کتابخانه روایات شیعه
انصارى حديث كند كه گفت: چون خداى تعالى اين آيه را بر پيغمبر اكرم نازل فرمود: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد خداى را اطاعت كنيد و پيغمبر و صاحبان امر خويش را فرمان بريد، سوره نساء، آيه 60» عرض كردم: اى رسول خدا ما خدا و پيغمبر را شناختهايم (اكنون بيان فرما) صاحبان امرى كه خداوند فرمانبردارى ايشان را به فرمانبردارى خودش همراه و قرين كرده كيانند؟ فرمود: اى جابر! جانشينان و امامان مسلمين بعد از من، نخستين آنها: على بن ابى طالب سپس حسن و پس از او حسين و سپس على بن الحسين و پس از او محمد بن على است كه در تورات به باقر معروف است، و اى جابر تو او را درك خواهى كرد، پس هر گاه او را ملاقات كردى سلام مرا به او برسان، و پس از او صادق جعفر بن محمد سپس موسى بن جعفر و پس از او على بن موسى سپس محمد بن على و پس از او على بن محمد سپس حسن بن على و پس از او همنام و هم كنيه من، حجت خداى تعالى در زمين و بقية اللَّه در ميان بندگان او، فرزند حسن بن على،
همان كسى كه خداوند شرق و غرب زمين را به دست او بگشايد. آن كسى كه از شيعيان و دوستانش پنهان شود و غيبت كند؛ غيبتى كه در آن غيبت به اعتقاد به امامت او پابرجا نماند مگر كسى كه خداوند قلبش را به ايمان آزمايش كرده است. جابر گويد، عرض كردم: اى رسول خدا، آيا براى شيعيانش در حال غيبت او بهره و نفعى از او هست؟ فرمود: آرى قسم به آنكه مرا به راستى به پيغمبرى مبعوث فرموده، ايشان به نور او روشنى جويند، و به ولايت او بهرهمند شوند همان گونه كه مردم به خورشيد بهرهمند شوند اگر چه ابر آن را بپوشاند، اى جابر اين (كه برايت گفتم) از اسرار مكنونه، و علم مخزون خدا است، جز از اهلش او را پوشيدهدار.
جابر بن يزيد گويد: پس (روزى) جابر بن عبد اللَّه انصارى بر حضرت على بن الحسين عليه السّلام وارد شد همين طور كه حضرت با او صحبت مىفرمود ناگاه حضرت باقر از نزد زنها بيرون آمد و بر سرش گيسوانى بود، و او كودكى بود، چون (چشم جابر به او افتاد و) او را ديد؛ بدنش به لرزه افتاد و موهايش راست شد و نگاهى ممتد و طولانى به او كرد، سپس گفت: اى كودك نزديك بيا.
حضرت نزديك آمد. گفت: برگرد حضرت برگشت. جابر گفت: به خداى كعبه سوگند شمائل
پيغمبر است (كه در شما مىبينم) سپس برخاست؛ و نزد آن حضرت آمده عرض كرد: اى فرزند نامت چيست؟ فرمود: نامم محمد است عرض كرد: فرزند كى؟ فرمود: فرزند على بن الحسين.
عرض كرد: جانم به قربانت اى فرزند، پس شما باقر هستى؟ فرمود: آرى آنچه رسول خدا نزدت گذارده به من برسان؛ عرض كرد: اى آقاى من رسول خدا مرا به زندگى تا زمان ديدار شما مژده داد و فرمود: هر گاه او را ديدار كردى سلام و درود مرا به او برسان، پس اى مولاى من، رسول خدا شما را سلام رسانده است، فرمود: اى جابر درود بر پيغمبر خدا باد مادامى كه آسمانها و زمين برپا است، و درود بر تو چنانچه سلام را رساندى، (پس از اين قصه) جابر گاه گاهى خدمت حضرت باقر عليه السّلام شرفياب مىشد و (علومى كه مىخواست از آن حضرت) فرا مىگرفت (روزى) حضرت راجع به مطلبى از جابر پرسش فرمود، جابر عرض كرد: به خدا سوگند (اگر جواب گويم) در نهى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله قرار مىگيرم، زيرا به من خبر داد كه شما امامان راهنماى اهل بيتش بعد از او خردمندترين مردم در كودكى، و داناترين آنها در بزرگى هستيد، و فرمود: به ايشان چيزى نياموزيد زيرا ايشان از شما داناترند؛ حضرت فرمود: جدّم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله راست گفته من به
آنچه از تو پرسش كردم داناترم، و دانش و فرزانگى در كودكى به من عنايت شده، و تمامى اينها به فضل و رحمت پروردگار متعال بر ما خانواده است. 691
مؤلف گويد: شيخ صدوق (ره) اين حديث را در كتاب غيبت نيز به سند ديگرى روايت كرده است. 692
صد و هشتم: و نيز در همان كتاب از جابر بن يزيد جعفى از حضرت باقر عليه السّلام حديث كند كه گفت: به آن حضرت عرض كردم: اى فرزند رسول خدا گروهى از مردم گويند: خداى تعالى امامان را در فرزندان امام حسن عليه السّلام قرار داده نه در فرزندان حسين عليه السّلام؟ فرمود: به خدا سوگند دروغ گويند، آيا نشنيدهاند كه خداوند تعالى فرمايد: «و قرار داده است (امامت) را گفتارى پاينده در
فرزندان او، سوره زخرف، آيه 27» پس آيا در غير فرزندان حسين قرار داده است؟ سپس فرمود:
اى جابر امامان كسانى هستند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بر امامتشان تصريح فرموده، و ايشانند امامانى كه آن حضرت فرمود: چون به آسمان برده شدم اسامى ايشان را بر ساق عرش به نور نوشته ديدم كه دوازده نام بود؛ و آنها على و دو سبط (من)، و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن و حجت قائم بودند، پس اينهايند امامان از اهل بيت صفوت و طهارت، به خدا سوگند جز ما هيچ كس ادعاى امامت نكند مگر اينكه خداوند او را با شيطان و لشكرش محشور فرمايد؛ سپس حضرت آهى كشيد و فرمود: خداوند حق اين امت را رعايت نكند زيرا ايشان حق پيغمبرشان را رعايت نكردند؛ هر آينه به خدا سوگند اگر حق را به اهلش واگذار كرده بودند دو نفر در باره خدا با يك ديگر اختلاف نداشتند سپس اين اشعار را انشاء فرمود: (كه ترجمهاش چنين است):
1- يهود به واسطه دوست داشتن پيغمبرشان از دشواريهاى تازه روزگار در امان شدند.
2- و صاحبان صليب (ارامنه) بواسطه دوستى عيسى با كمال آسودگى در شهرهاى نجران (نجران اسم ناحيهاى از نواحى يمن و مكانى در نزديكى كوفه و موضعى در بحرين است) راه مىروند و زندگى مىكنند.
3- ولى مؤمنين (در اين زمان) به واسطه دوستى آل محمد در آفاق به آتش كشيده مىشوند.
عرض كردم: اى آقاى من آيا اين امر (امامت) از آن شما نيست؟ فرمود: چرا. عرض كردم: پس براى چه از حق خودتان صرف نظر كرديد، در صورتى كه خداى تعالى فرمايد: «و پيكار كنيد در راه خدا آن گونه كه شايسته جهاد او است، او برگزيد شما را، سوره حج، آيه 78» فرمود: پس چرا امير المؤمنين از حق خود صرف نظر كرد؟ جابر گويد: (خود آن حضرت) فرمود: چون ياورى نيافت، آيا نشنيدهاى كه خداى تعالى در داستان لوط فرمايد: « (لوط) گفت: كاش مرا بر شما نيرويى بود يا پناه مىبردم به پايگاهى سخت، سوره هود آيه 80» و به طور حكايت از حضرت نوح عليه السّلام فرمايد: «خدا را خواند كه منم مغلوب پس يارى فرما، سوره قمر، آيه 10» و در داستان موسى عليه السّلام فرمايد: « (موسى عرض كرد:) پروردگارا من مالك نيستم جز خودم و برادرم را پس جدايى افكن ميان ما
و گروه فاسقان، سوره مائده، آيه 25» پس در جايى كه پيغمبر چنين باشد وصى او از پيغمبر عذرش بيشتر است، اى جابر مثل امام مثل كعبه است كه نزدش مىروند، و او نزد كسى نيايد. 693