کتابخانه روایات شیعه
شمشير زند، و دفع دشمن از آن بزرگوار نمايد (راوى) گفت: در اين هنگام مردى از دوستان بنى اميه وارد شد حضرت سخن خود را بريد، مجددا خواستم آن بزرگوار دنباله مطلب را بيان فرمايد ولى موفق نشدم تا يازده مرتبه اين موضوع تكرار شد و در هيچ يك از اين يازده مرتبه موفق به استماع دنباله مطلب نشدم، تا سال بعد كه مجددا خدمت حضرت رسيدم، حضرت نشسته بود و به من فرمود: اى ابراهيم! (دوازدهمين آنان) كسى است كه پس از سختى زياد و بلايى طولانى و ترس و وحشت و گرسنگى، ناراحتيهاى شيعيان را برطرف مىكند، خوشا به حال كسى كه آن زمان را دريابد، اى ابراهيم! (آنچه گفتم) تو را كافى است. ابراهيم گويد آن سال با چيزى بهتر از آنچه از حضرت شنيده بودم و دلچسبتر برنگشته بودم. 540
چهارم: نعمانى در كتاب غيبت 541 از ابراهيم كرخى (حديثى نظير آنچه گذشت از طريق ديگر) از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرده كه چون سند آن اختلاف داشت طبق عادت خود و ساير محدثين رضوان اللَّه عليهم در اينجا ذكر نمودم و البته نظير اين تكرار در كتاب قليل و نادر است.
پنجم: صدوق (ره) در كتاب غيبت از ابراهيم مدنى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كند كه فرمود: پس از مرگ ابو بكر كه مردم با عمر بيعت كردند، جوانى از يهود در حالى كه مردم اطراف عمر بودند در مسجد نزد او آمد و گفت: يا امير المؤمنين مرا بر كسى كه از همه شما به خدا و رسولش و كتاب و سنت او داناتر باشد راهنمايى كن، عمر با دست به على عليه السّلام اشاره كرد و گفت: اين است آن مرد، جوان يهودى نزد آن حضرت آمد و گفت: آيا شما اين چنين هستى؟ فرمود: آرى! عرض كرد من سه سؤال و سه سؤال و يك سؤال از شما مىكنم. امير المؤمنين فرمود: چرا نگفتى: هفت سؤال؟
يهودى گفت: نه، نخست از سه مسأله پرسش مىكنم اگر جواب صحيح دادى سه سؤال ديگر مىكنم، و اگر جواب درست ندادى ديگر سؤالى نخواهم كرد: حضرت فرمود: اگر جواب صحيح دادم درستى و صحت جواب را خواهى فهميد؟ جوان،- چون يكى از دانشمندان و بزرگان يهود
بود و گفته مىشد كه از اولاد هارون برادر حضرت موسى عليه السّلام است- عرض كرد: آرى مىفهمم؛ حضرت فرمود: (اى جوان تو را سوگند مىدهم) به پروردگارى كه جز او خدايى نيست، اگر جواب صحيح دادم اسلام مىآورى و دست از دين يهود بر مىدارى؟ جوان يهودى قسم ياد كرد كه من جوياى دين حق بوده و مقصودم اسلام است (و به همين منظور آمدهام).
حضرت فرمود: اى جوان هارونى هر چه خواهى بپرس تا جواب آن را بشنوى، جوان گفت:
مرا خبر ده از اولين درختى كه روى زمين روييده شد؟ و از اولين چشمهاى كه بر روى آن جوشيد؟ و از اولين سنگى كه بر روى زمين نهاده شد؟ حضرت فرمود: اما پرسش تو از اولين درختى كه بر روى زمين روييده شد، پس يهود گمان كنند كه آن درخت زيتون است ولى دروغ گفتهاند. همانا اولين درخت نخله است كه نام او عجوه بوده (عجوه يكى از اقسام درخت خرما است كه در مدينه طيبه زياد است) و حضرت آدم عليه السّلام او را با خود از بهشت به زمين آورد و غرس فرمود، و اصل همه درختان خرما از آن است. و اما اينكه گفتى: اولين چشمه كه در روى زمين جوشيد، پس يهود گمان كردهاند كه آن چشمهاى است كه در بيت المقدس زير سنگ مخصوص قرار دارد، ولى دروغ گفتهاند، بلكه آن چشمه آب زندگانى است
كه حضرت موسى عليه السّلام و جوانش بدان رسيدند و ماهى نمك سود را در آن شستشو داد، و ماهى زنده شد؛ و هيچ مردهاى نيست كه از آن آب به بدنش برسد و زنده نشود، و حضرت خضر عليه السّلام در پيشرو ذى القرنين به جستجوى آن رفت و به آن چشمه دست يافت و از آن چشمه آشاميد ولى ذو القرنين بدان نرسيد، و اما اينكه گفتى اولين سنگى كه روى زمين نهاده شد؛ پس يهود گمان كنند كه آن سنگى است كه در بيت المقدس است و دروغ گفتهاند، بلكه آن سنگ، حجر الاسود است كه حضرت آدم عليه السّلام آن را از بهشت همراه خود آورد، و در ركن (كه يكى از چهار گوشه خانه خدا است) قرار داد، و مردم (در موقع طواف) آن را استلام مىنمايند، و اين سنگ از برف سفيدتر بود، بواسطه خطاكاريهاى فرزندان آدم (كه آن را استلام مىكنند) سياه شد؛ هارونى پرسيد:
خبر ده مرا كه از براى اين امت چند امام راهنما و مهدى است كه يارى نكردن آنان كه دست از ياريشان برداشتهاند ضررى به آنان نمىرساند؟ و خبر ده مرا از اينكه منزل محمد صلّى اللَّه عليه و آله در بهشت كجاست؟ و اينكه چه كسى از امت همنشين او در بهشت است؟ فرمود: اما اينكه گفتى عدد پيشوايان راهنما و مهدى اين امت كه يارى نكردن آنان كه دست از ياريشان برداشتهاند ضرر به آنها
نرساند چند است؟ پس براى اين امت دوازده نفر امام راهنما است كه يارى نكردن كسانى كه آنان را يارى نكنند ضررى بدانها نمىرساند، و اما منزل محمد صلّى اللَّه عليه و آله در بهترين و شريفترين مكانهاى بهشت كه نام او «عدن» است مىباشد، و اما اينكه گفتى چه كسى همنشين محمد در بهشت است؟ پس همين دوازده نفر پيشوايان راهنما هستند، جوان گفت: به خداى يگانه بىهمتا راست گفتى، و در كتابى كه به خط هارون و املاى موسى نزد من موجود است اين چنين نوشته شده است.
(جوان) گفت: خبر ده مرا از وصى محمد كه پس از او چه مقدار زندگى مىكند؟ و آيا به مرگ خود از دنيا مىرود يا كشته شود؟ حضرت فرمود:- واى بر تو- اى هارونى منم وصى محمد كه پس از او سى سال تمام بدون يك روز كم و زياد زنده خواهم بود، پس از آن شقىترين امت كه از پىكننده ناقه ثمود نيز شقىّتر است برانگيخته شود؛ و (با شمشير) ضربتى بر فرق سرم مىزند كه محاسنم از خون آن رنگين شود، سپس حضرت گريه سختى نمود، جوان يهودى فريادى زد و جامه يهوديت خود را دريد و گفت: گواهى مىدهم كه معبودى جز خداى يگانه نيست؛ و گواهى دهم كه محمد صلّى اللَّه عليه و آله رسول خدا است، و گواهى دهم كه تو هستى وصى رسول خدا.
ابو جعفر عبدى در حديث مرفوع خود گويد: همه يهوديان مدينه اعتراف داشتند كه اين مرد داناترين آنها است، و پدرش نيز داناترين آنها بوده است. 542
ششم: و در همان كتاب از ابن سيرين از جابر بن سمره حديث كند كه گفت: نزد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بوديم كه آن حضرت فرمود: زمامدار اين امر شوند دوازده نفر، در اين هنگام مردم فرياد كشيدند و نشنيدم چه فرمود، به پدرم كه به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نزديكتر بود گفتم: رسول خدا چه فرمود؟
گفت: آن حضرت فرمود: همهشان از قريشند، و همهشان بىمانند مىباشند و كسى چون آنها ديده نشده است. 543