اشراف و سران قومش كه [از پذيرفتن حق] تكبر ورزيدند، گفتند: اى شعيب! مسلما تو و كسانى را كه با تو ايمان آوردهاند از شهرمان بيرون مىكنيم يا اينكه بىچون و چرا به آيين ما بازگرديد. گفت: آيا هر چند كه نفرت و كراهت [از آن آيين] داشته باشيم؟!
اگر پس از آنكه خدا ما را از آن [آيين شركآلود] نجات داده به آيين شما بازگرديم [و بگوييم: خدا داراى شريك و همتاست] يقينا بر خدا دروغ بستهايم؛ بنابراين امكان ندارد به آيين شما بازگرديم، مگر اينكه خدا كه پروردگار ماست بخواهد [كه او هم مشرك شدن و كافر شدن كسى را هرگز نمىخواهد] پروردگار ما از نظر دانش بر همه چيز احاطه دارد، فقط بر خدا توكل كرديم. پروردگارا! ميان ما و قوم ما به حق داورى كن كه تو بهترين داورانى.
و اشراف و سران كافر قومش [به مردم] گفتند: اگر از شعيب پيروى كنيد، مسلما شما هم از زيانكارانيد.
پس زلزلهاى سخت آنان را فراگرفت و در خانههايشان [به رو درافتاده] جسمى بىجان شدند!
كسانى كه شعيب را تكذيب كردند [چنان نابود شدند كه] گويى در آن شهر سكونت نداشتند، [آرى،] آنان كه شعيب را تكذيب كردند، همان زيانكاران بودند.
پس شعيب از آنان روى گردانيد و گفت: اى قوم من! يقينا من پيامهاى پروردگارم را به شما رساندم، و براى شما خيرخواهى كردم، با اين حال چگونه بر گروهى كه كافرند دريغ و تأسف خورم؟
هيچ پيامبرى را در شهرى نفرستاديم مگر آنكه اهلش را [پس از تكذيب آن پيامبر] به تهيدستى و سختى و رنج و بيمارى دچار كرديم، باشد كه [به پيشگاه ما] فروتنى و زارى كنند.
سپس [هنگامى كه اين مصايب، مايه بيدارى آنان نشد] به جاى آن مصايب، رفاه وفراوانى نعمت قرار داديم تا [ازنظر مال، ثروت، جمعيت و قدرت] فزونى يافتند، [بلكه بيدار شوند ولى نه اينكه رفاه و فراوانى نعمت در بيدار كردنشان مؤثر نيفتاد، بلكه بر پايه پندار بىاساس] و گفتند: به پدران ما هم به طور طبيعى تهيدستى و سختى و رنج و بيمارى رسيد [و ربطى به رويارويى ما با پيامبران و خشم خدا نداشت]؛ پس به ناگاه آنان را در حالى كه درك نمىكردند [به عذابى سخت و نابود كننده] گرفتيم.
و اگر اهل شهرها و آبادىها ايمان مىآوردند و پرهيزكارى پيشه مىكردند، يقينا [درهاى] بركاتى از آسمان و زمين را بر آنان مىگشوديم، ولى [آيات الهى و پيامبران را] تكذيب كردند، ما هم آنان را به كيفر اعمالى كه همواره مرتكب مىشدند [به عذابى سخت] گرفتيم.
آيا اهل شهرها ايمنند از اينكه هنگام شب، عذاب ما در حالى كه خوابند بر آنان درآيد؟!
آيا اهل شهرها ايمنند از اينكه هنگام روز، عذاب ما در حالى كه سرگرم [امور دنيايى] اند بر آنان در آيد؟!
آيا از عذاب و انتقام خدا ايمنند در حالى كه جز گروه زيانكاران خود را از عذاب و انتقام خدا ايمن نمىدانند؟!
آيا [سرگذشت عبرتآموز پيشينيان] براى كسانى كه زمين را پس از صاحبانش به ارث مىبرند، روشن نكرده كه اگر ما بخواهيم آنان را به كيفر گناهانشان مىرسانيم و بر دلهايشان مهر مىزنيم، پس آنان [بعد از آن دعوت حق را] نشنوند؟
اين شهرهاست كه بخشى از داستانهايش را براى تو بيان مىكنيم، و يقينا پيامبرانشان براى آنان دلايل روشن آوردند، ولى آنان بر آن نبودند كه به حقايقى كه پيش از آمدن آن دلايل تكذيب كرده بودند ايمان بياورند؛ اين گونه خدا بر دلهاى كافران [به سزاى لجاجت وعنادشان] مهر مىزند.
و براى بيشتر آنان هيچگونه پاىبندى وتعهدى [نسبت به وعدههايشان مبنى برايمان آوردن پس از ديدن معجزات ودلايل] نيافتيم، و در حقيقت بيشتر آنان را نافرمان [و پيمانشكن] يافتيم.
سپس بعد از پيامبران گذشته موسى را با آيات خود به سوى فرعون و اشراف و سران قومش فرستاديم؛ ولى آنان به آن آيات ستم ورزيدند. پس با تأمل بنگر كه سرانجام مفسدين چگونه بود؟
وموسى گفت: اى فرعون! يقينا من فرستادهاى از سوى پروردگار جهانيانم.
سزوار است كه درباره خدا سخنى جز حق نگويم. بىترديد من دليلى روشن [بر صدق رسالتم] از سوى پروردگارتان براى شما آوردهام، [از حكومت ظالمانهات دستبردار] و بنى اسرائيل را [براى كوچ كردن از اين سرزمين] با من روانه كن.
[فرعون] گفت: اگر [در ادعاى پيامبرى] از راستگويانى چنانچه معجزهاى آوردهاى آن را ارائه كن.
پس موسى عصايش را انداخت، پس به ناگاه اژدهايى آشكار شد.
و دستش را از گريبانش بيرون كشيد كه ناگاه دست براى بينندگان سپيد و درخشان گشت.
اشراف و سران قوم فرعون گفتند: قطعا اين جادوگرى [زبردست و] داناست.
مىخواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند؛ اينك [درباره او] چه رأى و نظرى مىدهيد؟
گفتند: [مجازات] او و برادرش را به تأخير انداز و نيروهاى گردآورنده را به شهرها روانه كن.
تا هر جادوگرى دانا را به نزد تو آورند.
و جادوگران نزد فرعون آمدند [و] گفتند: آيا اگر پيروز شويم، حتما براى ما پاداش و مزد قابل توجهى خواهد بود؟
گفت: آرى، و يقينا از مقربان خواهيد بود.
جادوگران گفتند: اى موسى! يا تو [چوب دست خود را] بينداز، يا اينكه ما مىاندازيم.
[موسى] گفت: شما بيندازيد. هنگامى كه انداختند، چشمهاى مردم را جادو كردند و آنان را سخت ترساندند، و جادويى بزرگ و شگفتآور به ميان آوردند.
و به موسى وحى كرديم: عصايت را بينداز. ناگهان آنچه را جادوگران به دروغ بافته بودند، به سرعت بلعيد!
پس حق ثابت شد و آنچه را همواره جادوگران [به عنوان سحر] انجام مىدادند، باطل و پوچ گشت.
پس [فرعونيان] در آنجا مغلوب شدند و با ذلت و خوارى بازگشتند.
و جادوگران [با ديدن آن معجزه عظيم و باطل شدن سحر خويش] به سجده افتادند.
گفتند: [از روى حقيقت] به پروردگار جهانيان ايمان آورديم،
پروردگار موسى و هارون.
فرعون گفت: آيا پيش از آنكه من به شما اجازه دهم به او ايمان آوريد؟! مسلما اين توطئه و نيرنگى است كه [شما و موسى] در اين شهر برپا كردهايد تا مردمش را از آن بيرون كنيد، ولى به زودى خواهيد دانست.
قطعا دستها و پاهايتان را يكى از چپ و يكى از راست جدا مىكنم، سپس همه شما را به دار خواهم آويخت.
گفتند: ما به سوى پروردگارمان بازمىگرديم [بنابراين ترسى از مجازات تو نداريم.]
و تو ما را جز به اين سبب به كيفر نمىرسانى كه ما به آيات پروردگارمان هنگامى كه به سوى ما آمد، ايمان آورديم. [آن گاه به دعا روى آوردند و گفتند:] پروردگارا! صبر و شكيبايى بر ما فرو ريز و ما را در حالى كه تسليم [فرمانها و احكامت] باشيم، بميران.
اشراف و سران قوم فرعون گفتند: آيا موسى و قومش را رها مىكنى تا در اين سرزمين فساد و تباهى كنند و تو و معبودهايت را واگذارند؟ گفت: به زودى پسرانشان را به صورتى وسيع و گسترده به قتل مىرسانيم و زنانشان را زنده مىگذاريم و ما بر آنان چيره و مسلطيم.
موسى به قومش گفت: از خدا يارى بخواهيد، و شكيبايى ورزيد، يقينا زمين در سيطره مالكيت و فرمانروايى خداست، آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىبخشد، و سرانجام نيك براى پرهيزكاران است.
گفتند: پيش از آنكه تو نزد ما بيايى شكنجه و آزار شديم، و نيز پس از آنكه آمدهاى [مورد شكنجه و آزاريم]. گفت: اميد است كه پروردگارتان دشمنانتان را نابود كند، و شما را در اين سرزمين، جانشين [آنان] گرداند، پس بنگرد كه شما [پس از فرعونيان] چگونه عمل مىكنيد؟
و فرعونيان را به قحطى و خشكسالىهاى متعدد و كمبود بسيار شديد بخشى از محصولات دچار نموديم تا متذكر شوند.
پس هنگامى كه رفاه و نعمت به آنان روى مىكرد، مىگفتند: اين به سبب [شايستگى] خود ماست، و چون گزند و آسيبى به آنان مىرسيد، به موسى و همراهانش فال بد مىزدند؛ آگاه باشيد كه [سررشته و] علت شومى و نحوست فرعونيان [كه عكسالعمل زشتىهاى خود آنان است] نزد خداست، ولى بيشترشان نمىدانند.
فرعونيان گفتند: [اى موسى! از دعوتت دست بردار كه] هر چه را به عنوان معجزه براى ما بياورى تا به وسيله آن ما را جادو كنى به تو ايمان نمىآوريم.
پس ما توفان و هجوم ملخ و شپش و قورباغه و آلوده شدن وسايل زندگى را به خون كه عذابهاى گوناگونى بود به سوى آنان فرستاديم، باز هم تكبر و سركشى كردند و گروهى مجرم و گناهكار بودند.
و هرگاه عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: اى موسى! پروردگارت را به پيمانى كه با تو دارد [و آن مستجاب كردن دعاى توست] براى ما بخوان كه اگر اين عذاب را از ما برطرف كنى يقينا به تو ايمان مىآوريم و بنىاسرائيل را با تو روانه مىكنيم.
پس هنگامى كه عذاب را تا مدتى كه [مىبايد همه] آنان به پايان مهلت آن مىرسيدند از ايشان برطرف مىكرديم، به دور از انتظار پيمانشان را مىشكستند.
نهايتا به سبب اينكه آيات ما را تكذيب كردند، و از آنها غافل و بىخبر بودند، از آنان انتقام گرفتيم و در دريا غرقشان كرديم.
و به آن گروهى كه همواره ناتوان و زبونشان شمرده بودند، نواحى شرقى و غربى آن سرزمين را كه در آن [از جهت فراوانى نعمت، ارزانى و حاصلخيزى] بركت قرار داده بوديم، بخشيديم؛ و وعده نيكوتر و زيباتر پروردگارت بر بنىاسرائيل به [پاداش] صبرى كه [بر سختىها و بلاها] كردند تحقق يافت، و آنچه را كه همواره فرعون وفرعونيان [از كاخ و قصرهاى مجلل] و سايهبانهاى خوشنشين مىافراشتند، نابود كرديم.
و بنىاسرائيل را از دريا [يى كه فرعونيان را در آن غرق كرديم] عبور داديم؛ پس به گروهى گذر كردند كه همواره بر پرستش بتهاى خود ملازمت داشتند، گفتند: اى موسى! همان گونه كه براى آنان معبودانى است، تو هم براى ما معبودى قرار بده!! موسى گفت: قطعا شما گروهى هستيد كه جهالت و نادانى مىورزيد.
بىترديد آنچه اينان در آن قرار دارند [وآن عقايد شركآلود و آيين بتپرستى است] نابود شده و فاسد است، و آنچه همواره انجام مىدهند، باطل و بيهوده است.
[موسى با يك دنيا شگفتى و تعجب] گفت: آيا غير خدا را [كه هيچگونه شايستگى پرستش ندارد] به عنوان معبود برايتان طلب كنم؟ در حالى كه اوست كه شما را بر جهانيان [روزگارتان] برترى داد.
و [ياد كنيد] هنگامى را كه شما را از [چنگال ظالمانه] فرعونيان نجات داديم، هم آنان كه شما را به سختترين صورت شكنجه مىكردند، [و به شكلى گسترده] پسرانتان را مىكشتند، و زنانتان را [براى به عزا نشستن در مرگ پسران و بيگارى] زنده مىگذاشتند، و براى شما در اين [امور] آزمايشى بزرگ از سوى پروردگارتان بود.
و با موسى [براى عبادتى ويژه و دريافت تورات] سى شب وعده گذاشتيم و آن را با [افزودن] ده شب كامل كرديم، پس ميعادگاه پروردگارش به چهل شب پايان گرفت، و موسى [هنگامى كه به ميعادگاه مىرفت] به برادرش هارون گفت: در ميان قومم جانشين من باش و به اصلاح برخيز و از راه و روش مفسدان پيروى مكن.
زمانى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با وى سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! جمال با كمال ذات بىنهايتت را [به قلب من] بنماى تا تو را [به رؤيت ويژه باطنى] بنگرم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد، ولى به اين كوه بنگر اگر [پس از جلوه من] بر جاى خود ثابت و برقرار ماند، تو هم به زودى مرا خواهى ديد. چون پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را متلاشى نمود و موسى بىهوش شد، پس هنگامى كه به هوش آمد گفت: تو منزهى [از اينكه مشاهده شوى،] به سويت بازگشتم، و من [در ميان مردم اين روزگار] نخستين باور كننده [اين حقيقت كه هرگز ديده نمىشوى] هستم.
[خدا] فرمود: اى موسى! من تو را به [ابلاغ] پيامهايم و به سخن گفتنم با تو بر همه مردم برگزيدم؛ پس آنچه را [از پيامهايم] به تو دادم، دريافت كن، [وبه كار بند] و از سپاسگزاران باش.
و براى او در الواح [تورات] از هر چيزى [كه در باب دين مورد نياز مردم باشد] پندى و براى هر چيزى [كه تأمين كننده هدايت انسانها باشد] سخنى روشن نوشتيم؛ پس [به او گفتيم:] آن را با قدرت [ى تمام و عزمى استوار] دريافت كن، [و به كار بند] و قوم خود را فرمان ده كه آن را به نيكوترين صورت دريافت كنند [و به كار بندند.] به زودى سراى فاسقان را [كه در دنيا ويرانى كاخها و خانههاى آنان، و در آخرت دوزخ است] به شما نشان مىدهم.
به زودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق گردنكشى و تكبر مىكنند از [فهم] آياتم بازمىدارم كه اگر هر آيهاى را ببينند، به آن ايمان نمىآورند و چون راه هدايت را مشاهده كنند، آن را راه و رسم زندگى نگيرند و اگر راه گمراهى را ببينند، آن را راه و روش خود گيرند؛ اين [بازداشتن از فهم آياتم] به سبب آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آنها غافل و بىخبر بودند.
و آنان كه آيات ما و ديدار آخرت را تكذيب كردند، اعمالشان تباه و بىاثر شد. آيا جز به آنچه همواره [بر طبق كفر و انحرافشان] انجام مىدادند، كيفر داده مىشوند؟!
و قوم موسى پس از [رفتن] او [به ميعادگاه پروردگار]، از زيورهاى خود مجسمه گوسالهاى ساختند كه صداى گاو داشت! آيا نمىديدند كه آن مجسمه با آنان سخن نمىگويد و آنان را به راهى هدايت نمىكند؟! [ولى با روشن بودن اين حقيقت كه مجسمهاى بيش نيست و هيچ كارى از دستش بر نمىآيد] آن را [به عنوان معبودى براى پرستش] گرفتند و [در صورتى كه در اين انتخاب] از ستمكاران بودند.
هنگامى كه به شدت پشيمان شدند [و به باطل بودن گوسالهپرستى آگاه گشتند] و دانستند كه قطعا گمراه شدهاند، گفتند: اگر پروردگارمان به ما رحم نكند و ما را نيامرزد، يقينا از زيانكاران خواهيم بود.
و هنگامى كه موسى [پس از آگاهى از آن پيش آمد خطرناك] خشمگين و بسيار اندوهناك به سوى قومش بازگشت، گفت: پس از من بد جانشينانى برايم بوديد، آيا [با پرستش گوساله] بر فرمان پروردگارتان [كه در تورات آمده] پيشى گرفتيد [و صبر نكرديد تا من بيايم و فرمان خدا را به شما ابلاغ كنم؟] و الواح را افكند و سر برادرش را گرفت [و] او را به سوى خود مىكشيد. [هارون] گفت: اى فرزند مادرم! اين گروه مرا ناتوان وزبون شمردند، و نزديك بود مرا به قتل برسانند، پس مرا با مؤاخذه كردنم دشمن شاد مكن، و [همطراز] باگروه ستمكاران قرار مده.
[موسى] گفت: پروردگارا! مرا و برادرم را بيامرز، و ما را در رحمتت درآور، كه تو مهربانترين مهربانانى.
بىترديد كسانى كه گوساله را [به پرستش] گرفتند، به زودى خشمى سخت از پروردگارشان، و خوارى و ذلتى در زندگى دنيا به آنان خواهد رسيد؛ و اينگونه دروغ بافان را كيفر مىدهيم.
و آنان كه مرتكب بدىها شدند، سپس بعد از آن توبه كردند، وايمان آوردند [اميدوار باشند كه] يقينا پروردگارت پس از آن [توبه وايمان] بسيار آمرزنده و مهربان است.
وهنگامى كه خشم موسى فرو نشست، الواح را برگرفت، و در نوشته هايش براى كسانى كه از [مخالفت بافرمانهاى] پروردگارشان مىترسند، هدايت ورحمت بود.
موسى از ميان قومش هفتاد مرد را براى ميعادگاه ما بر گزيد؛ پس هنگامى كه [به سبب درخواست نابجايشان] آن زلزله شديد نابود كننده آنان را فرا گرفت، گفت: پروردگارا! اگر مىخواستى مىتوانستى همه آنان و مرا پيش از اين هلاك كنى [اى كاش پيش از اين هلاك مىكردى تا بنىاسرائيل گمان نكنند كه مرا در اين حادثه توطئه و مكرى بوده] آيا ما را به خاطر گناهى كه سبك مغزانمان مرتكب شدند، هلاك مىكنى؟ اين [حادثه] چيزى جز آزمايش تو نيست، هر كه را بخواهى [به آزمايشت] گمراه مىكنى، و هر كه را بخواهى هدايت مىنمايى، تو سرپرست و ياور مايى، ما را بيامرز و به ما رحم كن كه تو بهترين آمرزندگانى.
و براى ما در اين دنيا و آخرت، نيكى مقرر كن كه ما به سوى تو بازگشتهايم. خدا فرمود: عذابم را به هر كس بخواهم مىرسانم و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است، پس به زودى آن را براى كسانى كه [از شرك، كفر، بتپرستى و ارتداد] مىپرهيزند و زكات مىپردازند و به آياتم ايمان مىآورند، مقرر و لازم مىدارم.
همان كسانى كه از اين رسول و پيامبر «ناخوانده درس» كه او را نزد خود [با همه نشانهها و اوصافش] در تورات وانجيل نگاشته مىيابند، پيروى مىكنند؛ پيامبرى كه آنان را به كارهاى شايسته فرمان مىدهد، و از اعمال زشت بازمىدارد، و پاكيزهها را بر آنان حلال مىنمايد، و ناپاكها را بر آنان حرام مىكند، و بارهاى تكاليف سنگين و زنجيرهها [ى جهل، بىخبرى و بدعت را] كه بر دوش عقل وجان آنان است برمىدارد؛ پس كسانى كه به او ايمان آوردند و او را [در برابر دشمنان] حمايت كردند و ياريش دادند و از نورى كه بر او نازل شده پيروى نمودند، اينان همان رستگارانند.
بگو: اى مردم! يقينا من فرستاده خدا به سوى همه شمايم؛ خدايى كه مالكيت و فرمانروايى آسمانها و زمين فقط در سيطره اوست، جز او معبودى نيست، زنده مىكند و مىميراند، پس به خدا و رسول او پيامبر ناخوانده درس كه به خدا و تمام سخنان او ايمان دارد ايمان بياوريد، و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد.
و از قوم موسى گروهى هستند كه مردم را با [موازين و روشهاى] حق هدايت مىكنند و به درستى و راستى داورى مىنمايند.
و ما بنىاسرائيل را به دوازده قبيله كه هر يك امتى بودند، تقسيم كرديم، و به موسى هنگامى كه قومش از او درخواست آب كردند، وحى نموديم كه: عصايت را بر اين سنگ بزن؛ در نتيجه دوازده چشمه از آن جوشيد؛ هر گروهى چشمه ويژه به خود را شناخت؛ و ابر را بر سر آنان سايبان قرار داديم، و براى آنان من و سلوى [يعنى ترنجبين و مرغى مخصوص] نازل كرديم [و به آنان گفتيم:] از روزىهاى پاكيزهاى كه به شما داديم، بخوريد. و [آنان با سرپيچى از فرمانهاى ما] بر ما ستم نكردند، ولى همواره بر خود ستمى مىورزيدند.
و [ياد كنيد] هنگامى را كه به بنىاسرائيل گفته شد: در اين شهر [بيت المقدس] سكونت گزينيد، و از هر جا كه خواستيد [ازميوه و محصولاتش] بخوريد، و بگوييد: [خدايا! خواسته ما] ريزش گناهان است. و از دروازه [شهر يا در معبد] فروتنانه و سجدهكنان درآييد، تا گناهانتان را بيامرزم [و] به زودى [پاداش] نيكوكاران را بيفزايم.
پس ستمكاران از آنان، سخنى را كه [بيرون دروازه شهر] به آنان گفته شده بود [پس از ورود به شهر] به سخنى ديگر تبديل كردند، [به جاى درخواست ريزش گناهان درخواست امور مادى نمودند] نهايتا به كيفر ستمى كه همواره مرتكب مىشدند، عذابى از آسمان بر آنان فرستاديم.
از آنان سرگذشت شهرى را كه در ساحل دريا بود بپرس، هنگامى كه [اهلش] در [روز تعطيلى] شنبه [از حكم خدا] تجاوز مىكردند؛ به اين صورت كه روز [تعطيلى] شنبه ماهىهايشان [به اراده خدا از اعماق آب به سوى ساحل مىآمدند و] به روى آب آشكار مىشدند و غير شنبهها نمىآمدند [وآنان بر خلاف حكم خدا در تعطيلى شنبه به صيد مىپرداختند؛] اين گونه آنان را در برابر نافرمانى و فسقى كه همواره داشتند، آزمايش مىكرديم.
و گروهى از بنىاسرائيل [كه در برابر بد كارىهاى ديگران ساكت بودند، به پند دهندگان خيرخواه و دلسوز] گفتند: چرا گروهى را كه خداهلاك كننده آنان يا عذاب كننده آنان به عذابى سخت است، پند مىدهيد؟ [پند دادن شما كارى نابجاست.] گفتند: براى اينكه در پيشگاه پروردگارمان [نسبت به رفع مسؤوليت خود] حجت و عذر داشته باشيم و شايد آنان [از گناهانشان] بپرهيزند.
پس چون پندى را كه به آنان داده شد، فراموش كردند [در لحظه نزول عذاب] پند دهندگانى كه مردم را از بدىها بازمىداشتند، نجات داديم و آنان را كه ستم كردند به كيفر آنكه همواره نافرمانى مىكردند، به عذابى سخت گرفتيم.
و هنگامى كه از آنچه نهى شدند سركشى كردند، به آنان گفتيم: به شكل بوزينگانى رانده شده درآييد!
و [ياد كنيد] هنگامى را كه پروردگارت اعلام كرد كه: بىترديد تا روز قيامت كسانى را بر ضد يهوديان [متجاوز و سركش] برانگيزد و مسلط كند كه همواره عذابى سخت به آنان بچشاند؛ مسلما پروردگارت زود كيفر و يقينا [نسبت به تائبان] بسيار آمرزنده و مهربان است.
و آنان را در زمين [به صورت] گروه گروه پراكنده كرديم، گروهى از آنان مردمى شايسته و گروهى از آنان غير شايستهاند، و آنان را با خوشىها و سختىها آزموديم، باشد كه [غير شايستهها به صلاح، درستى، صواب و راستى] بازگردند.
پس بعد از آنان جانشينانى [ناشايسته وگناهكار] كه كتاب [تورات] را به ارث بردند به جاى ايشان قرار گرفتند، [آنان] متاع پست و از دست رفتنى اين دنيا [ى زودگذر] را [از هر راه نامشروعى] به چنگ مىزنند و [به ناحق] مىگويند: به زودى آمرزيده خواهيم شد. و [به سبب دنياگرايى وغفلت از حقايق] اگر متاع نامشروعى ديگر همانند متاع اول به آنان برسد [باز هم] آن را به چنگ مىزنند؛ آيا از آنان در كتاب [تورات] در حالى كه آنچه را در آن است مكرر خوانده و فهميدهاند، پيمان [محكم و استوار] گرفته نشده است كه نسبت به خدا جز حق نگويند؟! [پس چرا آمرزشى كه بدون توبه از حرامخوارى و زشتكارى به آنان تعلق نمىگيرد به خدا نسبت مىدهند؟] و سراى آخرت براى كسانى كه [همواره از مال نامشروع و نسبت ناروا] مىپرهيزند، بهتر است؛ آيا نمىانديشيد؟
و آنان كه به كتاب [آسمانى] چنگ مىزنند [و عملا به آياتش پاى بندند] و نماز را بر پا داشتهاند [داراى پاداشند] يقينا ما پاداش اصلاح گران را ضايع نمىكنيم.
و [ياد كنيد] هنگامى [را] كه كوه [طور] را بركنديم، [و] چنان كه گويى سايبانى است بالاى سرشان قرار داديم و [ولى به سبب ضعف ايمان] پنداشتند كه بر سرشان سقوط مىكند. [به آنان گفتيم:] آنچه [از كتاب، شريعت و احكام] به شما دادهايم با قدرت [ى تمام و عزمى استوار] بگيريد، و آنچه [از معارف و حقايق] در آن است متذكر شويد [و فرا گيريد و همواره به خاطر داشته باشيد] تا [با عمل به آن] پرهيزكار شويد.
و [ياد كنيد] هنگامى را كه پروردگارت از صلب بنىآدم نسلشان را پديد آورد، و آنان را [در ارتباط با پروردگاريش] بر خودشان گواه گرفت [و فرمود:] آيا من پروردگار شما نيستم؟ [انسانها با توجه به وابستگى وجودشان و وجود همه موجودات به پروردگارى و ربوبيت حق] گفتند: آرى، گواهى داديم. [پس اقرار به پروردگارى خود را در اين دنيا از شما گرفتيم] تا روز قيامت نگوييد: ما از اين [حقيقت آشكار و روشن] بىخبر بوديم.
يا نگوييد: پدرانمان پيش از ما مشرك بودند، و ما فرزندانى پس از آنان بوديم [و راهى جز تقليد از آنان نداشتيم] آيا ما را به خاطر آنچه باطلگرايان انجام دادند، هلاك مىكنى؟
و اين گونه آيات را [مستدل و منطقى] تفصيل و توضيح مىدهيم [تا تدبر كنند] و براى اينكه [از شرك به توحيد] بازگردند.
و سرگذشت كسى كه آيات خود را به او عطا كرديم و او عملا از آنان جدا شد، براى آنان بخوان؛ پس شيطان او را دنبال كرد [تا به دامش انداخت] و در نتيجه از گمراهان شد.
و اگر مىخواستيم [درجات و مقاماتش را] به وسيله آن آيات بالا مىبرديم، ولى او به امور ناچيز مادى و لذتهاى زودگذر دنيايى تمايل پيدا كرد واز هواى نفسش پيروى نمود؛ پس داستانش چون داستان سگ است [كه] اگر به او هجوم برى، زبان از كام بيرون مىآورد، واگر به حال خودش واگذارى [باز هم] زبان از كام بيرون مىآورد. اين داستان گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ پس اين داستان را [براى مردم] حكايت كن، شايد [نسبت به امور خويش] بينديشند.
بد است داستان گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند وهمواره به خود ستم روا مىداشتند.
هر كه را خدا هدايت كند، پس او راه يافته واقعى است، و كسانى را كه [به سبب عناد و لجاجتشان] گمراه نمايد، پس اينان همان زيانكارانند.
و مسلما بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم [زيرا] آنان را دلهايى است كه به وسيله آن [معارف الهى را] در نمىيابند، و چشمانى است كه توسط آن [حقايق و نشانههاى حق را] نمىبينند، و گوشهايى است كه به وسيله آن [سخن خدا و پيامبران را] نمىشنوند، آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراهترند؛ اينانند كه بىخبر و غافل [ازمعارف و آيات خداى] اند.
و نيكوترين نامها [به لحاظ معانى] ويژه خداست، پس او را با آن نامها بخوانيد؛ و آنان كه در نامهاى خدا به انحراف مىگرايند [و او را با نامهايى كه نشان دهنده كاستى و نقص است، مىخوانند] رها كنيد؛ آنان به زودى به همان اعمالى كه همواره انجام مىدادند، جزا داده مىشوند.
و از ميان كسانى كه آفريدهايم [يعنى جنيان وآدميان] گروهى [هستند كه همنوعان خود را] به حق هدايت مىكنند و به درستى و راستى داورى مىنمايند.
و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، به تدريج ازجايى كه نمىدانند [به ورطه سقوط و هلاكت مىكشانيم تا عاقبت به عذاب دنيا و آخرت دچار شوند.]
و به آنان مهلت مىدهيم؛ [زيرا از سيطره قدرت ما بيرون رفتنى نيستند] يقينا تدبير ونقشه من استوار است.
آيا انديشه نكردند كه در همنشين آنان [يعنى پيامبر اسلام] هيچ نوع جنونى نيست؛ او فقط بيم دهندهاى آشكار [نسبت به سرانجام شوم بدكاران] است.
آيا در [فرمانروايى و] مالكيت [و ربوبيت] بر آسمانها و زمين و هر چيزى كه خدا آفريده و اينكه شايد پايان عمرشان نزديك شده باشد با تأمل ننگريستهاند؟ [و اگر به قرآن مجيد، اين كتاب هدايتگر ايمان نياورند] پس بعد ازآن به كدام سخن ايمان مىآورند؟!
براى كسانى كه خدا [به سبب لجاجت و عنادشان] گمراهشان كند، هدايت كنندهاى نيست؛ و آنان را در سركشى و تجاوزشان وا مىگذارد تا در [گمراهىشان] سرگردان و حيران بمانند.
همواره درباره قيامت از تو مىپرسند كه وقوع آن چه وقت است؟ بگو: دانش آن فقط نزد پروردگار من است، غير او آن را در وقت معينش آشكار نمىكند؛ [تحمل اين حادثه عظيم و هولناك،] بر آسمانها و زمين سنگين و دشوار است، جز به طور ناگهانى بر شما نمىآيد. آن گونه از تو مىپرسند كه گويا تو از وقت وقوعش به شدت كنجكاوى كردهاى [و كاملا از آن آگاهى]، بگو: دانش آن فقط نزد خداست، ولى بيشتر مردم نمىدانند [كه اين دانش، مخصوص به خدا و فقط در اختيار اوست.]
بگو: من قدرت [جلب] سودى و [دفع] زيانى را از خود ندارم جز آنچه خدا خواهد، و [غيب هم نمىدانم] اگر غيب مىدانستم، يقينا براى خود ازهر خيرى فراوان و بسيار فراهم مىكردم وهيچ گزند وآسيبى به من نمىرسيد؛ من فقط براى گروهى كه ايمان مىآورند، بيم دهنده و مژده رسانم.
او كسى است كه شما را از يك تن آفريد، و همسرش را از او پديد آورد تا در كنارش آرامش يابد؛ پس هنگامى كه مرد با زن آميزش نمود، زن به حملى سبك حامله شد، پس با آن حمل سبك، زندگى را ادامه داد؛ پس چون سنگين بار شد، زن و شوهر پروردگارشان را خواندند كه: اگر به ما فرزندى تندرست و سالم عطا كنى، مسلما از سپاسگزاران خواهيم بود.
پس چون به آن دو فرزندى تندرست و سالم داد [غير از خدا را در اعطاى اين نعمت مؤثر دانستند، از اين جهت] براى خدا در كنار نعمتى كه به آنان عطا كرده بود، شريكان وهمتايانى قرار دادند!! پس خدا برتر و والاتر از آن است كه برايش شريكان و همتايان قرار دهند.
آيا موجوداتى را شريك او قرار مىدهند كه قدرت ندارند كمترين چيزى را بيافرينند و خودشان آفريده مىشوند؟!
و [اين شريكانى كه براى خدا قرار مىدهند] نه مىتوانند پرستش كنندگان خود را يارى دهند، ونه قدرت دارند خودشان را يارى كنند.
و اگر آن شريكان را به سوى هدايت بخوانيد، از شما پيروى نمىكنند، براى شما يكسان است كه آنان را بخوانيد يا خاموش باشيد [در هر صورت چيزى از آنان نصيب شما نمىشود.]
يقينا كسانى را كه به جاى خدا مىپرستيد بندگان و مملوكانى ناتوان چون شما هستند؛ پس اگر راستگوييد [كه مىتوانند در زندگى شما مؤثر باشند] آنان را [در گرفتارىها و نيازمندىهاى خود] بخوانيد پس [هنگامى كه بخوانيد] بايد شما را اجابت كنند [ولى خود مىدانيد كه در هيچ موردى جواب شما را نمىدهند.]
آيا آنها پاهايى دارند كه با آن راه روند، يا دستهايى دارند كه با آن بگيرند، يا چشمهايى دارند كه با آن بينند، يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند؟! بگو: شريكان خود را [به كمك خويش] بخوانيد، سپس [بر ضد من هر توطئه و] نيرنگى [داريد] به كار گيريد و [براى نابودى من لحظهاى مرا] مهلت ندهيد [تا براى شما ثابت شود كه هيچ كارى در هيچ زمينهاى از غير خدا بر نمىآيد.]
يقينا سرپرست و يار من خدايى است كه قرآن را نازل كرده و او همواره شايستگان را سرپرستى و يارى مىكند.
و كسانى را كه به جاى خدا مىخوانيد، نه مىتوانند شما را يارى دهند و نه خود را يارى رسانند.
و اگر آنان را به سوى هدايت دعوت كنيد، نمىشنوند و آنان را مىبينى كه به سوى تو مىنگرند در حالى كه نمىبينند.
عفو و گذشت را پيشه كن، و به كار پسنديده فرمان ده، و از نادانان روى بگردان.
و اگر [وسوسهاى از سوى] شيطان، تو را [به خشم بر مردم و ترك مهربانى و ملاطفت] تحريك كند، به خدا پناه جوى؛ زيرا خدا شنوا و داناست.
مسلما كسانى كه [نسبت به گناهان، معاصى و آلودگىهاى ظاهرى وباطنى] تقوا ورزيدهاند، هرگاه وسوسههايى از سوى شيطان به آنان رسد [خدا و قيامت را] ياد كنند، پس بىدرنگ بينا شوند [و از دام وسوسههايش نجات يابند.]
و برادران بىتقوايان [كه شياطين هستند] همواره آنان را به عمق گمراهى مىكشانند؛ سپس [در به گمراهى كشيدنشان] كوتاهى نمىورزند.
و هرگاه براى مخالفان [به سبب تأخير وحى] آيهاى نياورى [بر پايه گمان پوچ و باطلشان كه قرآن را از پيش خود مىآورى] مىگويند: چرا آيهاى از نزد خود انتخاب نكردى [تا براى ما بياورى]؟ بگو: من فقط از آنچه كه از سوى پروردگارم به من وحى مىشود، پيروى مىكنم. اين قرآن دلايلى روشن از سوى پروردگار شماست و براى گروهى كه ايمان مىآورند، سراسر هدايت و رحمت است.
و هنگامى كه قرآن خوانده شود، به آن گوش فرا دهيد و سكوت كنيد تا مشمول رحمت شويد.
و پروردگارت را در دل خود بامدادان و شامگاهان از روى فروتنى و زارى و بيم و ترس به صدايى آرام وآهسته ياد كن و [نسبت به ذكر خدا] از بىخبران مباش.
يقينا مقربان و نزديكان خدا هيچگاه از عبادت و بندگىاش تكبر نمىورزند، وهمواره او را تسبيح مىگويند، و پيوسته براى او سجده مىكنند.
سوره الانفال
به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ از تو درباره انفال [يعنى غنايم جنگى و هر گونه مالى كه مالك معينى ندارد] مىپرسند، [كه مالك آنها كيست و چگونه بايد تقسيم شود؟] بگو: [مالكيت حقيقى] انفال ويژه خدا وپيامبر است، پس اگر مؤمن هستيد [نسبت به انفال] از خدا پروا كنيد و [اختلاف و نزاع] بين خود را [درباره آن] اصلاح نماييد، و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد.
مؤمنان، فقط كسانى هستند كه چون ياد خدا شود، دلهايشان ترسان مىشود، وهنگامى كه آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان مىافزايد، و بر پروردگارشان توكل مىكنند.
هم آنان كه نماز را برپا مىدارند و ازآنچه به آنان روزى دادهايم، انفاق مىكنند.
مؤمنان واقعى و حقيقى فقط آنانند، براى ايشان نزد پروردگارشان درجاتى بالا و آمرزش و رزق نيكو و فراوانى است.
همان گونه كه پروردگارت تو را به درستى و راستى از خانهات [به سوى جنگ بدر] بيرون آورد و گروهى ازمؤمنان [از رفتن به جنگ] ناخشنود بودند [همان گونه گروهى از آنان از كيفيت تقسيم غنايم جنگى ناخشنودند.]
پس از آنكه حق [بودن انگيزههاى رفتنت به جنگ بدر] روشن شد با تو در اين حق [روشن و آشكار] مجادله و ستيزه مىكنند [تا رأى خود را در ترك جنگ به عنوان اينكه جنگى نابرابر است، تحميل كنند؛ چنان از شركت در جنگ ترسيده بودند] كه گويا به سوى مرگ رانده مىشوند و آن را با چشم خود مىبينند!!
و [ياد كنيد] هنگامى را كه خدا پيروزى بر يكى ازدو گروه [سپاه دشمن يا كاروان تجارتى قريش] را به شما وعده داد، و شما دوست داشتيد بر كاروان تجارتى قريش دست يابيد، ولى خدا مىخواست پيروزى در ميدان جنگ را با فرمان نافذى [كه داير بر پيروزى مؤمنان و شكست دشمنان جارى ساخته بود] تحقق دهد و ريشه كافران را قطع كند.
تا حق را ثابت [و پابرجا و استوار نمايد] وباطل را نابود سازد، هر چند مجرمان خوش نداشته باشند.
[ياد كنيد] هنگامى را كه [در حال مشاهده دشمن تا دندان مسلح با دعا و زارى] ازپروردگارتان يارى خواستيد، و او درخواست شما را اجابت كرد كه من مسلما شما را با هزار فرشته كه پى در پى نازل مىشوند، يارى مىدهم.
و خدا آن [وعده يارى] را فقط مژده و نويدى براى شما قرار داد و نيز براى آنكه دلهايتان به سبب آن آرامش يابد؛ و گرنه پيروزى فقط از سوى خداست؛ زيرا خدا تواناى شكستناپذير و حكيم است.
و [ياد كنيد] هنگامى را كه به سبب امنيت و آرامشى كه ازسوى خدا يافتيد، خواب سبكى را به همه شما مسلط كرد و برايتان آبى از آسمان نازل كرد تا شما را به وسيله آن [از آلودگىها] پاك كند، و وسوسه شيطان را [كه از بدترين كثافات است] از شما برطرف نمايد، و دلهايتان را استحكام دهد، و گامهايتان را به آن استوار و پا برجا كند.
[ياد كن] هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد كه من با شمايم، پس مؤمنان را [براى نبرد با دشمن] ثابت قدم داريد، [و] به زودى در دل كافران ترس مىاندازم، پس سرهايشان را در هم كوبيد و همه انگشتانشان را قطع كنيد.
اين [كيفر سخت] به سبب اين است كه آنان با خدا و پيامبرش دشمنى و مخالفت كردند، و هر كس با خدا و پيامبرش دشمنى و مخالفت ورزد، پس [بداند كه] يقينا خدا سخت كيفر است.
اين [مجازات شما در دنياست]، پس آن رابچشيد، و [بدانيد] براى كافران در قيامت، عذاب آتش است.
اى اهل ايمان! هنگامى كه با كافران در حالى كه بر ضد شما لشكركشى مىكنند روبرو مىشويد، به آنان پشت نكنيد [و نگريزيد.]
و هر كس در آن موقعيت به آنان پشت كند [و بگريزد] سزاوار خشمى از سوى خدا شود و جايگاهش دوزخ است ودوزخ بازگشتگاه بدى است مگر [اينكه گريزش براى انتخاب محلى ديگر] جهت ادامه نبرد بادشمن، يا پيوستن به گروهى [تازه نفس از مجاهدان براى حمله به دشمن] باشد.
[به كشتن دشمنان بر خود مباليد] شما آنان را نكشتيد، بلكه خدا آنان را كشت. [اى پيامبر!] هنگامى كه به سوى دشمنان تير پرتاب كردى، تو پرتاب نكردى، بلكه خدا پرتاب كرد [تا آنان را هلاك كند] و مؤمنان را از سوى خود به آزمايشى نيكو بيازمايد؛ زيرا خدا شنوا و داناست.
[سرنوشت مؤمنان و كافران از] اين [قرار است كه ديديد]، و قطعا خدا سست كننده نيرنگ كافران است.
[شما اى مشركان!] اگر پيروزى [آيين حق] را مىخواستيد، اينك پيروزى براى آيين حق آمد [پس به آن ايمان آوريد]، و اگر [از دشمنى و مخالفت با خدا و رسول] بازايستيد، براى شما بهتر است، و اگر [به دشمنى و مخالفت] بازگرديد، ما نيز [بر ضد شما] بازمىگرديم، و هرگز جمعيت شما هر چند زياد باشد، چيزى [از عذاب خدا] را از شما دفع نمىكند، و يقينا خدا با مؤمنان است.
اى اهل ايمان! از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد و در حالى كه [سخنان بر حق او را] مىشنويد، از او روى نگردانيد.
و مانند كسانى نباشيد كه [از روى تظاهر] گفتند: شنيديم در حالى كه [از روى حقيقت] نمىشنوند.
قطعا بدترين جنبندگان نزد خدا، كران [از شنيدن حق] و لالان [از گفتن حق] هستند كه [كلام حق را] نمىانديشند!
اگر خدا [نسبت به پذيرفتن هدايت، شايستگى و] خيرى در آنان مىديد، يقينا ايشان را شنوا [ى حقايق و معارف] مىكرد، و اگر [با لجبازى و عنادى كه فعلا دارند] آنان را شنوا كند، باز اعراض كنان روى [از حق] مىگردانند.
اى اهل ايمان! هنگامى كه خدا و پيامبرش شما را به حقايقى كه به شما [حيات معنوى و] زندگى [واقعى] مىبخشد، دعوت مىكنند اجابت كنيد، و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل و مانع مىشود [تا حق را باطل و باطل را حق مپندارد] و مسلما همه شما به سوى او گردآورى خواهيد شد.
و از عذابى [كه نتيجه گناه، فساد، نزاع، اختلاف و ترك امر به معروف و نهى از منكر است] بپرهيزيد، [عذابى] كه فقط به ستمكاران از شما نمىرسد [بلكه وقتى نازل شود، همه را فرا مىگيرد، ستمكاران را به خاطر ستم و اهل ايمان را به سبب اختلاف و نزاع و ترك امر به معروف و نهى از منكر] و بدانيد كه خدا سخت كيفر است.
و ياد كنيد هنگامى را كه شما در زمين گروهى اندك بوديد، و ناتوان و زبون شمرده مىشديد، و همواره مىترسيديد كه مردم [مشرك و كافر] شما را بربايند [تا شكنجه و آزار دهند ونابود كنند] پس خدا شما را [در شهر مدينه] جاى داد و با ياريش نيرومندتان ساخت، و از [نعمت هاى] پاكيزهاش به شما روزى بخشيد تا سپاسگزارى كنيد.
اى اهل ايمان! [با فاش كردن اسرار و جاسوسى براى دشمن] به خدا و پيامبر خيانت نكنيد، و به امانتهاى ميان خود هم خيانت نورزيد، در حالى كه مىدانيد [خيانت، عملى بسيار زشت است.]
و بدانيد كه اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شماست، وخداست كه پاداشى بزرگ نزد اوست.
اى اهل ايمان! اگر [در همه امورتان] از خدا پروا كنيد، براى شما [بينايى و بصيرتى ويژه] براى تشخيص حق از باطل قرار مىدهد، و گناهانتان را محو مىكند، و شما را مىآمرزد؛ و خدا داراى فضل بزرگ است.
و [ياد كن] هنگامى را كه كفرپيشگان درباره تو نيرنگ مىزدند تا تو را به زندان دراندازند، يا به قتل برسانند يا [از وطن] بيرونت كنند، و [در آينده هم، همواره بر ضد تو] نيرنگ مىزنند و خدا هم جزاى نيرنگشان را مىدهد و خدا بهترين جزا دهنده نيرنگ زنندگان است.
و هنگامى كه آيات ما را بر آنان مىخوانند، مىگويند: البته شنيديم [ولى اين آيات، مطلب فوق العادهاى نيست] ما هم اگر بخواهيم مانند آن را مىگوييم، اين آيات جز افسانه پيشينيان نيست!!
و [ياد كن] هنگامى را كه گفتند: خدايا! اگر اين [قرآن] همان حق [نازل شده] از نزد توست، پس بر ما سنگهايى از آسمان ببار يا عذابى دردناك بر ما بياور!!
و خدا بر آن نيست كه آنان را در حالى كه تو در ميان آنان به سر مىبرى، عذاب كند و تا ايشان طلب آمرزش مىكنند، خدا عذاب كننده آنان نخواهد بود.
و چه چيزى مانع آنان است كه خدا عذابشان نكند، در حالى كه [مردم مؤمن را] از ورود به مسجدالحرام [و عبادت در آن] با آنكه متوليان آن نيستند، بازمىدارند؛ متوليان [شايسته و واقعى] اين [مكان مقدس] فقط پرهيزكارانند، ولى بيشتر مشركان نمىدانند [كه توليت آنجا شايسته آنان نيست.]
و نماز و دعايشان در كنار خانه [خدا] چيزى جز سوت كشيدن و كف زدن نبود، پس به كيفر كفرى كه همواره مىورزيديد، عذاب [دنيا و آخرت را] بچشيد.
مسلما كسانى كه كافرند، اموالشان را هزينه مىكنند تا مردم را از راه خدا بازدارند، و به زودى همه اموالشان را [براى جلوگيرى از گسترش اسلام] خرج مىكنند؛ سپس [اين عمل] براى آنان مايه حسرت و ندامت مىشود [زيرا خواهند ديد كه ثروتشان را از دست دادهاند و اسلام هم گسترش يافته] و آن گاه مغلوب مىشوند، و آنان كه كافرند به سوى دوزخ گردآورى خواهند شد.
تا خدا ناپاكان را از پاكان جدا كند، وناپاكان را روى يكديگر گذارد، پس همه را متراكم وانباشته سازد و يكجا در جهنم قرار دهد؛ [به راستى] آنانند كه زيانكار واقعىاند.
به كسانى كه كافرند بگو: اگر از كفر خود بازايستند [و به اسلام روى آورند] گناهان [ى چون جنگ با پيامبر و بازداشتن مردم از راه خدا، ومنع كردن مؤمنان از ورود به مسجدالحرام] از آنان بخشيده خواهد شد، واگر [به گناهانشان] بازگردند، بىترديد همان سنت خدا كه [در رابطه با عذاب وهلاك] پيشينيان جارى شد [بر آنان نيز جارى مىشود.]
و با آنان بجنگيد تا هيچ نوع فساد و فتنه [و خونريزى وناامنى] بر جا نماند، و دين [در سراسر گيتى] ويژه خدا شود؛ پس اگر از فتنه بازايستند [با آنان نجنگيد] زيرا خدا به آنچه انجام مىدهند، بيناست.
و اگر روى گرداندند [باك نداشته باشيد] بدانيد كه خدا سرپرست و يار شماست؛ نيكو سرپرست و نيكو ياورى است.