وظايف و حوادث] شكيبايى ورزيدند، و نماز را بر پا داشتند، و بخشى از آنچه را روزى آنان كرديم در نهان و آشكار انفاق نمودند، و همواره با نيكى [عبادت] زشتى و پليدى [گناه] را دفع مىكنند [و با خوبىهاى خود نسبت به مردم، بدىهاى آنان را نسبت به خود برطرف مىنمايند]، اينانند كه فرجام نيك آن سراى، ويژه آنان است.
بهشتهاى جاويدى كه آنان و پدران و همسران و فرزندان شايسته و درستكارشان در آن وارد مىشوند، و فرشتگان از هر درى بر آنان درآيند.
[و به آنان گويند:] سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان [در برابر عبادت، معصيت و مصيبت] پس نيكوست فرجام اين سراى.
و كسانى كه عهد خدا را پس از استوار كردنش مىشكنند، و پيوندهايى را كه خدا به برقرارى آن فرمان داده مىگسلند، و در زمين فساد مىكنند، لعنت و فرجام بد و دشوار آن سراى براى آنان است.
خدا روزى را براى هر كس كه بخواهد، وسعت مىدهد و براى هر كس كه بخواهد، تنگ مىگيرد. و [آنان كه از حيات جاويد و پرنعمت آخرت بىخبرند] به زندگى زودگذر دنيا شادمان شدند، در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت جز متاعى اندك و ناچيز نيست.
كافران مىگويند: چرا معجزهاى [غير قرآن] از سوى پروردگارش بر او نازل نشده؟ بگو: مسلما خدا هر كس را بخواهد [پس از اتمام حجت] گمراه مىكند و هر كس را كه به سوى او بازگردد، هدايت مىنمايد.
[بازگشتگان به سوى خدا] كسانى [هستند] كه ايمان آوردند و دلهايشان به ياد خدا آرام مىگيرد، آگاه باشيد! دلها فقط به ياد خدا آرام مىگيرد.
كسانى كه ايمان آوردند، و كارهاى شايسته انجام دادند، براى آنان زندگى خوش و با سعادت و بازگشتى نيك است.
آن گونه [كه رسولان گذشته را ارسال كرديم] تو را در ميان امتى كه پيش از آن امتهايى روزگار به پايان بردند، فرستاديم، تا آنچه را به تو وحى كرديم بر آنان بخوانى، در حالى كه آنان [با روى گرداندن از وحى] به [خداى] رحمان كفر مىورزند. بگو: او پروردگار من است، معبودى جز او نيست، فقط بر او توكل كردم و بازگشتم فقط به سوى اوست.
و اگر قرآنى بود كه به وسيله آن كوهها به حركت مىآمدند، يا زمين پارهپاره مىگشت، يا به وسيله آن با مردگان سخن گفته مىشد [باز هم اين كافران لجوج، ايمان نمىآورند، زيرا وقتى با مشاهده قرآن كه بزرگترين معجزه است ايمان نياورند با مشاهده هيچ معجزهاى ايمان نمىآورند! كار هدايت و ايمان ارتباطى به معجزه ندارد] بلكه همه كارها فقط در اختيار خداست. پس آيا آنان كه ايمان آوردهاند، ندانستهاند كه اگر خدا مىخواست همه مردم را [از روى اجبار] هدايت مىكرد؟! [ولى هدايت اجبارى فاقد ارزش است] و همواره به كافران به كيفر آنچه كه انجام دادند، حادثهاى كوبنده و بسيار سخت مىرسد يا حادثه نزديك خانههايشان فرود مىآيد [كه شهر و ديارشان و اطرافش را ناامن مىكند] تا وعده [قطعى و نهايى] خدا [كه شكست كامل كافران و معذب شدنشان به عذاب آخرت است] فرا رسد؛ بىترديد خدا وعده خلافى نمىكند.
[فقط تو را مسخره نمىكنند] قطعا پيامبرانى كه پيش از تو بودند، مسخره شدند. پس به كافران مهلت دادم، سپس آنان را [به كيفر سخت] گرفتم، پس [يافتى كه] مجازات و عذاب [من] چگونه بود؟
آيا كسى كه بر همه نفوس [جهانيان] با آنچه به دست آوردهاند، مسلط و حاكم و نگهبان است [و همه تحولات وجود آنان را تا رساندنشان به سر منزل مقصود در اختيار دارد، مانند كسى است كه مطلقا اين صفات را ندارد؟] ولى آنان [از روى جهل و نادانى] براى خدا شريكانى قرار دادهاند! بگو: [ويژگىهاى] آن شريكان را نام ببريد [تا روشن شود كه آيا شايسته شريك قرار دادن براى خدا هستند؟!] آيا خدا را از چيزى در روى زمين كه آنها را شريك خود نمىشناسد، خبر مىدهيد؟ يا سخنى ظاهر و پوچ و بىمنطق است [كه بر زبان خود مىرانيد؟!] بلكه براى كافران نيرنگ و دروغشان آراسته شده، و از راه خدا بازداشته شدهاند [تا آنجا كه موجودات بىارزش و بىاثر را شريكان حق پنداشتهاند]؛ و هر كه را خدا [به سبب از دست دادن لياقتش] گمراه كند، او را هيچ هدايتكنندهاى نخواهد بود.
براى آنان در زندگى دنيا عذابى است، و مسلما عذاب آخرت سختتر و پر مشقتتر است، و آنان را هيچ حافظ و نگه دارندهاى [از عذاب خدا] نيست.
صفت بهشتى كه به پرهيزكاران وعده داده شده [چنين است كه:] از زير درختانش نهرها جارى است، ميوهها و سايهاش هميشگى است. اين عاقبت و فرجام كسانى است كه [در همه امور زندگى] پرهيزكارى كردند و فرجام كافران آتش است.
و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان عطا كرديم از آنچه بر تو نازل شده است، خوشحالند. و برخى از گروهها [ى اهل كتاب] بخشى از آن را منكرند، بگو: من فرمان يافتهام كه خداى يكتا را بپرستم و شريكى براى او قرار ندهم، تنها به سوى او دعوت مىكنم و بازگشتم فقط به سوى اوست.
و همان گونه [كه پيش از اين كتابهاى آسمانى نازل كرديم] قرآن را فرمانى [گويا و] روشن نازل نموديم، و اگر از هواها و تمايلات آنان پس از دانشى كه [مانند قرآن] برايت آمده پيروى كنى، براى تو در برابر [عذاب] خدا هيچ ياور و نگه دارندهاى نخواهد بود.
و همانا پيش از تو پيامبرانى را فرستاديم، و براى آنان همسران و فرزندانى قرار داديم. و هيچ پيامبرى را نسزد كه معجزهاى بياورد مگر به فرمان خدا. براى هر زمانى برنامه مقدر شدهاى [ثبت] است.
خدا هر چه را بخواهد محو مىكند و هر چه را بخواهد ثابت و پابرجا مىنمايد، و" ام الكتاب" نزد اوست
و اگر پارهاى از عذابها را كه به منكران وعده مىدهيم به تو نشان دهيم [مىبينى كه بسيار سخت و دردناك است] يا اگر تو را [پيش از فرا رسيدن آن عذابها] قبض روح كنيم [در قيامت عذابشان را خواهى ديد؛ در هر صورت] تنها وظيفه تو ابلاغ [وحى] است و حسابرسى، فقط بر عهده ماست.
آيا نمىدانند كه ما همواره به زمين مىپردازيم و از اطراف [و جوانب] آن [كه ملتها، اقوام، تمدنها و دانشمندانش هستند] مىكاهيم؟ و خدا حكم مىكند؛ و هيچ بازدارندهاى براى حكمش نيست، و او در حسابرسى سريع است.
كسانى كه پيش از اين كافران لجوج و منكران عنود بودند [در برابر حكومت و حكم خدا] مكر ونيرنگ كردند [ولى به هدفشان نرسيدند] چرا كه همه تدبيرها و نقشهها در اختيار خداست؛ زيرا او هر كارى را هر كس انجام مىدهد، مىداند [به همين سبب مكر و نيرنگ هر كس را با تدبير و نقشه حكيمانهاش باطل و نابود مىكند] و كافران و منكران به زودى خواهند دانست كه فرجام [نيك و بد] سراى ديگر براى كيست؟
كافران مىگويند: تو فرستاده [خدا] نيستى. بگو: كافى است كه خدا [با آيات محكم و استوار قرآنش] و كسى [چون اميرالمؤمنين على بن ابىطالب] كه دانش كتاب نزد اوست، ميان من و شما [نسبت به پيامبرىام] گواه باشند.
سوره ابراهیم
به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ الر- [اين] كتابى است كه آن را بر تو نازل كرديم تا مردم را به اجازه پروردگارشان از تاريكىها [ى جهل، گمراهى و طغيان] به سوى روشنايى [معرفت، عدالت و ايمان و در حقيقت] به سوى راه [خداى] تواناى شكستناپذير و ستوده بيرون آورى.
خدايى كه آنچه در آسمانها و زمين است، در سيطره مالكيت و فرمانروايى اوست؛ و واى بر كافران از عذابى سخت.
همانان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مىدهند و [مردم را] از راه خدا باز مىدارند و مىخواهند آن را [با وسوسه و اغواگرى] كج نشان دهند؛ اينان در گمراهى دورى هستند.
و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [بتواند به وسيله آن زبان، پيام وحى را به روشنى] براى آنان بيان كند. پس خدا هر كس را بخواهد [به كيفر لجاجت و عنادش] گمراه مىكند، و هر كس را بخواهد، هدايت مىنمايد، و او تواناى شكستناپذير و حكيم است.
و همانا موسى را با نشانههاى خود فرستاديم [و به او وحى كرديم] كه: قوم خود را از تاريكىها به سوى روشنايى بيرون آور و روزهاى خدا را [كه روزهاى رحمت، عذاب، پيروزى و شكست است] به آنان يادآورى كن، بىترديد در اين روزهاى خدا براى هر شكيباى سپاس گزارى نشانههايى [از توحيد، ربوبيت و قدرت خدا] است.
و [ياد كن] زمانى را كه موسى به قومش گفت: نعمت خدا را بر خودتان به ياد آوريد، آن گاه كه شما را از [چنگال] فرعونيان رهايى بخشيد، [همانان] كه پيوسته شما را شكنجه سخت مىدادند، و پسرانتان را سر مىبريدند، و زنانتان را [براى بيگارى] زنده مىگذاشتند، و در اين [حوادث] آزمايش بزرگى از سوى پروردگارتان بود.
و [نيز ياد كنيد] هنگامى را كه پروردگارتان اعلام كرد كه: اگر سپاس گزارى كنيد، قطعا [نعمت] خود را بر شما مىافزايم، و اگر ناسپاسى كنيد، بىترديد عذابم سخت است.
و موسى [به بنىاسرائيل] گفت: اگر شما و همه مردم روى زمين كافر شويد [زيانى به خدا نمىرسد]؛ زيرا خدا بىنياز و ستوده است.
آيا خبر [پندآموز] كسانى كه پيش از شما بودند، به شما نرسيده؟ [خبر] قوم نوح و عاد و ثمود و آنان كه پس از ايشان بودند كه جز خدا از آنان آگاه نيست، [همه آنان اقوامى بودند كه] پيامبرانشان براى آنان دلايل روشن آوردند، ولى آنان دستهايشان را [به عنوان اعتراض، استهزا، تحقير كردن و پاسخ ندادن به دعوت پيامبران] در دهانهايشان بردند و گفتند: مسلما ما به آن رسالتى كه شما به آن فرستاده شدهايد، كافريم و نسبت به آنچه ما را به آن دعوت مىكنيد، به شدت در شك و ترديديم!!
پيامبرانشان گفتند: آيا در خدا كه آفريننده آسمانها و زمين است، شكى هست؟ او شما را دعوت [به ايمان] مىكند تا همه گناهانتان را بيامرزد، و شما را تا زمانى معين [عمرتان] مهلت دهد. پاسخ دادند: شما بشرهايى مانند ما هستيد كه مىخواهيد ما را از معبودهايى كه پدرانمان مىپرستيدند باز داريد؛ پس [شما] دليل روشنى [بر اثبات رسالت خود كه مورد پسند ما باشد] بياوريد.
پيامبرانشان به آنان گفتند: يقينى است كه ما بشرى مانند شما هستيم، ولى خدا به هر كس از بندگانش كه بخواهد [با عطا كردن مقام نبوت] منت مىنهد و ما را نسزد كه جز به اجازه خدا معجزهاى براى شما بياوريم، و بايد مؤمنان فقط بر خدا توكل كنند.
و ما را چه عذر و بهانهاى است كه بر خدا توكل نكنيم، در حالى كه ما را به راههاى [خوشبختى و سعادت] مان هدايت كرد، و قطعا بر آزارى كه [در راه دعوت به توحيد] از ناحيه شما به ما مىرسد، شكيبايى مىورزيم، پس بايد توكلكنندگان فقط بر خدا توكل كنند.
ولى كفرپيشگان به پيامبرانشان گفتند: مسلما ما شما را از سرزمين خود بيرون خواهيم كرد، مگر اينكه همكيش ما شويد. پس پروردگارشان به آنان وحى كرد: ما قطعا ستمكاران را نابود مىكنيم.
و يقينا شما را پس از آنان در آن سرزمين ساكن خواهيم كرد. اين [لطف و رحمت] ويژه كسى است كه از مقام من بترسد، و از تهديد [به عذابم] بيم داشته باشد.
و پيامبران [از خدا] درخواست گشايش و پيروزى كردند، و هر سركش منحرفى [از رسيدن به هدفش] نوميد شد.
[سرانجام] پيش روى او دوزخ است، و او را از آبى چركين و متعفن مىنوشانند!!
آن را [به سختى و مشقت] جرعهجرعه مىنوشد، [و به خواست خود حاضر به نوشيدن نيست، بلكه به زور و جبر در گلويش مىريزند،] و [او] نمىتواند آن را به [آسانى] فرو برد، و مرگ از هر طرف به او رو مىكند، ولى مردنى نيست، و عذابى سخت و انبوه به دنبال اوست.
وصف حال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند [اينگونه است] اعمالشان مانند خاكسترى است كه در يك روز توفانى، تند بادى بر آن بوزد [و آن را به صورتى كه هرگز نتوان جمع كرد، پراكنده كند] آنان نمىتوانند از اعمال خيرى كه انجام دادهاند، چيزى [براى ارائه به بازار قيامت جهت كسب ثواب و پاداش] به دست آورند؛ اين است آن گمراهى دور.
[اى انسان!] آيا [به طور قطع و يقين] ندانستهاى كه خدا آسمانها و زمين را بر پايه درستى و راستى و نظم و حساب آفريد؟ اگر بخواهد شما را از ميان مىبرد، و خلقى جديد مىآورد.
و اين [كار] بر خدا دشوار و گران نيست.
و [در عرصه قيامت] همگى در پيشگاه خدا ظاهر مىشوند؛ پس ناتوانان [ى كه بدون به كار گرفتن عقل، بلكه از روى تقليد كوركورانه پيرو مستكبران بودند] به مستكبران مىگويند: ما [در دنيا بدون درخواست دليل و برهان] پيرو [مكتب] شما بوديم، آيا امروز چيزى از عذاب خدا را [به پاداش آنكه از شما پيروى كرديم] از ما برطرف مىكنيد؟ مىگويند: اگر خدا ما را [در صورت نشان دادن شايستگى] هدايت كرده بود، همانا ما هم شما را هدايت مىكرديم، [اكنون همه سرمايههاى وجودى ما و تلاش و كوششمان بر باد رفته] چه بيتابى كنيم وچه شكيبايى ورزيم، براى ما يكسان است، ما را هيچ راه گريزى نيست.
و شيطان [در قيامت] هنگامى كه كار [محاسبه بندگان] پايان يافته [به پيروانش] مىگويد: يقينا خدا [نسبت به برپايى قيامت، حساب بندگان، پاداش و عذاب] به شما وعده حق داد، و من به شما وعده دادم [كه آنچه خدا وعده داده، دروغ است، ولى مىبينيد كه وعده خدا تحقق يافت] و [من] در وعدهام نسبت به شما وفا نكردم، مرا بر شما هيچ غلبه و تسلطى نبود، فقط شما را دعوت كردم [به دعوتى دروغ و بىپايه] و شما هم [بدون انديشه و دقت دعوتم را] پذيرفتيد، پس سرزنشم نكنيد، بلكه خود را سرزنش كنيد، نه من فريادرس شمايم، و نه شما فريادرس من، بىترديد من نسبت به شركورزى شما كه در دنيا درباره من داشتيد [كه اطاعت از من را همچون اطاعت خدا قرار داديد] بيزار و منكرم؛ يقينا براى ستمكاران عذابى دردناك است.
و كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، به بهشتهايى درآورند، كه از زير درختانش نهرها جارى است، در آنجا به اجازه پروردگارشان جاودانهاند، و در آنجا درود [خدا و فرشتگان] بر آنان سلام است.
آيا ندانستى كه خدا چگونه مثلى زده است؟ كلمه پاك [كه اعتقاد واقعى به توحيد است] مانند درخت پاك است، ريشهاش استوار و پابرجا و شاخهاش در آسمان است.
ميوهاش را به اجازه پروردگارش در هر زمانى مىدهد. و خدا مثلها را براى مردم مىزند تا متذكر حقايق شوند.
و مثل كلمه ناپاك [كه عقايد باطل و بىپايه است] مانند درخت ناپاك است كه از زمين ريشهكن شده و هيچ قرار و ثباتى ندارد.
خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ايمانشان در زندگى دنيا و آخرت ثابت قدم و پابرجا مىدارد، و خدا ستمكاران [به آياتش] را [به علت لجاجت و عنادشان] گمراه مىكند، و خدا هر چه بخواهد [بر اساس حكمتش] انجام مىدهد.
آيا كسانى را كه [شكر] نعمت خدا را به كفران و ناسپاسى تبديل كردند و قوم خود را به سراى نابودى و هلاكت درآوردند، نديدى؟
[سراى نابودى و هلاكت، همان] دوزخى است كه در آن وارد مىشوند، و بد قرارگاهى است.
و براى خدا همتايانى قرار دادند تا مردم را از راه او گمراه كنند؛ بگو: [چند روزى از زندگى زودگذر دنيا] برخوردار شويد، ولى يقينا بازگشت شما به سوى آتش است.
به بندگان مؤمنم بگو: نماز را بر پا دارند، و از آنچه روزى آنان كردهايم، پنهان و آشكار انفاق كنند، پيش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن نه داد و ستدى است و نه پيوند دوستى و رفاقت.
خداست كه آسمانها و زمين را آفريد، و از آسمان آبى نازل كرد، و براى شما به وسيله آن از محصولات و ميوههاى گوناگون روزى بيرون آورد، و كشتىها را مسخر شما قرار داد تا به فرمان او در دريا روان شوند، و نيز نهرها را مسخر شما كرد.
و خورشيد و ماه را كه همواره با برنامهاى حساب شده در كارند، رام شما نمود و شب و روز را نيز مسخر شما ساخت.
و از هر چيزى كه [به سبب نيازتان به آن] از او خواستيد، به شما عطا كرد. و اگر نعمت هاى خدا را شماره كنيد، هرگز نمىتوانيد آنها را به شماره آوريد. مسلما انسان بسيار ستمكار و ناسپاس است.
و [ياد كن] هنگامى را كه ابراهيم گفت: پروردگارا! اين شهر [مكه] را منطقهاى امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور بدار.
پروردگارا! آن [بت] ها بسيارى از مردم را گمراه كردند، پس هر كسى از من [كه يكتاپرست و حقگرايم] پيروى كند، يقينا از من است، و هر كس از من نافرمانى كند [شايسته شدنش براى آمرزش و رحمت بسته به عنايت توست] زيرا تو بسيار آمرزنده و مهربانى.
پروردگارا! من برخى از فرزندانم را در درهاى بىكشت و زرع نزد خانه حرمت يافتهات سكونت دادم؛ پروردگارا! براى اينكه نماز را بر پا دارند؛ پس دلهاى گروهى از مردم را به سوى آنان علاقمند و متمايل كن، و آنان را از انواع محصولات و ميوهها روزى بخش، باشد كه سپاس گزارى كنند.
پروردگارا! يقينا تو آنچه را ما پنهان مىداريم و آنچه را آشكار مىكنيم، مىدانى و هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا پنهان نيست.
همه ستايشها ويژه خدايى است كه اسماعيل واسحاق را در سن پيرى به من بخشيد؛ يقينا پروردگارم شنونده دعاست.
پروردگارا! مرا بر پادارنده نماز قرار ده، و نيز از فرزندانم [برپادارندگان نماز قرار ده]. و پروردگارا! دعايم را بپذير.
پروردگارا! روزى كه حساب برپا مىشود، مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را بيامرز.
و خدا را از آنچه ستمكاران انجام مىدهند، بىخبر مپندار؛ مسلما [كيفر] آنان را براى روزى كه چشمها در آن خيره مىشود، به تأخير مىاندازد.
[ترسان به سوى دادگاه قيامت] شتابانند، سرهايشان را بالا گرفته [و ديدگانشان ذليلانه به برنامههاى محشر دوخته شده] تا جايى كه پلكهايشان به هم نمىخورد، و دلهايشان [از بيم عذاب فرو ريخته و از تدبير و چارهجويى] تهى است.
و مردم را از روزى كه عذاب به سويشان مىآيد، هشدار ده. پس كسانى كه ستم ورزيدهاند، مىگويند: پروردگارا! ما را تا [سرآمدى نزديك و] مدتى كوتاه مهلت ده تا دعوتت را اجابت كنيم، و از پيامبرانت پيروى نماييم. [ولى به آنان گويند:] شما نبوديد كه پيش از اين سوگند ياد مىكرديد كه هرگز براى شما زوال و فنايى نيست؟!
و در مساكن ستمكاران ساكن شديد، در صورتى كه براى شما روشن و آشكار است كه ما با آنان [به سبب ستمهايشان] چه كرديم و براى شما مثالها [ى پندآموزى از جامعههايى كه به وسيله عذاب نابود شدند] ذكر كرديم.
و آنان [نهايت] نيرنگشان را [بر ضد خدا و پيامبران] به كار گرفتند، و [كيفر عقوبت دنيايى و آخرتى] نيرنگشان نزد خداست و هر چند كه از نيرنگشان كوهها از جا كنده شود.
پس مپندار كه خدا در وعدهاش با پيامبرانش وفا نمىكند؛ زيرا خدا تواناى شكستناپذير و صاحب انتقام است.
[در] روزى كه زمين به غير اين زمين، و آسمانها [به غير اين آسمانها] تبديل شود، و [همه] در پيشگاه خداى يگانه قهار حاضر شوند.
و آن روز مجرمان را مىبينى كه در زنجيرها [به صورتى محكم و سخت] به هم بسته شدهاند.
پيراهنهايشان از قطران [مادهاى متعفن، قابل اشتعال و بدبو] است، و آتش چهرههايشان را مىپوشاند.
تا [به اين كيفيت] خدا هر كس را [به سبب] آنچه انجام داده كيفر دهد؛ يقينا خدا حسابرسى سريع است.
اين [قرآن يا آنچه در اين سوره است] پيامى براى [همه] مردم است، براى آنكه به وسيله آن هشدار داده شوند، و [با تدبر در آياتش] بدانند كه او معبودى يگانه و يكتاست، و تا خردمندان، متذكر [حقايق و معارف الهيه] شوند.