کتابخانه روایات شیعه
و گروه فاسقان، سوره مائده، آيه 25» پس در جايى كه پيغمبر چنين باشد وصى او از پيغمبر عذرش بيشتر است، اى جابر مثل امام مثل كعبه است كه نزدش مىروند، و او نزد كسى نيايد. 693
صد و نهم: و در همان كتاب از جابر جعفى از حضرت باقر عليه السّلام از جابر بن عبد اللَّه انصارى حديث كند كه گفت: وارد شدم بر حضرت فاطمه دختر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و در جلوى او لوحى بود كه نورش چشم را مىپوشاند، در آن لوح دوازده نام بود، سه نام در ظاهر آن؛ و سه نام در باطنش، و سه نام در آخر و سه نام در كنار او بود، آنها را شماره كردم دوازده نام بود، عرض كردم: اينها اسامى چه كسانى است؟ فرمود: نامهاى اوصياء است اول ايشان پسر عم (على) و يازده نفر از فرزندان من كه آخر ايشان قائم بود، و در آن محمد، محمد، محمد، در سه جا ديدم، و على، على، على، على،
در چهار جاى آن (بود). 694
مؤلف گويد: و اين حديث را محمد بن على در كتاب غيبت نيز روايت كرده است. 695
صد و دهم: شيخ طوسى در كتاب غيبت از جابر جعفى حديث كند كه گفت: از حضرت باقر عليه السّلام از تأويل اين آيه پرسش كردم (كه خداى تعالى فرمايد): «به درستى كه شماره ماهها نزد خدا در كتاب او دوازده ماه است روزى كه آسمانها و زمين را آفريد؛ از آنها چهار ماه حرام است، اين است آئين استوار، پس در آنها به خويشتن ستم نكنيد، سوره توبه، آيه 36» جابر گفت: آقاى من (حضرت باقر عليه السّلام) آه سردى كشيد، سپس فرمود: اما (منظور از) سال جدم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است، و ماههاى آن دوازده است از امير المؤمنين تا من؛ و تا فرزندم جعفر و فرزندش موسى، و فرزند او على، و فرزندش محمد و فرزندش على و تا فرزندش حسن و تا فرزندش مهدى دوازده امام؛ كه حجتهاى خدا بر خلق و امينهاى او بر وحى و
علمش مىباشند؛ و چهار ماه حرامى كه آيين استوارند، چهار تن از ايشان به يك نام بيرون مىآيند؛ على امير المؤمنين عليه السّلام، و پدرم على بن الحسين، و على بن موسى، و على بن محمد، پس گواهى دادن به اينها همان آيين استوار است، «در باره ايشان به خويشتن ستم نكنيد» يعنى (به امامت) همهشان اقرار كنيد تا هدايت شويد. 696
مؤلف گويد: در نسخه كتاب غيبت شيخ كه در نزد من است سند خود را به جابر ذكر نفرموده.
صد و يازدهم: صدوق عليه الرحمه در كتاب نصوص از جنادة بن أبى اميه حديث كند كه گفت:
وارد شدم بر حسن بن على عليه السّلام در آن مرضى كه به آن ارتحال فرمود، و در پيش روى او طشتى بود كه در آن خون ريخته بود، و جگر حضرت در اثر زهرى كه معاوية بن أبى سفيان- خدايش
لعنت كند- به آن حضرت خورانده بود قطعه قطعه بيرون مىآمد، عرض كردم: اى مولاى من! چرا خود را معالجه نمىكنى؟ فرمود: اى ابا عبد اللَّه مرگ را به چه چيز علاج كنم. گفتم: انّا للَّه و انّا اليه راجعون سپس حضرت به جانب من توجه كرده فرمود: به خدا سوگند اين پيمانى است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله با من فرموده كه اين امر (امامت) را دوازده نفر پيشوا و امام از فرزندان على و فاطمه مالك شوند، و هيچ يك از ما نيست جز اين كه يا به زهر و يا به شمشير كشته شود (و به مرگ عادى از دنيا نخواهيم رفت) سپس طشت را از نزد حضرت برداشتم و حضرت تكيه فرمود، جناده گويد: به وى عرض كردم: اى فرزند رسول خدا مرا موعظه فرما. فرمود: آرى، مهياى مسافرت (آخرت) شو، و توشه آن را پيش از رسيدن اجل فراهم نما، و بدان كه تو دنيا را طلب نمايى و مرگ تو را مىطلبد، و اندوه و غصه روزى را كه نيامده در روزى كه در آن هستى به خود راه مده، و بدان كه در آنچه بيش از قوت خود مال فراهم كنى خزينهدار ديگران خواهى بود؛ و بدان كه در حلال دنيا حساب و در حرام آن عقاب و در شبهه ناكهايش عتاب (و سرزنش) است.
پس دنيا را مانند مردارى قرار ده، و بگير از آن به مقدارى كه تو را بىنياز كند. اگر حلال باشد در آن زهد ورزيدهاى، (و بيش از احتياج از اين مردار مصرف ننمودهاى)، و اگر حرام باشد از مردارى برگرفتهاى (و خوردن مردار در صورت ناچارى به مقدار ضرورت مباح است) و اگر مورد
سرزنش و عتاب باشد (يعنى شبههناك باشد، هموار كردن كمى) سرزنش آسان است.
و براى دنياى خود چنان كار كن كه گويى هميشه زندگانى خواهى كرد. و براى آخرت طورى كار كن كه گويى فردا خواهى مرد؛ و هر گاه بخواهى بدون (داشتن فاميل زياد) و عشيره عزيز گردى، و بدون داشتن سلطنت (مانند سلاطين) مهابت و بزرگى داشته باشى، از ذلت نافرمانى حق تعالى بيرون آى و به سوى عزّت فرمانبرداريش وارد شد، و هر گاه نياز و احتياج تو را به گرفتن رفيقى وادار نمود، با كسى رفاقت كن كه گاه همراهيش تو را زينت دهد (يعنى كردار و رفتارش در موقع همراهى با تو نزد ديگران موجب آبروى تو گردد و مانند زينتى براى تو باشد) و هر گاه خدمت او كردى (آبروى) تو را حفظ كند و اگر از او كمك خواستى تو را كمك كند، هر گاه سخن گويى گفتارت را تصديق كند، و هر زمان بر دشمن حمله كنى تو را تقويت كند، و اگر دست كمك به سويش دراز كردى تو را مدد كند، و اگر در كارت شكستى پيدا شود برطرف كند، و هر گاه نيكى از تو بيند فراموش نكند، اگر دست مسألت به سويش دراز كنى از عطايش محرومت ننمايد، و اگر به زبان نياورى او در عطا پيشدستى كند، و هر گاه سختىها و بلاها به او رو آورد مبتلاشدنش تو را بدحال كند، رفاقت كن با كسى كه از ناحيه او به تو گرفتارى و بلايى نرسد، و به واسطه او در روشها انحرافى پيدا نشود، و اگر گاه تقسيم (مال يا غير آن) ميان شما نزاعى درگير شد تو را بر خويش
مقدّم دارد.
جناده گويد: پس نفس حضرت به شماره افتاد و رنگ مباركش زرد شد به طورى كه بر آن حضرت ترسناك شدم، (در اين هنگام) حضرت امام حسين عليه السّلام و اسود بن أبى الاسود (يكى از اصحاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله) وارد شدند آن حضرت امام حسن را در برگرفت و سر مباركش و ميان دو ديدگانش را بوسيد و نزدش نشست، پس مقدارى آهسته با هم صحبت كردند، ابو الاسود گفت:
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ امام حسن عليه السّلام خبر مرگ خود را به برادرش مىدهد، پس حضرت به برادرش امام حسين عليه السّلام وصيت فرمود، و در روز پنج شنبه آخر ماه صفر سال پنجاه هجرى از دنيا رحلت فرمود، و در آن وقت عمر مباركش چهل و هفت سال بود و در بقيع مدفون گرديد. 697
حرف حاء