و كسانى كه اميدى به ديدار ما ندارند (و رستاخيز را انكار مىكنند) گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و يا پروردگارمان را با چشم خود نمىبينيم؟!» آنها درباره خود تكبر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند!
(آنها به آرزوى خود مىرسند،) اما روزى كه فرشتگان را مىبينند، روز بشارت براى مجرمان نخواهد بود (بلكه روز مجازات و كيفر آنان است)! و مىگويند: «ما را امان دهيد، ما را معاف داريد!» (اما سودى ندارد!)
و ما به سراغ اعمالى كه انجام دادهاند مىرويم، و همه را همچون ذرات غبار پراكنده در هوا قرار مىدهيم!
بهشتيان در آن روز قرارگاهشان از همه بهتر، و استراحتگاهشان نيكوتر است!
و (بخاطر آور) روزى را كه آسمان با ابرها شكافته مىشود، و فرشتگان نازل مىگردند.
حكومت در آن روز از آن خداوند رحمان است؛ و آن روز، روز سختى براى كافران خواهد بود!
و (به خاطر آور) روزى را كه ستمكار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مىگزد و مىگويد: «اى كاش با رسول (خدا) راهى برگزيده بودم!
اى واى بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم!
او مرا از يادآورى (حق) گمراه ساخت بعد از آنكه (ياد حق) به سراغ من آمده بود!» و شيطان هميشه خواركنند* انسان بوده است!
و پيامبر عرضه داشت: «پروردگارا! قوم من قرآن را رها كردند».
(آرى،) اين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از مجرمان قرار داديم؛ اما (براى تو) همين بس كه پروردگارت هادى و ياور (تو) باشد!
و كافران گفتند: «چرا قرآن يك جا بر او نازل نمىشود؟!» اين بخاطر آن است كه قلب تو را بوسيله آن محكم داريم، و (از اين رو) آن را به تدريج بر تو خوانديم.
آنان هيچ مثلى براى تو نمىآورند مگر اينكه ما حق را براى تو مىآوريم، و تفسيرى بهتر (و پاسخى دندان شكن كه در برابر آن ناتوان شوند)!
(تو گمراه نيستى،) آنان كه بر صورتهايشان بسوى جهنم محشور مىشوند، بدترين محل را دارند و گمراهترين افرادند!
و ما به موسى كتاب (آسمانى) داديم؛ و برادرش هارون را ياور او قرار داديم؛
و گفتيم: «به سوى اين قوم كه آيات ما را تكذيب كردند برويد!» (اما آن مردم به مخالفت برخاستند) و ما به شدت آنان را درهم كوبيديم!
و قوم نوح را هنگامى كه رسولان (ما) را تكذيب كردند غرق نموديم، و آنان را درس عبرتى براى مردم قرار داديم؛ و براى ستمگران عذاب دردناكى فراهم ساختهايم!
(همچنين) قوم عاد و ثمود و اصحاب الرس [گروهى كه درختان صنوبر را مىپرستيدند] و اقوام بسيار ديگرى را كه در اين ميان بودند، هلاك كرديم!
و براى هر يك از آنها مثلها زديم؛ و (چون سودى نداد،) همگى را نابود كرديم!
آنها [مشركان مكه] از كنار شهرى كه باران شر [بارانى از سنگهاى آسمانى] بر آن باريده بود [ديار قوم لوط] گذشتند؛ آيا آن را نمىديدند؟! (آرى، مىديدند) ولى به رستاخيز ايمان نداشتند!
و هنگامى كه تو را مىبينند، تنها به باد استهزايت مىگيرند (و مىگويند:) آيا اين همان كسى است كه خدا او را بعنوان پيامبر برانگيخته است؟!
اگر ما بر پرستش خدايانمان استقامت نمىكرديم، بيم آن مىرفت كه ما را گمراه سازد! اما هنگامى كه عذاب الهى را ببينند، بزودى مىفهمند چه كسى گمراهتر بوده است!
آيا ديدى كسى را كه هواى نفسش را معبود خود برگزيده است؟! آيا تو مىتوانى او را هدايت كنى (يا به دفاع از او برخيزى)؟!
آيا گمان مىبرى بيشتر آنان مىشنوند يا مىفهمند؟! آنان فقط همچون چهارپايانند، بلكه گمراهترند!
آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده ساخت؟! و اگر مىخواست آن را ساكن قرار مىداد؛ سپس خورشيد را بر وجود آن دليل قرار داديم!
سپس آن را آهسته جمع مىكنيم (و نظام سايه و آفتاب را حاكم مىسازيم)!
او كسى است كه شب را براى شما لباس قرار داد، و خواب را مايه استراحت، و روز را وسيله حركت و حيات!
او كسى است كه بادها را بشارتگرانى پيش از رحمتش فرستاد، و از آسمان آبى پاككننده نازل كرديم ...
تا بوسيله آن، سرزمين مردهاى را زنده كنيم؛ و آن را به مخلوقاتى كه آفريدهايم- چهارپايان و انسانهاى بسيار- مىنوشانيم.
ما اين آيات را بصورتهاى گوناگون براى آنان بيان كرديم تا متذكر شوند، ولى بيشتر مردم از هر كارى جز انكار و كفر ابا دارند.
و اگر مىخواستيم، در هر شهر و ديارى بيمدهندهاى برمىانگيختيم (ولى اين كار لزومى نداشت).
بنا بر اين از كافران اطاعت مكن، و بوسيله آن [قرآن] با آنان جهاد بزرگى بنما!
او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد؛ يكى گوارا و شيرين، و ديگر شور و تلخ؛ و در ميان آنها برزخى قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (گويى هر يك به ديگرى مىگويد:) دور باش و نزديك نيا!
او كسى است كه از آب، انسانى را آفريد؛ سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد)؛ و پروردگار تو همواره توانا بوده است.
آنان جز خدا چيزهايى را مىپرستند كه نه به آنان سودى مىرساند و نه زيانى؛ و كافران هميشه در برابر پروردگارشان (در طريق كفر) پشتيبان يكديگرند.
(اى پيامبر!) ما تو را جز بعنوان بشارت دهنده و انذار كننده نفرستاديم!
بگو: «من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشى از شما نمىطلبم؛ مگر كسى كه بخواهد راهى بسوى پروردگارش برگزيند (اين پاداش من است.)»
و توكل كن بر آن زندهاى كه هرگز نمىميرد؛ و تسبيح و حمد او را بجا آور؛ و همين بس كه او از گناهان بندگانش آگاه است!
همان (خدايى) كه آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو وجود دارد، در شش روز [شش دوران] آفريد؛ سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت، او خداوند) رحمان است؛ از او بخواه كه از همه چيز آگاه است!
و هنگامى كه به آنان گفته شود: «براى خداوند رحمان سجده كنيد!» مىگويند: «رحمان چيست؟! (ما اصلا رحمان را نمىشناسيم!) آيا براى چيزى سجده كنيم كه تو به ما دستور مىدهى؟!» (اين سخن را مىگويند) و بر نفرتشان افزوده مىشود!
جاودان و پربركت است آن (خدايى) كه در آسمان منزلگاههايى براى ستارگان قرار داد؛ و در ميان آن، چراغ روشن و ماه تابانى آفريد!
و او همان كسى است كه شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد براى كسى كه بخواهد متذكر شود يا شكرگزارى كند (و آنچه را در روز كوتاهى كرده در شب انجام دهد و به عكس).
بندگان (خاص خداوند) رحمان، كسانى هستند كه با آرامش و بىتكبر بر زمين راه مىروند؛ و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گويند)، به آنها سلام مىگويند (و با بىاعتنايى و بزرگوارى مىگذرند)؛
كسانى كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مىكنند؛
و كسانى كه مىگويند: «پروردگارا! عذاب جهنم را از ما برطرف گردان، كه عذابش سخت و پر دوام است!
مسلما آن (جهنم)، بد جايگاه و بد محل اقامتى است!»
و كسانى كه هر گاه انفاق كنند، نه اسراف مىنمايند و نه سختگيرى؛ بلكه در ميان اين دو، حد اعتدالى دارند.
و كسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمىخوانند؛ و انسانى را كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز بحق نمىكشند؛ و زنا نمىكنند؛ و هر كس چنين كند، مجازات سختى خواهد ديد!
عذاب او در قيامت مضاعف مىگردد، و هميشه با خوارى در آن خواهد ماند!
مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، كه خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدل مىكند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است!
و كسى كه توبه كند و عمل صالح انجام دهد، بسوى خدا بازگشت مىكند (و پاداش خود را از او مىگيرد.)
و كسانى كه شهادت به باطل نمىدهند (و در مجالس باطل شركت نمىكنند)؛ و هنگامى كه با لغو و بيهودگى برخورد كنند، بزرگوارانه از آن مىگذرند.
و كسانى كه هر گاه آيات پروردگارشان به آنان گوشزد شود، كر و كور روى آن نمى افتند.
و كسانى كه مىگويند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مايه روشنى چشم ما قرار ده، و ما را براى پرهيزگاران پيشوا گردان!»
(آرى،) آنها هستند كه درجات عالى بهشت در برابر شكيباييشان به آنان پاداش داده مىشود؛ و در آن، با تحيت و سلام رو به رو مىشوند.
در حالى كه جاودانه در آن خواهند ماند؛ چه قرارگاه و محل اقامت خوبى!
بگو: «پروردگارم براى شما ارجى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد؛ شما (آيات خدا و پيامبران را) تكذيب كرديد، و (اين عمل) دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد!»
سوره الشعراء
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر؛ طسم
اين آيات كتاب روشنگر است.
گويى مىخواهى جان خود را از شدت اندوه از دست دهى بخاطر اينكه آنها ايمان نمىآورند!
اگر ما اراده كنيم، از آسمان بر آنان آيهاى نازل مىكنيم كه گردنهايشان در برابر آن خاضع گردد!
و هيچ ذكر تازهاى از سوى خداوند مهربان براى آنها نمىآيد مگر اينكه از آن روىگردان مىشوند!
آنان تكذيب كردند؛ اما بزودى اخبار (كيفر) آنچه را استهزا مىكردند به آنان مىرسد!
آيا آنان به زمين نگاه نكردند كه چقدر از انواع گياهان پرارزش در آن رويانديم؟!
در اين، نشانه روشنى است (بر وجود خدا)؛ ولى بيشترشان هرگز مؤمن نبودهاند!
و پروردگار تو عزيز و رحيم است!
(به خاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت موسى را ندا داد كه به سراغ قوم ستمگر برو ...
قوم فرعون، آيا آنان (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهيز نمىكنند؟!
(موسى) عرض كرد: «پروردگارا! از آن بيم دارم كه مرا تكذيب كنند،
و سينهام تنگ شود، و زبانم بقدر كافى گويا نيست؛ (برادرم) هارون را نيز رسالت ده (تا مرا يارى كند)!
و آنان (به اعتقاد خودشان) بر گردن من گناهى دارند؛ مىترسم مرا بكشند (و اين رسالت به پايان نرسد)!
فرمود: «چنين نيست، (آنان كارى نمىتوانند انجام دهند)! شما هر دو با آيات ما (براى هدايتشان) برويد؛ ما با شما هستيم و (سخنانتان را) مىشنويم!
به سراغ فرعون برويد و بگوييد: ما فرستاده پروردگار جهانيان هستيم؛
بنى اسرائيل را با ما بفرست!» (آنها به سراغ فرعون آمدند)؛
(فرعون) گفت: «آيا ما تو را در كودكى در ميان خود پرورش نداديم، و سالهايى از زندگيت را در ميان ما نبودى؟!
رانجام، آن كارت را (كه نمىبايست انجام دهى) انجام دادى (و يك نفر از ما را كشتى)، و تو از ناسپاسانى!»
(موسى) گفت: «من آن كار را انجام دادم در حالى كه از بىخبران بودم!
پس هنگامى كه از شما ترسيدم فرار كردم؛ و پروردگارم به من حكمت و دانش بخشيد، و مرا از پيامبران قرار داد!
آيا اين منتى است كه تو بر من مىگذارى كه بنى اسرائيل را برده خود ساختهاى؟!»
فرعون گفت: «پروردگار عالميان چيست؟!»
(موسى) گفت: «پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است، اگر اهل يقين هستيد!».
(فرعون) به اطرافيانش گفت: «آيا نمىشنويد (اين مرد چه مىگويد)؟!»
(موسى) گفت: «او پروردگار شما و پروردگار نياكان شماست!»
(فرعون) گفت: «پيامبرى كه بسوى شما فرستاده شده مسلما ديوانه است!»
(موسى) گفت: «او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه ميان آن دو است مىباشد، اگر شما عقل و انديشه خود را به كار مىگرفتيد!»
(فرعون خشمگين شد و) گفت: «اگر معبودى غير از من برگزينى، تو را از زندانيان قرار خواهم داد!»
(موسى) گفت: «حتى اگر نشانه آشكارى براى تو بياورم (باز ايمان نمىآورى)؟!»
گفت: «اگر راست مىگويى آن را بياور!»
در اين هنگام موسى عصاى خود را افكند، و ناگهان مار عظيم و آشكارى شد؛
و دست خود را (در گريبان فرو برد و) بيرون آورد، و در برابر بينندگان سفيد و روشن بود.
(فرعون) به گروهى كه اطراف او بودند گفت: «اين ساحر آگاه و ماهرى است!
او مىخواهد با سحرش شما را از سرزمينتان بيرون كند! شما چه نظر مىدهيد؟»
گفتند: «او و برادرش را مهلت ده؛ و مأموران را براى بسيج به تمام شهرها اعزام كن،
تا هر ساحر ماهر و دانايى را نزد تو آورند!»
سرانجام ساحران براى وعدهگاه روز معينى جمعآورى شدند.
و به مردم گفته شد: «آيا شما نيز (در اين صحنه) اجتماع مىكنيد ...
تا اگر ساحران پيروز شوند، از آنان پيروى كنيم؟!»
هنگامى كه ساحران آمدند، به فرعون گفتند: «آيا اگر ما پيروز شويم، پاداش مهمى خواهيم داشت؟»
گفت: « (آرى،) و در آن صورت شما از مقربان خواهيد بود!»
(روز موعود فرا رسيد و همگى جمع شدند؛) موسى به ساحران گفت: «آنچه را مىخواهيد بيفكنيد، بيفكنيد!»
آنها طنابها و عصاهاى خود را افكندند و گفتند: «به عزت فرعون، ما قطعا پيروزيم!»
سپس موسى عصايش را افكند، ناگهان تمام وسايل دروغين آنها را بلعيد!
فورا همه ساحران به سجده افتادند.
گفتند: «ما به پروردگار عالميان ايمان آورديم،
پروردگار موسى و هارون!»
(فرعون) گفت: «آيا پيش از اينكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟! مسلما او بزرگ و استاد شماست كه به شما سحر آموخته (و اين يك توطئه است)! اما بزودى خواهيد دانست! دستها و پاهاى شما را بعكس يكديگر قطع مىكنم، و همه شما را به دار مىآويزم!»
گفتند: «مهم نيست، (هر كارى از دستت ساخته است بكن)! ما بسوى پروردگارمان بازمىگرديم!
ما اميدواريم كه پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد، چرا كه ما نخستين ايمانآورندگان بوديم!»
و به موسى وحى كرديم كه شبانه بندگانم را (از مصر) كوچ ده، زيرا شما مورد تعقيب هستيد!»
فرعون (از اين ماجرا آگاه شد و) مأموران بسيج نيرو را به شهرها فرستاد،
(و گفت:) اينها مسلما گروهى اندكند؛
و اينها ما را به خشم آوردهاند؛
و ما همگى آماده پيكاريم!»
(سرانجام فرعونيان مغلوب شدند،) و ما آنها را از باغها و چشمهها بيرون رانديم،
و از گنجها و قصرهاى مجلل!
(آرى،) اينچنين كرديم! و بنى اسرائيل را وارث آنها ساختيم!
آنان به تعقيب بنى اسرائيل پرداختند، و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسيدند.
هنگامى كه دو گروه يكديگر را ديدند، ياران موسى گفتند: «ما در چنگال فرعونيان گرفتار شديم!»
(موسى) گفت: «چنين نيست! يقينا پروردگارم با من است، بزودى مرا هدايت خواهد كرد!»
و بدنبال آن به موسى وحى كرديم: «عصايت را به دريا بزن!» (عصايش را به دريا زد،) و دريا از هم شكافته شد، و هر بخشى همچون كوه عظيمى بود!
و در آنجا ديگران [لشكر فرعون] را نيز (به دريا) نزديك ساختيم!
و موسى و تمام كسانى را كه با او بودند نجات داديم!
سپس ديگران را غرق كرديم!
در اين جريان، نشانه روشنى است ولى بيشترشان ايمان نياوردند! (چرا كه طالب حق نبودند)
و پروردگارت شكستناپذير و مهربان است!
و بر آنان خبر ابراهيم را بخوان،
هنگامى كه به پدر و قومش گفت: «چه چيز را مىپرستيد؟!»
گفتند: «بتهايى را مىپرستيم، و همه روز ملازم عبادت آنهاييم.»
گفت: «آيا هنگامى كه آنها را مىخوانيد صداى شما را مىشنوند؟!
يا سود و زيانى به شما مىرسانند؟!»
گفتند: «ما فقط نياكان خود را يافتيم كه چنين مىكنند.»
گفت: «آيا ديديد (اين) چيزهايى را كه پيوسته پرستش مىكرديد ...
شما و پدران پيشين شما،
همه آنها دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار عالميان!
همان كسى كه مرا آفريد، و پيوسته راهنماييم مىكند،
و كسى كه مرا غذا مىدهد و سيراب مىنمايد،
و هنگامى كه بيمار شوم مرا شفا مىدهد،
و كسى كه مرا مىميراند و سپس زنده مىكند،
و كسى كه اميد دارم گناهم را در روز جزا ببخشد!
پروردگارا! به من علم و دانش ببخش، و مرا به صالحان ملحق كن!
و براى من در ميان امتهاى آينده، زبان صدق (و ذكر خيرى) قرار ده!
و مرا وارثان بهشت پرنعمت گردان!
و پدرم [عمويم] را بيامرز، كه او از گمراهان بود!
و در آن روز كه مردم برانگيخته مىشوند، مرا شرمنده و رسوا مكن!
در آن روز كه مال و فرزندان سودى نمىبخشد،
مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد!»
(در آن روز،) بهشت براى پرهيزكاران نزديك مىشود،
و دوزخ براى گمراهان آشكار مىگردد،
و به آنان گفته مىشود: «كجا هستند معبودانى كه آنها را پرستش مىكرديد ...
معبودهايى غير از خدا؟! آيا آنها شما را يارى مىكنند، يا كسى به يارى آنها مىآيد؟!»
در آن هنگام همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افكنده مىشوند؛
و همچنين همگى لشكريان ابليس!
آنها در آنجا در حالى كه به مخاصمه برخاستهاند مىگويند:
«به خدا سوگند كه ما در گمراهى آشكارى بوديم،
چون شما را با پروردگار عالميان برابر مىشمرديم!
اما كسى جز مجرمان ما را گمراه نكرد!
(افسوس كه امروز) شفاعتكنندگانى براى ما وجود ندارد،
و نه دوست گرم و پرمحبتى!
اى كاش بار ديگر (به دنيا) بازگرديم و از مؤمنان باشيم!»
در اين ماجرا، نشانه (و عبرتى) است؛ ولى بيشتر آنان مؤمن نبودند!
و پروردگار تو عزيز و رحيم است!
قوم نوح رسولان را تكذيب كردند،
هنگامى كه برادرشان نوح به آنان گفت: «آيا تقوا پيشه نمىكنيد؟!
مسلما من براى شما پيامبرى امين هستم!
تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد!
من براى اين دعوت، هيچ مزدى از شما نمىطلبم؛ اجر من تنها بر پروردگار عالميان است!
پس، تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد!»
گفتند: «آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالى كه افراد پست و بىارزش از تو پيروى كردهاند؟!»
(نوح) گفت: «من چه مىدانم آنها چه كارى داشتهاند!
حساب آنها تنها با پروردگار من است اگر شما مىفهميديد!
و من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم كرد.
من تنها انذاركنندهاى آشكارم.»
گفتند: «اى نوح! اگر (از حرفهايت) دست برندارى، سنگباران خواهى شد!»
گفت: «پروردگارا! قوم من، مرا تكذيب كردند!
اكنون ميان من و آنها جدايى بيفكن؛ و مرا و مؤمنانى را كه با من هستند رهايى بخش!»
ما، او و كسانى را كه با او بودند، در آن كشتى كه پر (از انسان و انواع حيوانات) بود، رهايى بخشيديم!
سپس بقيه را غرق كرديم!
در اين ماجرا نشانه روشنى است؛ اما بيشتر آنان مؤمن نبودند.
و پروردگار تو عزيز و رحيم است.
قوم عاد (نيز) رسولان (خدا) را تكذيب كردند،
هنگامى كه برادرشان هود گفت: «آيا تقوا پيشه نمىكنيد؟!
مسلما من براى شما پيامبرى امين هستم.
پس تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد!
من در برابر اين دعوت، هيچ اجر و پاداشى از شما نمىطلبم؛ اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است.
آيا شما بر هر مكان مرتفعى نشانهاى از روى هوا و هوس مىسازيد؟!
و قصرها و قلعههاى زيبا و محكم بنا مىكنيد شايد در دنيا جاودانه بمانيد؟!
و هنگامى كه كسى را مجازات مىكنيد همچون جباران كيفر مىدهيد!
پس تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد!
و از (نافرمانى) خدايى بپرهيزيد كه شما را به نعمتهايى كه مىدانيد امداد كرده؛
شما را به چهارپايان و نيز پسران (لايق و برومند) امداد فرموده؛
همچنين به باغها و چشمهها!
(اگر كفران كنيد،) من بر شما از عذاب روزى بزرگ مىترسم!»
آنها [قوم عاد] گفتند: «براى ما تفاوت نمىكند، چه ما را انذار كنى يا نكنى؛ (بيهوده خود را خسته مكن)!
اين همان روش (و افسانههاى) پيشينيان است!
و ما هرگز مجازات نخواهيم شد!»
آنان هود را تكذيب كردند، ما هم نابودشان كرديم؛ و در اين، آيت و نشانهاى است (براى آگاهان)؛ ولى بيشتر آنان مؤمن نبودند!
و پروردگار تو عزيز و رحيم است!
قوم ثمود رسولان (خدا) را تكذيب كردند،
هنگامى كه صالح به آنان گفت: «آيا تقوا پيشه نمىكنيد؟!
من براى شما پيامبرى امين هستم!
پس تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد!
من در برابر اين دعوت، اجر و پاداشى از شما نمىطلبم؛ اجر من تنها بر پروردگار عالميان است!
آيا شما تصور مىكنيد هميشه در نهايت امنيت در نعمتهايى كه اينجاست مىمانيد،
در اين باغها و چشمهها،
در اين زراعتها و نخلهايى كه ميوههايش شيرين و رسيده است؟!
و از كوهها خانههايى مىتراشيد، و در آن به عيش و نوش مىپردازيد!
پس از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد!
و فرمان مسرفان را اطاعت نكنيد!
همانها كه در زمين فساد مىكنند و اصلاح نمىكنند!»
گفتند: « (اى صالح!) تو از افسون شدگانى (و عقل خود را از دست دادهاى!)
تو فقط بشرى همچون مايى؛ اگر راست مىگويى آيت و نشانهاى بياور!»
گفت: «اين ناقهاى است (كه آيت الهى است) براى او سهمى (از آب قريه)، و براى شما سهم روز معينى است!
كمترين آزارى به آن نرسانيد، كه عذاب روزى بزرگ شما را فرا خواهد گرفت!»
سرانجام بر آن (ناقه) حمله نموده آن را «پى» كردند؛ (و هلاك نمودند) سپس از كرده خود پشيمان شدند!
و عذاب الهى آنان را فرا گرفت؛ در اين، آيت و نشانهاى است؛ ولى بيشتر آنان مؤمن نبودند!
و پروردگار تو عزيز و رحيم است!
قوم لوط فرستادگان (خدا) را تكذيب كردند،
هنگامى كه برادرشان لوط به آنان گفت: «آيا تقوا پيشه نمىكنيد؟!
من براى شما پيامبرى امين هستم!
پس تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد!
من در برابر اين دعوت، اجرى از شما نمىطلبم، اجر من فقط بر پروردگار عالميان است!
آيا در ميان جهانيان، شما به سراغ جنس ذكور مىرويد (و همجنس بازى مىكنيد، آيا اين زشت و ننگين نيست؟!)
و همسرانى را كه پروردگارتان براى شما آفريده است رها مىكنيد؟! (حقا) شما قوم تجاوزگرى هستيد!»
گفتند: «اى لوط! اگر (از اين سخنان) دست برندارى، به يقين از اخراج شدگان خواهى بود!»
گفت: «من دشمن سرسخت اعمال شما هستم!
پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اينها انجام مىدهند رهايى بخش!»
ما او و تمامى خاندانش را نجات داديم،
جز پير زنى كه در ميان بازماندگان بود!
سپس ديگران را هلاك كرديم!
و بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاديم؛ چه باران بدى بود باران انذارشدگان!
در اين (ماجراى قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آيتى است؛ اما بيشترشان مؤمن نبودند.
و پروردگار تو عزيز و رحيم است!
اصحاب ايكه [شهرى نزديك مدين] رسولان (خدا) را تكذيب كردند،
هنگامى كه شعيب به آنها گفت: «آيا تقوا پيشه نمىكنيد؟!
مسلما من براى شما پيامبرى امين هستم!
پس تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد!
من در برابر اين دعوت، پاداشى از شما نمىطلبم؛ اجر من تنها بر پروردگار عالميان است!
حق پيمانه را ادا كنيد (و كم فروشى نكنيد)، و ديگران را به خسارت نيفكنيد!
و با ترازوى صحيح وزن كنيد!
و حق مردم را كم نگذاريد، و در زمين تلاش براى فساد نكنيد!
و از (نافرمانى) كسى كه شما و اقوام پيشين را آفريد بپرهيزيد!»
آنها گفتند: «تو فقط از افسونشدگانى!
تو بشرى همچون مايى، تنها گمانى كه درباره تو داريم اين است كه از دروغگويانى!
اگر راست مىگويى، سنگهايى از آسمان بر سر ما بباران!»
(شعيب) گفت: «پروردگار من به اعمالى كه شما انجام مىدهيد داناتر است!»
سرانجام او را تكذيب كردند، و عذاب روز سايبان (سايبانى از ابر صاعقهخيز) آنها را فراگرفت؛ يقينا آن عذاب روز بزرگى بود!
در اين ماجرا، آيت و نشانهاى است؛ ولى بيشتر آنها مؤمن نبودند.
و پروردگار تو عزيز و رحيم است!
مسلما اين (قرآن) از سوى پروردگار جهانيان نازل شده است!
روح الامين آن را نازل كرده است ...
بر قلب (پاك) تو، تا از انذاركنندگان باشى!
آن را به زبان عربى آشكار (نازل كرد)!
و توصيف آن در كتابهاى پيشينيان نيز آمده است!
آيا همين نشانه براى آنها كافى نيست كه علماى بنى اسرائيل بخوبى از آن آگاهند؟!
هر گاه ما آن را بر بعضى از عجم [غير عرب] ها نازل مىكرديم ...
و او آن را بر ايشان مىخواند، به آن ايمان نمىآورند!
(آرى،) اين گونه (با بيانى رسا) قرآن را در دلهاى مجرمان وارد مىكنيم!
(اما) به آن ايمان نمىآورند تا عذاب دردناك را با چشم خود ببينند!
ناگهان به سراغشان مىآيد، در حالى كه توجه ندارند!
و (در آن هنگام) مىگويند: «آيا به ما مهلتى داده خواهد شد؟!»
آيا براى عذاب ما عجله مىكنند؟!
به ما خبر ده، اگر (باز هم) ساليانى آنها را از اين زندگى بهرهمند سازيم ...
سپس عذابى كه به آنها وعده داده شده به سراغشان بيايد ...
اين تمتع و بهرهگيرى از دنيا براى آنها سودى نخواهد داشت!
ما هيچ شهر و ديارى را هلاك نكرديم مگر اينكه انذاركنندگانى (از پيامبران الهى) داشتند.
تا متذكر شوند؛ و ما هرگز ستمكار نبوديم! (كه بدون اتمام حجت مجازات كنيم)
شياطين و جنيان (هرگز) اين آيات را نازل نكردند!
و براى آنها سزاوار نيست؛ و قدرت ندارند!
آنها از استراق سمع (و شنيدن اخبار آسمانها) بركنارند!
(اى پيامبر!) هيچ معبودى را با خداوند مخوان، كه از معذبين خواهى بود!
و خويشاوندان نزديكت را انذار كن!
و بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند بگستر!
اگر تو را نافرمانى كنند بگو: «من از آنچه شما انجام مىدهيد بيزارم!»
و بر خداوند عزيز و رحيم توكل كن!
همان كسى كه تو را به هنگامى كه (براى عبادت) برمىخيزى مىبيند؛
و (نيز) حركت تو را در ميان سجده كنندگان!
اوست خداى شنوا و دانا.
آيا به شما خبر دهم كه شياطين بر چه كسى نازل مىشوند؟!
آنها بر هر دروغگوى گنهكار نازل مىگردند؛
آنچه را مىشنوند (به ديگران) القا مىكنند؛ و بيشترشان دروغگو هستند!
(پيامبر اسلام شاعر نيست؛) شاعران كسانى هستند كه گمراهان از آنان پيروى مىكنند.
آيا نمىبينى آنها در هر وادى سرگردانند؟
و سخنانى مىگويند كه (به آنها) عمل نمىكنند؟!
مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام مىدهند و خدا را بسيار ياد مى كنند، و به هنگامى كه مورد ستم واقع مىشوند به دفاع از خويشتن (و مؤمنان) برمىخيزند (و از شعر در اين راه كمك مىگيرند)؛ آنها كه ستم كردند به زودى مىدانند كه بازگشتشان به كجاست!
سوره النمل
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر؛ طس- اين آيات قرآن و كتاب مبين است،
وسيله هدايت و بشارت براى مؤمنان است؛
همان كسانى كه نماز را برپا مىدارند، و زكات را ادا مىكنند، و آنان به آخرت يقين دارند.
كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، اعمال (بد) شان را براى آنان زينت مىدهيم بطورى كه سرگردان مىشوند.
آنان كسانى هستند كه عذاب بد (و دردناك) براى آنهاست؛ و آنها در آخرت، زيانكارترين مردمند!
به يقين اين قرآن از سوى حكيم و دانايى بر تو القا مىشود.
(به خاطر بياور) هنگامى را كه موسى به خانواده خود گفت: «من آتشى از دور ديدم؛ (همين جا توقف كنيد؛) بزودى خبرى از آن براى شما مىآورم، يا شعله آتشى تا گرم شويد.»
هنگامى كه نزد آتش آمد، ندايى برخاست كه: «مبارك باد آن كس كه در آتش است و كسى كه در اطراف آن است [فرشتگان و موسى] و منزه است خداوندى كه پروردگار جهانيان است!
اى موسى! من خداوند عزيز و حكيمم!
و عصايت را بيفكن!- هنگامى كه (موسى) به آن نگاه كرد، ديد (با سرعت) همچون مارى به هر سو مىدود (ترسيد و) به عقب برگشت، و حتى پشت سر خود را نگاه نكرد- اى موسى! نترس، كه رسولان در نزد من نمىترسند!
مگر كسى كه ستم كند؛ سپس بدى را به نيكى تبديل نمايد، كه (توبه او را مىپذيرم، و) من غفور و رحيمم!
و دستت را در گريبانت داخل كن؛ هنگامى كه خارج مىشود، سفيد و درخشنده است بى آنكه عيبى در آن باشد؛ اين در زمره معجزات نهگانهاى است كه تو با آنها بسوى فرعون و قومش فرستاده مىشوى؛ آنان قومى فاسق و طغيانگرند!»
و هنگامى كه آيات روشنىبخش ما به سراغ آنها آمد گفتند: «اين سحرى است آشكار!»
و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهكاران (و مفسدان) چگونه بود!
و ما به داوود و سليمان، دانشى عظيم داديم؛ و آنان گفتند: «ستايش از آن خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيد.»
و سليمان وارث داوود شد، و گفت: «اى مردم! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده، و از هر چيز به ما عطا گرديده؛ اين فضيلت آشكارى است.»
لشكريان سليمان، از جن و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند؛ آن قدر زياد بودند كه بايد توقف مىكردند تا به هم ملحق شوند!
(آنها حركت كردند) تا به سرزمين مورچگان رسيدند؛ مورچهاى گفت: «به لانههاى خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پايمال نكنند در حالى كه نمىفهمند!»
سليمان از سخن او تبسمى كرد و خنديد و گفت: «پروردگارا! شكر نعمتهايى را كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى به من الهام كن، و توفيق ده تا عمل صالحى كه موجب رضاى توست انجام دهم، و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد كن!»
(سليمان) در جستجوى آن پرنده [هدهد] برآمد و گفت: «چرا هدهد را نمىبينم، يا اينكه او از غايبان است؟!
قطعا او را كيفر شديدى خواهم داد، يا او را ذبح مىكنم، يا بايد دليل روشنى (براى غيبتش) براى من بياورد!
چندان درنگ نكرد (كه هدهد آمد و) گفت: «من بر چيزى آگاهى يافتم كه تو بر آن آگاهى نيافتى؛ من از سرزمين «سبا» يك خبر قطعى براى تو آوردهام!
من زنى را ديدم كه بر آنان حكومت مىكند، و همه چيز در اختيار دارد، و (به خصوص) تخت عظيمى دارد!
او و قومش را ديدم كه براى غير خدا- خورشيد- سجده مىكنند؛ و شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آنها را از راه بازداشته؛ و از اين رو هدايت نمىشوند!»
چرا براى خداوندى سجده نمىكنند كه آنچه را در آسمانها و زمين پنهان است خارج (و آشكار) مىسازد، و آنچه را پنهان مىداريد يا آشكار مىكنيد مىداند؟!
خداوندى كه معبودى جز او نيست، و پروردگار عرش عظيم است!
(سليمان) گفت: «ما تحقيق مىكنيم ببينيم راست گفتى يا از دروغگويان هستى؟
اين نامه مرا ببر و بر آنان بيفكن؛ سپس برگرد (و در گوشهاى توقف كن) ببين آنها چه عكس العملى نشان مىدهند!
(ملكه سبا) گفت: «اى اشراف! نامه پرارزشى به سوى من افكنده شده!
اين نامه از سليمان است، و چنين مىباشد: به نام خداوند بخشنده مهربان
توصيه من اين است كه نسبت به من برترىجويى نكنيد، و بسوى من آييد در حالى كه تسليم حق هستيد!»
(سپس) گفت: «اى اشراف (و اى بزرگان)! نظر خود را در اين امر مهم به من بازگو كنيد، كه من هيچ كار مهمى را بدون حضور (و مشورت) شما انجام ندادهام!
گفتند: «ما داراى نيروى كافى و قدرت جنگى فراوان هستيم، ولى تصميم نهايى با توست؛ ببين چه دستور مىدهى!»
گفت: پادشاهان هنگامى كه وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مىكشند، و عزيزان آنجا را ذليل مىكنند؛ (آرى) كار آنان همين گونه است!
و من (اكنون جنگ را صلاح نمىبينم،) هديه گرانبهايى براى آنان مىفرستم تا ببينم فرستادگان من چه خبر مىآورند (و از اين طريق آنها را بيازمايم)!»
هنگامى كه (فرستاده ملكه سبا) ا نزد سليمان آمد، گفت: «مىخواهيد مرا با مال كمك كنيد (و فريب دهيد)؟! آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده است؛ بلكه شما هستيد كه به هديههايتان خوشحال مىشويد!
بسوى آنان بازگرد (و اعلام كن) با لشكريانى به سراغ آنان مىآييم كه قدرت مقابله با آن را نداشته باشند؛ و آنان را از آن (سرزمين آباد) با ذلت و خوارى بيرون مىرانيم!»
(سليمان) گفت: «اى بزرگان! كدام يك از شما تخت او را براى من مىآورد پيش از آنكه به حال تسليم نزد من آيند؟»
عفريتى از جن گفت: «من آن را نزد تو مىآورم پيش از آنكه از مجلست برخيزى و من نسبت به اين امر، توانا و امينم!»
(اما) كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت: «پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامى كه (سليمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا ديد گفت: «اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مىآورم يا كفران مىكنم؟! و هر كس شكر كند، به نفع خود شكر مىكند؛ و هر كس كفران نمايد (بزيان خويش نموده است، كه) پروردگار من، غنى و كريم است!»
(سليمان) گفت: «تخت او را برايش ناشناس سازيد؛ ببينم آيا متوجه مىشود يا از كسانى است كه هدايت نخواهند شد؟!
هنگامى كه آمد، به او گفته شد: «آيا تخت تو اين گونه است؟» گفت: گويا خود آن است! و ما پيش از اين هم آگاه بوديم و اسلام آورده بوديم!»
و او را از آنچه غير از خدا ميپرستيد بازداشت، كه او [ملكه سبا] از قوم كافران بود.
به او گفته شد: «داخل حياط (قصر) شو!» هنگامى كه نظر به آن افكند، پنداشت نهر آبى است و ساق پاهاى خود را برهنه كرد (تا از آب بگذرد؛ اما سليمان) گفت: « (اين آب نيست،) بلكه قصرى است از بلور صاف!» (ملكه سبا) گفت: «پروردگارا! من به خود ستم كردم؛ و (اينك) با سليمان براى خداوندى كه پروردگار عالميان است اسلام آوردم!»
ما به سوى «ثمود»، برادرشان «صالح» را فرستاديم كه: خداى يگانه را بپرستيد! اما آنان به دو گروه تقسيم شدند كه به مخاصمه پرداختند.
(صالح) گفت: «اى قوم من! چرا براى بدى قبل از نيكى عجله مىكنيد (و عذاب الهى را مىطلبيد نه رحمت او را)؟! چرا از خداوند تقاضاى آمرزش نمىكنيد تا شايد مشمول رحمت (او) شويد؟!»
آنها گفتند: «ما تو را و كسانى كه با تو هستند به فال بد گرفتيم!» (صالح) گفت: «فال (نيك و) بد شما نزد خداست (و همه مقدرات به قدرت او تعيين مىگردد)؛ بلكه شما گروهى هستيد فريبخورده!
و در آن شهر، نه گروهك بودند كه در زمين فساد مىكردند و اصلاح نمىكردند.
آنها گفتند: «بياييد قسم ياد كنيد به خدا كه بر او [صالح] و خانواده اش شبيخون مى زنيم (و آنها را به قتل مىرسانيم؛) سپس به ولى دم او مىگوييم: ما هرگز از هلاكت خانواده او خبر نداشتيم و در اين گفتار خود صادق هستيم!»
آنها نقشه مهمى كشيدند، و ما هم نقشه مهمى؛ در حالى كه آنها درك نمىكردند!
بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد، كه ما آنها و قومشان همگى را نابود كرديم؛
اين خانههاى آنهاست كه بخاطر ظلم و ستمشان خالى مانده؛ و در اين نشانه روشنى است براى كسانى كه آگاهند!
و كسانى را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند نجات داديم!
و لوط را (به ياد آور) هنگامى كه به قومش گفت: «آيا شما به سراغ كار بسيار زشتى مىرويد در حالى كه (نتايج شوم آن را) مىبينيد؟!
آيا شما بجاى زنان، از روى شهوت به سراغ مردان مىرويد؟! شما قومى نادانيد!»