وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَريٰ رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً
21و آنان كه به ديدار [قيامت و محاسبه اعمال به وسيله] ما اميد ندارند، گفتند: چرا بر ما فرشتگانى نازل نشد، يا [چرا] پروردگارمان را نمىبينيم؟ به راستى كه خودشان را در درون خود بزرگ شمردند و دچار سركشى بزرگى شدند.
يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْريٰ يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً
22روزى كه آنان فرشتگان را مىبينند، آن روز براى مجرمان بشارتى نيست؛ و آنان [به فرشتگان] مىگويند: [از شما درخواست داريم كه ما را] امان دهيد [و آسيب وگزند عذاب را از ما] مانع شويد.
وَ قَدِمْنا إِليٰ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً
23و ما به [بررسى و حسابرسى] هر عملى كه [به عنوان عمل خير] انجام دادهاند، مىپردازيم، پس همه آنها را غبارى پراكنده مىسازيم.
أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلاً
24اهل بهشت در آن روز، قرارگاهشان بهتر و استراحت گاهشان نيكوتر است.
وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلاً
25و [ياد كن] روزى را كه آسمان به سبب ابرى [كه بر فراز آن است] مىشكافد و فرشتگان به تدريج [به صورتى ويژه] فرستاده شوند.
الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ كانَ يَوْماً عَلَي الْكافِرِينَ عَسِيراً
26در آن روز فرمانروايى مطلق براى [خداى] رحمان ثابت است، و بر كافران روزى بسيار دشوار است،
وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَليٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً
27و روزى كه ستمكار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان] مىگزد [و] مىگويد: اى كاش همراه اين پيامبر راهى به سوى حق برمىگرفتم،
يا وَيْلَتيٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً
28اى واى، كاش من فلانى را [كه سبب بدبختى من شد] به دوستى نمىگرفتم،
لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً
29بىترديد مرا از قرآن پس از آنكه برايم آمد گمراه كرد. و شيطان همواره انسان را [پس از گمراه كردنش تنها و غريب در وادى هلاكت] وامىگذارد؛
وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً
30و پيامبر [درقيامت] مىگويد: پروردگارا! همانا قوم من اين قرآن را متروك گذاشتند!
وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَ كَفيٰ بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصِيراً
31و ما اينگونه براى هر پيامبرى دشمنانى از مجرمان قرار داديم، و كافى است كه پروردگارت [براى تو] راهنما و يارى دهنده باشد.
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلاً
32و كافران گفتند: چرا قرآن يك باره بر او نازل نشد؟ اينگونه [قرآن را به تدريج نازل مىكنيم] تا قلب تو را به آن استوار سازيم، و آن را بر تو با مهلت و آرامى خوانديم.
وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً
33و [دشمنان] هيچ وصف و سخن باطلى بر ضد تو نمىآورند، مگر آنكه ما حق را و نيكوترين تفسير را [براى در هم شكستن آن] براى تو مىآوريم.
الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَليٰ وُجُوهِهِمْ إِليٰ جَهَنَّمَ أُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلاً
34همانان كه [در قيامت] به رو در افتاده به سوى دوزخ محشور مىشوند، آنان بدترين جايگاه را دارند، و گمراهترين مردماند.
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً
35و به راستى به موسى كتاب داديم، و برادرش هارون را همراه او دستيار و كمك قرار داديم.
فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَي الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيراً
36پس گفتيم: هر دو به سوى گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند، برويد. [آن گروه در برابر حق لجاجت و تكبر ورزيدند] در نتيجه آنان را به شدت درهم كوبيده و هلاك كرديم.
وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ عَذاباً أَلِيماً
37و قوم نوح را هنگامى كه پيامبران را تكذيب كردند، غرق كرديم، و آنان را براى مردم نشانهاى [عبرتآموز] قرار داديم، و براى ستمكاران عذابى دردناك آماده كردهايم.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذٰلِكَ كَثِيراً
38و قوم عاد و ثمود و اهل رس و اقوام بسيارى را [نيز كه] در [فاصله] ميان آن [قوم نوح و اهل رس بودند، هلاك كرديم.]
وَ كُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ كُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِيراً
39و براى هر يك [به جهت هدايتشان] سرگذشتهاى عبرتآموز بيان كرديم، و [چون هدايت نيافتند] هر يك را به شدت در هم شكستيم وهلاك كرديم.
وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَي الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَها بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً
40يقينا مشركان مكه بر شهرى كه [محل زندگى قوم لوط بود و] بر آن باران عذاب باريده شد، گذر كردهاند، پس آيا آنجا را نديدهاند؟ [چرا! ديدهاند] ولى [عبرت نگرفتهاند، چون] برانگيخته شدن [مردگان] را [براى رسيدن به پاداش اعمال] اميد و انتظار ندارند.
وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَ هٰذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً
41و هنگامى كه تو را مىبينند جز به مسخرهات نمىگيرند [و مىگويند:] آيا اين است آنكه خدا او را به پيامبرى برانگيخته است؟!
إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْلا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً
42اگر ما بر پرستش بتانمان ايستادگى نمىكرديم، نزديك بود ما را از پرستش آنها منحرف كند. و به زودى وقتى كه عذاب را مىبينند خواهند دانست كه چه كسى گمراهتر است.
أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً
43آيا كسى كه هواى [نفسش] را معبود خود گرفته ديدى؟ آيا تو مىتوانى كارساز ونگهبان او باشى [كه او را به ميل خود به راه راست هدايت كنى؟]
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً
44آيا گمان مىكنى بيشتر آنان [سخن حق را] مىشنوند، يا [در حقايق] مىانديشند؟ آنان جز مانند چهارپايان نيستند بلكه آنان گمراهترند!
أَ لَمْ تَرَ إِليٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً
45آيا به [قدرت و حكمت] پروردگارت ننگريستى كه چگونه سايه را امتداد داد و گستراند؟ و اگر مىخواست آن را ساكن و ثابت مىكرد، آن گاه خورشيد را براى [شناختن] آن سايه راهنما [ى انسانها] قرار داديم.
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً
46سپس آن را [با بلند شدن آفتاب] اندك اندك به سوى خود باز مىگيريم.
وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً
47و اوست كه شب را براى شما پوشش، و خواب را مايه استراحت و آرامش، و روز را [زمان] پراكنده شدن [جهت فعاليت و كوشش] قرار داد.
وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً
48و اوست كه بادها را پيشاپيش [باران] رحمتش به عنوان مژده دهنده باران فرستاد، و از آسمان آبى پاك و پاك كننده نازل كرديم.
لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً
49تا به وسيله آن سرزمينى مرده را زنده كنيم و آن را به آفريدههاى خود از دامها ومردمان بسيار بنوشانيم.
وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبيٰ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً
50ما باران را ميان آنان [از منطقهاى به منطقه ديگر] گردانديم تا متذكر [قدرت و رحمت من] شوند، ولى بيشتر مردم جز به ناسپاسى و كفران رضايت ندادند.
وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً
51و اگر مىخواستيم حتما در هر شهرى [پيامبرى] بيم دهنده مبعوث مىكرديم [ولى به سبب كمال و جامعيت، پيامبرى را به تو ختم كرديم.]
فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً
52پس كافران را [كه انتظار دارند از ابلاغ وحى باز ايستى] فرمان مبر و به وسيله اين [قرآن] با آنان جهاد [ى فرهنگى و تبليغى] كن.
وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هٰذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هٰذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً
53و اوست كه دو دريا را به هم آميخت، اين خوشطعم و گوارا، و اين شور و تلخ است، وميان آن دو مانع و حايل و سدى نفوذناپذير واستوار قرار داد [تا به هم مخلوط نشوند.]
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً
54و اوست كه از آب، بشرى آفريد و او را داراى [دو نوع پيوند] نسبى و سببى كرد؛ و پروردگارت همواره تواناست.
وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَليٰ رَبِّهِ ظَهِيراً
55و به جاى خدا چيزهايى مىپرستند كه نه سودشان مىدهد ونه زيانشان مىرساند؛ و كافر همواره بر ضد پروردگارش پشتيبان و يار [شيطان] است.
وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِيراً
56تو را جز مژده رسان و بيم دهنده نفرستاديم.
قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِليٰ رَبِّهِ سَبِيلاً
57بگو: من از شما [در برابر تبليغ دين هيچ] پاداشى نمىخواهم، جز اينكه هر كه بخواهد [مىتواند از بركت هدايت من] راهى به سوى پروردگارش بگيرد.
وَ تَوَكَّلْ عَلَي الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفيٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً
58و بر آن زندهاى كه هرگز نمىميرد توكل كن، و او را همراه با ستايش تسبيح گوى، و كافى است كه او به گناهان بندگانش آگاه باشد.
الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ الرَّحْمٰنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً
59همان كه آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست در شش روز آفريد، آن گاه بر تخت فرمانروايى و تدبير امور آفرينش چيره و مسلط شد، او رحمان است پس [اى انسان! درباره خدا و كيفيت آفرينش جهان هستى] از خبير آگاهى بپرس.
وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمٰنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً
60و هنگامى كه به آنان گويند: براى رحمان سجده كنيد، مىگويند: رحمان چيست؟! آيا براى چيزى كه تو فرمان مىدهى، سجده كنيم؟ و [دعوت تو] بر رميدگى و نفرتشان مىافزايد.
تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً
61هميشه سودمند و با بركت است آنكه در آسمان برجهايى قرار داد، و در آن چراغى روشن وماهى تابان پديد آورد.
وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً
62و اوست كه براى كسى كه بخواهد متذكر [هوشيار حقايق] شود يا بخواهد سپاس گزارى كند، شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد.
وَ عِبادُ الرَّحْمٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً
63و بندگان رحمان كسانىاند كه روى زمين با آرامش و فروتنى راه مىروند، و هنگامى كه نادانان آنان را طرف خطاب قرار مىدهند [در پاسخشان] سخنانى مسالمتآميز مىگويند،
وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً
64و آنان كه شب را براى پروردگارشان با سجده و قيام به صبح مىرسانند،
وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً
65و آنان كه مىگويند: پروردگارا! عذاب [دوزخ] را از ما بگردان كه مسلما عذاب آن پايدار و هميشگى است.
إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً
66قطعا دوزخ چه بد قرارگاه و چه بد اقامت گاهى است.
وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذٰلِكَ قَواماً
67و آنان كه وقتى انفاق مىكنند، نه از حد معمول [و متعارف] مىگذرند و نه تنگ مىگيرند، و [انفاقشان] همواره ميان اين دو در حد اعتدال است.
وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ يَلْقَ أَثاماً
68و آنان كه معبود ديگرى را با خدا نمىپرستند، و كسى را كه خدا خونش را حرام كرده است، جز به حق نمىكشند، و زنا نمىكنند؛ و كسى كه اين اعمال را مرتكب شود به كيفر سختى برسد.
يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً
69روز قيامت عذابش دو چندان شود، و در آن با خوارى و سرشكستگى جاودانه ماند.
إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً
70مگر آنان كه توبه كنند و ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، كه خدا بدىهايشان را به خوبىها تبديل مىكند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَي اللَّهِ مَتاباً
71و هر كه توبه كند و كار شايسته انجام دهد قطعا به صورتى پسنديده و نيكو به سوى خدا باز مىگردد.
وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً
72و آنان كه در مجلس غنا و دروغپردازى و امور باطل حاضر نمىشوند، و هنگامى كه بر گفتار و كردار لغو مىگذرند، با بزرگوارى و متانت مىگذرند،
وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً
73و آنان كه وقتى به آيات پروردگارشان پندشان دهند، در برابر آن با حالت كرى و كورى نمىافتند، [بلكه با گوش شنوا و چشم بصيرت به آن دل مىدهند.]
وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً
74و آنان كه مىگويند: پروردگارا! ما را از سوى همسران و فرزندانمان خوشدلى و خوشحالى بخش، و ما را پيشواى پرهيزكاران قرار ده.
أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً
75اينانند كه به خاطر صبرى كه [در برابر حوادث و اجراى تكاليف الهى] از خود نشان دادند با [برترين] مكانها [ى بهشت] پاداششان مىدهند، و در آن با درود و سلامى [از سوى خدا و فرشتگان] روبرو مىشوند.
خالِدِينَ فِيها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً
76در آنجا جاودانهاند. چه نيكو قرارگاه و چه خوب اقامت گاهى است.
قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً
77بگو: اگر دعايتان نباشد پروردگارم به شما ارجى ننهد، پس شما [كه قاطعانه آيات خدا و پيامبرش را] تكذيب كرديد و به زودى [كيفر اين تكذيب براى هميشه] ملازم [شما] خواهد بود.
سوره الشعراء
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ طسم
1به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ طسم
تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ
2اين است آيات [با عظمت اين] كتاب روشنگر.
لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ
3شايد تو مىخواهى براى اينكه آنان ايمان نمىآورند، خود را از شدت اندوه هلاك كنى!
إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ
4اگر بخواهيم معجزهاى بزرگ از آسمان بر آنان نازل مىكنيم كه فروتنانه و بىاختيار در برابرش گردن نهند،
وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمٰنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ
5هيچ [مايه] تذكر جديدى از سوى [خداى] رحمان براى آنان نمىآيد، مگر آنكه از آن روىگردان مىشوند.
فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنْبٰؤُا ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ
6همانا [آيات و وعدههاى ما را] تكذيب كردند [تا جايى كه آنها را به مسخره گرفتند] پس به زودى خبرهاى [مهم] آنچه كه آن را مسخره مىكردند [از حقانيت آيات، وعدههاى ما و تحقق عذابهاى دنيايى و آخرتى] به آنان مىرسد.
أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَي الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ
7آيا [با تأمل] به اين زمين ننگريستند كه در آن چه بسيار از هر نوع [گياهان و درختان] نيكو رويانديم؟
إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ
8يقينا در اين [روياندن انواع نباتات] نشانهاى است [بر قدرت، ربوبيت خدا و اينكه مردگان را زنده مىكند] ولى بيشترشان [به خاطر رسوخ كبر و لجاجت در باطنشان] ايمانآور نبوده و نيستند.
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ
9و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير مهربان است.
وَ إِذْ ناديٰ رَبُّكَ مُوسيٰ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
10اد كن] هنگامى را كه پروردگارت موسى را ندا داد كه: خود را به قوم ستمكار برسان.
قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلا يَتَّقُونَ
11[به سوى] قوم فرعون [كه به آنان بگويى:] آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست] نمىپرهيزيد؟!
قالَ رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ
12گفت: پروردگارا! به راستى مىترسم مرا تكذيب كنند،
وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِليٰ هارُونَ
13و سينهام [از اين وظيفه سنگين] تنگى مىكند، و زبانم روان و گويا نمىشود، پس به سوى هارون هم [پيام نبوت] بفرست [تا مرا در اين وظيفه سنگين يارى دهد.]
وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ
14و آنان را بر من ادعاى جرمى است كه مىترسم [به سبب آن] مرا بكشند.
قالَ كَلاَّ فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ
15[خدا] گفت: اين چنين نيست [كه فرعون بر تو پيروز شود] پس شما دو نفر معجزات ما را ببريد كه يقينا ما همراه شما شنونده [گفتار هر دو طرف] هستيم [پس شما دو نفر را بر پايه دليل و برهان و معجزه بر آنان پيروز مىكنيم.]
فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ
16بنابراين خود را به فرعون برسانيد و بگوييد: يقينا ما فرستاده پروردگار جهانيانيم.
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ
17با اين وصف، بنىاسرائيل را [آزاد كن و] با ما بفرست.
قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَلِيداً وَ لَبِثْتَ فِينا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ
18[فرعون] گفت: آيا ما تو را در كودكى در ميان خود نپرورانديم، و ساليانى چند از عمر خود را در ميان ما درنگ نكردى؟
وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ
19و آن كارت را كه كردى، كردى در حالى كه از ناسپاسان [زحمات و نعمت هاى ما] بودى.
قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ
20گفت: آن را در آن زمان در حالى انجام دادم كه بىخبر از اين واقعه بودم [كه با مشت من در دفاع از مظلوم، آن مرد قبطى كشته مىشود.]
فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ
21چون از شما ترسيدم از دستتان گريختم، پس [با اين گريز از عرصه زندگى ظالمانه شما اين شايستگى را يافتم كه] پروردگارم به من حكمت بخشيد، و مرا از پيامبران قرار داد.
وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ
22آيا اينكه بنىاسرائيل را به بردگى گرفتهاى نعمتى است كه منتش را بر من مىنهى؟!
قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ
23فرعون گفت: پروردگار جهانيان چيست؟
قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ
24گفت: اگر باور مىكنيد همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است.
قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلا تَسْتَمِعُونَ
25[فرعون از روى مسخره] به افراد پيرامونش گفت: آيا نمىشنويد [كه چه مىگويد؟!]
قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ
26[موسى] گفت: [او] پروردگار شما وپروردگار پدران پيشين شماست.
قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ
27[فرعون] گفت: اين پيامبرتان كه به سوى شما فرستادهاند، حتما مجنون است!
قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ
28[موسى] گفت: پروردگار مشرق و مغرب و آنچه ميان آنهاست، اگر مىانديشيد.
قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ
29[فرعون] گفت: اگر معبودى جز من بگيرى، قطعا تو را از زندانيان [كه زير سختترين شكنجهاند] قرار خواهم داد.
قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُبِينٍ
30[موسى] گفت: آيا اگر [بر صدق نبوتم] معجزه آشكارى برايت آورده باشم [باز هم مرا به زندان مىافكنى؟]
قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ
31گفت: اگر راستگويى آن را بياور.
فَأَلْقيٰ عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ
32پس عصايش را انداخت و ناگهان اژدهايى حقيقى نمايان شد،
وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ
33و دستش را [ازگريبانش] بيرون آورد و ناگهان براى بينندگان سپيد و روشن بود.
قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هٰذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ
34[فرعون] به سران و اشراف پيرامونش گفت: يقينا اين جادوگرى بسيار ماهر و داناست!
يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ
35مىخواهد با جادويش شما را از سرزمينتان بيرون كند، پس شما چه نظر مىدهيد؟
قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ
36گفتند: كار او و برادرش را به تأخير انداز و گروهى گردآورنده را به شهرها روانه كن،
يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ
37تا هر جادوگر كاردان بسيار دانايى را نزد تو آورند.
فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ
38پس همه جادوگران را در وعدهگاه روزى معين گرد آوردند،
وَ قِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ
39و به همه مردم گفتند: آيا شما هم اجتماع خواهيد كرد؟
لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كانُوا هُمُ الْغالِبِينَ
40به اميد آنكه اگر جادوگران پيروز شدند، از آنان پيروى كنيم.
فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ
41پس هنگامى كه جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: آيا اگر ما پيروز شويم، حتما براى ما پاداشى شايسته خواهد بود؟
قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ
42گفت: آرى، و در آن صورت مسلما از مقربان [درگاه] خواهيد شد.
قالَ لَهُمْ مُوسيٰ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ
43موسى به جادوگران گفت: بيفكنيد آنچه را قصد داريد، بيفكنيد.
فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ
44پس ريسمانها و عصاهايشان را افكندند، و گفتند: به عزت فرعون سوگند كه به راستى ما به طور مسلم پيروزيم.
فَأَلْقيٰ مُوسيٰ عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ
45پس موسى عصايش را افكند، ناگاه آنچه را جادوگران با نيرنگ [و به صورت غير واقعى] ساخته بودند، بلعيد.
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ
46پس جادوگران [از هيبت و عظمت اين معجزه كه يافتند كارى خدايى است نه جادويى] به سجده افتادند.
قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ
47گفتند: ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم،
رَبِّ مُوسيٰ وَ هارُونَ
48پروردگار موسى و هارون.
قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ
49فرعون گفت: پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد، حتما او بزرگ شماست كه جادوگرى را به شما آموخته است، پس به زودى خواهيد دانست كه مسلما دستها و پاهاى شما را يكى از راست و يكى از چپ قطع خواهم كرد، و يقينا همه شما را به دار خواهم آويخت.
قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِليٰ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ
50گفتند: [در اين شكنجه و عذاب] هيچ زيان و باكى [بر ما] نيست، يقينا ما به سوى پروردگارمان باز مىگرديم،
إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ
51قطعا ما اميدواريم كه چون نخستين ايمان آورندگان [از اين قوم] بوديم، پروردگارمان خطاهاى ما را بيامرزد.
وَ أَوْحَيْنا إِليٰ مُوسيٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ
52و به موسى وحى كرديم كه: بندگان مرا شبانه كوچ بده كه حتما دشمنان از پى شما خواهند آمد.
فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ
53پس فرعون گروهى گردآورنده را [براى جمع كردن نيرو] به شهرها فرستاد
إِنَّ هٰؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ
54[و گفت:] مسلما اينان [كه بر ضد من برخاستهاند] گروهى اندكند،
وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ
55و همانا ما را همواره [با اعمالشان] به خشم مىآورند،
وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حاذِرُونَ
56و ما گروهى هوشيار و آماده باش و مهياى دفاعيم.
فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ
57پس ما آنان را [به دنبال بنىاسرائيل] از باغها و چشمهسارها [كه نعمت هاى ما در سرزمين مصر بود.]
وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ
58واز گنجها ومكانهاى نيكو [وقصرهاى باشكوه] بيرون كرديم.
كَذٰلِكَ وَ أَوْرَثْناها بَنِي إِسْرائِيلَ
59اينگونه [نعمت هاى خود را از چنگ آنان بيرون آورديم] و آنها رابه بنىاسرائيل به ميراث داديم.
فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ
60فرعونيان هنگام طلوع آفتاب آنان را دنبال كردند.
فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسيٰ إِنَّا لَمُدْرَكُونَ
61چون آن دو گروه يكديگر را ديدند، اصحاب موسى گفتند: حتما ما به چنگ آنان خواهيم افتاد.
قالَ كَلاَّ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ
62موسى گفت: اين چنين نيست، بىترديد پروردگارم با من است، و به زودى مرا هدايت خواهد كرد.
فَأَوْحَيْنا إِليٰ مُوسيٰ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ
63پس به موسى وحى كرديم كه: عصايت را به اين دريا بزن. [موسى عصايش را به دريا زد] پس [دريا] از هم شكافت و هر پارهاش چون كوهى بزرگ بود.
وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِينَ
64و آن گروه ديگر را [هم در آنجا] به دريا نزديك كرديم،
وَ أَنْجَيْنا مُوسيٰ وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ
65و موسى و هر كه با او بود، همه را نجات داديم.
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ
66آن گاه آن گروه ديگر را غرق كرديم.
إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ
67بىترديد در اين سرگذشت عبرتى بزرگ وجود دارد، و [قوم قبطى] بيشترشان مؤمن نبودند.
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ
68و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهربان است.
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ
69و سرگذشت مهم ابراهيم را بر آنان بخوان،
إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ
70هنگامى كه به پدرش وقومش گفت: چه چيز را مىپرستيد؟
قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ
71گفتند: بتهايى را مىپرستيم و همواره ملازم پرستش آنها هستيم.
قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ
72گفت: آيا هنگامى كه آنها را مىخوانيد، سخن شما را مىشنوند؟
أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ
73يا به شما سود و زيانى مىرسانند؟
قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذٰلِكَ يَفْعَلُونَ
74گفتند: نه، بلكه پدرانمان را يافتيم كه به اين صورت عبادت مىكردند!
قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ
75گفت: پس آيا مىدانيد كه آنچه مىپرستيد،
أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ
76هم شما و هم پدران پيشين شما
فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعالَمِينَ
77هم آنان قطعا دشمن منند [چون اگر آنها را بپرستم، مرا دچار عذاب جاودانه خواهند كرد]، جز پروردگار جهانيان [كه پرستيدنش مايه سعادت هميشگى و جاودانى است.]
الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ
78همان كسى كه مرا آفريد و هم او مرا هدايت مىكند،
وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ
79و آنكه او طعامم مىدهد و سيرابم مىكند
وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ
80و هنگامى كه بيمار مىشوم، او شفايم مىدهد
وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ
81و آنكه مرا مىميراند سپس زندهام مىكند
وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ
82و آنكه اميد دارم روز جزا خطايم را بر من بيامرزد.
رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ
83پروردگارا! به من حكمت بخش، و مرا به شايستگان ملحق كن.
وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ
84و براى من در آيندگان نامى نيك و ستايشى والا مرتبه قرار ده،
وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ
85و مرا از وارثان بهشت پرنعمت گردان،
وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ
86و پدرم را بيامرز كه او از گمراهان است،
وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ
87و روزى كه [مردگان] برانگيخته مىشوند، رسوايم مكن؛
يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ
88روزى كه هيچ مال و اولادى سود نمىدهد،
إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ
89مگر كسى كه دلى سالم [از رذايل وخبايث] به پيشگاه خدا بياورد،
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ
90و آن روز بهشت را براى پرهيزكاران نزديك آورند،
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ
91و آتش برافروخته را براى گمراهان آشكار كنند،
وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ
92و به آنان گويند: آنچه را مىپرستيديد، كجايند؟
مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ
93[معبودانى را] به جاى خدا؟! آيا شما را [براى رهايى از آتش] يارى مىدهند؟ يا از خود مىتوانند دفع عذاب كنند؟
فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ
94پس آن بتها و گمراهان [كه آنها را مىپرستيدند] به رو در آتش افروخته افكنده مىشوند،
وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ
95با همه سپاهيان ابليس،
قالُوا وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ
96در حالى كه در آن [آتش افروخته] با هم ستيز و نزاع مىكنند [و به بتان] مىگويند:
تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ
97به خدا سوگند كه ما در گمراهى آشكارى بوديم،
إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ
98كه شما را با پروردگار جهانيان برابر و مساوى قرار مىداديم،
وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ
99و ما را جز مجرمان گمراه نكردند،
فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ
100در نتيجه براى ما نه شفيعانى است،
وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ
101و نه يك دوست نزديك و صميمى،
فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
102پس اى كاش براى ما بازگشتى [به دنيا] بود تا از مؤمنان مىشديم.
إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ
103بىترديد در اين سرگذشت، عبرتى بزرگ وجود دارد، و [قوم ابراهيم] بيشترشان مؤمن نبودند،
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ
104و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهربان است.
كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ
105قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند،
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلا تَتَّقُونَ
106هنگامى كه برادرشان نوح به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست] نمىپرهيزيد؟
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ
107بىترديد من براى شما فرستادهاى امينم،
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ
108بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،
وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَليٰ رَبِّ الْعالَمِينَ
109و من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمىخواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ
110بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد.
قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ
111گفتند: آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالى كه فرومايگان از تو پيروى كردهاند؟!
قالَ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ
112[نوح] گفت: مرا از آنچه آنان انجام مىدادهاند، چه اطلاعى است؟
إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَليٰ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ
113حسابشان اگر واقعا درك مىكنيد، جز بر عهده پروردگارم نيست،
وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ
114و من طرد كننده مؤمنان نخواهم بود،
إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ
115من جز بيم دهندهاى آشكار نيستم.
قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ
116گفتند: اى نوح! اگر [از ابلاغ دين] باز نايستى، يقينا از سنگسار شدگان خواهى بود!
قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ
117گفت: پروردگارا! همانا قوم من مرا تكذيب كردند،
فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
118پس ميان من و آنان چنانكه سزاوار است داورى كن و من و كسانى كه از مؤمنان با من هستند از چنگ آنان نجات ده.
فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ
119پس او و كسانى را كه با او در آن كشتى مملو [از سرنشينان، جنبندگان، متاع و ابزار] بود نجات داديم،
ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ
120آن گاه بعد از آن، همه باقى ماندگان را غرق كرديم.
إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ
121بىترديد در اين سرگذشت، عبرتى بزرگ وجود دارد، و [قوم نوح] بيشترشان مؤمن نبودند،
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ
122و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهربان است.
كَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِينَ
123قوم عاد پيامبران را تكذيب كردند،
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلا تَتَّقُونَ
124هنگامى كه برادرشان هود به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست] نمىپرهيزيد؟
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ
125بىترديد من براى شما فرستادهاى امينم،
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ
126بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،
وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَليٰ رَبِّ الْعالَمِينَ
127و من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمىخواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،
أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ
128آيا شما بر روى هر مكان بلندى به بيهوده كارى و بدون نياز برجى عظيم و برافراشته بنا مىكنيد؟
وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ
129و قلعهها و كاخهاى استوار و مجلل برمىگيريد، كه شايد جاودانه بمانيد،
وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ
130و چون كسى را با شدت و قهر مىگيريد ظالمانه و زورمدارانه [مىگيريد بدون اينكه در عاقبت كار بينديشيد.]
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ
131بنابراين از خدا پروا كنيد واز من فرمان ببريد،
وَ اتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُمْ بِما تَعْلَمُونَ
132واز كسى كه شما را به وسيله آنچه خود مىدانيد يارى داده پروا كنيد،
أَمَدَّكُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِينَ
133به وسيله چهارپايان و فرزندانى، به شما يارى داده است.
وَ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ
134و [به وسيله] بوستانها و چشمهسارها،
إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ
135بىترديد من بر شما از عذاب روزى بزرگ مىترسم.
قالُوا سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظِينَ
136گفتند: تو پند و اندرز دهى يا ندهى براى ما يكسان است!!
إِنْ هٰذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ
137اين [پند و اندرزها و تقسيم امور به حلال و حرام] جز شيوه پيشينيان [كه اهل واپسگرايى و خرافات بودند] نيست،
وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ
138و ما گرفتار عذابى [كه تو ما را از آن بيم مىدهى] نخواهيم شد.
فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْناهُمْ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ
139پس او را تكذيب كردند، و در نتيجه هلاكشان كرديم. بىترديد در اين سرگذشت عبرتى بزرگ وجود دارد و [قوم هود] بيشترشان مؤمن نبودند،
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ
140و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهربان است.
كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ
141قوم ثمود پيامبران را تكذيب كردند،
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَلا تَتَّقُونَ
142هنگامى كه برادرشان صالح به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست] نمىپرهيزيد؟
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ
143بىترديد من براى شما فرستادهاى امينم،
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ
144بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،
وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَليٰ رَبِّ الْعالَمِينَ
145و من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمىخواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،
أَ تُتْرَكُونَ فِي ما هاهُنا آمِنِينَ
146آيا شما را در آنچه در اين دنيا [از نعمت و رفاه هست] ايمن و آسوده [از تغيير و زوال] رهايتان خواهند كرد؟!
فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ
147در بوستانها و چشمهسارها،
وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ
148و كشتزارها و درختان خرمايى كه شكوفههايشان انبوه و باطراوت و لطيف است؟
وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ
149و ماهرانه و هنرمندانه از كوهها خانههايى مىتراشيد؟ [به اميد آنكه از هر آسيبى حتى مرگ در امان بمانيد!!]
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ
150بنابراين از خدا پروا كنيد و مرا فرمان ببريد،
وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ
151و از فرمان اسرافگران اطاعت نكنيد،
الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ
152همانان كه در زمين فساد مىكنند و به اصلاح گرى نمىپردازند.
قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ
153گفتند: جز اين نيست كه تو از جادوشدگانى،
ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ
154تو جز بشرى مانند ما نيستى، اگر راست مىگويى معجزهاى بياور.
قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ
155گفت: اين ماده شترى است [كه به اذن خدا به عنوان معجزه من از دل كوه بيرون آمد] سهمى از آب [اين چشمه] براى او، و سهم روز معينى براى شماست،
وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ
156آسيبى به او نرسانيد كه عذاب روزى بزرگ شما را فرا مىگيرد.
فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ
157پس ناقه را پى كردند و [از كار خود] پشيمان شدند،
فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ
158در نتيجه عذاب آنان را فرا گرفت. بىترديد در اين سرگذشت، عبرتى بزرگ وجود دارد و [قوم صالح] بيشترشان مؤمن نبودند،
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ
159و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهرباناست.
كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ
160قوم لوط پيامبران را تكذيب كردند،
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلا تَتَّقُونَ
161هنگامى كه كه برادرشان لوط به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست] نمىپرهيزيد؟
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ
162بىترديد من براى شما فرستادهاى امينم،
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ
163بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،
وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَليٰ رَبِّ الْعالَمِينَ
164و من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمىخواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،
أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمِينَ
165آيا از ميان مردم جهان، شما با مردان آميزش مىكنيد؟!!
وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ
166و آنچه را پروردگارتان براى شما از همسرانتان آفريده رها مىكنيد؟ [براى اين كار زشت بىسابقه، دليل و برهان استوارى نداريد] بلكه شما گروهى تجاوزكار [از حدود خدا و مرزهاى انسانيت] هستيد.
قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ
167گفتند: اى لوط! اگر [از تبليغ دين] باز نايستى، حتما تبعيد خواهى شد.
قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ
168[لوط] گفت: بىترديد من از كار زشت شما به شدت متنفرم.
رَبِّ نَجِّنِي وَ أَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ
169پروردگارا! مرا و خانوادهام را [از آثار، وزر و وبال] آنچه انجام مىدهند، نجات بده؛
فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ
170پس ما او و خانوادهاش همگى را نجات داديم،
إِلَّا عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ
171مگر پيرزنى در [ميان] باقىماندگان،
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ
172سپس ديگران را نابود كرديم،
وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ
173و بارانى از سنگ گل بر سر آنان بارانديم؛ پس بد بود باران بيم دادهشدگان.
إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ
174بىترديد در اين سرگذشت عبرتى بزرگ وجود دارد و قوم لوط بيشترشان مؤمن نبودند،
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ
175و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهربان است.
كَذَّبَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ
176مردم ايكه پيامبران را تكذيب كردند،
إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلا تَتَّقُونَ
177هنگامى كه شعيب به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست] نمىپرهيزيد؟
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ
178بىترديد من براى شما فرستادهاى امينم،
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ
179بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،
وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَليٰ رَبِّ الْعالَمِينَ
180من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمىخواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،
أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ
181پيمانه را كامل بدهيد و از كمفروشان نباشيد،
وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ
182و [متاع و كالا را] با ترازوى درست وزن كنيد،
وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ
183و از قيمت اشيا و اجناس مردم به هنگام خريد نكاهيد، و در زمين تباهكارانه فتنه و آشوب برپا نكنيد،
وَ اتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ
184و از آنكه شما و امتهاى پيشين را آفريد پروا كنيد.
قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ
185گفتند: جز اين نيست كه تو از جادوشدگانى،
وَ ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الْكاذِبِينَ
186و تو جز بشرى مانند ما نيستى، و بىترديد ما تو را از دروغگويان مىپنداريم،
فَأَسْقِطْ عَلَيْنا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ
187پس اگر راست مىگويى پارههايى از آسمان را بر ما فرو ريز.
قالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ
188[شعيب] گفت: پروردگارم به آنچه انجام مىدهيد، داناتر است.
فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كانَ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ
189پس او را تكذيب كردند؛ در نتيجه عذاب روز سايبان [يعنى روزى كه ابرى تيره و صاعقه زا سايه مىاندازد] آنان را فرا گرفت، همانا آن عذاب روزى بزرگ بود،
إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ
190بىترديد در اين سرگذشت، عبرتى بزرگ وجود دارد؛ و قوم شعيب بيشترشان مؤمن نبودند،
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ
191و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهربان است.
وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ
192و بىترديد اين قرآن، نازل شده پروردگار جهانيان است،
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ
193كه روحالامين آن را نازل كرده است،
عَليٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ
194بر قلب تو، تا از بيم دهندگان باشى،
بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ
195به زبان عربى روشن و گويا
وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ
196و بىترديد [خبر] اين [قرآن] در كتابهاى پيشينيان است.
أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ
197آيا آگاهى دانشمندان بنىاسرائيل به خبر قرآن [در كتابهاى پيشينيان] براى مشركان نشانهاى [بر حقانيت قرآن و صدق نبوت تو] نيست؟!
وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَليٰ بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ
198و اگر آن را بر برخى از غير عربها نازل كرده بوديم،
فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ
199و او آن را بر عربها مىخواند، باز هم به آن ايمان نمىآوردند!!
كَذٰلِكَ سَلَكْناهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ
200اينگونه [كه آن را به زبان عربى روشن و گويا نازل كرديم] در دلهاى مجرمان درآورديم [كه آن را بفهمند و به آن ايمان آورند،]
لا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّي يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ
201[ولى اين بيمار دلان لجوج] به آن ايمان نمىآورند تا آن عذاب دردناك را ببينند،
فَيَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ
202كه ناگهان در حالى كه بىخبرند به سراغشان آيد،
فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ
203پس [در آن موقعيت بسيار سخت] گويند: آيا ما مهلت مىيابيم؟
أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ
204آيا به آمدن عذاب ما شتاب مىكنند؟
أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ
205پس خبر ده اگر ما آنان را ساليانى بهرهمندى و برخوردارى دهيم،
ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ
206سپس آن عذابى كه به آن تهديد مىشدند، به سراغشان آيد.
ما أَغْنيٰ عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ
207آنچه را [چند سال] همواره از آن برخوردارى مىيافتند [عذاب را] از آنان دفعنخواهد كرد،
وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ
208و [مردم] هيچ شهرى را نابود نكرديم مگر آنكه بيم دهندگانى براى آنان بود،
ذِكْريٰ وَ ما كُنَّا ظالِمِينَ
209براى اندرز دادن و اتمام حجت؛ و ما هرگز ستمكار نبودهايم [كه مردمى را بدون فرستادن پيامبر نابود كنيم.]
وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ
210قرآن را شيطانها نازل نكردهاند،
وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ
211و [نزول قرآن] سزاوار آنان نيست، و قدرت [وحى كردن چنين كتابى را] ندارند،
إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ
212بىترديد آنان از شنيدن [وحى الهى و اخبار ملكوتى] محروم و بركنارند.
فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ
213پس با خدا معبودى ديگر را مپرست، كه از عذاب شدگان خواهى شد.
وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
214نزديكترين خويشاوندانت را [از عذاب الهى] بيم ده،
وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
215و پر و بال [فروتنى و تواضع] خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند بگستر،
فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ
216پس اگر تو را نافرمانى كردند بگو: من از آنچه انجام مىدهيد، بيزارم؛
وَ تَوَكَّلْ عَلَي الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ
217و بر تواناى شكستناپذير مهربان توكل كن،
الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ
218هم او كه تو را هنگامى كه [براى عبادت] مىايستى مىبيند،
وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ
219و گردش و حركت تو را در ميان سجدهكنندگان [مشاهده مىكند،]
إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
220يقينا او شنوا و داناست.
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَليٰ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ
221آيا شما را خبر دهم كه شيطانها بر چه كسانى نازل مىشوند؟
تَنَزَّلُ عَليٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ
222بر هر دروغپرداز گنهپيشهاى نازل مىشوند،
يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ
223كه گوش [بر القائات و اغواگرىهاى شيطان] مىسپرند، و بيشتر شيطانها دروغگويند،
وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ
224و [پيامبر، شاعر و خيالپرداز نيست، چون] شاعران [خيالپرداز] را [كه حقايق را هجو مىكنند، و با مطالب بىاساس به واقعيات مىتازند] گمراهان پيروى مىكنند.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ
225آيا ندانستهاى كه آنان در هر وادى [باطلى خيال پردازانه] حيران و سرگردانند؟
وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ
226و مطالبى مىگويند كه خود عمل نمىكنند،
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ
227مگر آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند و خدا را بسيار ياد كردند و پس از آنكه [با شعرهاى باطل دشمنان، هجويات مشركان و ياوههاى كافران] مورد ستم قرار گرفتند [با شعرهاى توحيدى و اصيل و استوار خود] به انتقام گرفتن [از دشمن و دفاع از خويش] برخاستند، و كسانى كه ستم كردهاند، به زودى خواهند دانست كه به چه بازگشت گاهى باز خواهند گشت؟!
سوره النمل
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ طس تِلْكَ آياتُ الْقُرْآنِ وَ كِتابٍ مُبِينٍ
1به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ طس- اين آيات [باعظمت] قرآن و كتابى روشنگر است،
هُديً وَ بُشْريٰ لِلْمُؤْمِنِينَ
2[كه سراسر] هدايتكننده [انسانها] و براى مؤمنان مژدهدهنده است.
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
3همانان كه نماز برپا مىدارند و زكات مىپردازند، و قاطعانه به آخرت يقين دارند؛
إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ
4به راستى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، اعمال [زشتشان] را در نظرشان آراستيم، پس همواره در حيرت و سرگردانىاند،
أُوْلئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ
5اينان كسانى هستند كه عذاب سختى براى آنان است و بىترديد آنان در آخرت زيانكارترين [مردم] اند.
وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ
6يقينا تو قرآن را از نزد حكيمى دانا فرا مىگيرى.
إِذْ قالَ مُوسيٰ لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ
7[ياد كن] هنگامى را كه موسى به خانوادهاش گفت: به راستى من آتشى را از دور ديدم، به زودى خبرى از آن براى شما مىآورم، يا از آن شعلهاى برگرفته به شما مىرسانم تا خود را گرم كنيد،
فَلَمَّا جاءَها نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ
8پس هنگامى كه نزد آن آمد، ندا رسيد كه: پربركت باد آنكه در آتش است و آنكه پيرامون آن است، و منزه و پاك است خدا كه پروردگار جهانيان است.
يا مُوسيٰ إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
9اى موسى! يقينا منم خداى تواناى شكستناپذير و حكيم،
وَ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّيٰ مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسيٰ لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ
10و عصايت را بيفكن. پس وقتى آن را ديد كه تند و شتابان حركت مىكند، گويا مارى باريك و تيزرو است، پشتكنان رو به فرار گذاشت و به پشت برنگشت. [ندا رسيد:] اى موسى! نترس كه پيامبران [به سبب دارا بودن مقام عصمت و پاكى از گناه] نزد من نمىترسند،
إِلَّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ
11مگر كسى كه ستم كند [كه او بايد بترسد]؛ ولى زمانى كه پس از بدى نيكى را [كه ايمان و كار شايسته است] جايگزين آن نمايد [از عذاب من در امان است و نبايد بترسد]؛ زيرا من بسيار آمرزنده و مهربانم،
وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آياتٍ إِليٰ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ
12و دستت را در گريبانت كن تا بدون هيچ عيبى سفيد و درخشان بيرون آيد، [با اين دو معجزه كه در ضمن] نه معجزه است به سوى فرعون و قومش [برو] كه قطعا آنان گروهى نافرمانند؛
فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آياتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هٰذا سِحْرٌ مُبِينٌ
13هنگامى كه معجزات روشن ما به سويشان آمد، گفتند: اين جادويى آشكار است.
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ
14و آنها را در حالى كه باطنشان به الهى بودن آن معجزات يقين داشت، ستمكارانه وبرترىجويانه انكار كردند. پس با تأمل بنگر كه سرانجام مفسدان چگونه بود؟!
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَليٰ كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ
15و يقينا ما به داود و سليمان، دانش [ويژه] داديم، و آن دو گفتند: همه ستايشها ويژه خداست، همان كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمن خود برترى عطا كرده است،
وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هٰذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ
16و سليمان وارث داود شد و گفت: اى مردم! [معرفت و آگاهى به] زبان و منطق پرندگان را به ما آموختهاند، و از هر چيزى [كه به پيامبران و پادشاهان دادهاند] به ما عطا كردهاند، يقينا اين امتياز و برترى آشكارى است.
وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ
17و براى سليمان، سپاهيانش از پريان و آدميان و پرندگان گردآورى شدند، [و آنان را از حركت باز مىداشتند] تا گروههاى ديگر به آنان ملحق شوند؛
حَتَّي إِذا أَتَوْا عَليٰ وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ
18[پس حركت كردند] تا به وادى مورچگان درآمدند. مورچهاى گفت: اى مورچگان! به خانههايتان درآييد تا سليمان و سپاهيانش ناآگاهانه شما را پايمال نكنند.
فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَليٰ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ
19پس سليمان از گفتهاش با تبسم حالت خنده به خود گرفت، و [به سبب نعمت فهم گفتار حيوانات] گفت: پروردگارا! به من الهام كن تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم عطا كردهاى به جاى آورم، و اينكه كار شايستهاى كه آن را بپسندى انجام دهم، و مرا به رحمتت در ميان بندگان شايستهات درآور.
وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَي الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ
20و [سليمان] جوياى پرندگان شد [و هدهد را در ميان پرندگان بارگاهش نيافت] پس گفت: مرا چه شده كه هدهد را نمىبينم [آيا هست و او را نمىبينم] يا از غايبان است؟
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ
21قطعا او را عذابى سخت خواهم كرد يا [براى عبرت ديگر پرندگان] او را سر مىبرم، يا بايد [براى غايب بودنش] دليلى روشن برايم بياورد.
فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ
22پس [هدهد] زمانى نه چندان دور درنگ كرد [و با شتاب بازگشت،] پس گفت: [اى سليمان!] من به چيزى آگاهى يافتهام كه تو به آن آگاهى نيافتهاى، و [من] از [سرزمين] سبا خبرى مهم و يقينى برايت آوردهام.
إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ
23به راستى من زنى را يافتم كه بر آنان حكومت مىكند، و از هر چيزى [كه از وسايل و لوازم حكومت و قدرت است] به او دادهاند و تختى بزرگ دارد،
وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ
24او و قومش را يافتم كه به جاى خدا براى خورشيد سجده مىكنند و شيطان، اعمال [زشتشان] را براى آنان آراسته و در نتيجه آنان را از راه [حق] بازداشته است به اين سبب هدايت نمىيابند،
أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ
25[و شيطان آنان را اينگونه فريب داده] تا براى خدا سجده نكنند، همان كه نهان در آسمانها و زمين را بيرون مىآورد و آنچه را پنهان مىداريد و آنچه را آشكار مىكنيد، مىداند.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
26خداى يكتا كه معبودى جز او نيست، پروردگار عرش بزرگ است.
قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ
27[سليمان به هدهد] گفت: به زودى [درباره ادعايت] تأمل و بررسى مىكنم كه آيا راست گفتهاى يا از دروغگويانى،
اذْهَبْ بِكِتابِي هٰذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ
28اين نامه مرا ببر و به سوى آنان بيفكن، سپس به دور از ديدگان آنان خود را كنارى بگير و بنگر چه پاسخىمىدهند؟
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ
29[ملكه سبا پس از آگاهى از مضمون نامه] گفت: اى سران و اشراف! همانا نامهاى نيكو و با ارزشى به سوى من افكندهاند،
إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ
30يقينا اين نامه از سوى سليمان است و سرآغازش به نام خداى رحمان و رحيم است، و
أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ
31[مضمونش اين است كه] بر من برترى مجوييد و همه با حالت تسليم نزد من آييد.
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ
32گفت: اى سران و اشراف! در كارم به من نظر دهيد تا شما نزد من حضور داشتيد، من [بدون شما] فيصله دهنده كارى نبودهام.
قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ
33گفتند: ما داراى قدرت و مالك وسايل رزمى سختى هستيم، پس بنگر چه فرمان مىدهى؟
قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذٰلِكَ يَفْعَلُونَ
34گفت: همانا پادشاهان هنگامى كه [با ابزار، ادوات جنگى و سپاهى رزمى] وارد شهرى مىشوند، آن را تباه مىكنند و عزيزان اهلش را به ذلت و خوارى مىنشانند و [آنان] همواره چنين مىكنند!
وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ
35من به سوى آنان هديهاى [قابل توجه] مىفرستم، پس با تأمل مىنگرم كه فرستادگان با چه پاسخى بر مىگردند؟
فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ
36هنگامى كه [فرستاده ملكه سبا] نزد سليمان آمد، [سليمان] گفت: آيا مرا با مالى [اندك و ناچيز] يارى مىدهيد؟ آنچه خدا [از نبوت و حكومت و ثروت] به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده [هديه شما براى من شادى آور نيست]، اين شماييد كه با هديه خود شادمانى مىكنيد،
ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ
37به سوى آنان بازگرد كه ما حتما با سپاهيانى به سوى آنان خواهيم آمد كه قدرت رويارويى با آن را ندارند، و آنان را در حالى كه [در آن منطقه] حقير و بىارزش شدهاند با خوارى و ذلت از آنجا بيرون مىكنيم.
قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ
38[سليمان] گفت: اى سران و اشراف! كدام يك از شما تخت او را پيش از آنكه همگى به حالت تسليم نزد من آيند، برايم مىآورد؟
قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ
39يكى از جنيان كاردان و تيزهوش گفت: من آن را پيش از آنكه از مسند خود برخيزى نزد تو مىآورم، و من بر اين [كار] توانا و امينم،
قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هٰذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ
40كسى كه دانشى از كتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت: من آن را پيش از آنكه پلك ديدهات به هم بخورد، نزد تو مىآورم. [و آن را در همان لحظه آورد]. پس هنگامى كه سليمان تخت را نزد خود پابرجا ديد، گفت: اين از فضل و احسان پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس گزارم يا بندهاى ناسپاسم؟ و هر كس كه سپاس گزارى كند به سود خود سپاس گزارى مىكند و هر كس ناسپاسى ورزد [زيانى به خدا نمىرساند]؛ زيرا پروردگارم بىنياز و كريم است.
قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ
41گفت: تختش را [با تغيير دادن در زينت و آرايش] برايش ناشناس كنيد تا ببينيم آيا [به شناخت آن] راه مىيابد، يا از كسانى است كه راه نمىيابند؟
فَلَمَّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ
42پس زمانى كه [ملكه سبا] آمد، گفتند: آيا تخت تو نيز اينگونه است؟ گفت: گويا اين همان است!! و ما را پيش از اين [به حقانيت و قدرت سليمان] آگاه كردند و [همان زمان] تسليم شديم؛
وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ
43چيزى را كه [ملكه سبا] به جاى خدا مىپرستيد او را [از تسليم شدن به حق] بازداشته بود؛ زيرا او از گروه كافران بود [و در ميان آنان رشد كرده بود و به روش و رفتار آنان خو گرفته بود.]
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ
44به او گفتند: بهحياط قصر درآى. هنگامى كه آن را ديد، پنداشت آبى فراوان [چون درياچه] است، پس دامن جامه از دو ساق پايش بالا زد [كه به خيال خود وارد آب شود]، سليمان گفت: اين محوطهاى است صاف و هموار از شيشه [نه از آب]. [ملكه سبا] گفت: پروردگارا! قطعا من به خود ستم كردم، اينك همراه سليمان، تسليم [فرمانها و احكام] خدا پروردگار جهانيان شدم.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِليٰ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِيقانِ يَخْتَصِمُونَ
45همانا به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم كه: خدا را بپرستيد. پس ناگهان آنان دو گروه [مؤمن و كافر] شدند كه با يكديگر نزاع و دشمنىمىكردند.
قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
46گفت: اى قوم من! چرا بر عذاب و هلاكت پيش از توبه و ايمان شتاب مىكنيد؟! چرا از خدا درخواست آمرزش نمىكنيد تا مورد رحمت قرار گيريد؟!
قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ
47گفتند: ما به تو و همراهانت فال بد زدهايم [و شما را سبب بروز اين همه مشكلات و بدبختى خود مىدانيم]. گفت: سبب بروز مشكلات و بدبختى شما [طغيان و گناهان شماست كه عكس العملش] نزد خداست، [ربطى به ما ندارد] بلكه شما گروهى هستيد كه [به مشكلات و مصايب] امتحان مىشويد [شايد به اين سبب توبه كنيد و مؤمن شويد.]
وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ
48در آن شهر نه نفر از اشراف و سران بودند كه در آن فساد مىكردند و اصلاح گر نبودند،
قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ
49[آنان به يكديگر] گفتند: هم قسم شويد كه حتما به صالح و خانوادهاش شبيخون مىزنيم [تا همه را نابود كنيم]، آن گاه به خونخواهش بگوييم: ما زمان هلاك شدن خانوادهاش حضور نداشتيم و يقينا راستگوييم.
وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ
50آنان نيرنگ مهمى به كار گرفتند و ما هم در حالى كه بىخبر بودند [با كيفر بسيار سختى] نيرنگ آنان را از بين برديم.
فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ
51پس با تأمل بنگر كه سرانجام نيرنگشان چگونه بود؟ كه ما آنان و قومشان را همگى درهم كوبيديم و هلاك كرديم.
فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
52اين خانههاى آنان است كه به سبب ستمشان [از سكنه] خالى مانده. بىترديد در اين سرگذشت براى گروهى كه معرفت و شناخت دارند، عبرتى بزرگ وجود دارد،
وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ
53و آنان را كه ايمان آوردند و همواره پرهيزكارى مىكردند، نجات داديم.
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ
54و لوط را [ياد كن] هنگامى كه به قومش گفت: آيا اين عمل بسيار زشت را در حالى كه [وقت انجام دادنش با بىشرمى كامل به هم] نگاه مىكنيد، مرتكب مىشويد؟!
أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ
55آيا شما از روى ميل و شهوت به جاى زنان با مردان آميزش مىكنيد؟ [شما براى اين كار زشت دليل و برهانى نداريد] بلكه شما گروهى نادان هستيد.