کتابخانه روایات شیعه
وَ تَسَاقَتِ الْأَبْطَالُ كَأْسَ مَنِيَّةٍ
فِيهَا ذَرَارِيحٌ وَ سَمٌّ مُنْقَعُ
فَإِلَيْكَ عَنِّي لَا يَنَالُكَ مِخْلَبِي
فَتَكُونَ كَالْأَمْسِ الَّذِي لَا يَرْجِعُ
إِنِّي امْرُؤٌ أَحْمِي حِمَايَ بِعِزَّةٍ
وَ اللَّهُ يَخْفِضُ مَنْ يَشَاءُ وَ يَرْفَعُ
إِنِّي إِلَى قَصْدِ الْهُدَى وَ سَبِيلِهِ
وَ إِلَى شَرَائِعِ دِينِهِ أَتَسَرَّعُ
وَ رَضِيتُ بِالْقُرْآنِ وَحْياً مُنْزَلًا
وَ بِرَبِّنَا رَبّاً يَضُرُّ وَ يَنْفَعُ
فِينَا رَسُولُ اللَّهِ أُيِّدَ بِالْهُدَى
فَلِوَاؤُهُ حَتَّى الْقِيَامَةِ يَلْمَعُ
در قتل اغشم به تيغ خون افشان
-
أَوْدَى بِأَغْشَمَ دَهْرٌ كَانَ يَأْمُلُهُ
فَخَرَّ مُنْجَدِلًا فِي الْأَرْضِ مَصْرُوعاً
قَدْ كَانَ يُكْثِرُ فِي الْكَلَامِ تَسَمُّعاً
حَتَّى سَمَا بِحُسَامِهِ تَرْوِيعاً
فَعَلَوْتُهُ مِنِّي بِضَرْبَةِ فَاتِكٍ
مَا كَانَ يَوْماً فِي الْحُرُوبِ جَزُوعاً
مَنْ كَانَ يُنْكِرُ فَضْلَنَا وَ سَنَاءَنَا
فَأَنَا عَلِيٌّ لِلْإِلَهِ مُطِيعاً
بيان تسلط خويش بر اعداء دين
-
هَلْ يُقْرَعُ الصَّخْرُ مِنْ مَاءٍ وَ مِنْ مَطَرٍ
هَلْ يُلْحَقُ الرِّيحُ بِالْآمَالِ وَ الطَّمَعِ
أَنَا عَلِيٌّ أَبُو السِّبْطَيْنِ مُقْتَدِرٌ
عَلَى الْعُدَاةِ غَدَاةَ الرَّوْعِ وَ الزَّمَعِ
اظهار اندوه از فوت دوستان
-
يَا لَهْفَ نَفْسِي قُتِلَتْ رَبِيعَةُ
رَبِيعَةُ السَّامِعَةُ الْمُطِيعَةُ
شده بود تا جنگ «بنى زبيد» را به پايان برساند اين اشعار را خواند و امام عليه السّلام در پاسخ وى اشعاري را كه مىآيد خواند. براثر شنيدن اين اشعار ترسيد و فرار كرد:
پاسخ امام عليه السّلام به عمرو بن معدىكرب 997- آرى عمرو تنور آهنين جنگ گرم است و آتشى براى تو شعلهور شده و حادثه خطرناكى پيش آمده است.
998- قهرمانان جنگ جام مرگ را كه در آن زهرهاى گوناگون و سم كشنده است در دست دارند و به دشمن خود مىنوشانند.
999- در چنين شرائطى از من فاصله بگير كه چنگال شيرانهام به تو بند نشود و مثل ديروزى كه رفت و برنمىگردد نشوى.
امروز منم به زور سرپنجه علم
وز تيغ من است قامت خصمم قلم
در معركه بر صم جهان سازم تنگ
وانگاه فرستمش به صحراى عدم
1000- من كسى هستم كه از زيردستانم با عزت حمايت مىكنم و جنگ مىنمايم و خدا هركه را خواست به زمين مىزند و هركس را خواست بالا مىبرد.
1001- من در مسير هدايت و راه آن و در طريق قوانين دين خدا با سرعت در حركت هستم.
1002- من قرآن را بعنوان وحى خدا پذيرفتهام و پروردگارمان را خدائى كه زيان و نفع مىرساند شناختهام.
1003- رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه راه راست به او نشان داده شده در ميان ماست و پرچم وى تا روز قيامت در اهتزاز است.
مائيم كه رو به مصطفى (ص) آورديم
برديم كدورت و صفا آورديم
آئينه دل به صدق روشن كرديم
آئين محبت و وفا آورديم
داستان قتل اغشم به دست امام عليه السّلام 1004- روزگار آرزوهاى اغشم را به فنا كشيده و او روى زمين در بستر مرگ غلطيد.
1005- اغشم در سخنهاى خود زياد مىترسانيد، اين عمل را تا آنجا كشانيده بود كه شمشيرش را براى ايجاد ترس بالا مىبرد و حركت مىداد.
1006- در چنين شرائطى با ضربتى قاطع درحالىكه بر روى او قرار گرفتم او را به هلاكت رسانيدم، فردى را كوبيدم كه هيچگاه در جنگها، ناله نزده بود.
1007- كسى كه دانش و عظمت ما را منكر است، من على عليه السّلام هستم و مطيع خدا.
دشمن كه ميان خاك و خونش بينم
در قيد غم و غصه زبونش بينم
اكنون كه كشم تيغ قضا بر سر او
افتاده به خاك سرنگونش بينم
تسلط بر دشمن 1008- آيا صخرهها از آب و باران كوبيده مىشوند؟! آيا قدرتها به آرزوها و طمع خود دست مىيابند.
1009- من على عليه السّلام پدر سبطين (حسن و حسين عليهما السّلام نوههاى محمّد صلّى اللّه عليه و آله) هستم. در روز وحشت و سرگردانى بر دشمنان پيروزم.
سَمِعْتُهَا كَانَتْ بِهِ الْوَقِيعَة
بَيْنَ مَحَانِي سُوقِهَا وَ الْبَيْعَةِ
فَمَا بِهَا نَقْصٌ وَ لَا وَضِيعَةٌ
وَ لَا الْأُمُورُ الرَّثَّةُ الشَّنِيعَةُ
كَانَتْ قَدِيماً عُصْبَةً مَنِيعَةً
تَرْجُو ثَوَابَ اللَّهِ بِالصَّنِيعَةِ
وَ مُرَّةُ أَنْسَابُهَا وَلِيعَةٌ
قَالِعَةٌ أَصْوَاتُهَا رَقِيعَةٌ
لَيْسَتْ كَأَصْوَاتِ بَنِي الْخَضِيعَةِ
دَعَا حَكِيمٌ دَعْوَةً سَمِيعَةً
مِنْ غَيْرِ مَا بُطْلٍ وَ لَا خَدِيعَةٍ
نَالَ بِهَا الْمَنْزِلَةَ الرَّفِيعَةِ
فِي الشَّرَفِ الْعَالِي مِنَ الدَّسِيعَةِ
[حرف الغين]
در مذمت اشتغال به دنيا
-
أَرَى الْمَرْءَ وَ الدُّنْيَا كَمَالٍ وَ حَاسِبٍ
يَضُمُّ عَلَيْهِ الْكَفَّ وَ الْكَفُّ فَارِغٌ
[حرف الفاء]
اميدوار ساختن گناهكاران
-
أَيَا صَاحِبَ الذَّنْبِ لَا تَقْنَطَنْ
فَإِنَّ الْإِلَهَ رَءُوفٌ رَءُوفٌ
وَ لَا تَرْحَلَنْ بِلَا عُدَّةٍ
فَإِنَّ الطَّرِيقَ مَخُوفٌ مَخُوفٌ
اميدوار ساختن ارباب مناهى
-
مَنْ عَدَا ثُمَّ اعْتَدَى ثُمَّ اقْتَرَفَ
ثُمَّ ارْعَوَى ثُمَّ انْتَهَى ثُمَّ اعْتَرَفَ
أَبْشِرْ بِقَوْلِ اللَّهِ فِي آيَاتِهِ
إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ
امر به فضل و عفو و احسان
دشمن كه كند خيال فاسد همه روز
كالاى حديث اوست كاسد 87 همه روز
هر لحظه مرا نصرت و فتحى دگر است
از آتش غصه سوخت حاسد همه روز
اظهار اندوه از مرگ دوستان 1010- خيلى متأسف هستم كه ربيعه كشته شد 88 ربيعه شنوا و مطيع بود.
1011- شنيدهام كه ربيعه در پيچوخم بازار و تجارت جنگ مورد حمله قرار گرفته است.
1012- ربيعه نه كمبود داشته و نه زيانى ديده و نه كارهاى كوچك پست از او سرزده است.
1013- طائفه ربيعه از قديم گروهى متشخص بودهاند كه براى كارهاى روزانه اميد ثواب داشتهاند.
با مهر وفا سرشت ايزد گل من
شد كوى صفا و شوق سرمنزل من
خارى كه به پاى دوستان مىبينم
باشد به مثل چه خنجرى بر دل من
1014- طائفه مرّه كه سلسله نسبى دروغ دارند سست قدم هستند و صداهاى آنان مورد نفرت است.
1015- صداى آنان همانند صداى ميدان جنگ نيست.
حكيم بن جبله مردم را به جنگ دعوت كرد و همه حرف او را شنيدند.
1016- حكيم نه حرف بىربطى زده بود و نه مطلب نيرنگى داشت و با دعوت خود بمقام عالى دست يافت.
1017- براثر حرف خود بمقامى عالى از بخشش دست يازيد.
گر نيست تو را تخم شقاوت در گل
تا چند به أهل فتنه باشى مائل
زنهار كه اعتماد بر سفله مكن
كز مردم بد نيك نبينى اي دل
مذمت از غرق شدن در دنيا 1018- دنيا در نظر من مثل ثروت و حسابدار است، دست براى ضبط و كنترل آن زحمت مىكشد ولى از مال خالى است.
هركس كه بود به مال دنيا شرفش
در مذهب فقر نيست حقّ بر طرفش
او را به مثل محاسبى دان كه روان
اموال به هم گيرد و خالى است كفش
اميد دادن به گناهكاران 1019- اى گناهكار نااميد مباش كه اللّه، مهربانى مهربان است.
1020- از دنيا بدون خرج و ابزار سفر حركت مكن كه راه خطرناكى وحشتناك است.
اى داده مرا به لطف بسيار نويد
هرگز نبرم ز نخل فضل تو اميد
با اينهمه گر ياد كنم قهر تو را
لرزد تن من ز پاى تا سر چون بيد
-
إِنْ كُنْتَ تَطْلُبُ رُتْبَةَ الْأَشْرَافِ
فَعَلَيْكَ بِالْإِحْسَانِ وَ الْإِنْصَافِ
وَ إِذَا اعْتَدَى أَحَدٌ عَلَيْكَ فَخَلِّهِ
وَ الدَّهْرَ فَهُوَ لَهُ مُكَافٍ كَافٍ
نهى از بخل و امر به سخا و كرم
-
لَا تَبْخَلَنَّ بِدُنْيَا وَ هِيَ مُقْبِلَةٌ
فَلَيْسَ يَنْقُصَهَا التَّبْذِيرُ وَ السَّرَفُ
وَ إِنْ تَوَلَّتْ فَأَحْرَى أَنْ تَجُودَ بِهَا
فَالشُّكْرُ فِيهَا إِذَا مَا أَدْبَرَتْ خَلَفٌ
اظهار مقام تفويض و رضا
-
مَا لِي عَلَى فَوْتِ فَائْتٍ أَسَفٌ
وَ لَا تَرَانِي عَلَيْهِ أَلْتَهِفُ
مَا قَدَّرَ اللَّهُ لِي فَلَيْسَ لَهُ
عَنِّي إِلَى مَنْ سِوَايَ مُنْصَرَفٌ
فَالْحَمْدُ لِلَّهِ لَا شَرِيكَ لَهُ
مَا لِيَ قُوتٌ وَ هِمَّتِي الشَّرَفُ
أَنَا رَاضٍ بِالْعُسْرِ وَ الْيَسَارِ فَمَا
تَدْخُلُنِي ذِلَّةٌ وَ لَا صَلَفٌ
بيان اضطرار خلايق و تفويض امر به خالق
-
كَمْ مِنْ عَلِيمٍ قَوِيٍّ فِي تَقَلُّبِهِ
مُهَذَّبِ اللُّبِّ عَنْهُ الرِّزْقُ يَنْحَرِفُ
كَمْ مِنْ ضَعِيفٍ سَخِيفِ الْعَقْلِ مُخْتَلِطٍ
كَأَنَّهُ مِنْ خَلِيجِ الْبَحْرِ يَغْتَرِفُ
ستايش موت كه روح را از بدن مىرهاند
-
جَزَى اللَّهُ عَنَّا الْمَوْتَ خَيْراً فَإِنَّهُ
أَبَرُّ بِنَا مِنْ وَالِدَيْنَا وَ أَرْأَفُ
يُعَجِّلُ تَخْلِيصَ النُّفُوسِ مِنَ الْأَذَى