و تبرئه نكنم (بيزار نشمرم) خويشتن را همانا دل بسيار امر كننده است به زشتى مگر آنكه رحم كرده است پروردگار من همانا پروردگار من است آمرزنده مهربان
گفت شاه بر من درآريدش تا مخصوصش به خود سازم سپس گاهى كه سخن گفت با او گفت همانا تويى امروز نزد ما فرمانرواى امين
گفت بگمار مرا بر گنجهاى زمين كه منم نگهبانى دانشمند
بدينسان فرمانروايى داديم يوسف را در زمين تا نشيمن گزيند از آن در هر جا كه خواهد رسانيم به رحمت خويش هر كه را خواهيم و تباه نكنيم پاداش نكوكاران را
و همانا پاداش آخرت بهتر است براى آنان كه ايمان آوردند و بودند پرهيز مىكردند
و آمدند برادران يوسف پس بر او درآمدند پس بشناخت آنان را و بودند ايشان او را ناشناسندگان
و هنگامى كه بست بار ايشان را گفت بياريد مرا برادرى كه شما را است از پدر شما آيا نبينيد كه تمام مىدهم پيمانه را و منم بهترين ميزبانان (فرودآرندگان)
پس اگر نياوريدم بدو نه پيمايشى باشد شما را نزد من و نه به من نزديك شويد
گفتند زود است بفريبيم از او پدرش را همانا مائيم كنندگان
و گفت به جوانان خود بگذاريد كالاى ايشان را در بارهاى ايشان باشد بشناسندش گاهى كه بازگردند بسوى خاندان خود شايد بازگردند ايشان
و هنگامى كه بازگشتند بسوى پدر خويش گفتند اى پدر بازداشته شد از ما پيمايش پس بفرست با ما برادر ما را تا بپيمائيم و همانا مائيم براى او نگهدارندگان
گفت آيا امين شمرم شما را بر او جز بدانگونه كه امين شمردم شما را بر برادرش از پيش پس خدا است بهترين نگاهدارنده و او است مهربانترين مهربانان
و هنگامى كه برگشودند بار خويش را ديدند كالاى خود را كه بازگردانيده شده است بسوى ايشان گفتند اى پدر چه مىخواهيم اينك كالاى ما برگردانيده شد بسوى ما و خوراك دهيم خاندان خويش را و نگهداريم برادر خويش را و بيفزائيم پيمايش اشترى را اين است پيمايشى اندك
گفت نفرستمش با شما تا دهيدم گروگانى از خدا كه بياريدش بسوى من مگر آنكه فراگرفته شويد و هنگامى كه دادندش گروگان خود را گفت خدا است بر آنچه گوئيم وكيل
و گفت اى فرزندان من درون نشويد از يك در و درآئيد از درهاى پراكنده و بىنياز نگردانم شما را از خدا به چيزى نيست حكم جز آن خدا بر او توكل كردم و بر او توكل كنند توكل كنندگان
و هنگامى كه درآمدند بدانسان كه فرمود ايشان را پدرشان نبود كه بىنياز كند از ايشان از خدا چيزى مگر خواستهاى را در دل يعقوب كه برآوردش و همانا او است دانشمندى بدانچه بياموختيمش و ليكن بيشتر مردم نمىدانند
و هنگامى كه درآمدند بر يوسف جاى داد نزد خود برادر خود را گفت همانا منم برادر تو پس اندوهگين مباش بدانچه بودند مىكردند
و هنگامى كه بست بار ايشان را گذارد جام را ميان بار برادر خويش پس بانگ برآورد بانگدهندهاى كهاى كاروان همانا شمائيد دزدىكنندگان
گفتند و بازگشتند بسوى آنان چه چيز گم كرديد
گفتند گم كرديم پيمانه (جام) شاه را و هر كه آن را آورد برايش بار اشترى است و منم بدان ضامن
گفتند به خدا سوگند شما مىدانيد ما نيامديم تا تبهكارى كنيم در زمين و نبودهايم دزدان
گفتند پس چيست كيفر او اگر باشيد دروغگويان
گفتند كيفر او هر كه يافت شود در بار اوست كيفرش بدينگونه كيفر دهيم ستمكاران
پس آغاز كرد به بارهاى آنان پيش از بار برادر خويش سپس درآوردش از بار برادر خويش بدينگونه تدبير كرديم براى يوسف نمىرسيد او را كه برگيرد برادرش را در كيش شاه جز آنكه خدا خواهد بالا بريم پايههاى هر كه را خواهيم و بر بالاى هر دانشورى است دانشمند
گفتند اگر بدزدد همانا دزديده است برادرى او را پيش پس نهانش داشت يوسف در دل خود و فاش ننمودش براى آنان گفت شما بدتريد در جايگاه و خدا داناتر است بدانچه مىستاييد
گفتند اى عزيز همانا او را پدرى است پيرى فرتوت پس برگير يكى از ما را به جاى او كه مىبينيم تو را از نكوكاران
گفت پناه برم به خدا كه بگيريم جز آن را كه يافتيم كالاى خويش را به نزدش كه مائيم در آن هنگام از ستمگران
پس هنگامى كه نوميد شدند از او جدا شدند رازگويان گفت بزرگ ايشان آيا ندانستيد كه پدر شما بگرفت بر شما گروگانى از خدا و از پيش چه كوتاهى كرديد در باره يوسف پس ترك نكنم زمين را هرگز تا رخصتم دهد پدرم يا حكم كند خدا براى من و اوست بهترين حكمرانان
بازگرديد بسوى پدر خويش پس بگوئيد اى پدر همانا فرزندت دزديد و گواهى ندهيم جز بدانچه دانستيم و نيستيم ناپيدا را نگهبان
و بپرس شهرى را كه در آن بوديم و كاروانى را كه در آن آمديم و همانا مائيم راستگويان
گفت بلكه آراست براى شما دلهاى شما امرى را پس شكيبايى نكو است اميد است خدا بياوردم به هر دو با هم كه او است داناى حكيم
و روى برتافت از ايشان و گفت دريغ بر يوسف و سفيد شد ديدگان او از اندوه و بود به اندوه گلوگير
گفتند به خدا ترك نكنى ياد كردن يوسف را تا بيمارى فسرده گردى يا بشوى از نابودشدگان
گفت جز اين نيست كه شكوه اندوه و فسردگى خويش را به خدا برم و مىدانم از خدا آنچه نمىدانيد
اى فرزندان من برويد پس جستجو كنيد از يوسف و برادرش و نوميد نشويد از روح خدا همانا نوميد نشوند از روح خدا جز گروه كافران
پس هنگامى كه درآمدند بر او گفتند اى عزيز رسيد به ما و خاندان ما رنج و آورديم كالايى ناچيز پس پركن براى ما پيمانه را و تصدق كن بر ما كه خدا پاداش دهد به تصدقكنندگان
گفت آيا دانستيد چه كرديد به يوسف و برادرش هنگامى كه بوديد نادانان
گفتند مگر تويى يوسف گفت من يوسفم و اين است برادرم كه خدا منت نهاد بر ما بدرستى هر كه پرهيزكارى كند و شكيبا شود همانا خدا تباه نگرداند پاداش نكوكاران را
گفتند به خدا برگزيده است خدا تو را بر ما و همانا بوديم ما تباهكاران
گفت نيست نكوهشى بر شما امروز بيامرزد شما را خدا و او است مهربانترين مهربانان
ببريد جامه مرا اين پس بيفكنيدش بر روى پدرم تا بينا گردد و بياريد مرا به خانواده خود همگى
و هنگامى كه بار نهاد كاروان گفت پدر ايشان همانا مىيابم بوى يوسف را اگر نه كم خردم خوانيد
گفتند به خدا تويى در گمراهى پيشين
و هنگامى كه آمد مژدهرسان بيفكندش بر روى او پس برگشت بينا گفت آيا نگفتم به شما كه مىدانم از خدا آنچه را نمىدانيد
گفتند اى پدر ما آمرزش خواه براى ما گناهان ما را كه بوديم لغزشكاران
گفت بزودى آمرزش خواهم براى شما از پروردگار خود همانا او است آمرزنده مهربان
و هنگامى كه درآمدند بر يوسف كشيد در بر خود پدر و مادرش را و گفت به مصر درآئيد اگر خدا خواهد آسودگان
و برآورد پدر و مادر خويش را بر تخت و بيفتادند برايش سجدهكنان و گفت اى پدر اين است تعبير خوابم از پيش كه گردانيدش پروردگارم راست و همانا به من نكويى كرد هنگامى كه برونم آورد از زندان و بياورد شما را از بيابان پس از آنكه آشوب كرد شيطان ميان من و برادرانم همانا پروردگار من لطيف (بخشنده) است آنچه را خواهد همانا او است داناى حكيم
پروردگارا همانا داديم از پادشاهى و آموختيم از تعبير خوابها اى پديدآرنده آسمانها و زمين تويى دوست من در دنيا و آخرت درياب مرا مسلمان و پيوسته دار مرا با شايستگان
اين از داستانهاى ناپيدا است كه وحى فرستيم بسوى تو و نبودى نزد ايشان گاهى كه گردآوردند كار خويش را حالى كه نيرنگ مىساختند
و نيستند بيشتر مردم و هر چند آرزومند باشى باوركنندگان
و نپرسشان بر آن مزدى نيست آن مگر يادآوريى براى جهانيان
بسا نشانهايى در آسمان و زمين كه مىگذرند بر آنها و ايشانند از آن روىگردانان
و ايمان نيارند بيشتر ايشان به خدا مگر آنكه ايشانند شركورزندگان
پس آيا ايمن شدند كه بيايدشان فراگيرندهاى از شكنجه خدا يا بيايدشان ساعت ناگهان حالى كه درنيابند ايشان
بگو اينك راه من مىخوانم بسوى خدا بر بينايى من و هر كه پيرويم كند و منزه است خدا و نيستم من از شركورزان
و نفرستاديم پيش از تو جز مردانى كه وحى فرستاديم بسوى آنان از اهل شهرها پس آيا نمىگردند در زمين تا بنگرند چگونه بود فرجام آنان كه پيش از ايشان بودند و همانا خانه آخرت بهتر است براى آنان كه پرهيز كنند آيا بخرد نمىيابيد
تا هنگامى كه نوميد شدند فرستادگان و پنداشتند كه دروغ گفته شدند بيامدشان يارى ما پس نجات دهيم هر كه را خواهيم و برنگردد خشم ما از گروه گنهكاران
همانا بوده است در داستانهاى ايشان عبرتى براى خردمندان نيست داستانى دروغ پرداخته و ليكن گواهى آنچه پيش روى او است و تفصيل همه چيز و هدايت و رحمتى براى گروه ايمانآورندگان
سوره الرعد
بنام خداوند بخشاينده مهربان؛ اين است آيتهاى كتاب و آنچه فرستاده شد بسوى تو از پروردگار تو حق است و ليكن بيشتر مردم باور ندارند
خدا است آنكه بيافراشت آسمانها را بىستونى كه بينيدش سپس استوار شد بر عرش و رام كرد مهر و ماه را هر كدام روانند تا سرآمدى نامبرده مىپردازد كار را تفصيل دهد آيتها را شايد شما به ملاقات پروردگار خويش يقين آريد
و او است آنكه گسترانيد زمين را و نهاد در آن لنگرها و جويهايى و از همه ميوهها نهاد در آن دو جفت مىپوشاند شب را به روز همانا در اين است آيتهايى براى گروهى كه انديشه كنند
و در زمين است بخشهايى نزديك به هم و باغهايى از انگورها و كشتزار و درختان خرما رسته از يك بن و نارسته از يك بن كه آبيارى مىشود به يك آب و برترى نهيم پارهاى از آنها را بر پارهاى در خوراك همانا در اين است آيتهايى براى گروهى كه بخرد دريابند
و اگر شگفت مانى پس شگفت است گفتار ايشان كه آيا گاهى كه خاك شويم آيا به راستى مائيم در آفرينشى نوين آنانند كه كفر ورزيدند به پروردگار خود و آنانند كه زنجيرها به گردنهاى ايشان است و آنانند ياران آتش ايشانند در آن جاودانان
و شتاب خواهند از تو به بدى پيش از خوبى حالى كه گذشت است پيش از ايشان شكنجهها و همانا پروردگار تو آمرزشگر است براى مردم بر ستمگريشان و همانا پروردگار تو است سخت شكنجه
و گويند آنان كه كفر ورزيدند چرا فرود نيايد بر او آيتى از پروردگارش جز اين نيست كه تويى بيمدهنده و هر گروهى را است راهنمايى
خدا داند آنچه بارور شود هر مادهاى و آنچه فروبرند زهدانها و آنچه بيفزايند و هر چيزى است نزد او به اندازه
داناى نهان و آشكار آن بزرگ عالىجايگاه
يكسان است از شما آنكه نهان كند گفتار را و آنكه آشكار سازدش و آنكه نهان است در شب و به كار خويش اندر است در روز
او را است پياپى آيندگانى از پيش رويش و از پشت سرش كه نگه ميدارندش از امر خدا همانا خدا دگرگون نكند آنچه را به گروهى است تا دگرگون سازند آنچه را كه در خود آنان است و هر گاه بخواهد خدا بر گروهى بدى پس نيست بازگشتى براى آن و نيست ايشان را جز او سرپرستى
و او است آنكه بنمايد به شما برق را بيمى و اميدى و پديد آرد ابرهاى سنگين
و درود گويد رعد به سپاس او و فرشتگان از بيمش و بفرستد صاعقهها را تا برساند آنها را به هر كه خواهد و مىستيزند در خدا و او است سختنيرو
وى را است دعوت حق و آنان را كه خوانند جز او اجابت نكنندشان به چيزى مگر مانند گشاينده دستهاى خويش بسوى آب تا برسد به دهانش و نيست رسنده بدان و نيست دعوت كافران مگر در گمراهى
و براى خدا سجده كنند آنان كه در آسمانها و زمينند خواه و ناخواه و سايههاى آنان در بامداد و شامها
بگو كيست پروردگار آسمانها و زمين بگو خدا بگو پس آيا برگرفتيد جز او دوستانى كه دارا نيستند براى خويشتن سود و نه زيانى را بگو آيا يكسانند كور و بينا يا آيا يكسانند تاريكيها و روشنايى يا قرار دادند براى خدا شريكانى كه بيافريدند همانند آفرينش او پس مشتبه شده است آفرينش بر ايشان بگو خدا است آفريننده همه چيز و او است يكتاى چيرگىجوى
فرستاد از آسمان آبى پس روان گشت درههايى از سيل به اندازه خود پس برداشت سيل كفى برآمده و از آنچه مىافروزند بر آن در آتش به طلب زيورى يا كالايى كفى مانند آن بدينگونه مىزند خدا حق و باطل را اما كف مىرود كنارى و اما آنچه سود دهد مردم را پس مىماند در زمين بدينگونه مىزند خدا مثلها را
آنان را كه پذيرفتند از پروردگار خويش نكويى است و آنان كه نپذيرفتند اگر باشد ايشان را آنچه در زمين است همگى و مانند آن با آن هرآينه به جاى خويش دهند آنان براى ايشان است بدى حساب و جايگاه ايشان است دوزخ و چه زشت است آن آراميدنگاه
آيا آنكه مىداند كه آنچه فرستاده شده است بسوى تو از پروردگارت حق است مانند آن است كه او كور است جز اين نيست كه يادآور شوند خداوندان خردها
آنان كه وفا كنند به عهد خدا و نشكنند پيمان را
و آنان كه پيوند كنند آنچه را خدا فرموده است كه پيوند شود و بترسند پروردگار خويش را و بترسند از زشتى حساب
و آنان كه شكيبايى گزيدند براى روى پروردگار خود و بپا داشتند نماز را و دادند از آنچه روزيشان داديم نهان و آشكارا و دور كنند به خوبى بدى را آنان را است فرجام آن سراى
بهشتهاى جاودان درآيند در آنها خود و آنان كه شايسته شدند از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان و فرشتگان درآيند بر ايشان از هر درى
سلام بر شما بدانچه صبر نموديد چه خوب است فرجام آن سراى
و آنان كه مىشكنند پيمان خدا را پس از بستنش و مىبرند آنچه را خدا فرمود كه پيوند شود و تبهكارى كنند در زمين آنان را است لعنت و براى ايشان است بدى آن سراى
همانا خدا فراخ گرداند روزى را براى هر كه خواهد و تنگ گرداند و خرسند شدند به زندگى دنيا حالى كه نيست زندگانى دنيا در آخرت مگر بهرهاى
و گويند آنان كه كفر ورزيدند چرا فرود نيايد بر او آيتى از پروردگارش بگو همانا خدا گمراه كند هر كه را خواهد و هدايت كند بسوى خود هر كه را بازگشت (يا زارى كند)
آنان كه ايمان آوردند آرام گيرد دلهاى ايشان به ياد خدا همانا به ياد خدا آرام گيرد دلها
آنان كه ايمان آوردند و كردار شايسته كردند خوشى باد براى ايشان و نيكى بازگشتگاه
بدينسان فرستاديمت در امتى كه بگذشته است پيش از آن امتهايى تا بخوانى بر ايشان آنچه را وحى فرستاديم بسوى تو حالى كه كفر مىورزند به خداى مهربان بگو او است پروردگار من نيست خدايى جز او بر او توكل كردم و بسوى او است بازگشتم
و اگر مىبود قرآنى كه روان مىشدند بدان كوهها يا پاشيده مىشد بدان زمين يا سخن گفته مىشدند بدان مردگان بلكه خداى را است كار همگى پس آيا نوميد نشدند آنان كه ايمان آوردند كه اگر مىخواست خدا هرآينه هدايت مىكرد مردم را همگى و پيوسته آنان را كه كفر ورزيدند مىرسد بدانچه ساختند سركوبى (كوبندهاى) يا فرود مىآيد نزديكى خانه ايشان تا برسد وعده خدا همانا خدا خلف نمىكند ميعاد را
و همانا استهزاء شد به فرستادگانى پيش از تو پس مهلت دادم آنان را كه كفر ورزيدند سپس گرفتم ايشان را پس چگونه بود مرا عقاب
پس آيا آنكه او است ايستاده بر هر كس بدانچه دست آورده است و قرار دادند براى خدا شريكانى بگو نام بريدشان يا آگهى مىدهيد او را بدانچه نمىداند در زمين يا به ظاهرى از گفتار بلكه بياراست براى آنان كه كفر ورزيدند نيرنگشان و بازداشته شدند از راه و آن را كه گمراه كند خدا نباشدش راهنماى
آنان را است شكنجهاى در زندگى دنيا و همانا شكنجه آخرت است گرانتر و نيست ايشان را از خدا نگهدارندهاى
مثل بهشتى كه نويد داده شدند پرهيزكاران روان است زير آن جويها خوراكيش هميشگى است و سايهاش اين است فرجام آنان كه پرهيزكارى كردند و فرجام كافران است آتش
و آنان را كه كتاب داديم شاد شوند بدانچه فرود آيد بسوى تو و از احزاب است آنكه انكار كند پاره آن را بگو جز اين نيست مامور شدم كه پرستش كنم خدا را و شرك نورزم بدو بسوى او مىخوانم و بسوى او است بازگشتم
و بدينسان فرستاديمش حكمى عربى (فرمانى به تازى) و اگر پيروى كنى هوسهاى ايشان را پس از آنچه بيامدت از دانش نباشدت از خدا دوست و نه نگهدارندهاى
و همانا فرستاديم پيمبرانى را پيش از تو و قرار داديم براى ايشان زنان و فرزندانى نبوده است فرستادهاى را كه بيارد آيتى جز به اذن خدا براى هر سرآمدى است نامهاى
بزدايد خدا آنچه را خواهد و بازنهد (ثبت كند) و نزد او است مادر كتاب
و اگر بنمايانيمت پاره آنچه بديشان وعده دهيم يا دريابيمت (بميرانيمت) جز اين نيست كه بر تو است رساندن و بر ما است حساب
آيا نديدند كه ما مىپردازيم به زمين مىكاهيمش از همه سوى آن و خدا حكم كند نيست تبديلكننده براى حكمش و او است زود شمار
و همانا نيرنگ ساختند آنان كه پيش از ايشان بودند پس خداى را است نيرنگ همگى مىداند آنچه را فراهم آرد هر كس و زود است بدانند كافران كه براى كيست پايان آن سراى
و گويند آنان كه كفر ورزيدند نيستى فرستاده بگو بس است خدا گواهى ميان من و شما و آنكه نزد او است علم كتاب
سوره ابراهیم
بنام خداوند بخشاينده مهربان؛ كتابى است فرستاديمش به سويت تا برون آرى مردم را از تاريكيها بسوى روشنايى به اذن پروردگار ايشان بسوى راه خداوند ارجمند ستوده
خدا است آنكه وى را است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و واى براى كافران از شكنجه سخت
آنان كه برگزينند زندگانى دنيا را بر آخرت و بازدارند از راه خداوند و خواهندش كج آنانند در گمراهى دور
و نفرستاديم فرستادهاى جز با زبان قوم خود تا آشكار كند براى ايشان پس گمراه كند خدا هر كه را خواهد و هدايت كند هر كه را خواهد و او است عزتمند حكيم
و همانا فرستاديم موسى را به آيتهاى خود كه برون آور قوم خويش را از تاريكيها بسوى روشنايى و يادآوريشان كن به روزهاى خدا همانا در اين است آيتهايى براى هر شكيبايى سپاسگزار
و هنگامى كه گفت موسى به قوم خود ياد آريد نعمت خدا را بر خويشتن گاهى كه رهانيد شما را از خاندان فرعون روا مىداشتند بر شما زشتى عذاب را و به سختى مىكشتند پسران شما را و به جاى مىگذاردند زنان شما را و در اين بود آزمايشى از پروردگار شما بزرگ
و هنگامى كه اعلام كرد پروردگار شما اگر سپاس گزاريد هر آينه بيفزايم شما را و اگر كفر ورزيديد همانا عذاب من است سخت
و گفت موسى اگر كفر ورزيد شما و هر كه در زمين است همگى همانا خدا بىنيازى است ستوده
آيا نرسيد به شما داستان آنان كه پيش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنان كه پس از ايشان بودند نداندشان جز خدا بيامدشان فرستادگان ايشان به نشانيها پس بازگردانيدند دستهاى خويش را در دهانهاى خود و گفتند همانا كفر ورزيديم بدانچه فرستاده شدهايد بدان و همانا مائيم در شكى از آنچه ما را بدان خوانيد شكآورنده
گفتند فرستادگان ايشان آيا در خدا هست شكى پديدآرنده آسمانها و زمين مىخواند شما را تا بيامرزد براى شما از گناهان شما و پس اندازد شما را تا سرآمدى نامبرده گفتند نيستيد شما مگر بشرى همانند ما خواهيد كه بازداريد ما را از آنچه مىپرستيدند پدران ما پس بياوريد ما را به فرمانروايى آشكار
گفت بديشان فرستادگان ايشان نيستيم ما جز بشرى همانند شما و ليكن خدا منت نهد بر هر كه خواهد از بندگان خويش و نرسد ما را كه بياريمتان فرمانروائيى مگر به اذن خدا و بر خدا پس بايد توكل كنند مؤمنان
و چه شود ما را توكل نكنيم بر خدا حالى كه به راستى هدايت كرده است ما را به راههاى ما و همانا شكيبا شويم بر آنچه ما را بيازردهايد و بر خدا پس بايد توكل كنند توكلكنان
و گفتند آنان كه كفر ورزيدند به پيمبران خود همانا برون رانيم شما را از سرزمين خود يا كه بازگرديد در كيش ما پس وحى كرد بسوى ايشان پروردگارشان كه البته هلاك كنيم ستمگران را
و البته جايگزين سازيم شما را در زمين پس از ايشان اين براى آن كس است كه بترسد جايگاه مرا و بترسد از تهديد من
و پيروزى (يا گشايش) جستند و نوميد شد هر گردنكش كينهورزى
پشت سر او است دوزخ و نوشانيده شود از آب چرك خون آلود
جرعه جرعه نوشدش و نيارد فروبردش (گوارا شودش) و بيايدش مرگ از همه سوى و نيست او مرده و از پس او است عذابى انبوه
مثل آنان كه كفر ورزيدند به پروردگار خويش كردار ايشان مانند خاكسترى است كه بوزد بدان باد در روزى تند قادر نباشند از آنچه فراهم كردند بر چيزى اين است آن گمراهى دور
آيا نبينى كه خدا بيافريده است آسمانها و زمين را به حق اگر خواهد مىبرد شما را و مىآورد آفرينشى نوين
و نيست آن بر خدا گران
و برون آمدند پيشگاه خدا همگى پس گفتند ناتوانان بدانان كه سركشى ورزيدند كه بوديم ما شما را پيروانى آيا هستيد بىنيازكننده ما از عذاب خدا به چيزى گفتند اگر رهبرى مىكرد ما را خدا هر آينه راهبريتان مىكرديم يكسان است بر ما چه بىتابى كنيم و چه شكيبا شويم نيست ما را چارهاى
و گفت شيطان هنگامى كه گذشت كار همانا خدا وعده داد شما را وعده حق و وعده دادم شما را پس خلف كردم با شما و نبود مرا بر شما فرمانروائيى جز آنكه خواندم شما را پس اجابتم كرديد پس سرزنش نكنيد مرا و سرزنش كنيد خويشتن را نه من فرياد شما رسم و نه شمائيد دادرس من همانا كفر ورزيدم بدانچه مرا شريك گردانيديد از پيش همانا ستمگران را است عذابى دردناك
و درآورده شدند آنان كه ايمان آوردند و كردار شايسته كردند باغهايى كه روان است زير آنها جويها جاودانند در آن به اذن پروردگار خويش درود ايشان است در آن سلام
آيا نديدى چگونه برزد است خدا مثلى سخنى پاك مانند درختى است پاك بيخ و بنش برجا و شاخ و برگش در آسمان
مىدهد خوراك خود را هر گاه (هميشه) به اذن پروردگار خويش و مىزند خدا مثلها را براى مردم شايد يادآور شوند
و مثل سخنى پليد همانند درختى است پليد كه برجهيده است از روى زمين نيستش آرامشى
استوار دارد خدا آنان را كه ايمان آوردند به گفتار استوار در زندگانى دنيا و در آخرت و گمراه كند خدا ستمگران را و مىكند خدا هر چه خواهد
آيا ننگريستى بدانان كه تبديل كردند نعمت خدا را به ناسپاسى و درآوردند قوم خويش را به خانه مرگ (نابودى)
دوزخ مىچشندش و چه زشت است آن آرامشگاه
و قرار دادند براى خدا همتايانى تا گم كنند از راهش بگو كامياب شويد كه بازگشت شما است بسوى آتش
بگو به بندگان من آنان كه ايمان آوردند بپاى دارند نماز را و بدهند از آنچه روزيشان داديم نهان و آشكارا پيش از آنكه بيايد روزى كه نيست سوداگريى در آن و نه دوستيى
خدا است آنكه آفريد آسمانها و زمين را و فرستاد از آسمان آبى پس برون آورد بدان از ميوهها روزيى براى شما و رام كرد براى شما كشتى را تا روان شود در دريا به فرمان او و رام كرد براى شما جويها را
و رام كرد براى شما مهر و ماه را از پى هم درآيندگان و رام كرد براى شما شب و روز را
و داد به شما از هر چه مسئلتش كرديد و اگر بشمريد نعمت خدا را شمار آن را نتوانيد همانا انسان است ستمگرى ناسپاس
و هنگامى كه گفت ابراهيم پروردگارا بگردان اين شهر را آسوده و بركنار دار مرا و فرزندانم از پرستش بتها
پروردگارا همانا آنها گمراه كردند بسيارى را از مردم پس هر كه پيرويم كند همانا او از من است و هر كه نافرمانيم كند همانا تويى آمرزنده مهربان
پروردگارا همانا جاى دادم از خاندانم (نژادم) در دره بىگياه (كشت) نزد خانه محترم تو پروردگارا تا بپاى دارند نماز را پس بگردان دلهايى را از مردم بگروند بسوى آنان و روزيشان ده از ميوهها شايد سپاس گزارند
پروردگارا همانا تو دانى آنچه را نهان كنيم و آنچه را آشكار سازيم و نهان نيست بر خدا چيزى در زمين و نه در آسمان
سپاس خدايى را كه بخشيد به من سر پيرى اسماعيل و اسحق را همانا پروردگار من است شنونده دعاء
پروردگارا بگردانم برپاكننده نماز و از فرزندانم پروردگارا و بپذير درخواست مرا
پروردگارا بيامرز براى من و براى پدر و مادرم و براى مؤمنان روزى كه بپاى شود حساب
و مپندار البته خدا را غافل از آنچه مىكنند ستمگران جز اين نيست كه پس اندازدشان براى روزى كه در آن بازمانند از گردش ديدگان
شتابزدگان بالا نگهدارندگان سرهاى خويش بازنگردد بسوى ايشان مژگان ايشان و دلهاى ايشان است تهى
و بترسان مردم را روزى كه بيايدشان عذاب پس گويند آنان كه ستم كردند پروردگارا پس انداز ما را تا سرآمدى نزديك بپذيريم دعوتت را و پيروى كنيم پيمبران را آيا نبوديد شما سوگند ياد كرديد پيش از اين كه نيست شما را زوال (برافتادن)
و آرميديد در نشيمنهاى آنان كه ستم كردند خويش را و آشكار شد براى شما چه كرديم با ايشان و زديم براى شما مثلها را
و همانا آوردند نيرنگ خويش را و نزد خدا است نيرنگ ايشان و هر چند باشد نيرنگ ايشان كه نابود شود از آن كوهها
پس گمان مبر خدا را شكننده وعده خويش به فرستادگان خود همانا خدا عزتمند است داراى انتقام
روزى كه دگرگون شود زمين به غير از زمين و آسمانها و بيايند پيشگاه خداوند يگانه چيرگىجوى
و بينى گناهكاران را در آن روز بستگان به زنجيرها
جامههاى ايشان است از قطران و بپوشد رويهاى ايشان را آتش
تا پاداش دهد خدا به هر كس آنچه فراهم آورده است و همانا خداوند است شتابنده در حساب
اين است آگهيى براى مردم و تا بيم داده شوند بدان و تا بدانند همانا او خداوندى است يكتا و تا يادآور شوند خداوندان خردها