قرآن عثمان طه

21

و آنان كه به ديدار [قيامت و محاسبه اعمال به وسيله‌] ما اميد ندارند، گفتند: چرا بر ما فرشتگانى نازل نشد، يا [چرا] پروردگارمان را نمى‌بينيم؟ به راستى كه خودشان را در درون خود بزرگ شمردند و دچار سركشى بزرگى شدند.


22

روزى كه آنان فرشتگان را مى‌بينند، آن روز براى مجرمان بشارتى نيست؛ و آنان [به فرشتگان‌] مى‌گويند: [از شما درخواست داريم كه ما را] امان دهيد [و آسيب وگزند عذاب را از ما] مانع شويد.


23

و ما به [بررسى و حسابرسى‌] هر عملى كه [به عنوان عمل خير] انجام داده‌اند، مى‌پردازيم، پس همه آنها را غبارى پراكنده مى‌سازيم.


24

اهل بهشت در آن روز، قرارگاهشان بهتر و استراحت گاهشان نيكوتر است.


25

و [ياد كن‌] روزى را كه آسمان به سبب ابرى [كه بر فراز آن است‌] مى‌شكافد و فرشتگان به تدريج [به صورتى ويژه‌] فرستاده شوند.


26

در آن روز فرمانروايى مطلق براى [خداى‌] رحمان ثابت است، و بر كافران روزى بسيار دشوار است،


27

و روزى كه ستمكار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان‌] مى‌گزد [و] مى‌گويد: اى كاش همراه اين پيامبر راهى به سوى حق برمى‌گرفتم،


28

اى واى، كاش من فلانى را [كه سبب بدبختى من شد] به دوستى نمى‌گرفتم،


29

بى‌ترديد مرا از قرآن پس از آنكه برايم آمد گمراه كرد. و شيطان همواره انسان را [پس از گمراه كردنش تنها و غريب در وادى هلاكت‌] وامى‌گذارد؛


30

و پيامبر [درقيامت‌] مى‌گويد: پروردگارا! همانا قوم من اين قرآن را متروك گذاشتند!


31

و ما اين‌گونه براى هر پيامبرى دشمنانى از مجرمان قرار داديم، و كافى است كه پروردگارت [براى تو] راهنما و يارى دهنده باشد.


32

و كافران گفتند: چرا قرآن يك باره بر او نازل نشد؟ اين‌گونه [قرآن را به تدريج نازل مى‌كنيم‌] تا قلب تو را به آن استوار سازيم، و آن را بر تو با مهلت و آرامى خوانديم.


33

و [دشمنان‌] هيچ وصف و سخن باطلى بر ضد تو نمى‌آورند، مگر آنكه ما حق را و نيكوترين تفسير را [براى در هم شكستن آن‌] براى تو مى‌آوريم.


34

همانان كه [در قيامت‌] به رو در افتاده به سوى دوزخ محشور مى‌شوند، آنان بدترين جايگاه را دارند، و گمراه‌ترين مردم‌اند.


35

و به راستى به موسى كتاب داديم، و برادرش هارون را همراه او دستيار و كمك قرار داديم.


36

پس گفتيم: هر دو به سوى گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند، برويد. [آن گروه در برابر حق لجاجت و تكبر ورزيدند] در نتيجه آنان را به شدت درهم كوبيده و هلاك كرديم.


37

و قوم نوح را هنگامى كه پيامبران را تكذيب كردند، غرق كرديم، و آنان را براى مردم نشانه‌اى [عبرت‌آموز] قرار داديم، و براى ستمكاران عذابى دردناك آماده كرده‌ايم.


38

و قوم عاد و ثمود و اهل رس و اقوام بسيارى را [نيز كه‌] در [فاصله‌] ميان آن [قوم نوح و اهل رس بودند، هلاك كرديم.]


39

و براى هر يك [به جهت هدايتشان‌] سرگذشت‌هاى عبرت‌آموز بيان كرديم، و [چون هدايت نيافتند] هر يك را به شدت در هم شكستيم وهلاك كرديم.


40

يقينا مشركان مكه بر شهرى كه [محل زندگى قوم لوط بود و] بر آن باران عذاب باريده شد، گذر كرده‌اند، پس آيا آنجا را نديده‌اند؟ [چرا! ديده‌اند] ولى [عبرت نگرفته‌اند، چون‌] برانگيخته شدن [مردگان‌] را [براى رسيدن به پاداش اعمال‌] اميد و انتظار ندارند.


41

و هنگامى كه تو را مى‌بينند جز به مسخره‌ات نمى‌گيرند [و مى‌گويند:] آيا اين است آنكه خدا او را به پيامبرى برانگيخته است؟!


42

اگر ما بر پرستش بتانمان ايستادگى نمى‌كرديم، نزديك بود ما را از پرستش آنها منحرف كند. و به زودى وقتى كه عذاب را مى‌بينند خواهند دانست كه چه كسى گمراه‌تر است.


43

آيا كسى كه هواى [نفسش‌] را معبود خود گرفته ديدى؟ آيا تو مى‌توانى كارساز ونگهبان او باشى [كه او را به ميل خود به راه راست هدايت كنى؟]


44

آيا گمان مى‌كنى بيشتر آنان [سخن حق را] مى‌شنوند، يا [در حقايق‌] مى‌انديشند؟ آنان جز مانند چهارپايان نيستند بلكه آنان گمراه‌ترند!


45

آيا به [قدرت و حكمت‌] پروردگارت ننگريستى كه چگونه سايه را امتداد داد و گستراند؟ و اگر مى‌خواست آن را ساكن و ثابت مى‌كرد، آن گاه خورشيد را براى [شناختن‌] آن سايه راهنما [ى انسان‌ها] قرار داديم.


46

سپس آن را [با بلند شدن آفتاب‌] اندك اندك به سوى خود باز مى‌گيريم.


47

و اوست كه شب را براى شما پوشش، و خواب را مايه استراحت و آرامش، و روز را [زمان‌] پراكنده شدن [جهت فعاليت و كوشش‌] قرار داد.


48

و اوست كه بادها را پيشاپيش [باران‌] رحمتش به عنوان مژده دهنده باران فرستاد، و از آسمان آبى پاك و پاك كننده نازل كرديم.


49

تا به وسيله آن سرزمينى مرده را زنده كنيم و آن را به آفريده‌هاى خود از دام‌ها ومردمان بسيار بنوشانيم.


50

ما باران را ميان آنان [از منطقه‌اى به منطقه ديگر] گردانديم تا متذكر [قدرت و رحمت من‌] شوند، ولى بيشتر مردم جز به ناسپاسى و كفران رضايت ندادند.


51

و اگر مى‌خواستيم حتما در هر شهرى [پيامبرى‌] بيم دهنده مبعوث مى‌كرديم [ولى به سبب كمال و جامعيت، پيامبرى را به تو ختم كرديم.]


52

پس كافران را [كه انتظار دارند از ابلاغ وحى باز ايستى‌] فرمان مبر و به وسيله اين [قرآن‌] با آنان جهاد [ى فرهنگى و تبليغى‌] كن.


53

و اوست كه دو دريا را به هم آميخت، اين خوش‌طعم و گوارا، و اين شور و تلخ است، وميان آن دو مانع و حايل و سدى نفوذناپذير واستوار قرار داد [تا به هم مخلوط نشوند.]


54

و اوست كه از آب، بشرى آفريد و او را داراى [دو نوع پيوند] نسبى و سببى كرد؛ و پروردگارت همواره تواناست.


55

و به جاى خدا چيزهايى مى‌پرستند كه نه سودشان مى‌دهد ونه زيانشان مى‌رساند؛ و كافر همواره بر ضد پروردگارش پشتيبان و يار [شيطان‌] است.


56

تو را جز مژده رسان و بيم دهنده نفرستاديم.


57

بگو: من از شما [در برابر تبليغ دين هيچ‌] پاداشى نمى‌خواهم، جز اينكه هر كه بخواهد [مى‌تواند از بركت هدايت من‌] راهى به سوى پروردگارش بگيرد.


58

و بر آن زنده‌اى كه هرگز نمى‌ميرد توكل كن، و او را همراه با ستايش تسبيح گوى، و كافى است كه او به گناهان بندگانش آگاه باشد.


59

همان كه آسمان‌ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست در شش روز آفريد، آن گاه بر تخت فرمانروايى و تدبير امور آفرينش چيره و مسلط شد، او رحمان است پس [اى انسان! درباره خدا و كيفيت آفرينش جهان هستى‌] از خبير آگاهى بپرس.


60

و هنگامى كه به آنان گويند: براى رحمان سجده كنيد، مى‌گويند: رحمان چيست؟! آيا براى چيزى كه تو فرمان مى‌دهى، سجده كنيم؟ و [دعوت تو] بر رميدگى و نفرتشان مى‌افزايد.


61

هميشه سودمند و با بركت است آنكه در آسمان برج‌هايى قرار داد، و در آن چراغى روشن وماهى تابان پديد آورد.


62

و اوست كه براى كسى كه بخواهد متذكر [هوشيار حقايق‌] شود يا بخواهد سپاس گزارى كند، شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد.


63

و بندگان رحمان كسانى‌اند كه روى زمين با آرامش و فروتنى راه مى‌روند، و هنگامى كه نادانان آنان را طرف خطاب قرار مى‌دهند [در پاسخشان‌] سخنانى مسالمت‌آميز مى‌گويند،


64

و آنان كه شب را براى پروردگارشان با سجده و قيام به صبح مى‌رسانند،


65

و آنان كه مى‌گويند: پروردگارا! عذاب [دوزخ‌] را از ما بگردان كه مسلما عذاب آن پايدار و هميشگى است.


66

قطعا دوزخ چه بد قرارگاه و چه بد اقامت گاهى است.


67

و آنان كه وقتى انفاق مى‌كنند، نه از حد معمول [و متعارف‌] مى‌گذرند و نه تنگ مى‌گيرند، و [انفاقشان‌] همواره ميان اين دو در حد اعتدال است.


68

و آنان كه معبود ديگرى را با خدا نمى‌پرستند، و كسى را كه خدا خونش را حرام كرده است، جز به حق نمى‌كشند، و زنا نمى‌كنند؛ و كسى كه اين اعمال را مرتكب شود به كيفر سختى برسد.


69

روز قيامت عذابش دو چندان شود، و در آن با خوارى و سرشكستگى جاودانه ماند.


70

مگر آنان كه توبه كنند و ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، كه خدا بدى‌هايشان را به خوبى‌ها تبديل مى‌كند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.


71

و هر كه توبه كند و كار شايسته انجام دهد قطعا به صورتى پسنديده و نيكو به سوى خدا باز مى‌گردد.


72

و آنان كه در مجلس غنا و دروغ‌پردازى و امور باطل حاضر نمى‌شوند، و هنگامى كه بر گفتار و كردار لغو مى‌گذرند، با بزرگوارى و متانت مى‌گذرند،


73

و آنان كه وقتى به آيات پروردگارشان پندشان دهند، در برابر آن با حالت كرى و كورى نمى‌افتند، [بلكه با گوش شنوا و چشم بصيرت به آن دل مى‌دهند.]


74

و آنان كه مى‌گويند: پروردگارا! ما را از سوى همسران و فرزندانمان خوشدلى و خوشحالى بخش، و ما را پيشواى پرهيزكاران قرار ده.


75

اينانند كه به خاطر صبرى كه [در برابر حوادث و اجراى تكاليف الهى‌] از خود نشان دادند با [برترين‌] مكان‌ها [ى بهشت‌] پاداششان مى‌دهند، و در آن با درود و سلامى [از سوى خدا و فرشتگان‌] روبرو مى‌شوند.


76

در آنجا جاودانه‌اند. چه نيكو قرارگاه و چه خوب اقامت گاهى است.


77

بگو: اگر دعايتان نباشد پروردگارم به شما ارجى ننهد، پس شما [كه قاطعانه آيات خدا و پيامبرش را] تكذيب كرديد و به زودى [كيفر اين تكذيب براى هميشه‌] ملازم [شما] خواهد بود.


سوره الشعراء

1

به نام خدا كه رحمتش بى‌اندازه است‌ و مهربانى‌اش هميشگى؛ طسم


2

اين است آيات [با عظمت اين‌] كتاب روشنگر.


3

شايد تو مى‌خواهى براى اينكه آنان ايمان نمى‌آورند، خود را از شدت اندوه هلاك كنى!


4

اگر بخواهيم معجزه‌اى بزرگ از آسمان بر آنان نازل مى‌كنيم كه فروتنانه و بى‌اختيار در برابرش گردن نهند،


5

هيچ [مايه‌] تذكر جديدى از سوى [خداى‌] رحمان براى آنان نمى‌آيد، مگر آنكه از آن روى‌گردان مى‌شوند.


6

همانا [آيات و وعده‌هاى ما را] تكذيب كردند [تا جايى كه آنها را به مسخره گرفتند] پس به زودى خبرهاى [مهم‌] آنچه كه آن را مسخره مى‌كردند [از حقانيت آيات، وعده‌هاى ما و تحقق عذاب‌هاى دنيايى و آخرتى‌] به آنان مى‌رسد.


7

آيا [با تأمل‌] به اين زمين ننگريستند كه در آن چه بسيار از هر نوع [گياهان و درختان‌] نيكو رويانديم؟


8

يقينا در اين [روياندن انواع نباتات‌] نشانه‌اى است [بر قدرت، ربوبيت خدا و اينكه مردگان را زنده مى‌كند] ولى بيشترشان [به خاطر رسوخ كبر و لجاجت در باطنشان‌] ايمان‌آور نبوده و نيستند.


9

و يقينا پروردگارت همان تواناى شكست‌ناپذير مهربان است.


10

اد كن‌] هنگامى را كه پروردگارت موسى را ندا داد كه: خود را به قوم ستمكار برسان.


11

[به سوى‌] قوم فرعون [كه به آنان بگويى:] آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست‌] نمى‌پرهيزيد؟!


12

گفت: پروردگارا! به راستى مى‌ترسم مرا تكذيب كنند،


13

و سينه‌ام [از اين وظيفه سنگين‌] تنگى مى‌كند، و زبانم روان و گويا نمى‌شود، پس به سوى هارون هم [پيام نبوت‌] بفرست [تا مرا در اين وظيفه سنگين يارى دهد.]


14

و آنان را بر من ادعاى جرمى است كه مى‌ترسم [به سبب آن‌] مرا بكشند.


15

[خدا] گفت: اين چنين نيست [كه فرعون بر تو پيروز شود] پس شما دو نفر معجزات ما را ببريد كه يقينا ما همراه شما شنونده [گفتار هر دو طرف‌] هستيم [پس شما دو نفر را بر پايه دليل و برهان و معجزه بر آنان پيروز مى‌كنيم.]


16

بنابراين خود را به فرعون برسانيد و بگوييد: يقينا ما فرستاده پروردگار جهانيانيم.


17

با اين وصف، بنى‌اسرائيل را [آزاد كن و] با ما بفرست.


18

[فرعون‌] گفت: آيا ما تو را در كودكى در ميان خود نپرورانديم، و ساليانى چند از عمر خود را در ميان ما درنگ نكردى؟


19

و آن كارت را كه كردى، كردى در حالى كه از ناسپاسان [زحمات و نعمت هاى ما] بودى.


20

گفت: آن را در آن زمان در حالى انجام دادم كه بى‌خبر از اين واقعه بودم [كه با مشت من در دفاع از مظلوم، آن مرد قبطى كشته مى‌شود.]


21

چون از شما ترسيدم از دستتان گريختم، پس [با اين گريز از عرصه زندگى ظالمانه شما اين شايستگى را يافتم كه‌] پروردگارم به من حكمت بخشيد، و مرا از پيامبران قرار داد.


22

آيا اينكه بنى‌اسرائيل را به بردگى گرفته‌اى نعمتى است كه منتش را بر من مى‌نهى؟!


23

فرعون گفت: پروردگار جهانيان چيست؟


24

گفت: اگر باور مى‌كنيد همان پروردگار آسمان‌ها و زمين و آنچه ميان آنها است.


25

[فرعون از روى مسخره‌] به افراد پيرامونش گفت: آيا نمى‌شنويد [كه چه مى‌گويد؟!]


26

[موسى‌] گفت: [او] پروردگار شما وپروردگار پدران پيشين شماست.


27

[فرعون‌] گفت: اين پيامبرتان كه به سوى شما فرستاده‌اند، حتما مجنون است!


28

[موسى‌] گفت: پروردگار مشرق و مغرب و آنچه ميان آنهاست، اگر مى‌انديشيد.


29

[فرعون‌] گفت: اگر معبودى جز من بگيرى، قطعا تو را از زندانيان [كه زير سخت‌ترين شكنجه‌اند] قرار خواهم داد.


30

[موسى‌] گفت: آيا اگر [بر صدق نبوتم‌] معجزه آشكارى برايت آورده باشم [باز هم مرا به زندان مى‌افكنى؟]


31

گفت: اگر راستگويى آن را بياور.


32

پس عصايش را انداخت و ناگهان اژدهايى حقيقى نمايان شد،


33

و دستش را [ازگريبانش‌] بيرون آورد و ناگهان براى بينندگان سپيد و روشن بود.


34

[فرعون‌] به سران و اشراف پيرامونش گفت: يقينا اين جادوگرى بسيار ماهر و داناست!


35

مى‌خواهد با جادويش شما را از سرزمينتان بيرون كند، پس شما چه نظر مى‌دهيد؟


36

گفتند: كار او و برادرش را به تأخير انداز و گروهى گردآورنده را به شهرها روانه كن،


37

تا هر جادوگر كاردان بسيار دانايى را نزد تو آورند.


38

پس همه جادوگران را در وعده‌گاه روزى معين گرد آوردند،


39

و به همه مردم گفتند: آيا شما هم اجتماع خواهيد كرد؟


40

به اميد آنكه اگر جادوگران پيروز شدند، از آنان پيروى كنيم.


41

پس هنگامى كه جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: آيا اگر ما پيروز شويم، حتما براى ما پاداشى شايسته خواهد بود؟


42

گفت: آرى، و در آن صورت مسلما از مقربان [درگاه‌] خواهيد شد.


43

موسى به جادوگران گفت: بيفكنيد آنچه را قصد داريد، بيفكنيد.


44

پس ريسمان‌ها و عصاهايشان را افكندند، و گفتند: به عزت فرعون سوگند كه به راستى ما به طور مسلم پيروزيم.


45

پس موسى عصايش را افكند، ناگاه آنچه را جادوگران با نيرنگ [و به صورت غير واقعى‌] ساخته بودند، بلعيد.


46

پس جادوگران [از هيبت و عظمت اين معجزه كه يافتند كارى خدايى است نه جادويى‌] به سجده افتادند.


47

گفتند: ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم،


48

پروردگار موسى و هارون.


49

فرعون گفت: پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد، حتما او بزرگ شماست كه جادوگرى را به شما آموخته است، پس به زودى خواهيد دانست كه مسلما دست‌ها و پاهاى شما را يكى از راست و يكى از چپ قطع خواهم كرد، و يقينا همه شما را به دار خواهم آويخت.


50

گفتند: [در اين شكنجه و عذاب‌] هيچ زيان و باكى [بر ما] نيست، يقينا ما به سوى پروردگارمان باز مى‌گرديم،


51

قطعا ما اميدواريم كه چون نخستين ايمان آورندگان [از اين قوم‌] بوديم، پروردگارمان خطاهاى ما را بيامرزد.


52

و به موسى وحى كرديم كه: بندگان مرا شبانه كوچ بده كه حتما دشمنان از پى شما خواهند آمد.


53

پس فرعون گروهى گردآورنده را [براى جمع كردن نيرو] به شهرها فرستاد


54

[و گفت:] مسلما اينان [كه بر ضد من برخاسته‌اند] گروهى اندكند،


55

و همانا ما را همواره [با اعمالشان‌] به خشم مى‌آورند،


56

و ما گروهى هوشيار و آماده باش و مهياى دفاعيم.


57

پس ما آنان را [به دنبال بنى‌اسرائيل‌] از باغ‌ها و چشمه‌سارها [كه نعمت هاى ما در سرزمين مصر بود.]


58

واز گنج‌ها ومكان‌هاى نيكو [وقصرهاى باشكوه‌] بيرون كرديم.


59

اين‌گونه [نعمت هاى خود را از چنگ آنان بيرون آورديم‌] و آنها رابه بنى‌اسرائيل به ميراث داديم.


60

فرعونيان هنگام طلوع آفتاب آنان را دنبال كردند.


61

چون آن دو گروه يكديگر را ديدند، اصحاب موسى گفتند: حتما ما به چنگ آنان خواهيم افتاد.


62

موسى گفت: اين چنين نيست، بى‌ترديد پروردگارم با من است، و به زودى مرا هدايت خواهد كرد.


63

پس به موسى وحى كرديم كه: عصايت را به اين دريا بزن. [موسى عصايش را به دريا زد] پس [دريا] از هم شكافت و هر پاره‌اش چون كوهى بزرگ بود.


64

و آن گروه ديگر را [هم در آنجا] به دريا نزديك كرديم،


65

و موسى و هر كه با او بود، همه را نجات داديم.


66

آن گاه آن گروه ديگر را غرق كرديم.


67

بى‌ترديد در اين سرگذشت عبرتى بزرگ وجود دارد، و [قوم قبطى‌] بيشترشان مؤمن نبودند.


68

و يقينا پروردگارت همان تواناى شكست‌ناپذير و مهربان است.


69

و سرگذشت مهم ابراهيم را بر آنان بخوان،


70

هنگامى كه به پدرش وقومش گفت: چه چيز را مى‌پرستيد؟


71

گفتند: بت‌هايى را مى‌پرستيم و همواره ملازم پرستش آنها هستيم.


72

گفت: آيا هنگامى كه آنها را مى‌خوانيد، سخن شما را مى‌شنوند؟


73

يا به شما سود و زيانى مى‌رسانند؟


74

گفتند: نه، بلكه پدرانمان را يافتيم كه به اين صورت عبادت مى‌كردند!


75

گفت: پس آيا مى‌دانيد كه آنچه مى‌پرستيد،


76

هم شما و هم پدران پيشين شما


77

هم آنان قطعا دشمن منند [چون اگر آنها را بپرستم، مرا دچار عذاب جاودانه خواهند كرد]، جز پروردگار جهانيان [كه پرستيدنش مايه سعادت هميشگى و جاودانى است.]


78

همان كسى كه مرا آفريد و هم او مرا هدايت مى‌كند،


79

و آنكه او طعامم مى‌دهد و سيرابم مى‌كند


80

و هنگامى كه بيمار مى‌شوم، او شفايم مى‌دهد


81

و آنكه مرا مى‌ميراند سپس زنده‌ام مى‌كند


82

و آنكه اميد دارم روز جزا خطايم را بر من بيامرزد.


83

پروردگارا! به من حكمت بخش، و مرا به شايستگان ملحق كن.


84

و براى من در آيندگان نامى نيك و ستايشى والا مرتبه قرار ده،


85

و مرا از وارثان بهشت پرنعمت گردان،


86

و پدرم را بيامرز كه او از گمراهان است،


87

و روزى كه [مردگان‌] برانگيخته مى‌شوند، رسوايم مكن؛


88

روزى كه هيچ مال و اولادى سود نمى‌دهد،


89

مگر كسى كه دلى سالم [از رذايل وخبايث‌] به پيشگاه خدا بياورد،


90

و آن روز بهشت را براى پرهيزكاران نزديك آورند،


91

و آتش برافروخته را براى گمراهان آشكار كنند،


92

و به آنان گويند: آنچه را مى‌پرستيديد، كجايند؟


93

[معبودانى را] به جاى خدا؟! آيا شما را [براى رهايى از آتش‌] يارى مى‌دهند؟ يا از خود مى‌توانند دفع عذاب كنند؟


94

پس آن بت‌ها و گمراهان [كه آنها را مى‌پرستيدند] به رو در آتش افروخته افكنده مى‌شوند،


95

با همه سپاهيان ابليس،


96

در حالى كه در آن [آتش افروخته‌] با هم ستيز و نزاع مى‌كنند [و به بتان‌] مى‌گويند:


97

به خدا سوگند كه ما در گمراهى آشكارى بوديم،


98

كه شما را با پروردگار جهانيان برابر و مساوى قرار مى‌داديم،


99

و ما را جز مجرمان گمراه نكردند،


100

در نتيجه براى ما نه شفيعانى است،


101

و نه يك دوست نزديك و صميمى،


102

پس اى كاش براى ما بازگشتى [به دنيا] بود تا از مؤمنان مى‌شديم.


103

بى‌ترديد در اين سرگذشت، عبرتى بزرگ وجود دارد، و [قوم ابراهيم‌] بيشترشان مؤمن نبودند،


104

و يقينا پروردگارت همان تواناى شكست‌ناپذير و مهربان است.


105

قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند،


106

هنگامى كه برادرشان نوح به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست‌] نمى‌پرهيزيد؟


107

بى‌ترديد من براى شما فرستاده‌اى امينم،


108

بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،


109

و من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمى‌خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،


110

بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد.


111

گفتند: آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالى كه فرومايگان از تو پيروى كرده‌اند؟!


112

[نوح‌] گفت: مرا از آنچه آنان انجام مى‌داده‌اند، چه اطلاعى است؟


113

حسابشان اگر واقعا درك مى‌كنيد، جز بر عهده پروردگارم نيست،


114

و من طرد كننده مؤمنان نخواهم بود،


115

من جز بيم دهنده‌اى آشكار نيستم.


116

گفتند: اى نوح! اگر [از ابلاغ دين‌] باز نايستى، يقينا از سنگسار شدگان خواهى بود!


117

گفت: پروردگارا! همانا قوم من مرا تكذيب كردند،


118

پس ميان من و آنان چنانكه سزاوار است داورى كن و من و كسانى كه از مؤمنان با من هستند از چنگ آنان نجات ده.


119

پس او و كسانى را كه با او در آن كشتى مملو [از سرنشينان، جنبندگان، متاع و ابزار] بود نجات داديم،


120

آن گاه بعد از آن، همه باقى ماندگان را غرق كرديم.


121

بى‌ترديد در اين سرگذشت، عبرتى بزرگ وجود دارد، و [قوم نوح‌] بيشترشان مؤمن نبودند،


122

و يقينا پروردگارت همان تواناى شكست‌ناپذير و مهربان است.


123

قوم عاد پيامبران را تكذيب كردند،


124

هنگامى كه برادرشان هود به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست‌] نمى‌پرهيزيد؟


125

بى‌ترديد من براى شما فرستاده‌اى امينم،


126

بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،


127

و من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمى‌خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،


128

آيا شما بر روى هر مكان بلندى به بيهوده كارى و بدون نياز برجى عظيم و برافراشته بنا مى‌كنيد؟


129

و قلعه‌ها و كاخ‌هاى استوار و مجلل برمى‌گيريد، كه شايد جاودانه بمانيد،


130

و چون كسى را با شدت و قهر مى‌گيريد ظالمانه و زورمدارانه [مى‌گيريد بدون اينكه در عاقبت كار بينديشيد.]


131

بنابراين از خدا پروا كنيد واز من فرمان ببريد،


132

واز كسى كه شما را به وسيله آنچه خود مى‌دانيد يارى داده پروا كنيد،


133

به وسيله چهارپايان و فرزندانى، به شما يارى داده است.


134

و [به وسيله‌] بوستان‌ها و چشمه‌سارها،


135

بى‌ترديد من بر شما از عذاب روزى بزرگ مى‌ترسم.


136

گفتند: تو پند و اندرز دهى يا ندهى براى ما يكسان است!!


137

اين [پند و اندرزها و تقسيم امور به حلال و حرام‌] جز شيوه پيشينيان [كه اهل واپس‌گرايى و خرافات بودند] نيست،


138

و ما گرفتار عذابى [كه تو ما را از آن بيم مى‌دهى‌] نخواهيم شد.


139

پس او را تكذيب كردند، و در نتيجه هلاكشان كرديم. بى‌ترديد در اين سرگذشت عبرتى بزرگ وجود دارد و [قوم هود] بيشترشان مؤمن نبودند،


140

و يقينا پروردگارت همان تواناى شكست‌ناپذير و مهربان است.


141

قوم ثمود پيامبران را تكذيب كردند،


142

هنگامى كه برادرشان صالح به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست‌] نمى‌پرهيزيد؟


143

بى‌ترديد من براى شما فرستاده‌اى امينم،


144

بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،


145

و من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمى‌خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،


146

آيا شما را در آنچه در اين دنيا [از نعمت و رفاه هست‌] ايمن و آسوده [از تغيير و زوال‌] رهايتان خواهند كرد؟!


147

در بوستان‌ها و چشمه‌سارها،


148

و كشتزارها و درختان خرمايى كه شكوفه‌هايشان انبوه و باطراوت و لطيف است؟


149

و ماهرانه و هنرمندانه از كوه‌ها خانه‌هايى مى‌تراشيد؟ [به اميد آنكه از هر آسيبى حتى مرگ در امان بمانيد!!]


150

بنابراين از خدا پروا كنيد و مرا فرمان ببريد،


151

و از فرمان اسراف‌گران اطاعت نكنيد،


152

همانان كه در زمين فساد مى‌كنند و به اصلاح گرى نمى‌پردازند.


153

گفتند: جز اين نيست كه تو از جادوشدگانى،


154

تو جز بشرى مانند ما نيستى، اگر راست مى‌گويى معجزه‌اى بياور.


155

گفت: اين ماده شترى است [كه به اذن خدا به عنوان معجزه من از دل كوه بيرون آمد] سهمى از آب [اين چشمه‌] براى او، و سهم روز معينى براى شماست،


156

آسيبى به او نرسانيد كه عذاب روزى بزرگ شما را فرا مى‌گيرد.


157

پس ناقه را پى كردند و [از كار خود] پشيمان شدند،


158

در نتيجه عذاب آنان را فرا گرفت. بى‌ترديد در اين سرگذشت، عبرتى بزرگ وجود دارد و [قوم صالح‌] بيشترشان مؤمن نبودند،


159

و يقينا پروردگارت همان تواناى شكست‌ناپذير و مهربان‌است.


160

قوم لوط پيامبران را تكذيب كردند،


161

هنگامى كه كه برادرشان لوط به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست‌] نمى‌پرهيزيد؟


162

بى‌ترديد من براى شما فرستاده‌اى امينم،


163

بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،


164

و من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمى‌خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،


165

آيا از ميان مردم جهان، شما با مردان آميزش مى‌كنيد؟!!


166

و آنچه را پروردگارتان براى شما از همسرانتان آفريده رها مى‌كنيد؟ [براى اين كار زشت بى‌سابقه، دليل و برهان استوارى نداريد] بلكه شما گروهى تجاوزكار [از حدود خدا و مرزهاى انسانيت‌] هستيد.


167

گفتند: اى لوط! اگر [از تبليغ دين‌] باز نايستى، حتما تبعيد خواهى شد.


168

[لوط] گفت: بى‌ترديد من از كار زشت شما به شدت متنفرم.


169

پروردگارا! مرا و خانواده‌ام را [از آثار، وزر و وبال‌] آنچه انجام مى‌دهند، نجات بده؛


170

پس ما او و خانواده‌اش همگى را نجات داديم،


171

مگر پيرزنى در [ميان‌] باقى‌ماندگان،


172

سپس ديگران را نابود كرديم،


173

و بارانى از سنگ گل بر سر آنان بارانديم؛ پس بد بود باران بيم داده‌شدگان.


174

بى‌ترديد در اين سرگذشت عبرتى بزرگ وجود دارد و قوم لوط بيشترشان مؤمن نبودند،


175

و يقينا پروردگارت همان تواناى شكست‌ناپذير و مهربان است.


176

مردم ايكه پيامبران را تكذيب كردند،


177

هنگامى كه شعيب به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرك و طغيان كه خشم و عذاب خداست‌] نمى‌پرهيزيد؟


178

بى‌ترديد من براى شما فرستاده‌اى امينم،


179

بنابراين از خدا پروا كنيد و از من فرمان ببريد،


180

من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمى‌خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است،


181

پيمانه را كامل بدهيد و از كم‌فروشان نباشيد،


182

و [متاع و كالا را] با ترازوى درست وزن كنيد،


183

و از قيمت اشيا و اجناس مردم به هنگام خريد نكاهيد، و در زمين تباهكارانه فتنه و آشوب برپا نكنيد،


184

و از آنكه شما و امت‌هاى پيشين را آفريد پروا كنيد.


185

گفتند: جز اين نيست كه تو از جادوشدگانى،


186

و تو جز بشرى مانند ما نيستى، و بى‌ترديد ما تو را از دروغگويان مى‌پنداريم،


187

پس اگر راست مى‌گويى پاره‌هايى از آسمان را بر ما فرو ريز.


188

[شعيب‌] گفت: پروردگارم به آنچه انجام مى‌دهيد، داناتر است.


189

پس او را تكذيب كردند؛ در نتيجه عذاب روز سايبان [يعنى روزى كه ابرى تيره و صاعقه زا سايه مى‌اندازد] آنان را فرا گرفت، همانا آن عذاب روزى بزرگ بود،


190

بى‌ترديد در اين سرگذشت، عبرتى بزرگ وجود دارد؛ و قوم شعيب بيشترشان مؤمن نبودند،


191

و يقينا پروردگارت همان تواناى شكست‌ناپذير و مهربان است.


192

و بى‌ترديد اين قرآن، نازل شده پروردگار جهانيان است،


193

كه روح‌الامين آن را نازل كرده است،


194

بر قلب تو، تا از بيم دهندگان باشى،


195

به زبان عربى روشن و گويا


196

و بى‌ترديد [خبر] اين [قرآن‌] در كتاب‌هاى پيشينيان است.


197

آيا آگاهى دانشمندان بنى‌اسرائيل به خبر قرآن [در كتاب‌هاى پيشينيان‌] براى مشركان نشانه‌اى [بر حقانيت قرآن و صدق نبوت تو] نيست؟!


198

و اگر آن را بر برخى از غير عرب‌ها نازل كرده بوديم،


199

و او آن را بر عرب‌ها مى‌خواند، باز هم به آن ايمان نمى‌آوردند!!


200

اين‌گونه [كه آن را به زبان عربى روشن و گويا نازل كرديم‌] در دل‌هاى مجرمان درآورديم [كه آن را بفهمند و به آن ايمان آورند،]


201

[ولى اين بيمار دلان لجوج‌] به آن ايمان نمى‌آورند تا آن عذاب دردناك را ببينند،


202

كه ناگهان در حالى كه بى‌خبرند به سراغشان آيد،


203

پس [در آن موقعيت بسيار سخت‌] گويند: آيا ما مهلت مى‌يابيم؟


204

آيا به آمدن عذاب ما شتاب مى‌كنند؟


205

پس خبر ده اگر ما آنان را ساليانى بهره‌مندى و برخوردارى دهيم،


206

سپس آن عذابى كه به آن تهديد مى‌شدند، به سراغشان آيد.


207

آنچه را [چند سال‌] همواره از آن برخوردارى مى‌يافتند [عذاب را] از آنان دفع‌نخواهد كرد،


208

و [مردم‌] هيچ شهرى را نابود نكرديم مگر آنكه بيم دهندگانى براى آنان بود،


209

براى اندرز دادن و اتمام حجت؛ و ما هرگز ستمكار نبوده‌ايم [كه مردمى را بدون فرستادن پيامبر نابود كنيم.]


210

قرآن را شيطان‌ها نازل نكرده‌اند،


211

و [نزول قرآن‌] سزاوار آنان نيست، و قدرت [وحى كردن چنين كتابى را] ندارند،


212

بى‌ترديد آنان از شنيدن [وحى الهى و اخبار ملكوتى‌] محروم و بركنارند.


213

پس با خدا معبودى ديگر را مپرست، كه از عذاب شدگان خواهى شد.


214

نزديك‌ترين خويشاوندانت را [از عذاب الهى‌] بيم ده،


215

و پر و بال [فروتنى و تواضع‌] خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مى‌كنند بگستر،


216

پس اگر تو را نافرمانى كردند بگو: من از آنچه انجام مى‌دهيد، بيزارم؛


217

و بر تواناى شكست‌ناپذير مهربان توكل كن،


218

هم او كه تو را هنگامى كه [براى عبادت‌] مى‌ايستى مى‌بيند،


219

و گردش و حركت تو را در ميان سجده‌كنندگان [مشاهده مى‌كند،]


220

يقينا او شنوا و داناست.


221

آيا شما را خبر دهم كه شيطان‌ها بر چه كسانى نازل مى‌شوند؟


222

بر هر دروغ‌پرداز گنه‌پيشه‌اى نازل مى‌شوند،


223

كه گوش [بر القائات و اغواگرى‌هاى شيطان‌] مى‌سپرند، و بيشتر شيطان‌ها دروغگويند،


224

و [پيامبر، شاعر و خيال‌پرداز نيست، چون‌] شاعران [خيال‌پرداز] را [كه حقايق را هجو مى‌كنند، و با مطالب بى‌اساس به واقعيات مى‌تازند] گمراهان پيروى مى‌كنند.


225

آيا ندانسته‌اى كه آنان در هر وادى [باطلى خيال پردازانه‌] حيران و سرگردانند؟


226

و مطالبى مى‌گويند كه خود عمل نمى‌كنند،


227

مگر آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‌اند و خدا را بسيار ياد كردند و پس از آنكه [با شعرهاى باطل دشمنان، هجويات مشركان و ياوه‌هاى كافران‌] مورد ستم قرار گرفتند [با شعرهاى توحيدى و اصيل و استوار خود] به انتقام گرفتن [از دشمن و دفاع از خويش‌] برخاستند، و كسانى كه ستم كرده‌اند، به زودى خواهند دانست كه به چه بازگشت گاهى باز خواهند گشت؟!


سوره النمل

1

به نام خدا كه رحمتش بى‌اندازه است‌ و مهربانى‌اش هميشگى؛ طس- اين آيات [باعظمت‌] قرآن و كتابى روشنگر است،


2

[كه سراسر] هدايت‌كننده [انسان‌ها] و براى مؤمنان مژده‌دهنده است.


3

همانان كه نماز برپا مى‌دارند و زكات مى‌پردازند، و قاطعانه به آخرت يقين دارند؛


4

به راستى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، اعمال [زشتشان‌] را در نظرشان آراستيم، پس همواره در حيرت و سرگردانى‌اند،


5

اينان كسانى هستند كه عذاب سختى براى آنان است و بى‌ترديد آنان در آخرت زيانكارترين [مردم‌] اند.


6

يقينا تو قرآن را از نزد حكيمى دانا فرا مى‌گيرى.


7

[ياد كن‌] هنگامى را كه موسى به خانواده‌اش گفت: به راستى من آتشى را از دور ديدم، به زودى خبرى از آن براى شما مى‌آورم، يا از آن شعله‌اى برگرفته به شما مى‌رسانم تا خود را گرم كنيد،


8

پس هنگامى كه نزد آن آمد، ندا رسيد كه: پربركت باد آنكه در آتش است و آنكه پيرامون آن است، و منزه و پاك است خدا كه پروردگار جهانيان است.


9

اى موسى! يقينا منم خداى تواناى شكست‌ناپذير و حكيم،


10

و عصايت را بيفكن. پس وقتى آن را ديد كه تند و شتابان حركت مى‌كند، گويا مارى باريك و تيزرو است، پشت‌كنان رو به فرار گذاشت و به پشت برنگشت. [ندا رسيد:] اى موسى! نترس كه پيامبران [به سبب دارا بودن مقام عصمت و پاكى از گناه‌] نزد من نمى‌ترسند،


11

مگر كسى كه ستم كند [كه او بايد بترسد]؛ ولى زمانى كه پس از بدى نيكى را [كه ايمان و كار شايسته است‌] جايگزين آن نمايد [از عذاب من در امان است و نبايد بترسد]؛ زيرا من بسيار آمرزنده و مهربانم،


12

و دستت را در گريبانت كن تا بدون هيچ عيبى سفيد و درخشان بيرون آيد، [با اين دو معجزه كه در ضمن‌] نه معجزه است به سوى فرعون و قومش [برو] كه قطعا آنان گروهى نافرمانند؛


13

هنگامى كه معجزات روشن ما به سويشان آمد، گفتند: اين جادويى آشكار است.


14

و آنها را در حالى كه باطنشان به الهى بودن آن معجزات يقين داشت، ستمكارانه وبرترى‌جويانه انكار كردند. پس با تأمل بنگر كه سرانجام مفسدان چگونه بود؟!


15

و يقينا ما به داود و سليمان، دانش [ويژه‌] داديم، و آن دو گفتند: همه ستايش‌ها ويژه خداست، همان كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمن خود برترى عطا كرده است،


16

و سليمان وارث داود شد و گفت: اى مردم! [معرفت و آگاهى به‌] زبان و منطق پرندگان را به ما آموخته‌اند، و از هر چيزى [كه به پيامبران و پادشاهان داده‌اند] به ما عطا كرده‌اند، يقينا اين امتياز و برترى آشكارى است.


17

و براى سليمان، سپاهيانش از پريان و آدميان و پرندگان گردآورى شدند، [و آنان را از حركت باز مى‌داشتند] تا گروه‌هاى ديگر به آنان ملحق شوند؛


18

[پس حركت كردند] تا به وادى مورچگان درآمدند. مورچه‌اى گفت: اى مورچگان! به خانه‌هايتان درآييد تا سليمان و سپاهيانش ناآگاهانه شما را پايمال نكنند.


19

پس سليمان از گفته‌اش با تبسم حالت خنده به خود گرفت، و [به سبب نعمت فهم گفتار حيوانات‌] گفت: پروردگارا! به من الهام كن تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم عطا كرده‌اى به جاى آورم، و اينكه كار شايسته‌اى كه آن را بپسندى انجام دهم، و مرا به رحمتت در ميان بندگان شايسته‌ات درآور.


20

و [سليمان‌] جوياى پرندگان شد [و هدهد را در ميان پرندگان بارگاهش نيافت‌] پس گفت: مرا چه شده كه هدهد را نمى‌بينم [آيا هست و او را نمى‌بينم‌] يا از غايبان است؟


21

قطعا او را عذابى سخت خواهم كرد يا [براى عبرت ديگر پرندگان‌] او را سر مى‌برم، يا بايد [براى غايب بودنش‌] دليلى روشن برايم بياورد.


22

پس [هدهد] زمانى نه چندان دور درنگ كرد [و با شتاب بازگشت،] پس گفت: [اى سليمان!] من به چيزى آگاهى يافته‌ام كه تو به آن آگاهى نيافته‌اى، و [من‌] از [سرزمين‌] سبا خبرى مهم و يقينى برايت آورده‌ام.


23

به راستى من زنى را يافتم كه بر آنان حكومت مى‌كند، و از هر چيزى [كه از وسايل و لوازم حكومت و قدرت است‌] به او داده‌اند و تختى بزرگ دارد،


24

او و قومش را يافتم كه به جاى خدا براى خورشيد سجده مى‌كنند و شيطان، اعمال [زشتشان‌] را براى آنان آراسته و در نتيجه آنان را از راه [حق‌] بازداشته است به اين سبب هدايت نمى‌يابند،


25

[و شيطان آنان را اين‌گونه فريب داده‌] تا براى خدا سجده نكنند، همان كه نهان در آسمان‌ها و زمين را بيرون مى‌آورد و آنچه را پنهان مى‌داريد و آنچه را آشكار مى‌كنيد، مى‌داند.


26

خداى يكتا كه معبودى جز او نيست، پروردگار عرش بزرگ است.


27

[سليمان به هدهد] گفت: به زودى [درباره ادعايت‌] تأمل و بررسى مى‌كنم كه آيا راست گفته‌اى يا از دروغگويانى،


28

اين نامه مرا ببر و به سوى آنان بيفكن، سپس به دور از ديدگان آنان خود را كنارى بگير و بنگر چه پاسخى‌مى‌دهند؟


29

[ملكه سبا پس از آگاهى از مضمون نامه‌] گفت: اى سران و اشراف! همانا نامه‌اى نيكو و با ارزشى به سوى من افكنده‌اند،


30

يقينا اين نامه از سوى سليمان است و سرآغازش به نام خداى رحمان و رحيم است، و


31

[مضمونش اين است كه‌] بر من برترى مجوييد و همه با حالت تسليم نزد من آييد.


32

گفت: اى سران و اشراف! در كارم به من نظر دهيد تا شما نزد من حضور داشتيد، من [بدون شما] فيصله دهنده كارى نبوده‌ام.


33

گفتند: ما داراى قدرت و مالك وسايل رزمى سختى هستيم، پس بنگر چه فرمان مى‌دهى؟


34

گفت: همانا پادشاهان هنگامى كه [با ابزار، ادوات جنگى و سپاهى رزمى‌] وارد شهرى مى‌شوند، آن را تباه مى‌كنند و عزيزان اهلش را به ذلت و خوارى مى‌نشانند و [آنان‌] همواره چنين مى‌كنند!


35

من به سوى آنان هديه‌اى [قابل توجه‌] مى‌فرستم، پس با تأمل مى‌نگرم كه فرستادگان با چه پاسخى بر مى‌گردند؟


36

هنگامى كه [فرستاده ملكه سبا] نزد سليمان آمد، [سليمان‌] گفت: آيا مرا با مالى [اندك و ناچيز] يارى مى‌دهيد؟ آنچه خدا [از نبوت و حكومت و ثروت‌] به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده [هديه شما براى من شادى آور نيست‌]، اين شماييد كه با هديه خود شادمانى مى‌كنيد،


37

به سوى آنان بازگرد كه ما حتما با سپاهيانى به سوى آنان خواهيم آمد كه قدرت رويارويى با آن را ندارند، و آنان را در حالى كه [در آن منطقه‌] حقير و بى‌ارزش شده‌اند با خوارى و ذلت از آنجا بيرون مى‌كنيم.


38

[سليمان‌] گفت: اى سران و اشراف! كدام يك از شما تخت او را پيش از آنكه همگى به حالت تسليم نزد من آيند، برايم مى‌آورد؟


39

يكى از جنيان كاردان و تيزهوش گفت: من آن را پيش از آنكه از مسند خود برخيزى نزد تو مى‌آورم، و من بر اين [كار] توانا و امينم،


40

كسى كه دانشى از كتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت: من آن را پيش از آنكه پلك ديده‌ات به هم بخورد، نزد تو مى‌آورم. [و آن را در همان لحظه آورد]. پس هنگامى كه سليمان تخت را نزد خود پابرجا ديد، گفت: اين از فضل و احسان پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس گزارم يا بنده‌اى ناسپاسم؟ و هر كس كه سپاس گزارى كند به سود خود سپاس گزارى مى‌كند و هر كس ناسپاسى ورزد [زيانى به خدا نمى‌رساند]؛ زيرا پروردگارم بى‌نياز و كريم است.


41

گفت: تختش را [با تغيير دادن در زينت و آرايش‌] برايش ناشناس كنيد تا ببينيم آيا [به شناخت آن‌] راه مى‌يابد، يا از كسانى است كه راه نمى‌يابند؟


42

پس زمانى كه [ملكه سبا] آمد، گفتند: آيا تخت تو نيز اين‌گونه است؟ گفت: گويا اين همان است!! و ما را پيش از اين [به حقانيت و قدرت سليمان‌] آگاه كردند و [همان زمان‌] تسليم شديم؛


43

چيزى را كه [ملكه سبا] به جاى خدا مى‌پرستيد او را [از تسليم شدن به حق‌] بازداشته بود؛ زيرا او از گروه كافران بود [و در ميان آنان رشد كرده بود و به روش و رفتار آنان خو گرفته بود.]


44

به او گفتند: به‌حياط قصر درآى. هنگامى كه آن را ديد، پنداشت آبى فراوان [چون درياچه‌] است، پس دامن جامه از دو ساق پايش بالا زد [كه به خيال خود وارد آب شود]، سليمان گفت: اين محوطه‌اى است صاف و هموار از شيشه [نه از آب‌]. [ملكه سبا] گفت: پروردگارا! قطعا من به خود ستم كردم، اينك همراه سليمان، تسليم [فرمان‌ها و احكام‌] خدا پروردگار جهانيان شدم.


45

همانا به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم كه: خدا را بپرستيد. پس ناگهان آنان دو گروه [مؤمن و كافر] شدند كه با يكديگر نزاع و دشمنى‌مى‌كردند.


46

گفت: اى قوم من! چرا بر عذاب و هلاكت پيش از توبه و ايمان شتاب مى‌كنيد؟! چرا از خدا درخواست آمرزش نمى‌كنيد تا مورد رحمت قرار گيريد؟!


47

گفتند: ما به تو و همراهانت فال بد زده‌ايم [و شما را سبب بروز اين همه مشكلات و بدبختى خود مى‌دانيم‌]. گفت: سبب بروز مشكلات و بدبختى شما [طغيان و گناهان شماست كه عكس العملش‌] نزد خداست، [ربطى به ما ندارد] بلكه شما گروهى هستيد كه [به مشكلات و مصايب‌] امتحان مى‌شويد [شايد به اين سبب توبه كنيد و مؤمن شويد.]


48

در آن شهر نه نفر از اشراف و سران بودند كه در آن فساد مى‌كردند و اصلاح گر نبودند،


49

[آنان به يكديگر] گفتند: هم قسم شويد كه حتما به صالح و خانواده‌اش شبيخون مى‌زنيم [تا همه را نابود كنيم‌]، آن گاه به خونخواهش بگوييم: ما زمان هلاك شدن خانواده‌اش حضور نداشتيم و يقينا راستگوييم.


50

آنان نيرنگ مهمى به كار گرفتند و ما هم در حالى كه بى‌خبر بودند [با كيفر بسيار سختى‌] نيرنگ آنان را از بين برديم.


51

پس با تأمل بنگر كه سرانجام نيرنگشان چگونه بود؟ كه ما آنان و قومشان را همگى درهم كوبيديم و هلاك كرديم.


52

اين خانه‌هاى آنان است كه به سبب ستمشان [از سكنه‌] خالى مانده. بى‌ترديد در اين سرگذشت براى گروهى كه معرفت و شناخت دارند، عبرتى بزرگ وجود دارد،


53

و آنان را كه ايمان آوردند و همواره پرهيزكارى مى‌كردند، نجات داديم.


54

و لوط را [ياد كن‌] هنگامى كه به قومش گفت: آيا اين عمل بسيار زشت را در حالى كه [وقت انجام دادنش با بى‌شرمى كامل به هم‌] نگاه مى‌كنيد، مرتكب مى‌شويد؟!


55

آيا شما از روى ميل و شهوت به جاى زنان با مردان آميزش مى‌كنيد؟ [شما براى اين كار زشت دليل و برهانى نداريد] بلكه شما گروهى نادان هستيد.


جزء قبل

جزء 19 قرآن کریم

جزء بعد
قاری
ترجمه گویا
انصاریان