پس جواب قومش جز اين نبود كه گفتند: خاندان لوط را از شهرتان بيرون كنيد؛ زيرا آنان مردمانىاند كه همواره خواهان پاكىاند.
پس او و خانوادهاش را نجاتداديم مگر همسرش را كه مقدر كرده بوديم در باقى ماندگان [در شهر براى هلاكت بماند.]
و بارانى از [سنگ گل] بر آنان بارانديم، پس چه بد بود باران بيم داده شدگان.
بگو: همه ستايشها ويژه خداست، و درود بر آن بندگانش كه آنان را برگزيده است. آيا خدا بهتر است يا آنچه شريك او قرار مىدهند؟
[آيا آن شريكان انتخابى شما بهتراند] يا آنكه آسمانها و زمين را آفريد، و براى شما از آسمان آبى نازل كرد كه به وسيله آن باغهايى خرم و باطراوت رويانديم، كه روياندن درختانش در قدرت شما نيست؛ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟ نه نيست]، بلكه آنان مردمى منحرفاند [كه براى او شريك مىگيرند.]
[آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند] يا آنكه زمين را [براى موجودات در آن] آرام و قرارگاه ساخت و در شكافهايش نهرهايى پديد آورد، و براى آن كوههايى استوار قرار داد [تا زير پاى اهلش نلرزد]، و ميان دو دريا [ى شيرين و شور] مانع و حايلى قرار داد [كه با هم مخلوط نشوند]؛ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد]؟! [نه، نيست] بلكه بيشترشان اهل معرفت و دانش نيستند.
[آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند] يا آنكه وقتى درماندهاى او را بخواند اجابت مىكند و آسيب و گرفتاريش را دفع مىنمايد، و شما را جانشينان [ديگران در روى] زمين قرار مىدهد؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟!] اندكى متذكر و هوشيار مىشوند.
[آيا آن شريكان انتخابى شما بهتراند] يا آنكه شما را در تاريكىهاى خشكى و دريا [به وسيله ستارگان و ديگر نشانهها] راهنمايى مىكند؟! و كيست كه پيشاپيش [باران] رحمتش بادها را مژدهرسان مىفرستد؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟!] خدا برتر است از آنچه براى او شريك قرار مىدهند.
[آيا آن شريكان انتخابى شما بهتراند] يا آنكه مخلوقات را مىآفريند، آن گاه آنان را [پس از مرگشان] بازمىگرداند؟! و كيست آنكه از آسمان و زمين شما را روزى مىدهد؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟] بگو: اگر راستگوييد دليل خود را بياوريد.
بگو: در آسمانها و زمين هيچ كس جز خدا غيب نمىداند، و آنان آگاهى ندارند چه زمانى برانگيخته مىشوند؟
بلكه دانش و آگاهى آنان نسبت به آخرت [به خاطر هزينه كردن عمرشان در امور مادى] به پايان رسيده، بلكه درباره آخرت در ترديدند، بلكه اينان از [فهم] آن كوردلاند،
و كافران گفتند: آيا زمانى كه ما و پدرانمان خاك شديم به راستى ما را از آن [زنده] بيرون مىآورند؟
همانا پيش از اين [زنده بيرون آمدن از خاك را] به ما و پدرانمان وعده دادهاند، ولى اين مطلب جز افسانه خرافى پيشينيان نيست!
بگو: در زمين بگرديد پس با تأمل بنگريد كه سرانجام گنهكاران چگونه بود؟
و بر آنان [كه با حق دشمنى مىكنند] اندوه مخور و از نيرنگى كه همواره به كار مىگيرند، دلتنگ مباش.
و مىگويند: اگر راستگوييد اين وعده [عذاب] كى خواهد بود؟
بگو: اميد است بخشى از آن عذابى كه رسيدنش را با شتاب مىخواهيد، دنبال شما باشد،
و يقينا پروردگارت بر مردم داراى فضلى بزرگ است، ولى بيشترشان سپاس نمىگزارند،
و به راستى پروردگارت آنچه را سينههايشان پنهان مىدارد و آنچه را آشكار مىكند مىداند،
هيچ پوشيده و پنهانى در آسمان و زمين وجود ندارد مگر آنكه در كتابى روشن [چون لوح محفوظ] است.
بىترديد اين قرآن بيشتر آنچه را بنىاسرائيل [از روى جهالت] در آن اختلاف دارند، براى آنان بيان مىكند،
و يقينا قرآن براى مؤمنان، سراسر هدايت و رحمت است.
قطعا پروردگارت [روز قيامت] به حكم خود ميان بنىاسرائيل [در آنچه از امور دينى و معنوى اختلاف دارند] داورى مىكند؛ و او تواناى شكستناپذير و داناست.
پس بر خدا توكل كن؛ زيرا تو [متكى بر آيين] حق آشكارى.
بىترديد تو نمىتوانى [دعوتت را] به مردگان بشنوانى، و نيز نمىتوانى آن را به كران كه پشتكنان روى برمىگردانند بشنوانى،
و تو هدايتكننده كوردلان از گمراهىشان نيستى، و نمىتوانى [دعوتت را] جز به آنان كه به آيات ما ايمان مىآورند و تسليم [فرمانها و احكام] خدا هستند، بشنوانى.
و هنگامى كه [در اوقات پايانى دنيا] وعده عذاب ما بر آنان حتمى و لازم شود، جنبندهاى را از زمين براى آنان بيرون مىآوريم كه با آنان سخن مىگويد [تا به آيات ما وآخرت واصول آن يقين كنند]؛ زيرا مردم پيش از اين به آيات ما يقين نداشتند.
و [ياد كن] روزى را كه از هر امتى گروهى از آنان را كه آيات ما را تكذيب مىكنند، محشور مىكنيم و آنان را [از حركت] باز مىدارند [تا گروههاى ديگر به آنان ملحق شوند،]
تا وقتى كه [به محل حساب] آيند، [خدا] مىگويد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد در حالى كه هيچ احاطه علمى به آنها نداشتيد؟ يا شما [غير از تكذيب آيات] چه كارها [ى ديگرى] انجام مىداديد؟
و به سبب ستمى كه [به آيات ما] روا داشتند، عذاب ما بر آنان حتمى و لازم مىشود، پس [براى معذور نشان دادن خود] سخن نمىگويند.
آيا ندانستهاند كه ما شب را قرار دادهايم تا در آن بيارامند، و روز را روشن نمودهايم [تا در آن به تلاش اقتصادى برخيزند؟] به راستى در اين امور براى مردمى كه ايمان مىآورند، نشانههايى [بر توحيد، ربوبيت و قدرت خدا] است.
و [ياد كن] روزى را كه در صور مىدمند، پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است دچار هراس شود، مگر كسى كه خدا بخواهد؛ و همه خوار و فروتن به پيشگاه او آيند،
و كوهها را مىبينى [و] آنها را [در جاى خود] بىحركت مىپندارى، در حالى كه آنها مانند ابر گذر مىكنند. آفرينش خداست كه [آفرينش] هر چيزى را محكم و استوار كرده است؛ يقينا او به آنچه انجام مىدهيد، آگاه است.
آنان كه كارهاى خير و نيك [به آخرت] بياورند، پاداشى بهتر از آن دارند، و آنان در آن روز از هول و هراسى بزرگ ايمناند،
و آنان كه كارهاى بد و زشت بياورند به رو در آتش افكنده مىشوند؛ [و به آنان گويند:] آيا جز آنچه انجام داديد پاداشتان دادهاند؟
من فقط فرمان يافتهام كه پروردگار اين شهر را كه آن را بسيار محترم شمرده و همه چيز در سيطره مالكيت و فرمانروايى اوست بپرستم، و فرمان يافتهام كه از تسليمشدگان [فرمانها و احكام او] باشم،
و اينكه قرآن را بخوانم؛ پس هر كه راه يابد فقط به سود خود راه يافته است، و هر كه گمراه شود [آثار شوم گمراهى فقط متوجه خود اوست] پس [به مردم] بگو: من فقط از بيمدهندگانم،
و بگو: همه ستايشها ويژه خداست؛ به زودى نشانههاى خود را [كه شكست شما و گرفتارىهاى سخت دنيايى و مرگ و عذاب آخرت است] به شما [مشركان و كافران] نشان خواهد داد، پس آنها را [به خوبى] خواهيد شناخت. و پروردگارت از آنچه انجام مىدهيد، بىخبر نيست.
سوره القصص
به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ طسم
اين آيات [باعظمت] كتاب روشنگر است.
بخشى از سرگذشت [مهم] موسى و فرعون را براى [عبرت گرفتن] مردمى كه ايمان مىآورند به حق و راستى بر تو مىخوانيم.
همانا فرعون [در سرزمين مصر] برترىجويى و سركشى كرد و مردمش را گروهگروه ساخت، در حالى كه گروهى از آنان را ناتوان و زبون گرفت، پسرانشان را سر مىبريد، و زنانشان را [براى بيگارى گرفتن] زنده مىگذاشت؛ بىترديد او از مفسدان بود.
و ما مىخواستيم به آنان كه در آن سرزمين به ناتوانى و زبونى گرفته شده بودند، نعمت هاى باارزش دهيم، و آنان را پيشوايان مردم و وارثان [اموال، ثروتها و سرزمينهاى فرعونيان] گردانيم.
و براى آنان در آن سرزمين، زمينه قدرت و حكومت آماده كنيم، و به فرعون و هامان و سپاهشان كه از ايشاناند چيزى را كه از آن هراسناك و در حذر بودند [و آن پيروزى بنىاسرائيل بر آنان بود] نشان دهيم.
و به مادر موسى الهام كرديم كه: او را شير بده، پس هنگامى كه [از سوى فرعونيان] بر او بترسى به دريايش انداز، و مترس و غمگين مباش كه ما حتما او را به تو باز مىگردانيم، و او را از پيامبران قرار مىدهيم.
[مادرش به الهام خدا او را به دريا انداخت] پس خاندان فرعون او را [از آب] گرفتند تا سرانجام، دشمنشان و مايه اندوهشان شود. مسلما فرعون و هامان و سپاهيان آن دو خطاكار بودند؛
و همسر فرعون گفت: [اين نوزاد] براى من و تو مايه شادمانى و خوشحالى است، او را نكشيد، اميد است ما را سود دهد، يا وى را به فرزندى خود بگيريم. ولى آنان آگاه نبودند [كه دشمنشان را به دست خود مىپروردند.]
و قلب مادر موسى [از هر چيز جز ياد فرزندش] تهى شد [و در اضطراب و نگرانى فرو رفت]. اگر قلبش را [با لطف خود] محكم و استوار نكرده بوديم تا از باوركنندگان وعده ما باشد، به درستى كه نزديك بود آن [حادثه پنهانى] را فاش كند،
و به خواهر موسى گفت: [اوضاع و احوال] او را پىگيرى كن. پس او موسى را از دور [در آغوش فرعونيان] ديد در حالى كه خاندان فرعون [پىگيرى او را] درك نمىكردند.
و ما پيش از آن [خوردن شير] همه زنان شيردهنده را بر او حرام كرديم [تا پستان هيچ زنى را نگيرد،] پس [خواهرش پيش آمد و] گفت: آيا مىخواهيد شما را به خانوادهاى راهنمايى كنم كه سرپرستى او را براى شما به عهده گيرند و خيرخواه او باشند؟
پس او را به مادرش برگردانيم تا خوشحال و شادمان شود و اندوه نخورد و بداند كه حتما وعده خدا حق است، ولى بيشتر مردم [كه محروم از بصيرتاند اين حقايق را] نمىدانند.
چون به توانايى [جسمى و عقلى] خود رسيد و رشد و كمال يافت، به او حكمت و دانش داديم؛ و اينگونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم.
و [موسى] به شهر وارد شد در حالى كه اهل آن [در خانهها استراحت مىكردند و از آنچه در شهر مىگذشت] بىخبر بودند، پس دو مرد را در آنجا يافت كه با هم [به قصد نابودى يكديگر] زد و خورد مىكردند، اين يك از پيروانش، و آن ديگر از دشمنانش، آنكه از پيروانش بود از موسى بر ضد كسى كه از دشمنانش بود درخواست يارى كرد، پس موسى مشتى به او زد و او را كشت، گفت: اين [نزاع ميان آن دو] از عمل شيطان است، قطعا او گمراه كننده و دشمنىاش آشكار است.
گفت: پروردگارا! [از اينكه از جايگاهم درآمدم و وارد شهر شدم] به خود ستم كردم [مرا از شر دشمنانم حفظ كن] و آمرزشت را نصيب من فرما. پس خدا او را آمرزيد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.
گفت: پروردگارا! به خاطر قدرت و نيرويى كه به من عطا كردى، هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم شد.
پس [موسى آن شب را] در آن شهر با حالت بيم و نگرانى صبح كرد، در حالى كه [آثار و عواقب حادثه اتفاق افتاده را] انتظار مىكشيد؛ پس ناگهان ديد آنكه ديروز از او يارى خواسته بود، دوباره وى را به فريادرسى مىخواند، [موسى به او] گفت: همانا تو گمراهى آشكار هستى، [و گمراهيت از اينكه بدون قدرت و نيرو با فرعونيان به زد و خورد مىپردازى، پيداست.]
هنگامى كه خواست با كسى كه دشمن هر دوى آنان بود به سختى برخورد كند [و از آن بنىاسرائيلى مظلوم دفاع نمايد، مرد ستمديده با ارزيابى اشتباهش در حق موسى به تصور آنكه موسى قصد وى را دارد] گفت: اى موسى! آيا مىخواهى مرا بكشى چنان كه ديروز يك نفر را كشتى؟ تو مىخواهى در اين سرزمين فقط ياغى و سركش باشى، ونمىخواهى از مصلحان به شمار آيى!
و مردى از دورترين [نقطه] شهر شتابان آمد [و] گفت: اى موسى! اشراف و سران [فرعونى] درباره تو مشورت مىكنند كه تو را بكشند! بنابراين [از اين شهر] بيرون برو كه يقينا من از خيرخواهان توام.
پس موسى ترسان و نگران در حالى كه [حوادث تلخى را] انتظار مىكشيد از شهر بيرون رفت، [در آن حال] گفت: پروردگارا! مرا از اين مردم ستمكار نجات بده.
هنگامى كه به سوى مدين روى آورد، گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست [كه انسان را به نتيجه مطلوب مىرساند] راهنمايى كند.
هنگامى كه به آب مدين رسيد، گروهى از مردم را بر آن يافت كه دامهايشان را آب مىدادند، و غير آنان دو زن را ديد كه [دامهايشان را از رفتن به سوى آب] بازمىدارند؛ گفت: چه چيزى شما را بر بازداشتن [گوسفندان] وامىدارد؟ گفتند: ما [اين دامهايمان را] آب نمىدهيم تا [اين] شبانان [دامهايشان را] برگردانند و پدر ما پيرى كهنسال است [به اين علت از انجام اين كار معذور است.]
پس [موسى] دامهايشان را [به جهت كمك كردن به آن دو] آب داد، سپس به سوى سايه برگشت و گفت: پروردگارا! به آنچه از خير بر من نازل مىكنى، نيازمندم.
پس يكى از آن دو [زن] در حالى كه با حالت شرم و حيا گام برمىداشت، نزد او آمد [و] گفت: پدرم تو را مىطلبد تا پاداش اينكه [دامهاى] ما را آب دادى به تو بدهد. چون نزد او آمد و داستانش را بيان كرد، گفت: ديگر نترس كه از آن گروه ستمكار نجات يافتى.
يكى از آن دو زن گفت: اى پدر! او را استخدام كن؛ زيرا بهترين كسى كه استخدام مىكنى آن كسى است كه نيرومند و امين باشد [و او داراى اين صفات است.]
گفت: مىخواهم يكى از اين دو دخترم را به نكاح تو درآورم به شرط آنكه هشت سال اجير من باشى، و اگر ده سال را تمام كردى، اختيارش با خود توست [و ربطى به اصل قرار داد ندارد]، و من نمىخواهم بر تو سخت گيرم، و به خواست خدا مرا از شايستگان خواهى يافت.
[موسى] گفت: اين قرارداد ميان من و تو باشد، هر يك از اين دو مدت را به پايان برم هيچ تعدى و ستمى بر من نيست، و خدا بر آنچه مىگوييم، نگهبان و وكيل است.
چون موسى آن مدت را به پايان برد و با خانوادهاش رهسپار [مصر] شد، از جانب طور آتشى ديد، به خانوادهاش گفت: درنگ كنيد كه من آتشى ديدم، [مىروم] شايد خبرى از آن براى شما بياورم يا پارهاى از آتش را مىآورم تا گرم شويد.
چون نزد آن آمد، از جانب راست آن وادى در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا رسيد كه: اى موسى! يقينا منم خدا پروردگار جهانيان،
و عصايت را بيفكن. پس وقتى آن را ديد كه تند و سريع حركت مىكند، گويا مارى باريك و تيزرو است، پشت كنان گريخت و به پشت سر برنگشت. [ندا آمد:] اى موسى! پيش آى و مترس، بىترديد تو [از آسيب و گزند آن] در امانى،
دستت را در گريبانت ببر تا بدون هيچ عيبى سفيد و درخشان بيرون آيد، و براى [از بين رفتن] ترسى كه دچارش شدهاى دو دستت را بر سينه بگذار، پس اين دو معجزه از ناحيه پروردگار توست به سوى فرعون و اشراف و سران او كه همواره مردمى نافرمان هستند.
گفت: پروردگارا! من يك نفر از آنان را كشتهام، مىترسم مرا بكشند،
و برادرم هارون زبانش از من گوياتر است، پس او را همراه من بفرست كه ياور و دستيارم باشد تا [در همه امور] مرا تصديق كند؛ زيرا مىترسم [فرعون و فرعونيان] تكذيبم كنند.
[خدا] گفت: به زودى قدرت و نيرويت را به وسيله برادرت افزون كنم، و براى هر دوى شما [در پرتو معجزاتى كه در اختيارتان نهادهام] تسلطى قرار مىدهم كه آنان به شما دست نيابند، شما و آنان كه از شما پيروى كنند، پيروزيد.
پس هنگامى كه موسى آيات روشن ما را براى آنان آورد، گفتند: اين جز جادويى ساختگى و دروغين نيست، و ما اين [ادعاى نبوت و دعوت به توحيد] را از پدران پيشين خود نشنيدهايم [كه به ما گفته باشند كسى در ميانشان به عنوان پيامبر و دعوت كننده به توحيد آمده باشد!!]
و موسى گفت: پروردگارم به كسى كه از نزد او هدايت آورده و به كسى كه سرانجام نيك براى اوست داناتر است؛ بىترديد ستمكاران پيروز نمىشوند.
و فرعون گفت: اى اشراف و سران [مملكت]! من براى شما هيچ معبودى جز خود نمىشناسم، پس اى هامان! برايم بر گل آتش بيفروز [تا آجر محكم و قوى به دست آيد]، پس برايم برجى بلند بساز شايد بر معبود موسى آگاهى و اطلاع يابم، و البته من او را از دروغگويان مىپندارم.
او و سپاهيانش به ناحق در زمين سركشى و تكبر كردند، و پنداشتند كه آنان را به سوى ما بازنمىگردانند،
پس او و سپاهيانش را گرفتيم و در دريا افكنديم؛ پس با تأمل بنگر كه سرانجام ستمكاران چگونه بود؟
و آنان را [به كيفر طغيانشان] پيشوايانى كه دعوت به آتش مىكنند قرار داديم، و روز قيامت يارى نمىشوند،
و آنان را در اين دنيا با لعنت بدرقه كرديم، و روز قيامت از زشترويان [و مطرودان] از رحمت خدايند،
و پس از آنكه اقوام پيشين را [چون قوم نوح و هود و صالح و لوط] هلاك كرديم، به موسى كتاب داديم كه براى مردم وسيله بينايى و هدايت و رحمتى بود، تا متذكر و هوشيار شوند.
تو در جانب غربى [وادى طور] حضور نداشتى هنگامى كه ما [با نازل كردن تورات] امر نبوت موسى را به انجام رسانديم، و از شاهدان [آن واقعه مهم هم] نبودى.
ولى ما ملتهايى را پديد آورديم، پس روزگار درازى بر آنان گذشت [تا جايى كه سرگذشتشان فراموش شد، اكنون ما سرگذشتشان را به تو وحى مىكنيم تا براى مردم بيان كنى]. و تو در ميان مردم مدين ساكن نبودى تا نشانههاى [قدرت و خشم] ما را [كه به آنان رسيد] بر اينان [كه در مكه، آلوده به طغيان و فسادند] بخوانى، ولى ما بوديم كه تو را به پيامبرى فرستاديم [و سرگذشت مردم مدين را به تو وحى كرديم تا بر آنان بخوانى.]
و زمانى كه ما موسى را ندا داديم، تو در ناحيه طور نبودى ولى به سبب رحمتى از پروردگارت [سرگذشت موسى را به تو وحى كرديم] تا به مردمى كه پيش از تو [تا زمان عيسى] بيمدهندهاى براى آنان نيامده بود، بيم دهى تا متذكر و هوشيار شوند.
و اگر نه آن بود كه به سبب گناهانى كه مرتكب شدند عذابى به آنان برسد، پس بگويند: پروردگارا! چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى تا از آياتت پيروى كنيم و از مؤمنان باشيم [بىترديد در عذاب كردن و هلاكتشان شتاب مىنموديم.]
پس هنگامى كه حق [چون قرآن و پيامبر] از سوى ما براى آنان آمد [به جاى آنكه بپذيرند] گفتند: چرا مانند آنچه به موسى دادند به او ندادهاند؟ آيا پيش از اين به آنچه به موسى داده شد، كفر نورزيدند؟! گفتند: [اين تورات و قرآن] دو جادويند كه پشتيبان يكديگرند!! و گفتند: ما منكر هر دو هستيم!!
بگو: [بنا بر ادعاى شما چنانچه تورات و قرآن از جانب خدا نيست] اگر راست مىگوييد كتابى از نزد خدا بياوريد كه هدايت كنندهتر از اين دو باشد تا آن را پيروى كنم.
پس اگر پاسخ تو را ندادند بدان كه فقط از هواهاى نفسانى خود پيروى مىكنند و گمراهتر از كسى كه بدون هدايتى از سوى خدا از هواهاى نفسانى خود پيروى كند، كيست؟ مسلما خدا مردم ستمكار را هدايت نمىكند.
ما اين قرآن را براى آنان پى در پى و به هم پيوسته [به صورت سورهاى پس از سورهاى و آيهاى بعد از آيهاى] آورديم تا متذكر و هوشيار [حقايق] شوند.
[و برخى از] كسانى كه پيش از قرآن كتابشان داديم، به قرآن ايمان مىآورند،
و هنگامى كه بر آنان خوانند، مىگويند: به آن ايمان آورديم، يقينا اين قرآن از سوى پروردگارمان حق و درست است، البته ما پيش از نزول آن [به سبب راهنمايىهاى تورات و انجيل] تسليم بوديم.
اينان به علت صبرى كه [بر ايمان و عمل به قرآن] كردند و بدى [مردم] را با نيكى و خوبى خود دفع مىكنند و از آنچه به آنان روزى كردهايم، انفاق مىنمايند، دوبار پاداششان مىدهند.
و هنگامى كه سخن بيهودهاى بشنوند، از آن روى برمىگردانند و مىگويند: اعمال ما براى ما و اعمال شما براى شما سلام بر شما [سلام متاركه] ما خواستار [همنشينى و معاشرت با] نادانان نيستيم.
قطعا تو نمىتوانى هر كه را خود دوست دارى هدايت كنى، بلكه خدا هر كه را بخواهد هدايت مىكند؛ و او به هدايتپذيران داناتر است،
و [مشركان براى معذور بودن خود در نپذيرفتن هدايت] گفتند: اگر ما همراه تو از هدايت [قرآن] پيروى كنيم [به وسيله مشركان قلدر عرب] از سرزمينمان [شهر مكه] ربوده خواهيم شد! آيا ما آنان را در حرم امنى جاى نداديم كه همواره [در همه فصول سال] هر نوع ميوه و محصولى كه رزقى از سوى ماست به سوى آن گردآورى مىشود؟ ولى بيشتر آنان معرفت و دانش [نسبت به واقعيات] ندارند.
چه بسيار [اهل] شهرهايى را كه [به سبب فراوانى نعمت] در زندگى خود گرفتار سرمستى و طغيان شده بودند هلاك كرديم، پس اينها خانههاى ايشان است كه پس از آنان [خراب و ويران شده و] جز اندكى مورد سكونت قرار نگرفتهاند، و فقط ما وارث آنان هستيم!
و پروردگارت بر آن نبوده است كه شهرها را نابود كند، تا آنكه [پيش از نابودى] در مركز آنها پيامبرى برانگيزد كه آيات ما را بر آنان بخواند، و ما [در هيچ حالى از احوال] نابودكننده شهرها نبودهايم مگر در حالى كه اهلش ستمكار بودهاند.
آنچه به شما داده شده كالا و ابزار زندگى دنيا و زينت آن است، و آنچه نزد خداست بهتر و پايدارتر است؛ آيا نمىانديشيد؟
پس آيا كسى كه وعده نيك به او دادهايم و حتما به آن خواهد رسيد، مانند كسى است كه او را [فقط] از كالا و ابزار زندگى دنيا برخوردارش كردهايم، سپس او در روز قيامت از احضار شوندگان [براى عذاب] است؟!
و [ياد كن] روزى را كه خدا آنان را ندا مىدهد و مىگويد: كجايند معبودانى كه مىپنداشتيد شريكان من [در ربوبيت] هستند؟
كسانى كه عذاب بر آنان حتمى و لازم شده [از سردمداران شرك و كفر كه مردم را به اطاعت و بندگى خود واداشتند] مىگويند: پروردگارا! اينانند [مطيعان ما] كه گمراهشان كرديم، همان گونه كه ما [به اختيار خود] گمراه شديم آنان را نيز [به اختيار و انتخاب خودشان] گمراه كرديم، [از آنان] به سوى تو بيزارى مىجوييم، ما را نمىپرستيدند، [بلكه هواى نفسشان را مىپرستيدند،]
و [به مطيعان] گفته شود: شريكان خود را [كه مىپرستيديد] بخوانيد. پس آنها را مىخوانند ولى آنها پاسخشان را نمىدهند، و عذاب را مىبينند و آرزو مىكنند: اى كاش هدايت مىيافتند،
و روزى كه خدا آنان را ندا مىدهد و مىگويد: چه پاسخى به پيامبران داديد؟
پس در آن روز [به خاطر ترس و هراس فراگير و به سبب محجوب بودن دلهايشان و قطع رابطه آنان با علل و اسباب همه] اخبار [واقعى] بر آنان پوشيده ماند [و راه نجات از همه طرف بر آنان مسدود است]، بنابراين از يكديگر پرسش هم نمىكنند،
و اما كسى كه [از شرك و عصيان] توبه كرده و ايمان آورده و كار شايسته انجام داده، اميد است كه از رستگاران باشد،
و پروردگارت آنچه را بخواهد مىآفريند و [آنچه را بخواهد] بر مىگزيند، براى آنان [در برابر اراده او در قلمرو تكوين و تشريع] اختيارى نيست؛ منزه است خدا و برتر است از آنچه براى او شريك مىگيرند،
و پروردگارت آنچه را سينههايشان پنهان مىنمايد و آنچه را آشكار مىكند مىداند،
و اوست خدا كه معبودى جز او نيست، همه ستايشها در دنيا و آخرت ويژه اوست، و فرمانروايى فقط براى اوست، و تنها به سوى او بازگردانده مىشويد.
بگو: به من خبر دهيد: اگر خدا شب را بر شما تا روز قيامت پاينده و جاويد كند، كدام معبودى است جز خدا كه براى شما روشنايى بياورد؟ پس آيا [دعوت او را] نمىشنويد؟
بگو: به من خبر دهيد: اگر خدا روز را بر شما تا روز قيامت پاينده و جاويد كند، كدام معبودى است جز خدا كه شبى را براى شما بياورد تا در آن بياراميد؟ پس آيا [آثار قدرت او را] نمىبينيد؟
و از رحمت خود شب و روز را براى شما قرار داد، تا در شب بياراميد و [در روز] رزق و روزى بجوييد، باشد كه سپاس گزارى كنيد.
و [ياد كن] روزى را كه خدا آنان را ندا مىكند و مىگويد: كجايند معبودانى كه مىپنداشتيد شريكان من [در ربوبيت] هستند؟
و از هر امتى گواه مطلع و آگاهى [چون پيامبر يا امام معصوم يا شخصى عادل و صالح] بيرون مىآوريم، و [در محضر او به امت] مىگوييم: دليل خود را [بر درستى آيين شرك] بياوريد. پس براى آنان يقينى شود كه بىترديد حق [يعنى توحيد] ويژه خداست، و آنچه را به دروغ [به عنوان شريك خدا] مىساختند از دستشان مىرود و گم مىشود.
همانا قارون از قوم موسى بود كه بر آنان تعدى و تجاوز كرد، و از گنجينههاى مال و ثروت آن اندازه به او داديم كه حمل كليدهايش بر گروهى نيرومند گران و دشوار مىآمد. [ياد كن] هنگامى كه قومش به او گفتند: [متكبرانه و مغرورانه] شادى مكن، قطعا خدا شادمانان [متكبر و مغرور] را دوست ندارد.
در آنچه خدا به تو عطا كرده است سراى آخرت را بجوى، و سهم خود را از دنيا فراموش مكن، و نيكى كن همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده است، و در زمين خواهان فساد مباش، بىترديد خدا مفسدان را دوست ندارد.
گفت: جز اين نيست كه اين [ثروت و مال انبوه] را بر پايه دانشى كه نزد من است به من دادهاند. آيا نمىدانست كه خدا پيش از او اقوامى را هلاك كرده است كه از او نيرومندتر و ثروتاندوزتر بودند؟ و مجرمان [كه جرمشان معلوم و مشهود است] از گناهانشان بازپرسى نمىشود.
[قارون] در ميان آرايش و زينت خود بر قومش درآمد؛ آنانكه خواهان زندگى دنيا بودند، گفتند: اى كاش مانند آنچه به قارون دادهاند براى ما هم بود، واقعا او داراى بهره بزرگى است.
و كسانى كه معرفت و دانش به آنان عطا شده بود، گفتند: واى بر شما پاداش خدا براى كسانى است كه ايمان آورده و كار شايسته انجام دادهاند [از آنچه او دارد] بهتر است. و [اين حقيقت الهيه را] جز شكيبايان در نمىيابند.
پس او و خانهاش را در زمين فرو برديم، و هيچ گروهى غير از خدا براى او نبود كه وى را [براى رهايى از عذاب] يارى دهد، و خود نيز نتوانست از خود دفاع كند.
و بامدادان، آنانكه ديروز مقام و جايگاه او را آرزو داشتند [چنان حالى شدند كه] مىگفتند: وه! گويى خدا رزق را براى هر كس از بندگانش بخواهد وسعت مىدهد، و [براى هر كه بخواهد] تنگ مىگيرد، اگر خدا بر ما منت نگذاشته بود، ما را نيز در زمين فرو برده بود، وه، گويى كافران رستگار نمىشوند.
آن سراى [پرارزش] آخرت را براى كسانى قرار مىدهيم كه در زمين هيچ برترى و تسلط و هيچ فسادى را نمىخواهند؛ و سرانجام [نيك] براى پرهيزكاران است.
هر كس كار نيكى [به پيشگاه خدا] بياورد، پاداشى بهتر از آن براى اوست، و هر كس كار بدى بياورد [پس بداند آنان كه كارهاى ناشايسته انجام دادهاند] جزا داده نمىشوند مگر آنچه را همواره انجام مىدادهاند.
يقينا كسى كه [ابلاغ و عمل كردن به] قرآن را بر تو واجب كرده است، حتما تو را به بازگشت گاه [رفيع و بلند مرتبهات، شهر مكه] بازمىگرداند. بگو: پروردگارم به كسى كه هدايت را آورده است و به كسى كه در گمراهى آشكارى است، داناتر است.
و تو اميد و انتظار نداشتى كه اين كتاب بر تو القا شود، لكن رحمتى از سوى پروردگارت بود [كه بر تو القا شد]؛ پس هرگز پشتيبان كافران مباش،
و مبادا [كفر پيشگان لجوج] تو را از [ابلاغ] آيات خدا پس از آنكه به سوى تو نازل شد باز دارند، و به جانب پروردگارت دعوت كن، و هرگز از مشركان مباش،
و با خدا معبودى ديگر مخوان، جز او معبودى نيست، هر چيزى مگر ذات او هلاك شدنى است، فرمانروايى [بر همه جهان هستى] ويژه اوست، و فقط به سوى او بازگردانده مىشويد.
سوره العنکبوت
به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ الم
آيا مردم گمان كردهاند، همين كه بگويند: ايمان آورديم، رها مىشوند و آنان [به وسيله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمايش قرار نمىگيرند؟
در حالى كه يقينا كسانى را كه پيش از آنان بودند، آزمايش كردهايم [پس اينان هم بىترديد آزمايش مىشوند]، و بىترديد خدا كسانى را كه [در ادعاى ايمان] راست گفتهاند مىشناسد، و قطعا دروغگويان را نيز مىشناسد.
آيا آنان كه مرتكب زشتىها مىشوند، پنداشتهاند كه مىتوانند بر ما پيشى گيرند [تا از مجازات و عذاب زشتكارىهايشان بگريزند؟!] چه بد داورى مىكنند.
هر كه اميد ديدار [پاداش و مقام قرب] خدا را دارد [بايد در عرصه طاعت و عبادت بكوشد]؛ زيرا زمان معين شده [از سوى] خدا [كه روز قيامت است] حتما آمدنى است؛ و او شنوا و داناست.
و كسى كه [در راه خدا] بكوشد فقط به سود خودش مىكوشد؛ زيرا خدا از جهانيان بىنياز است.
و آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، گناهانشان را قطعا از آنان مىپوشانيم و بر پايه بهترين عملى كه همواره انجام مىدادهاند، پاداششان مىدهيم.
انسان را درباره پدر و مادرش به نيكى كردن سفارش كردهايم؛ و اگر آن دو تلاش كنند تا چيزى را كه هيچ دانشى به [خدايى و ربوبيت] آن ندارى شريك من قرار دهى، از آنان اطاعت مكن. بازگشت شما فقط به سوى من است، پس شما را به آنچه همواره انجام مىدادهايد، آگاه مىكنم.
و كسانىكه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، حتما در زمره شايستگان درمىآوريم.
و از مردم كسانى هستند كه مىگويند: به خدا ايمان آورديم. پس هنگامى كه در راه خدا شكنجه و آزار شوند، شكنجه و آزار مردم را مانند عذاب خدا [غير قابل تحمل] شمارند [و از بيم ادامه يافتنش از ايمان دست برمىدارند]، و اگر از سوى پروردگارت يارى و نصرتى [چون پيروزى و غنيمت] بيايد، [به مؤمنان] قاطعانه مىگويند: ما هم با شما بوديم. آيا [حال آنان از ديد خدا پنهان است] و خدا به آنچه در سينههاى جهانيان است [از همه] آگاهتر نيست؟
و يقينا خدا كسانى را كه ايمان آوردهاند، مىشناسد و بىترديد منافقان را نيز مىشناسد،
و كافران به مؤمنان گفتند: از راه ما پيروى كنيد تا ما [اگر آخرتى و عذابى در كار باشد] گناهان شما را به عهده گيريم. و آنان [به اختيار خود] بر عهده گيرنده چيزى از گناهان اينان نيستند، آنان يقينا [در پيشنهادى كه به مؤمنان مىدهند] دروغگويند،
و مسلما بارهاى [گناهان] خود را با بارهاى ديگرى [از گناهان كسانى كه گمراهشان كردند] همراه با بارهاى خود حمل خواهند كرد، و روز قيامت از آنچه [به خدا و پيامبر و قرآن] افترا مىبستند، حتما بازپرسى خواهند شد،
و همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم پس نهصد و پنجاه سال در ميانشان درنگ كرد [ولى بيشتر مردم به او ايمان نياوردند]، سرانجام توفان آنان را در حالى كه ستمكار بودند، فرا گرفت.
پس او و اهل كشتى را نجات بخشيديم و آن [حادثه] را عبرتى بسيار مهم براى جهانيان قرار داديم.
و ابراهيم را [نيز فرستاديم] آن گاه به قومش گفت: خدا را بپرستيد و از او پروا كنيد، اين براى شما بهتر است، اگر بدانيد؛
جز اين نيست كه شما به جاى خدا بتهايى را مىپرستيد و [در نامگذارى آنها به آلهه و شفيع و مؤثر] دروغى را مىسازيد، بىترديد كسانى را كه به جاى خدا مىپرستيد، رزقى را براى شما مالك نيستند [تا آن را به شما برسانند]، پس رزق را نزد خدا بجوييد و او را بندگى كنيد و او را شكر كنيد كه [فقط] به سوى او بازگردانده مىشويد،
و اگر [مرا] تكذيب كنيد [چيز جديدى نيست]؛ زيرا امتهايى پيش از شما نيز [پيامبران را] تكذيب كردند، و بر عهده پيامبر جز رساندن آشكار [پيام وحى] نيست.
آيا ندانستهاند كه چگونه خدا مخلوقات را مىآفريند سپس آنان را [پس از مرگشان] باز خواهد گرداند، يقينا اين [كار] بر خدا آسان است.
بگو: در زمين بگرديد پس با تأمل بنگريد كه چگونه مخلوقات را آفريد، سپس خدا جهان آخرت را ايجاد مىكند؛ زيرا خدا بر هر كارى تواناست،
هر كس را بخواهد عذاب مىكند، و هر كس را بخواهد مورد رحمت قرار مىدهد، و فقط به سوى او بازگردانده مىشويد.
و شما نه در زمين و نه در آسمان نمىتوانيد خدا را عاجز كنيد [تا از دسترس قدرت او بيرون رويد]، و شما را به جاى خدا هيچ سرپرست و ياورى نيست،
وكسانى كه به آيات خدا و ديدار [قيامت و محاسبه اعمال به وسيله] او كفر ورزيدند، آنان از رحمت من مأيوسند وبراى آنان عذابى دردناك است.
پس جواب قوم ابراهيم جز اين نبود كه گفتند: او را بكشيد يا بسوزانيدش. پس خدا او را از آن آتش رهايى بخشيد، مسلما در اين [حادثه] براى مردمى كه ايمان دارند، عبرتهاست،
و [ابراهيم] گفت: جز اين نيست كه به جاى خدا بتهايى را [براى خود به عنوان معبود] گرفتهايد [كه علت آن] دوستى ميان خودتان در زندگى دنيا است، سپس روز قيامت برخى از شما برخى ديگر را انكار مىكنند، و بعضى از شما بعضى ديگر را لعنت مىنمايند، و جايگاه شما آتش است، و براى شما هيچ ياورى نخواهد بود.
پس لوط به ابراهيم ايمان آورد، و [ابراهيم] گفت: به درستى كه من به سوى پروردگارم مهاجرت مىكنم، كه فقط او تواناى شكستناپذير و حكيم است.
و اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم و پيامبرى و كتاب را در نسلش قرار داديم و پاداشش را در دنيا به او داديم، و بىترديد او در آخرت از زمره شايستگان است.
و لوط را [نيز فرستاديم]، آن گاه به قومش گفت: شما كار بسيار زشتى مرتكب مىشويد كه پيش از شما هيچ يك از جهانيان آن را انجام ندادهاند.
آيا شما با مردان آميزش مىكنيد و راه [توالد و تناسل] را قطع مىنماييد و در محفل عمومى خود [در انظار يكديگر] اين كار بسيار زشت را مرتكب مىشويد. پس جواب قوم او جز اين نبود كه گفتند: اگر تو از راستگويانى عذاب خدا را براى ما بياور.
گفت: پروردگارا! مرا بر اين مردم فسادكار يارى ده.
و زمانى كه فرستادگان ما با بشارت [ولادت اسحاق] نزد ابراهيم آمدند، گفتند: ما يقينا اهل شهر را نابود مىكنيم؛ زيرا اهل آن ستمكاراند.
گفت: لوط در آنجاست. گفتند: ما به كسانى كه در آنجا هستند، داناتريم، حتما او و خانوادهاش را نجات مىدهيم، مگر همسرش را كه از باقىماندگان خواهد بود،
و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند به سبب [حضور] آنان [به صورت جوانانى آراسته] بدحال و بىطاقت شد، و گفتند: مترس و غمگين مباش، قطعا ما نجات دهنده تو و خانوادهات هستيم، مگر همسرت را كه از باقىماندگان خواهد بود،
ما بر اهل اين شهر به علت كار بسيار زشتى كه مرتكب مىشوند، عذاب سختى از آسمان نازل خواهيم كرد.
[پس با عذاب آسمانى، شهر و اهلش را در هم كوبيديم] و از آن شهر نشانهاى روشن [از سنگهايى كه بر سر اهلش فرو باريديم] براى مردمى كه مىانديشند، بر جاى گذاشتيم.
و نيز به سوى مدين برادرشان شعيب را فرستاديم؛ پس گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد و روز قيامت را انتظار بريد و در زمين تبهكارانه فتنه و آشوب برپا نكنيد،
پس او را تكذيب كردند؛ در نتيجه زلزله سختى آنان را فرا گرفت، پس در خانههايشان به رو در افتاده جسمى بىجان شدند،
و [قوم] عاد و ثمود را [نيز نابود كرديم]، و از خانههاى [خراب شده و خالى] آنان [سرنوشت شومشان] براى شما نمايان است، و شيطان عملهاى [زشت] آنان را برايشان آراست، در نتيجه آنان را از راه [خدا] باز داشت در حالى كه [براى تشخيص حق از باطل] بصيرت داشتند.
و قارون و فرعون و هامان را [نيز نابود كرديم]. و همانا موسى براى آنان دلايل روشن آورد، پس آنان در زمين تكبر و سركشى كردند، ولى پيشى گيرنده [بر اراده و قضا و قدر ما] نبودند [تا بتوانند از عذاب ما بگريزند.]
پس همه را به گناهانشان گرفتيم، بر برخى از آنان توفانى سخت [كه با خود ريگ و سنگ مىآورد] فرستاديم، و بعضى را فرياد مرگبار گرفت، و برخى را به زمين فرو برديم، و بعضى را غرق كرديم؛ و خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند، ولى آنان بودند كه به خودشان ستم كردند.
داستان كسانى كه به جاى خدا سرپرستانى گرفتهاند، مانند داستان عنكبوت است كه خانهاى [بىديوار، بىسقف و بىحفاظ] براى خود بنا كرده باشد، و بىترديد سستترين خانهها خانه عنكبوت است، اگر [به اين واقعيت] معرفت و شناخت داشتند [بتها را سرپرستان خود نمىگرفتند.]
يقينا خدا مىداند به جاى او چه چيزهايى را مىپرستند [چيزهايى كه نه داراى ارزش و اعتبارند و نه قدرت تصرف در كارى را دارند!!] و فقط او تواناى شكستناپذير و حكيم است،
و اين مثلها را براى مردم مىزنيم، ولى جز اهل معرفت و دانش در آنها تعقل نمىكنند.
خدا آسمانها و زمين را به حق آفريد؛ يقينا در اين [آفرينش] نشانهاى [بر توحيد، ربوبيت و قدرت خدا] براى مؤمنان است.
آنچه را از اين كتاب به تو وحى شده است، بخوان و نماز را برپا دار، يقينا نماز از كارهاى زشت، و كارهاى ناپسند باز مىدارد؛ و همانا ذكر خدا بزرگتر است، و خدا آنچه را انجام مىدهيد، مىداند.