قرآن عثمان طه

سوره الکهف

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَليٰ عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً

1

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر؛ حمد مخصوص خدايى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر بنده (برگزيده) اش نازل كرد، و هيچ گونه كژى در آن قرار نداد ...


قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً

2

در حالى كه ثابت و مستقيم و نگاهبان كتابهاى (آسمانى) ديگر است؛ تا (بدكاران را) از عذاب شديد او بترساند؛ و مؤمنانى را كه كارهاى شايسته انجام مى‌دهند، بشارت دهد كه پاداش نيكويى براى آنهاست ...


ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً

3

(همان بهشت برين) كه جاودانه در آن خواهند ماند!


وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً

4

و (نيز) آنها را كه گفتند: «خداوند، فرزندى (براى خود) انتخاب كرده است»، انذار كند.


ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً

5

نه آنها (هرگز) به اين سخن يقين دارند، و نه پدرانشان! سخن بزرگى از دهانشان خارج مى‌شود! آنها فقط دروغ مى‌گويند!


فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَليٰ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً

6

گويى مى‌خواهى بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند!


إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً

7

ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم، تا آنها را بيازماييم كه كدامينشان بهتر عمل مى‌كنند!


وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعِيداً جُرُزاً

8

(ولى) اين زرق و برقها پايدار نيست، و ما (سرانجام) قشر روى زمين را خاك بى گياهى قرار مى‌دهيم!


أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً

9

آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟!


إِذْ أَوَي الْفِتْيَةُ إِلَي الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً

10

زمانى را به خاطر بياور كه آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا كن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز!»


فَضَرَبْنا عَلَي آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً

11

ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زديم، و سالها در خواب فرو رفتند.


ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصيٰ لِما لَبِثُوا أَمَداً

12

سپس آنان را برانگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشكار گردد كه) كدام يك از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب كرده‌اند.


نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُديً

13

ما داستان آنان را بحق براى تو بازگو مى‌كنيم؛ آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و ما بر هدايتشان افزوديم.


وَ رَبَطْنا عَليٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً

14

و دلهايشان را محكم ساختيم در آن موقع كه قيام كردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمين است؛ هرگز غير او معبودى را نمى‌خوانيم؛ كه اگر چنين كنيم، سخنى بگزاف گفته‌ايم.


هٰؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَريٰ عَلَي اللَّهِ كَذِباً

15

اين قوم ما هستند كه معبودهايى جز خدا انتخاب كرده‌اند؛ چرا دليل آشكارى (بر اين كار) نمى‌آورند؟! و چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ ببندد؟!»


وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَي الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً

16

و (به آنها گفتيم:) هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مى‌پرستند كناره‌گيرى كرديد، به غار پناه بريد؛ كه پروردگارتان (سايه) رحمتش را بر شما مى‌گستراند؛ و در اين امر، آرامشى براى شما فراهم مى‌سازد!


وَ تَرَي الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذٰلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً

17

و (اگر در آنجا بودى) خورشيد را مى‌ديدى كه به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمايل مى‌گردد؛ و به هنگام غروب، به سمت چپ؛ و آنها در محل وسيعى از آن (غار) قرار داشتند؛ اين از آيات خداست! هر كس را خدا هدايت كند، هدايت يافته واقعى اوست؛ و هر كس را گمراه نمايد، هرگز ولى و راهنمايى براى او نخواهى يافت!


وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً

18

و (اگر به آنها نگاه مى‌كردى) مى‌پنداشتى بيدارند؛ در حالى كه در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ ميگردانديم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانى مى‌كرد). اگر نگاهشان مى‌كردى، از آنان مى‌گريختى؛ و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مى‌شد!


وَ كَذٰلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَي الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكيٰ طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً

19

اين گونه آنها را (از خواب) برانگيختيم تا از يكديگر سؤال كنند؛ يكى از آنها گفت: «چه مدت خوابيديد؟!» گفتند: «يك روز، يا بخشى از يك روز!» (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقيقا بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است! اكنون يك نفر از خودتان را با اين سكه‌اى كه داريد به شهر بفرستيد، تا بنگرد كدام يك از آنها غذاى پاكيزه‌ترى دارند، و مقدارى از آن براى روزى شما بياورد. اما بايد دقت كند، و هيچ كس را از وضع شما آگاه نسازد ...


إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً

20

چرا كه اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مى‌كنند؛ يا شما را به آيين خويش بازمى‌گردانند؛ و در آن صورت، هرگز روى رستگارى را نخواهيد ديد!»


وَ كَذٰلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَليٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً

21

و اينچنين مردم را متوجه حال آنها كرديم، تا بدانند كه وعده خداوند (در مورد رستاخيز) حق است؛ و در پايان جهان و قيام قيامت شكى نيست! در آن هنگام كه ميان خود درباره كار خويش نزاع داشتند، گروهى مى‌گفتند: «بنايى بر آنان بسازيد (تا براى هميشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگوييد كه) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولى آنها كه از رازشان آگاهى يافتند (و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند) گفتند: «ما مسجدى در كنار (مدفن) آنها مى‌سازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)»


سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلَّا مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً

22

گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، كه چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهى مى‌گويند: «پنچ نفر بودند، كه ششمين آنها سگشان بود.»- همه اينها سخنانى بى‌دليل است- و گروهى مى‌گويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه كمى، تعداد آنها را نمى‌دانند. پس درباره آنان جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ كس درباره آنها سؤال مكن!


وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذٰلِكَ غَداً

23

و هرگز در مورد كارى نگو: «من فردا آن را انجام مى‌دهم» ...


إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسيٰ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هٰذا رَشَداً

24

مگر اينكه خدا بخواهد! و هر گاه فراموش كردى، (جبران كن) و پروردگارت را به خاطر بياور؛ و بگو: «اميدوارم كه پروردگارم مرا به راهى روشنتر از اين هدايت كند!»


وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً

25

آنها در غارشان سيصد سال درنگ كردند، و نه سال (نيز) بر آن افزودند.


قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً

26

بگو: «خداوند از مدت توقفشان آگاهتر است؛ غيب آسمانها و زمين از آن اوست! راستى چه بينا و شنواست! آنها هيچ ولى و سرپرستى جز او ندارند! و او هيچ كس را در حكم خود شركت نمى‌دهد!»


وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً

27

آنچه را از كتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت كن! هيچ چيز سخنان او را دگرگون نمى‌سازد؛ و هرگز پناهگاهى جز او نمى‌يابى!


وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً

28

با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى‌خوانند، و تنها رضاى او را مى‌طلبند! و هرگز بخاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير! و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن! همانها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان افراطى است.


وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً

29

بگو: «اين حق است از سوى پروردگارتان! هر كس مى‌خواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر كس ميخواهد كافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده كرديم كه سراپرده‌اش آنان را از هر سو احاطه كرده است! و اگر تقاضاى آب كنند، آبى براى آنان مياورند كه همچون فلز گداخته صورتها را بريان مى‌كند! چه بد نوشيدنى، و چه بد محل اجتماعى است!


إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً

30

مسلما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، ما پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهيم كرد!


أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَي الْأَرائِكِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً

31

آنها كسانى هستند كه بهشت جاودان براى آنان است؛ باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختان و قصرهايش جارى است؛ در آنجا با دستبندهايى از طلا آراسته مى‌شوند؛ و لباسهايى (فاخر) به رنگ سبز، از حرير نازك و ضخيم، دربر مى‌كنند؛ در حالى كه بر تختها تكيه كرده‌اند. چه پاداش خوبى، و چه جمع نيكويى!


وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً

32

(اى پيامبر!) براى آنان مثالى بزن: آن دو مرد، كه براى يكى از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار داديم؛ و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشانديم؛ و در ميانشان زراعت پر بركتى قرار داديم.


كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً

33

هر دو باغ، ميوه آورده بود، (ميوه‌هاى فراوان،) و چيزى فروگذار نكرده بود؛ و ميان آن دو، نهر بزرگى جارى ساخته بوديم.


وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً

34

صاحب اين باغ، درآمد فراوانى داشت؛ به همين جهت، به دوستش- در حالى كه با او گفتگو مى‌كرد- چنين گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نيرومندترم!»


وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً

35

و در حالى كه نسبت به خود ستمكار بود، در باغ خويش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمى‌كنم هرگز اين باغ نابود شود!


وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِليٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً

36

و باور نمى‌كنم قيامت برپا گردد! و اگر به سوى پروردگارم بازگردانده شوم (و قيامتى در كار باشد)، جايگاهى بهتر از اين جا خواهم يافت!»


قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً

37

دوست (با ايمان) وى- در حالى كه با او گفتگو مى‌كرد- گفت: «آيا به خدايى كه تو را از خاك، و سپس از نطفه آفريد، و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد، كافر شدى؟!


لٰكِنَّ هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً

38

ولى من كسى هستم كه «الله» پروردگار من است؛ و هيچ كس را شريك پروردگارم قرار نمى‌دهم!


وَ لَوْلا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً

39

چرا هنگامى كه وارد باغت شدى، نگفتى اين نعمتى است كه خدا خواسته است؟! قوت (و نيرويى) جز از ناحيه خدا نيست! و اگر مى‌بينى من از نظر مال و فرزند از تو كمترم (مطلب مهمى نيست)!


فَعَسيٰ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً

40

شايد پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد؛ و مجازات حساب شده‌اى از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونه‌اى كه آن را به زمين بى‌گياه لغزنده‌اى مبدل كند!


أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً

41

و يا آب آن در اعمال زمين فرو رود، آن گونه كه هرگز نتوانى آن را به دست آورى!»


وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَليٰ ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَليٰ عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً

42

(به هر حال عذاب الهى فرا رسيد،) و تمام ميوه‌هاى آن نابود شد؛ و او بخاطر هزينه هايى كه در آن صرف كرده بود، پيوسته دستهاى خود را به هم مى‌ماليد- در حالى كه تمام باغ بر داربستهايش فرو ريخته بود- و مى‌گفت: «اى كاش كسى را همتاى پروردگارم قرار نداده بودم!»


وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً

43

و گروهى نداشت كه او را در برابر (عذاب) خداوند يارى دهند؛ و از خودش (نيز) نمى‌توانست يارى گيرد.


هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً

44

در آنجا ثابت شد كه ولايت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست كه برترين ثواب، و بهترين عاقبت را (براى مطيعان) دارد!


وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللَّهُ عَليٰ كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً

45

(اى پيامبر!) زندگى دنيا را براى آنان به آبى تشبيه كن كه از آسمان فرو مى‌فرستيم؛ و بوسيله آن، گياهان زمين (سرسبز مى‌شود و) در هم فروميرود. اما بعد از مدتى مى‌خشكد؛ و بادها آن را به هر سو پراكنده مى‌كند؛ و خداوند بر همه چيز تواناست!


الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً

46

مال و فرزند، زينت زندگى دنياست؛ و باقيات صالحات [ارزشهاى پايدار و شايسته‌] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميدبخش‌تر است!


وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَي الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً

47

و روزى را به خاطر بياور كه كوه‌ها را به حركت درآوريم؛ و زمين را آشكار (و مسطح) مى‌بينى؛ و همه آنان [انسانها] را برمى‌انگيزيم، و احدى از ايشان را فروگذار نخواهيم كرد!


وَ عُرِضُوا عَليٰ رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً

48

آنها همه در يك صف به (پيشگاه) پروردگارت عرضه مى‌شوند؛ (و به آنان گفته مى‌شود:) همگى نزد ما آمديد، همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم! اما شما گمان مى‌كرديد ما هرگز موعدى برايتان قرار نخواهيم داد!


وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَي الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهٰذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً

49

و كتاب [كتابى كه نامه اعمال همه انسانهاست‌] در آن جا گذارده مى‌شود، پس گنهكاران را مى‌بينى كه از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند؛ و مى‌گويند: «اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرونگذاشته مگر اينكه آن را به شمار آورده است؟! و (اين در حالى است كه) همه اعمال خود را حاضر مى‌بينند؛ و پروردگارت به هيچ كس ستم نمى‌كند.


وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً

50

به ياد آريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» آنها همگى سجده كردند جز ابليس- كه از جن بود- و از فرمان پروردگارش بيرون شد آيا (با اين حال،) او و فرزندانش را به جاى من اولياى خود انتخاب مى‌كنيد، در حالى كه آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبردارى از شيطان و فرزندانش به جاى اطاعت خدا،) چه جايگزينى بدى است براى ستمكاران!


ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً

51

من هرگز آنها [ابليس و فرزندانش‌] را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين، و نه به هنگام آفرينش خودشان، حاضر نساختم! و من هيچ گاه گمراه‌كنندگان را دستيار خود قرار نمى‌دهم!


وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً

52

به خاطر بياوريد روزى را كه (خداوند) مى‌گويد: «همتايانى را كه براى من مى‌پنداشتيد، بخوانيد (تا به كمك شما بشتابند!)» ولى هر چه آنها را مى‌خوانند، جوابشان نمى‌دهند؛ و در ميان اين دو گروه، كانون هلاكتى قرار داده‌ايم!


وَ رَأَي الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً

53

و گنهكاران، آتش (دوزخ) را مى‌بينند؛ و يقين مى‌كنند كه با آن درمى‌آميزند، و هيچ گونه راه گريزى از آن نخواهند يافت.


وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هٰذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً

54

و در اين قرآن، از هر گونه مثلى براى مردم بيان كرده‌ايم؛ ولى انسان بيش از هر چيز، به مجادله مى‌پردازد!


وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُديٰ وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً

55

و چيزى مردم را بازنداشت از اينكه- وقتى هدايت به سراغشان آمد- ايمان بياورند و از پروردگارشان طلب آمرزش كنند، جز اينكه (خيره‌سرى كردند؛ گويى مى‌خواستند) سرنوشت پيشينيان براى آنان بيايد، يا عذاب (الهى) در برابرشان قرار گيرد!


وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ يُجادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً

56

ما پيامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار كننده، نمى‌فرستيم؛ اما كافران همواره مجادله به باطل مى‌كنند، تا (به گمان خود،) حق را بوسيله آن از ميان بردارند! و آيات ما، و مجازاتهايى را كه به آنان وعده داده شده است، به باد مسخره گرفتند!


وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَليٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَي الْهُديٰ فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً

57

چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه آيات پروردگارش به او تذكر داده شده، و از آن روى گرداند، و آنچه را با دستهاى خود پيش فرستاد فراموش كرد؟! ما بر دلهاى اينها پرده‌هايى افكنده‌ايم تا نفهمند؛ و در گوشهايشان سنگينى قرار داده‌ايم (تا صداى حق را نشنوند)! و از اين رو اگر آنها را به سوى هدايت بخوانى، هرگز هدايت نمى‌شوند!


وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤاخِذُهُمْ بِما كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً

58

و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر مى‌خواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات كند، عذاب را هر چه زودتر براى آنها مى‌فرستاد؛ ولى براى آنان موعدى است كه هرگز از آن راه فرارى نخواهند داشت!


وَ تِلْكَ الْقُريٰ أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً

59

اين شهرها و آباديهايى است كه ما آنها را هنگامى كه ستم كردند هلاك نموديم؛ و براى هلاكتشان موعدى قرار داديم! (آنها ويرانه‌هايش را با چشم مى‌بينند، و عبرت نمى‌گيرند!)


وَ إِذْ قالَ مُوسيٰ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّي أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً

60

به خاطر بياور هنگامى را كه موسى به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمى‌دارم تا به محل تلاقى دو دريا برسم؛ هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم!


فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً

61

(ولى) هنگامى كه به محل تلاقى آن دو دريا رسيدند، ماهى خود را (كه براى تغذيه همراه داشتند) فراموش كردند؛ و ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت (و روان شد).


فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هٰذا نَصَباً

62

هنگامى كه از آن جا گذشتند، (موسى) به يار همسفرش گفت: «غذاى ما را بياور، كه سخت از اين سفر خسته شده‌ايم!»


قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَي الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً

63

گفت: «به خاطر دارى هنگامى كه ما (براى استراحت) به كنار آن صخره پناه برديم، من (در آن جا) فراموش كردم جريان ماهى را بازگو كنم- و فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد- و ماهى بطرز شگفت‌آورى راه خود را در دريا پيش گرفت!»


قالَ ذٰلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَليٰ آثارِهِما قَصَصاً

64

(موسى) گفت: «آن همان بود كه ما مى‌خواستيم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالى كه پى‌جويى مى‌كردند.


فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً

65

(در آن جا) بنده‌اى از بندگان ما را يافتند كه رحمت (و موهبت عظيمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم.


قالَ لَهُ مُوسيٰ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَليٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً

66

موسى به او گفت: «آيا از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده و مايه رشد و صلاح است، به من بياموزى؟»


قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً

67

گفت: «تو هرگز نمى‌توانى با من شكيبايى كنى!


وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَليٰ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً

68

و چگونه مى‌توانى در برابر چيزى كه از رموزش آگاه نيستى شكيبا باشى؟!


قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً

69

(موسى) گفت: «به خواست خدا مرا شكيبا خواهى يافت؛ و در هيچ كارى مخالفت فرمان تو نخواهم كرد!»


قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّي أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً

70

(خضر) گفت: «پس اگر مى‌خواهى بدنبال من بيايى، از هيچ چيز مپرس تا خودم (به موقع) آن را براى تو بازگو كنم.»


فَانْطَلَقا حَتَّي إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً

71

آن دو به راه افتادند؛ تا آن كه سوار كشتى شدند، (خضر) كشتى را سوراخ كرد. (موسى) گفت: «آيا آن را سوراخ كردى كه اهلش را غرق كنى؟! راستى كه چه كار بدى انجام دادى!»


قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً

72

گفت: «آيا نگفتم تو هرگز نمى‌توانى با من شكيبايى كنى؟!»


قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً

73

(موسى) گفت: «مرا بخاطر اين فراموشكاريم مؤاخذه مكن و از اين كارم بر من سخت مگير!»


فَانْطَلَقا حَتَّي إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً

74

باز به راه خود ادامه دادند، تا اينكه نوجوانى را ديدند؛ و او آن نوجوان را كشت. (موسى) گفت: «آيا انسان پاكى را، بى آنكه قتلى كرده باشد، كشتى؟! براستى كار زشتى انجام دادى!»


قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً

75

(باز آن مرد عالم) گفت: «آيا به تو نگفتم كه تو هرگز نمى‌توانى با من صبر كنى؟!»


قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً

76

(موسى) گفت: «بعد از اين اگر درباره چيزى از تو سؤال كردم، ديگر با من همراهى نكن؛ (زيرا) از سوى من معذور خواهى بود!»


فَانْطَلَقا حَتَّي إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً

77

باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قريه‌اى رسيدند؛ از آنان خواستند كه به ايشان غذا دهند؛ ولى آنان از مهمان كردنشان خوددارى نمودند؛ (با اين حال) در آن جا ديوارى يافتند كه مى‌خواست فروريزد؛ و (آن مرد عالم) آن را برپا داشت. (موسى) گفت: « (لا اقل) مى‌خواستى در مقابل اين كار مزدى بگيرى!»


قالَ هٰذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً

78

او گفت: «اينك زمان جدايى من و تو فرا رسيده؛ اما بزودى راز آنچه را كه نتوانستى در برابر آن صبر كنى، به تو خبر مى‌دهم.


أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً

79

اما آن كشتى مال گروهى از مستمندان بود كه با آن در دريا كار مى‌كردند؛ و من خواستم آن را معيوب كنم؛ (چرا كه) پشت سرشان پادشاهى (ستمگر) بود كه هر كشتى (سالمى) را بزور ميگرفت!


وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً

80

و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ايمان بودند؛ و بيم داشتيم كه آنان را به طغيان و كفر وادارد!


فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً

81

از اين رو، خواستيم كه پروردگارشان به جاى او، فرزندى پاكتر و بامحبت‌تر به آن دو بدهد!


وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذٰلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً

82

و اما آن ديوار، از آن دو نوجوان يتيم در آن شهر بود؛ و زير آن، گنجى متعلق به آن دو وجود داشت؛ و پدرشان مرد صالحى بود؛ و پروردگار تو مى‌خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج كنند؛ اين رحمتى از پروردگارت بود؛ و من آن (كارها) را خودسرانه انجام ندادم؛ اين بود راز كارهايى كه نتوانستى در برابر آنها شكيبايى به خرج دهى!»


وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً

83

و از تو درباره «ذو القرنين» مى‌پرسند؛ بگو: «بزودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو خواهم كرد.»


إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً

84

ما به او در روى زمين، قدرت و حكومت داديم؛ و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم.


فَأَتْبَعَ سَبَباً

85

او از اين اسباب، (پيروى و استفاده) كرد ...


حَتَّي إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً

86

تا به غروبگاه آفتاب رسيد؛ (در آن جا) احساس كرد (و در نظرش مجسم شد) كه خورشيد در چشمه تيره و گل‌آلودى فرو مى‌رود؛ و در آن جا قومى را يافت؛ گفتيم: «اى ذو القرنين! آيا مى‌خواهى (آنان) را مجازات كنى، و يا روش نيكويى در مورد آنها انتخاب نمايى؟»


قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِليٰ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً

87

گفت: «اما كسى را كه ستم كرده است، مجازات خواهيم كرد؛ سپس به سوى پروردگارش بازمى‌گردد، و خدا او را مجازات شديدى خواهد كرد!


وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنيٰ وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً

88

و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكوتر خواهد داشت؛ و ما دستور آسانى به او خواهيم داد.»


ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً

89

سپس (بار ديگر) از اسبابى (كه در اختيار داشت) بهره گرفت ...


حَتَّي إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَليٰ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً

90

تا به خاستگاه خورشيد رسيد؛ (در آن جا) ديد خورشيد بر جمعيتى طلوع مى‌كند كه در برابر (تابش) آفتاب، پوششى براى آنها قرار نداده بوديم (و هيچ گونه سايبانى نداشتند).


كَذٰلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً

91

(آرى) اينچنين بود (كار ذو القرنين)! و ما بخوبى از امكاناتى كه نزد او بود آگاه بوديم!


ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً

92

(باز) از اسباب مهمى (كه در اختيار داشت) استفاده كرد ...


حَتَّي إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً

93

(و هم چنان به راه خود ادامه داد) تا به ميان دو كوه رسيد؛ و در كنار آن دو (كوه) قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمى‌فهميدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود)!


قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَليٰ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا

94

(آن گروه به او) گفتند: «اى ذو القرنين يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مى‌كنند؛ آيا ممكن است ما هزينه‌اى براى تو قرار دهيم، كه ميان ما و آنها سدى ايجاد كنى؟!»


قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً

95

(ذو القرنين) گفت: «آنچه پروردگارم در اختيار من گذارده، بهتر است (از آنچه شما پيشنهاد مى‌كنيد)! مرا با نيرويى يارى دهيد، تا ميان شما و آنها سد محكمى قرار دهم!


آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّي إِذا ساويٰ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّي إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً

96

قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد (و آنها را روى هم بچينيد)!» تا وقتى كه كاملا ميان دو كوه را پوشانيد، گفت: « (در اطراف آن آتش بيفروزيد، و) در آن بدميد!» (آنها دميدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد، و گفت: « (اكنون) مس مذاب برايم بياوريد تا بر روى آن بريزم!»


فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً

97

(سرانجام چنان سد نيرومندى ساخت) كه آنها [طايفه يأجوج و مأجوج‌] قادر نبودند از آن بالا روند؛ و نمى‌توانستند نقبى در آن ايجاد كنند.


قالَ هٰذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا

98

(آن گاه) گفت: «اين از رحمت پروردگار من است! اما هنگامى كه وعده پروردگارم فرا رسد، آن را در هم مى‌كوبد؛ و وعده پروردگارم حق است!»


وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً

99

و در آن روز (كه جهان پايان مى‌گيرد)، ما آنان را چنان رها مى‌كنيم كه درهم موج مى‌زنند؛ و در صور [شيپور] دميده مى‌شود؛ و ما همه را جمع مى‌كنيم!


وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً

100

در آن روز، جهنم را بر كافران عرضه مى‌داريم!


الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً

101

همانها كه پرده‌اى چشمانشان را از ياد من پوشانده بود، و قدرت شنوايى نداشتند!


أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلاً

102

آيا كافران پنداشتند مى‌توانند بندگانم را به جاى من اولياى خود انتخاب كنند؟! ما جهنم را براى پذيرايى كافران آماده كرده‌ايم!


قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً

103

بگو: «آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) در كارها، چه كسانى هستند؟


الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً

104

آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده؛ با اين حال، مى‌پندارند كار نيك انجام مى‌دهند!»


أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً

105

آنها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند؛ به همين جهت، اعمالشان حبط و نابود شد! از اين رو روز قيامت، ميزانى براى آنها برپا نخواهيم كرد!


ذٰلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً

106

(آرى،) اين گونه است! كيفرشان دوزخ است، بخاطر آنكه كافر شدند، و آيات من و پيامبرانم را به سخريه گرفتند!


إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً

107

اما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، باغهاى بهشت برين محل پذيرايى آنان خواهد بود.


خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً

108

آنها جاودانه در آن خواهند ماند؛ و هرگز تقاضاى نقل مكان از آن جا نمى‌كنند!


قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً

109

بگو: «اگر درياها براى (نوشتن) كلمات پروردگارم مركب شود، درياها پايان مى‌گيرد. پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان يابد؛ هر چند همانند آن (درياها) را كمك آن قرار دهيم!»


قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحيٰ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً

110

بگو: «من فقط بشرى هستم مثل شما؛ (امتيازم اين است كه) به من وحى مى‌شود كه تنها معبودتان معبود يگانه است؛ پس هر كه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند!


قاری
ترجمه گویا
انصاریان