کتابخانه روایات شیعه
وسيلهاى است كه خود را بشناسيم كه نسبت به اين نعمتها چه مىكنيم و از آن چگونه بهرهبردارى مىنمائيم و مريضى، فقر و ... هم به نظر ما يك نوع عذاب است و خدا مىخواهد در مرحله مرض و فقر خودمان را بشناسيم كه در برابر وظيفه صبر چه مىكنيم؟
با اين توضيح، آزمايش سلامتى، مال و ساير نعمتها سختتر از آزمايش ناگوارىهاست و به همين جهت مردان الهى دوست داشتهاند فقير باشند.
639- كجا مىتوانى نفعى را بيابى كه ضرر و خرج نداشته باشد. دنيا براى سود و زيان خلق شده است.
640- ترس ننگ است و در پايمردى و حمله شايستگى، كسى كه از ميدان جنگ و سختىها فرار كند، نمىتواند از خواست خدا كنار باشد.
خواهند جماعتى كه بىتاب و ضرر
گردند جدا ز آتش غم چه شرر
ليكن چه توان كرد كه از جنس بشر
كس نيست كه شد خلاص از تير قدر
از قدرت خدا مأيوس مباش 641- اميد است آبخورگاهى كه در معرض استفاده است، به تشنگان آب صاف بدهد و مدتها تشنگانى را كه آب تميز نمىخوردهاند بهرهمند سازد.
642- اميد است، برهنهها پوشانيده شوند و خدا ذليل ستمديده را يارى فرمايد.
ناگاه ز غيب دلنوازى برسد
و ز گلشن حسن سرو نازى برسد
مرغ دل من چنين نماند ضايع
از عالم قدس شاهبازى برسد
643- اميد است به لطف خدا، استخوان شكسته مورد لطف قرار گيرد و
استخوان شكستهاش بهبود يابد.
644- به خدا اميدوار باش و از وى نااميد مباش، زيرا براى خدا ناياب و سختيها آسان است.
اى دل مكن از جور فلك ناله بسى
بنشين و توجه به خدا كن نفسى
گر كار خدا را به خدا بگذارى
ناگاه رسد ز غيب فريادرسى
نه آسايش دوام دارد و نه سختى 645- اگر روزگار به من بد كرد تصميم به صبر مىگيرم، زيرا هر سختى كه ابدى نباشد قابل تحمل است.
646- اگر روزگار مرا خوشحال ساخت، از نيكى آن شاد نمىگردم، زيرا آن خوشحالى كه ابدى نباشد ناچيز است.
اى دل ز غم زمانه درهم نشوى
و ز يارى دهر شاد و خرم نشوى
أحوال جهان به يك نفس مىگذرد
وابسته به قيد و سور و ماتم نشوى
دنياى نيشونوش 647- اگر روزگار شكنجهام مىدهد، شادى هم براى من مىآورد، اگر به من سختى مىدهد، خوشحالى هم به آغوشم مىكشد.
648- براى هر روزى عادتى دارم. اگر سختى دارم، صبر مىكنم و اگر شادى دارم خداى را شكر مىكنم.
گر دهر جفا كرد مرا صابر يافت
ور لطف و وفا كرد مرا شاكر يافت
صد شكر كه نفس من بتوفيق خدا
خود را به مراد خويشتن قادر يافت
آموزش دريادلى به خود 649- روح بىنياز، هرچند به سختى گرفتار گردد، فرد را از ضربهپذيرى از طرف فقر نگاه مىدارد.
650- اگر به سختى افتادى يقين داشته باش كه دوام نخواهد آورد تا به آسايش منتهى گردد.
آن نيست غنى كه مال او گردد بيش
يا در صف أهل جاه باشد در پيش
آن است غنى كه قاف تا قاف جهان
نارد به نظر اگرچه باشد درويش
حوادث را آسان بگيريم 651- كارها را آسان بگير، زيرا كارها در دست خداست.
652- امورى را كه خدا منع كرده گريبانت را نمىگيرد و حوادثى كه بايد اجرا شود از تو عقب نمىماند.
اى نور بصر طريقه آسان گير
و ز أهل كرم قائده 66 احسان گير
چون كار به تقدير خدا موقوف است
با خلق جهان كار جهان آسانگير
از مرگ نمىتوان فرار كرد 653- چه روزى از چنگ مرگ فرار كنم؟ روزى كه نمىميرم يا روزى كه بايد بميرم.
-
وَ هَوِّنْ عَلَيْكَ فَإِنَّ الْأُمُورَ
بِكَفِّ الْإِلَهِ مَقَادِيرُهَا
فَلَيْسَ بِآتِيكَ مَنْهِيُّهَا
وَ لَا قَاصِرٌ عَنْكَ مَأْمُورُهَا
بيان آنكه گريختن از مرگ ممكن نيست
-
أَيُّ يَوْمِي مِنَ الْمَوْتِ أَفِرُّ
يَوْمَ مَا قُدِّرَ أَوْ يَوْمَ قُدِرَ
يَوْمَ مَا قُدِّرَ لَمْ أَخْشَ الرَّدَى
وَ إِذَا قُدِّرَ لَمْ يُغْنِ الْحَذَرُ
تمهيد عذر از قبل اهل تقصير
-
وَ مَا آثَرَ التَّقْصِيرَ إِلَّا مُقَصِّرٌ
رَأَى نَفْسَهُ حَلَّتْ مَحَلَّ الْمُقَصِّرِ
وَ كُلُّ امْرِئٍ يَأْتِي بِمَا هُوَ أَهْلُهُ
فَأَهْلٌ لِمَعْرُوفٍ وَ أَهْلٌ لِمُنْكَرٍ
بيان آنكه سعادت و شقاوت به تقدير الهى است
-
لِلنَّاسِ حِرْصٌ عَلَى الدُّنْيَا بِتَبْذِيرٍ
وَ صَفْوُهَا لَكَ مَمْزُوجٌ بِتَكْدِيرٍ
كَمْ مِنْ مُلِحٍّ عَلَيْهَا لَا تُسَاعِدُهُ
وَ عَاجِزٍ نَالَ دُنْيَاهُ بِتَقْصِيرٍ
لَمْ يُرْزَقُوهَا بِعَقْلٍ حِينَ مَا رُزِقُوا
لَكِنَّهُمْ رُزِقُوهَا بِالْمَقَادِيرِ
لَوْ كَانَ عَنْ قُوَّةٍ أَوْ عَنْ مُغَالَبَةٍ
طَارَ الْبُزَاةُ بِأَرْزَاقِ الْعَصَافِيرِ
تسبيح و تنزيه و تقديس الهى
-
سُبْحَانَ رَبِّ الْعِبَادِ وَ الْوَبَرَةِ
وَ رَازِقَ الْمُتَّقِينَ وَ الْفَجَرَةِ
لَوْ كَانَ رِزْقُ الْعِبَادِ مِنْ جَلَدٍ
مَا نِلْتَ مِنْ رِزْقِ رَبِّنَا مَدَرَةً
654- روزى كه مقدر نشده كه من بميرم ترسى از هلاك شدن ندارم و آنگاه كه مردن معين شده است، فرار فائده ندارد.
روزى كه قضا نيست نخواهى مردن
ور هست قصا كجا توان جان بردن
از مرگ تهى مساز پهلو كه به آن
سر منزل خود توان بدست آوردن
655- مقصر است كه دنبال اشتباه مىرود و مىداند كه اشتباه مىكند.
656- فردى كه خود را شايسته كارى مىداند و آن را انجام مىدهد شايسته است كه كار خوب انجام دهد و حرف حساب و نهى را بپذيرد.
هركس كه سرشته شد به چيزى گل او
سر برزند آن چيز مدام از دل او
نيكى و بدى ما به تقدير خدا
هستند دليل قدرت شامل او
رزق در دست خداست 657- مردم براى ريختوپاش دنيا حرص مىزنند، صفاى دنيا هم با دلگيرى مخلوط است.
658- افراد زيادى در جمع كردن مال پافشارى دارند و بدست نمىآورند و تعداد فراوانى عاجز هم با اينكه قدرت ندارند از دنيا بهرهمند مىگردند.
خواهند جماعتى بزرگى و شرف
و ز گنج امل هيچ نيارند به كف
ناگاه شكستهاى كه باشد به طرف
از غيب محل فيض گردد چه صدف
659- آنگاه كه عاجز از مال دنيا بهرهمند مىگردد به خاطر عقل و فكر بهرهمند نگرديده، بلكه خدا صلاح دانسته از مال دنيا بهرهمند گردد.
660- اگر بنا بود از طريق قدرت و يا مبارزه كسى به رزق دنيا دست يابد، بايد بازها، خوراك گنجشگها را بربايند (و گنجشگها گرسنه بمانند)
روزى كه در فيض الهى شده باز
در علم خدا رزق كسان شد ممتاز
گر روزى ما به قدر قدرت بودى
روزى كبوتر حرم خوردى باز
رزق با زرنگى بدست نمىآيد 661- بزرگوار است خداى بندگان و حيوانات پشمدار. خدائى كه به پرهيزكاران و گناهكاران رزق مىرساند.
662- اگر رزق بندگان از طريق هوش و زرنگى مىآمد توئى كه مغزت كار نمىكند، از رزق خداى ما كلوخى هم نمىيافتى.
دشمن كه برهنه است از كسوت دين
دارد به خيال ناز و نعمت تسكين
گر روزى كس به سعى و كوشش بودى
سنگى نشدى روزى آن سگ به يقين
دنياى رنگارنگ 663- مىبينم كه روزگار با نواهاى مختلف مىچرخد، نه غم دوام دارد و نه شادى.
664- پادشاهان در اين دنيا كاخهائى ساختند، نه پادشاهان ماندند و نه كاخهاى آنان.
ايام كه دمبهدم به رنگى ديگر است
تا چشم به هم زنى بانگى ديگر است
درياى سراب است كه از روى خيال
در هر نفسى كام نهنگى ديگر است
بيان اختلاف روزگار
-
رَأَيْتُ الدَّهْرَ مُخْتَلِفاً يَدُورُ
فَلَا حُزْنٌ يَدُومُ وَ لَا سُرُورٌ
وَ قَدْ بَنَتِ الْمُلُوكُ بِهِ قُصُوراً
فَمَا بَقِيَ الْمُلُوكُ وَ لَا الْقُصُورُ
تنبيه بر فنا و زوال دنيا
-
جَمِيعُ فَوَائِدِ الدُّنْيَا غُرُورٌ
وَ لَا يَبْقَى لِمَسْرُورٍ سُرُورٌ
فَقُلْ لِلشَّامِتِينَ بِنَا أَفِيقُوا
فَإِنَّ نَوَائِبَ الدُّنْيَا تَدُورُ
شكايت از اقبال و ادبار دنيا
-
مَا هَذِهِ الدُّنْيَا لِطَالِبِهَا
إِلَّا عَنَاءٌ وَ هُوَ مَا يَدْرِي
إِنْ أَقْبَلَتْ شَغَلَتْ دِيَانَتَهُ
وَ إِنْ أَدْبَرَتْ شَغَلَتْهُ بِالْفَقْرِ
خطاب به دنيا و شكايت از او
-
دُنْيَا عَدِمْتُكِ مَا أَمَرَّكِ
لِلْمُكْثِرِينَ فَمَا أَضَرَّكِ
مَا ذَاقَ خَيْرَكِ ذَائِقٌ
إِلَّا صَبَبْتِ عَلَيْهِ شَرَّكِ
قطع رشته امل به تذكار اجل
-
تُؤَمِّلُ فِي الدُّنْيَا طَوِيلًا وَ لَا تَدْرِي
إِذَا جَنَّ لَيْلٌ هَلْ تَعِيشُ إِلَى فَجْرٍ
فَكَمْ مِنْ صَحِيحٍ مَاتَ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ
وَ كَمْ مِنْ مَرِيضٍ عَاشَ دَهْراً إِلَى دَهْرٍ
وَ كَمْ مِنْ فَتًى يُمْسِي وَ يُصْبِحُ آمِناً