کتابخانه روایات شیعه
از أهل زمان چه نااميدم شب و روز
ميلى كه مرا به اين و آن بود نماند
12- روزگار، مرا به دوستى مبتلا كرده كه در دوستى خيانتش فراوان است و رعايت دوستى نمىكند.
داغى كه ز دهر بر دل محزون است
از انجم آسمان بسى افزون است
تسليم كسى كرد مرا دور فلك
كز جور و جفاى او جگر پرخون است
13- بزودى آن كس (خدا) كه او را از من بىنياز كرده مرا هم بىنياز مىگرداند-، زيرا نه فقر هميشگى است و نه ثروت.
آن كس كه تو را ساخت غنى از همه چيز
ناگاه غنا دهد به اين غمزده نيز
نى خوارى درويش دوا مىدارد
نى غنا چنين بمانند عزيز
14- هيچ نعمتى هميشگى نيست، همچنين سختى دوامى ندارد.
اين ناله دلسوز نخواهد ماندن
وين ناوك دلسوز نخواهد ماندن
از لذت ديروز اثر باقى نيست
وين تلخى امروز نخواهد ماندن
15- تمام دوستىها كه بخاطر خداست نشاط مىگيرد اما دوستىهائى كه بر اساس گناه است به كدورت و جدائى مىانجامد.
مهرى كه براى حقّ تعالى باشد
بىشبهه ز هر خلل مبرا باشد
خالى ز كدورتى نخواهد بودن
يارى كه براى كار دنيا باشد
16- هرگاه پيمانى را از خويشاوند ناديده يافتم كرامت و حياى من اجازه اعتراض نمىدهد.
هركس كه به من عهد محبت دارد
روزى كه طريق دشمنى آرد
خواهم كه دهم جزاى بدفعلى او
ليكن كرم و حيا مرا نگذارد
17- هر زخمى دوائى دارد، مگر بداخلاقى كه قابل معالجه نيست.
هرگونه جراحتى كه در عالم هست
دارند علاج هر يكى خلق به دست
ليكن نتوان به هيچ صورت كردن
تدبير جراحتى كه آن خلق بد است
18- چه بسيار برادرانى كه با آنها از روى وفا كردن به برادرى زندگى كردم، اما وفاى آنان نسبت بمن به پايان نرسيد.
بسيار كسى كه كرد دعوى وفا
با او به وفا زيستم از صدق و صفا
ليكن چو رسيد وقت يارى كردن
پيدا نشد از جانب او غير صفا
19- هر وقت مرا مىبينند دوستى را ادامه مىدهند و محبت آنها تا پيش هم هستيم باقى است.
آنها كه طريق دوستى مىسپرند
و ز غايت اشفاق به جاى پدراند
دارند محبّتي اگر در نظراند
و ان لحظه كه غائباند طورى ديگرند
20- هرگاه از آنها بىنياز باشم دوست هستند و آنگاه كه بلا نازل گردد دشمن مىشوند.
جمعى كه رفيق و مهربانت باشند
هردم چه مگس بر سر خوانت باشند
در وقت غنا مهر و محبت ورزند
در حين بلا دشمن جانت باشند
21- اگر به ناچارى پيش كسى نباشم با من دشمن است و هرچه مىخواهد دربارهى من فشار مىآورد.
تا چند ز دوستان خود غصه خورم
وقت است كه جيب صبر صد جا بدرم
از هركه شدم به كام و ناكام جدا
شد دشمن جان و مىكند قصد سرم
22- آنگاه كه رئيس أهل بيت (محمّد صلّى اللّه عليه و آله) از دنيا رحلت نمود از طرف مردم نسبت بمن روشى آشكار شد كه توقع نبود.
گر يافتهاى ز فيض حقّ نور و صفا
از خلق مجو قاعده مهر و وفا
از آل نبى كسى نباشد بهتر
چون رفت نبى ز خلق ديدند جفا
شكوه از زنان بىوفا 23- حرف آنان را كنار بگذار، زيرا وفا ندارند. باد صبا (كه از مشرق مىوزد) با عهدهاى آنها در يك رديف است.
24- قلبت را مىشكنند، سپس آن را جبران نمىكنند. قلبهاى آنان از وفا خالى است.
امر به جستن روزى به اميد فتح و فيروزى
-
وَ مَا طَلَبُ الْمَعِيشَةِ بِالتَّمَنِّي
وَ لَكِنْ أَلْقِ دَلْوَكَ فِي الدِّلَاءِ
تَجِئْكَ بِمِلْئِهَا يَوْماً وَ يَوْماً
تَجِئْكَ بِحَمْأَةٍ وَ قَلِيلِ مَاءٍ
منع از مبالغة در جمع مال و شكايت از دهر پريشان حال
-
وَ كَمْ سَاعٍ لِيُثْرِيَ لَمْ يَنَلْهُ
وَ آخَرُ مَا سَعَى لَحِقَ الثَّرَاءَ
وَ سَاعٍ يَجْمَعُ الْأَمْوَالَ جَمْعاً
لِيُورِثَهُ أَعَادِيَهُ شَقَاءً
وَ مَا سِيَّانِ ذُو خُبْرٍ بَصِيرٌ
وَ آخَرُ جَاهِلٌ لَيْسَا سَوَاءً
وَ مَنْ يَسْتَعْتِبِ الْحِدْثَانَ يَوْماً
يَكُنْ ذَاكَ الْعِتَابُ لَهُ عَنَاءً
وَ يُزْرِي بِالْفَتَى الْأَعْدَامُ حَتَّى
مَتَى يُصِبِ الْمَقَالَ يُقَلْ أَسَاءَ
حصر موت در مشقت دنيا كه محل عناست و منزل بلا
-
لَيْسَ مَنْ مَاتَ فَاسْتَرَاحَ بِمَيِّتٍ
إِنَّمَا الْمَيْتُ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ
امر بطلاق دنيا كه عروسى است نازيبا
-
طَلِّقِ الدُّنْيَا ثَلَاثاً
وَ اطْلُبَنْ زَوْجاً سِوَاهَا
إِنَّهَا زَوْجَةُ سَوْءٍ
لَا تُبَالِي مَنْ أَتَاهَا
وَ إِذَا نَالَتْ مُنَاهَا
مِنْهُ وَلَّتْهُ قَفَاهَا
اشارت به ندامت اخروى در محبت اسباب دنيوى
اى دل مكن از عهد زنان هرگز ياد
باشد همه عهدهاى آنها چون باد
در بزم وفا شيشه دلها شكنند
از دست جفاى اين جماعت فرياد
دنبال رزق رفتن 25- تأمين زندگى با آرزو نيست، بلكه بايد مثل ديگران بر سر چاه زندگى قرار گيرى.
26- يك روز دلو از چاه با آب فراوان بالا مىآيد و يك روز هم با كمى آب و لجن.
اى دل همه روز گفتگوئى مىكن
و ز حشمت فقر جستجوئى مىكن
هرچند كه سعى ما ندارد اثرى
از پا منشين و جستجوئى مىكن
ثروت كمتر جمع كنيد 27- چه افراد فراوانى كه براى بدست آوردن مال فراوان دويدند و به چنگ نياوردند، ديگرى هم دوندگى نكرد و به ثروت فراوان رسيد.
تا روز ازل شراب در جام نرفت
امروز بيخودى مرا نام نرفت
جوينده بسى هست كه يك كام نديد
يابنده بسى هست كه يك گام نرفت
28- چه بسيار تلاشگرانى كه ثروت را جمع مىكنند و از روى شقاوتى كه دارند براى دشمنان خود (زن و فرزند) 16 به ارث مىگذارند.
اى صاحب رأى كامل و بخت بلند
سعى تو براى مال دنيا تا چند
فردا كه رود جان تو از تن بيرون
اعداء همه آن مال به عشرت بخورند
29- فردى آگاه و دانا با شخص جاهل و نادان هيچگاه مساوى نيستند. (آگاه از مال ذخيره آخرت مىاندوزد و نادان، ثروت را متراكمتر مىنمايد)
هر تيرهدلى كه مظهر إحسان نيست
در مذهب أهل معرفت إنسان نيست
ز نهار به علم كوش خود را درياب
چون دانش و جهل در جهان يكسان نيست
30- هركس كه مىخواهد با ناسازگارىهاى دنيا آشتى كند و بسازد، زمينه سختى خود را فراهم كرده است.
اى آنكه نهاى چه لاله آشفته دماغ
ز نهار مجو ز دهر آئين فراغ
هر دل كه از او مرهم داغى جويد
داغ دگرش نهد روان بر سر داغ
31- جوانمردى كه فقير است، وقتى حرف صحيح مىزند مىگويند مطلب او صحيح نيست.
چون أهل جهان تمام ظاهر بينند
با مردم درويش بسى ننشينند
گويند صواب اين گروه است خطا
يا ربّ چه جفا پيشه و بدآئينند
مردگان زندگان 32- كسى كه بميرد و به آسايش ابدى برسد مرده نيست مرده كسى است كه
زنده است ولى اثر زنده بودن ندارد. (بفكر مردن نيست)
آن حال كه خلق مردنش مىخوانند
آسايش نفس است اگر مىدانند
موتى كه از آن اهلدلان درمانند
دردى است كه رو نمود و بىدرمانند
دنيا، عروس هرجائى 33- دنيا را سه طلاقه كن و همسر ديگرى انتخاب كن.
34- همسر ناپاكى است كه باكى از همبسترشوندگان خود ندارد.
35- آنگاه كه به خواستهى خود رسيد، پشت به وى كرده، فرار مىكند.
اى دل ز سر عروس دنيا بگذر
كين پيرزنى است با هزاران شوهر
آن دم كه شود مراد طبعش حاصل
در حال كند جلوه به شخص ديگر
دوستى دنيا پشيمانى دارد 36- آى عاشق دنيا، روى دنيا طرف ديگرى است و آنگاه كه از تو جدا شد به خدا سوگند كه پشيمان خواهى شد.
تا چند اسير نفس شيطان باشى
افتاده به دام فسق و عصيان باشى
ترسم كه چه پرده از ميان بردارند
خوار و خجل و زار و پشيمان باشى