کتابخانه روایات شیعه
-
إِلَى كَمْ يَكُونُ الْعَذْلُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ
لِمَا لَا تُمَلِّينَ الْقَطِيعَةَ وَ الْهَجْرَا
رُوَيْدَكَ إِنَّ الدَّهْرَ فِيهِ كِفَايَةٌ
لِتَفْرِيقِ ذَاتِ الْبَيْنِ فَانْتَظِرِي الدَّهْرَا
در ستايش قناعت
-
أَفْلَحَ مَنْ كَانَ لَهُ قَوْصَرَّةٌ
يَأْكُلُ مِنْهَا كُلَّ يَوْمٍ مَرَّةً
ارشاد به كسب حلال
-
كُدَّ كَدَّ الْعَبْدِ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تُصْبِحَ حُرّاً
وَ اقْطَعِ الْآمَالَ مِنْ مَالِ بَنِي آدَمَ طُرّاً
لَا تَقُلْ ذَا مَكْسَبٌ يُزْرِي فَقَصْدُ النَّاسِ أَزْرَى
أَنْتَ مَا اسْتَغْنَيْتَ عَنْ غَيْرِكَ أَعْلَى النَّاسِ قَدْراً
ترغيب نفس به پرهيزگارى
-
إِذَا أَنْتَ لَمْ تَزْرَعْ وَ أَبْصَرْتَ حَاصِداً
نَدِمْتَ عَلَى التَّفْرِيطِ فِي زَمَنِ الْبَذْرِ
وَ مَا إِنْ لِيَوْمِ الْبَعْثِ زَادٌ سِوَى التُّقَى
تَزَوَّدْتَهُ حَتَّى الْقِيَامَةِ وَ الْحَشْرِ
اظهار ترحم بر طفلان يتيم
-
مَا إِنْ تَأَوَّهْتُ فِي شَيْءٍ رُزِئْتُ بِهِ
كَمَا تَأَوَّهْتُ لِلْأَطْفَالِ فِي الصِّغَرِ
قَدْ مَاتَ وَالِدُهُمْ مَنْ كَانَ يَكْفُلُهُمْ
فِي النَّائِبَاتِ وَ فِي الْأَسْفَارِ وَ الْحَضَرِ
تخويف نفس از شيب
-
الشَّيْبُ عُنْوَانُ الْمَنِيَّةِ
وَ هُوَ تَارِيخُ الْكِبَرِ
وَ بَيَاضُ شَعْرِكَ مَوْتُ شَعْرِكَ
ثُمَّ أَنْتَ عَلَى الْأَثَرِ
سخن با زنى كه به آن حضرت بد مىگفت 721- تا چه موقع هر شب بدگوئى مىكنى؟! چرا آتش جدائى و قطع رحم را نمىافروزى.
722- كمى مهلت بده، روزگار كافى است ميان افراد جدائى افكند در انتظار جدائى از طرف روزگار باش.
تا چند ز هر طرف برانگيزى گرد
و ز جهل كنى بر دل من خود را سرد
چون خوى زمانه است انگيز فراق
فارغ بنشين كه كار خود خواهد كرد
ستايش از قناعت 723- كسى كه ظرف خرمائى دارد و هر روز يك مرتبه از آن مىخورد و قناعت مىكند پيروز است.
جمعى كه ز شوق رو به طاعت دارند
و ز نور و صفاى دل بضاعت دارند
مانند هما شاكر و فارقبالند
سيمرغ صفت قاف قناعت دارند
آزادى و آزادگى 724- اگر مىخواهى آزاده باشى همانند غلامان و بندگان شايسته خدا زحمت بكش و چشم از تمام مردم روى زمين بپوش و اميدى به آنان نداشته باش.
725- نگو: اين كار ذلتآور است، زيرا نظر مردم نسبت به انسانى كه طمع به آنان دارد ذليلكنندهتر مىباشد. وقتى از ديگران بىنياز باشى از تمام مردم باارزشترى.
گر نفس تو در مقام طاعت شده حر
از خلق اميد خود به يكباره ببر
گاهى كه طمع ترك توانى كردن
از صيت 69 تو گوش آسمان گردد پر
سرمايه قيامت 726- وقتى تخم نپاشيده باشى و به انتظار درو كردن باشى (به هنگام جمعآورى محصول) نسبت به كوتاهى خود در زمان تخمكارى پشيمان خواهى شد.
727- براى روز رستاخيز، قيامت و زنده شدن مردهها غير از پرهيزكارى كه ذخيره كرده باشى چيز ديگرى سود ندارد.
اى دوست كه أسباب زراعت دارى
تا كى گذرد عمر تو در بيكارى
چون علم و عمل آب و زمين است تو را
گر أهل دلى تخم سعادت كارى
ناله على عليه السّلام براى يتيم 728- نالهاى كه براى ديدن اطفال كوچك مىكشم، براى هيچ مصيبت ديگرى نمىكشم.
729- براى اطفال كوچكى كه پدر آنان كه آنها را در سختيها، و در مسافرت و وطن تحت كفالت داشته مرده است.
هركس كه چه طفل اشك من گشت يتيم
در گوشهى محنت است پيوسته مقيم
در منظر ديده گر نشيند يك دم
جز گريه زارش نبود هيچ نديم
اعلام خطر موى سفيد 730- موى سفيد علامت مرگ و نشانهى پيرى است.
فَإِذَا رَأَيْتَ الشَّيْبَ عَمَ
الرَّأْسَ فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ
مرثيه حضرت خاتم الأنبياء ص
-
كُنْتَ السَّوَادَ لِنَاظِرِي
فَبَكَى عَلَيْكَ النَّاظِرُ
مَنْ شَاءَ بَعْدَكَ فَلْيَمُتْ
فَعَلَيْكَ كُنْتُ أُحَاذِرُ
بيان آنكه تعزيت دافع مرارت فراق است
-
يُعَزُّونَنِي قَوْمٌ براة [بِرَاءٌ] مِنَ الصَّبْرِ
وَ فِي الصَّبْرِ أَشْيَاءُ أَمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ
يُعَزِّي الْمُعَزِّي ثُمَّ يَمْضِي لِشَأْنِهِ
وَ يَبْقَى الْمُعَزِّى فِي أَحَرَّ مِنَ الْجَمْرِ
حكايت خوابيدن به جاى رسول الله ص
-
وَقَيْتُ بِنَفْسِي خَيْرَ مَنْ وَطِئَ الْحَصَى
وَ مَنْ طَافَ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ وَ بِالْحِجْرِ
رَسُولَ إِلَهِ الْخَلْقِ إِذْ مَكَرُوا بِهِ
فَنَجَّاهُ ذُو الطَّوْلِ الْكَرِيمُ مِنَ الْمَكْرِ
وَ بِتُّ أُرَاعِيهِمْ مَتَى يَنْشُرُونَنِي
وَ قَدْ وَطَّنْتُ نَفْسِي عَلَى الْقَتْلِ وَ الْأَسْرِ
وَ بَاتَ رَسُولُ اللَّهِ فِي الْغَارِ آمِناً
مُوَقًّى وَ فِي حِفْظِ الْإِلَهِ وَ فِي سَتْرٍ
أَقَامَ ثَلَاثاً ثُمَّ زُمَّتْ قَلَائِصُ
قَلَائِصُ يَفْرِينَ الْحَصَى أَيْنَمَا يَفْرِي
أَرَدْتُ بِهِ نَصْرَ الْإِلَهِ تَبَتُّلًا
وَ أَضْمَرْتُهُ حَتَّى أُوَسَّدَ فِي قَبْرِي
خطاب به اسامه بن زيد اعور
-
لَسْتُ أَرَى فِي بَيْنِنَا حَاكِماً
إِلَّا الَّذِي فِي الْكَفِّ تَبَّارٌ
731- سفيدى مو علامت مرگ مو و سپس مرگ خودت به دنبال مرگ موست.
732- آنگاه كه ديدى سفيدى تمام موها را گرفت دنبال آن، خطر! خطر! و خطر مرگ است.
روزى كه شود موى سر و ريش سفيد
از رشتهى عمر خويش كن قطع اميد
پايان حيات هركه باشد مرگ است
آرى به جهان كسى نماند جاويد
در سوك حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله 733- مردمك چشم من بودى و سياهى چشم من برايت گريست.
734- هركس مىخواهد بعد از شما بميرد، من از مرگ شما مىترسيدم.
رفتى و نماند ديده را نور بصر
مردم ننشينند در آن خانه دگر
امروز كه چون گنج نهانى در خاك
عيب است اگر كنم به غير تو نظر
صبر در مصيبتها 735- مردمى كه خودشان صبر ندارند، بمن مىگويند صبر كنم، در صبر كردن من چيزهائى تلختر از صبر 70 وجود دارد.
736- تسليتدهنده تسليت مىگويد و دنبال كار خود مىرود و صاحب عزا در آتش فراق كه سوزانتر از آتش دنياست مىسوزد.
هر دل كه عنان به دست احباب سپرد
او را به سخن نمىتوان بازآورد
شوق است چه آتش و نصيحت چون باد
وان آتش از اين باد فزون گشت و نمرد
خوابيدن به جاى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله 737- با جان خود، وجود نازنينى را كه بهترين رهروان، برترين طوافكنندگان خانه خدا و حجر الأسود است حفظ كردم.
738- پيامبر خداى موجودات را حفظ كردم. در آن هنگام كه در فكر قتل آن حضرت بودند و خداى نيرومند كريم، وى را نجات داد،
739- به جاى آن حضرت خوابيدم و منتظر بودم ببينم چه وقت ريزريزم مىكنند. من خودم را براى كشته شدن و اسير گرديدن آماده كرده بودم.
غير از تو نديد چشم من يار ديگر
جز عشق رخت نيست مرا كار ديگر
نام تو برم كه جان خود تازه كنم
تا پيش رخت فدا شود بار ديگر
توضيح: شعرها اشاره به ليلة المبيت است كه مردم مكه تصميم به قتل محمّد صلّى اللّه عليه و آله داشتند و امام على عليه السّلام در جاى حضرت خوابيد و حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله شبانه بطرف مدينه فرار كرد.
740- رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شب را با سلامتى تحت حمايت و لطف خدا در غار نگاهدارى شد.
741- رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سه شب در آن غار ماند سپس مهار شترهاى مادة كه از روى سنگريزهها هركجا مىخواستند پرواز مىكردند گرفته شد (و حضرت حركت كرد.) 71
وَ صَارِمٌ أَبْيَضُ مِثْلُ الْمَهَا
يَبْرُقُ فِي الرَّاحَةِ ضَرَّارٌ
مَعِي حُسَامٌ قَاطِعٌ بَاتِرٌ
تَسْطَعُ مِنْ تِضْرَابِهِ النَّارُ
إِنَّا أُنَاسٌ دِينُنَا صَادِقٌ
إِنَّا عَلَى الْحَرْبِ لَصُبَّارٌ
جواب أسامة بن زيد
-
نِعْمَ الَّذِي حَكَّمْتَهُ بَيْنَنَا
فَاثْبُتْ لَحَاكَ اللَّهُ يَا جَارُ
فَفِي يَمِينِي مَارِقٌ أَسْمَرُ
مِنْ رَأْسِهِ تَقْتَبِسُ النَّارُ
قَدْ خَضَبَ الْبَيْضَةُ رَأْسِي فَمَا
أَطْعَمَ غَمْضاً فِيهِ مِقْدَارٌ
خطاب به مرحب بن شاس
-
نَحْنُ بَنُو الْحَرْبِ بِنَا سَعِيرُهَا
حَرْبُ عَوَانٍ حَرُّهَا نَذِيرُهَا
جواب مرحب بن شاس
-
إِنَّا أُنَاسٌ وَلَدَتْنَا عَبْهَرَةٌ
لِبَاسُنَا الْوَشَى وَ رَيْطٌ حِبَرَةٌ
أَبْنَاءُ حَرْبٍ لَيْسَ فِينَا غَدَرَةٌ
خطاب به مرحب خيبرى و جواب جواب او
-
أَنَا الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي حَيْدَرَةٌ
ضِرْغَامُ آجَامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَةٌ
عَبْلُ الذِّرَاعَيْنِ شَدِيدُ الْقَصَرَةٌ
كَلَيْثِ غَابَاتٍ كَرِيهِ الْمَنْظَرَةِ
أَكِيلُكُمْ بِالسَّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَةِ