کتابخانه روایات شیعه
حرف جيم
صد و پنجم: شيخ طوسى در كتاب غيبت خود از جابر بن عبد اللَّه انصارى حديث كند كه گفت:
وارد شدم بر حضرت فاطمه عليها السّلام و در دست او (نامهاى بود) كه در آن اسامى اوصياء از اولاد او بود، پس دوازده اسم شمردم كه آخر آنها حضرت قائم بود، سه تن از آنها محمد و چهار نفر على در آنها بود. 689
صد و ششم: نعمانى در كتاب غيبت از جابر بن يزيد جعفى از حضرت باقر عليه السّلام از سالم بن
عبد اللَّه بن عمر از پدرش عبد اللَّه بن عمر روايت كرده كه گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: شبى كه خداوند مرا به آسمانها برد به من وحى فرمود: اى محمد چه كسى را در زمين بر امّت خود خليفه قرار دادى؟- و خودش داناتر بود (به اين سؤال)- عرض كردم: پروردگارا برادرم را فرمود:
على بن ابى طالب؟ عرض كردم: آرى پروردگارا، فرمود: اى محمد من به زمين توجّهى كردم و از آن تو را برگزيدم، پس در جايى نام من برده نمىشود تا اينكه نام تو نيز با من برده شود، من محمودم و تو محمد، سپس بر زمين توجّه ديگرى كردم و از آن على بن ابى طالب را برگزيدم و او را وصى تو قرار دادم، و تو سيّد پيغمبرانى و علىّ سيّد اوصياء است، پس براى او نامى از نامهاى خود جدا كردم من اعلايم و او على است؛ اى محمد من على و فاطمه و حسن و حسين و امامان را از يك نور آفريدم، سپس ولايت آنها را بر ملائكه عرضه داشتم، هر كه پذيرفت از مقرّبان شد، و هر كه نپذيرفت در زمره كافران قرار گرفت. اى محمد اگر بندهاى از بندگانم مرا عبادت كند تا (به
حدّى) كه بريده شود، و پس از آن در حال انكار ولايت شما نزد من آيد او را در آتش داخل كنم، سپس فرمود: اى محمد مىخواهى ايشان را ببينى؟ عرض كردم: آرى، فرمود: برخيز و پيش رويت نگاه كن، به جلو رفتم (و نظر كردم) ديدم على بن ابى طالب و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و حجت قائم عليه السّلام مانند ستاره درخشانى در وسط آنها بود. عرض كردم: بار خدايا اينها كيانند؟ فرمود: ايشان امامانند، و اين هم قائم است، كه حلال مرا حلال و حرام را حرام نمايد، و از دشمنانم انتقام گيرد اى محمد او را دوست دار، زيرا من دوستش دارم، و دوست دارم هر كه او را دوست بدارد. 690
صد و هفتم: صدوق در كتاب نصوص از جابر بن يزيد جعفى از يزيد جعفى از جابر بن عبد اللَّه
انصارى حديث كند كه گفت: چون خداى تعالى اين آيه را بر پيغمبر اكرم نازل فرمود: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد خداى را اطاعت كنيد و پيغمبر و صاحبان امر خويش را فرمان بريد، سوره نساء، آيه 60» عرض كردم: اى رسول خدا ما خدا و پيغمبر را شناختهايم (اكنون بيان فرما) صاحبان امرى كه خداوند فرمانبردارى ايشان را به فرمانبردارى خودش همراه و قرين كرده كيانند؟ فرمود: اى جابر! جانشينان و امامان مسلمين بعد از من، نخستين آنها: على بن ابى طالب سپس حسن و پس از او حسين و سپس على بن الحسين و پس از او محمد بن على است كه در تورات به باقر معروف است، و اى جابر تو او را درك خواهى كرد، پس هر گاه او را ملاقات كردى سلام مرا به او برسان، و پس از او صادق جعفر بن محمد سپس موسى بن جعفر و پس از او على بن موسى سپس محمد بن على و پس از او على بن محمد سپس حسن بن على و پس از او همنام و هم كنيه من، حجت خداى تعالى در زمين و بقية اللَّه در ميان بندگان او، فرزند حسن بن على،
همان كسى كه خداوند شرق و غرب زمين را به دست او بگشايد. آن كسى كه از شيعيان و دوستانش پنهان شود و غيبت كند؛ غيبتى كه در آن غيبت به اعتقاد به امامت او پابرجا نماند مگر كسى كه خداوند قلبش را به ايمان آزمايش كرده است. جابر گويد، عرض كردم: اى رسول خدا، آيا براى شيعيانش در حال غيبت او بهره و نفعى از او هست؟ فرمود: آرى قسم به آنكه مرا به راستى به پيغمبرى مبعوث فرموده، ايشان به نور او روشنى جويند، و به ولايت او بهرهمند شوند همان گونه كه مردم به خورشيد بهرهمند شوند اگر چه ابر آن را بپوشاند، اى جابر اين (كه برايت گفتم) از اسرار مكنونه، و علم مخزون خدا است، جز از اهلش او را پوشيدهدار.
جابر بن يزيد گويد: پس (روزى) جابر بن عبد اللَّه انصارى بر حضرت على بن الحسين عليه السّلام وارد شد همين طور كه حضرت با او صحبت مىفرمود ناگاه حضرت باقر از نزد زنها بيرون آمد و بر سرش گيسوانى بود، و او كودكى بود، چون (چشم جابر به او افتاد و) او را ديد؛ بدنش به لرزه افتاد و موهايش راست شد و نگاهى ممتد و طولانى به او كرد، سپس گفت: اى كودك نزديك بيا.
حضرت نزديك آمد. گفت: برگرد حضرت برگشت. جابر گفت: به خداى كعبه سوگند شمائل
پيغمبر است (كه در شما مىبينم) سپس برخاست؛ و نزد آن حضرت آمده عرض كرد: اى فرزند نامت چيست؟ فرمود: نامم محمد است عرض كرد: فرزند كى؟ فرمود: فرزند على بن الحسين.
عرض كرد: جانم به قربانت اى فرزند، پس شما باقر هستى؟ فرمود: آرى آنچه رسول خدا نزدت گذارده به من برسان؛ عرض كرد: اى آقاى من رسول خدا مرا به زندگى تا زمان ديدار شما مژده داد و فرمود: هر گاه او را ديدار كردى سلام و درود مرا به او برسان، پس اى مولاى من، رسول خدا شما را سلام رسانده است، فرمود: اى جابر درود بر پيغمبر خدا باد مادامى كه آسمانها و زمين برپا است، و درود بر تو چنانچه سلام را رساندى، (پس از اين قصه) جابر گاه گاهى خدمت حضرت باقر عليه السّلام شرفياب مىشد و (علومى كه مىخواست از آن حضرت) فرا مىگرفت (روزى) حضرت راجع به مطلبى از جابر پرسش فرمود، جابر عرض كرد: به خدا سوگند (اگر جواب گويم) در نهى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله قرار مىگيرم، زيرا به من خبر داد كه شما امامان راهنماى اهل بيتش بعد از او خردمندترين مردم در كودكى، و داناترين آنها در بزرگى هستيد، و فرمود: به ايشان چيزى نياموزيد زيرا ايشان از شما داناترند؛ حضرت فرمود: جدّم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله راست گفته من به
آنچه از تو پرسش كردم داناترم، و دانش و فرزانگى در كودكى به من عنايت شده، و تمامى اينها به فضل و رحمت پروردگار متعال بر ما خانواده است. 691
مؤلف گويد: شيخ صدوق (ره) اين حديث را در كتاب غيبت نيز به سند ديگرى روايت كرده است. 692