سوره الاسراء
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ سُبْحانَ الَّذِي أَسْريٰ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ
1به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ منزه و پاك است آن [خدايى] كه شبى بندهاش [محمد صلى الله عليه و آله و سلم] را از مسجدالحرام به مسجد اقصى كه پيرامونش را بركت داديم، سير [و حركت] داد، تا [بخشى] از نشانههاى [عظمت و قدرت] خود را به او نشان دهيم؛ يقينا او شنوا و داناست.
وَ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُديً لِبَنِي إِسْرائِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلاً
2و ما به موسى كتاب داديم و آن را براى بنىاسرائيل وسيله هدايت قرار داديم [و در آن كتاب، آنان را به اين حقيقت راهنمايى كرديم] كه: جز مرا [كه خداى يگانهام] وكيل و كار ساز نگيريد.
ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً
3[اى] نسل كسانى كه با نوح [در كشتى] سوار كرديم! مسلما او بندهاى بسيار سپاس گزار بود [پس شما هم چون او با عمل به فرمانهاى حق سپاس گزار باشيد.]
وَ قَضَيْنا إِليٰ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً
4ما در تورات به بنىاسرائيل خبر داديم كه قطعا دو بار در زمين فساد مىكنيد و [در برابر طاعت خدا] به سركشى و طغيان [و نسبت به مردم به برترىجويى و ستمى] بزرگ دچار مىشويد.
فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً
5پس هنگامى كه [زمان ظهور] وعده [عذاب و انتقام ما به كيفر] نخستين فسادانگيزى و طغيان شما فرا رسد، بندگان سخت پيكارگر ونيرومند خود را بر ضد شما برانگيزيم، آنان [براى كشتن، اسير كردن و ربودن ثروت و اموالتان] لابه لاى خانهها را [به طور كامل و با دقت] جستجو مىكنند؛ و يقينا اين وعدهاى انجام شدنى است.
ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً
6سپس پيروزى بر آنان را به شما باز مىگردانيم و شما را به وسيله اموال و فرزندان تقويت مىكنيم، و نفرات [رزمى] شما را بيشتر مىگردانيم.
إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِيراً
7اگر نيكى كنيد به خود نيكى كردهايد، و اگر بدى كنيد به خود بدى كردهايد. پس هنگامى كه [زمان ظهور] وعده دوم [براى عذاب و انتقام] فرا رسد، [پيكارگرانى بسيار سختگير بر ضد شما برمىانگيزيم] تا شما را [با دچار كردن به مصايب سنگين و گزند و آسيب فراوان] غصهدار و اندوهگين كنند و به مسجد [اقصى] درآيند، آن گونه كه بار اول درآمدند تا هر كه و هر چه را دست يابند، به شدت در هم كوبند و نابود كنند.
عَسيٰ رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ حَصِيراً
8اميد است كه پروردگارتان [در صورتى كه توبه كنيد] به شما رحم كند و اگر به طغيان و فساد برگرديد، ما هم [به كيفر شديد و عذاب سخت] بازگرديم، و دوزخ را براى كافران، زندانى تنگ قرار داديم.
إِنَّ هٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً
9بىترديد اين قرآن به استوارترين آيين هدايت مىكند، و به مؤمنانى كه كارهاى شايسته انجام مىدهند، مژده مىدهد كه براى آنان پاداشى بزرگ است.
وَ أَنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً
10و براى آنان كه به قيامت ايمان نمىآورند، عذابى دردناك آماده كردهايم.
وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً
11و انسان به همان صورت كه نيكىها را مىطلبد [بدون توجه به عواقب امور و به سبب جهل به مصالح و مفاسد خويش، گزند و آسيب و] بدىها را مىطلبد و انسان بسيار شتاب زده و عجول است.
وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلاً
12ما شب و روز را دو نشانه [قدرت و حكمت خود] قرار داديم؛ پس شب را بىنور نموديم و روز را روشن ساختيم، تا [در آن] روزى و رزقى را از پروردگارتان بطلبيد و براى اينكه شماره سالها و حساب [اوقات و زمانها] را بدانيد، و هر چيزى را [كه نسبت به دنيا و دينتان و تربيت و كمالتان نيازمند به آن هستيد] به روشنى و به طور كامل بيان كرديم.
وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً
13و عمل هر انسانى را براى هميشه ملازم او نمودهايم، و روز قيامت نوشتهاى را [كه كتاب عمل اوست] براى او بيرون مىآوريم كه آن را پيش رويش گشوده مىبيند.
اقْرَأْ كِتابَكَ كَفيٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً
14[به او مىگويند:] كتاب خود را بخوان، كافى است كه امروز خودت بر خود حسابگر باشى.
مَنِ اهْتَديٰ فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْريٰ وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً
15هر كس هدايت يافت، فقط به سود خودش هدايت مىيابد و هر كس گمراه شد، فقط به زيان خودش گمراه مىشود. و هيچ بردارنده بار گناهى بار گناه ديگرى را به دوش خود بر نمىدارد؛ و ما بدون اينكه پيامبرى را [براى هدايت واتمام حجت به سوى مردم] بفرستيم، عذاب كننده [آنان] نبوديم.
وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً
16هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را نابود كنيم، مرفهين و خوشگذرانهايش را [به وسيله وحى به طاعت، بندگى و دورى از گناه] فرمان مىدهيم، چون [سرپيچى كنند و] در آن شهر به فسق و فجور روى آورند، عذاب بر آنان لازم و حتم مىشود، پس آنان را به شدت درهم مىكوبيم [و بنيادشان را از ريشه بر كنيم.]
وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفيٰ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً
17و بسيارى از ملتهاى پس از نوح را [بر پايه همين روش به سبب فسق و فجورشان] نابود كرديم، و [براى نابود كردن اينگونه ملتها] كافى است كه پروردگارت به گناهان بندگانش آگاه و بينا باشد.
مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً
18هر كس [همواره] دنياى زودگذر را بخواهد [چنين نيست كه هر چه بخواهد بيابد بلكه] هر چه را ما براى هر كه بخواهيم، به سرعت در همين دنيا به او عطا مىكنيم، آن گاه دوزخ را در حالى كه نكوهيده و رانده شده از رحمت خدا وارد آن مىشود براى او قرار مىدهيم.
وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعيٰ لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً
19و كسانى كه آخرت را در حالى كه مؤمن هستند بخواهند و با تلاشى كامل [و خالصانه] براى [به دست آوردن] آن تلاش كنند، پس تلاششان به نيكى مقبول افتد [و به آن پاداششان دهند.]
كُلاًّ نُمِدُّ هٰؤُلاءِ وَ هٰؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً
20هر يك از دو گروه دنيا طلب و آخرت خواه را [در اين دنيا] از عطاى پروردگارت يارى دهيم، وعطاى پروردگارت [در اين دنيا از كسى] ممنوع شدنى نيست.
انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَليٰ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلاً
21با تأمل بنگر چگونه برخى از آنان را بر برخى [در امور مادى و بهرههاى دنيايى] فزونى بخشيديم، و همانا آخرت از نظر درجات برتر، و از جهت فزونى بيشتر است.
لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً
22با خدا معبودى ديگر قرار مده كه [نزد شايستگان] نكوهيده و [در دنيا و آخرت] بىيار و ياور شوى.
وَ قَضيٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِيماً
23و پروردگارت فرمان قاطع داده است كه: جز او را نپرستيد، و به پدر و مادر نيكى كنيد؛ هرگاه يكى از آنان يا دو نفرشان در كنارت به پيرى رسند [چنانچه تو را به ستوه آورند] به آنان اف مگوى و بر آنان [بانگ مزن و] پرخاش مكن، و به آنان سخنى نرم و شايسته [و بزرگوارانه] بگو.
وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً
24و براى هر دو از روى مهر و محبت، بال فروتنى فرود آر و بگو: پروردگارا! آنان را به پاس آنكه مرا در كودكى تربيت كردند، مورد رحمت قرار ده.
رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما فِي نُفُوسِكُمْ إِنْ تَكُونُوا صالِحِينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً
25پروردگارتان به نيتها و حالاتى كه [نسبت به پدر و مادرتان] در دلهاى شماست [از خود شما] آگاهتر است، اگر مردم شايستهاى باشيد [ولى نيت شما درباره پدر و مادر ناپسند باشد، يا حقى از آنان ضايع كنيد، اما پشيمان شويد و به خدا بازگرديد، شايسته است]؛ زيرا او نسبت به بازگشتكنندگان بسيار آمرزنده است.
وَ آتِ ذَا الْقُرْبيٰ حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً
26و حق خويشاوندان و حق تهيدست و از راه مانده را بپرداز، و هيچگونه اسراف و ولخرجى مكن.
إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً
27بىترديد اسراف كنندگان و ولخرجان، برادران شياطيناند، و شيطان همواره نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است.
وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَيْسُوراً
28و اگر [به خاطر تهيدستى و فقر] بايد از آنان [كه به پرداخت حقشان سفارش شدى] روى بگردانى [و اين روى گردانى] براى طلب رزقى است كه از سوى پروردگارت رسيدن به آن را اميد دارى؛ پس با آنان [تا رسيدن رزق خدا] سخنى نرم و اميدوار كننده بگو.
وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِليٰ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً
29و دستت را [چون بخيلان به نشانه اينكه قدرت انفاق چيزى را به تهيدستان ندارى] برگردنت بسته مدار و [آن چنان هم در انفاق] دست و دل باز مباش [كه چيزى براى معاش خودت باقى نماند] كه در نتيجه [نزد شايستگان] نكوهيده [و در زندگى خويش] درمانده گردى.
إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً
30يقينا پروردگارت رزق را براى هر كه بخواهد وسعت مىدهد، و [براى هر كه بخواهد] تنگ مىگيرد؛ زيرا او به [مصلحت] بندگانش آگاه و بيناست.
وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً
31فرزندانتان را از بيم تنگدستى نكشيد؛ ما به آنان روزى مىدهيم، يقينا كشتن آنان گناهى بزرگ است.
وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنيٰ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلاً
32و نزديك زنا نشويد كه كارى بسيار زشت و راهى بد است.
وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً
33و كسى را كه خدا كشتنش را حرام كرده [و به جانش حرمت نهاده] جز به حق نكشيد، و هر كس مظلوم [و به ناحق] كشته شود، براى وارثش تسلطى بر قاتل [جهت خونخواهى، ديه و عفو] قرار دادهايم، پس وارث مقتول نبايد در كشتن زياده روى كند؛ زيرا او [با قوانين صحيح و درستى چون ديه و قصاص] مورد حمايت قرار گرفته است.
وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْئُولاً
34و به مال يتيم تا زمانى كه به سن بلوغ و رشدش برسد، جز به بهترين شيوه نزديك نشويد؛ و به عهد و پيمان وفا كنيد، زيرا [روز قيامت] درباره پيمان بازخواست خواهد شد.
وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذٰلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً
35و هنگامى كه [جنسى را] پيمانه مىكنيد، پيمانه را كامل بدهيد، و [اجناس قابل وزن را] با ترازوى درست و صحيح وزن كنيد، اين براى شما بهتر و فرجامش نيكوتر است.
وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً
36و از چيزى كه به آن علم ندارى [بلكه برگرفته از شنيدهها، سادهنگرىها، خيالات و اوهام است] پيروى مكن؛ زيرا گوش و چشم و دل [كه ابزار علم و شناخت واقعىاند] مورد بازخواست اند.
وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً
37و در زمين، با تكبر و سرمستى راه مرو كه تو هرگز نمىتوانى [با قدمهايت] زمين را بشكافى، و هرگز در بلندى قامت نمىتوانى به كوهها برسى.
كُلُّ ذٰلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً
38همه اين كارها [كه در آيات قبل بيان شد] گناهش نزد پروردگارت ناپسند است.
ذٰلِكَ مِمَّا أَوْحيٰ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقي فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً
39اين [احكام و مطالب] از حكمتهايى است كه پروردگارت به تو وحى كرده است، و با خدا معبودى ديگر قرار مده كه نكوهيده و رانده [شده از رحمت] در دوزخ افكنده شوى.
أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً
40[اى مشركان!] آيا پروردگارتان [با ترجيح دادن شما بر خود] شما را به [دارا بودن] پسران، برگزيده و براى خود از فرشتگان، دخترانى برگرفته؟ يقينا [از روى دروغ و اتهام] سخنى بزرگ [و ناروا] مىگوييد.
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هٰذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً
41به راستى در اين قرآن [داستانها، حكمتها و موعظههاى] گوناگون بيان كرديم تا متذكر و هوشيار شوند؛ ولى آنان را جز رميدن نمىافزايد.
قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِليٰ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً
42بگو: اگر آن گونه كه مىگويند، باخدا خدايانى بود، در آن هنگام به سوى صاحب عرش راهى مىجستند [تا قدرتش را تصاحب كنند.]
سُبْحانَهُ وَ تَعاليٰ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً
43او از آنچه مىگويند، منزه و بسيار برتر و والاتر است.
تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لٰكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً
44آسمانها ى هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست، او را تسبيح مىگويند، وهيچ چيزى نيست مگر اينكه همراه با ستايش، تسبيح او مىگويد، ولى شما تسبيح آنها را نمىفهميد، يقينا او بردبار و بسيار آمرزنده است.
وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً
45و هنگامى كه قرآن بخوانى، ميان تو و آنان كه به آخرت ايمان ندارند، پردهاى نامرئى قرار مىدهيم [كه به سزاى لجاجت و كفرشان از فهم آن محروم شوند.]
وَ جَعَلْنا عَليٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَليٰ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً
46و بر دلهايشان پوششهايى مىگذاريم تا آن را نفهمند و در گوشهايشان سنگينى مىنهيم [تا آن را از روى حقيقت نشنوند]؛ و چون پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد كنى با حالت رميدگى از تو روى مىگردانند.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَ إِذْ هُمْ نَجْويٰ إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً
47هنگامى كه [وقت قرآن خواندنت] به تو گوش مىدهند، ما به هدفى كه براى آن گوش مىدهند داناتريم، و نيز هنگامى كه رازگويى مىكنند [به كارشان آگاهتريم] آن زمان كه [آن] ستمگران [به يكديگر] مىگويند: شما [اگر از او پيروى كنيد] جز از مردى جادو شده پيروى نمىكنيد.
انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً
48بنگر چگونه تو را به صفاتى [چون شاعر، كاهن، ساحر ومجنون] وصف مىكنند در نتيجه گمراه شدند، بنابراين قدرت ندارند راهى [به سوى هدايت] يابند.
وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً
49و گفتند؛ هنگامى كه ما استخوان [هايى جدا از هم و ريز ريز] و پوسيده شديم، آيا به طور قطع در آفرينشى جديد برانگيخته مىشويم؟!
قُلْ كُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِيداً
50بگو: [اينكه سهل و آسان است] شما سنگ شويد يا آهن،
أَوْ خَلْقاً مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُسَهُمْ وَ يَقُولُونَ مَتيٰ هُوَ قُلْ عَسيٰ أَنْ يَكُونَ قَرِيباً
51يا آفريدهاى از آنچه در ذهنتان [حيات يافتنش] بزرگ مىنمايد [بدون ترديد با آفرينشى جديد برانگيخته مىشويد] بىدرنگ خواهند گفت: چه كسى ما را بر مىگرداند؟ بگو: همان كسى كه اولين بار شما را آفريد. پس سرهاى خود را [به عنوان ريشخند و استهزا] به سوى تو مىجنبانند و مىگويند: [اين زنده شدن دوباره] چه زمانى خواهد بود؟ بگو: شايد نزديك باشد.
يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً
52روزى كه شما را [از ميان گورها براى ورود به عرصه قيامت] فرا مىخواند، پس [فرا خواندنش را] در حالى كه او را سپاس و ستايش مىگوييد، اجابت مىكنيد، وگمان مىبريد كه [در دنيا يا در برزخ] جز اندكى درنگ نكردهايد.
وَ قُلْ لِعِبادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِيناً
53و به بندگانم بگو: سخنى را كه نيكوتر است، بگويند؛ زيرا شيطان ميان آنان [به سبب سخنان زشت و بىمنطق] دشمنى و نزاع مىافكند، زيرا شيطان همواره براى انسان دشمنى آشكار است.
رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِنْ يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً
54پروردگارتان به شما داناتر است، اگر بخواهد شما را مورد رحمت قرار مىدهد و اگر بخواهد عذابتان مىكند. و ما تو را بر آنان نگهبان و كارساز نفرستادهايم.
وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَليٰ بَعْضٍ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً
55و پروردگارت به هر كه [و هر چه] در آسمانها و زمين است، داناتر است. و به يقين برخى از پيامبران را بر برخى ديگر برترى داديم وبه داود زبور عطا كرديم.
قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً
56بگو: كسانى را كه به جاى خدا [معبودان خود] پنداشتيد، بخوانيد [تا بفهميد كه] آنها نمىتوانند آسيب و گزندى را از شما دفع كنند، و نه [آن را از شما به ديگرى] انتقال دهند.
أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِليٰ رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً
57كسانى [از فرشتگان، پريان و ارواح را] كه آنان [به عنوان معبود] مىپرستند [خود آنان براى رفع نيازمندىهايشان] به سوى پروردگارشان وسيله مىجويند، تا كدامشان نزديكتر باشد، و به رحمت او اميد دارند، و از عذابش مىترسند؛ زيرا عذاب پروردگارت شايسته پرهيز است.
وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِيداً كانَ ذٰلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً
58هيچ شهرى [از شهرهاى ياغيان و مفسدان] نيست مگر آنكه آن را پيش از قيامت [به عذاب] نابود مىكنيم يا به عذابى سخت دچار مىسازيم. انجام اين كار در كتاب [لوح محفوظ] نگاشته شده است.
وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآياتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَيْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآياتِ إِلَّا تَخْوِيفاً
59و [اى پيامبر!] هيچ چيز، ما را از فرستادن معجزات [كه همواره مشركان و كافران خواهان آنند] باز نداشت جز اينكه پيشينيان، آن معجزات را تكذيب كردند [و به اين سبب نابود شدند؛ واينان هم اگر به سويشان آيد، تكذيب مىكنند ونابود مىشوند.] و به قوم ثمود [ازلابلاى سنگهاى كوه] ناقه داديم كه معجزهاى روشن بود، ولى به آن ستم كردند [و او را از پا درآوردند وبه عذاب مبتلا شدند] و ما معجزات را جز براى هشدار دادن به مردم نمىفرستيم.
وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْياناً كَبِيراً
60و [ياد كن] هنگامى را كه به تو گفتيم: يقينا پروردگارت [از هر جهت] به مردم احاطه كامل دارد و آن خوابى را كه به تو نشان داديم و نيز درخت لعنت شده در قرآن را [كه مصداقش درخت زقوم، بنىاميه، طاغيان و ياغيانند] جز براى آزمايش مردم قرار نداديم؛ و ما آنان را [از عاقبت شرك و كفر] هشدار مىدهيم، ولى در آنان جز طغيانى بزرگ نمىافزايد!!
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً
61و [ياد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. پس همه سجده كردند مگر ابليس كه گفت: آيا براى كسى كه او را از گل آفريدى، سجده كنم؟!
قالَ أَ رَأَيْتَكَ هٰذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِليٰ يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلاً
62[سپس] گفت: مرا خبر ده اين كسى كه او را بر من برترى دادى [سببش چه بود؟] اگر تا قيامت مهلتم بخشى، بىترديد فرزندانش را جز اندكى لجام مىزنم [و به دنبال خود به عرصه هلاكت و نابودى مىكشم.]
قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً
63خدا فرمود: برو كه از آنان هر كس تو را پيروى كند، قطعا دوزخ كيفرتان خواهد بود، كيفرى سخت و كامل.
وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً
64از آنان هر كه را توانستى با آوازت [به سوى باطل] برانگيز، و [براى راندنشان به سوى طغيان و گناه] با سوارهها و پيادههايت بر آنان بانگ زن، و با آنان [از راه سوق دادنشان به حرام] در اموال و [از طريق وسوسه كردنشان به زنا] در اولاد شريك شو، و به آنان وعده [دروغ] بده [كه از قيامت، حسابرسى، بهشت و دوزخ خبرى نيست] و شيطان آنان را جز از روى باطل و دروغ وعده نمىدهد.
إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفيٰ بِرَبِّكَ وَكِيلاً
65[ولى آگاه باش كه] يقينا تو را بر بندگانم هيچ تسلطى نيست، و كافى است كه پروردگارت نگهبان و كارساز [آنان] باشد.
رَبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ كانَ بِكُمْ رَحِيماً
66پروردگارتان كسى است كه كشتىها را در دريا براى شما روان مىكند تا [با رفتن از اقليمى به اقليم ديگر] از رزقش بطلبيد؛ زيرا او همواره به شما مهرباناست.
وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَي الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الْإِنْسانُ كَفُوراً
67و زمانى كه در دريا سختى و آسيبى به شما رسد، هر كه را جز او مىخوانيد ناپديد و گم مىشود، و هنگامى كه شما را [با سوق دادنتان] به سوى خشكى نجات دهد [از خدا] روى مىگردانيد. و انسان [با اينكه الطاف خدا را همواره در زندگى خود لمس مىكند] بسيار ناسپاس است.
أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ وَكِيلاً
68آيا ايمن هستيد از اينكه شما را در كنار خشكى [در زمين] فرو برد، يا بر شما توفانى از شن و سنگريزه فرستد، سپس براى خود حافظ و نگهبانى نيابيد؟!
أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ يُعِيدَكُمْ فِيهِ تارَةً أُخْريٰ فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُمْ بِما كَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنا بِهِ تَبِيعاً
69يا ايمن هستيد از اينكه بار ديگر شما را به دريا برگرداند، پس توفانى سخت كه با خود ريگ و سنگ مىآورد بر شما فرستد و به سبب اينكه ناسپاسى كرديد غرقتان كند؟ آن گاه در برابر كار ما براى خود پىگير و دفاع كنندهاى نخواهيد يافت.
وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَليٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلاً
70به يقين فرزندان آدم را كرامت داديم، و آنان را در خشكى و دريا [بر مركبهايى كه در اختيارشان گذاشتيم] سوار كرديم، و به آنان از نعمت هاى پاكيزه روزى بخشيديم، وآنان را بر بسيارى از آفريدههاى خود برترى كامل داديم.
يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَءُونَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً
71[ياد كن] روزى را كه هر گروهى از مردم را با پيشوايشان مىخوانيم؛ پس كسانى كه نامه اعمالشان را به دست راستشان دهند، پس آنان نامه خود را [با شادى و خوشحالى] مىخوانند و به اندازه رشته ميان هسته خرما مورد ستم قرار نمىگيرند.
وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْميٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْميٰ وَ أَضَلُّ سَبِيلاً
72و كسى كه در اين دنيا كوردل باشد، در آخرت هم كوردل و گمراهتر است.
وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً
73و نزديك بود كه تو را از آنچه به تو وحى كرديم، بلغزانند تا غير آن را از روى افترا به ما نسبت دهى و در اين صورت، تو را دوست خود مىگرفتند.
وَ لَوْلا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً
74و اگر تو را ثابت قدم نمىداشتيم، همانا نزديك بود اندكى به سوى آنان متمايل شوى.
إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصِيراً
75در آن صورت دو برابر در دنيا و دو برابر در آخرت عذاب به تو مىچشانديم، آن گاه براى خود در برابر ما ياورى نمىيافتى.
وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها وَ إِذاً لا يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلَّا قَلِيلاً
76و نزديك بود [مشركان] تو را از اين سرزمين حركت دهند تا از آن بيرونت كنند، و در آن صورت پس از تو جز مدتى اندك درنگ نمىكردند [و بعد از آن دچار عذاب خدا مىشدند.]
سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِيلاً
77[مهلت نيافتن دشمنان جز مدتى اندك] شيوهاى است كه همواره درباره [امتهاى] پيامبرانى كه پيش از تو فرستاديم [جارى] بوده است، و براى شيوه ما هيچ دگرگونى و تغييرى نخواهى يافت.
أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِليٰ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً
78نماز را از ابتداى تمايل خورشيد به جانب مغرب [كه شروع ظهر شرعى است] تا نهايت تاريكى شب بر پا دار، و [نيز] نماز صبح را [اقامه كن] كه نماز صبح مورد مشاهده [فرشتگان شب و فرشتگان روز] است.
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسيٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً
79و پاسى از شب را براى عبادت و بندگى بيدار باش كه اين افزون [بر واجب] ويژه توست، اميد است پروردگارت تو را [به سبب اين عبادت ويژه] به جايگاهى ستوده برانگيزد.
وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً
80و بگو: پروردگارا! مرا [در هر كار و شغلى] به نيكى وارد كن و به نيكى بيرون آور و برايم از نزد خود نيرويى يارى دهنده قرار ده.
وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً
81و بگو: حق آمد و باطل نابود شد؛ بىترديد باطل نابود شدنى است.
وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً
82و ما از قرآن آنچه را براى مؤمنان مايه درمان ورحمت است، نازل مىكنيم وستمكاران را جز خسارت نمىافزايد.
وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَي الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأيٰ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً
83و زمانى كه به انسان نعمت مىبخشيم [از ما] روى بگرداند و خود را مغرورانه از ما دور كند، و هنگامى كه آسيبى به او برسد [به سبب بىايمانى و غفلت از قدرت و رحمت ما] بسيار نوميد و مأيوس شود.
قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَليٰ شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْديٰ سَبِيلاً
84بگو: هر كس بر پايه خلق و خوى و عادتهاى اكتسابى خود عمل مىكند، پس پروردگارتان به كسى كه راه يافتهتر است، داناتر است.
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً
85و از تو درباره روح مىپرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است، و از دانش و علم جز اندكى به شما ندادهاند.
وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنا وَكِيلاً
86و اگر بخواهيم قطعا آنچه را به تو وحى كردهايم [از يادها و نوشتهها] محو مىكنيم، آن گاه در برابر ما [براى بازگرفتنش] كارسازى براى خود نخواهى يافت.
إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبِيراً
87[ولى محو نشدن قرآن از يادها و نوشتهها، نيست] مگر رحمتى از سوى پروردگارت، به يقين فضل او بر تو همواره بزرگ است.
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَليٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً
88بگو: قطعا اگر جن و انس گرد آيند كه مانند اين قرآن را بياورند، نمىتوانند مانندش را بياورند، و اگر چه پشتيبان يكديگر باشند.
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِي هٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبيٰ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً
89و همانا در اين قرآن براى [هدايت] مردم از هر مثل و داستانى به صورتهاى گوناگون بيان كرديم، ولى بيشتر مردم جز انكار وكفران [آن نعمت عظيم را] نخواستند.
وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً
90و گفتند: ما به تو ايمان نمىآوريم، مگر آنكه از اين سرزمين [خشك و سوزان مكه] چشمهاى پر آب و جوشان روان سازى!!
أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً
91يا براى تو باغى از درختان خرما و انگور باشد كه از لابه لاى آنها نهرها روان كنى.
أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلاً
92يا آسمان را آن گونه كه گمان كردهاى [قدرت دارى] پاره پاره بر سر ما بيفكنى، يا خدا و فرشتگان را رو به روى ما آورى.
أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقيٰ فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّي تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولاً
93يا خانهاى از طلا براى تو باشد، يا در آسمان بالا روى، و بالا رفتنت را باور نمىكنيم تا آنكه نوشتهاى بر ما نازل كنى كه آن را بخوانيم!! بگو: پروردگارم منزه است [از اينكه خواستههاى سبك مغزان ياوهگو را پاسخ دهد] آيا من جز بشرى فرستاده هستم؟ [كه مرا براى هدايت شما فرستادهاند، نه براى اينكه درخواستهاى بىمورد شما را پاسخ دهم.]
وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُديٰ إِلَّا أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً
94و چيزى مردم را زمانى كه هدايت به سويشان آمد از ايمان آوردن باز نداشت، جز اينكه گفتند: آيا خدا بشرى را به پيامبرى برانگيخته است؟
قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً
95بگو: اگر در زمين [به جاى بشر] فرشتگانى بودند كه با آرامى راه مىرفتند، يقينا فرشتهاى را از آسمان براى آنان به پيامبرى نازل مىكرديم [زيرا هدايتگر هر گروهى بايد از جنس خودشان باشد.]
قُلْ كَفيٰ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً
96بگو: كافى است كه خدا ميان من و شما [در صدق نبوتم] شاهد باشد؛ چون او به بندگانش آگاه و بيناست.
وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَليٰ وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمًّا مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِيراً
97و هر كه را خدا هدايت كند، پس او هدايت يافته است، و آنان را كه خدا [به كيفر لجبازى و عنادشان] گمراه سازد، هرگز در برابر خدا براى آنان ياورانى نخواهى يافت، و آنان را روز قيامت در حالى كه به رو در افتادهاند، كور و لال و كر محشور مىكنيم، جايگاهشان دوزخ است، هرگاه [شعله] آتشش فرو نشيند، شعلهاى ديگر بر آنان مىافزاييم.
ذٰلِكَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآياتِنا وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً
98اين كيفر آنانست، به سبب اينكه به آيات ما كافر شدند و گفتند: آيا ما وقتى استخوان [جدا از هم و ريز ريز] و پوسيده شديم، با آفرينش جديد برانگيخته خواهيم شد؟
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ قادِرٌ عَليٰ أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَيْبَ فِيهِ فَأَبَي الظَّالِمُونَ إِلَّا كُفُوراً
99آيا ندانستند خدايى كه آسمانها و زمين را آفريد، مىتواند مانند آنان را [پس از پوسيده شدن] بيافريند؟ براى آنان مدتى معين قرار داده كه هيچ ترديدى در آن نيست، ولى [اين] ستمكاران جز انكار [قيامت و تكذيب محشور شدن در آن] را نخواستند.
قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً
100[به اين كافران و مغروران به امور مادى دلفريب] بگو: اگر شما مالك خزينههاى رحمت پروردگارم [مانند باران، اموال، ارزاق و...] بوديد، در آن صورت از ترس [تهىدستى و كمشدنش] از انفاق كردن آن بخل مىورزيديد؛ و انسان همواره بسيار بخيل و تنگنظر است.
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسيٰ تِسْعَ آياتٍ بَيِّناتٍ فَسْئَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ إِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا مُوسيٰ مَسْحُوراً
101و به راستى به موسى آن گاه كه نزد بنى اسرائيل آمد، نه معجزه روشن داديم، پس از [آگاهان] بنى اسرائيل بپرس [كه آن معجزهها چه بود؟] پس فرعون [با ديدن معجزات] به او گفت: اى موسى! بىترديد من تو را جادوشده مىپندارم!!
قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هٰؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ وَ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً
102موسى گفت: مسلما تو مىدانى اين معجزهها را كه بصيرتآور هستند، جز پروردگار آسمانها و زمين نازل نكرده است، و اى فرعون! قطعا من تو را هلاك شده مىپندارم.
فَأَرادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِيعاً
103پس [به دنبال اين گفتگو] فرعون تصميم گرفت آنان را از آن سرزمين برانگيزد و بيرون كند، ولى ما او و همه كسانى را كه با او بودند، غرق كرديم.
وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرائِيلَ اسْكُنُوا الْأَرْضَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفِيفاً
104و پس از فرعون به بنىاسرائيل گفتيم: در اين سرزمين ساكن شويد، زمانى كه وعده آخرت برسد، همه شما را با هم [به صحراى قيامت] مىآوريم.
وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِيراً
105و قرآن را به حق نازل كرديم و به حق نازل شد، و تو را جز مژدهرسان و بيم دهنده نفرستاديم.
وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَليٰ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلاً
106و قرآن را [جدا جدا و] بخش بخش قرار داديم تا آن را با درنگ و تأمل بر مردم بخوانى و آن را به تدريج [برپايه حوادث، پيشآمدها و نيازها] نازل كرديم.
قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْليٰ عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً
107بگو: به آن ايمان بياوريد يا نياوريد [براى آن يكسان است]، همانا كسانى كه پيش از [نزول] آن معرفت و دانش يافتهاند، زمانى كه بر آنان مىخوانند، سجدهكنان به رو در مىافتند.
وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً
108و مىگويند: منزه و پاك است پروردگارمان بىترديد وعده پروردگارمان [به پاداش مؤمنان و كيفر مجرمان] قطعا انجام شدنى است.
وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً
109و گريهكنان به رو در مىافتند و [شنيدن قرآن] بر فروتنى و خشوعشان مىافزايد.
قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمٰنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنيٰ وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذٰلِكَ سَبِيلاً
110بگو: خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد، هر كدام را بخوانيد [ذات يكتاى او را خواندهايد] نيكوترين نامها [كه اين دو نام هم از آنهاست] فقط ويژه اوست. و نماز خود را با صداى بلند و نيز با صداى آهسته مخوان و ميان اين دو [صدا] راهى ميانه بجوى.
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً
111و بگو: همه ستايشها ويژه خداست كه نه فرزندى گرفته و نه در فرمانروايى شريكى دارد و نه او را به سبب ناتوانى و ذلت يار و ياورى است. و او را بسيار بزرگ شمار.
سوره الکهف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَليٰ عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً
1به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ همه ستايشها ويژه خداست كه اين كتاب را بر بندهاش نازل كرد و براى آن هيچ گونه انحراف و كژى قرار نداد.
قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً
2[كتابى] است درست و استوار [و برپادارنده مصالح حيات انسان] تا از سوى خود [ستمكاران را] به عذابى سخت بيم دهد، و مؤمنانى را كه كارهاى شايسته انجام مىدهند، مژده دهد كه براى آنان پاداشى نيكوست.
ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً
3كه در آن پاداش جاودانه ماندگارند.
وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً
4و [نيز] كسانى را كه گفتند: خدا [براى خود] فرزندى گرفته است، [به آتش دوزخ] بيم دهد.
ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً
5نه آنان به اين [سخن خرافى و بىپايه] يقين و دانشى دارند و نه پدرانشان [بلكه گفتارشان از روى جهل و نادانى است] چه بزرگ سخنى است كه [از روى افترا] از دهانشان بيرون مىآيد؛ آنان جز دروغ نمىگويند.
فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَليٰ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً
6شايد تو مىخواهى اگر [اين معاندان لجوج] به اين سخن [كه قرآن كريم است] ايمان نياورند، خود را از شدت اندوه هلاك كنى!!
إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً
7مسلما ما آنچه را [از درخت، نبات، حيوان، دريا و ديگر آثار] روى زمين است، زينت زمين قرار داديم تا آنان را آزمايش كنيم كه كدامشان از جهت عمل نيكوترند.
وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعِيداً جُرُزاً
8و بىترديد ما آنچه را روى زمين است، سرانجام خاك بىگياه خواهيم كرد.
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً
9آيا گمان كردى كه اصحاب كهف و رقيم از نشانههاى شگفتانگيز ما بودند؟ [چنين نيست؛ زيرا ما را در پهن دشت هستى نشانههايى شگفتانگيزتر از اصحاب كهف است.]
إِذْ أَوَي الْفِتْيَةُ إِلَي الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً
10[ياد كن] هنگامى را كه [آن] جوانان در غار پناه گرفتند و گفتند: پروردگارا! رحمتى از نزد خود به ما عطا كن، و براى ما در كارمان زمينه هدايتى فراهم آور.
فَضَرَبْنا عَلَي آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً
11پس ساليانى چند در آن غار، خواب را بر گوشهايشان چيره ساختيم.
ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصيٰ لِما لَبِثُوا أَمَداً
12سپس آنان را [از خواب] برانگيختيم تا مشخص كنيم كدام يك از آن دو گروه، مدت درنگشان را [در غار] به شمار مىآورند؟
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُديً
13ما خبر [عبرتآموز] شان را به حق و درستى براى تو بيان مىكنيم: آنان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و ما بر هدايتشان افزوديم.
وَ رَبَطْنا عَليٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً
14و دلهايشان را [با يقين به حقايق] محكم و استوار ساختيم؛ آن گاه [كه در برابر شرك و بتپرستى] به پا خاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است، هرگز جز او معبودى را نمىپرستيم كه اگر بپرستيم سخنى گزاف و دور از حق گفتهايم: [كه با خدا معبودى ديگر وجود دارد.]
هٰؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَريٰ عَلَي اللَّهِ كَذِباً
15اينان قوم [نادان و بىمنطق] ما هستند كه به جاى خدا معبودانى برگرفتند، چرا بر حقانيت معبودانشان دليلى روشن نمىآورند؟ پس ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد [كه خدا داراى شريك است] كيست؟
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَي الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً
16و [پس از مشورت و گفتگو با يكديگر چنين گفتند:] اكنون كه از آنان و آنچه غير خدا مىپرستند، كناره گرفتهايد، پس به اين غار پناه گيريد تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در كارتان آسايش و آسانى فراهم آورد.
وَ تَرَي الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذٰلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً
17و خورشيد را مىبينى كه وقتى طلوع مىكند، از سمت راست غارشان متمايل مىشود، و وقتى غروب مىكند، سمت چپشان را ترك مىكند، و آنان در محل وسيعى از آن غارند [كه نسيم مطبوعش آنان را فرا مىگيرد]؛ اين از نشانههاى [قدرت] خداست. خدا هر كه را هدايت كند، راه يافته است و هر كه را گمراه نمايد، هرگز براى او ياور و دوست هدايت كنندهاى نخواهى يافت.
وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً
18و آنان را گمان مىكنى كه بيدارند، در حالى كه خوابند، و آنان را به جانب راست و جانب چپ مىگردانيم، و سگشان دو دستش را در آستانه غار گسترانيده است. اگر بر آنان آگاه مىشدى از آنان روى برتافته و مىگريختى و همه وجودت از [ديدن] آنان پر از ترس مىشد.
وَ كَذٰلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَي الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكيٰ طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً
19و همان گونه [كه با قدرت خود خوابشان كرديم، از خواب] بيدارشان نموديم تا ميان خود از يكديگر [از حادثه اتفاق افتاده] بپرسند. گويندهاى از آنان گفت: چه اندازه [در خواب] ماندهايد؟ [برخى] گفتند: يك روز يا پارهاى از روز را ماندهايم. [و برخى ديگر] گفتند: پروردگارتان به اندازهاى كه ماندهايد، داناتر است، پس يكى از خودتان را با اين پولتان به شهر روانه كنيد و او بايد با تأمل بنگرد كداميك [از مغازهداران شهر] غذايش پاكيزهتر است؟ پس غذايى از آن برايتان بياورد، و او بايد [در رفت، برگشت و داد و ستد] دقت و نرمى و لطف نشان دهد و احدى را از حال شما آگاه نكند.
إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً
20زيرا اگر بر شما دست يابند، سنگسارتان مىكنند يا شما را به آيين خود برمىگردانند، و در آن صورت هرگز رستگار نخواهيد شد.
وَ كَذٰلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَليٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً
21و اينگونه [مردم آن شهر را به وسيله آن سكه قديمى] از حال آنان آگاه كرديم تا بدانند كه وعده خدا [در برانگيختن مردگان در روز قيامت] حق است و در برپا شدن قيامت هيچ ترديدى نيست. هنگامى كه [كاشفان غار] ميان خودشان در كار آنان نزاع و ستيز داشتند، پس [يك گروه] گفتند: ساختمانى به روى [جايگاه] آنان بنا كنيد [تا از ديدهها پنهان بمانند] البته پروردگارشان به آنان داناتر است. ولى آنان كه بر كارشان [نسبت به اصحاب كهف] پيروز شدند، گفتند: به يقين مسجدى بر روى [جايگاه] آنان بنا خواهيم كرد.
سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلَّا مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً
22به زودى خواهند گفت: سه نفر بودند، چهارمين آنان سگشان بود. و مىگويند: پنج نفر بودند، و ششمين آنان سگشان بود، در حالى كه [اين اظهار نظرهاى بىدليل] تير به تاريكى انداختن است. و مىگويند: هفت نفر بودند، هشتمين آنان سگشان بود. بگو: پروردگارم به شماره آنان آگاهتر است، جز اندكى كسى شماره آنان را نمىداند. پس درباره آنان بحث و مجادله مكن مگر بحث و مجادلهاى ظاهر، و در مورد آنان از هيچ كس نظر مخواه.
وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذٰلِكَ غَداً
23و هرگز درباره چيزى مگو كه: من فردا آن را انجام مىدهم،
إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسيٰ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هٰذا رَشَداً
24مگر اينكه [بگويى: اگر] خدا بخواهد. و هرگاه [گفتن انشاءالله را] از ياد بردى، پروردگات را ياد كن و بگو: اميد است پروردگارم مرا به چيزى كه از اين به صواب و مصلحت نزديكتر باشد، راهنمايى كند.
وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً
25[اصحاب كهف] سيصد سال در غارشان ماندند و نه سال به آن افزودند.
قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً
26بگو: خدا به مدتى كه ماندند داناتر است، [براى اينكه] غيب آسمانها و زمين ويژه اوست، چه بينا و چه شنواست، براى اهل آسمانها و زمين سرپرست و ياورى جز او نيست و احدى را در فرمانروايىاش بر جهان هستى شريك نمىگيرد.
وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً
27و آنچه از كتاب پروردگارت به تو وحى شده است، بخوان. براى كلماتش تبديل كنندهاى نيست، و هرگز جز او ملجأ و پناهى نخواهى يافت.
وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً
28با كسانى كه صبح و شام، پروردگارشان را مىخوانند در حالى كه همواره خشنودى او را مىطلبند، خود را پايدار و شكيبا دار، و در طلب زينت و زيور زندگى دنيا ديدگانت [از التفات] به آنان [به سوى ثروتمندان] برنگردد، و از كسى كه دلش را [به سبب كفر و طغيانش] از ياد خود غافل كردهايم و از هواى نفسش پيروى كرده و كارش اسراف و زيادهروى است، اطاعت مكن.
وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً
29و بگو: [سخن] حق [كه قرآن است] فقط از سوى پروردگار شماست؛ پس هر كه خواست ايمان بياورد، و هر كه خواست كافر شود، به يقين ما براى ستمكاران آتشى آماده كردهايم كه سراپردههايش بر آنان احاطه دارد، و اگر [از شدت تشنگى] استغاثه كنند با آبى چون مس گداخته كه چهرهها را بريان مىكند [به استغاثه آنان] جواب گويند، بد آشاميدنى و بد جايگاهى است.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً
30مسلما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند [پاداششان داده خواهد شد] زيرا ما پاداش كسانى را كه كار نيكو كردهاند، تباه نمىكنيم.
أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَي الْأَرائِكِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً
31براى آنان بهشتهاى جاودانى است كه از زير درختانش نهرها جارى است، در حالى كه در آنجا بر تختها تكيه دارند با دستبندهايى از طلا آراسته مىشوند، و جامههايى سبز از ديباى نازك و ستبر مىپوشند، چه پاداش خوبى و چه آسايشگاه نيكويى.
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً
32و براى مشركان [كه از معبودان باطل دم مىزنند و دل به دنياى فانى بستهاند] مثلى بزن: دو مرد را كه به يكى از آنان دو باغ انگور داديم و اطراف آن دو باغ را با درختان خرما پوشانديم و فاصله ميان آن دو باغ را كشتزارى قرار داديم؛
كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً
33هر يك از اين دو باغ ميوهاش را مىداد و چيزى از آن ميوه نمىكاست، و ميان آن دو باغ، نهرى [پر آب] روان كرديم.
وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً
34و براى او ميوه [فراوان] بود، پس [مغرورانه] به رفيقش در حالى كه با او گفتگو مىكرد، گفت: من مال و ثروتم از تو بيشتر است و از جهت نفرات نيرومندترم.
وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً
35و در حالى كه [به سبب غرور و عصيان] بر خويشتن ستمكار بود، به باغش وارد شد [و] گفت: گمان نمىبرم كه اين باغ هرگز نابود شود؛
وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِليٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً
36و گمان نمىكنم كه قيامت برپا شود، و اگر هم [بر فرض] به پروردگارم بازگردانده شوم، يقينا در بازگشت، جايگاهى بهتر از اين را خواهم يافت.
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً
37رفيقش در حالى كه با او گفتگو مىكرد به او گفت: آيا به آنكه تو را از خاك سپس از نطفه آفريد، آن گاه تو را به صورت مردى درست و نيكو درآورد، كافر شدهاى؟
لٰكِنَّ هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً
38من [اقرار قلبى دارم كه:] اوست خدا پروردگار من و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمىگيرم؛
وَ لَوْلا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً
39و چرا وقتى به باغ خود وارد شدى، نگفتى: آنچه خدا بخواهد [صورت مىپذيرد] و هيچ نيرويى جز به وسيله خدا نيست؛ اگر مرا از جهت ثروت و فرزند كمتر از خودت مىبينى.
فَعَسيٰ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً
40اميد است پروردگارم بهتر از باغ تو را به من عطا كند و از آسمان آسيبى دقيق و حساب شده بر باغ تو فرستد تا به صورت زمينى صاف و بىگياه و لغزنده شود؛
أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً
41يا آب آن در زمين فرو رود كه هرگز نتوانى آن را به دست آورى.
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَليٰ ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَليٰ عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً
42[عاقبت آن مغرور مشرك، به عذاب خدا دچار شد] و تمام ميوههايش از بين رفت، پس در حالى كه همه داربستها فرو ريخته، [و تاكها روى آن بود] و در [حسرت] هزينههاى [فراوانى كه] متحمل شده بود، دو دستش را زير و رو مىكرد، مىگفت: اى كاش من احدى را با پروردگارم شريك نگرفته بودم.
وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً
43و برايش گروهى نبود كه او را در برابر خدا يارى دهند، و خودش هم قدرت نداشت كه عذاب را از خود برطرف كند.
هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً
44در آنجا [كه گرفتارى از همه سو انسان را احاطه مىكند] يارى دادن ويژه خداى به حق است. او از جهت پاداش بهتر و از نظر تأمين كردن عاقبت نيكوتر است.
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللَّهُ عَليٰ كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً
45و زندگى دنيا را براى آنان وصف كن كه [در سرعت زوال و ناپايدارى] مانند آبى است كه آن را از آسمان نازل كنيم، پس گياه زمين به وسيله آن [به طور انبوه و در هم پيچيده] برويد، [و طراوت و سرسبزى شگفتانگيزى پديد آورد] آن گاه [در مدتى كوتاه] خشك و ريز ريز شود كه بادها آن را به هر سو پراكنده كنند؛ و خدا بر هر كارى تواناست.
الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً
46مال و فرزندان، آرايش و زيور زندگى دنيا هستند، ولى اعمال شايسته پايدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ اميد داشتن به آنها نيكوتر است.
وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَي الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً
47و [ياد كن] روزى را كه كوهها را [از محل استقرارشان] برانيم و نابود كنيم، و زمين را هموار و آشكار ببينى، و همه آنان را [براى ورود به عرصه قيامت] محشور مىكنيم، و هيچ يك از آنان را وانمىگذاريم.
وَ عُرِضُوا عَليٰ رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً
48و صف كشيده بر پروردگارت عرضه مىشوند [به آنان گويند:] همانا [تنها] نزد ما آمديد، همان گونه كه نخستين بار شما را [تنها] آفريديم [شما در توانمندى ما نسبت به زنده كردن مردگان ترديد داشتيد]، بلكه مىپنداشتيد براى حسابرسى اعمال شما موعدى قرار نخواهيم داد.
وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَي الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهٰذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً
49كتاب [اعمال] هر كسى [در برابر ديدگانش] نهاده مىشود، پس مجرمان را مىبينى كه از آنچه در آن است هراسان و بيمناكند و مىگويند: اى واى بر ما، اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته است مگر آنكه آن را به حساب آورده؟! و هر عملى را انجام دادهاند، حاضر مىيابند، و پروردگارت به هيچ كس ستم نخواهدكرد.
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً
50و [ياد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. پس همه سجده كردند، جز ابليس كه از گروه جن بود، پس او از دايره فرمان پروردگارش بيرون رفت. [با اين حال] آيا او و نسلش را به جاى من سرپرست و ياور خود مىگيريد، در حالى كه آنها دشمن شمايند؟! [ابليس ونسلش] براى ستمكاران، بد جايگزينى [به جاى خدا] هستند.
ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً
51من ابليس و نسلش را در آفرينش آسمانها و [در پديد آوردن]، زمين و در آفرينش خودشان شاهد و گواه نگرفتم [تا ياريم دهند]؛ و من گمراه كنندگان را يار و مددكار خود نگرفتهام.
وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً
52و [ياد كن] روزى را كه [خدا به مشركان] مىگويد: كسانى [چون فرشتگان، جن و بتها را] كه مىپنداشتيد شريكان من [در قدرت و ربوبيت] هستند، صدا بزنيد [تا شما را از عذاب نجات دهند] و پس آنان را صدا مىزنند، ولى پاسخشان را نمىدهند و ميان آنان و معبودهايشان هلاكتگاهى قرار مىدهيم [كه هر نوع رابطهاى را بين آنان ناممكن خواهد ساخت.]
وَ رَأَي الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً
53مجرمان، آتش را مىبينند ويقين مىكنند كه در آن خواهند افتاد و راه بازگشتى از آن نمىيابند.
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هٰذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً
54بىترديد در اين قرآن از هر گونه مثلى براى مردم بيان كرديم [ولى مردم به انكار آنها برخاستند]؛ و انسان از هر چيزى [با اصرار بر يك اعتقاد بىپايه] برخوردش [خصمانهتر و] ستيزهجو تر است.
وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُديٰ وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً
55و هنگامى كه هدايت به سوى مردم آمد، چيزى مانع ايمان آوردن آنان و درخواست آمرزش از پروردگارشان نشد، مگر [كبر و دشمنى آنان با حق كه در چنان فضايى آكنده از كبر و دشمنى گويى انتظار مىبردند] كه روشهاى [جارى ما در عذاب] پيشينيان [متكبر كفر پيشه] به سراغشان آيد، يا عذاب روياروى به آنان رسد [تا آن زمان ايمان بياورند و درخواست آمرزش كنند.]
وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ يُجادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً
56و ما پيامبران را جز مژدهرسان و بيمدهنده نمىفرستيم، و آنان كه كافرند به وسيله سخن باطل، ستيزهجويى و نزاع مىكنند تا به وسيله آن حق را تباه كنند! و آيات من و عذابهايى كه به آن بيمشان دادهاند، به مسخره گرفتند.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَليٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَي الْهُديٰ فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً
57و كيست ستمكارتر از كسى كه به وسيله آيات پروردگارش پند داده شود، ولى از آنها روى برگرداند و دستآورد پيشين خود را [كه كفر، جدال و ستيز با حق است] فراموش كند؟ به راستى ما بر دلهاى آنان پوششهايى قرار دادهايم تا قرآن را نفهمند، و در گوشهايشان سنگينى نهاديم [تا آن را نشنوند]؛ و اگر آنان را به راه هدايت فراخوانى، هرگز و هيچگاه هدايت نيابند.
وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤاخِذُهُمْ بِما كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً
58و پروردگارت بسيار آمرزنده [و] صاحب رحمت است. اگر مىخواست آنان را به كيفر گناهانى كه مرتكب شدهاند، مؤاخذه كند، قطعا در عذابشان شتاب مىنمود [اما چنين نمىكند]، بلكه آنان را وعدهگاهى است كه هرگز در برابر آن كمترين پناهگاهى نخواهند يافت.
وَ تِلْكَ الْقُريٰ أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً
59و آن شهرها [يى كه داستانشان را بر تو خوانديم] هنگامى كه اهل آنها [با كفر و تكذيب آيات خدا] به خود ستم ورزيدند، هلاكشان كرديم، و براى هلاكتشان وقتى معلوم مقرر نموديم.
وَ إِذْ قالَ مُوسيٰ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّي أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً
60و [ياد كن] هنگامى را كه موسى به جوان [خدمت گزار] خود گفت: همواره مىروم تا به محل برخورد آن دو دريا برسم [چه اينكه زود برسم] يا روزگارى طولانى به سفرم ادامه دهم، [در هر حال مىروم تا براى تحصيل دانش بيشتر، عبد صالح حق را بيابم.]
فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً
61پس هنگامى كه به محل برخورد دو دريا رسيدند، ماهى خود را [كه براى خوردن فراهم كرده بودند] از ياد بردند، [آن] ماهى راه خود را [به طور سرازير] در دريا پيش گرفت.
فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هٰذا نَصَباً
62وقتى [از آنجا] گذشتند، موسى به خدمت گزارش گفت: غذاى صبحگاهى ما را بياور كه از اين سفرمان سختى و خستگى بسيار ديديم.
قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَي الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً
63خدمت گزارش گفت: آيا ندانستى چون كنار آن سنگ جاى گرفتيم، من ماهى را از ياد بردم و آن با وضعى شگفتانگيز راه خود را در دريا گرفت و رفت، و جز شيطان از خاطرم نبرد كه آن را به ياد داشته باشم.
قالَ ذٰلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَليٰ آثارِهِما قَصَصاً
64موسى گفت: اين [جاى فراموش كردن ماهى] همان است كه ما در طلبش بوديم. پس با پى گرفتن جاى پاى خود [از راهى كه آمده بودند] برگشتند.
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً
65پس بندهاى از بندگان ما را يافتند كه او را از نزد خود رحمتى داده و از پيشگاه خود دانشى ويژه به او آموخته بوديم.
قالَ لَهُ مُوسيٰ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَليٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً
66موسى به او گفت: آيا [اذن مىدهى كه] من تو را [به اين هدف] پيروى كنم كه از آنچه به تو آموختهاند، مايه رشدى به من بياموزى؟
قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً
67گفت: [اى موسى!] تو هرگز نمىتوانى بر همراهى من شكيبايى ورزى.
وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَليٰ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً
68و چگونه مىتوانى بر چيزى كه به آن احاطه [علمى] ندارى شكيبايى ورزى؟
قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً
69گفت: اگر خدا بخواهد، مرا شكيبا خواهى يافت، و هيچ فرمانى را از تو مخالفت نخواهم كرد.
قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّي أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً
70گفت: [اى موسى!] اگر دنبال من آمدى، از هيچ چيز از من مپرس تا خودم درباره [حقيقت] آن با تو آغاز سخن كنم.
فَانْطَلَقا حَتَّي إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً
71پس هر دو به راه افتادند تا وقتى كه در كشتى سوار شدند، او شكافى در كشتى ايجاد كرد. موسى گفت: آيا آن را شكافتى تا سرنشينانش را غرق كنى؟ به راستى كه كارى بسيار زشت كردى!
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً
72گفت: [اى موسى!] آيا نگفتم كه تو هرگز نمىتوانى بر همراهى من شكيبايى ورزى؟
قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً
73گفت: مرا بر آنچه از ياد بردم، مؤاخذه مكن و در كارم به من سخت مگير.
فَانْطَلَقا حَتَّي إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً
74پس [هر دو] به راه افتادند تا [زمانى كه] به نوجوانى برخوردند؛ پس [بنده ما] او را كشت. موسى گفت: آيا شخص بىگناهى را بدون آنكه كسى را كشته باشد، كشتى؟ به راستى كه كارى بسيار ناپسند مرتكب شدى!