و گفتند آنان كه اميد ندارند ملاقات ما را چرا فرود نشود بر ما فرشتگان يا بينيم پروردگار خويش را همانا برترى جستند در دلهاشان و سركشى كردند سركشى بزرگ
روزى كه بينند فرشتگان را نباد مژده در آن روز براى گنهكاران و گويند دور باشى دور
و آمديم بسوى آنچه كردند از كردار پس گردانيديمش گردى پراكنده
ياران بهشت در آن روز بهترند در آرامش و نكوترند در آسودنگاه
و روزى كه بشكافد آسمان به ابر و فرستاده شوند فرشتگان فرستادنى
پادشاهى در آن روز حق از آن خداى مهربان است و بوده است روزى بر كافران سخت
و روزى كه مىگزد ستمگر دستهاى خود را گويد كاش گرفته بودم با پيمبر راهى
اى واى بر من كاش نمىگرفتم فلان را دوستى
همانا گمراهم كرد از يادآورى (يا كتاب) پس از آنكه بيامدم و بوده است شيطان انسان را خوارسازنده
و گفت پيمبر پروردگارا همانا قومم برگرفتند اين قرآن را تركشده
و بدينسان قرار داديم براى هر پيمبرى دشمنى از گنهكاران و بس است پروردگار تو راهنما و ياورى
و گفتند آنان كه كفر ورزيدند چرا فرود آورده نشد بر او قرآن به يك بار بدينسان تا استوار سازيم بدان دلت را و به تدريج فرستاديمش تدريجى
و نيارندت مثلى جز آنكه بياريمت به حق و نكوتر تفسيرى
آنان كه گرد آورده شوند (برانگيخته شوند) بر رويهاى خود بسوى دوزخ آنان بدترند در جايگاه و گمراهترند در راه
و همانا داديم به موسى كتاب را و گردانيديم با او برادرش هارون را وزيرى
پس گفتيم برويد بسوى قومى كه دروغ پنداشتند آيتهاى ما را پس سرنگون ساختيمشان سرنگونيى
و قوم نوح هنگامى كه تكذيب كردند فرستادگان را غرقشان كرديم و گردانيديمشان براى مردم آيتى و آماده كرديم براى ستمگران عذابى دردناك را
و عاد و ثمود و ياران رس و قرنهايى را ميان آن بسيار
و هر كدام زديم برايش مثلها را و هر كدام را نابود كرديم نابوديى
و همانا آمدند بر شهرى كه باريده شد بارانى بد آيا نبودند كه بينندش بلكه بودند اميد نداشتند برانگيختنى را
و هر گاه بينندت نگيرندت جز مسخره آيا اين است آنكه برانگيختش خدا پيمبرى
نزديك بود كه گمراه كند ما را از خدايان ما اگر نه شكيبا مىشديم بر آنها و زود است بدانند گاهى كه بينند عذاب را كيست گمتر در راه
آيا ديدى آن را كه بگرفت خداى خويش را هوس خويش پس آيا تو هستى بر او وكيل
يا پندارى كه بيشترشان مىشنوند يا بخرد مىيابند نيستند جز مانند چهارپايان بلكه ايشانند گمتر در راه
آيا ننگريستى بسوى پروردگار خويش چگونه پهن كرد سايه را و اگر مىخواست هر آينه مىگردانيدش مانده در يك جا سپس گردانيديم خورشيد را بر آن راهنما
پس بگرفتيمش بسوى ما گرفتنى آسان
و او است آنكه گردانيد براى شما شب را پوششى و خواب را آرامشى و گردانيد روز را برانگيختنى
و او است آنكه فرستاد بادها را مژده پيش روى رحمتش و فرستاديم از آسمان آبى پاككننده
تا زنده سازيم بدان شهرى مرده را و بنوشانيمش از آنچه آفريديم به دامها و مردمى بسيار
و همانا گردانيديمش ميانشان تا يادآور شوند پس نخواستند بيشتر مردم جز ناسپاسى را
و اگر مىخواستيم هر آينه برمىانگيختيم در هر شهرى ترسانندهاى
پس فرمانبردارى مكن كافران را و جهاد كن با ايشان بدان جهادى بزرگ
و او است آنكه به هم آميخت يا روان ساخت دو دريا را اين گواراى پاكيزه و آن نمكى شور و بنهاد ميان آن جدا كنندهاى و ديوارى افراشته
و او است آنكه آفريد از آب بشرى پس گردانيدش تبارى و پيوندى و بوده است پروردگار تو توانا
و مىپرستند جز خدا آنچه را نه سودشان دهد و نه زيانشان رساند و بوده است كافر بر پروردگار خويش پشتيبان
و نفرستاديمت مگر نويددهنده و ترساننده
بگو نپرسم شما را بر آن مزدى مگر آنكه خواهد كه گيرد بسوى پروردگار خويش راهى
و توكل كن بر زندهاى كه نميرد و تسبيح كن به سپاسگزاريش و بس است او به گناهان بندگان خويش آگاه
آنكه آفريد آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است در شش روز سپس استوار شد بر عرش خداوند مهربان پس بپرس بدو آگهى را
و هر گاه گفته شود بدينان سجده كنيد براى خداى مهربان گويند چيست خداى مهربان آيا سجده كنيم براى آنچه تو ما را فرمايى و بيفزايدشان رميدن
خجسته باد آنكه نهاد در آسمان برجهايى و نهاد در آن چراغى و ماهى تابان را
و او است آنكه گردانيد شب و روز را جايگزين همديگر براى آن كو بخواهد يادآور شود يا بخواهد سپاسگزارى را
و بندگان خداى مهربان آنانند كه مىروند بر زمين هموار و هر گاه سخن گويند با ايشان نادانان گويند سلامى
و آنان كه شب را به روز آرند براى پروردگار خويش سجده كنندگان و بپاايستادگان
و آنان كه گويند پروردگارا بگردان از ما عذاب دوزخ را كه عذاب آن است گيرنده
همانا آن زشت است در آرامش و جايگاه
و آنان كه گاهى كه انفاق كنند نه فزون روند و نه سخت گيرند و باشند ميان اين اندازهاى
و آنان كه نخوانند با خدا خدايى ديگر و نكشند تنى را كه حرام كرد خدا مگر به حق و زنا نكنند و آنكه بكندش بيابد كيفرى را
افزوده شود برايش عذاب روز قيامت و جاودان ماند در آن سرافكنده
مگر آن كو بازگردد و ايمان آرد و كردار شايسته كند پس آنان تبديل كند خدا بديهاشان را به خوبيها و بوده است خدا آمرزنده مهربان
و آنكه توبه كند و كردار نيك كند همانا بازگردد بسوى خدا بازگشتى
و آنان كه گواه نشوند ناروا را و گاهى كه بگذرند به ياوه بگذرند بزرگواران
و آنان كه هر گاه يادآورى شوند به آيتهاى پروردگار خويش نيفتند بر آنها كران و كوران
و آنان كه گويند پروردگارا ببخش ما را از همسران ما و فرزندان ما روشنى چشم و بگردان ما را براى پرهيزكاران پيشوايى
آنان پاداش داده شوند جايگاه بلند را بدانچه شكيبا شدند و پيشكش شوند در آن بدرود و سلامى
جاودانان در آن نكو آرامگاه و جايگاهى است
بگو چه ارج نهد (پاك دارد) به شما پروردگار من اگر نبود دعاى شما همانا تكذيب گرديد پس زود است بشود لازم (گيرنده)
سوره الشعراء
بنام خداوند بخشاينده مهربان؛ طسم
اين است آيتهاى كتاب روشن
شايد ببازى تو جان خويش را چرا نيستند مؤمنان
اگر بخواهيم بفرستيم بر ايشان آيتى از آسمان پس بگردد گردنهاشان پيش آن فروتنان
و نيايدشان يادآوريى از خداى مهربان نوينى مگر آنكه باشند از آن روگردانان
همانا تكذيب كردند پس زود هست بيايدشان داستانهاى آنچه بودند بدان استهزاكنان
آيا ننگرند بسوى زمين چه فراوان رويانيديم در آن از هر جفتى گرامى
در اين است هر آينه آيتى و نيستند بيشترشان ايمانآرندگان
و همانا پروردگار تو است عزتمند مهربان
هنگامى كه خواند پروردگار تو موسى را كه برو به نزد گروه ستمگران
قوم فرعون چرا پرهيزكارى نكنند
گفت پروردگارا ترسم تكذيبم كنند
و تنگ شود سينهام و روان نگردد زبانم پس بفرست بسوى هارون
و ايشان را است بر من گناهى و ترسم مرا بكشند
گفت نه چنين است برويد شما هر دو به آيتهاى ما كه مائيم با شما شنوندگان
پس درآئيد بر فرعون و بگوئيد مائيم فرستاده پروردگار جهانيان
كه بفرست با ما بنى اسرائيل را
گفت آيا نپروريدمت نزد ما به نوزادى و ماندى نزد ما از عمر خويش ساليانى
ردى كارت را آن را كه كردى و بودى از ناسپاسان
گفت كردمش آن هنگام و بودم من از گمراهان
پس گريختم از شما گاهى كه ترسيدمتان پس بخشيد مرا پروردگار من فرمانى و گردانيدم از پيمبران
و اين نعمتى است كه منتش را بر من نهى كه بنده گرفتى بنى اسرائيل را
گفت فرعون و چيست پروردگار جهانيان
گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است اگر هستيد يقيندارندگان
گفت بدانان كه در پيرامونش بودند آيا نمىشنويد
گفت پروردگار شما و پروردگار پدران شما پيشينيان
گفت همانا پيمبر شما كه فرستاده شده است بسوى شما هر آينه او است ديوانه
گفت پروردگار خاور و باختر و آنچه ميان آنها است اگر هستيد خردمندان
گفت اگر بگرفتى خدايى جز من هر آينه بگردانمت از زندانيان
گفت و اگر چه بيارمت چيزى آشكار
گفت پس بيارش اگر هستى از راستگويان
پس افكند چوبدست خود را ناگهان آن است اژدرى نمايان
و برآورد دست خود را ناگهان آن است پرتوى براى بينندگان
گفت بدان گروه كه در گردش بودند همانا اين است جادوگرى دانشمند
خواهد برون كند شما را از سرزمين شما به جادوى خويش تا چه فرمان دهيد
گفتند نگهدار او و برادرش را و بفرست در شهرستانها گردآورندگان
تا بيارندت بهر جادوگرى دانشمند
پس گرد آورده شدند جادوگران براى وعدهگاه روزى شناخته
و گفته شد به مردم آيا شمائيد گردآيندگان
شايد پيروى كنيم جادوگران را اگر بودند پيروزمندان
پس هنگامى كه آمدند جادوگران گفتند به فرعون آيا ما را است مزدى اگر شديم پيروزمندان
گفت آرى و همانا شمائيد در آن هنگام از نزديكان
گفت بديشان موسى بيفكنيد آنچه را شمائيد افكنندگان
پس بيفكندند ريسمانها و چوبهاى خود را و گفتند به فر فرعون مائيم همانا پيروزمندان
پس افكند موسى چوبدست خويش را ناگهان فروبرد آنچه را به دروغ آوردند
پس بيفتادند جادوگران سجدهكنان
گفتند ايمان آورديم به پروردگار جهانيان
پروردگار موسى و هارون
گفت ايمان آورديد بدو پيش از آنكه دستورتان دهم همانا او بزرگ شما است كه آموخت به شما جادوگرى را پس زود است بدانيد همانا سخت ببرم دستها و پايهاى شما را از برابر و هر آينه به دارتان كشم همگى
گفتند نيست باكى مائيم بسوى پروردگار خويش بازگشتگان
همانا اميدواريم بيامرزد براى ما پروردگار ما گناهان ما را كه بوديم نخستين ايمانآرندگان
و وحى كرديم به موسى كه شبانه بر بندگانم را همانا شمائيد پيروى شدگان
پس فرستاد فرعون در شهرستانها گردآرندگان
كه اينانند همانا گروهى اندك
و همانا ايشانند بر ما خشمآرندگان
و هر آينه مائيم همگى بيمناكان
پس برون رانديمشان از باغها و چشمهسارها
و گنجها و جايگاهى گرامى
بدينسان و ارث داديمش به بنى اسرائيل
پس از پى ايشان بيامدند به هنگام خورشيد تابان
تا گاهى كه نمودار شدند (ديدار كردند) دو گروه گفتند ياران موسى كه مائيم دريافتگان
گفت نه چنين است همانا با من است پروردگارم زود است رهبريم كند
پس وحى كرديم به موسى كه بزن چوبدست خود را به دريا پس بشكافت و شد هر ديوارى چون كوهى بزرگ
و جاى داديم در آنجا دگران را
و رهانيديم موسى و آنان را كه با او بودند همگى
سپس به دريا فروبرديم دگران را
همانا در اين است آيتى و نيستند بيشترشان ايمان آرندگان
و همانا پروردگار تو است هرآينه عزتمند مهربان
و بخوان بر ايشان داستان ابراهيم را
هنگامى كه گفت به پدر خويش و قومش چه مىپرستيد
گفتند مىپرستيم بتانى را پس مىباشيم پيرامون آنها گردآمدگان
گفت آيا مىشنوند شما را گاهى كه مىخوانيد
يا سودتان بخشند يا آيان رسانند
گفتند بلكه يافتيم پدران خود را چنين مىكردند
گفت آيا ديديد آنچه را بوديد مىپرستيديد
شما و پدران شما پيشتران
كه ايشان مرا دشمنند مگر پروردگار جهانيان
آنكه مرا آفريد پس رهبريم كند
و آنكه بخوراندم و بنوشاندم
و گاهى كه بيمار شوم پس او بهبوديم دهد
و آنكه بميراندم سپس زنده سازدم
و آنكه اميدوارم كه بيامرزد براى من گناهم را روز دين
پروردگارا ارزانى دار مرا حكمى و برسانم به شايستگان
و قرار ده براى من زبان راستى در آخران
و بگردانم از ارثبرندگان بهشت نعمتها
و بيامرز براى پدرم كه او بود همانا از گمراهان
و خوارم نكن روزى كه برانگيخته شوند
روزى كه سود ندهد مال و نه فرزندان
مگر آنكه بيايد خدا را با دلى درست
و آماده شد بهشت براى پرهيزكاران
و پديد آورده شد دوزخ براى گمراهان
و گفته شد بديشان كجا بوديد مىپرستيديد
جز خدا را آيا يارى كنند شما را يا يارى جويند
پس به روى افكنده شدند در آن ايشان و گمراهان
و سپاههاى ابليس همگان
گفتند و ستيزه مىكردند در آن
سوگند به خدا همانا بوديم ما در گمراهى آشكار
هنگامى كه يكسان داشتيم شما را با پروردگار جهانيان
و گمراه نكردند ما را مگر گنهكاران
پس نيست ما را شفاعتگرانى
و نه دوستى مهربان
كاش ما را بازگشتى بودى تا مىشديم از مؤمنان
همانا در اين است آيتى و نيستند بيشتر ايشان ايمانآرندگان
و همانا پروردگار تو او است عزتمند مهربان
تكذيب كردند قوم نوح فرستادگان را
هنگامى كه گفت بديشان برادرشان نوح چرا پرهيزكارى نكنيد
همانا منم براى شما فرستادهاى امين
پس بترسيد خدا را و مرا فرمان بريد
و نپرسمتان بر آن مزدى نيست مزد من جز بر پروردگار جهانيان
پس بترسيد خدا را و مرا فرمان بريد
گفتند آيا ايمان آوريم برايت و پيرويت كردند فرومايگان
گفت چه دانايى است مرا بدانچه بودند مىكردند
نيست حسابشان جز بر پروردگار من اگر دريابيد
و نيستم من دوركننده مؤمنان
نيستم من جز ترساننده آشكار
گفتند اگر دست برندارى اى نوح هرآينه بشوى از سنگسارشدگان
گفت پروردگارا همانا قومم تكذيبم كردند
پس بگشاى ميان من و ايشان گشايشى و برهانم و آنان را كه با منند از مؤمنان
پس رهانيديمش و آنان كه با او بودند در كشتى پرشدهاى
سپس غرق كرديم پس از اين بازماندگان را
همانا در اين است آيتى و نيستند بيشترشان مؤمنان
و همانا پروردگار تو است عزتمند مهربان
تكذيب كردند عاد فرستادگان را
هنگامى كه گفت بديشان برادرشان هود چرا پرهيزكارى نكنيد
همانا منم براى شما فرستاده امين
پس بترسيد از خدا و مرا فرمان بريد
و نپرسمتان بر آن پاداشى نيست مزدم مگر بر پروردگار جهانيان
آيا بنياد مىنهيد به هر پشتهاى نشانى بيهده بازى كنيد
و برگيريد كوشكهايى شايد شما جاودان مانيد
و هر گاه خشمگين شويد خشمگين شويد ستمگرانه
پس بترسيد خدا را و مرا فرمان بريد
و بترسيد آن را كه يارى كرده است شما را بدانچه مىدانيد
كمك كرده است شما را به دامها و فرزندان
و باغها و چشمهسارها
همانا مىترسم بر شما از عذاب روزى بزرگ
گفتند يكسان است بر ما چه اندرز دهى يا نباشى از اندرزگويان
نيست اين مگر اين خوى پيشينيان
و نيستيم ما عذابشدگان
پس تكذيبش كردند پس نابودشان ساختيم همانا در اين است آيتى و نيستند بيشترشان مؤمنان
و همانا پروردگار تو است عزتمند مهربان
تكذيب كردند ثمود فرستادگان را
هنگامى كه گفت بديشان برادرشان صالح چرا پرهيز نكنيد
همانا منم براى شما فرستاده امين
پس پرهيز كنيد خدا را و مرا فرمان بريد
و پرسش نكنم شما را بر آن مزدى نيست مزد من مگر بر پروردگار جهانيان
آيا رها مىشويد در آنچه اينجا است آرميدگان
در باغها و چشمهسارها
و كشتزارها و نخلستانهايى كه شكوفه آنها است رسيده (يا گوارا)
و مىتراشيد از كوهها خانههايى كامرانان
پس بترسيد خدا را و فرمانم بريد
و اطاعت نكنيد از دستور اسرافكنندگان
آنان كه تبهكارى كنند در زمين و درست كارى نكنند (اصلاح نكنند)
گفتند جز اين نيست كه تويى از جادوشدگان
نيستى تو جز بشرى همانند ما پس بياور آيتى اگر هستى از راستگويان
گفت اين است اشترى براى آن آبشخورى و براى شما است آبشخور روزى دانسته
و نگرديد گردش به بدى كه بگيرد شما را شكنجه روزى بزرگ
پس پى كردندش پس بامداد كردند پشيمانان
پس گرفت ايشان را عذاب همانا در اين است آيتى و نيستند بيشترشان ايمان آرندگان
و همانا پروردگار تو او است عزتمند مهربان
تكذيب كردند قوم لوط فرستادگان را
گاهى كه گفت بديشان برادرشان لوط چرا پرهيزكارى نكنيد
همانا منم براى شما فرستاده امين
پس بترسيد خدا را و مرا فرمان بريد
و نپرسم شما را بر آن پاداشى نيست مزد من مگر بر پروردگار جهانيان
آيا درآميزيد با نران از جهانيان
و مىگذاريد آنچه را آفريده است براى شما پروردگار شما از همسران خويش بلكه شمائيد گروهى تجاوزگران
گفتند اگر بس نكنى اى لوط همانا شوى از برونراندگان
گفت همانا منم كار شما را از رهاكنندگان
پروردگارا برهان مرا و خاندانم را از آنچه مىكنند
پس نجاتش داديم و خاندانش را همگى
مگر پير زنى در گذشتگان
پس نگونسار كرديم دگران را
و باريديم بر آنان بارانى پس چه زشت است باران بيمدادگان
همانا در اين است آيتى و نيستند بيشترشان ايمانآرندگان
و همانا پروردگار تو است عزتمند مهربان
تكذيب كردند ياران ايكه فرستادگان را
هنگامى كه گفت بديشان شعيب چرا پرهيزكارى نكنيد
همانا منم شما را فرستادهاى امين
پس بترسيد خدا را و فرمانم بريد
و نپرسم شما را بر آن مزدى نيست مزد من مگر بر پروردگار جهانيان
تمام دهيد پيمانه را و نباشيد از كمدهندگان
و بسنجيد با سنگ (ترازوى) راست
و كم ندهيد به مردم چيزهاى ايشان را و نكوشيد در زمين تباهكنندگان
و بترسيد آن را كه آفريد شما را و آفريدگان پيشينيان
گفتند جز اين نيست كه تويى از جادوشدگان
و نيستى تو مگر بشرى مانند ما و همانا پنداريمت از دروغگويان
پس بيفكن بر ما پارههايى از آسمان اگر هستى از راستگويان
گفت پروردگار من داناتر است بدانچه مىكنيد
پس تكذيبش كردند پس بگرفتشان عذاب روز ظله (سايبان) كه بوده است آن عذاب روزى بزرگ
همانا در اين است آيتى و نيستند بيشتر ايشان مؤمنان
و همانا پروردگار تو است عزتمند مهربان
و همانا آن است فرودآوردن پروردگار جهانيان
فرود آوردش روح الأمين
بر دل تو تا باشى از ترسانندگان
به زبان عربى آشكار
و همانا آن است در كتب پيشينيان
آيا نيست براى ايشان آيتى كه بدانندش دانشمندان بنى اسرائيل
و اگر مىفرستاديمش بر يكى از گنگزبانان
پس مىخواندش بر ايشان نبودند بدان ايمانآرندگان
بدينسان راهش داديم در دلهاى گنهكاران
كه ايمان نيارند بدان تا ببينند عذاب دردناك را
كه بيايدشان ناگاه و ايشان ندانند
پس گويند آيا مائيم مهلتدادگان
آيا به عذاب ما مىشتابند
آيا ديده باشى كه اگر كامروا گردانيمشان ساليانى
پس بيايدشان آنچه وعده داده مىشوند
بى نياز نكند از ايشان آنچه بودند بهرهور مىشدند
و نابود نساختيم شهرى را مگر براى آن بود ترسانندگانى
يادآوردنى است و نيستيم ما ستمكاران
و فرود نياوردندش شياطين
و نسزد ايشان را و نتوانند
همانا ايشانند از شنيدن دورماندگان
پس نخوان با خدا خدايى ديگر را كه باشى از عذابشدگان
و بترسان خويشاوندان خويش را نزديكان
و فرود كن بال خود را براى هر كه پيرويت كند از مؤمنان
پس اگر عصيانت كردند بگو من بيزارم از آنچه مىكنيد
و توكل كن بر خداى عزتمند مهربان
آنكه مىبيندت گاهى كه بپا مىشوى
و گردش تو را در سجده كنندگان
كه او است همانا شنواى دانا
آيا آگهيتان دهم كه بر كه فرود مىآيند شياطين
فرود آيند بر هر دروغپرداز گنهبارى
كه فرادهند گوش را و بيشتر ايشانند دروغگويان
و شاعران و پيروى كنند گمراهان
آيا نبينى كه ايشانند در هر بيغولهاى سرگردان
و آنكه گويند آنچه را نكنند
مگر آنان كه ايمان آوردند و كردار شايسته كردند و ياد كردند خدا را بسيار و يارى جستند پس از آن كه ستم شدند و زود است بدانند آنان كه ستم كردند چه بازگشتگاهى بازمىگردند
سوره النمل
بنام خداوند بخشاينده مهربان؛ طس اين است آيتهاى قرآن و كتابى آشكار
هدايت و بشارتى براى مؤمنان
آنان كه بپا مىدارند نماز را و مىدهند زكات را و ايشانند به آخرت يقين دارندگان
همانا آنان كه ايمان نيارند به آخرت آراستيم براى ايشان كارهاى ايشان را پس ايشانند سرگردانان
آنانند كه براى ايشان است زشتى عذاب و ايشانند در آخرت زيانمندان
و همانا تو داده مىشوى قرآن را از نزد حكيمى دانا
هنگامى كه گفت موسى به خاندانش كه احساس كردم آتشى زود است بيارم شما را از آن خبرى يا بيارم شما را اخگرى گيرانه شايد گرم شويد
پس هنگامى كه بيامدش خوانده شد كه خجسته باد آنكه در آتش است و آنكه پيرامون آن است و منزه است خدا پروردگار جهانيان
اى موسى همانا منم خداوند عزتمند حكيم
و بيفكن عصاى خويش را پس گاهى كه نگريستش مىجنبد گوئيا مارى زبر و سبكخيز است بازگشت پشتكننده و به پشت برنگشت اى موسى نترس همانا نترسد نزد من فرستادگان
مگر آنكه ستم كند پس جايگزين گرداند خوبى را پس از بدى كه منم همانا آمرزنده مهربان
و فرو بر دستت را در گريبان خود برون آيد درخشنده بىآزارى در نه آيت بسوى فرعون و قومش كه همانا بودند قومى فاسقان
پس هنگامى كه بيامدشان آيتهاى ما روشن گفتند اين است جادويى آشكار
و انكار كردند آنها را حالى كه يقين بدانها داشت دلهاى ايشان به ستم و سركشى پس بنگر چگونه بود فرجام تبهكاران
و همانا ارزانى داشتيم به داود و سليمان دانشى و گفتند سپاس خداى را كه برترى داد ما را بر بسيارى از بندگان او مؤمنان
و ارث برد سليمان از داود و گفت اى مردم آموخته شديم سخن مرغان را و داده شديم از همه چيز همانا اين است هر آينه فضلى آشكار
و گردآورده شد براى سليمان سپاههايش از پرى و آدمى و مرغان پس ايشانند بازداشتشدگان
تا گاهى كه آمدند بر دره مورچگان گفت مورچهاى اى گروه مورچگان درآئيد به نشيمنگاه خويش نبادا پايمالتان كنند سليمان و سپاهيانش و ايشان درنيابند
پس لبخندى زد خندان از گفتارش و گفت پروردگارا توفيقم ده كه سپاسگزارم نعمتت را كه ارزانى داشتى بر من و بر پدر و مادرم و آنكه شايستهاى كنم كه تو را پسند آيد و درآور مرا به رحمت خود در بندگان شايسته خويش
و جست مرغان را پس گفت چه شودم نبينم هدهد را يا شده است از ناپيدايان
همانا شكنجه كنمش شكنجهاى سخت يا سرش را برم يا آنكه بياردم فرمانى آشكار
پس درنگ كرد نه دور گفت فراگرفتم آنچه را فرانگرفتى آن را و آوردمت از سبا داستانى را يقين
هر آينه يافتم زنى را كه پادشاه آنان بود و داده شده بود از همه چيز و بود او را تختى بزرگ
يافتمش با كسان خود سجده مىكردند براى خورشيد نه خدا و آراسته بود براى ايشان شيطان كردار ايشان را پس بازداشته بودشان از راه پس راه نمىبرند
چرا سجده نكنند براى خداوندى كه برون آرد نهانها را در آسمانها و زمين و مىداند آنچه را نهان كنيد و آنچه آشكار سازيد
خدا كه نيست خدايى جز او پروردگار عرش بزرگ
گفت زود است بنگريم آيا راست گفتى يا بودى از دروغگويان
ببر نامه مرا اين و بيفكنش بسوى آنان پس برگرد از ايشان و بنگر چه پاسخ گويند
گفت آن زن اى گروه همانا به سويم افكنده شد نامهاى گرامى
همانا آن از سليمان است و همانا آن است به نام خداوند بخشنده مهربان
كه برترى نجوئيد بر من و بيائيد مرا تسليمشوندگان
گفت آن زن اى گروه دستورى دهيدم در كارم نبودهام برنده كارى تا شما گواهى دهيد
گفتند مائيم خداوندان توانايى و دارندگان نيرويى سخت و كار با تو است پس بنگر تا چه فرمان دهى
گفت آن زن همانا شهان هر گاه به كشورى درآيند تباهش كنند و بگردانند مهتران مردمش را كهتران و بدينسان كار كنند
و همانا من فرستندهام بسوى ايشان پيشكشى پس نگرانم چه پاسخ آورند فرستادگان
پس هنگامى كه بيامد سليمان را گفت آيا كمك كنيدم به مال همانا آنچه داد مرا خدا بهتر است از آنچه داد شما را بلكه شما خود را به پيشكش خويشيد شادمان
بازگرد بسوى ايشان كه همانا بياريم ايشان را لشگرهايى كه تاب نباشدشان بدانان و همانا برون رانيمشان از آن خوار حالى كه ايشانند سرافكندگان
گفت اى گروه كدامين از شما آوردم تخت آن زن را پيش از آنكه بر من درآيند تسليمشدگان
گفت ديوى از پريان من آرمت بدان پيش از آنكه از جاى خويش خيزى و منم هرآينه بر آن توانايى امين
گفت آنكه نزدش بود دانشى از كتاب من آرمت بدان پيش از آنكه بازگردد بسوى تو مژهات پس هنگامى كه نگريستش جايگزين نزد خويش گفت اين از فضل پروردگارم باشد تا بيازمايدم آيا شكر مىكنم يا كفران ورزم و آنكه شكر كند جز اين نيست كه براى خويشتن سپاس گزارد و آنكه كفران كند همانا پروردگار من است بىنيازى گرامى
گفت ناشناس داريد برايش تختش را بنگريم آيا رهبرى مىشود يا مىباشد از آنان كه رهبرى نشوند
پس گاهى كه بيامد آن زن گفته شد آيا چنين است تختت گفت گوئيا اين است آن و داده شديم دانش را پيش از آن و بوديم تسليمشدگان
و بازداشتش آنچه بود مىپرستيد جز خدا همانا بود او از گروهى كافران
گفته شد بدو به كاخ اندر آى پس گاهى كه نگريستش پنداشتش آبگيرى و برهنه ساخت ساقهاى خويش را گفت همانا آن است كاخى لغزنده ساخته از بلور گفت آن زن پروردگارا همانا ستم به خود كردم و اسلام آوردم با سليمان براى خدا پروردگار جهانيان
و همانا فرستاديم بسوى ثمود برادرشان صالح را كه پرستش كنيد خدا را ناگهان ايشان دو گروهند ستيزهكنان
گفت اى قوم من چرا مىشتابيد به بدى پيش از خوبى چرا آمرزش نمىجوئيد از خدا شايد رحم آورده شويد
گفتند به فال بد گرفتيم تو و آنان را كه با تو هستند گفت همانا فال بد شما نزد خدا است بلكه شمائيد گروهى گرفتارشدگان (يا آزمودگان)
و بودند در شهر نه تيره كه تبهكارى مىكردند در زمين و اصلاح نمىكردند
گفتند سوگند ياد كنيد به خدا كه شبيخون آريم بر او و خاندانش و سپس گوئيم به ولى او كه نديديم (يا گواهى نداديم) هلاك خويشاوندش را (يا خاندانش را) و هر آينه مائيم راستگويان
و آوردند نيرنگى و آورديم نيرنگى و آنان درنيافتند
پس بنگر چگونه شد فرجام نيرنگشان كه واژگون ساختيم ايشان را با قومشان همگى
پس اينك خانههاى آنان فرود آمده بدانچه ستم كردند همانا در اين است نشانيى براى گروهى كه مىدانند
و نجات داديم آنان را كه ايمان آوردند و پرهيزكارى مىكردند
و لوط را هنگامى كه گفت به قوم خود آيا مرتكب فحشا شويد (ناشايست را آوريد) و شمائيد بينايان
آيا شما با مردان گردائيد به شهوت نه زنان بلكه شمائيد گروهى نادانان