کتابخانه روایات شیعه
حسين بعد از پدرشان دو پيشواى امّتم هستند، و دو آقاى جوانان اهل بهشتند، و مادرشان بانوى زنان عالميان، و پدرشان آقاى اوصياء (پيمبران) است، و از فرزندان حسين نه امامند كه نهمى آنان قائم فرزندان من است، اطاعت آنها اطاعت من، و نافرمانى آنها نافرمانى من است، به خدا شكايت مىبرم از آنها كه منكر فضل ايشان، و پس از من نابودكننده حقّ آنهايند، و خداوند متعال براى دوستى و يارى عترت من و امامان امّتم، و براى انتقام گرفتن از منكرين حقّشان كافى است، و به زودى آنها كه ستم كردند خواهند دانست كه به چه جايى بازگشت مىكنند. 714
صد و بيست و يكم: و در همان كتاب از حسين بن خالد از حضرت رضا عليه السّلام از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله حديث كند كه فرمود: من آقاى تمامى كسانى هستم كه خداوند آفريده، من بهترم از جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و حاملين عرش و همه فرشتگان مقرّب، و پيغمبران
مرسل خداوند، و منم صاحب شفاعت و حوض شريف، من و على دو پدر اين امّتيم، هر كه ما را شناخت خدا را شناخته، و كسى كه ما را انكار كرد، خداى را منكر شده، و از على است دو سبط امّتم، و دو آقاى جوانان اهل بهشت: حسن و حسين؛ و از فرزندان حسين نه امام و پيشوايند، كه فرمانبردارى آنها فرمانبردارى من، و نافرمانى ايشان نافرمانى من است، نهمى آنها قائم و مهدى ايشان است. 715
صد و بيست و دوم: و در كتاب خصال از حسين بن زيد از على بن جعفر از پدرش و آن حضرت از پدران بزرگوارش از على عليه السّلام از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله حديث كند كه آن حضرت سه بار فرمود: مژده گيريد كه همانا امّت من چون بارانى هستند، كه كسى نداند آغازش بهتر است يا پايانش و به راستى حكايت امّت من حكايت بوستانى است كه دستهاى امسال از آن اطعام شوند، و دستهاى سال ديگر شايد دسته دوم عريضتر در وسعت، و عميقتر در طول و فرع، و بهترين آنها در محبت باشند
(بنا بر اين ترجمه ضماير به امت ارجاع داده شد و امكان دارد با قدرى تغيير در عبارت ضماير را به حديقة برگرداند و «حبّا» نيز به فتح حاء خوانده شود لكن روايت در اكمال نيز به همين عبارت بود، و علىّ اى حال خالى از اجمال نيست) و چگونه هلاك شوند امّتى كه من اولشان باشم، و پس از من دوازده نفر از سعيدان خردمند و عيسى بن مريم آخرشان باشد، در اين ميانه كسانى كه نتيجه آشوب و فتنه هستند هلاك شوند كه آنها از من نيستند و من از آنها نيستم. 716
مؤلف مىگويد: و همين حديث را صدوق در كتاب غيبت خود نيز روايت كرده است. 717
صد و بيست و سوم: و در كتاب نصوص از حسين بن على بن الحسين حديث كند كه گفت:
مردى از پدرم عليه السلام از (عدد) امامان پرسيد، فرمود: دوازده نفرند، هفت نفر از صلب اين (است) و دست خود را بر شانه برادرم محمد (بن على باقر) گذارد. 718
صد و بيست و چهارم: و در كتاب خصال از حصين بن عبد الرحمن از جابر بن سمرة حديث كند كه مىگفت: با پدرم وارد شديم بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله پس آن حضرت فرمود: هميشه كار اين امت بر درستى و صلاح است، و بر دشمنشان پيروزند تا دوازده نفر بزرگ بگذرند- يا فرمود:
دوازده نفر خليفه- سپس كلامى فرمود كه بر من پوشيده ماند. از پدرم پرسيدم (كه آن كلام چه بود؟) پدرم گفت: فرمود: همهشان از قريشند. 719
صد و بيست و پنجم: و در همان كتاب نيز از حصين بن عبد الرحمن از جابر بن سمرة حديث كند كه گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: پس از من دوازده نفر اميرند، جز اينكه (جابر بن سمرة) در اين حديث گفت: سپس حضرت كلامى فرمود كه من نفهميدم، و بعضى در اين حديث گفتهاند:
كه جابر گفت: از پدرم پرسيدم و بعضى گفتهاند: گفت از مردم سؤال كردم (كه آن كلام
چه بود؟) گفتند: فرمود: همگى آنها از قريشند. 720
صد و بيست و ششم: شيخ طوسى در كتاب غيبت از حصين بن عبد الرحمن از جابر بن سمرة حديث كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: (مانند حديث گذشته است كه ترجمه شد). 721
مؤلف مىگويد: نعمانى هم در كتاب غيبت خود اين حديث را از جابر بن سمرة حديث كند جز اينكه در آن كتاب به جاى حصين بن عبد الرحمن، حصين بن عبد الملك ضبط كرده است. 722
صد و بيست و هفتم: صدوق در كتاب نصوص از حفصة دختر سيرين از انس بن مالك حديث
كند كه گفت: شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه مىفرمود: امامان پس از من دوازده نفرند پس صدايش را آهسته كرد، شنيدم كه مىفرمود: همهشان از قريشند. 723
صد و بيست و هشتم: و در همان كتاب از حبش بن معتمر از أبى ذر غفارى حديث كند كه گفت: وارد شدم بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در همان مرضى كه بوسيله آن از دنيا رحلت فرمود، پس به من فرمود: اى ابا ذر دخترم فاطمه را نزد من آر، ابو ذر گويد: برخاستم و نزد فاطمه آمده عرض كردم: اى بانوى زنان پدرت رسول خدا اجابت فرما. حضرت لباس خود را پوشيد و بيرون آمد تا بر آن حضرت وارد شد، چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را (در آن حال) ديد خود را به روى او انداخت و گريست، از گريه او پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نيز گريست و فاطمه را به خويش چسباند و
فرمود: اى فاطمه پدرت به فدايت گريه مكن زيرا تو اولين كسى هستى كه در حالى كه به تو ستم شده و حقّت غصب شده و به ناحق گرفته شده به من ملحق شوى، و به همين زودى كينهها و عداوتهاى نفاق آشكار گردد، و جامه دين را در بر گيرد، پس تو اولين كسى هستى كه نزد حوض (كوثر) بر من وارد شوى، عرض كرد: اى پدر كجا ملاقاتت كنم؟ فرمود: نزد حوض كوثر، و من شيعيان و دوستانت را سيراب كنم و دشمنانت و كسانى كه تو را به غضب درآوردهاند از حوض دور كنم، عرض كرد: اى رسول خدا اگر نزد حوض ملاقاتت نكردم (كجا ديدارت كنم)؟