گفت آيا نگفتم به تو كه نتوانى هرگز با من صبركردن
گفت اگر پرسيدمت از چيزى پس از اين همراهم نگير به درست رسيدى از نزدم بهانهاى را
پس برفتند تا گاهى كه رسيدند مردم شهرى را خوراك خواستند از مردمش پس خوددارى كردند از آنكه مهمانشان كنند پس يافتند در آن ديوارى را كه مىخواست فرو ريزد پس بپاى داشتش گفت اگر مىخواستى مىگرفتى بر اين مزدى را
گفت اين است جدايى ميان من و تو بزودى آگهيت دهم به سرانجام آنچه نتوانستى بر آن صبركردن را
اما كشتى پس از آن بينوايانى بود كه كار مىكردند در دريا خواستم آسيبى بدان رسانم و بود پشت سر ايشان پادشاهى كه مىگرفت هر كشتى را به ستم (بيگارى)
و اما كودك بودند پدر و مادرش مؤمنان پس ترسيديم كه واداردشان (يا تنگ آوردشان) به سركشى و ناسپاسى
پس خواستيم تا بازدهد ايشان را پروردگارشان به جاى او بهتر از او را به پاكى و نزديكتر به رحمآوردن
و اما ديوار پس از آن دو كودك يتيم بود در شهر و بود زير آن گنجى از براى ايشان و بود پدر ايشان شايسته پس خواست پروردگار تو كه برسند نيروى (جوانى) خود را و برون آرند گنج خويش را مهربانيى از پروردگار تو و من نكردمش به فرمان خود اين است سرانجام آنچه نتوانستى بر آن صبركردن را
و پرسندت از ذو القرنين بگو زود است بخوانم بر شما از او سخنى را
همانا فرمانروايش ساختيم در زمين و داديمش از هر چيز دستاويزى
پس پيروى كرد دستاويزى را
تا گاهى كه رسيد فرودگاه خورشيد را يافتش فرو مىرود در چشمه گل آلودى و يافت نزد آن گروهى را گفتيم اى ذو القرنين آيا يا شكنجه مىكنى و يا برمىگيرى در ايشان نكويى را
گفت اما آنكه ستم كند زود است عذابش كنيم و سپس بازگردانيده شود بسوى پروردگار خويش پس عذابش كند عذابى زشت
و اما آن كو ايمان آرد و كردار شايسته كند پس او را است پاداش نيك و زود است گوئيم برايش از امر خويش گشايش را
پس پيروى كرد و سيلتى را
تا گاهى كه رسيد برآمدنگاه خورشيد را يافتش برمىآيد بر گروهى نگذاردهايم براى ايشان جز آن پوششى را
چنين و همانا فراگرفتيم بدانچه نزد او است به دانش
پس پيروى كرد و سيلتى را
تا گاهى كه رسيد ميان دو بند را يافت نارسيده بدانها گروهى را كه نيارند دريابند گفتارى را
گفتند اى ذو القرنين همانا يأجوج و مأجوج تبهكارى كنند در زمين آيا بگذاريم براى تو هزينهاى بر آنكه بگذارى ميان ما و آنان بندى را
گفت آنچه فرمانروا كرده است مرا در آن پروردگارم بهتر است پس كمك دهيدم به نيرويى تا بنهم ميان شما و ايشان بندى انبوه را
بياريد مرا خردههاى آهن تا گاهى كه يكسان شد ميان دو كوه گفت بدهيد تا گاهى كه گردانيدش آتش گفت بياريد مرا بريزم بر آن آهن يا مس گداخته را
پس نتوانستند چيره شوند بر آن و نتوانستندش سوراخ كردن را
گفت اين است رحمتى از پروردگارم تا گاهى بيايد وعده پروردگارم بگرداندش خرد و بوده است وعده پروردگارم درست
و گذارديم گروهى از ايشان را در آن روز موج زنند در گروهى و دميده شد در صور پس گردشان آورديم گردآوردنى
و عرض كرديم دوزخ را آن روز بر كافران عرضكردنى
آنان كه بود ديدگانشان در پرده از ياد من و بودند نمىتوانستند شنيدن را
آيا پنداشتند آنان كه كفر ورزيدند كه برگيرند بندگانم را جز من دوستانى همانا آماده كرديم دوزخ را براى كافران پيشكشى
بگو آيا آگهيتان دهم به زيانكارتران در كردار
آنان كه تباه شده است كوشش ايشان در زندگانى دنيا و مىپندارند كه ايشان نكو مىكنند عمل را
آنانند كه كفر ورزيدند به آيتهاى پروردگار خويش و ملاقات او پس تباه شد اعمال ايشان پس بپاى نداريم براى آنان روز قيامت وزنى (ترازويى) را
اين است پاداش ايشان دوزخ بدانچه كفر ورزيدند و برگرفتند آيتهاى مرا و پيمبران مرا ريشخند
همانا آنان كه ايمان آوردند و كردار شايسته كردند بوده است ايشان را باغهاى بهشت پيشكشى
جاودانند در آن نجويند از آن جابجا شدن را
بگو اگر مىشد دريا مدادى براى سخنان پروردگارم همانا پايان مىيافت دريا پيش از آنكه پايان يابند سخنان پروردگارم و هر چند بياريم همانند آن كمك را
بگو جز اين نيست كه من بشرى هستم مانند شما وحى مىشود به سويم كه خداى شما است خداوند يكتا پس آنكه اميد دارد ملاقات پروردگار خويش را بايد بكند كردارى شايسته و شريك نگرداند به پرستش پروردگار خويش كسى را
سوره مریم
بنام خداوند بخشاينده مهربان؛ كهيعص
يادى از رحمت پروردگار تو به بنده خويش زكريا
هنگامى كه خواند پروردگار خود را خواندى آهسته (نهانى)
گفت پروردگارا همانا سست شد استخوان از من و درخشيد مرا سر به پيرى و نبودم به خواندن تو پروردگار را تيرهبخت
و همانا ترسيدم خويشاوندانم را پس از من و بوده است زنم نازا پس ببخش مرا از نزد خود سرپرستى (فرزندى)
كه ارث برد از من و ارث برد از خاندان يعقوب و بگردانش پروردگارا پسنديده
اى زكريا همانا مژده دهيمت به پسرى كه نامش يحيى است قرار نداديم برايش پيش از اين همنامى
گفت پروردگارا چگونه باشدم پسرى و بوده است زنم نازا و بدرست رسيدهام از پيرى خشكيدگى را
گفت بدينسان گفت پروردگار تو آن است بر من آسان و همانا آفريدمت پيش از اين و نبودى چيزى
گفت پروردگارا بگذار براى من آيتى گفت آيت تو آنكه سخن نگويى با مردم سه شب تمامى
پس برون آمد بر قوم خود از محراب پس رساند بدانان كه تسبيح كنيد بامداد و شبهنگام
اى يحيى بگير كتاب را به نيرومندى و داديمش حكم را به كودكى
و مهربانى از نزد ما و پاكى و بوده است پرهيزكارى
و نكوكارى به پدر و مادر خويش و نبود گردنكشى نابفرمان
و درود بر او روزى كه بزاد و روزى كه بميرد و روزى كه برانگيخته شود زنده
و ياد كن در كتاب مريم را گاهى كه برگرفت دور از خاندان خويش جايگاهى خاورى را
پس برگرفت دور از آنان پوششى پس فرستاديم بسوى او روح خود را تا نمايان شد براى او مردى درست
گفت همانا پناه برم به خداى مهربان از تو اگر هستى پرهيزكار
گفت همانا منم فرستاده پروردگار تو تا ببخشم به تو پسرى پاك
گفت چگونه باشدم پسرى و به من نزديك نشده است بشرى و نبودهام بدكاره
گفت بدينسان گفت پروردگار تو آن است بر من آسان تا بگردانيمش آيتى براى مردم و رحمتى از ما و بوده است كارى گذشته
پس بارور شد بدو پس كناره گرفت بدو جايگاهى دور را
پس بياوردش درد زائيدن بسوى شاخه خرما گفت كاش مرده بودم پيش از اين و مىشدم فراموشى فراموششده
پس بانگ بدو زد از زيرش كه اندوهگين نباش همانا نهاد پروردگار تو زير تو جويى را
و بجنبان بسوى خود شاخه خرما را مىريزد بر تو رطبى تازهچيده را
پس بخور و بياشام و چشمروشن باش و اگر ديدى از بشر كسى را بگو همانا نذر كردم براى خداوند مهربان روزه را و هرگز سخن نگويم امروز را انسى را
پس بياورد او را به نزد قومش حالى كه به دوش همىكشيدش گفتند اى مريم هر آينه آوردى چيزى دروغآميز را
اى خواهر هارون نبود پدر تو مردى زشت و نبود مادرت بدكاره
پس او را نشان داد گفتند چگونه سخن گوئيم آن را كه بوده است در گهواره كودكى
گفت همانا منم بنده خدا داد به من كتاب را و گردانيد مرا پيمبرى
و گردانيد مرا فرخنده هر كجا باشم و توصيه كرد مرا به نماز و زكات مادامى كه هستم زنده
و نكوكارى به مادرم و نگردانيدم فرمانفرمايى تيرهبخت
و درود بر من روزى كه زادم و روزى كه مىميرم و روزى كه برانگيخته شوم زنده
اين است عيسى پسر مريم سخن حقى كه در آن شك مىكنند
نبوده است خدا كه برگيرد فرزندى منزه است او هر گاه بگذراند كارى را جز اين نيست كه گويد بدو بشو پس مىشود
و همانا خدا است پروردگار من و پروردگار شما پس بپرستيدش اين است راه راست
پس اختلاف كردند گروهها از ميان ايشان پس واى بر آنان كه كفر ورزيدند از ديدار روزى بزرگ
چه شنوايند به ايشان و چه بينا روزى كه آيند ما را ليكن ستمگرانند در آن روز در گمراهى آشكار
و بترسانشان روز دريغ (حسرت) را هنگامى كه گذشت كار و ايشانند در غفلتى و ايمان نمىآورند
همانا ما خود ميراث بريم زمين را و آنكه بر آن است و بسوى ما بازگردانيده شوند
و ياد كن در كتاب ابراهيم را كه بوده است او راستگوى پيمبرى
هنگامى كه گفت به پدر خود اى پدر من چرا مىپرستى آنچه را نمىشنود و نمىبيند و نه بىنياز مىكند از تو به چيزى
اى پدر من همانا بيامده است مرا از دانش آنچه نيامده است تو را پس پيرويم كن تا رهبريت كنم راهى راست را
اى پدر من پرستش نكن شيطان را كه شيطان است براى خداى مهربان نابفرمان
اى پدر من همانا مىترسم برسدت عذابى از خداى مهربان كه بشوى براى شيطان دوستى
گفت آيا روى گردانندهاى از خدايانم اى ابراهيم اگر كوتاه نيايى هر آينه سنگسارت مىكنم و دورى گزين از من روزگارى دراز (يا اندك اندك)
گفت سلام بر تو زود است آمرزش خواهم براى تو از پروردگار خويش همانا او بوده است به من مهربان
و دورى گزينم از شما و آنچه خوانيد جز خدا و مىخوانم پروردگار خود را شايد نباشم به خواندن پروردگارم تيرهروز
پس هنگامى كه دورى گزيد از ايشان و آنچه مىپرستيدند جز خدا بخشيديم بدو اسحق و يعقوب را و هر كدام را گردانيديم پيمبرى
و بخشيديم بديشان از رحمت خود و نهاديم براى ايشان زبان راستيى فرازنده
و ياد كن در كتاب موسى را كه او است ناآلوده و بوده است پيمبرى فرستاده شده
و خوانديمش از كنار راست طور و نزديك گردانيديمش رازگويان
و بخشيديم بدو از رحمت خود برادرش هارون را پيمبرى
و ياد كن در كتاب اسماعيل را كه او بوده است راستوعده و بوده است فرستاده پيمبرى
و بود مىفرمود خاندان خود را به نماز و زكات و بود نزد پروردگار خويش پسنديده
و ياد كن در كتاب ادريس را كه بوده است راستگوى پيمبرى
و بالا برديمش جايگاهى بلند
اينانند كه بخشيد خدا بديشان از پيمبران از فرزندان آدم و از آنان كه سوار كرديم با نوح و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از آنان كه هدايت كرديم و برگزيديم كه هر گاه خوانده شود بر ايشان آيتهاى خداى مهربان بيفتند سجدهكنان و گريان
پس جانشين شد از پس ايشان پشتى كه تباه كردند نماز را و پيروى كردند شهوتها را پس زود است برسند گمراهى را
مگر آنكه توبه كرد و ايمان آورد و عمل صالح كرد كه آنان درآيند بهشت را و ستم نشوند چيزى را
بهشتهاى جاودانى كه وعده داد خداى مهربان بندگان خويش را پنهانى همانا بوده است وعده او آورده
نشنوند در آن جز درودى و ايشان را است روزيشان در آن بامداد و شبهنگام
اين است آن بهشتى كه ارث دهيم بندگان خود را آن كو بوده است پرهيزكار
و فرود نيائيم مگر به دستور پروردگار تو وى را است آنچه پيش روى ما است و آنچه پشت سر ما و آنچه ميان آن است و نيست پروردگار تو فراموشكننده
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است پس پرستش كن او را و شكيبايى گزين براى پرستش او آيا مىدانى براى او همنامى را
و گويد انسان آيا هر گاه بمردم هر آينه بزودى برون آورده مىشوم زنده
آيا ياد نمىآورد انسان كه ما آفريديمش از پيش حالى كه نبود به چيزى
سوگند به پروردگار تو هر آينه گردآوريمشان البته با شياطين پس احضارشان كنيم البته پيرامون دوزخ بر زانو نشستگان
سپس البته برگيريم از هر گروهى هر كدام را از ايشان كه سختتر است بر خداى مهربان در سركشى
سپس ما هر آينه داناتريم بدانان كه سزاوارترند بدان چشيدن را
و نيست از شما جز درآينده آن است بوده است بر پروردگار تو بايستهاى گذرانيده
پس مىرهانيم آنان را كه پرهيزكارى كردند و بگذاريم ستمگران را در آن به زانو درآيندگان
و هر گاه خوانده شود بر ايشان آيتهاى ما تابناك گويند آنان كه كفر ورزيدند بدانان كه ايمان آوردند كدام از دو گروهند بهتر در جايگاه و نكوتر در انجمن
و بسا نابود كرديم پيش از ايشان از قرنهايى كه نكوتر بودند در ابزار (كالاها) و در منظر
بگو آنكه در گمراهى است پس بايد مهلت دهد بدو خداوند مهربان مهلتى تا گاهى كه بينند آنچه را وعده داده شوند يا شكنجه و يا ساعت را زود است بدانند كيست آنكه بدتر است در جايگاه و سستتر است در سپاه
و بيفزايد خدا آنان را كه پىجوى هدايتند هدايت را و بازماندههاى شايسته بهتر است نزد پروردگار تو در پاداش و بهتر است در بازگشت
آيا ديدهاى آن را كه كفر ورزيد به آيتهاى ما و گفت هر آينه داده شوم مال و فرزندى را
آيا آگهى يافت بر ناپيدا يا برگرفته است نزد خداى مهربان عهدى را
نه چنين است زود است بنويسيم آنچه را گويد و كشش دهيم در عذاب براى او كششى
و ارث بريم از او آنچه را گويد (يا ارث دهيمش آنچه را گويد) و بيايد ما را تنها
و برگرفتند جز خدا خدايانى تا باشند براى آنان عزتى
نه چنين است زود است كفر ورزند به پرستش ايشان و باشند براى ايشان برابرى (ضدى)
آيا نديدى كه ما فرستاديم شياطين را بر كافران تا بيازارندشان آزردنى (يا برانگيزندشان انگيختنى)
پس مشتاب بر ايشان جز اين نيست كه مىشماريم براى ايشان (شمردنى)
روزى كه گردآوريم پرهيزكاران را بسوى خداى مهربان ميهمانانى
و برانيم گنهكاران را بسوى دوزخ تشنگانى
داراى شفاعت نيستند جز آن كو بگرفته است نزد خداوند مهربان پيمانى
و گفتند برگرفت خدا فرزندى
همانا آورديد چيزى گران را
كه نزديك است آسمانها پاشيده شوند از آن و از هم بشكافد زمين و بيفتد كوهها فروريخته
چرا كه خواندند براى خداى مهربان فرزندى
و نيست شايسته براى خداوند مهربان كه گيرد فرزندى را
نيست هر كدام از آنان كه در آسمانها و زمينند جز آينده است خداوند مهربان را بندهاى
همانا فراگرفتشان و بشمردشان شمردنى
و همگيشان آيندهاند او را روز قيامت تنها
همانا آنان كه ايمان آوردند و عمل صالح كردند زود است بنهد براى ايشان خداوند مهربان دوستى را
جز اين نيست كه روانش گردانيديم بر زبان تو تا بشارت دهى بدان پرهيزكاران را و بترسانى بدان قومى سرسخت را
و بسا نابود كرديم پيش از ايشان قرنهايى آيا احساس مىكنى از ايشان كسى را يا مىشنوى براى ايشان آوازى را
سوره طه
بنام خداوند بخشاينده مهربان؛ طه
نفرستاديم بر تو قرآن را تا رنج برى
جز يادآوريى براى آنكه مىترسد
فرستادنى از آنكه آفريد زمين و آسمانهاى افراشته را
خداوند مهربان به عرش پرداخت (يا بر عرش استيلا يافت)
وى را است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين و آنچه ميان آنها و آنچه زير خاك است
و اگر بلند گويى سخن را همانا او مىداند نهان و نهانتر را
خدا نيست خدايى جز او وى را است نامهاى نكو
و آيا رسيده است به تو داستان موسى
هنگامى كه ديد آتشى پس گفت به خاندان خويش درنگ كنيد كه من يافتم آتشى را شايد بيارم شما را از آن اخگرى (گيرانهاى) يا بيابم بر آتش راهنمايى را
پس هنگامى كه بيامدش خوانده شد اى موسى
همانا منم پروردگار تو پس درآور كفشهاى خويش را كه تويى بر دره مقدس طوى
و منت برگزيدم پس گوش فرا ده بدانچه وحى شود
همانا منم خدا نيست خداوندى جز من پس پرستش كن مرا و بپاى دار نماز را براى يادكردنم
همانا ساعت است آينده خواهم نهان دارمش تا پاداش داده شود هر كسى بدانچه مىكوشد
پس بازنداردت از آن آنكه ايمان نياورد بدان و پيروى كند هوس خويش را تا نابود شوى
و چيست اين به دست راست تو اى موسى
گفت اين است چوبدست من كه بدان تكيه كنم و بريزم برگها را بدان بر گوسفندانم و مرا است در آن حوائجى ديگر
گفت بيفكنش اى موسى
پس افكندش ناگهان آن است مارى شتابان
گفت بگيرش و نترس زود است بازگردانيمش به شيوه نخستينش
و بچسبان دست خود را به پهلوى خود برون آيد تابندهاى بىآزار آيتى ديگر
تا بنمايانيمت از آيتهاى ما بزرگها را
برو بسوى فرعون كه او سركشى كرد
گفت پروردگارا فراخ گردان براى من سينه مرا
و آسان كن براى من كار مرا
و بازكن گرهى از زبانم
تا دريابند گفتار مرا
و قرار ده براى من وزيرى از خاندانم
هارون برادرم را
استوار سازيد بدو پشت مرا
و شريكش گردان در كارم
تا بستايمت بسيار
و يادت كنيم بسيار
كه همانا بودهاى تو به ما بينا
گفت همانا داده شدى خواست خود را اى موسى
و همانا منت نهاديم بر تو بارى ديگر
هنگامى كه وحى كرديم بسوى مادرت آنچه وحى مىشود
كه بيفكنش در تابوت پس بيفكنش در دريا پس بيفكندش دريا به ساحل تا گيردش دشمن من و دشمن او و افكندم بر تو مهرى (دوستيى) را از خويش و تا ساخته شوى برابر چشمم
هنگامى كه مىرفت خواهرت و مىگفت آيا راهنمايى كنم شما را بر كسى كه پرستاريش كند پس بازگردانيديمت بسوى مادرت تا روشن شود ديده او و اندوهگين نشود و بكشتى تنى را پس رها ساختيمت از اندوه و آزموديمت آزمايشى پس ماندى ساليانى در مردم مدين سپس آمدى بر تقديرى اى موسى
و برگزيدمت براى خويش
برو تو و برادرت با آيتهايم و سستى نكنيد در يادم
برويد بسوى فرعون كه سركشى كرد
پس بگوئيد بدو گفتارى نرم شايد يادآور شود يا بترسد
گفتند پروردگارا ترسيم كه پيشدستى گيرد بر ما يا سركشى كند
گفت نترسيد كه منم با شما مىشنوم و مىبينم
پس بيائيد او را و بگوئيد ما فرستادگان پروردگار توايم پس بفرست با ما بنى اسرائيل را و شكنجه نكن ايشان را همانا آورديمت آيتى از پروردگار تو و درود بر آنكه پيروى كند هدايت را
همانا به ما وحى شد كه شكنجه بر آن است كه تكذيب كند و روى برگرداند
گفت كيست پروردگار شما اى موسى
گفت پروردگار ما است آنكه داد به هر چيزى آفرينش آن را پس هدايت كرد
گفت پس چيست حال قرنهاى پيشين
گفت علم آن نزد پروردگار من است در كتابى كه نه گم كند پروردگار من و نه فراموش كند
آنكه گردانيد براى شما زمين را گسترده و بنهاد براى شما در آن راههايى و فرستاد از آسمان آبى را پس برون آورديم بدان جفتهايى از گياهان گوناگون
بخوريد و بچرانيد دامهاى خود را كه در آن است آيتهايى براى دارندگان خردها
از آن آفريديمتان و در آن برگردانيمتان و از آن برونتان آوريم بار ديگر
و همانا نمايانديمش آيتهاى خويش را همگى پس تكذيب كرد و سرپيچيد
گفت آيا ما را آمدى تا برون كنى ما را از زمين ما به جادوى خود اى موسى
همانا بياريمت به جادويى مانند آن پس بگذار ميان ما و تو وعدهگاهى كه تخلف نكنيم از آن ما و نه تو جايگاهى درست را
گفت وعدهگاه شما روز آرايش است و آنكه گردآورده شوند مردم چاشتگاه
پس برگشت فرعون پس گردآورد نيرنگ خويش را پس بيامد
گفت بديشان موسى واى بر شما نبنديد بر خدا دروغى را كه نابودتان سازد به عذابى و همانا زيانمند شد آنكه دروغ بست
پس ستيزه كردند كارشان را ميان خود و نهان داشتند راز را
گفتند همانا اينان دو جادوگرند خواهند برون كنند شما را از زمين خود به جادويشان و براندازند روش بهتر شما را
پس گردآريد نيرنگ خويش را و بيائيد صفى به درست رستگار گشت امروز آنكه برترى جست
گفتند اى موسى يا بيفكنى و يا باشيم ما نخستين كسى كه بيفكند
گفت بلكه بيفكنيد كه ناگهان رسنها و عصاهاى ايشان به گمان مىآمدش از جادوى ايشان كه مىدوند
پس احساس كرد در خود ترسى را موسى
گفتيم نترس همانا تويى برتر
و بيفكن آنچه به دست راست تو است فروبرد آنچه را ساختند جز اين نيست كه آنچه ساختند افسون جادوگرى است و رستگار نشود جادوگر هر جا آيد
پس بيفتادند جادوگران سجدهكنان گفتند ايمان آورديم به پروردگار هارون و موسى
گفت آيا ايمان بدو آورديد پيش از آنكه به شما رخصت دهم همانا او است مهتر شما كه بياموختتان جادو را همانا سخت ببرم دستها و پايهاى شما را از برابر و همانا به دارتان كشم بر شاخههاى درخت خرما و البته خواهيد ديد كدامين از ما سختترند در عذاب و پايندهتر
گفتند هرگز نگزينيم تو را بر آنچه بيامد ما را از روشنائيها سوگند بدانكه ما را آفريد پس بفرماى آنچه را مىفرمايى جز اين نيست كه مىفرمايى اين زندگانى دنيا را
همانا ما ايمان آورديم به پروردگار خويش تا بيامرزد براى ما لغزشهاى ما را و آنچه تو وادار كردى ما را بر آن از جادو و خدا بهتر است و پايدارتر
همانا آنكه بيايد پروردگار خويش را گنهكار همانا او را است دوزخ نه بميرد در آن و نه زنده ماند
و آن كو بيايدش مؤمن كه كرده باشد كارهاى شايسته را پس آنان را است پايههاى برتر
بهشتهاى جاودان كه روان است زير آنها جويها جاودانند در آن و اين است پاداش آنكه پاكى جست
و همانا وحى فرستاديم به موسى كه شبانه ببر بندگان مرا پس برگير براى ايشان راهى را در دريا خشك نترسى بازيافتنى را و نه هراسان باشى
پس از پى آمدشان فرعون با سپاهيان خود پس فراگرفت ايشان را از دريا آنچه فراگرفت
و گمراه كرد فرعون قوم خويش را و رهبرى نكرد
اى بنى اسرائيل همانا رهانيديم شما را از دشمنتان و وعده نهاديم با شما كنار راست طور را و فرستاديم بر شما من و سلوى را
بخوريد از پاكيزههاى آنچه روزيتان داديم و سركشى نكنيد در آن تا فرود آيد بر شما خشم من و آنكه فرود آيد بر او خشم من همانا تباه گشت
و همانا منم بسيار آمرزنده آنكه بازگشت نمود و ايمان آورد و كردار شايسته كرد پس هدايت يافت
و چه شتابانى (چه چيزت به شتاب آورد) از قوم خويش اى موسى
گفت اينك ايشانند پشت سرم و شتافتم بسوى تو پروردگارا تا راضى شوى
گفت همانا آزموديم قومت را پس از تو و گمراهشان ساخت سامرى
پس بازگشت موسى بسوى قوم خود خشمگين افسوس خوران گفت اى قوم من آيا نويد نداد شما را پروردگار شما نويدى خوش آيا دراز كشيد بر شما روزگار (مدت) يا خواستيد فرود آيد بر شما خشمى از پروردگار شما كه خلف كرديد وعدهگاه مرا
گفتند خلف نكرديم وعده تو را به نيروى خود و ليكن بارشديم بارهايى را از زيور قوم پس افكنديم آنها را و بدينگونه افكند سامرى
پس برون آورد براى ايشان گوسالهاى پيكرى كه آن را است بانگى گفتند اين است خداى شما و خداى موسى پس فراموش كرد
آيا نبينند كه برنمىگرداند بديشان سخنى را و نه دارا است براى ايشان زيان و نه سودى را
و همانا گفت بديشان هارون پيش از اين كهاى قوم من جز اين نيست كه آزموده شديد بدان و همانا پروردگار شما خداى مهربان است پس پيرويم كنيد و فرمان بريد امر مرا
گفتند هميشه پيرامون آن بمانيم و پراكنده نمىشويم تا بازگردد بسوى ما موسى
گفت اى هارون چه بازداشت تو را هنگامى كه ديدى اينان را گمراه شدند
كه پيرويم نكردى آيا عصيان ورزيدى امر مرا
گفت اى فرزند مادرم نگير ريش و نه سر مرا همانا ترسيدم كه گويى جدايى افكندى ميان بنى اسرائيل و چشم به راه نماندى سخن مرا
گفت پس چيست كار تو اى سامرى
گفت ديدم آنچه را نديدندش پس برگرفتم مشتى از جاى پاى فرستاده را پس افكندمش و بدينسان آراست براى من دلم
گفت برو كه تو را است در زندگى آنكه گويى نيست سودنى (دست به من سوده نگرد) و همانا تو را وعدهگاهى است كه خلف كرده نشوى و بنگر بسوى خدايت آنكه پيوسته بر آن معتكفى كه بسوزانيمش البته و سپس بپراكنيمش در دريا پراكندنى،
جز اين نيست كه خداى شما خداوندى است كه نيست خدايى جز او فراگرفته است همه چيز را به دانش
بدينسان خوانيم بر تو از داستانهاى آنچه بگذشت و همانا آورديم تو را از نزد خويش يادآورى را
آنكه روى برگرداند از آن همانا بردارد روز قيامت گناهى را
جاودانند در آن و بد است ايشان را روز قيامت بارى
روزى كه دميده شود در صور و گردآريم گنهكاران را در آن روز سبز چشمان (كور)
آهسته گويند ميان خود را نمانديد مگر ده روز
ما داناتريم بدانچه گويند گاهى كه گويد بهترين ايشان در روش نمانديد مگر يك روز
بپرسندت از كوهها بگو بپراكندشان (برافشاندشان) پروردگار من پراكندنى
پس مىگذارد آنها را زمينى هموار
كه نبينى در آن كجى و نه بلندى را
در آن روز پيروى كنند دعوتكننده را نيست كجى برايش و پست شد آوازها براى خداوند مهربان پس نشنوى جز آهسته را
در آن روز سود ندهد شفاعت مگر آن را كه اذن دادش خداى مهربان و خوشنود شد برايش گفتار را
مىداند آنچه را پيش روى ايشان و آنچه پشت سر ايشان است فرانگيرندش به دانش
و خوار شدند چهرهها براى خداى زنده پاينده و همانا زيانكار شد آنكه برداشت ستمى را
و آنكه بكند از شايستهها حالى كه مؤمن باشد پس نترسد ستمى را و نه پايمالشدن را
و بدينسان فرستاديمش قرآنى عربى و گردانيديم در آن از تهديد شايد پرهيزكارى كنند يا پديد آرد براى ايشان يادآورى را
پس برتر است خدا پادشاه حق و نشتاب به قرآن پيش از آنكه گذرانده شود بسوى تو وحيش و بگو پروردگارا بيفزاى مرا دانش
مانا پيمان بستيم با آدم (سپرديم به آدم) پيش از اين پس فراموش كرد و نيافتيم براى او عزمى را
و هنگامى كه گفتيم به فرشتگان سجده كنيد براى آدم پس سجده كردند جز ابليس كه سرپيچيد
پس گفتيم اى آدم همانا اين است دشمنى براى تو و همسرت هان تا برون نكند شما را از بهشت كه تيرهبخت شوى
همانا تو را است كه نه گرسنه شوى در آن و نه برهنه گردى
و آنكه نه تشنه شوى در آن و نه در آفتاب مانى
پس به ريو افكندش شيطان گفت اى آدم آيا راهبريت كنم بر درخت جاودانى و پادشاهيى كه كهنه نگردد
پس خوردند از آن پس نمودار شد براى ايشان عورتهاى ايشان و آغاز كردند گرد آوردند بر خود از برگهاى بهشت و نافرمانى كرد آدم پروردگار خويش را پس زيانكار شد
سپس برگزيد او را پروردگارش پس بازگشت بر او و هدايت كرد
گفت فرود شويد از آن همگى گروهى از شما گروهى را دشمن تا گاهى كه بيايد شما را از من رهبرى پس آنكه پيروى كند راهنمايى مرا نه گمراه شود و نه رنج برد (يا بدبخت شود)
و آنكه روى گرداند از ياد من همانا او را است زندگانى سخت و برون آريمش روز قيامت كور
گويد پروردگارا چرا مرا برون آوردى كور حالى كه بودم بينا
گفت بدينسان آمدت آيتهاى ما پس فراموش كردى آنها را و بدينگونه امروز فراموش شوى
و چنين پاداش دهيم آن را كه اسراف كند و ايمان نيارد به آيتهاى پروردگار خود و همانا عذاب آخرت سختتر است و پايدارتر
آيا هدايت نشد براى ايشان (يا آيا هدايت نكردشان) آنكه بسا نابود كرديم پيش از ايشان از قرنهايى كه مىروند در نشيمنهاى ايشان همانا در اين است آيتهايى براى دارندگان خرد
و اگر نبود سخنى كه پيش گرفته است از پروردگار تو و سرآمدى نامبرده همانا مىگرديد لازم
پس شكيبا شو بر آنچه گويند و تسبيح كن به ستايش پروردگار خويش پيش از برآمدن خورشيد و پيش از فرو رفتن آن و از گاههاى شب پس تسبيح كن و كنارهاى روز شايد خوشنود شوى (يا خوشنود كنى)
و نگشاى ديدگان خود را بدانچه كاميابى داديم بدان مردان و زنانى را از ايشان شكوفه زندگانى دنيا تا بيازمائيمشان در آن و روزى پروردگار تو بهتر است و پايندهتر
و امر كن خاندان خويش را به نماز و شكيبايى گزين بر آن نخواهيم از تو روزيى را ما روزى دهيمت و فرجام است از آن پرهيزكارى
و گفتند چرا نيارد ما را آيتى از پروردگار خويش آيا نيامدشان نشانى (گواه) آنچه در نامههاى پيشين است
و اگر نابودشان مىساختيم به شكنجهاى پيش از آن همانا مىگفتند پروردگارا چرا نفرستادى بسوى ما پيمبرى تا پيروى كنيم آيتهاى تو را پيش از آنكه خوار شويم و رسوا گرديم
بگو همگى چشم به راهند پس چشم به راه باشيد زود است بدانيد كيستند صاحبان راه راست و كيست آنكه هدايت يافت