سوره الکهف
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡكِتَٰبَ وَ لَمۡ يَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَا
1به نام خداى گستردهمهر مهرورز؛ ستايش مخصوص خدايى است كه كتاب (قرآن) را بر بندهاش فرو فرستاد، و هيچ انحرافى در آن قرار نداد؛
قَيِّمٗا لِّيُنذِرَ بَأۡسٗا شَدِيدٗا مِّن لَّدُنۡهُ وَ يُبَشِّرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا حَسَنٗا
2در حالى كه استوار است؛ تا از جانب او، سختى (عذاب) شديد را (به كافران) هشدار دهد! و به مؤمنانى كه كارهاى شايسته انجام مىدهند، مژده دهد كه براى آنان پاداش نيكويى است؛
مَّٰكِثِينَ فِيهِ أَبَدٗا
3در حالى كه هميشه در آن ماندگارند.
وَ يُنذِرَ ٱلَّذِينَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا
4و (نيز) به كسانى كه گفتند:« خدا، فرزندى گزيده است. »هشدار دهد.
مَّا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٖ وَ لَا لِأٓبَآئِهِمۡ كَبُرَتۡ كَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبٗا
5برايشان و براى پدرانشان بدان (ادعا،) هيچ علمى نيست؛ بزرگ سخنى از دهانشان بيرون مىآيد، (آنان) جز دروغ نمىگويند.
فَلَعَلَّكَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَكَ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ إِن لَّمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ أَسَفًا
6و اگر به اين سخن (قرآن) ايمان نياورند، شايد تو در پى (گيرى كار) شان، خودت را از اندوه هلاك كنى!
إِنَّا جَعَلۡنَا مَا عَلَى ٱلۡأَرۡضِ زِينَةٗ لَّهَا لِنَبۡلُوَهُمۡ أَيُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا
7در حقيقت ما آنچه را كه بر زمين است زيورى براى آن قرار داديم، تا آنان را بيازماييم كه كداميك از ايشان نيكوكارتر است.
وَ إِنَّا لَجَٰعِلُونَ مَا عَلَيۡهَا صَعِيدٗا جُرُزًا
8و [لى] قطعا ما آنچه را بر آن است زمينى بىآب و علف مىگردانيم.
أَمۡ حَسِبۡتَ أَنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡكَهۡفِ وَ ٱلرَّقِيمِ كَانُواْ مِنۡ ءَايَٰتِنَا عَجَبًا
9آيا پنداشتى كه« اصحاب كهف و رقيم » (ياران غار و صاحبان نوشته)، از نشانههاى (معجزهآساى) شگفتآور ما بودند؟!
إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡيَةُ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةٗ وَ هَيِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا
10هنگامى كه جوانمردان به سوى غار پناه بردند، و گفتند:« [اى] پروردگار ما! از نزد خود رحمتى به ما عطا كن، و از كار ما براى ما راهبردى فراهم ساز. »
فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِي ٱلۡكَهۡفِ سِنِينَ عَدَدٗا
11پس در غار، ساليانى چند بر گوشهايشان (پرده خواب) زديم.
ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَيُّ ٱلۡحِزۡبَيۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا
12سپس آنان را (از خواب) برانگيختيم تا معلوم داريم كه كدام يك از آن دو گروه، فاصله [زمانى] درنگشان را حساب كردهاند.
نَّحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ نَبَأَهُم بِٱلۡحَقِّ إِنَّهُمۡ فِتۡيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَ زِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى
13ما خبر بزرگ آنان را به درستى براى تو حكايت مىكنيم؛ در واقع آنان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و (ما) بر هدايتشان افزوديم.
وَ رَبَطۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ إِذۡ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلۡأَرۡضِ لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗا لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًا
14و دلهايشان را محكم ساختيم آنگاه كه قيام كردند و گفتند:« پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمين است؛ هيچ معبودى را جز او نمىخوانيم؛ كه در اين صورت، يقينا گزاف گفتهايم؛
هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمُنَا ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّوۡلَا يَأۡتُونَ عَلَيۡهِم بِسُلۡطَٰنِۢ بَيِّنٖ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا
15اينها قوم ما هستند كه جز او معبودانى را بر گزيدند، چرا دليل روشنى بر (حقانيت) آنان نمىآورند؟! و چه كسى ستمكارتر است از كسى كه بر خدا دروغ ببندد؟! »
وَ إِذِ ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ وَ مَا يَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ يَنشُرۡ لَكُمۡ رَبُّكُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَ يُهَيِّئۡ لَكُم مِّنۡ أَمۡرِكُم مِّرۡفَقٗا
16و (اصحاب كهف به يكديگر گفتند:) هنگامى كه از آن (مشرك) ان و آنچه را جز خدا مىپرستند كنارهگيرى كرديد، پس به غار پناه بريد؛ تا پررودگارتان از رحمتش برايتان بگستراند؛ و از كار شما [وسيله] آسايشى برايتان فراهم مىسازد.
وَ تَرَى ٱلشَّمۡسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَٰوَرُ عَن كَهۡفِهِمۡ ذَاتَ ٱلۡيَمِينِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقۡرِضُهُمۡ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ وَ هُمۡ فِي فَجۡوَةٖ مِّنۡهُ ذَٰلِكَ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِ وَ مَن يُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ وَلِيّٗا مُّرۡشِدٗا
17و خورشيد را مىبينى هنگامى كه طلوع مىكند، از غارشان به سمت راست متمايل مىشود، و هنگامى كه غروب مىكند، از سمت چپشان مىگذرد، در حالى كه آنان در فراخناى آن (غار) قرار داشتند؛ اين از نشانههاى خداست، هر كس را خدا راهنمايى كند، پس او هدايت (واقعى) يافته است؛ و هر كه را در گمراهى وانهد، پس هيچ سرپرست راهنمايى براى او نخواهى يافت.
وَ تَحۡسَبُهُمۡ أَيۡقَاظٗا وَ هُمۡ رُقُودٞ وَ نُقَلِّبُهُمۡ ذَاتَ ٱلۡيَمِينِ وَ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ وَ كَلۡبُهُم بَٰسِطٞ ذِرَاعَيۡهِ بِٱلۡوَصِيدِ لَوِ ٱطَّلَعۡتَ عَلَيۡهِمۡ لَوَلَّيۡتَ مِنۡهُمۡ فِرَارٗا وَ لَمُلِئۡتَ مِنۡهُمۡ رُعۡبٗا
18و آنان را بيدار مىپندارى، در حالى كه ايشان خوابند؛ و آنان را به سمت راست و سمت چپ مىگردانديم. و سگ آنان دو دستش را بر آستانه (غار) گشوده بود. اگر بر (فرض از حال) آنان آگاه مىشدى، حتما گريزان، از آنان روى بر مىتافتى؛ و مسلما از (مشاهده) آنان آكنده از وحشت مىشدى!
وَ كَذَٰلِكَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِيَتَسَآءَلُواْ بَيۡنَهُمۡ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ كَمۡ لَبِثۡتُمۡ قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ قَالُواْ رَبُّكُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثۡتُمۡ فَٱبۡعَثُوٓاْ أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمۡ هَٰذِهِۦٓ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ فَلۡيَنظُرۡ أَيُّهَآ أَزۡكَىٰ طَعَامٗا فَلۡيَأۡتِكُم بِرِزۡقٖ مِّنۡهُ وَ لۡيَتَلَطَّفۡ وَ لَا يُشۡعِرَنَّ بِكُمۡ أَحَدًا
19و اينگونه آنان را (از خواب) برانگيختيم تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند؛ گويندهاى از آنان گفت:« چقدر (در غار) درنگ كرديد؟ »گفتند:« يك روز، يا بخشى از يك روز درنگ كردهايم. »گفتند:« پروردگارتان به آنچه درنگ كردهايد داناتر است. و (اكنون) يكى از خودتان را با همين (سكه) نقرههايتان به سوى شهر بفرستيد، و بايد نظر كند كداميك از غذا (ها پاكيزهتر و) رشد يافتهتر است، و بايد براى شما روزىاى از آن آورد؛ و [لى] بايد با لطافت عمل كند، و هيچ كس را به (حال) شما متوجه نسازد؛
إِنَّهُمۡ إِن يَظۡهَرُواْ عَلَيۡكُمۡ يَرۡجُمُوكُمۡ أَوۡ يُعِيدُوكُمۡ فِي مِلَّتِهِمۡ وَ لَن تُفۡلِحُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا
20[چرا] كه اگر آنان بر شما غلبه پيدا كنند، سنگسارتان مىكنند؛ يا شما را به آيينشان باز مىگردانند؛ و در آن صورت، هرگز رستگار (و پيروز) نمىشويد. »
وَ كَذَٰلِكَ أَعۡثَرۡنَا عَلَيۡهِمۡ لِيَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَ أَنَّ ٱلسَّاعَةَ لَا رَيۡبَ فِيهَآ إِذۡ يَتَنَٰزَعُونَ بَيۡنَهُمۡ أَمۡرَهُمۡ فَقَالُواْ ٱبۡنُواْ عَلَيۡهِم بُنۡيَٰنٗا رَّبُّهُمۡ أَعۡلَمُ بِهِمۡ قَالَ ٱلَّذِينَ غَلَبُواْ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِمۡ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيۡهِم مَّسۡجِدٗا
21و اينچنين (مردم را) بر [حال] آنان مطلع كرديم، تا بدانند كه وعده خدا (در مورد رستاخيز) حق است؛ و اينكه ساعت (قيامت) هيچ ترديدى در آن نيست؛ هنگامى كه ميان خود درباره كارشان كشمكش مىكردند، و مىگفتند:« ساختمانى بر آنان بسازيد، پروردگارشان به [حال] آنان داناتر است. » (و) كسانى كه بر كارشان غلبه يافتند، گفتند:« حتما بر (غار) آنان عبادتگاهى بر مىگزينيم. »
سَيَقُولُونَ ثَلَٰثَةٞ رَّابِعُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ وَ يَقُولُونَ خَمۡسَةٞ سَادِسُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ رَجۡمَۢا بِٱلۡغَيۡبِ وَ يَقُولُونَ سَبۡعَةٞ وَ ثَامِنُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ قُل رَّبِّيٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِيلٞ فَلَا تُمَارِ فِيهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗا وَ لَا تَسۡتَفۡتِ فِيهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗا
22بزودى (گروهى) خواهند گفت:« (اصحاب كهف) سه [نفر] بودند، كه چهارمين آنان سگشان بود. »و (گروهى) مىگويند:« پنج [نفر] بودند، كه ششمين آنان سگشان بود. »در حالى كه سنگ به نهان مىاندازند. (و سخنان بدون دليل مىگويند.) و (گروهى) مىگويند:« هفت [نفر] بودند، و هشتمين آنان سگشان بود. »بگو:« پروردگارم به تعداد آنان داناتر است. »جز اندكى (شماره) آنان را نمىدانند. پس در باره آنان، جز با مناظرهاى آشكار (و همراه با دليل) مجادله مكن، و از هيچ يك از آنان، درباره ايشان (اصحاب كهف) پرسش مكن.
وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا
23و هرگز در مورد چيزى، مگو:« حتما من فردا آن را انجام مىدهم ».
إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ وَ ٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَ قُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّي لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا
24جز آنكه (بگويى: اگر) خدا بخواهد؛ و هر گاه فراموش كردى، پروردگارت را به ياد آور، و بگو:« اميد است كه پروردگارم [مرا به راهى كه] از اين به هدايت نزديكتر است، راهنمايى كند. »
وَ لَبِثُواْ فِي كَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِينَ وَ ٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا
25و در غارشان سيصد سال درنگ كردند، و نه سال (نيز بر آن) افزودند.
قُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثُواْ لَهُۥ غَيۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلۡأَرۡضِ أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَ أَسۡمِعۡ مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَ لَا يُشۡرِكُ فِي حُكۡمِهِۦٓ أَحَدٗا
26بگو:« خدا به آنچه درنگ كردند، داناتر است؛ نهان آسمانها و زمين فقط از آن اوست؛ چقدر او بينا و شنواست! برايشان هيچ سرپرستى جز او نيست؛ و هيچ كس را در حكمش شريك نمىكند. »
وَ ٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦ وَ لَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا
27و آنچه را از كتاب پروردگارت به سوى تو وحى شده، بخوان (و پيروى كن؛) هيچ تغيير دهندهاى براى سخنان (سنت گونه) او نيست؛ و هيچ پناهگاهى جز او نمىيابى!
وَ ٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَ ٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ وَ لَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَ لَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا وَ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَ كَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا
28و خودت را با كسانى شكيبا ساز كه بامدادان و عصرگاهان پروردگارشان را مىخوانند، در حالى كه ذات او را اراده مىكنند؛ و ديدگانت را از آنان بر مگير، در حالى كه زيور زندگى پست (دنيا) را خواهانى؛ و از كسى پيروى مكن كه قلبش را از يادمان غافل ساختيم و از هوسش پيروى كرده، و كارش زيادهروى است.
وَ قُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكُمۡ فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَ مَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَا وَ إِن يَسۡتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَآءٖ كَٱلۡمُهۡلِ يَشۡوِي ٱلۡوُجُوهَ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَ سَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا
29و بگو:« حق از جانب پروردگار شماست، و هر كس خواهد پس ايمان آورد، و هر كس خواهد پس كفر ورزد. »در حقيقت ما براى ستمكاران آتشى آماده كردهايم كه سراپردهاش آنان را فرا گرفته است؛ و اگر تقاضاى آب كنند، آبى داده شوند، كه همچون روغن (يا فلز) گداخته است در حالى كه صورتها را بريان مىكند. بد نوشيدنى، و بد تكيهگاهى است!
إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا
30در واقع كسانى كه ايمان آوردند و [كارهاى] شايسته انجام دادند، به درستى كه ما پاداش كسى را كه نيكوكارى كرده تباه نخواهيم كرد.
أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ يُحَلَّوۡنَ فِيهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَ يَلۡبَسُونَ ثِيَابًا خُضۡرٗا مِّن سُندُسٖ وَ إِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَّكِِٔينَ فِيهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ نِعۡمَ ٱلثَّوَابُ وَ حَسُنَتۡ مُرۡتَفَقٗا
31آنان برايشان بوستانهايى (از بهشت ويژه) ماندگار است، كه نهرها از زير (درختان) شان روان است؛ در آنجا با دستبندهايى از طلا آراسته مىشوند؛ و لباسهايى سبز، از حرير نازك و ضخيم، مىپوشند، در حالى كه در آنجا بر تختها تكيه كردهاند؛ خوب پاداشى و نيكو تكيهگاهى است!
وَ ٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلٗا رَّجُلَيۡنِ جَعَلۡنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيۡنِ مِنۡ أَعۡنَٰبٖ وَ حَفَفۡنَٰهُمَا بِنَخۡلٖ وَ جَعَلۡنَا بَيۡنَهُمَا زَرۡعٗا
32و (اى پيامبر) براى آنان مثلى بزن: دو مردى كه براى يكى از آنها، دو بوستان از (انواع) انگورها قرار داديم، و گرداگرد آن دو (بوستان) را با درخت خرما [پوشانديم،] و در بين آن دو (بوستان) كشتزارى قرار داديم؛
كِلۡتَا ٱلۡجَنَّتَيۡنِ ءَاتَتۡ أُكُلَهَا وَ لَمۡ تَظۡلِم مِّنۡهُ شَيۡٔٗا وَ فَجَّرۡنَا خِلَٰلَهُمَا نَهَرٗا
33هر دو بوستان، ميوههايش را (به بار) آورد، و چيزى از آن نكاست، و ميان آن دو (بوستان) نهرى شكافتيم؛
وَ كَانَ لَهُۥ ثَمَرٞ فَقَالَ لِصَٰحِبِهِۦ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَنَا۠ أَكۡثَرُ مِنكَ مَالٗا وَ أَعَزُّ نَفَرٗا
34و براى آن (صاحب باغ) فايدهاى بود، و به همراهش- در حالى كه او با وى گفتمان داشت- (چنين) گفت:« من از نظر ثروت از تو بيشتر [دارم،] و از جهت نفرات شكست ناپذيرترم. »
وَ دَخَلَ جَنَّتَهُۥ وَ هُوَ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدٗا
35و در حالى كه او نسبت به خويشتن ستمكار بود، داخل بوستانش شد، [و] گفت:« گمان نمىكنم كه هرگز اين (بوستان) نابود شود؛
وَ مَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَ لَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا
36و گمان نمىكنم ساعت (رستاخيز) برپا گردد؛ و اگر به سوى پروردگارم باز گردانده شوم، قطعا بازگشتگاهى بهتر از اين (بوستان) خواهم يافت. »
قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَكَفَرۡتَ بِٱلَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ سَوَّىٰكَ رَجُلٗا
37همراهش- در حالى كه او با وى گفتمان داشت- به او گفت:« آيا به كسى كفر مىورزى، كه تو را از خاك، سپس از آب اندك سيال آفريد، سپس تو را (به صورت) مردى، مرتب آراست.
لَّٰكِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ رَبِّي وَ لَآ أُشۡرِكُ بِرَبِّيٓ أَحَدٗا
38ولى من (مىگويم:) كه خدا پروردگار من است؛ و هيچ كس را شريك پروردگارم قرار نمىدهم.
وَ لَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَكَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنكَ مَالٗا وَ وَلَدٗا
39و چرا هنگامى كه داخل بوستانت شدى، نگفتى: (اين) چيزى است كه خدا خواسته است؟! هيچ نيرويى جز از جانب خدا نيست. اگر مىبينى من از نظر مال و فرزند از تو كمترم،
فَعَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يُؤۡتِيَنِ خَيۡرٗا مِّن جَنَّتِكَ وَ يُرۡسِلَ عَلَيۡهَا حُسۡبَانٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فَتُصۡبِحَ صَعِيدٗا زَلَقًا
40پس اميد است كه پروردگارم بهتر از بوستان تو [به من] بدهد؛ و (صاعقهاى) حساب شده از آسمان بر آن (بوستان) بفرستد، پس زمينى بىگياه و لغزنده گردد؛
أَوۡ يُصۡبِحَ مَآؤُهَا غَوۡرٗا فَلَن تَسۡتَطِيعَ لَهُۥ طَلَبٗا
41و يا آبش (در زمين) فرو رود، و نتوانى آن را طلب كنى. »
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِۦ فَأَصۡبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيۡهِ عَلَىٰ مَآ أَنفَقَ فِيهَا وَ هِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَ يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي لَمۡ أُشۡرِكۡ بِرَبِّيٓ أَحَدٗا
42و ميوه او (با عذابى نابود كننده) احاطه شد؛ و به خاطر آنچه در مورد آن (بوستان) هزينه كرده بود، دو كف (دست) ش را مىگردانيد (و از پشيمانى به هم مىماليد.)- در حالى كه آن (بوستان) بر داربستهايش فرو ريخته بود- و مىگفت:« اى كاش من هيچ كس را شريك پروردگارم قرار نداده بودم! »
وَ لَمۡ تَكُن لَّهُۥ فِئَةٞ يَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَ مَا كَانَ مُنتَصِرًا
43و جز خدا، براى او هيچ گروهى نبود كه ياريش كنند، و يارى كننده (خويش و انتقام گيرنده) نبود.
هُنَالِكَ ٱلۡوَلَٰيَةُ لِلَّهِ ٱلۡحَقِّ هُوَ خَيۡرٞ ثَوَابٗا وَ خَيۡرٌ عُقۡبٗا
44در آنجا فرمانروايى براى خداى حق ثابت شد. او از نظر پاداش دادن بهتر، و از نظر فرجام نيكوتر است.
وَ ٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا كَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِيمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّيَٰحُ وَ كَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقۡتَدِرًا
45و (اى پيامبر) براى شان زندگى پست (دنيا) را مثال بزن كه مانند آبى است، كه از آسمان فرو مىفرستيم؛ و به آن گياهان زمين آميخته شود، و (لى چنان) خشك گردد كه بادها پراكندهاش كنند، و خدا بر هر چيزى تواناست.
ٱلۡمَالُ وَ ٱلۡبَنُونَ زِينَةُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَ ٱلۡبَٰقِيَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَيۡرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابٗا وَ خَيۡرٌ أَمَلٗا
46ثروت و پسران، زيور زندگى پست (دنيا) ست؛ و (كارهاى) ماندگار شايسته نزد پروردگارت از نظر پاداش بهتر و اميدبخشتر است.
وَ يَوۡمَ نُسَيِّرُ ٱلۡجِبَالَ وَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ بَارِزَةٗ وَ حَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا
47و (ياد كن) روزى را كه كوهها را روان مىگردانيم؛ و زمين را آشكارا (و مسطح) مىبينى؛ و آن (مردم) ان را گردآورى مىكنيم، و هيچ يك از ايشان را فروگذار نمىكنيم.
وَ عُرِضُواْ عَلَىٰ رَبِّكَ صَفّٗا لَّقَدۡ جِئۡتُمُونَا كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةِۢ بَلۡ زَعَمۡتُمۡ أَلَّن نَّجۡعَلَ لَكُم مَّوۡعِدٗا
48و بر پروردگارت عرضه مىشوند، در حالى كه صف كشيدهاند؛ (و به آنان گفته مىشود:) بيقين همانگونه كه نخستين بار شما را آفريديم، نزد ما آمديد؛ بلكه پنداشتيد كه (هرگز) براى شما وعدهگاهى قرار نخواهيم داد.
وَ وُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَ لَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَا وَ وَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗا وَ لَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا
49و نامه (اعمال) نهاده مىشود، پس خلافكاران را مىبينى در حالى كه از آنچه در آن است، بيمناكند؛ و مىگويند:« اى واى بر ما! اين چه نامهاى است كه هيچ (عمل) كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته، مگر اينكه آن را به شمار آورده است؟! »و آنچه را انجام دادهاند، حاضر مىيابند؛ و پروردگارت به هيچ كس ستم نمىكند.
وَ إِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ كَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦٓ أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَ ذُرِّيَّتَهُۥٓ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِي وَ هُمۡ لَكُمۡ عَدُوُّۢ بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِينَ بَدَلٗا
50و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم:« براى آدم سجده كنيد. »پس [همگى] سجده كردند جز ابليس، كه از جن بود و از فرمان پروردگارش خارج شد. پس آيا جز من، او و نسلش را دوستان (و سرپرستان خود) مىگيريد، در حالى كه آنان دشمن شما هستند؟! و بد است براى ستمكاران جايگزينى (شيطان به جاى خدا).
مَّآ أَشۡهَدتُّهُمۡ خَلۡقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلۡأَرۡضِ وَ لَا خَلۡقَ أَنفُسِهِمۡ وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّينَ عَضُدٗا
51(من) آن (ابليس) ان را بر آفرينش آسمانها و زمين، و آفرينش خودشان، گواه نساختم؛ و گمراه كنندگان را دستيار (خود) نگرفتم.
وَ يَوۡمَ يَقُولُ نَادُواْ شُرَكَآءِيَ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ وَ جَعَلۡنَا بَيۡنَهُم مَّوۡبِقٗا
52و (ياد كن) روزى را كه (خدا) مىگويد:« كسانى را كه شريكان من مىپنداشتيد، ندا دهيد. »پس آنها را مىخوانند، و (دعوت) آنان را نمىپذيرند؛ و ميانشان هلاكتگاهى قرار داديم.
وَ رَءَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٱلنَّارَ فَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَ لَمۡ يَجِدُواْ عَنۡهَا مَصۡرِفٗا
53و خلافكاران، آتش (دوزخ) را ببينند، و بدانند كه آنان با آن در مىآميزند؛ و از آن هيچ گريزگاهى نيابند!
وَ لَقَدۡ صَرَّفۡنَا فِي هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٖ وَ كَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا
54و بيقين در اين قرآن، براى مردم از هر مثالى به گونههاى مختلف بيان كرديم، و [لى] انسان بيش از هر چيز، مجادلهپرداز است.
وَ مَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن يُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰ وَ يَسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّهُمۡ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمۡ سُنَّةُ ٱلۡأَوَّلِينَ أَوۡ يَأۡتِيَهُمُ ٱلۡعَذَابُ قُبُلٗا
55و (چيزى) مردم را باز نداشت از اينكه، وقتى هدايت به سراغشان آمد، ايمان آورند و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اينكه (گويى منتظر بودند) روش (مجازات) پيشينيان براى آنان بيايد، يا عذاب (الهى) رويارويشان فرا رسد.
وَ مَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ يُجَٰدِلُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِيُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّ وَ ٱتَّخَذُوٓاْ ءَايَٰتِي وَ مَآ أُنذِرُواْ هُزُوٗا
56و فرستادگان (خود) را جز مژدهآور و هشدار دهنده نمىفرستيم؛ و [لى] كسانى كه كفر ورزيدند، به (سخنان) باطل مجادله مىكنند، تا به وسيله آن حق را بلغزانند؛ در حالى كه نشانههاى من و آنچه را (بدان) هشدار داده شدند، به ريشخند گرفتند!
وَ مَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِۦ فَأَعۡرَضَ عَنۡهَا وَ نَسِيَ مَا قَدَّمَتۡ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَكِنَّةً أَن يَفۡقَهُوهُ وَ فِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗا وَ إِن تَدۡعُهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ فَلَن يَهۡتَدُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا
57و چه كسى ستمكارتر است از كسى كه نشانههاى پروردگارش (به او) تذكر داده شده و از آن [ها] روى گرداند، و دستاورد پيشينش را فراموش كرد؟! در حقيقت ما بر دلهاى آنان پردههايى افكندهايم تا آن را به طور عميق نفهمند، و در گوشهاى آنان سنگينى (قرار داديم)؛ و اگر آنان را به سوى هدايت فراخوانى، پس در آن هنگام هرگز رهنمون نمىشوند.
وَ رَبُّكَ ٱلۡغَفُورُ ذُو ٱلرَّحۡمَةِ لَوۡ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ ٱلۡعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوۡعِدٞ لَّن يَجِدُواْ مِن دُونِهِۦ مَوۡئِلٗا
58و پروردگارت، بسيار آمرزنده [و] صاحب رحمت است؛ اگر (بر فرض) آنان را بخاطر دستاوردشان مؤاخذه مىكرد، حتما در عذاب آنان شتاب مىنمود. بلكه براى آنان وعدهگاهى است كه جز آن هيچ پناهگاهى نمىيابند.
وَ تِلۡكَ ٱلۡقُرَىٰٓ أَهۡلَكۡنَٰهُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ وَ جَعَلۡنَا لِمَهۡلِكِهِم مَّوۡعِدٗا
59و (مردم) آن آبادىها را هنگامى كه ستم كردند، هلاكشان نموديم؛ و براى هلاكتشان وعدهگاهى قرار داديم.
وَ إِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ أَوۡ أَمۡضِيَ حُقُبٗا
60و (ياد كن) هنگامى را كه موسى به جوانمرد (همراه) ش گفت:« (از سفر) دست بر نمىدارم تا به محل پيوند دو دريا برسم؛ يا اينكه مدت طولانى بروم. »
فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَيۡنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا
61و هنگامى كه به محل پيوند ميان دو (دريا) رسيدند، ماهىشان را فراموش كردند؛ و (ماهى) راهش را در دريا پيش گرفته [و] روانه شد.
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا
62و هنگامى كه (از آنجا) گذشتند، (موسى به همسفر) جوانمردش گفت:« غذايمان را براى ما بياور، كه راستى در اين سفرمان رنجى ديدهايم! »
قَالَ أَرَءَيۡتَ إِذۡ أَوَيۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ ٱلۡحُوتَ وَ مَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡكُرَهُۥ وَ ٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗا
63گفت:« آيا ملاحظه كردى؟ هنگامى كه به صخره پناه برديم، پس براستى من (داستان) ماهى را فراموش كردم- و جز شيطان آن را از ياد من نبرد- كه آن را به ياد (تو) آورم. و (ماهى) به طور شگفتآورى راهش را در دريا پيش گرفت! »
قَالَ ذَٰلِكَ مَا كُنَّا نَبۡغِ فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗا
64(موسى) گفت:« اين چيزى بود كه همواره مىجستيم! »پس جستجوكنان، به دنبال (رد پاي) شان باز گشتند.
فَوَجَدَا عَبۡدٗا مِّنۡ عِبَادِنَآ ءَاتَيۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَ عَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا
65و بندهاى از بندگان ما را يافتند كه رحمتى از جانب خود به او داده، و دانشى از نزد خويش به او آموخته بوديم.
قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا
66موسى به او گفت:« آيا از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو آموزش داده شده، هدايت را [به من] بياموزى؟ »
قَالَ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا
67(معلم او) گفت:« در واقع تو نمىتوانى با من شكيبايى كنى!
وَ كَيۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا
68و چگونه بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى شكيبايى كنى؟! »
قَالَ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا وَ لَآ أَعۡصِي لَكَ أَمۡرٗا
69(موسى) گفت:« اگر خدا بخواهد بزودى مرا شكيبا خواهى يافت؛ و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد. »
قَالَ فَإِنِ ٱتَّبَعۡتَنِي فَلَا تَسَۡٔلۡنِي عَن شَيۡءٍ حَتَّىٰٓ أُحۡدِثَ لَكَ مِنۡهُ ذِكۡرٗا
70(معلم او) گفت:« بنابراين اگر به دنبال من مىآيى، پس هيچ چيز از من مپرس، تا يادى از آن را براى تو پديد آرم. »
فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا رَكِبَا فِي ٱلسَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقۡتَهَا لِتُغۡرِقَ أَهۡلَهَا لَقَدۡ جِئۡتَ شَيًۡٔا إِمۡرٗا
71و [آن دو] با شتاب به راه افتادند؛ تا وقتى سوار كشتى شدند، (معلم) آن را شكافت. (موسى) گفت:« آيا آن را شكافتى تا اهلش را غرق كنى؟! راستى چيز ناپسند عجيبى (به جا) آوردى! »
قَالَ أَلَمۡ أَقُلۡ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا
72(معلم) گفت:« آيا نگفتم در واقع تو نمىتوانى با من شكيبايى كنى؟! »
قَالَ لَا تُؤَاخِذۡنِي بِمَا نَسِيتُ وَ لَا تُرۡهِقۡنِي مِنۡ أَمۡرِي عُسۡرٗا
73(موسى) گفت:« مرا بخاطر فراموشكاريم مؤاخذه مكن و بخاطر كارم بر من سخت مگير. »
فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا لَقِيَا غُلَٰمٗا فَقَتَلَهُۥ قَالَ أَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا زَكِيَّةَۢ بِغَيۡرِ نَفۡسٖ لَّقَدۡ جِئۡتَ شَيۡٔٗا نُّكۡرٗا
74و [باز آن دو] با شتاب به راه افتادند، تا هنگامى كه پسرى را ملاقات كردند، و (معلم،) او را كشت. (موسى) گفت:« آيا شخص پاكى را، بدون (ارتكاب قتل) كسى كشتى؟! راستى چيز ناپسندى (به جا) آوردى! »
قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا
75(معلم) گفت:« آيا به تو نگفتم كه در واقع تو نمىتوانى با من شكيبايى كنى؟! »
قَالَ إِن سَأَلۡتُكَ عَن شَيۡءِۢ بَعۡدَهَا فَلَا تُصَٰحِبۡنِي قَدۡ بَلَغۡتَ مِن لَّدُنِّي عُذۡرٗا
76(موسى) گفت:« اگر بعد از اين، از تو درباره چيزى پرسش كردم، پس (ديگر) با من همراهى مكن؛ (چرا) كه از نزد من به عذرى رسيدهاى. »
فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَيَآ أَهۡلَ قَرۡيَةٍ ٱسۡتَطۡعَمَآ أَهۡلَهَا فَأَبَوۡاْ أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارٗا يُرِيدُ أَن يَنقَضَّ فَأَقَامَهُۥ قَالَ لَوۡ شِئۡتَ لَتَّخَذۡتَ عَلَيۡهِ أَجۡرٗا
77و [باز آن دو] با شتاب به راه افتادند، تا هنگامى كه به مردم آبادى رسيدند، از مردمش غذا خواستند، و [لى] از ميهمان كردن آن دو خوددارى نمودند؛ و در آن [جا] ديوارى يافتند كه مىخواست فرو ريزد، و (معلم) آن را برپا داشت. (موسى) گفت:« اگر (بر فرض) مىخواستى حتما بر اين (كار) مزدى مىگرفتى. »
قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيۡنِي وَ بَيۡنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأۡوِيلِ مَا لَمۡ تَسۡتَطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرًا
78(معلم) گفت:« اين (مرتبه، وقت) جدايى بين من و بين توست؛ بزودى به تو خبر مىدهم، از سرانجام (و اسرار) آنچه را كه بر آن نتوانستى شكيبايى كنى.
أَمَّا ٱلسَّفِينَةُ فَكَانَتۡ لِمَسَٰكِينَ يَعۡمَلُونَ فِي ٱلۡبَحۡرِ فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِيبَهَا وَ كَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٞ يَأۡخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصۡبٗا
79اما [آن] كشتى، پس از آن بينوايانى بود، كه (با آن) در دريا كار مىكردند؛ و خواستم آن را معيوب كنم، در حالى كه آن طرف آنان سلطانى بود كه هر كشتى (سالمى) را به ستم مىگرفت.
وَ أَمَّا ٱلۡغُلَٰمُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤۡمِنَيۡنِ فَخَشِينَآ أَن يُرۡهِقَهُمَا طُغۡيَٰنٗا وَ كُفۡرٗا
80و اما [آن] پسر، پس پدر و مادرش با ايمان بودند، و هراس داشتيم كه آن دو را به طغيان و كفر وا دارد.
فَأَرَدۡنَآ أَن يُبۡدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيۡرٗا مِّنۡهُ زَكَوٰةٗ وَ أَقۡرَبَ رُحۡمٗا
81و خواستيم كه پروردگارشان به جاى (او، فرزندى) به آن دو دهد كه از جهت پاكى بهتر و از نظر مهربانى نزديكتر از او باشد.
وَ أَمَّا ٱلۡجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَٰمَيۡنِ يَتِيمَيۡنِ فِي ٱلۡمَدِينَةِ وَ كَانَ تَحۡتَهُۥ كَنزٞ لَّهُمَا وَ كَانَ أَبُوهُمَا صَٰلِحٗا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَ يَسۡتَخۡرِجَا كَنزَهُمَا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ وَ مَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِي ذَٰلِكَ تَأۡوِيلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرٗا
82و أما [آن] ديوار، پس از آن دو پسر يتيمى بود كه در شهر بودند، و زير آن، گنجى براى هر دو وجود داشت، و پدرشان شايسته بود؛ و پروردگار تو مىخواست كه به رشدشان برسند و گنجشان را استخراج كنند؛ در حالى كه رحمتى از جانب پروردگارت بود؛ و آن (كارها) را به فرمان خود انجام ندادم؛ اين سرانجام (و اسرار) چيزى است كه نتوانستى بر آن شكيبايى كنى! »
وَ يَسَۡٔلُونَكَ عَن ذِي ٱلۡقَرۡنَيۡنِ قُلۡ سَأَتۡلُواْ عَلَيۡكُم مِّنۡهُ ذِكۡرًا
83و (اى پيامبر) از تو درباره« ذو القرنين »مىپرسند، بگو:« بزودى از او براى شما يادآورىاى (در قرآن) مىخوانم (و پى مىگيرم.) »
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُۥ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَ ءَاتَيۡنَٰهُ مِن كُلِّ شَيۡءٖ سَبَبٗا
84واقعا ما در زمين به او امكانات داديم و از هر چيزى وسيلهاى بدو داديم؛
فَأَتۡبَعَ سَبَبًا
85و وسيله (ها) را دنبال كرد؛
حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَغۡرِبَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَغۡرُبُ فِي عَيۡنٍ حَمِئَةٖ وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوۡمٗا قُلۡنَا يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَ إِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِيهِمۡ حُسۡنٗا
86تا هنگامى كه به غروبگاه خورشيد رسيد، (و در تصورش) آن را يافت كه در چشمه گلآلود تيرهاى، غروب مىكند؛ و نزد آن گروهى را يافت، گفتيم:« اى ذو القرنين! يا اينكه (آنان را) عذاب مىكنى و يا اينكه ميانشان (رفتار) نيكويى در پيش مىگيرى. »
قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوۡفَ نُعَذِّبُهُۥ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِۦ فَيُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا نُّكۡرٗا
87(ذو القرنين) گفت:« اما كسى كه ستم كرده است، پس در آينده او را عذاب خواهيم كرد؛ سپس به سوى پروردگارش باز گردانده مىشود، و او را با عذابى ناشناخته مجازات خواهد كرد!
وَ أَمَّا مَنۡ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُۥ جَزَآءً ٱلۡحُسۡنَىٰ وَ سَنَقُولُ لَهُۥ مِنۡ أَمۡرِنَا يُسۡرٗا
88و اما كسى كه ايمان آورد و [كار] شايسته انجام دهد، پس براى او پاداشى نيكوتر است؛ و بزودى از فرمان خود براى او (سخنى) آسان گوييم. »
ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا
89سپس وسيله (ها) را دنبال كرد؛
حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَطۡلِعَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَطۡلُعُ عَلَىٰ قَوۡمٖ لَّمۡ نَجۡعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتۡرٗا
90تا به محل طلوع خورشيد رسيد؛ (و در تصورش) آن را يافت كه بر گروهى طلوع مىكند كه در برابر آن هيچ پوششى براى آنان قرار نداده بوديم.
كَذَٰلِكَ وَ قَدۡ أَحَطۡنَا بِمَا لَدَيۡهِ خُبۡرٗا
91(كار ذو القرنين) اينچنين بود، و بيقين به آنچه نزد او بود، با آگاهى احاطه داشتيم.
ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا
92سپس وسيله (ها) را دنبال كرد؛
حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ بَيۡنَ ٱلسَّدَّيۡنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوۡمٗا لَّا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ قَوۡلٗا
93تا هنگامى كه به ميان دو سد (كوهى) رسيد، نزد آن دو گروهى را يافت، كه به فهم عميق هيچ گفتارى نزديك نبودند.
قَالُواْ يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِنَّ يَأۡجُوجَ وَ مَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَكَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَيۡنَنَا وَ بَيۡنَهُمۡ سَدّٗا
94(آن گروه) گفتند:« اى ذو القرنين! در واقع يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فسادگرند، و آيا هزينهاى در اختيار تو قرار دهيم، تا اينكه بين ما و بين آنان سدى قرار دهى؟ »
قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيۡرٞ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجۡعَلۡ بَيۡنَكُمۡ وَ بَيۡنَهُمۡ رَدۡمًا
95(ذو القرنين) گفت:« آنچه كه پروردگارم در آن به من امكانات داده (از هزينه شما) بهتر است؛ پس مرا با نيروى (انسانى) يارى دهيد، تا ميان شما و ميان آنان سد محكمى قرار دهم؛
ءَاتُونِي زُبَرَ ٱلۡحَدِيدِ حَتَّىٰٓ إِذَا سَاوَىٰ بَيۡنَ ٱلصَّدَفَيۡنِ قَالَ ٱنفُخُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا جَعَلَهُۥ نَارٗا قَالَ ءَاتُونِيٓ أُفۡرِغۡ عَلَيۡهِ قِطۡرٗا
96قطعات آهن برايم بياوريد. تا وقتى كه بين دو طرف (كوه) را مساوى كند. »گفت:« بدميد، تا هنگامى كه آن (قطعات آهن را همچون) آتش گرداند. »گفت:« مس گداختهاى برايم بياوريد تا بر آن (سد) بريزم. »
فَمَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ أَن يَظۡهَرُوهُ وَ مَا ٱسۡتَطَٰعُواْ لَهُۥ نَقۡبٗا
97و (فسادگران) نتوانستند از آن بالا روند؛ و نتوانستند در آن سوراخى ايجاد كنند.
قَالَ هَٰذَا رَحۡمَةٞ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ رَبِّي جَعَلَهُۥ دَكَّآءَ وَ كَانَ وَعۡدُ رَبِّي حَقّٗا
98(ذو القرنين) گفت:« اين رحمتى از جانب پروردگار من است؛ و هنگامى كه وعده پروردگارم فرا رسد، آن (سد) را خرد و هموار گرداند؛ و وعده پروردگارم حق است. »
وَ تَرَكۡنَا بَعۡضَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ يَمُوجُ فِي بَعۡضٖ وَ نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَجَمَعۡنَٰهُمۡ جَمۡعٗا
99و در آن روز برخى آنان را رها مىكنيم كه در برخى [ديگر] موج زنند، و در شيپور دميده مىشود؛ و آنان را كاملا جمع مىكنيم؛
وَ عَرَضۡنَا جَهَنَّمَ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡكَٰفِرِينَ عَرۡضًا
100و در آن روز، جهنم را بر كافران آشكارا عرضه مىداريم؛
ٱلَّذِينَ كَانَتۡ أَعۡيُنُهُمۡ فِي غِطَآءٍ عَن ذِكۡرِي وَ كَانُواْ لَا يَسۡتَطِيعُونَ سَمۡعًا
101(همان) كسانى كه چشمانشان در پرده (غفلت) ى از ياد من بود، و هيچگاه قدرت شنوايى نداشتند.
أَفَحَسِبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن يَتَّخِذُواْ عِبَادِي مِن دُونِيٓ أَوۡلِيَآءَ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡكَٰفِرِينَ نُزُلٗا
102آيا كسانى كه كفر ورزيدند، پنداشتند كه جز من، بندگانم را بعنوان سرپرستان (خود) مىگيرند؟! در حقيقت ما جهنم را براى كافران، (بعنوان جايگاه نخستين) پذيرايى آماده كردهايم!
قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا
103بگو:« آيا شما را از زيانكارترين (مردم در) كارها، خبر دهيم؟
ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَ هُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا
104(همان) كسانى كه تلاششان در زندگى پست (دنيا) گم شده؛ در حالى كه آنان مىپندارند كه ايشان كار زيركانهاى را نيكو انجام مىدهند. »
أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ وَ لِقَآئِهِۦ فَحَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا
105آنان كسانى هستند كه به نشانههاى پروردگارشان و ملاقات او كفر ورزيدند، و اعمالشان تباه شد؛ و براى شان روز رستاخيز، هيچ (ميزان و) ارزشى نمىنهيم.
ذَٰلِكَ جَزَآؤُهُمۡ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُواْ وَ ٱتَّخَذُوٓاْ ءَايَٰتِي وَ رُسُلِي هُزُوًا
106اين (گونه) است، پاداش آنان جهنم است، بخاطر اينكه كفر ورزيدند و نشانههاى من و فرستادگانم را به ريشخند گرفتند.
إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ كَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا
107بيقين كسانى كه ايمان آوردند و [كارهاى] شايسته انجام دادند، بوستانهاى فردوس (نخستين) پذيرايى براى آنان است؛
خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا
108در حالى كه در آن ماندگارند؛ [و] از آنجا هيچ انتقالى را طلب نمىكنند.
قُل لَّوۡ كَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّكَلِمَٰتِ رَبِّي لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَٰتُ رَبِّي وَ لَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا
109بگو:« اگر (بر فرض) دريا [ها] براى (نوشتن آفريدهها و) كلمات پروردگارم مركب شود، حتما دريا [ها] پايان مىگيرد، پيش از آنكه (آفريدهها و) كلمات پروردگارم پايان يابد؛ و اگر چه همانند آن (درياها) را به مدد (آنها) آوريم. »
قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَ لَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا
110بگو:« من فقط بشرى همانند شما هستم؛ به سوى من وحى مىشود كه معبودتان معبودى يگانه است؛ و هر كس به ملاقات پروردگارش همواره اميد دارد، پس بايد كار شايستهاى انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند. »