سوره النمل
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ طس تِلْكَ آياتُ الْقُرْآنِ وَ كِتابٍ مُبِينٍ
1به نام خدا كه رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش هميشگى؛ طس- اين آيات [باعظمت] قرآن و كتابى روشنگر است،
هُديً وَ بُشْريٰ لِلْمُؤْمِنِينَ
2[كه سراسر] هدايتكننده [انسانها] و براى مؤمنان مژدهدهنده است.
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
3همانان كه نماز برپا مىدارند و زكات مىپردازند، و قاطعانه به آخرت يقين دارند؛
إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ
4به راستى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، اعمال [زشتشان] را در نظرشان آراستيم، پس همواره در حيرت و سرگردانىاند،
أُوْلئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ
5اينان كسانى هستند كه عذاب سختى براى آنان است و بىترديد آنان در آخرت زيانكارترين [مردم] اند.
وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ
6يقينا تو قرآن را از نزد حكيمى دانا فرا مىگيرى.
إِذْ قالَ مُوسيٰ لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ
7[ياد كن] هنگامى را كه موسى به خانوادهاش گفت: به راستى من آتشى را از دور ديدم، به زودى خبرى از آن براى شما مىآورم، يا از آن شعلهاى برگرفته به شما مىرسانم تا خود را گرم كنيد،
فَلَمَّا جاءَها نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ
8پس هنگامى كه نزد آن آمد، ندا رسيد كه: پربركت باد آنكه در آتش است و آنكه پيرامون آن است، و منزه و پاك است خدا كه پروردگار جهانيان است.
يا مُوسيٰ إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
9اى موسى! يقينا منم خداى تواناى شكستناپذير و حكيم،
وَ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّيٰ مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسيٰ لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ
10و عصايت را بيفكن. پس وقتى آن را ديد كه تند و شتابان حركت مىكند، گويا مارى باريك و تيزرو است، پشتكنان رو به فرار گذاشت و به پشت برنگشت. [ندا رسيد:] اى موسى! نترس كه پيامبران [به سبب دارا بودن مقام عصمت و پاكى از گناه] نزد من نمىترسند،
إِلَّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ
11مگر كسى كه ستم كند [كه او بايد بترسد]؛ ولى زمانى كه پس از بدى نيكى را [كه ايمان و كار شايسته است] جايگزين آن نمايد [از عذاب من در امان است و نبايد بترسد]؛ زيرا من بسيار آمرزنده و مهربانم،
وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آياتٍ إِليٰ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ
12و دستت را در گريبانت كن تا بدون هيچ عيبى سفيد و درخشان بيرون آيد، [با اين دو معجزه كه در ضمن] نه معجزه است به سوى فرعون و قومش [برو] كه قطعا آنان گروهى نافرمانند؛
فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آياتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هٰذا سِحْرٌ مُبِينٌ
13هنگامى كه معجزات روشن ما به سويشان آمد، گفتند: اين جادويى آشكار است.
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ
14و آنها را در حالى كه باطنشان به الهى بودن آن معجزات يقين داشت، ستمكارانه وبرترىجويانه انكار كردند. پس با تأمل بنگر كه سرانجام مفسدان چگونه بود؟!
وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَليٰ كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ
15و يقينا ما به داود و سليمان، دانش [ويژه] داديم، و آن دو گفتند: همه ستايشها ويژه خداست، همان كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمن خود برترى عطا كرده است،
وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هٰذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ
16و سليمان وارث داود شد و گفت: اى مردم! [معرفت و آگاهى به] زبان و منطق پرندگان را به ما آموختهاند، و از هر چيزى [كه به پيامبران و پادشاهان دادهاند] به ما عطا كردهاند، يقينا اين امتياز و برترى آشكارى است.
وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ
17و براى سليمان، سپاهيانش از پريان و آدميان و پرندگان گردآورى شدند، [و آنان را از حركت باز مىداشتند] تا گروههاى ديگر به آنان ملحق شوند؛
حَتَّي إِذا أَتَوْا عَليٰ وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ
18[پس حركت كردند] تا به وادى مورچگان درآمدند. مورچهاى گفت: اى مورچگان! به خانههايتان درآييد تا سليمان و سپاهيانش ناآگاهانه شما را پايمال نكنند.
فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَليٰ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ
19پس سليمان از گفتهاش با تبسم حالت خنده به خود گرفت، و [به سبب نعمت فهم گفتار حيوانات] گفت: پروردگارا! به من الهام كن تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم عطا كردهاى به جاى آورم، و اينكه كار شايستهاى كه آن را بپسندى انجام دهم، و مرا به رحمتت در ميان بندگان شايستهات درآور.
وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَي الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ
20و [سليمان] جوياى پرندگان شد [و هدهد را در ميان پرندگان بارگاهش نيافت] پس گفت: مرا چه شده كه هدهد را نمىبينم [آيا هست و او را نمىبينم] يا از غايبان است؟
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ
21قطعا او را عذابى سخت خواهم كرد يا [براى عبرت ديگر پرندگان] او را سر مىبرم، يا بايد [براى غايب بودنش] دليلى روشن برايم بياورد.
فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ
22پس [هدهد] زمانى نه چندان دور درنگ كرد [و با شتاب بازگشت،] پس گفت: [اى سليمان!] من به چيزى آگاهى يافتهام كه تو به آن آگاهى نيافتهاى، و [من] از [سرزمين] سبا خبرى مهم و يقينى برايت آوردهام.
إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ
23به راستى من زنى را يافتم كه بر آنان حكومت مىكند، و از هر چيزى [كه از وسايل و لوازم حكومت و قدرت است] به او دادهاند و تختى بزرگ دارد،
وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ
24او و قومش را يافتم كه به جاى خدا براى خورشيد سجده مىكنند و شيطان، اعمال [زشتشان] را براى آنان آراسته و در نتيجه آنان را از راه [حق] بازداشته است به اين سبب هدايت نمىيابند،
أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ
25[و شيطان آنان را اينگونه فريب داده] تا براى خدا سجده نكنند، همان كه نهان در آسمانها و زمين را بيرون مىآورد و آنچه را پنهان مىداريد و آنچه را آشكار مىكنيد، مىداند.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
26خداى يكتا كه معبودى جز او نيست، پروردگار عرش بزرگ است.
قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ
27[سليمان به هدهد] گفت: به زودى [درباره ادعايت] تأمل و بررسى مىكنم كه آيا راست گفتهاى يا از دروغگويانى،
اذْهَبْ بِكِتابِي هٰذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ
28اين نامه مرا ببر و به سوى آنان بيفكن، سپس به دور از ديدگان آنان خود را كنارى بگير و بنگر چه پاسخىمىدهند؟
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ
29[ملكه سبا پس از آگاهى از مضمون نامه] گفت: اى سران و اشراف! همانا نامهاى نيكو و با ارزشى به سوى من افكندهاند،
إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ
30يقينا اين نامه از سوى سليمان است و سرآغازش به نام خداى رحمان و رحيم است، و
أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ
31[مضمونش اين است كه] بر من برترى مجوييد و همه با حالت تسليم نزد من آييد.
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ
32گفت: اى سران و اشراف! در كارم به من نظر دهيد تا شما نزد من حضور داشتيد، من [بدون شما] فيصله دهنده كارى نبودهام.
قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ
33گفتند: ما داراى قدرت و مالك وسايل رزمى سختى هستيم، پس بنگر چه فرمان مىدهى؟
قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذٰلِكَ يَفْعَلُونَ
34گفت: همانا پادشاهان هنگامى كه [با ابزار، ادوات جنگى و سپاهى رزمى] وارد شهرى مىشوند، آن را تباه مىكنند و عزيزان اهلش را به ذلت و خوارى مىنشانند و [آنان] همواره چنين مىكنند!
وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ
35من به سوى آنان هديهاى [قابل توجه] مىفرستم، پس با تأمل مىنگرم كه فرستادگان با چه پاسخى بر مىگردند؟
فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ
36هنگامى كه [فرستاده ملكه سبا] نزد سليمان آمد، [سليمان] گفت: آيا مرا با مالى [اندك و ناچيز] يارى مىدهيد؟ آنچه خدا [از نبوت و حكومت و ثروت] به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده [هديه شما براى من شادى آور نيست]، اين شماييد كه با هديه خود شادمانى مىكنيد،
ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ
37به سوى آنان بازگرد كه ما حتما با سپاهيانى به سوى آنان خواهيم آمد كه قدرت رويارويى با آن را ندارند، و آنان را در حالى كه [در آن منطقه] حقير و بىارزش شدهاند با خوارى و ذلت از آنجا بيرون مىكنيم.
قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ
38[سليمان] گفت: اى سران و اشراف! كدام يك از شما تخت او را پيش از آنكه همگى به حالت تسليم نزد من آيند، برايم مىآورد؟
قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ
39يكى از جنيان كاردان و تيزهوش گفت: من آن را پيش از آنكه از مسند خود برخيزى نزد تو مىآورم، و من بر اين [كار] توانا و امينم،
قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هٰذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ
40كسى كه دانشى از كتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت: من آن را پيش از آنكه پلك ديدهات به هم بخورد، نزد تو مىآورم. [و آن را در همان لحظه آورد]. پس هنگامى كه سليمان تخت را نزد خود پابرجا ديد، گفت: اين از فضل و احسان پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس گزارم يا بندهاى ناسپاسم؟ و هر كس كه سپاس گزارى كند به سود خود سپاس گزارى مىكند و هر كس ناسپاسى ورزد [زيانى به خدا نمىرساند]؛ زيرا پروردگارم بىنياز و كريم است.
قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ
41گفت: تختش را [با تغيير دادن در زينت و آرايش] برايش ناشناس كنيد تا ببينيم آيا [به شناخت آن] راه مىيابد، يا از كسانى است كه راه نمىيابند؟
فَلَمَّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ
42پس زمانى كه [ملكه سبا] آمد، گفتند: آيا تخت تو نيز اينگونه است؟ گفت: گويا اين همان است!! و ما را پيش از اين [به حقانيت و قدرت سليمان] آگاه كردند و [همان زمان] تسليم شديم؛
وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ
43چيزى را كه [ملكه سبا] به جاى خدا مىپرستيد او را [از تسليم شدن به حق] بازداشته بود؛ زيرا او از گروه كافران بود [و در ميان آنان رشد كرده بود و به روش و رفتار آنان خو گرفته بود.]
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ
44به او گفتند: بهحياط قصر درآى. هنگامى كه آن را ديد، پنداشت آبى فراوان [چون درياچه] است، پس دامن جامه از دو ساق پايش بالا زد [كه به خيال خود وارد آب شود]، سليمان گفت: اين محوطهاى است صاف و هموار از شيشه [نه از آب]. [ملكه سبا] گفت: پروردگارا! قطعا من به خود ستم كردم، اينك همراه سليمان، تسليم [فرمانها و احكام] خدا پروردگار جهانيان شدم.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِليٰ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِيقانِ يَخْتَصِمُونَ
45همانا به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم كه: خدا را بپرستيد. پس ناگهان آنان دو گروه [مؤمن و كافر] شدند كه با يكديگر نزاع و دشمنىمىكردند.
قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
46گفت: اى قوم من! چرا بر عذاب و هلاكت پيش از توبه و ايمان شتاب مىكنيد؟! چرا از خدا درخواست آمرزش نمىكنيد تا مورد رحمت قرار گيريد؟!
قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ
47گفتند: ما به تو و همراهانت فال بد زدهايم [و شما را سبب بروز اين همه مشكلات و بدبختى خود مىدانيم]. گفت: سبب بروز مشكلات و بدبختى شما [طغيان و گناهان شماست كه عكس العملش] نزد خداست، [ربطى به ما ندارد] بلكه شما گروهى هستيد كه [به مشكلات و مصايب] امتحان مىشويد [شايد به اين سبب توبه كنيد و مؤمن شويد.]
وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ
48در آن شهر نه نفر از اشراف و سران بودند كه در آن فساد مىكردند و اصلاح گر نبودند،
قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ
49[آنان به يكديگر] گفتند: هم قسم شويد كه حتما به صالح و خانوادهاش شبيخون مىزنيم [تا همه را نابود كنيم]، آن گاه به خونخواهش بگوييم: ما زمان هلاك شدن خانوادهاش حضور نداشتيم و يقينا راستگوييم.
وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ
50آنان نيرنگ مهمى به كار گرفتند و ما هم در حالى كه بىخبر بودند [با كيفر بسيار سختى] نيرنگ آنان را از بين برديم.
فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ
51پس با تأمل بنگر كه سرانجام نيرنگشان چگونه بود؟ كه ما آنان و قومشان را همگى درهم كوبيديم و هلاك كرديم.
فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
52اين خانههاى آنان است كه به سبب ستمشان [از سكنه] خالى مانده. بىترديد در اين سرگذشت براى گروهى كه معرفت و شناخت دارند، عبرتى بزرگ وجود دارد،
وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ
53و آنان را كه ايمان آوردند و همواره پرهيزكارى مىكردند، نجات داديم.
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ
54و لوط را [ياد كن] هنگامى كه به قومش گفت: آيا اين عمل بسيار زشت را در حالى كه [وقت انجام دادنش با بىشرمى كامل به هم] نگاه مىكنيد، مرتكب مىشويد؟!
أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ
55آيا شما از روى ميل و شهوت به جاى زنان با مردان آميزش مىكنيد؟ [شما براى اين كار زشت دليل و برهانى نداريد] بلكه شما گروهى نادان هستيد.
فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ
56پس جواب قومش جز اين نبود كه گفتند: خاندان لوط را از شهرتان بيرون كنيد؛ زيرا آنان مردمانىاند كه همواره خواهان پاكىاند.
فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِينَ
57پس او و خانوادهاش را نجاتداديم مگر همسرش را كه مقدر كرده بوديم در باقى ماندگان [در شهر براى هلاكت بماند.]
وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ
58و بارانى از [سنگ گل] بر آنان بارانديم، پس چه بد بود باران بيم داده شدگان.
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَليٰ عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفيٰ آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ
59بگو: همه ستايشها ويژه خداست، و درود بر آن بندگانش كه آنان را برگزيده است. آيا خدا بهتر است يا آنچه شريك او قرار مىدهند؟
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ
60[آيا آن شريكان انتخابى شما بهتراند] يا آنكه آسمانها و زمين را آفريد، و براى شما از آسمان آبى نازل كرد كه به وسيله آن باغهايى خرم و باطراوت رويانديم، كه روياندن درختانش در قدرت شما نيست؛ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟ نه نيست]، بلكه آنان مردمى منحرفاند [كه براى او شريك مىگيرند.]
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِيَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ
61[آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند] يا آنكه زمين را [براى موجودات در آن] آرام و قرارگاه ساخت و در شكافهايش نهرهايى پديد آورد، و براى آن كوههايى استوار قرار داد [تا زير پاى اهلش نلرزد]، و ميان دو دريا [ى شيرين و شور] مانع و حايلى قرار داد [كه با هم مخلوط نشوند]؛ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد]؟! [نه، نيست] بلكه بيشترشان اهل معرفت و دانش نيستند.
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ
62[آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند] يا آنكه وقتى درماندهاى او را بخواند اجابت مىكند و آسيب و گرفتاريش را دفع مىنمايد، و شما را جانشينان [ديگران در روى] زمين قرار مىدهد؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟!] اندكى متذكر و هوشيار مىشوند.
أَمَّنْ يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَي اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ
63[آيا آن شريكان انتخابى شما بهتراند] يا آنكه شما را در تاريكىهاى خشكى و دريا [به وسيله ستارگان و ديگر نشانهها] راهنمايى مىكند؟! و كيست كه پيشاپيش [باران] رحمتش بادها را مژدهرسان مىفرستد؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟!] خدا برتر است از آنچه براى او شريك قرار مىدهند.
أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ
64[آيا آن شريكان انتخابى شما بهتراند] يا آنكه مخلوقات را مىآفريند، آن گاه آنان را [پس از مرگشان] بازمىگرداند؟! و كيست آنكه از آسمان و زمين شما را روزى مىدهد؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟] بگو: اگر راستگوييد دليل خود را بياوريد.
قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ
65بگو: در آسمانها و زمين هيچ كس جز خدا غيب نمىداند، و آنان آگاهى ندارند چه زمانى برانگيخته مىشوند؟
بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ
66بلكه دانش و آگاهى آنان نسبت به آخرت [به خاطر هزينه كردن عمرشان در امور مادى] به پايان رسيده، بلكه درباره آخرت در ترديدند، بلكه اينان از [فهم] آن كوردلاند،
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَ إِذا كُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ
67و كافران گفتند: آيا زمانى كه ما و پدرانمان خاك شديم به راستى ما را از آن [زنده] بيرون مىآورند؟
لَقَدْ وُعِدْنا هٰذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هٰذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ
68همانا پيش از اين [زنده بيرون آمدن از خاك را] به ما و پدرانمان وعده دادهاند، ولى اين مطلب جز افسانه خرافى پيشينيان نيست!
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ
69بگو: در زمين بگرديد پس با تأمل بنگريد كه سرانجام گنهكاران چگونه بود؟
وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ
70و بر آنان [كه با حق دشمنى مىكنند] اندوه مخور و از نيرنگى كه همواره به كار مىگيرند، دلتنگ مباش.
وَ يَقُولُونَ مَتيٰ هٰذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ
71و مىگويند: اگر راستگوييد اين وعده [عذاب] كى خواهد بود؟
قُلْ عَسيٰ أَنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ
72بگو: اميد است بخشى از آن عذابى كه رسيدنش را با شتاب مىخواهيد، دنبال شما باشد،
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ
73و يقينا پروردگارت بر مردم داراى فضلى بزرگ است، ولى بيشترشان سپاس نمىگزارند،
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ
74و به راستى پروردگارت آنچه را سينههايشان پنهان مىدارد و آنچه را آشكار مىكند مىداند،
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ
75هيچ پوشيده و پنهانى در آسمان و زمين وجود ندارد مگر آنكه در كتابى روشن [چون لوح محفوظ] است.
إِنَّ هٰذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَليٰ بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ
76بىترديد اين قرآن بيشتر آنچه را بنىاسرائيل [از روى جهالت] در آن اختلاف دارند، براى آنان بيان مىكند،
وَ إِنَّهُ لَهُديً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ
77و يقينا قرآن براى مؤمنان، سراسر هدايت و رحمت است.
إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ
78قطعا پروردگارت [روز قيامت] به حكم خود ميان بنىاسرائيل [در آنچه از امور دينى و معنوى اختلاف دارند] داورى مىكند؛ و او تواناى شكستناپذير و داناست.
فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ إِنَّكَ عَلَي الْحَقِّ الْمُبِينِ
79پس بر خدا توكل كن؛ زيرا تو [متكى بر آيين] حق آشكارى.
إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتيٰ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ
80بىترديد تو نمىتوانى [دعوتت را] به مردگان بشنوانى، و نيز نمىتوانى آن را به كران كه پشتكنان روى برمىگردانند بشنوانى،
وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ
81و تو هدايتكننده كوردلان از گمراهىشان نيستى، و نمىتوانى [دعوتت را] جز به آنان كه به آيات ما ايمان مىآورند و تسليم [فرمانها و احكام] خدا هستند، بشنوانى.
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ
82و هنگامى كه [در اوقات پايانى دنيا] وعده عذاب ما بر آنان حتمى و لازم شود، جنبندهاى را از زمين براى آنان بيرون مىآوريم كه با آنان سخن مىگويد [تا به آيات ما وآخرت واصول آن يقين كنند]؛ زيرا مردم پيش از اين به آيات ما يقين نداشتند.
وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ
83و [ياد كن] روزى را كه از هر امتى گروهى از آنان را كه آيات ما را تكذيب مىكنند، محشور مىكنيم و آنان را [از حركت] باز مىدارند [تا گروههاى ديگر به آنان ملحق شوند،]
حَتَّي إِذا جاءُو قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتِي وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
84تا وقتى كه [به محل حساب] آيند، [خدا] مىگويد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد در حالى كه هيچ احاطه علمى به آنها نداشتيد؟ يا شما [غير از تكذيب آيات] چه كارها [ى ديگرى] انجام مىداديد؟
وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ
85و به سبب ستمى كه [به آيات ما] روا داشتند، عذاب ما بر آنان حتمى و لازم مىشود، پس [براى معذور نشان دادن خود] سخن نمىگويند.
أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
86آيا ندانستهاند كه ما شب را قرار دادهايم تا در آن بيارامند، و روز را روشن نمودهايم [تا در آن به تلاش اقتصادى برخيزند؟] به راستى در اين امور براى مردمى كه ايمان مىآورند، نشانههايى [بر توحيد، ربوبيت و قدرت خدا] است.
وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِينَ
87و [ياد كن] روزى را كه در صور مىدمند، پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است دچار هراس شود، مگر كسى كه خدا بخواهد؛ و همه خوار و فروتن به پيشگاه او آيند،
وَ تَرَي الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِما تَفْعَلُونَ
88و كوهها را مىبينى [و] آنها را [در جاى خود] بىحركت مىپندارى، در حالى كه آنها مانند ابر گذر مىكنند. آفرينش خداست كه [آفرينش] هر چيزى را محكم و استوار كرده است؛ يقينا او به آنچه انجام مىدهيد، آگاه است.
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ
89آنان كه كارهاى خير و نيك [به آخرت] بياورند، پاداشى بهتر از آن دارند، و آنان در آن روز از هول و هراسى بزرگ ايمناند،
وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
90و آنان كه كارهاى بد و زشت بياورند به رو در آتش افكنده مىشوند؛ [و به آنان گويند:] آيا جز آنچه انجام داديد پاداشتان دادهاند؟
إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَها وَ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ
91من فقط فرمان يافتهام كه پروردگار اين شهر را كه آن را بسيار محترم شمرده و همه چيز در سيطره مالكيت و فرمانروايى اوست بپرستم، و فرمان يافتهام كه از تسليمشدگان [فرمانها و احكام او] باشم،
وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَديٰ فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِينَ
92و اينكه قرآن را بخوانم؛ پس هر كه راه يابد فقط به سود خود راه يافته است، و هر كه گمراه شود [آثار شوم گمراهى فقط متوجه خود اوست] پس [به مردم] بگو: من فقط از بيمدهندگانم،
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آياتِهِ فَتَعْرِفُونَها وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
93و بگو: همه ستايشها ويژه خداست؛ به زودى نشانههاى خود را [كه شكست شما و گرفتارىهاى سخت دنيايى و مرگ و عذاب آخرت است] به شما [مشركان و كافران] نشان خواهد داد، پس آنها را [به خوبى] خواهيد شناخت. و پروردگارت از آنچه انجام مىدهيد، بىخبر نيست.