گفت: [اى موسى!] آيا نگفتم كه تو هرگز نمىتوانى بر همراهى من شكيبايى كنى؟
گفت: بعد از اين اگر چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من مصاحبت مكن [براى آنكه] از جانب من به عذر قابل قبولى رسيدهاى [و براى جدا شدن از من دليل قاطعى دارى.]
پس [هر دو] به راه افتادند تا هنگامى كه به مردم شهرى رسيدند، از مردمش خوراك خواستند و آنان از اينكه آن دو را مهمان كنند، خوددارى كردند. پس در آن شهر، ديوارى يافتند كه مىخواست فرو ريزد، پس او آن را [به گونهاى] استوار كرد [كه فرو نريزد]. موسى گفت: اگر مىخواستى براى تعمير آن ديوار، مزدى مىگرفتى [كه براى خود خوراك فراهم آوريم.]
گفت: [اى موسى!] اكنون زمان جدايى ميان من و توست؛ به زودى تو را به تفسير و علت آنچه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى، آگاه مىكنم.
اما آن كشتى، از بىنوايانى بود كه [با آن] در دريا كار مىكردند و در برابرشان پادشاهى بود كه هر كشتى سالم و بىعيبى را غاصبانه تصرف مىكرد، من خواستم معيوبش كنم [تا به دست آن ستمگر نيفتد.]
و اما [آن] نوجوان [كه او را كشتم]، پدر و مادرش مؤمن بودند، پس ترسيدم كه آن دو را [در آينده] به طغيان و كفر بكشاند.
پس خواستيم پروردگارشان پاكتر و مهربانتر از او را به آنان عوض دهد.
و اما آن ديوار از دو نوجوان يتيم در اين شهر بود، و زيرش گنجى متعلق به آن دو قرار داشت، و پدرشان مردى شايسته بود، پس پروردگارت خواست كه آن دو يتيم به حد رشد رسند وگنجشان را به سبب مهر [ى كه] پروردگارت [به آن دو] داشت بيرون آورند؛ و من اين را از پيش خود انجام ندادم. اين است تفسير و علت آنچه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى.
و از تو درباره ذوالقرنين مىپرسند؛ بگو: به زودى بخشى از سرگذشت او را [به وسيله آياتى از قرآن] براى شما مىخوانم.
ما به او در زمين، قدرت و تمكن داديم و از هر چيزى [كه براى رسيدن به هدفهايش نيازمند به آن بود] وسيلهاى به او عطا كرديم.
پس [با توسل به وسيله] راهى را [براى سفر به غرب] دنبال كرد.
تا زمانى كه به محل غروب خورشيد رسيد [منظره غروب] خورشيد را چنين يافت كه در چشمهاى گرم و لجنآلود غروب مىكند، و نزد آن قومى را يافت [كه فساد و ستم مىكردند]. گفتيم: اى ذوالقرنين! يا [اين قوم را به كيفر فساد و ستمشان] عذاب مىكنى و يا در ميانشان شيوهاى نيك در پيش مىگيرى.
ذوالقرنين گفت: اما هر كه [با كفر، فساد و گناه] ستم كرده عذابش مىكنيم، آن گاه به سوى پروردگارش بازگردانده مىشود، پس او را عذابى سخت خواهد كرد.
و اما هر كه ايمان آورده و كار شايسته انجام داده است، پس بهترين پاداش براى اوست، و ما هم از سوى خود تكليفى آسان به او خواهيم داد.
پس [باز هم با توسل به وسيله] راهى را [براى سفر به شرق] دنبال كرد.
تا زمانى كه به محل طلوع خورشيد رسيد، آن را يافت كه بر قومى طلوع مىكند كه در برابر آن پوششى [از مسكن و لباس] براى آنان قرار ندادهايم.
[سرگذشت ذوالقرنين و ملتها] اينگونه [بود]، و يقينا ما به آنچه [از وسايل و امكانات مادى و معنوى] نزد او بود، احاطه [علمى] داشتيم.
سپس [با توسل به وسيله] راهى را [براى سفر ديگر] دنبال كرد.
تا زمانى كه ميان دو كوه رسيد، نزد آن دو كوه، قومى را يافت كه هيچ سخنى را به آسانى نمىفهميدند.
[آنان با رمز، اشاره و با هر وسيلهاى كه ممكن بود] گفتند: اى ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج [با كشتن و غارت و تخريب] در اين سرزمين فساد مىكنند؛ آيا مىپذيرى كه ما مزدى برايت قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدى بسازى؟
گفت: آنچه پروردگارم مرا در آن تمكن و قدرت داده [از مزد شما] بهتر است؛ پس شما مرا با نيرويى يارى دهيد [تا] ميان شما و آنان سدى سخت و استوار قرار دهم.
براى من قطعههاى [بزرگ] آهن بياوريد [و در شكاف اين دو كوه بريزيد، پس آوردند و ريختند] تا زمانى كه ميان آن دو كوه را همسطح و برابر كرد، گفت: [در كورهها] بدميد تا وقتى كه آن [قطعههاى آهن] را چون آتش سرخ كرد. گفت: برايم مس گداخته شده بياوريد تا روى آن بريزم.
[هنگامى كه سد ساخته شد] يأجوج و مأجوج نتوانستند بر آن بالا روند، و نتوانستند در آن رخنهاى وارد كنند.
[ذوالقرنين پس از پايان يافتن كار سد] گفت: اين رحمتى است از پروردگار من، ولى زمانى كه وعده پروردگارم فرا رسد، آن را درهم كوبد [و به صورت خاكى مساوى با زمين قرار دهد]، و وعده پروردگارم حق است.
و در آن روز كه برخى با برخى ديگر درهم و مخلوط موج مىزنند، رهايشان مىكنيم و در صور دميده شود، پس همه آنان را [در عرصه قيامت] گرد مىآوريم.
و دوزخ را در آن روز [به صورتى بسيار ترسناك] براى كافران آشكار مىكنيم.
همان كسانى كه ديده [بصيرت] شان از ياد من در پرده [غفلت] بود، و نمىتوانستند [سخن خدا را] بشنوند.
آيا كسانى كه كافرند، پنداشتهاند كه بندگان مرا به جاى من سرپرستان خود مىگيرند [براى آنان در دنيا و آخرت كارى انجام مىدهند؟! چنين نيست قطعا] ما دوزخ را براى پذيرايى كافران آماده كردهايم.
بگو: آيا شما را از زيانكارترين مردم از جهت عمل آگاه كنم؟
[آنان] كسانى هستند كه كوششان در زندگى دنيا به هدر رفته [و گم شده است] در حالى كه خود مىپندارند، خوب عمل مىكنند.
آنان كسانى هستند كه آيات پروردگارشان و ديدار [قيامت و محاسبه اعمال] را به وسيله او منكر شدند، [و] در نتيجه اعمالشان تباه و بىاثر شده است، و روز قيامت ميزانى براى [محاسبه اعمال] آنان برپا نمىكنيم.
اين است [وضع و حال زيانكاران] به سبب آنكه كفر ورزيدند و آيات من و پيامبرانم را به مسخره گرفتند.
مسلما كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، بهشتهاى فردوس جاى پذيرايى آنان است.
در آن جاودانهاند و از آن درخواست انتقال به جاى ديگر نمىكنند.
بگو: اگر دريا براى [نوشتن] كلمات پروردگارم [كه مخلوقات او هستند] مركب شود، پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان يابد، يقينا دريا پايان مىيابد، و اگرچه مانند آن دريا را به كمك بياوريم.
بگو: جز اين نيست كه من هم بشرى مانند شمايم كه به من وحى مىشود كه معبود شما فقط خداى يكتاست؛ پس كسى كه ديدار [پاداش و مقام قرب] پروردگارش را اميد دارد، پس بايد كارى شايسته انجام دهد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نكند.
سوره مریم
به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ كهيعص
[آياتى كه بر تو خوانده مىشود] ياد رحمت پروردگارت بر بندهاش زكرياست.
هنگامى كه پروردگارش را با دعايى پنهان خواند،
گفت: پروردگارا! به راستى استخوانم سست شده و [موى] سرم از پيرى سپيد گشته، و پروردگارا! هيچگاه درباره دعا به پيشگاهت [از اجابت] محروم و بىبهره نبودم.
و همانا من پس از خود از خويشاوندانم بيمناكم، و همسرم [از شروع زندگى] نازا بوده است، پس مرا از سوى خود فرزندى عطا كن.
كه از من و خاندان يعقوب ارث ببرد، و او را پروردگارا! [از هر جهت] مورد رضايت [خود] قرار ده.
اى زكريا! ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است، مژده مىدهيم، [و] پيش از اين همنامى براى او قرار ندادهايم.
گفت: پروردگارا! چگونه برايم پسرى خواهد بود در حالى كه همسرم نازا بوده است و خود نيز از پيرى به فرتوتى رسيدهام؟!
[فرشته وحى به او] گفت: چنين است [كه گفتى، ولى] پروردگارت فرمود: اين [كار] بر من آسان است، و همانا تو را پيش از اين در حالى كه چيزى نبودى آفريدم.
گفت: پروردگارا! براى من نشانهاى قرار ده. گفت: نشانه تو اين است كه سه شبانهروز در حالى كه سالم هستى، قدرت سخن گفتن با مردم نخواهى داشت.
پس [به دنبال ناتوانى از سخن گفتن] از عبادتگاهش بر قومش درآمد و به آنان اشاره كرد كه صبح و شام خدا را تسبيح گوييد.
اى يحيى! كتاب را به قوت و نيرومندى بگير؛ و به او در حالى كه كودك بود، حكمت داديم.
و از سوى خود مهرورزى [به همه مردم] و پاكى و شايستگى [به او عطا كرديم] و او همواره پرهيزكار بود.
و به پدر و مادرش نيكوكار بود و سركش و نافرمان نبود.
و بر او سلام باد روزى كه زاده شد، و روزى كه مىميرد، و روزى كه زنده برانگيخته مىشود.
و در اين كتاب [سرگذشت] مريم را ياد كن هنگامى كه از خانوادهاش [در] مكان شرقى كناره گرفت.
و جدا از آنان پوشش و پردهاى براى خود قرار داد. و ما روح خود را به سوى او فرستاديم، پس براى او [به صورت] بشرى خوش اندام و معتدل نمودار شد.
مريم گفت: همانا من از تو به [خداى] رحمان پناه مىبرم، اگر پرهيزكار هستى [از من فاصله بگير.]
گفت: جز اين نيست كه من فرستاده پروردگار تو هستم براى آنكه پسرى پاك و پاكيزه به تو ببخشم.
گفت: چگونه براى من پسرى خواهد بود در حالى كه نه هيچ بشرى با من ازدواج كرده است و نه بدكار بودهام.
گفت: چنين است [كه گفتى، ولى] پروردگارت فرموده است: اين كار بر من آسان است و [فرزندى بدون ازدواج به او بخشيدن] براى اين [است] كه او را نشانهاى [از قدرت خود] براى مردم و رحمتى از سوى خود قرار دهيم؛ و اين كار شدنى است.
پس به عيسى حامله شد و به خاطر او در مكانى دور كناره گرفت.
آن گاه درد زاييدن، او را به ناچار به جانب درخت خرما كشانيد؛ [در آن حال] گفت: اى كاش پيش از اين ميمردم و يكسره از خاطرهها فراموش شده بودم.
پس كودك از زير [پاى] او ندايش داد: غمگين مباش كه پروردگارت از زير [پاى] تو نهر آبى پديد آورده است [تا بياشامى و شستشو كنى.]
و تنه خرما را به سوى خود بجنبان تا برايت خرماى تازه و از بار چيده بريزد.
پس [از آن خرما] بخور و [از آن نهر] بياشام و خاطرت را شاد و خوش دار، و اگر از مردم كسى را ديدى [كه درباره نوزادت پرسيد] بگو: من براى [خداى] رحمان روزه [سكوت] نذر كردهام، پس هرگز امروز با هيچ انسانى سخن نخواهم گفت.
آن گاه نوزاد را در حالى كه [در آغوشش] حمل مىكرد، نزد قومش آورد. گفتند: اى مريم! به راستى كه تو كارى شگفت [و بىسابقه و ناپسندى] مرتكب شدهاى.
اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت بدكاره بود [اين طفل را از كجا آوردهاى؟]
پس مريم به نوزاد اشاره كرد [كه از او بپرسيد.] گفتند: چگونه با كودكى كه در گهواره است، سخن بگوييم؟!
نوزاد [از ميان گهواره] گفت: بىترديد من بنده خدايم، به من كتاب عطا كرده و مرا پيامبر قرار داده است.
و هر جا كه باشم بسيار بابركت و سودمندم ساخته، و مرا تا زندهام به نماز و زكات سفارش كرده است.
و مرا نسبت به مادرم نيكوكار [و خوشرفتار] گردانيده و گردنكش و تيرهبختم قرار نداده است.
و سلام بر من روزى كه زاده شدم، و روزى كه مىميرم، و روزى كه زنده برانگيخته مىشوم.
اين است عيسى بن مريم، همان قول حق كه [يهود و نصارى] درباره او در ترديدند.
خدا را نسزد كه هيچ فرزندى [براى خود] برگيرد؛ او منزه است؛ چون پديد آمدن چيزى را اراده كند، فقط به آن مىگويد: باش، پس بىدرنگ موجود مىشود.
[عيسى گفت:] بىترديد خدا [ى يكتا] پروردگار من و شماست؛ پس او را بپرستيد [كه] اين راهى راست است.
ولى گروههايى از ميان آنان [درباره عيسى] اختلاف كردند، پس واى بر كسانى كه [با افراط در شأن عيسى] كافر شدند از حضور در روزى بزرگ!
آنان روزى كه به سوى ما مىآيند [نسبت به حقايق] چه شنوا و چه بينا مىشوند، ولى امروز ستمكاران در گمراهى آشكارند.
و آنان را از روز حسرت- آن گاه كه كار از كار بگذرد- بترسان، در حالى كه آنان در بىخبرى [شديدى] هستند و ايمان نمىآورند.
يقينا ماييم كه زمين و همه كسانى را كه روى آن قرار دارند به ميراث مىبريم و [همه] به سوى ما بازگردانده مىشوند.
و در اين كتاب، [سرگذشت] ابراهيم را ياد كن، به راستى او بسيار راستگو و پيامبر بود.
آن گاه كه به پدر [خوانده] اش گفت: پدرم! چرا چيزى را كه نمىشنود و نمىبيند و نمىتواند هيچ آسيب و گزندى را از تو برطرف كند، مىپرستى!؟
پدرم! همانا براى من [از طريق وحى] دانشى آمده كه تو را نيامده؛ بنابراين از من پيروى كن تا تو را به راهى راست راهنمايى كنم.
پدرم! شيطان را مپرست؛ زيرا شيطان همواره نسبت به خدا نافرمان است.
پدرم! به يقين مىترسم كه عذابى از سوى [خداى] رحمان به تو برسد، و در نتيجه همنشين شيطان شوى.
گفت: اى ابراهيم! آيا تو از معبودهاى من روى گردانى؟ اگر [از بت ستيزى] باز نايستى، قطعا تو را سنگسار مىكنم، و [تا از من آسيبى به تو نرسيده] زمانى طولانى از من دور شو.
ابراهيم گفت: سلام بر تو، به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مىخواهم؛ زيرا او همواره نسبت به من بسيار نيكوكار و مهربان است.
و من از شما و معبودانى كه به جاى خدا مىخوانيد، كناره مىگيرم و پروردگارم را مىخوانم، اميد است در خواندن پروردگارم [از اجابت او] محروم و بىبهره نباشم.
پس هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مىپرستيدند، كناره گرفت، اسحاق ويعقوب را به او بخشيديم وهر يك را پيامبر قرار داديم.
و به آنان از رحمت خود بخشيديم، وبراى آنان [در ميان مردم] نامى نيك و ستايشى والامرتبه قرار داديم.
و در اين كتاب، [سرگذشت] موسى را ياد كن، بىترديد او انسانى خالص شده و فرستادهاى پيامبر بود.
و او را از جانب راست طور ندا كرديم، و او را در حالى كه با وى راز گفتيم، مقرب خود قرار داديم.
و از رحمت خود برادرش هارون را كه داراى مقام پيامبرى بود، به او بخشيديم.
و در اين كتاب، [سرگذشت] اسماعيل را ياد كن، كه او راست وعده و فرستادهاى پيامبر بود.
و همواره خانوادهاش را به نماز و زكات فرمان مىداد، و نزد پروردگارش پسنديده بود.
و در اين كتاب، [سرگذشت] ادريس را ياد كن، كه او بسيار راستگو و پيامبر بود.
و او را به جايگاه و مقام بلندى ارتقا داديم.
اينان كسانى از پيامبران بودند كه خدا به آنان نعمت داد، از نسل آدم و از نسل كسانى كه با نوح در كشتى سوار كرديم و از نسل ابراهيم و اسرائيل و از كسانى كه آنان را هدايت كرديم و برگزيديم؛ هنگامى كه آيات [خداى] رحمان بر آنان خوانده مىشد، سجده كنان و گريان به رو مىافتادند.
سپس بعد از آنان نسلى جايگزين [آنان] شد كه نماز را ضايع كردند و از شهوات پيروى نمودند؛ پس به زودى [كيفر] گمراهى خود را [كه عذابى دردناك است] خواهند ديد.
مگر آنان كه توبه كرده و ايمان آورده و كار شايسته انجام دادهاند، پس آنان به بهشت درآيند و ذرهاى مورد ستم قرار نمىگيرند.
بهشتهاى جاويدى كه [خداى] رحمان به بندگانش وعده داده در حالى كه اكنون از نظرها پنهان است، يقينا وعده خدا آمدنى است.
در آنجا كلام لغو و بيهودهاى نمىشنوند، بلكه آنچه مىشنوند فقط سلام و درود است؛ و در آنجا صبح و شام، رزقشان براى آنان [آماده] است.
اين است بهشتى كه به هر كس از بندگان خود كه پرهيزكار باشد، به ميراث مىدهيم.
و [اى رسول خدا! ما فرشتگان] جز به فرمان پرودگارت نازل نمىشويم. [آگاهى به] آنچه مربوط به آينده ماست و آنچه مربوط به گذشته ماست وآنچه ميان گذشته و آينده است، ويژه اوست؛ و پروردگارت هيچگاه فراموشكار نيست.
[اوست] پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو قرار دارد؛ پس او را بپرست و بر پرستيدنش شكيبا باش. آيا براى او همنامى مىدانى [كه او هم پروردگار آسمانها و زمين باشد؟!]
و انسان مىگويد: آيا زمانى كه بميرم به راستى زنده [از خاك] بيرونم مىآورند؟
آيا انسان به ياد نمىآورد [و توجه ندارد] كه ما او را پيش از اين در حالى كه چيزى نبود، آفريديم.
پس به پروردگارت سوگند، آنان را [كه بدون دليل و از روى جهل و نادانى منكر زنده شدن مردگانند] با شياطين محشور مىكنيم، سپس آنان را در حالى كه به زانو درآمدهاند، گرداگرد دوزخ حاضر خواهيم كرد.
آن گاه از هر گروهى آنان را كه بر خداى رحمان عاصى و سركشتر بودهاند، بيرون مىكشيم.
سپس ما به كسانى كه براى سوختن در دوزخ سزاوارترند، داناتريم.
و هيچ كس از شما نيست مگر آنكه وارد دوزخ مىشود، [ورود همگان به دوزخ] بر پروردگارت مسلم و حتمى است.
سپس آنان را كه [از كفر، شرك، فساد و گناه] پرهيز كردند، نجات مىدهيم، و ستمكاران را كه به زانو درافتادهاند، در دوزخ رها مىكنيم.
و هنگامى كه آيات روشن ما را بر آنان مىخوانند، كافران به آنان كه ايمان آوردهاند، مىگويند: كدام يك از ما دو گروه، جايگاهش [از جهت مادى] بهتر و مجلس انسش [از لحاظ اجتماعى و سياسى] نيكوتر است؟
و چه بسيار اقوامى را پيش از آنان هلاك كرديم كه لوازم زندگى بهتر [و منظر] و ظاهرى [خوشنماتر و] نيكوتر داشتند.
بگو: آنان كه در گمراهى قرار دارند، بايد [خداى] رحمان [بر پايه سنت جارى خود] به آنان مهلتى معين دهد، تا زمانى كه آنچه را به آنان وعده دادهاند ببينند، يا عقوبت و شكنجه [در دنيا] را يا عذاب قيامت را؛ پس به زودى خواهند دانست چه كسى جايگاهش بدتر و سپاهش ناتوانتر است؟!
و آنان كه هدايت يافتهاند، خدا بر هدايتشان مىافزايد، و اعمال شايسته پايدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ بازدهى نيكوتر است.
آيا ديدى آن كسى را كه به آيات ما كافر شد وگفت: [به خاطر انتخاب آيين شرك و كفر] به من مال و اولاد بسيار خواهند داد؟
آيا [او درباره رسيدن به مال و اولاد بسيار] بر غيب آگاهى يافته، يا پيمانى [بر اين عطاى فراوان] از سوى [خداى] رحمان دريافت نموده است؟
اين چنين نيست [كه او مىگويد]، ما به زودى آنچه را مىگويد [در پرونده عملش] خواهيم نوشت و عذابش را همواره ادامه خواهيم داد.
و آنچه را كه [از مال و فرزند] مىگويد، از او به ميراث مىبريم، و تنها نزد ما خواهد آمد.
و به جاى خدا معبودانى گرفتند تا براى آنان مايه عزت و توانمندى باشد.
چنين نيست، به زودى [آن معبودان] پرستش آنان را انكار مىكنند و دشمنشان خواهند شد.
آيا ندانستهاى كه ما شيطانها را بر كافران فرستاديم تا آنان را به شدت به سوى گناهان و شهوات برانگيزند.
بنابراين بر [شكست و هلاكت] آنان شتاب مكن، ما [همه اعمال و رفتار حتى لحظات عمرشان را] به دقت شماره مىكنيم [تا مهلتشان تمام شود و به كيفر آنچه همواره مرتكب مىشدند، برسند.]
[ياد كن] روزى را كه پرهيزكاران را به ضيافت و ميهمانى [خداى] رحمان گرد مىآوريم.
و مجرمان را تشنه به سوى دوزخ مىرانيم.
[شفيعان در آن روز] قدرت بر شفاعت ندارند مگر كسانى [مانند پيامبران، امامان، فرشتگان و اوليا] كه از نزد [خداى] رحمان، پيمانى [بر اذن شفاعت] گرفته باشند.
و [مشركان] گفتند: [خداى] رحمان براى خود فرزندى گرفته است.
به راستى كه چيزى بسيار زشت و نسبتى بس ناروا [به ميان] آوردهايد.
نزديك است آسمانها از اين [ادعاى بىاصل و سخن ناروا] پاره پاره شوند، و زمين بشكافد، و كوهها به شدت در هم بشكنند و فرو ريزند!!
به خاطر آنكه براى [خداى] رحمان فرزندى ادعا كردهاند.
و [خداى] رحمان را نسزد كه فرزندى اختيار كند.
هيچ كس در آسمانها و زمين نيست مگر اينكه [ذاتا] بنده [و مملوك] به سوى [خداى] رحمان مىآيد.
به يقين همه آنان را [با قدرت و دانشش كنترل و] احاطه نموده و درست و دقيق شماره كرده است.
و روز قيامت همه آنان تنها به پيشگاه او مىآيند.
قطعا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، به زودى [خداى] رحمان براى آنان [در دلها] محبتى قرار خواهد داد.
جز اين نيست كه ما اين [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختيم تا به وسيله آن پرهيزكاران را مژده دهى و مردم ستيزهجو را بترسانى.
و چه بسيار ملتها را پيش از آنان [به سبب طغيانشان] هلاك كرديم. آيا كسى از آنان را مىيابى، يا هيچ زمزمه و صدايى آهسته از آنان مىشنوى؟
سوره طه
به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ طه
ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به مشقت و زحمت افتى؛
[بلكه آن را نازل كرديم] تا براى كسى كه [از خدا] مىترسد، زمينه توجه و يادآورى باشد.
در حالى كه به تدريج از سوى كسى نازل شده كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده است.
[خداى] رحمان بر تخت فرمانروايى و تدبير امور آفرينش چيره و مسلط است.
آنچه در آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو و آنچه زير زمين است، فقط در سيطره مالكيت و فرمانروايى اوست.
و اگر سخن خود را با صداى بلند آشكار كنى [يا پنهان بدارى، براى خدا يكسان است]؛ زيرا او پنهان وپنهانتر را مىداند.
خداى يكتاست كه جز او هيچ معبودى نيست، نيكوترين نامها فقط ويژه اوست.
و آيا سرگذشت موسى به تو رسيده است؟
هنگامى كه آتشى ديد، پس به خانوادهاش گفت: درنگ كنيد؛ بىترديد من آتشى ديدم [مىروم] شايد شعلهاى از آن را برايتان بياورم يا نزد آتش [براى پيدا كردن راه] راهنمايى بيابم.
پس چون به آن آتش رسيد، ندا داده شد: اى موسى!
به يقين اين منم پروردگار تو، پس كفش خود را از پايت بيفكن؛ زيرا تو در وادى مقدس طوى هستى.
و من تو را [به پيامبرى] برگزيدم، پس به آنچه وحى مىشود، گوش فرا دار.
همانا! من خدايم كه جز من معبودى نيست، پس مرا بپرست و نماز را براى ياد من برپا دار.
بىترديد قيامت كه مىخواهم زمان وقوعش را پنهان بدارم، آمدنى است، تا هر كس را برابر تلاش و كوششى كه مىكند، پاداش دهند.
پس مبادا آنكه از هواى نفسش پيروى كرده و [به اين سبب] به قيامت ايمان ندارد، تو را [از توجه به آن] باز دارد كه هلاك مىشوى.
و اى موسى! اين [قطعه چوب] در دست راستت چيست؟
گفت: اين عصاى من است، بر آن تكيه مىزنم، و با آن برگ درختان را براى گوسفندانم فرو مىريزم و مرا در آن نيازهاى ديگرى هم هست.
خدا فرمود: اى موسى! آن را بيفكن.
پس آن را افكند، ناگهان مارى عظيم شد كه به سرعت مىشتافت.
خدا فرمود: آن را بگير و مترس كه بىدرنگ آن را به كيفيت اولش باز مىگردانيم.
و دستت را در گريبانت كن تا بدون هيچ عيبى [چون برص و پيسى] سفيد و درخشان بيرون آيد، [آن] معجزهاى ديگر است.
تا برخى از بزرگترين معجزات خود را به تو نشان دهيم.
به سوى فرعون برو؛ زيرا او [در برابر خدا] سركشى كرده است.
گفت: پروردگارا! سينهام را [براى تحمل اين وظيفه سنگين] گشاده گردان،
و كارم را برايم آسان ساز،
و گرهى را [كه مانع روان سخن گفتن من است] از زبانم بگشاى،
[تا] سخنم را بفهمند،
و از خانوادهام دستيارى برايم قرار ده،
هارون، برادرم را
پشتم را به او محكم كن،
واو را در كارم شريك گردان،
تا تو را [در ميان مشركان از داشتن شريك] بسيار و فراوان تنزيه كنيم،
وبسيار به يادت باشيم،
بىترديد تو به ما بينايى.
خدا فرمود: اى موسى! به يقين خواستهات به تو عطا شد.
و بىترديد يك بار ديگر هم به تو احسان كرديم.
آن زمان كه به مادرت آنچه را كه بايد الهام مىشد، الهام كرديم؛
كه او را در صندوق بگذار، پس او را به دريا بينداز تا دريا او را به ساحل اندازد، تا دشمن من و دشمن او، وى را برگيرد. و محبوبيتى از سوى خود بر تو انداختيم تا [همگان به تو علاقه و محبت ورزند و آنچه را انجام دادم براى اين بود كه] با مراقبت كامل من پرورش يابى [و ساخته شوى.]
آن گاه كه خواهرت به سوى كاخ فرعون رفت، و گفت: آيا شما را به كسى كه از اين نوزاد سرپرستى كند، راهنمايى كنم؟ پس تو را به مادرت برگردانديم تا خوشحال و شاد شود و غم و غصه نخورد، و كسى [از فرعونيان] را كشتى و ما تو را از اندوه [و نگرانى بر ارتكاب قتل آن مشرك] نجات داديم، و چنان كه بايد امتحانت نموديم، پس ساليانى در ميان اهل مدين ماندى، سپس اى موسى! بر اساس تقدير الهى [براى انتخاب شدن به مقام پيامبرى اينجا] آمدى،
و تو را براى [اجراى اهداف] خود ساختم [و انتخاب كردم.]
تو و برادرت با معجزات من [براى هدايت گمراهان] برويد، و درباره ذكر من [كه ابلاغ وحى است] سستى نورزيد.
هر دو به سوى فرعون برويد؛ زيرا او [در برابر خدا] سركشى كرده است.
پس گفتارى نرم گفتار به او گوييد، اميد است كه هوشيار شود و [آيين حق را بپذيرد] يا بترسد [و از سركشى باز ايستد.]
گفتند: پروردگارا! ما مىترسيم كه [پيش از دعوت كردنش به حق] با سختگيرى و شكنجه بر [ضد] ما پيشى گيرد يا بر سركشى خود بيفزايد.
خدا فرمود: نترسيد كه من بىترديد با شما هستم [سخن او و شما را] مىشنوم و [اعمالتان را] مىبينم.
بنابراين [بدون بيم و هراس] به سوى او برويد و بگوييد: ما دو نفر فرستاده پروردگار تو هستيم، پس بنىاسرائيل را [از قيد بندگى و بردگى خود آزاد كرده] با ما روانه كن و آنان را شكنجه مكن، به راستى ما از سوى پروردگارت معجزهاى آوردهايم؛ و درود بر كسى باد كه از هدايت [حق] پيروى كند.
مسلما و يقينا به ما وحى شده است كه: عذاب بر كسى است كه [آيات حق و پيامبران را] تكذيب كند و از آن رو برگرداند.
فرعون گفت: اى موسى! پروردگار شما دو نفر كيست؟
گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى، آفرينش [ويژه] او را [آن گونه كه سزاوارش بود] به وى عطا كرده، سپس هدايت نمود.
فرعون [به جاى دنبال كردن بحث خداشناسى، مطلب را منحرف كرد و] گفت: پس حال امتهاى پيشين چگونه است؟
موسى گفت: علم و دانش به [حال] آنان در كتابى [مانند لوح محفوظ] نزد پروردگار من است، كه پروردگارم [بر پايه آن در پاداش دادن و كيفر نمودن] نه اشتباه مىكند و نه از ياد مىبرد.
همان كسى كه زمين را براى شما بسترى گسترده قرار داد، و براى شما در آن [به خاطر آسان شدن رفت و آمدتان] راههايى پديد آورد، و از آسمان آبى نازل كرد، پس به وسيله آن انواعى از روييدنىهاى گوناگون بيرون آورديم.
[خود از اين نعمت هاى فراوان] بخوريد و دامهايتان را بچرانيد، يقينا در اين امور نشانههايى [بر توحيد، ربوبيت و قدرت خدا] براى صاحبان خرد است.
شما را از زمين آفريديم، و به آن باز مىگردانيم، و بار ديگر از آن بيرونتان مىآوريم.
و بىترديد ما همه معجزات خود را [كه در ارتباط با نبوت موسى و هدايت مردم بود] به فرعون نشان داديم، ولى آنها را تكذيب كرد و به پذيرفتنش رضايت نداد.
گفت: اى موسى! آيا به سوى ما آمدهاى تا ما را به وسيله جادويت از سرزمينمان بيرون كنى؟
قطعا ما جادويى مانند آن برايت مىآوريم، پس ميان ما و خودت در جايى هموار و صاف كه نه ما از آن تخلف كنيم و نه تو، وعدهگاهى قرار ده.
موسى گفت: وعدهگاه شما روز جشن است [روزى كه] همه مردم را پيش از ظهر گرد هم مىآورند.
پس فرعون [از مجلس مناظره با موسى] برگشت، پس نيرنگش را [كه جادوگران و ابزار جادويشان بود] گرد آورد، سپس به وعدهگاه باز آمد.
موسى به فرعون و فرعونيان گفت: واى بر شما، بر خدا دروغ نبنديد [كه بتها شريك اويند واين معجزات افسون وجادو است] كه با عذابى شديد ريشه كن ونابودتان مىكند، و يقينا كسى كه دروغ بست، محروم و نوميد شد.
پس فرعونيان ميان خود در كارشان [نسبت به موسى] نزاع و ستيز كردند و اين رازگويى را از ديگران پنهان داشتند.
گفتند: مسلما اين دو نفر جادوگرند، مىخواهند شما را با جادويشان از سرزمينتان بيرون كنند و آيين برتر شما را از بين ببرند.
پس حيله و نيرنگتان را گرد آوريد، آن گاه صف كشيده بياييد كه قطعا امروز كسى كامياب است كه برترى يابد.
[ساحران] گفتند: اى موسى! يا تو [عصايت را] مىافكنى يا ما نخستين كسى باشيم كه [ابزار و وسايل جادويش را] مىافكند؟
گفت: بلكه شما بيفكنيد. پس [چون افكندند] ناگهان ريسمانها و چوبدستىهايشان بر اثر جادويشان در خيال چنان وانمود شد كه با سرعت به راه افتادند.
پس موسى در دلش ترسى احساس كرد.
گفتيم: مترس كه بىترديد تو برترى.
آنچه را در دست راست دارى بيفكن تا همه ساختههايشان را ببلعد؛ يقينا آنچه را ساختهاند [واقعيت ندارد] فقط نيرنگ جادوگر است، و جادوگر هر جا درآيد، پيروز نمىشود.
[چون عصايش را انداخت و ساختههاى جادوگران را بلعيد، جادوگران از عظمت كار دريافتند كه امريست خدايى نه جادويى] پس سجدهكنان به رو درافتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم.
[فرعون] گفت: آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم، به او ايمان آورديد؟ يقينا او بزرگ شماست كه به شما جادو آموخته است، پس بىترديد دستها و پاهايتان را يكى از راست و يكى از چپ قطع خواهم كرد، و شما را بر تنههاى درخت خرما خواهم آويخت تا كاملا بدانيد كه كدام يك از ما [من يا خداى موسى] عذابش سختتر و پايدارتر است؟!
گفتند: ما هرگز تو را بر دلايل روشنى كه به سوى ما آمده و بر آنكه ما را آفريد، ترجيح نمىدهيم؛ پس هر حكمى را كه مىتوانى صادر كن، تو فقط در اين زندگى دنيا مىتوانى حكم كنى.
بىترديد ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا خطاهايمان و آن جادويى كه ما را به آن واداشتى بر ما بيامرزد؛ وخدا بهتر وپايدارتر است.
مسلما كسى كه گنهكار به پيشگاه پروردگارش بيايد، دوزخ براى اوست كه در آن نه مىميرد و نه زندگى مىكند.
و كسانى كه مؤمن بيايند در حالى كه كارهاى شايسته انجام دادهاند، براى آنان برترين درجات است.
[و آن] بهشتهاى پايدارى است كه از زير [درختان] آن نهرها جارى است كه در آن جاودانهاند؛ و اين است پاداش كسانى كه خود را [با ايمان و عمل صالح از آلودگىها] پاك كردهاند.
و همانا به موسى وحى كرديم كه: بندگانم را شبانه [از مصر] حركت بده، و براى آنان راهى خشك در دريا قرار ده كه [در آن موقعيت] نه از رسيدن فرعونيان بترسى و نه از غرق شدن بهراسى.
پس فرعون با لشكريانش آنان را دنبال كرد، و [بخشى] از دريا آنان را فروگرفت، چه فروگرفتنى!
و فرعون، قومش را گمراه كرد و راهنمايى ننمود.
اى بنىاسرائيل! به راستى شما را از دشمنتان نجات داديم، و با شما در جانب راست طور وعده گذاشتيم و ترنجبين و مرغ بريان را بر شما نازل كرديم،
[و گفتيم:] از خوردنىهاى پاكيزه [و مطبوع] كه روزى شما نموديم، بخوريد و در [مورد] آن از حدود الهى تجاوز نكنيد كه خشم من بر شما فرود آيد، و كسى كه خشم من بر او فرود آيد، يقينا هلاك شده است.
و مسلما من آمرزنده كسى هستم كه توبه كرد و ايمان آورد و كار شايسته انجام داد، سپس در راه مستقيم پايدارى و استقامت ورزيد.
اى موسى! چه چيز تو را شتابان كرد كه قبل از قوم خود [در آمدن به كوه طور] پيشى گرفتى؟
گفت: پروردگارا! من به سوى تو شتافتم تا خشنود شوى. آنان گروهى هستند كه اينك به دنبال من مىآيند.
[خدا] گفت: اى موسى! ما به راستى قوم تو را پس از آمدن تو امتحان كرديم و سامرى آنان را گمراه كرد.
پس موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قومش بازگشت، گفت: اى قوم من! آيا پروردگارتان به شما [درباره نزول تورات] وعدهاى نيكو نداد؟ آيا زمان آن وعده بر شما طولانى آمد يا خواستيد كه خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آيد كه با وعده من مخالفت كرديد؟!
گفتند: ما با اراده خود با وعده تو مخالفت نكرديم، بلكه ما را وادار كردند كه بارهايى سنگين از زيور و زينت اين قوم را حمل كنيم، پس آنان را [در آتش] انداختيم و به همين صورت سامرى هم [آنچه از زيور و زينت داشت] در آتش انداخت.
پس براى آنان مجسمه گوسالهاى كه صداى گاو داشت بيرون آورد، آن گاه [او و پيروانش] گفتند: اين معبود شما و معبود موسى است كه [موسى آن را] فراموش كرد [به اين خاطر براى طلب معبود به طور رفت.]
پس آيا درك نمىكنند [و نمىفهمند] كه [گوساله، هنگامى كه آن را مىخوانند] پاسخى به آنان نمىدهد و مالك و صاحب اختيار هيچ سود و زيانى براى آنان نيست؟!
و به راستى هارون پيش از اين به آنان گفته بود: اى قوم من! شما به وسيله اين گوساله مورد امتحان قرار گرفتهايد، و بىترديد پروردگارتان [خداى] رحمان است، بنابراين از من [كه پيامبر او هستم] پيروى كنيد و فرمانم را اطاعت نماييد.
گفتند: ما همواره بر پرستيدن گوساله باقى مىمانيم تا موسى به سوى ما باز گردد.
[هنگامى كه موسى بازگشت، به هارون] گفت: اى هارون! وقتى ديدى آنان گمراه شدند چه چيز تو را مانع شد،
از اينكه مرا [در برخورد شديد با گمراهان] پيروى كنى؟ آيا از فرمان من سرپيچى كردى؟
گفت: اى پسر مادرم! نه ريش مرا بگير و نه سرم را، من ترسيدم كه بگويى: ميان بنىاسرائيل تفرقه و جدايى انداختى و سفارش مرا [در حفظ وحدت بنىاسرائيل] رعايت نكردى.
[موسى] گفت: اى سامرى! سبب كار [بسيار خطرناك] تو چه بود؟
گفت: من به حقايق و اسرارى آگاه شدم كه آنان آگاه نشدند، پس اندكى از دانش و اسرار رسول را گرفتم و [بر اثر هواپرستى] آن را دور انداختم [و به گوسالهسازى پرداختم]؛ و اينگونه نفس من [آن كار بسيار خطرناك را براى گمراه كردن بنىاسرائيل] در نظرم آراست.
[موسى] گفت: پس [از ميان مردم] برو، يقينا كيفر تو [به خاطر دور انداختن آثار رسالت و ساختن گوساله] در زندگى اين است كه [دچار بيمارى مسرى ويژهاى شوى تا هر كس نزديكت آيد بگويى:] به من دست نزنيد؛ و تو را وعدهگاهى [از عذاب بسيار سخت قيامت] است كه هرگز نسبت به تو از آن تخلف نخواهد شد، و [اكنون] به معبودت كه همواره ملازمش بودى نگاه كن كه حتما آن را در آتش بسوزانيم، سپس سوختهاش را در دريا مىپاشيم.
معبود شما فقط خداى يكتاست كه جز او معبودى نيست، دانش او همه چيز را فرا گرفته است.
اينگونه بخشى از اخبار گذشته را براى تو بيان مىكنيم و بىترديد ذكرى [چون قرآن] از نزد خود به تو عطا كرديم.
كسانى كه از آن روى برگردانند، مسلما روز قيامت وزر و وبال سنگينى بر دوش خواهند كشيد.
در آن [وزر و وبال] جاودانهاند و چه بد بارى روز قيامت براى آنان خواهد بود.
[آن] روزى كه در صور دميده مىشود و گنهكاران را در آن روز، كبودچشم و نابينا محشور مىكنيم.
در ميان خودشان پنهانى و بسيار آهسته مىگويند: كه [در برزخ] جز ده روز درنگ نكردهايد.
ما به آنچه مىگويند داناتريم، آن گاه كه منصفترينشان مىگويد: جز يك روز درنگ نكردهايد،
و از تو درباره كوهها مىپرسند، بگو: پروردگارم آنان را ريشهكن مىكند و از هم مىپاشد.
پس آنها را به صورت دشتى هموار و صاف وامىگذارد،
كه در آن هيچ كژى و پستى و بلندى نمىبينى.
در آن روز همه انسانها دعوت كننده را كه هيچ انحرافى ندارد [براى ورود به محشر] پيروى مىكنند و صداها در برابر [خداى] رحمان فرو مىنشيند و جز صدايى آهسته [چيزى] نمىشنوى.
در آن روز شفاعت كسى سودى ندهد مگر آنكه [خداى] رحمان به او اذن دهد و گفتارش را [در مورد شفاعت از ديگران] بپسندد.
دا] آنچه را [از احوال و اعمال بندگان] پيش روى آنهاست و آنچه را [از ثواب و كيفر] در آينده دارند، مىداند و آنان از جهت دانش به او احاطه ندارند،
و همه چهرهها در برابر [خداى] زنده قائم به ذات خاضع و فروتن مىشوند، و كسى كه بار ظلم و ستمى با خود برداشت، مسلما محروم و نااميد شود،
و هر كه كارهاى شايسته انجام دهد، در حالى كه مؤمن باشد، نه از ستمى [درباره حقش] بيم و هراس خواهد داشت و نه از كاستى و نقصانى [در اجر و مزدش.]
و اينگونه آن را قرآنى به زبان عربى [فصيح و گويا] نازل كرديم، و در آن هشدارها و تهديدهاى گوناگون آورديم، اميد است [از عقايد و آراى بىپايه و گناه و طغيان] بپرهيزند، يا براى آنان بيدارى و هشيارى پديد آورد.
برتر و بلند مرتبه است خدا [ى يگانه] كه فرمانرواى هستى و حق محض است؛ و پيش از آنكه وحى كردن قرآن بر تو پايان گيرد در خواندنش شتاب مكن، و بگو: پروردگارا! دانش مرا بيفزاى.
يقينا پيش از اين به آدم سفارش كرديم [كه از ميوه آن درخت نخورد] پس فراموش كرد و عزمى استوار براى او نيافتيم.
و [ياد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. همه سجده كردند مگر ابليس كه روى برتافت.
پس گفتيم: اى آدم! مسلما اين [ابليس] دشمنى است براى تو و همسرت، پس شما را از بهشت بيرون نكند كه در مشقت و رنج افتى.
قطعا براى تو در اينجا اين [حقيقت] است كه نه گرسنه شوى و نه برهنه گردى.
و نه در آن تشنه شوى و نه دچار آفتابزدگى گردى.
پس شيطان او را وسوسه كرد، گفت: اى آدم! آيا تو را به درخت جاودان و سلطنتى كه كهنه نمىشود، راهنمايى كنم؟
پس هر دو [به سبب وسوسه شيطان] از ميوه آن [درخت] خوردند، در نتيجه شرمگاهشان بر آنان پديدار شد و شروع به چسباندن برگهاى درختان بهشت بر [شرمگاه] خود كردند. و آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و [از رسيدن به آنچه شيطان به او القا كرده بود] ناكام ماند.
آن گاه پروردگارش او را برگزيد و توبهاش را پذيرفت و او را راهنمايى كرد.
[خدا] گفت: هر دو با هم از بهشت [به سوى زمين] فرود آييد كه برخى از شما دشمن برخى ديگرند، پس اگر از سوى من هدايتى به شما رسيد، هر كس از هدايتم پيروى كند، نه گمراه مىشود و نه به مشقت و رنج مىافتد.
و هر كس از هدايت من [كه سبب ياد نمودن از من در همه امور است] روى بگرداند، براى او زندگى تنگ [و سختى] خواهد بود، و روز قيامت او را نابينا محشور مىكنيم.
مىگويد: پروردگارا! براى چه مرا نابينا محشور كردى، در حالى كه [در دنيا] بينا بودم؟
[خدا] مىگويد: همين گونه كه آيات ما براى تو آمد و آنها را فراموش كردى اين چنين امروز فراموش مىشوى.
و كسى را كه [از هدايت حق] تجاوز كرده و به آيات پروردگارش ايمان نياورده، اينگونه كيفر مىدهيم، و بىترديد عذاب آخرت سختتر و پايدارتر است.
پس آيا [اين حقيقت] سبب هدايتشان نشده است كه چه بسيار امتها را پيش از آنان هلاك كرديم كه [اينان] در مساكن آنان رفت و آمد مىكنند؟ مسلما در اين [امور] نشانههايى [عبرتآموز] براى صاحبان خرد است.
و اگر سنت و روشى از پروردگارت [نسبت به تأخير افتادن عذاب از آنان] نگذشته بود و نيز مدتى كه [براى زندگى آنان] مشخص و معين شده است، قطعا عذاب خدا بدون تأخير بر آنان لازم و حتم مىشد.
پس در برابر آنچه [مشركان] مىگويند، شكيبا باش، و پيش از طلوع خورشيد و پيش از غروب آن پروردگارت را همراه با سپاس و ستايش تسبيح گوى، و [نيز] در بخشى از ساعات شب و اطراف روز تسبيح گوى تا [به سنتها و تدبيرهاى او] خشنود شوى.
ديدگانت را به آنچه برخى از اصناف آنان را بهرهمند كرديم مدوز، [آنچه به آنان دادهايم] شكوفه [بىميوه و زيور و زينت] دنياست تا آنان را در آن بيازماييم، و رزق پروردگارت بهتر و پايدارتر است.
و خانوادهات را به نماز فرمان بده و خود نيز بر آن شكيبايى ورز؛ از تو رزقى نمىطلبيم، ما به تو روزى مىدهيم و عاقبت نيك براى پرهيزكارى است.
و [مشركان] گفتند: چرا [پيامبر] معجزهاى از سوى پروردگارش براى ما نمىآورد؟ آيا [اين قرآن كه] شاهد و دليلى روشن بر [معارف] كتابهاى پيشين [آسمانى است] براى آنان نيامده؟!
و اگر آنان را پيش از نزول قرآن هلاك مىكرديم، قطعا مىگفتند: پروردگارا! چرا رسولى به سوى ما نفرستادى تا پيش از آنكه خوار و رسوا شويم، آيات تو را پيروى كنيم.
بگو: هر يك [از ما و شما] منتظريم، پس منتظر باشيد كه به زودى خواهيد دانست كه رهروان راه راست و ره يافتگان چه كسانى هستند؟