و آنان كه به ديدار [قيامت و محاسبه اعمال به وسيله] ما اميد ندارند، گفتند: چرا بر ما فرشتگانى نازل نشد، يا [چرا] پروردگارمان را نمىبينيم؟ به راستى كه خودشان را در درون خود بزرگ شمردند و دچار سركشى بزرگى شدند.
روزى كه آنان فرشتگان را مىبينند، آن روز براى مجرمان بشارتى نيست؛ و آنان [به فرشتگان] مىگويند: [از شما درخواست داريم كه ما را] امان دهيد [و آسيب وگزند عذاب را از ما] مانع شويد.
و ما به [بررسى و حسابرسى] هر عملى كه [به عنوان عمل خير] انجام دادهاند، مىپردازيم، پس همه آنها را غبارى پراكنده مىسازيم.
اهل بهشت در آن روز، قرارگاهشان بهتر و استراحت گاهشان نيكوتر است.
و [ياد كن] روزى را كه آسمان به سبب ابرى [كه بر فراز آن است] مىشكافد و فرشتگان به تدريج [به صورتى ويژه] فرستاده شوند.
در آن روز فرمانروايى مطلق براى [خداى] رحمان ثابت است، و بر كافران روزى بسيار دشوار است،
و روزى كه ستمكار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان] مىگزد [و] مىگويد: اى كاش همراه اين پيامبر راهى به سوى حق برمىگرفتم،
اى واى، كاش من فلانى را [كه سبب بدبختى من شد] به دوستى نمىگرفتم،
بىترديد مرا از قرآن پس از آنكه برايم آمد گمراه كرد. و شيطان همواره انسان را [پس از گمراه كردنش تنها و غريب در وادى هلاكت] وامىگذارد؛
و پيامبر [درقيامت] مىگويد: پروردگارا! همانا قوم من اين قرآن را متروك گذاشتند!
و ما اينگونه براى هر پيامبرى دشمنانى از مجرمان قرار داديم، و كافى است كه پروردگارت [براى تو] راهنما و يارى دهنده باشد.
و كافران گفتند: چرا قرآن يك باره بر او نازل نشد؟ اينگونه [قرآن را به تدريج نازل مىكنيم] تا قلب تو را به آن استوار سازيم، و آن را بر تو با مهلت و آرامى خوانديم.
و [دشمنان] هيچ وصف و سخن باطلى بر ضد تو نمىآورند، مگر آنكه ما حق را و نيكوترين تفسير را [براى در هم شكستن آن] براى تو مىآوريم.
همانان كه [در قيامت] به رو در افتاده به سوى دوزخ محشور مىشوند، آنان بدترين جايگاه را دارند، و گمراهترين مردماند.
و به راستى به موسى كتاب داديم، و برادرش هارون را همراه او دستيار و كمك قرار داديم.
پس گفتيم: هر دو به سوى گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند، برويد. [آن گروه در برابر حق لجاجت و تكبر ورزيدند] در نتيجه آنان را به شدت درهم كوبيده و هلاك كرديم.
و قوم نوح را هنگامى كه پيامبران را تكذيب كردند، غرق كرديم، و آنان را براى مردم نشانهاى [عبرتآموز] قرار داديم، و براى ستمكاران عذابى دردناك آماده كردهايم.
و قوم عاد و ثمود و اهل رس و اقوام بسيارى را [نيز كه] در [فاصله] ميان آن [قوم نوح و اهل رس بودند، هلاك كرديم.]
و براى هر يك [به جهت هدايتشان] سرگذشتهاى عبرتآموز بيان كرديم، و [چون هدايت نيافتند] هر يك را به شدت در هم شكستيم وهلاك كرديم.
يقينا مشركان مكه بر شهرى كه [محل زندگى قوم لوط بود و] بر آن باران عذاب باريده شد، گذر كردهاند، پس آيا آنجا را نديدهاند؟ [چرا! ديدهاند] ولى [عبرت نگرفتهاند، چون] برانگيخته شدن [مردگان] را [براى رسيدن به پاداش اعمال] اميد و انتظار ندارند.
و هنگامى كه تو را مىبينند جز به مسخرهات نمىگيرند [و مىگويند:] آيا اين است آنكه خدا او را به پيامبرى برانگيخته است؟!
اگر ما بر پرستش بتانمان ايستادگى نمىكرديم، نزديك بود ما را از پرستش آنها منحرف كند. و به زودى وقتى كه عذاب را مىبينند خواهند دانست كه چه كسى گمراهتر است.
آيا كسى كه هواى [نفسش] را معبود خود گرفته ديدى؟ آيا تو مىتوانى كارساز ونگهبان او باشى [كه او را به ميل خود به راه راست هدايت كنى؟]
آيا گمان مىكنى بيشتر آنان [سخن حق را] مىشنوند، يا [در حقايق] مىانديشند؟ آنان جز مانند چهارپايان نيستند بلكه آنان گمراهترند!
آيا به [قدرت و حكمت] پروردگارت ننگريستى كه چگونه سايه را امتداد داد و گستراند؟ و اگر مىخواست آن را ساكن و ثابت مىكرد، آن گاه خورشيد را براى [شناختن] آن سايه راهنما [ى انسانها] قرار داديم.
سپس آن را [با بلند شدن آفتاب] اندك اندك به سوى خود باز مىگيريم.
و اوست كه شب را براى شما پوشش، و خواب را مايه استراحت و آرامش، و روز را [زمان] پراكنده شدن [جهت فعاليت و كوشش] قرار داد.
و اوست كه بادها را پيشاپيش [باران] رحمتش به عنوان مژده دهنده باران فرستاد، و از آسمان آبى پاك و پاك كننده نازل كرديم.
تا به وسيله آن سرزمينى مرده را زنده كنيم و آن را به آفريدههاى خود از دامها ومردمان بسيار بنوشانيم.
ما باران را ميان آنان [از منطقهاى به منطقه ديگر] گردانديم تا متذكر [قدرت و رحمت من] شوند، ولى بيشتر مردم جز به ناسپاسى و كفران رضايت ندادند.
و اگر مىخواستيم حتما در هر شهرى [پيامبرى] بيم دهنده مبعوث مىكرديم [ولى به سبب كمال و جامعيت، پيامبرى را به تو ختم كرديم.]
پس كافران را [كه انتظار دارند از ابلاغ وحى باز ايستى] فرمان مبر و به وسيله اين [قرآن] با آنان جهاد [ى فرهنگى و تبليغى] كن.
و اوست كه دو دريا را به هم آميخت، اين خوشطعم و گوارا، و اين شور و تلخ است، وميان آن دو مانع و حايل و سدى نفوذناپذير واستوار قرار داد [تا به هم مخلوط نشوند.]
و اوست كه از آب، بشرى آفريد و او را داراى [دو نوع پيوند] نسبى و سببى كرد؛ و پروردگارت همواره تواناست.
و به جاى خدا چيزهايى مىپرستند كه نه سودشان مىدهد ونه زيانشان مىرساند؛ و كافر همواره بر ضد پروردگارش پشتيبان و يار [شيطان] است.
تو را جز مژده رسان و بيم دهنده نفرستاديم.
بگو: من از شما [در برابر تبليغ دين هيچ] پاداشى نمىخواهم، جز اينكه هر كه بخواهد [مىتواند از بركت هدايت من] راهى به سوى پروردگارش بگيرد.
و بر آن زندهاى كه هرگز نمىميرد توكل كن، و او را همراه با ستايش تسبيح گوى، و كافى است كه او به گناهان بندگانش آگاه باشد.
همان كه آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست در شش روز آفريد، آن گاه بر تخت فرمانروايى و تدبير امور آفرينش چيره و مسلط شد، او رحمان است پس [اى انسان! درباره خدا و كيفيت آفرينش جهان هستى] از خبير آگاهى بپرس.
و هنگامى كه به آنان گويند: براى رحمان سجده كنيد، مىگويند: رحمان چيست؟! آيا براى چيزى كه تو فرمان مىدهى، سجده كنيم؟ و [دعوت تو] بر رميدگى و نفرتشان مىافزايد.
هميشه سودمند و با بركت است آنكه در آسمان برجهايى قرار داد، و در آن چراغى روشن وماهى تابان پديد آورد.
و اوست كه براى كسى كه بخواهد متذكر [هوشيار حقايق] شود يا بخواهد سپاس گزارى كند، شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد.
و بندگان رحمان كسانىاند كه روى زمين با آرامش و فروتنى راه مىروند، و هنگامى كه نادانان آنان را طرف خطاب قرار مىدهند [در پاسخشان] سخنانى مسالمتآميز مىگويند،
و آنان كه شب را براى پروردگارشان با سجده و قيام به صبح مىرسانند،
و آنان كه مىگويند: پروردگارا! عذاب [دوزخ] را از ما بگردان كه مسلما عذاب آن پايدار و هميشگى است.
قطعا دوزخ چه بد قرارگاه و چه بد اقامت گاهى است.
و آنان كه وقتى انفاق مىكنند، نه از حد معمول [و متعارف] مىگذرند و نه تنگ مىگيرند، و [انفاقشان] همواره ميان اين دو در حد اعتدال است.
و آنان كه معبود ديگرى را با خدا نمىپرستند، و كسى را كه خدا خونش را حرام كرده است، جز به حق نمىكشند، و زنا نمىكنند؛ و كسى كه اين اعمال را مرتكب شود به كيفر سختى برسد.
روز قيامت عذابش دو چندان شود، و در آن با خوارى و سرشكستگى جاودانه ماند.
مگر آنان كه توبه كنند و ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، كه خدا بدىهايشان را به خوبىها تبديل مىكند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
و هر كه توبه كند و كار شايسته انجام دهد قطعا به صورتى پسنديده و نيكو به سوى خدا باز مىگردد.
و آنان كه در مجلس غنا و دروغپردازى و امور باطل حاضر نمىشوند، و هنگامى كه بر گفتار و كردار لغو مىگذرند، با بزرگوارى و متانت مىگذرند،
و آنان كه وقتى به آيات پروردگارشان پندشان دهند، در برابر آن با حالت كرى و كورى نمىافتند، [بلكه با گوش شنوا و چشم بصيرت به آن دل مىدهند.]
و آنان كه مىگويند: پروردگارا! ما را از سوى همسران و فرزندانمان خوشدلى و خوشحالى بخش، و ما را پيشواى پرهيزكاران قرار ده.
اينانند كه به خاطر صبرى كه [در برابر حوادث و اجراى تكاليف الهى] از خود نشان دادند با [برترين] مكانها [ى بهشت] پاداششان مىدهند، و در آن با درود و سلامى [از سوى خدا و فرشتگان] روبرو مىشوند.
در آنجا جاودانهاند. چه نيكو قرارگاه و چه خوب اقامت گاهى است.
بگو: اگر دعايتان نباشد پروردگارم به شما ارجى ننهد، پس شما [كه قاطعانه آيات خدا و پيامبرش را] تكذيب كرديد و به زودى [كيفر اين تكذيب براى هميشه] ملازم [شما] خواهد بود.
سوره الشعراء
به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ طسم
اين است آيات [با عظمت اين] كتاب روشنگر.
شايد تو مىخواهى براى اينكه آنان ايمان نمىآورند، خود را از شدت اندوه هلاك كنى!
اگر بخواهيم معجزهاى بزرگ از آسمان بر آنان نازل مىكنيم كه فروتنانه و بىاختيار در برابرش گردن نهند،
هيچ [مايه] تذكر جديدى از سوى [خداى] رحمان براى آنان نمىآيد، مگر آنكه از آن روىگردان مىشوند.
همانا [آيات و وعدههاى ما را] تكذيب كردند [تا جايى كه آنها را به مسخره گرفتند] پس به زودى خبرهاى [مهم] آنچه كه آن را مسخره مىكردند [از حقانيت آيات، وعدههاى ما و تحقق عذابهاى دنيايى و آخرتى] به آنان مىرسد.
آيا [با تأمل] به اين زمين ننگريستند كه در آن چه بسيار از هر نوع [گياهان و درختان] نيكو رويانديم؟
يقينا در اين [روياندن انواع نباتات] نشانهاى است [بر قدرت، ربوبيت خدا و اينكه مردگان را زنده مىكند] ولى بيشترشان [به خاطر رسوخ كبر و لجاجت در باطنشان] ايمانآور نبوده و نيستند.
و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير مهربان است.
اد كن] هنگامى را كه پروردگارت موسى را ندا داد كه: خود را به قوم ستمكار برسان.
[به سوى] قوم فرعون [كه به آنان بگويى:] آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست] نمىپرهيزيد؟!
گفت: پروردگارا! به راستى مىترسم مرا تكذيب كنند،
و سينهام [از اين وظيفه سنگين] تنگى مىكند، و زبانم روان و گويا نمىشود، پس به سوى هارون هم [پيام نبوت] بفرست [تا مرا در اين وظيفه سنگين يارى دهد.]
و آنان را بر من ادعاى جرمى است كه مىترسم [به سبب آن] مرا بكشند.
[خدا] گفت: اين چنين نيست [كه فرعون بر تو پيروز شود] پس شما دو نفر معجزات ما را ببريد كه يقينا ما همراه شما شنونده [گفتار هر دو طرف] هستيم [پس شما دو نفر را بر پايه دليل و برهان و معجزه بر آنان پيروز مىكنيم.]
بنابراين خود را به فرعون برسانيد و بگوييد: يقينا ما فرستاده پروردگار جهانيانيم.
با اين وصف، بنىاسرائيل را [آزاد كن و] با ما بفرست.
[فرعون] گفت: آيا ما تو را در كودكى در ميان خود نپرورانديم، و ساليانى چند از عمر خود را در ميان ما درنگ نكردى؟
و آن كارت را كه كردى، كردى در حالى كه از ناسپاسان [زحمات و نعمت هاى ما] بودى.
گفت: آن را در آن زمان در حالى انجام دادم كه بىخبر از اين واقعه بودم [كه با مشت من در دفاع از مظلوم، آن مرد قبطى كشته مىشود.]
چون از شما ترسيدم از دستتان گريختم، پس [با اين گريز از عرصه زندگى ظالمانه شما اين شايستگى را يافتم كه] پروردگارم به من حكمت بخشيد، و مرا از پيامبران قرار داد.
آيا اينكه بنىاسرائيل را به بردگى گرفتهاى نعمتى است كه منتش را بر من مىنهى؟!
فرعون گفت: پروردگار جهانيان چيست؟
گفت: اگر باور مىكنيد همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است.
[فرعون از روى مسخره] به افراد پيرامونش گفت: آيا نمىشنويد [كه چه مىگويد؟!]
[موسى] گفت: [او] پروردگار شما وپروردگار پدران پيشين شماست.
[فرعون] گفت: اين پيامبرتان كه به سوى شما فرستادهاند، حتما مجنون است!
[موسى] گفت: پروردگار مشرق و مغرب و آنچه ميان آنهاست، اگر مىانديشيد.
[فرعون] گفت: اگر معبودى جز من بگيرى، قطعا تو را از زندانيان [كه زير سختترين شكنجهاند] قرار خواهم داد.
[موسى] گفت: آيا اگر [بر صدق نبوتم] معجزه آشكارى برايت آورده باشم [باز هم مرا به زندان مىافكنى؟]
گفت: اگر راستگويى آن را بياور.
پس عصايش را انداخت و ناگهان اژدهايى حقيقى نمايان شد،
و دستش را [ازگريبانش] بيرون آورد و ناگهان براى بينندگان سپيد و روشن بود.
[فرعون] به سران و اشراف پيرامونش گفت: يقينا اين جادوگرى بسيار ماهر و داناست!
مىخواهد با جادويش شما را از سرزمينتان بيرون كند، پس شما چه نظر مىدهيد؟
گفتند: كار او و برادرش را به تأخير انداز و گروهى گردآورنده را به شهرها روانه كن،
تا هر جادوگر كاردان بسيار دانايى را نزد تو آورند.
پس همه جادوگران را در وعدهگاه روزى معين گرد آوردند،
و به همه مردم گفتند: آيا شما هم اجتماع خواهيد كرد؟
به اميد آنكه اگر جادوگران پيروز شدند، از آنان پيروى كنيم.
پس هنگامى كه جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: آيا اگر ما پيروز شويم، حتما براى ما پاداشى شايسته خواهد بود؟
گفت: آرى، و در آن صورت مسلما از مقربان [درگاه] خواهيد شد.
موسى به جادوگران گفت: بيفكنيد آنچه را قصد داريد، بيفكنيد.
پس ريسمانها و عصاهايشان را افكندند، و گفتند: به عزت فرعون سوگند كه به راستى ما به طور مسلم پيروزيم.
پس موسى عصايش را افكند، ناگاه آنچه را جادوگران با نيرنگ [و به صورت غير واقعى] ساخته بودند، بلعيد.
پس جادوگران [از هيبت و عظمت اين معجزه كه يافتند كارى خدايى است نه جادويى] به سجده افتادند.
گفتند: ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم،
پروردگار موسى و هارون.
فرعون گفت: پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد، حتما او بزرگ شماست كه جادوگرى را به شما آموخته است، پس به زودى خواهيد دانست كه مسلما دستها و پاهاى شما را يكى از راست و يكى از چپ قطع خواهم كرد، و يقينا همه شما را به دار خواهم آويخت.
گفتند: [در اين شكنجه و عذاب] هيچ زيان و باكى [بر ما] نيست، يقينا ما به سوى پروردگارمان باز مىگرديم،
قطعا ما اميدواريم كه چون نخستين ايمان آورندگان [از اين قوم] بوديم، پروردگارمان خطاهاى ما را بيامرزد.
و به موسى وحى كرديم كه: بندگان مرا شبانه كوچ بده كه حتما دشمنان از پى شما خواهند آمد.
پس فرعون گروهى گردآورنده را [براى جمع كردن نيرو] به شهرها فرستاد
[و گفت:] مسلما اينان [كه بر ضد من برخاستهاند] گروهى اندكند،
و همانا ما را همواره [با اعمالشان] به خشم مىآورند،
و ما گروهى هوشيار و آماده باش و مهياى دفاعيم.
پس ما آنان را [به دنبال بنىاسرائيل] از باغها و چشمهسارها [كه نعمت هاى ما در سرزمين مصر بود.]
واز گنجها ومكانهاى نيكو [وقصرهاى باشكوه] بيرون كرديم.
اينگونه [نعمت هاى خود را از چنگ آنان بيرون آورديم] و آنها رابه بنىاسرائيل به ميراث داديم.
فرعونيان هنگام طلوع آفتاب آنان را دنبال كردند.
چون آن دو گروه يكديگر را ديدند، اصحاب موسى گفتند: حتما ما به چنگ آنان خواهيم افتاد.
موسى گفت: اين چنين نيست، بىترديد پروردگارم با من است، و به زودى مرا هدايت خواهد كرد.
پس به موسى وحى كرديم كه: عصايت را به اين دريا بزن. [موسى عصايش را به دريا زد] پس [دريا] از هم شكافت و هر پارهاش چون كوهى بزرگ بود.
و آن گروه ديگر را [هم در آنجا] به دريا نزديك كرديم،
و موسى و هر كه با او بود، همه را نجات داديم.
آن گاه آن گروه ديگر را غرق كرديم.
بىترديد در اين سرگذشت عبرتى بزرگ وجود دارد، و [قوم قبطى] بيشترشان مؤمن نبودند.
و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهربان است.
و سرگذشت مهم ابراهيم را بر آنان بخوان،
هنگامى كه به پدرش وقومش گفت: چه چيز را مىپرستيد؟
گفتند: بتهايى را مىپرستيم و همواره ملازم پرستش آنها هستيم.
گفت: آيا هنگامى كه آنها را مىخوانيد، سخن شما را مىشنوند؟
يا به شما سود و زيانى مىرسانند؟
گفتند: نه، بلكه پدرانمان را يافتيم كه به اين صورت عبادت مىكردند!
گفت: پس آيا مىدانيد كه آنچه مىپرستيد،
هم شما و هم پدران پيشين شما
هم آنان قطعا دشمن منند [چون اگر آنها را بپرستم، مرا دچار عذاب جاودانه خواهند كرد]، جز پروردگار جهانيان [كه پرستيدنش مايه سعادت هميشگى و جاودانى است.]
همان كسى كه مرا آفريد و هم او مرا هدايت مىكند،
و آنكه او طعامم مىدهد و سيرابم مىكند
و هنگامى كه بيمار مىشوم، او شفايم مىدهد
و آنكه مرا مىميراند سپس زندهام مىكند
و آنكه اميد دارم روز جزا خطايم را بر من بيامرزد.
پروردگارا! به من حكمت بخش، و مرا به شايستگان ملحق كن.
و براى من در آيندگان نامى نيك و ستايشى والا مرتبه قرار ده،
و مرا از وارثان بهشت پرنعمت گردان،
و پدرم را بيامرز كه او از گمراهان است،
و روزى كه [مردگان] برانگيخته مىشوند، رسوايم مكن؛
روزى كه هيچ مال و اولادى سود نمىدهد،
مگر كسى كه دلى سالم [از رذايل وخبايث] به پيشگاه خدا بياورد،
و آن روز بهشت را براى پرهيزكاران نزديك آورند،
و آتش برافروخته را براى گمراهان آشكار كنند،
و به آنان گويند: آنچه را مىپرستيديد، كجايند؟
[معبودانى را] به جاى خدا؟! آيا شما را [براى رهايى از آتش] يارى مىدهند؟ يا از خود مىتوانند دفع عذاب كنند؟
پس آن بتها و گمراهان [كه آنها را مىپرستيدند] به رو در آتش افروخته افكنده مىشوند،
با همه سپاهيان ابليس،
در حالى كه در آن [آتش افروخته] با هم ستيز و نزاع مىكنند [و به بتان] مىگويند:
به خدا سوگند كه ما در گمراهى آشكارى بوديم،
كه شما را با پروردگار جهانيان برابر و مساوى قرار مىداديم،
و ما را جز مجرمان گمراه نكردند،
در نتيجه براى ما نه شفيعانى است،
و نه يك دوست نزديك و صميمى،
پس اى كاش براى ما بازگشتى [به دنيا] بود تا از مؤمنان مىشديم.
بىترديد در اين سرگذشت، عبرتى بزرگ وجود دارد، و [قوم ابراهيم] بيشترشان مؤمن نبودند،
و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهربان است.
قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند،
هنگامى كه برادرشان نوح به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست] نمىپرهيزيد؟
بىترديد من براى شما فرستادهاى امينم،
بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،
و من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمىخواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،
بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد.
گفتند: آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالى كه فرومايگان از تو پيروى كردهاند؟!
[نوح] گفت: مرا از آنچه آنان انجام مىدادهاند، چه اطلاعى است؟
حسابشان اگر واقعا درك مىكنيد، جز بر عهده پروردگارم نيست،
و من طرد كننده مؤمنان نخواهم بود،
من جز بيم دهندهاى آشكار نيستم.
گفتند: اى نوح! اگر [از ابلاغ دين] باز نايستى، يقينا از سنگسار شدگان خواهى بود!
گفت: پروردگارا! همانا قوم من مرا تكذيب كردند،
پس ميان من و آنان چنانكه سزاوار است داورى كن و من و كسانى كه از مؤمنان با من هستند از چنگ آنان نجات ده.
پس او و كسانى را كه با او در آن كشتى مملو [از سرنشينان، جنبندگان، متاع و ابزار] بود نجات داديم،
آن گاه بعد از آن، همه باقى ماندگان را غرق كرديم.
بىترديد در اين سرگذشت، عبرتى بزرگ وجود دارد، و [قوم نوح] بيشترشان مؤمن نبودند،
و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهربان است.
قوم عاد پيامبران را تكذيب كردند،
هنگامى كه برادرشان هود به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست] نمىپرهيزيد؟
بىترديد من براى شما فرستادهاى امينم،
بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،
و من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمىخواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،
آيا شما بر روى هر مكان بلندى به بيهوده كارى و بدون نياز برجى عظيم و برافراشته بنا مىكنيد؟
و قلعهها و كاخهاى استوار و مجلل برمىگيريد، كه شايد جاودانه بمانيد،
و چون كسى را با شدت و قهر مىگيريد ظالمانه و زورمدارانه [مىگيريد بدون اينكه در عاقبت كار بينديشيد.]
بنابراين از خدا پروا كنيد واز من فرمان ببريد،
واز كسى كه شما را به وسيله آنچه خود مىدانيد يارى داده پروا كنيد،
به وسيله چهارپايان و فرزندانى، به شما يارى داده است.
و [به وسيله] بوستانها و چشمهسارها،
بىترديد من بر شما از عذاب روزى بزرگ مىترسم.
گفتند: تو پند و اندرز دهى يا ندهى براى ما يكسان است!!
اين [پند و اندرزها و تقسيم امور به حلال و حرام] جز شيوه پيشينيان [كه اهل واپسگرايى و خرافات بودند] نيست،
و ما گرفتار عذابى [كه تو ما را از آن بيم مىدهى] نخواهيم شد.
پس او را تكذيب كردند، و در نتيجه هلاكشان كرديم. بىترديد در اين سرگذشت عبرتى بزرگ وجود دارد و [قوم هود] بيشترشان مؤمن نبودند،
و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهربان است.
قوم ثمود پيامبران را تكذيب كردند،
هنگامى كه برادرشان صالح به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست] نمىپرهيزيد؟
بىترديد من براى شما فرستادهاى امينم،
بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،
و من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمىخواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،
آيا شما را در آنچه در اين دنيا [از نعمت و رفاه هست] ايمن و آسوده [از تغيير و زوال] رهايتان خواهند كرد؟!
در بوستانها و چشمهسارها،
و كشتزارها و درختان خرمايى كه شكوفههايشان انبوه و باطراوت و لطيف است؟
و ماهرانه و هنرمندانه از كوهها خانههايى مىتراشيد؟ [به اميد آنكه از هر آسيبى حتى مرگ در امان بمانيد!!]
بنابراين از خدا پروا كنيد و مرا فرمان ببريد،
و از فرمان اسرافگران اطاعت نكنيد،
همانان كه در زمين فساد مىكنند و به اصلاح گرى نمىپردازند.
گفتند: جز اين نيست كه تو از جادوشدگانى،
تو جز بشرى مانند ما نيستى، اگر راست مىگويى معجزهاى بياور.
گفت: اين ماده شترى است [كه به اذن خدا به عنوان معجزه من از دل كوه بيرون آمد] سهمى از آب [اين چشمه] براى او، و سهم روز معينى براى شماست،
آسيبى به او نرسانيد كه عذاب روزى بزرگ شما را فرا مىگيرد.
پس ناقه را پى كردند و [از كار خود] پشيمان شدند،
در نتيجه عذاب آنان را فرا گرفت. بىترديد در اين سرگذشت، عبرتى بزرگ وجود دارد و [قوم صالح] بيشترشان مؤمن نبودند،
و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهرباناست.
قوم لوط پيامبران را تكذيب كردند،
هنگامى كه كه برادرشان لوط به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست] نمىپرهيزيد؟
بىترديد من براى شما فرستادهاى امينم،
بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،
و من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمىخواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،
آيا از ميان مردم جهان، شما با مردان آميزش مىكنيد؟!!
و آنچه را پروردگارتان براى شما از همسرانتان آفريده رها مىكنيد؟ [براى اين كار زشت بىسابقه، دليل و برهان استوارى نداريد] بلكه شما گروهى تجاوزكار [از حدود خدا و مرزهاى انسانيت] هستيد.
گفتند: اى لوط! اگر [از تبليغ دين] باز نايستى، حتما تبعيد خواهى شد.
[لوط] گفت: بىترديد من از كار زشت شما به شدت متنفرم.
پروردگارا! مرا و خانوادهام را [از آثار، وزر و وبال] آنچه انجام مىدهند، نجات بده؛
پس ما او و خانوادهاش همگى را نجات داديم،
مگر پيرزنى در [ميان] باقىماندگان،
سپس ديگران را نابود كرديم،
و بارانى از سنگ گل بر سر آنان بارانديم؛ پس بد بود باران بيم دادهشدگان.
بىترديد در اين سرگذشت عبرتى بزرگ وجود دارد و قوم لوط بيشترشان مؤمن نبودند،
و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهربان است.
مردم ايكه پيامبران را تكذيب كردند،
هنگامى كه شعيب به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست] نمىپرهيزيد؟
بىترديد من براى شما فرستادهاى امينم،
بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،
من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمىخواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،
پيمانه را كامل بدهيد و از كمفروشان نباشيد،
و [متاع و كالا را] با ترازوى درست وزن كنيد،
و از قيمت اشيا و اجناس مردم به هنگام خريد نكاهيد، و در زمين تباهكارانه فتنه و آشوب برپا نكنيد،
و از آنكه شما و امتهاى پيشين را آفريد پروا كنيد.
گفتند: جز اين نيست كه تو از جادوشدگانى،
و تو جز بشرى مانند ما نيستى، و بىترديد ما تو را از دروغگويان مىپنداريم،
پس اگر راست مىگويى پارههايى از آسمان را بر ما فرو ريز.
[شعيب] گفت: پروردگارم به آنچه انجام مىدهيد، داناتر است.
پس او را تكذيب كردند؛ در نتيجه عذاب روز سايبان [يعنى روزى كه ابرى تيره و صاعقه زا سايه مىاندازد] آنان را فرا گرفت، همانا آن عذاب روزى بزرگ بود،
بىترديد در اين سرگذشت، عبرتى بزرگ وجود دارد؛ و قوم شعيب بيشترشان مؤمن نبودند،
و يقينا پروردگارت همان تواناى شكستناپذير و مهربان است.
و بىترديد اين قرآن، نازل شده پروردگار جهانيان است،
كه روحالامين آن را نازل كرده است،
بر قلب تو، تا از بيم دهندگان باشى،
به زبان عربى روشن و گويا
و بىترديد [خبر] اين [قرآن] در كتابهاى پيشينيان است.
آيا آگاهى دانشمندان بنىاسرائيل به خبر قرآن [در كتابهاى پيشينيان] براى مشركان نشانهاى [بر حقانيت قرآن و صدق نبوت تو] نيست؟!
و اگر آن را بر برخى از غير عربها نازل كرده بوديم،
و او آن را بر عربها مىخواند، باز هم به آن ايمان نمىآوردند!!
اينگونه [كه آن را به زبان عربى روشن و گويا نازل كرديم] در دلهاى مجرمان درآورديم [كه آن را بفهمند و به آن ايمان آورند،]
[ولى اين بيمار دلان لجوج] به آن ايمان نمىآورند تا آن عذاب دردناك را ببينند،
كه ناگهان در حالى كه بىخبرند به سراغشان آيد،
پس [در آن موقعيت بسيار سخت] گويند: آيا ما مهلت مىيابيم؟
آيا به آمدن عذاب ما شتاب مىكنند؟
پس خبر ده اگر ما آنان را ساليانى بهرهمندى و برخوردارى دهيم،
سپس آن عذابى كه به آن تهديد مىشدند، به سراغشان آيد.
آنچه را [چند سال] همواره از آن برخوردارى مىيافتند [عذاب را] از آنان دفعنخواهد كرد،
و [مردم] هيچ شهرى را نابود نكرديم مگر آنكه بيم دهندگانى براى آنان بود،
براى اندرز دادن و اتمام حجت؛ و ما هرگز ستمكار نبودهايم [كه مردمى را بدون فرستادن پيامبر نابود كنيم.]
قرآن را شيطانها نازل نكردهاند،
و [نزول قرآن] سزاوار آنان نيست، و قدرت [وحى كردن چنين كتابى را] ندارند،
بىترديد آنان از شنيدن [وحى الهى و اخبار ملكوتى] محروم و بركنارند.
پس با خدا معبودى ديگر را مپرست، كه از عذاب شدگان خواهى شد.
نزديكترين خويشاوندانت را [از عذاب الهى] بيم ده،
و پر و بال [فروتنى و تواضع] خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند بگستر،
پس اگر تو را نافرمانى كردند بگو: من از آنچه انجام مىدهيد، بيزارم؛
و بر تواناى شكستناپذير مهربان توكل كن،
هم او كه تو را هنگامى كه [براى عبادت] مىايستى مىبيند،
و گردش و حركت تو را در ميان سجدهكنندگان [مشاهده مىكند،]
يقينا او شنوا و داناست.
آيا شما را خبر دهم كه شيطانها بر چه كسانى نازل مىشوند؟
بر هر دروغپرداز گنهپيشهاى نازل مىشوند،
كه گوش [بر القائات و اغواگرىهاى شيطان] مىسپرند، و بيشتر شيطانها دروغگويند،
و [پيامبر، شاعر و خيالپرداز نيست، چون] شاعران [خيالپرداز] را [كه حقايق را هجو مىكنند، و با مطالب بىاساس به واقعيات مىتازند] گمراهان پيروى مىكنند.
آيا ندانستهاى كه آنان در هر وادى [باطلى خيال پردازانه] حيران و سرگردانند؟
و مطالبى مىگويند كه خود عمل نمىكنند،
مگر آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند و خدا را بسيار ياد كردند و پس از آنكه [با شعرهاى باطل دشمنان، هجويات مشركان و ياوههاى كافران] مورد ستم قرار گرفتند [با شعرهاى توحيدى و اصيل و استوار خود] به انتقام گرفتن [از دشمن و دفاع از خويش] برخاستند، و كسانى كه ستم كردهاند، به زودى خواهند دانست كه به چه بازگشت گاهى باز خواهند گشت؟!
سوره النمل
به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ طس- اين آيات [باعظمت] قرآن و كتابى روشنگر است،
[كه سراسر] هدايتكننده [انسانها] و براى مؤمنان مژدهدهنده است.
همانان كه نماز برپا مىدارند و زكات مىپردازند، و قاطعانه به آخرت يقين دارند؛
به راستى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، اعمال [زشتشان] را در نظرشان آراستيم، پس همواره در حيرت و سرگردانىاند،
اينان كسانى هستند كه عذاب سختى براى آنان است و بىترديد آنان در آخرت زيانكارترين [مردم] اند.
يقينا تو قرآن را از نزد حكيمى دانا فرا مىگيرى.
[ياد كن] هنگامى را كه موسى به خانوادهاش گفت: به راستى من آتشى را از دور ديدم، به زودى خبرى از آن براى شما مىآورم، يا از آن شعلهاى برگرفته به شما مىرسانم تا خود را گرم كنيد،
پس هنگامى كه نزد آن آمد، ندا رسيد كه: پربركت باد آنكه در آتش است و آنكه پيرامون آن است، و منزه و پاك است خدا كه پروردگار جهانيان است.
اى موسى! يقينا منم خداى تواناى شكستناپذير و حكيم،
و عصايت را بيفكن. پس وقتى آن را ديد كه تند و شتابان حركت مىكند، گويا مارى باريك و تيزرو است، پشتكنان رو به فرار گذاشت و به پشت برنگشت. [ندا رسيد:] اى موسى! نترس كه پيامبران [به سبب دارا بودن مقام عصمت و پاكى از گناه] نزد من نمىترسند،
مگر كسى كه ستم كند [كه او بايد بترسد]؛ ولى زمانى كه پس از بدى نيكى را [كه ايمان و كار شايسته است] جايگزين آن نمايد [از عذاب من در امان است و نبايد بترسد]؛ زيرا من بسيار آمرزنده و مهربانم،
و دستت را در گريبانت كن تا بدون هيچ عيبى سفيد و درخشان بيرون آيد، [با اين دو معجزه كه در ضمن] نه معجزه است به سوى فرعون و قومش [برو] كه قطعا آنان گروهى نافرمانند؛
هنگامى كه معجزات روشن ما به سويشان آمد، گفتند: اين جادويى آشكار است.
و آنها را در حالى كه باطنشان به الهى بودن آن معجزات يقين داشت، ستمكارانه وبرترىجويانه انكار كردند. پس با تأمل بنگر كه سرانجام مفسدان چگونه بود؟!
و يقينا ما به داود و سليمان، دانش [ويژه] داديم، و آن دو گفتند: همه ستايشها ويژه خداست، همان كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمن خود برترى عطا كرده است،
و سليمان وارث داود شد و گفت: اى مردم! [معرفت و آگاهى به] زبان و منطق پرندگان را به ما آموختهاند، و از هر چيزى [كه به پيامبران و پادشاهان دادهاند] به ما عطا كردهاند، يقينا اين امتياز و برترى آشكارى است.
و براى سليمان، سپاهيانش از پريان و آدميان و پرندگان گردآورى شدند، [و آنان را از حركت باز مىداشتند] تا گروههاى ديگر به آنان ملحق شوند؛
[پس حركت كردند] تا به وادى مورچگان درآمدند. مورچهاى گفت: اى مورچگان! به خانههايتان درآييد تا سليمان و سپاهيانش ناآگاهانه شما را پايمال نكنند.
پس سليمان از گفتهاش با تبسم حالت خنده به خود گرفت، و [به سبب نعمت فهم گفتار حيوانات] گفت: پروردگارا! به من الهام كن تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم عطا كردهاى به جاى آورم، و اينكه كار شايستهاى كه آن را بپسندى انجام دهم، و مرا به رحمتت در ميان بندگان شايستهات درآور.
و [سليمان] جوياى پرندگان شد [و هدهد را در ميان پرندگان بارگاهش نيافت] پس گفت: مرا چه شده كه هدهد را نمىبينم [آيا هست و او را نمىبينم] يا از غايبان است؟
قطعا او را عذابى سخت خواهم كرد يا [براى عبرت ديگر پرندگان] او را سر مىبرم، يا بايد [براى غايب بودنش] دليلى روشن برايم بياورد.
پس [هدهد] زمانى نه چندان دور درنگ كرد [و با شتاب بازگشت،] پس گفت: [اى سليمان!] من به چيزى آگاهى يافتهام كه تو به آن آگاهى نيافتهاى، و [من] از [سرزمين] سبا خبرى مهم و يقينى برايت آوردهام.
به راستى من زنى را يافتم كه بر آنان حكومت مىكند، و از هر چيزى [كه از وسايل و لوازم حكومت و قدرت است] به او دادهاند و تختى بزرگ دارد،
او و قومش را يافتم كه به جاى خدا براى خورشيد سجده مىكنند و شيطان، اعمال [زشتشان] را براى آنان آراسته و در نتيجه آنان را از راه [حق] بازداشته است به اين سبب هدايت نمىيابند،
[و شيطان آنان را اينگونه فريب داده] تا براى خدا سجده نكنند، همان كه نهان در آسمانها و زمين را بيرون مىآورد و آنچه را پنهان مىداريد و آنچه را آشكار مىكنيد، مىداند.
خداى يكتا كه معبودى جز او نيست، پروردگار عرش بزرگ است.
[سليمان به هدهد] گفت: به زودى [درباره ادعايت] تأمل و بررسى مىكنم كه آيا راست گفتهاى يا از دروغگويانى،
اين نامه مرا ببر و به سوى آنان بيفكن، سپس به دور از ديدگان آنان خود را كنارى بگير و بنگر چه پاسخىمىدهند؟
[ملكه سبا پس از آگاهى از مضمون نامه] گفت: اى سران و اشراف! همانا نامهاى نيكو و با ارزشى به سوى من افكندهاند،
يقينا اين نامه از سوى سليمان است و سرآغازش به نام خداى رحمان و رحيم است، و
[مضمونش اين است كه] بر من برترى مجوييد و همه با حالت تسليم نزد من آييد.
گفت: اى سران و اشراف! در كارم به من نظر دهيد تا شما نزد من حضور داشتيد، من [بدون شما] فيصله دهنده كارى نبودهام.
گفتند: ما داراى قدرت و مالك وسايل رزمى سختى هستيم، پس بنگر چه فرمان مىدهى؟
گفت: همانا پادشاهان هنگامى كه [با ابزار، ادوات جنگى و سپاهى رزمى] وارد شهرى مىشوند، آن را تباه مىكنند و عزيزان اهلش را به ذلت و خوارى مىنشانند و [آنان] همواره چنين مىكنند!
من به سوى آنان هديهاى [قابل توجه] مىفرستم، پس با تأمل مىنگرم كه فرستادگان با چه پاسخى بر مىگردند؟
هنگامى كه [فرستاده ملكه سبا] نزد سليمان آمد، [سليمان] گفت: آيا مرا با مالى [اندك و ناچيز] يارى مىدهيد؟ آنچه خدا [از نبوت و حكومت و ثروت] به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده [هديه شما براى من شادى آور نيست]، اين شماييد كه با هديه خود شادمانى مىكنيد،
به سوى آنان بازگرد كه ما حتما با سپاهيانى به سوى آنان خواهيم آمد كه قدرت رويارويى با آن را ندارند، و آنان را در حالى كه [در آن منطقه] حقير و بىارزش شدهاند با خوارى و ذلت از آنجا بيرون مىكنيم.
[سليمان] گفت: اى سران و اشراف! كدام يك از شما تخت او را پيش از آنكه همگى به حالت تسليم نزد من آيند، برايم مىآورد؟
يكى از جنيان كاردان و تيزهوش گفت: من آن را پيش از آنكه از مسند خود برخيزى نزد تو مىآورم، و من بر اين [كار] توانا و امينم،
كسى كه دانشى از كتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت: من آن را پيش از آنكه پلك ديدهات به هم بخورد، نزد تو مىآورم. [و آن را در همان لحظه آورد]. پس هنگامى كه سليمان تخت را نزد خود پابرجا ديد، گفت: اين از فضل و احسان پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس گزارم يا بندهاى ناسپاسم؟ و هر كس كه سپاس گزارى كند به سود خود سپاس گزارى مىكند و هر كس ناسپاسى ورزد [زيانى به خدا نمىرساند]؛ زيرا پروردگارم بىنياز و كريم است.
گفت: تختش را [با تغيير دادن در زينت و آرايش] برايش ناشناس كنيد تا ببينيم آيا [به شناخت آن] راه مىيابد، يا از كسانى است كه راه نمىيابند؟
پس زمانى كه [ملكه سبا] آمد، گفتند: آيا تخت تو نيز اينگونه است؟ گفت: گويا اين همان است!! و ما را پيش از اين [به حقانيت و قدرت سليمان] آگاه كردند و [همان زمان] تسليم شديم؛
چيزى را كه [ملكه سبا] به جاى خدا مىپرستيد او را [از تسليم شدن به حق] بازداشته بود؛ زيرا او از گروه كافران بود [و در ميان آنان رشد كرده بود و به روش و رفتار آنان خو گرفته بود.]
به او گفتند: بهحياط قصر درآى. هنگامى كه آن را ديد، پنداشت آبى فراوان [چون درياچه] است، پس دامن جامه از دو ساق پايش بالا زد [كه به خيال خود وارد آب شود]، سليمان گفت: اين محوطهاى است صاف و هموار از شيشه [نه از آب]. [ملكه سبا] گفت: پروردگارا! قطعا من به خود ستم كردم، اينك همراه سليمان، تسليم [فرمانها و احكام] خدا پروردگار جهانيان شدم.
همانا به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم كه: خدا را بپرستيد. پس ناگهان آنان دو گروه [مؤمن و كافر] شدند كه با يكديگر نزاع و دشمنىمىكردند.
گفت: اى قوم من! چرا بر عذاب و هلاكت پيش از توبه و ايمان شتاب مىكنيد؟! چرا از خدا درخواست آمرزش نمىكنيد تا مورد رحمت قرار گيريد؟!
گفتند: ما به تو و همراهانت فال بد زدهايم [و شما را سبب بروز اين همه مشكلات و بدبختى خود مىدانيم]. گفت: سبب بروز مشكلات و بدبختى شما [طغيان و گناهان شماست كه عكس العملش] نزد خداست، [ربطى به ما ندارد] بلكه شما گروهى هستيد كه [به مشكلات و مصايب] امتحان مىشويد [شايد به اين سبب توبه كنيد و مؤمن شويد.]
در آن شهر نه نفر از اشراف و سران بودند كه در آن فساد مىكردند و اصلاح گر نبودند،
[آنان به يكديگر] گفتند: هم قسم شويد كه حتما به صالح و خانوادهاش شبيخون مىزنيم [تا همه را نابود كنيم]، آن گاه به خونخواهش بگوييم: ما زمان هلاك شدن خانوادهاش حضور نداشتيم و يقينا راستگوييم.
آنان نيرنگ مهمى به كار گرفتند و ما هم در حالى كه بىخبر بودند [با كيفر بسيار سختى] نيرنگ آنان را از بين برديم.
پس با تأمل بنگر كه سرانجام نيرنگشان چگونه بود؟ كه ما آنان و قومشان را همگى درهم كوبيديم و هلاك كرديم.
اين خانههاى آنان است كه به سبب ستمشان [از سكنه] خالى مانده. بىترديد در اين سرگذشت براى گروهى كه معرفت و شناخت دارند، عبرتى بزرگ وجود دارد،
و آنان را كه ايمان آوردند و همواره پرهيزكارى مىكردند، نجات داديم.
و لوط را [ياد كن] هنگامى كه به قومش گفت: آيا اين عمل بسيار زشت را در حالى كه [وقت انجام دادنش با بىشرمى كامل به هم] نگاه مىكنيد، مرتكب مىشويد؟!
آيا شما از روى ميل و شهوت به جاى زنان با مردان آميزش مىكنيد؟ [شما براى اين كار زشت دليل و برهانى نداريد] بلكه شما گروهى نادان هستيد.