سوره الکهف
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡكِتَٰبَ وَ لَمۡ يَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَا
1بنام خداى رحمان رحيم؛ حمد خدايى است كه بر بندهاش كتاب نازل فرمود و در آن كتاب انحرافى قرار نداد.
قَيِّمٗا لِّيُنذِرَ بَأۡسٗا شَدِيدٗا مِّن لَّدُنۡهُ وَ يُبَشِّرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا حَسَنٗا
2كتابى كه قائم به مصلحتهاست، تا انذار كند از عذابى شديد كه از جانب خداست، و بشارت دهد به آنان كه اعمال نيك مىكنند كه پاداش نيكى براى آنهاست.
مَّٰكِثِينَ فِيهِ أَبَدٗا
3در آن پاداش جاودانند.
وَ يُنذِرَ ٱلَّذِينَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا
4و انذار كند كسانى را كه گويند خدا براى خود فرزندى اخذ كرده است.
مَّا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٖ وَ لَا لِأٓبَآئِهِمۡ كَبُرَتۡ كَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبٗا
5آنها و پدرانشان به اين گفته علمى ندارند سخن هولناكى است كه از دهانشان خارج مىشود آنها فقط دروغ مىگويند.
فَلَعَلَّكَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَكَ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ إِن لَّمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ أَسَفًا
6شايد تو از پى ايشان از غم اينكه اگر به اين قرآن ايمان نياوردند خودت را هلاك كنى.
إِنَّا جَعَلۡنَا مَا عَلَى ٱلۡأَرۡضِ زِينَةٗ لَّهَا لِنَبۡلُوَهُمۡ أَيُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا
7ما آنچه در زمين هست براى زمين زيور قرار دادهايم تا آنها را امتحان كنيم كه كدامشان در عمل بهتر هستند.
وَ إِنَّا لَجَٰعِلُونَ مَا عَلَيۡهَا صَعِيدٗا جُرُزًا
8و ما آنچه را در روى زمين هست خاك باير (بىعلف) خواهيم كرد.
أَمۡ حَسِبۡتَ أَنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡكَهۡفِ وَ ٱلرَّقِيمِ كَانُواْ مِنۡ ءَايَٰتِنَا عَجَبًا
9آيا گمان مىبرى كه اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟
إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡيَةُ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةٗ وَ هَيِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا
10وقتى كه جوانان به كهف آمدند، گفتند: پروردگار از جانب خودت به ما رحمتى ده و از اين كارمان براى ما نجاتى آماده كن.
فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِي ٱلۡكَهۡفِ سِنِينَ عَدَدٗا
11گوشهاى آنها را در كهف سالهاى معينى از شنيدن صداها مسدود كرديم آنها را به خواب برديم).
ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَيُّ ٱلۡحِزۡبَيۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا
12سپس آنها را بيدار كرديم تا روشن كنيم كدام يك از دو گروه مدت توقفشان را شمرده است.
نَّحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ نَبَأَهُم بِٱلۡحَقِّ إِنَّهُمۡ فِتۡيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَ زِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى
13ما خبر آنها را به حق بر تو حكايت مىكنيم آنها جوانانى بودند كه به پروردگار خويش ايمان آوردند و بر هدايتشان افزوديم.
وَ رَبَطۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ إِذۡ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلۡأَرۡضِ لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗا لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًا
14بر دلهايشان قوت بخشيديم كه (در آن مجمع) برخاسته و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است، جز او هرگز معبودى نخواهيم خواند كه در اين صورت باطل گفتهايم.
هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمُنَا ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّوۡلَا يَأۡتُونَ عَلَيۡهِم بِسُلۡطَٰنِۢ بَيِّنٖ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا
15اين قوم ما سواى او خدايانى گرفتهاند، چرا دليل آشكارى به اين كار نمىآورند كيست ظالمتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد.
وَ إِذِ ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ وَ مَا يَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ يَنشُرۡ لَكُمۡ رَبُّكُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَ يُهَيِّئۡ لَكُم مِّنۡ أَمۡرِكُم مِّرۡفَقٗا
16وقتى كه از قوم خود و از آنچه جز خدا مىپرستند كنار كشيديد در آن كهف مأوى بگيريد تا خدا از رحمت خويش بر شما بگسترد و در كارتان گشايشى پيش آورد.
وَ تَرَى ٱلشَّمۡسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَٰوَرُ عَن كَهۡفِهِمۡ ذَاتَ ٱلۡيَمِينِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقۡرِضُهُمۡ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ وَ هُمۡ فِي فَجۡوَةٖ مِّنۡهُ ذَٰلِكَ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِ وَ مَن يُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ وَلِيّٗا مُّرۡشِدٗا
17آفتاب را مىديدى چون طلوع مىكرد از كهف آنها بطرف راست ميل مىكرد و چون غروب مىكرد آنها را به طرف چپ ترك مىنمود، آنها در فراخناى غار بودند، آن از آيات خدا بود، هر كه را خدا هدايت كند او هدايت يافته است و هر كه را گمراه كند او را سرپرست هدايت كنندهاى نخواهى يافت.
وَ تَحۡسَبُهُمۡ أَيۡقَاظٗا وَ هُمۡ رُقُودٞ وَ نُقَلِّبُهُمۡ ذَاتَ ٱلۡيَمِينِ وَ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ وَ كَلۡبُهُم بَٰسِطٞ ذِرَاعَيۡهِ بِٱلۡوَصِيدِ لَوِ ٱطَّلَعۡتَ عَلَيۡهِمۡ لَوَلَّيۡتَ مِنۡهُمۡ فِرَارٗا وَ لَمُلِئۡتَ مِنۡهُمۡ رُعۡبٗا
18آنها را بيدار مىپندارى حال آنكه خفتهاند به راست و چپ آنها را مىگردانديم سگشان بازوان خود را بر آستانه غار باز كرده بود، اگر بر آنها مشرف مىشدى از ترس مىگريختى و پر از وحشت مىشدى.
وَ كَذَٰلِكَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِيَتَسَآءَلُواْ بَيۡنَهُمۡ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ كَمۡ لَبِثۡتُمۡ قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ قَالُواْ رَبُّكُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثۡتُمۡ فَٱبۡعَثُوٓاْ أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمۡ هَٰذِهِۦٓ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ فَلۡيَنظُرۡ أَيُّهَآ أَزۡكَىٰ طَعَامٗا فَلۡيَأۡتِكُم بِرِزۡقٖ مِّنۡهُ وَ لۡيَتَلَطَّفۡ وَ لَا يُشۡعِرَنَّ بِكُمۡ أَحَدًا
19اين چنين بيدارشان كرديم كه ميان خود سؤال كنند، يكى گفت چه قدر خوابيدهايد گفتند: يك روز يا مقدارى از يك روز خوابيدهايم گفتند: پروردگارتان داناتر است به آنچه خوابيدهايد يكى از شما را با اين پول به شهر بفرستيد بهبينيد كدام كس طعام پاكيزهتر دارد تا طعامى از آن بياورد و تدبير به خرج دهد تا كسى را بر شما و حال شما واقف نكند.
إِنَّهُمۡ إِن يَظۡهَرُواْ عَلَيۡكُمۡ يَرۡجُمُوكُمۡ أَوۡ يُعِيدُوكُمۡ فِي مِلَّتِهِمۡ وَ لَن تُفۡلِحُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا
20آنها اگر بر شما دست يابند سنگسارتان مىكنند يا در دين خود داخل مىكنند، در اين صورت به هيچ وجه رستگار نمىشويد.
وَ كَذَٰلِكَ أَعۡثَرۡنَا عَلَيۡهِمۡ لِيَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَ أَنَّ ٱلسَّاعَةَ لَا رَيۡبَ فِيهَآ إِذۡ يَتَنَٰزَعُونَ بَيۡنَهُمۡ أَمۡرَهُمۡ فَقَالُواْ ٱبۡنُواْ عَلَيۡهِم بُنۡيَٰنٗا رَّبُّهُمۡ أَعۡلَمُ بِهِمۡ قَالَ ٱلَّذِينَ غَلَبُواْ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِمۡ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيۡهِم مَّسۡجِدٗا
21بدينسان اهل شهر را بر آنها واقف كرديم تا بدانند كه وعده خدا حق است و آخرت آمدنى است، وقتى كه در بين خود (در امر معاد) نزاع مىكردند، گفتند: بر آنها بنائى بسازيد، آنها كه بر كار اهل شهر غالب بودند، گفتند: بر آنها مسجدى مىسازيم.
سَيَقُولُونَ ثَلَٰثَةٞ رَّابِعُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ وَ يَقُولُونَ خَمۡسَةٞ سَادِسُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ رَجۡمَۢا بِٱلۡغَيۡبِ وَ يَقُولُونَ سَبۡعَةٞ وَ ثَامِنُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ قُل رَّبِّيٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِيلٞ فَلَا تُمَارِ فِيهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗا وَ لَا تَسۡتَفۡتِ فِيهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗا
22خواهند گفت كه سه نفر بودند چهارمى سگشان بود و خواهند گفت پنج نفر بودند ششمى سگشان بود از روى گمان، و خواهيد گفت هفت نفر بودند هشتمى سگشان بود، بگو خدايم به عددشان داناتر است، تعداد آنها را جز كمى نمىدانند، درباره آنها محاجه مكن مگر محاجه سطحى و درباره آنها از كسى نظر مخواه.
وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا
23اصلا نگو: من فردا فلان كار را مىكنم.
إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ وَ ٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَ قُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّي لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا
24مگر آنكه خدا بخواهد و هر گاه فراموش كردى پروردگارت را ياد كن و بگو شايد خدايم به نزديكتر از اين هدايتم كند.
وَ لَبِثُواْ فِي كَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِينَ وَ ٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا
25در كهف خويش سيصد سال ماندند و نه سال بر آن افزودند.
قُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثُواْ لَهُۥ غَيۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلۡأَرۡضِ أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَ أَسۡمِعۡ مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَ لَا يُشۡرِكُ فِي حُكۡمِهِۦٓ أَحَدٗا
26بگو: الله به مدت خوابشان داناتر است كه غيب آسمانها و زمين خاص اوست، اصحاب كهف را جز خدا سرپرستى نيست و خدا در حكمش كسى را شريك نمىكند.
وَ ٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦ وَ لَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا
27آنچه از كتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان، كلمات وى را تغيير دهندهاى نيست و هرگز جز او پناهگاهى نخواهى يافت.
وَ ٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَ ٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ وَ لَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَ لَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا وَ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَ كَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا
28خودت را صبور كن به بودن با كسانى كه صبح و عصر پروردگار خويش را مىخوانند و رضاى او را مىجويند، ديدگانت از آنها منصرف نشود كه زيور زندگى دنيا را بخواهى، اطاعت مكن از آنكه قلبش را از ياد خود غافل كردهايم و از هواى خود پيروى كرده و كارش تجاوز است.
وَ قُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكُمۡ فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَ مَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَا وَ إِن يَسۡتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَآءٖ كَٱلۡمُهۡلِ يَشۡوِي ٱلۡوُجُوهَ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَ سَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا
29بگو: اين دين حق از طرف پروردگار شماست، هر كه خواهد ايمان بياورد و هر كه خواهد كافر شود، ما ظالمان را آتشى آماده كردهايم كه سراپرده آن به آنها احاطه نموده است و اگر آبى خواهند با آبى مانند مس گداخته آب داده شوند كه چهرههايشان را كباب مىكند بد شرابى است و آتش براى آنها بد استراحتگاهى است.
إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا
30آنان كه ايمان آورده و اعمال شايسته كردهاند ما اجر كسى را كه كار نيكو كرده است تباه نمىكنيم.
أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ يُحَلَّوۡنَ فِيهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَ يَلۡبَسُونَ ثِيَابًا خُضۡرٗا مِّن سُندُسٖ وَ إِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَّكِِٔينَ فِيهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ نِعۡمَ ٱلثَّوَابُ وَ حَسُنَتۡ مُرۡتَفَقٗا
31براى آنهاست بهشتهاى ابدى كه از زير آنها نهرها روان است، در آن با دستبندهايى از طلا زينت شوند و لباسهايى سبز، از ديباى نازك و ضخيم مىپوشند، در آن بهشتها در اريكههاى مزين نشستهاند، ثوابشان خوب ثوابى است و بهشتشان خوب استراحتگاهى است.
وَ ٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلٗا رَّجُلَيۡنِ جَعَلۡنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيۡنِ مِنۡ أَعۡنَٰبٖ وَ حَفَفۡنَٰهُمَا بِنَخۡلٖ وَ جَعَلۡنَا بَيۡنَهُمَا زَرۡعٗا
32براى آنها مثل بزن دو نفر مرد را كه به يكى از آن دو دو باغ انگور، محصور با درختان خرما داده بوديم و ميان آن دو باغ كشتى قرار داده بوديم.
كِلۡتَا ٱلۡجَنَّتَيۡنِ ءَاتَتۡ أُكُلَهَا وَ لَمۡ تَظۡلِم مِّنۡهُ شَيۡٔٗا وَ فَجَّرۡنَا خِلَٰلَهُمَا نَهَرٗا
33هر دو باغ ميوه خود را آورد و از آن ابدا كم نكرد و ميان آن دو باغ جويى كنده بوديم.
وَ كَانَ لَهُۥ ثَمَرٞ فَقَالَ لِصَٰحِبِهِۦ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَنَا۠ أَكۡثَرُ مِنكَ مَالٗا وَ أَعَزُّ نَفَرٗا
34صاحب باغ محصول ديگرى هم داشت، به رفيقش كه با او گفتگو مىكرد، گفت: من از تو در مال زيادترم و از جهت ياران عزيزترم.
وَ دَخَلَ جَنَّتَهُۥ وَ هُوَ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدٗا
35در همان حال تكبر وارد باغ خود شد و گفت: گمان ندارم كه اين باغ هرگز فانى شود.
وَ مَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَ لَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا
36و گمان ندارم كه قيامت بر پا گردد و اگر (چنان شد) و به سوى پروردگارم برگشتم بهتر از اين پيدا خواهم كرد.
قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَكَفَرۡتَ بِٱلَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ سَوَّىٰكَ رَجُلٗا
37رفيقش كه با او گفتگو داشت، گفت: آيا مشرك شدهاى به آنكه تو را از خاكى و سپس از نطفهاى آفريد و آن وقت مرد كاملى ساخت؟
لَّٰكِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ رَبِّي وَ لَآ أُشۡرِكُ بِرَبِّيٓ أَحَدٗا
38اما من، آن خدا، پروردگار من است و به پروردگارم هيچ كس را شريك نمىگيرم.
وَ لَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَكَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنكَ مَالٗا وَ وَلَدٗا
39چرا نشده وقتى كه به باغت داخل شدى بگويى اين آنست كه خدا خواسته است، نيرويى جز به وسيله خدا نيست اگر مرا از خودت در مال و فرزند كمتر مىدانى.
فَعَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يُؤۡتِيَنِ خَيۡرٗا مِّن جَنَّتِكَ وَ يُرۡسِلَ عَلَيۡهَا حُسۡبَانٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فَتُصۡبِحَ صَعِيدٗا زَلَقًا
40شايد پروردگارم بهتر از آن را بمن بدهد و بر آن صاعقهاى از آسمان بفرستد و به صورت زمين بايرى درآيد.
أَوۡ يُصۡبِحَ مَآؤُهَا غَوۡرٗا فَلَن تَسۡتَطِيعَ لَهُۥ طَلَبٗا
41يا آبش چنان فرو رود كه هرگز قدرت جستن نداشته باشى.
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِۦ فَأَصۡبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيۡهِ عَلَىٰ مَآ أَنفَقَ فِيهَا وَ هِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَ يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي لَمۡ أُشۡرِكۡ بِرَبِّيٓ أَحَدٗا
42ميوهاش را بلا احاطه كرد، به وضعى درآمد كه دو دستش را بر آنچه خرج كرده بود بهم مىفشرد و مىگفت: اى كاش هيچ كس را به خدايم شريك نمىگرفتم.
وَ لَمۡ تَكُن لَّهُۥ فِئَةٞ يَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَ مَا كَانَ مُنتَصِرًا
43نبود براى او گروهى كه ياريش كنند جز خدا، و نبود انتقام گيرنده از خدا.
هُنَالِكَ ٱلۡوَلَٰيَةُ لِلَّهِ ٱلۡحَقِّ هُوَ خَيۡرٞ ثَوَابٗا وَ خَيۡرٌ عُقۡبٗا
44آنجاست تسلط براى خداى حق، خدا از جهت پاداش و از جهت عاقبت بهتر است.
وَ ٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا كَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِيمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّيَٰحُ وَ كَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقۡتَدِرًا
45براى آنها زندگى دنيا را مانند آبى مثل زن، كه آن را از آسمان نازل كرديم، علف زمين با آن مختلط شد، آن گاه به صورت هيزم درآمد كه بادها آن را مىپراكند و خدا بر هر چيز توانا است.
ٱلۡمَالُ وَ ٱلۡبَنُونَ زِينَةُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَ ٱلۡبَٰقِيَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَيۡرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابٗا وَ خَيۡرٌ أَمَلٗا
46مال و فرزندان زينت اين زندگى دنياست، اعمال شايسته نزد پروردگارت از جهت ثواب و از جهت آرزو بهتر است.
وَ يَوۡمَ نُسَيِّرُ ٱلۡجِبَالَ وَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ بَارِزَةٗ وَ حَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا
47روزى كوهها را سير مىدهيم و زمين را آشكار و هموار بينى و محشورشان كنيم و كسى از آنها وانمىگذاريم.
وَ عُرِضُواْ عَلَىٰ رَبِّكَ صَفّٗا لَّقَدۡ جِئۡتُمُونَا كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةِۢ بَلۡ زَعَمۡتُمۡ أَلَّن نَّجۡعَلَ لَكُم مَّوۡعِدٗا
48به حالت صف بر پروردگارت عرضه شوند به آنها گويد پيش مىآمديد چنان كه اول بار شما را آفريديم، بلكه گمان كرديد كه هرگز براى شما وعدهاى قرار نمىدهيم.
وَ وُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَ لَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَا وَ وَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗا وَ لَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا
49كتاب گذاشته مىشود، مىبينى كه گناهكاران از آنچه در كتاب هست ترسانند، گويند واى بر ما چه شده به اين كتاب كه گناه كوچك و بزرگى باقى نگذاشته مگر آنكه به حساب آورده است علمشان را حاضر مىبينند، خدايت به كسى ظلم نمىكند.
وَ إِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ كَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦٓ أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَ ذُرِّيَّتَهُۥٓ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِي وَ هُمۡ لَكُمۡ عَدُوُّۢ بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِينَ بَدَلٗا
50سجده كردند مگر ابليس كه از طائفه جن بود از اطاعت پروردگارش خارج شد، آيا او و ذريهاش را مدبر خود ميدانيد؟ آنها براى شما دشمنند، شيطان براى ظالمان بد عوضى است از خدا.
مَّآ أَشۡهَدتُّهُمۡ خَلۡقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلۡأَرۡضِ وَ لَا خَلۡقَ أَنفُسِهِمۡ وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّينَ عَضُدٗا
51من آنها را در خلقت آسمانها و زمين حاضر نكردهام و من گمراه كنندگان را ياور نمىگيرم.
وَ يَوۡمَ يَقُولُ نَادُواْ شُرَكَآءِيَ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ وَ جَعَلۡنَا بَيۡنَهُم مَّوۡبِقٗا
52روزى مىگويد: شريكان مرا كه گمان كردهايد بخوانيد، آنها را مىخوانند و جوابشان نمىدهند و ميان آنها مهلكهاى قرار مىدهيم.
وَ رَءَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٱلنَّارَ فَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَ لَمۡ يَجِدُواْ عَنۡهَا مَصۡرِفٗا
53گناهكاران آتش را مىبينند و يقين مىكنند كه در آن داخل خواهند شد و از آن گريزى پيدا نمىكنند.
وَ لَقَدۡ صَرَّفۡنَا فِي هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٖ وَ كَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا
54در اين قرآن براى مردم هر مثلى را گوناگون بيان كردهايم، انسان در مجادله از هر چيز سختتر است.
وَ مَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن يُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰ وَ يَسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّهُمۡ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمۡ سُنَّةُ ٱلۡأَوَّلِينَ أَوۡ يَأۡتِيَهُمُ ٱلۡعَذَابُ قُبُلٗا
55مانع اين مردم از ايمان آوردن و آمرزش خواستن، به وقت آمدن هدايت، جز اين نبود كه انتظار داشتند طريقه گذشتگان را يا انتظار داشتند كه عذاب به آنها روبرو درآيد.
وَ مَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ يُجَٰدِلُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِيُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّ وَ ٱتَّخَذُوٓاْ ءَايَٰتِي وَ مَآ أُنذِرُواْ هُزُوٗا
56ما پيامبران را جز بشارتدهنده و انذاركننده نمىفرستيم و كسانى كه كافر شدهاند به باطل مجادله مىكنند تا حق را با آن مغلوب كنند آيات من و عذاب را مسخره گرفتند.
وَ مَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِۦ فَأَعۡرَضَ عَنۡهَا وَ نَسِيَ مَا قَدَّمَتۡ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَكِنَّةً أَن يَفۡقَهُوهُ وَ فِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗا وَ إِن تَدۡعُهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ فَلَن يَهۡتَدُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا
57كيست ظالمتر از كسى كه آيات پروردگارش به او تذكر داده شود و او اعراض كند و عملش را از ياد برد، ما بر قلوبشان غلافها قرار دادهايم از اينكه قرآن را بفهمند و در گوشهايشان سنگينى گذاشتهايم، اگر به هدايت دعوتشان كنى هرگز هدايت نمىشوند.
وَ رَبُّكَ ٱلۡغَفُورُ ذُو ٱلرَّحۡمَةِ لَوۡ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ ٱلۡعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوۡعِدٞ لَّن يَجِدُواْ مِن دُونِهِۦ مَوۡئِلٗا
58پروردگار تو آمرزنده و مهربان است، اگر مردم را به عملشان مىگرفت، عذاب را زود به آنها مىرسانيد ولى براى آنها وعدهاى هست كه از آن گريزى ندارند.
وَ تِلۡكَ ٱلۡقُرَىٰٓ أَهۡلَكۡنَٰهُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ وَ جَعَلۡنَا لِمَهۡلِكِهِم مَّوۡعِدٗا
59آن شهرها وقتى كه ظلم كردند هلاكشان كرديم و براى هلاكشان وعدهاى قرار داديم.
وَ إِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ أَوۡ أَمۡضِيَ حُقُبٗا
60آن دم كه موسى به خادم خود گفت: پيوسته راه خواهم رفت تا به مجمع آن دو دريا برسم يا مدتى دراز راه بروم.
فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَيۡنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا
61چون به مجمع دو دريا رسيدند، ماهى خود را فراموش كردند، ماهى راه خويش را سرازير به دريا پيش گرفت.
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا
62چون از آنجا گذشتند، موسى به خادم خود گفت صبحانه ما را بياور كه از اين سفر به زحمت افتاديم.
قَالَ أَرَءَيۡتَ إِذۡ أَوَيۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ ٱلۡحُوتَ وَ مَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡكُرَهُۥ وَ ٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗا
63گفت: خبر دارى وقتى كه در كنار آن سنگ نازل شديم، من ماهى را از ياد بردم فقط شيطان آن را از ياد من برد، به شگفتى راه خود را در دريا پيش گرفت.
قَالَ ذَٰلِكَ مَا كُنَّا نَبۡغِ فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗا
64موسى گفت: آن مكان همان است كه جستجو مىكنيم، پس بر اثر اقدام خود تعقيب كنان برگشتند.
فَوَجَدَا عَبۡدٗا مِّنۡ عِبَادِنَآ ءَاتَيۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَ عَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا
65پس بندهاى از بندگان ما را يافتند كه به او از طرف خود رحمتى داده بوديم و از جانب خويش به او علمى تعليم نموده بوديم.
قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا
66موسى باو گفت آيا تو را پيروى كنم تا از آنچه تعليم يافتهاى كمالى به من تعليم كنى؟
قَالَ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا
67گفت: تو به همراهى من هرگز صبر نتوانى كرد.
وَ كَيۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا
68چگونه صبر خواهى كرد بر آنچه علم تو به آنها احاطه نكرده است.
قَالَ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا وَ لَآ أَعۡصِي لَكَ أَمۡرٗا
69موسى گفت: اگر خدا خواهد مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ باب تو را نافرمانى نخواهم كرد.
قَالَ فَإِنِ ٱتَّبَعۡتَنِي فَلَا تَسَۡٔلۡنِي عَن شَيۡءٍ حَتَّىٰٓ أُحۡدِثَ لَكَ مِنۡهُ ذِكۡرٗا
70(خضر) گفت: اگر مرا پيروى مىكنى چيزى از من مپرس تا خود شروع به بيان آن كنم.
فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا رَكِبَا فِي ٱلسَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقۡتَهَا لِتُغۡرِقَ أَهۡلَهَا لَقَدۡ جِئۡتَ شَيًۡٔا إِمۡرٗا
71پس برفتند تا به كشتى سوار شدند، آن را سوراخ كرد موسى گفت: آن را سوراخ كردى تا مردمش را غرق كنى حقا كه كار عجيبى كردى؟!!
قَالَ أَلَمۡ أَقُلۡ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا
72(خضر) گفت: آيا نگفتم كه هرگز به همراهى من شكيبا نتوانى بود.
قَالَ لَا تُؤَاخِذۡنِي بِمَا نَسِيتُ وَ لَا تُرۡهِقۡنِي مِنۡ أَمۡرِي عُسۡرٗا
73موسى گفت: مرا بآنچه فراموش كردم مؤاخذه مكن و كارم را به من سخت مگير.
فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا لَقِيَا غُلَٰمٗا فَقَتَلَهُۥ قَالَ أَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا زَكِيَّةَۢ بِغَيۡرِ نَفۡسٖ لَّقَدۡ جِئۡتَ شَيۡٔٗا نُّكۡرٗا
74پس برفتند تا چون پسرى بديدند، خضر او را كشت. موسى گفت: آيا انسان بيگناهى را كشتى بىآنكه كسى را بكشد حقا كه كار ناپسندى كردى.
قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا
75(خضر) گفت: آيا به تو نگفتم كه هرگز به همراهى من توانا نخواهى بود.
قَالَ إِن سَأَلۡتُكَ عَن شَيۡءِۢ بَعۡدَهَا فَلَا تُصَٰحِبۡنِي قَدۡ بَلَغۡتَ مِن لَّدُنِّي عُذۡرٗا
76موسى گفت: اگر بعد از اين چيزى از تو پرسيدم. با من مصاحبت مكن كه از جانب من معذور خواهى بود.
فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَيَآ أَهۡلَ قَرۡيَةٍ ٱسۡتَطۡعَمَآ أَهۡلَهَا فَأَبَوۡاْ أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارٗا يُرِيدُ أَن يَنقَضَّ فَأَقَامَهُۥ قَالَ لَوۡ شِئۡتَ لَتَّخَذۡتَ عَلَيۡهِ أَجۡرٗا
77پس برفتند تا به اهل شهرى رسيدند و از اهل آن خوردنى خواستند، اهل آنجا از ميهمان كردن آن دو امتناع نمودند، در آنجا ديوارى يافتند كه مىخواست بيافتد (خضر) آن را بپا داشت، موسى گفت: كاش مىخواستى براى اين كار مزدى بگيرى.
قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيۡنِي وَ بَيۡنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأۡوِيلِ مَا لَمۡ تَسۡتَطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرًا
78خضر گفت: اين وقت جدايى ميان من و تو است، تو را به واقعيت آنچه بر آن صبر نتوانستى خبر مىدهم.
أَمَّا ٱلسَّفِينَةُ فَكَانَتۡ لِمَسَٰكِينَ يَعۡمَلُونَ فِي ٱلۡبَحۡرِ فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِيبَهَا وَ كَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٞ يَأۡخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصۡبٗا
79اما كشتى، مال بيچارگان بود كه به دريا كار مىكردند خواستم آن را معيوب كنم چون در تعقيبشان پادشاهى بود همه كشتيهاى سالم را به غصب مىگرفت.
وَ أَمَّا ٱلۡغُلَٰمُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤۡمِنَيۡنِ فَخَشِينَآ أَن يُرۡهِقَهُمَا طُغۡيَٰنٗا وَ كُفۡرٗا
80اما آن پسر، پدر و مادرش مؤمن بودند، ترسيديم كه آن دو را به طغيان و كفر دچار كند.
فَأَرَدۡنَآ أَن يُبۡدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيۡرٗا مِّنۡهُ زَكَوٰةٗ وَ أَقۡرَبَ رُحۡمٗا
81و خواستيم پروردگارشان پاكتر از او و مهربانتر از او را به آن دو عوض بدهد.
وَ أَمَّا ٱلۡجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَٰمَيۡنِ يَتِيمَيۡنِ فِي ٱلۡمَدِينَةِ وَ كَانَ تَحۡتَهُۥ كَنزٞ لَّهُمَا وَ كَانَ أَبُوهُمَا صَٰلِحٗا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَ يَسۡتَخۡرِجَا كَنزَهُمَا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ وَ مَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِي ذَٰلِكَ تَأۡوِيلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرٗا
82اما آن ديوار، از دو پسر يتيم در آن شهر بود و در زير آن گنجى مال ايشان بود و پدرشان مردى شايسته بود، پروردگارت خواست كه به رشد خود برسند و گنج خويش را بيرون آورند، مرحمتى بود از جانب پروردگارت، من اين كار را از پيش خود نكردم، اين بود توضيح آنكه بر آن نتوانستى صبر كنى.
وَ يَسَۡٔلُونَكَ عَن ذِي ٱلۡقَرۡنَيۡنِ قُلۡ سَأَتۡلُواْ عَلَيۡكُم مِّنۡهُ ذِكۡرًا
83از تو از ذو القرنين مىپرسند بگو: براى شما از او خبرى خواهم خواند.
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُۥ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَ ءَاتَيۡنَٰهُ مِن كُلِّ شَيۡءٖ سَبَبٗا
84ما وى را در زمين تمكن داديم و از همه چيز به او وسيله عطا كرديم.
فَأَتۡبَعَ سَبَبًا
85پس راهى را تعقيب كرد.
حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَغۡرِبَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَغۡرُبُ فِي عَيۡنٍ حَمِئَةٖ وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوۡمٗا قُلۡنَا يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَ إِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِيهِمۡ حُسۡنٗا
86تا چون به مغرب آفتاب رسيد، آن را ديد كه در چشمه گل آلودى فرو مىرود و نزديك چشمه قومى يافت گفتيم: اى ذو القرنين يا عذاب ميكنى و يا ميانشان طريقه نيكويى پيش مىگيرى.
قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوۡفَ نُعَذِّبُهُۥ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِۦ فَيُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا نُّكۡرٗا
87گفت: هر كه ستم كرده است به زودى او را كيفر مىدهيم سپس به سوى پروردگارش بر مىگردد و عذابى سختش مىكند.
وَ أَمَّا مَنۡ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُۥ جَزَآءً ٱلۡحُسۡنَىٰ وَ سَنَقُولُ لَهُۥ مِنۡ أَمۡرِنَا يُسۡرٗا
88اما آنكه ايمان آورده و كار صالح كرده است براى او پاداش نيكى هست و از جانب خود كار آسانى به او امر مىكنيم.
ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا
89آن گاه راهى را تعقيب كرد.
حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَطۡلِعَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَطۡلُعُ عَلَىٰ قَوۡمٖ لَّمۡ نَجۡعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتۡرٗا
90تا چون به مشرق آفتاب رسيد، آن را ديد، به قومى طلوع مىكند كه ايشان را جز آفتاب پوششى قرار ندادهايم.
كَذَٰلِكَ وَ قَدۡ أَحَطۡنَا بِمَا لَدَيۡهِ خُبۡرٗا
91چنين بود و ما از آنچه نزد وى بود خبر داشتيم.
ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا
92سپس راهى را تعقيب كرد.
حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ بَيۡنَ ٱلسَّدَّيۡنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوۡمٗا لَّا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ قَوۡلٗا
93تا چون ميان دو كوه رسيد در نزديك آنها قومى يافت كه سخن نمىفهميدند.
قَالُواْ يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِنَّ يَأۡجُوجَ وَ مَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَكَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَيۡنَنَا وَ بَيۡنَهُمۡ سَدّٗا
94گفتند: اى ذو القرنين يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مىكنند آيا براى تو مزدى مقرر داريم كه ميان ما و آنها سدى بنا كنى؟
قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيۡرٞ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجۡعَلۡ بَيۡنَكُمۡ وَ بَيۡنَهُمۡ رَدۡمًا
95ذو القرنين گفت: آنچه خدايم در آن بمن تمكن داده بهتر است مرا به نيرو كمك كنيد تا ميان شما و آنها حائلى بنا كنم.
ءَاتُونِي زُبَرَ ٱلۡحَدِيدِ حَتَّىٰٓ إِذَا سَاوَىٰ بَيۡنَ ٱلصَّدَفَيۡنِ قَالَ ٱنفُخُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا جَعَلَهُۥ نَارٗا قَالَ ءَاتُونِيٓ أُفۡرِغۡ عَلَيۡهِ قِطۡرٗا
96قطعات آهن پيش من آريد تا چون ميان دو ديواره را پر كرد، گفت: بدميد تا آن را بگداخت گفت: مس مذاب بياوريد تا بر روى آن بريزم.
فَمَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ أَن يَظۡهَرُوهُ وَ مَا ٱسۡتَطَٰعُواْ لَهُۥ نَقۡبٗا
97در نتيجه، نتوانستند از آن بالا روند و نتوانستند آن را عقب زنند.
قَالَ هَٰذَا رَحۡمَةٞ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ رَبِّي جَعَلَهُۥ دَكَّآءَ وَ كَانَ وَعۡدُ رَبِّي حَقّٗا
98ذو القرنين گفت: اين مرحمتى است از پروردگارم پس چون وعده خدايم آيد آن را متلاشى ميكند ...
وَ تَرَكۡنَا بَعۡضَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ يَمُوجُ فِي بَعۡضٖ وَ نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَجَمَعۡنَٰهُمۡ جَمۡعٗا
99در آن مىگذاريم كه گروهى در گروهى موج زند، به صور دميده شود به طور كامل جمعشان كنيم.
وَ عَرَضۡنَا جَهَنَّمَ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡكَٰفِرِينَ عَرۡضًا
100آن روز جهنم را به طور كامل بر كافران نشان دهيم.
ٱلَّذِينَ كَانَتۡ أَعۡيُنُهُمۡ فِي غِطَآءٍ عَن ذِكۡرِي وَ كَانُواْ لَا يَسۡتَطِيعُونَ سَمۡعًا
101كسانى كه ديدگانشان از ياد من در پرده بوده و شنيدن نمىتوانستهاند.
أَفَحَسِبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن يَتَّخِذُواْ عِبَادِي مِن دُونِيٓ أَوۡلِيَآءَ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡكَٰفِرِينَ نُزُلٗا
102آيا كافران گمان كردهاند كه جز من بندگان مرا سرپرست گيرند (و از عذاب من نجاتشان دهند) ما جهنم را براى كافران محل فرود آمدن آماده كردهايم.
قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا
103بگو آيا شما را خبر دهيم از آنها كه به عمل زيانكارترند
ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَ هُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا
104همان كسانند كه تلاششان در زندگى دنيا گم شده است و گمان مىكنند كه كار خوب انجام ميدهند.
أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ وَ لِقَآئِهِۦ فَحَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا
105آنها كسانى هستند كه به آيات خدا و ملاقات او كافر شدهاند، اعمالشان باطل شده است، روز قيامت براى آنها توزينى بپا نمىكنيم.
ذَٰلِكَ جَزَآؤُهُمۡ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُواْ وَ ٱتَّخَذُوٓاْ ءَايَٰتِي وَ رُسُلِي هُزُوًا
106مطلب اين است. كيفر آنها جهنم است كه كافر شدهاند و پيامبران و آيات مرا مسخره گرفتهاند.
إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ كَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا
107كسانى كه ايمان آورده و اعمال نيكو انجام دادهاند بهشتهاى وسيع جاى آنهاست.
خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا
108در آنها پيوستهاند و از آنها انتقال يافتن نمىخواهند
قُل لَّوۡ كَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّكَلِمَٰتِ رَبِّي لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَٰتُ رَبِّي وَ لَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا
109بگو اگر دريا براى نوشتن كلمات پروردگار من مركب باشد، دريا تمام مىشود پيش از آنكه كلمات خدايم تمام شود گر چه نظير آن را نيز كمك بياوريم
قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَ لَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا
110بگو: من فقط بشرى هستم مانند شما كه به من وحى مىشود حق اين است كه خداى شما خداى يگانه است هر كه پاداش خدايى را اميد دارد بايد عمل شايسته كند و هيچكس را در عبادت پروردگارش شريك نكند