کتابخانه روایات شیعه
(بنا بر اين ترجمه ضماير به امت ارجاع داده شد و امكان دارد با قدرى تغيير در عبارت ضماير را به حديقة برگرداند و «حبّا» نيز به فتح حاء خوانده شود لكن روايت در اكمال نيز به همين عبارت بود، و علىّ اى حال خالى از اجمال نيست) و چگونه هلاك شوند امّتى كه من اولشان باشم، و پس از من دوازده نفر از سعيدان خردمند و عيسى بن مريم آخرشان باشد، در اين ميانه كسانى كه نتيجه آشوب و فتنه هستند هلاك شوند كه آنها از من نيستند و من از آنها نيستم. 716
مؤلف مىگويد: و همين حديث را صدوق در كتاب غيبت خود نيز روايت كرده است. 717
صد و بيست و سوم: و در كتاب نصوص از حسين بن على بن الحسين حديث كند كه گفت:
مردى از پدرم عليه السلام از (عدد) امامان پرسيد، فرمود: دوازده نفرند، هفت نفر از صلب اين (است) و دست خود را بر شانه برادرم محمد (بن على باقر) گذارد. 718
صد و بيست و چهارم: و در كتاب خصال از حصين بن عبد الرحمن از جابر بن سمرة حديث كند كه مىگفت: با پدرم وارد شديم بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله پس آن حضرت فرمود: هميشه كار اين امت بر درستى و صلاح است، و بر دشمنشان پيروزند تا دوازده نفر بزرگ بگذرند- يا فرمود:
دوازده نفر خليفه- سپس كلامى فرمود كه بر من پوشيده ماند. از پدرم پرسيدم (كه آن كلام چه بود؟) پدرم گفت: فرمود: همهشان از قريشند. 719
صد و بيست و پنجم: و در همان كتاب نيز از حصين بن عبد الرحمن از جابر بن سمرة حديث كند كه گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: پس از من دوازده نفر اميرند، جز اينكه (جابر بن سمرة) در اين حديث گفت: سپس حضرت كلامى فرمود كه من نفهميدم، و بعضى در اين حديث گفتهاند:
كه جابر گفت: از پدرم پرسيدم و بعضى گفتهاند: گفت از مردم سؤال كردم (كه آن كلام
چه بود؟) گفتند: فرمود: همگى آنها از قريشند. 720
صد و بيست و ششم: شيخ طوسى در كتاب غيبت از حصين بن عبد الرحمن از جابر بن سمرة حديث كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: (مانند حديث گذشته است كه ترجمه شد). 721
مؤلف مىگويد: نعمانى هم در كتاب غيبت خود اين حديث را از جابر بن سمرة حديث كند جز اينكه در آن كتاب به جاى حصين بن عبد الرحمن، حصين بن عبد الملك ضبط كرده است. 722
صد و بيست و هفتم: صدوق در كتاب نصوص از حفصة دختر سيرين از انس بن مالك حديث
كند كه گفت: شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه مىفرمود: امامان پس از من دوازده نفرند پس صدايش را آهسته كرد، شنيدم كه مىفرمود: همهشان از قريشند. 723
صد و بيست و هشتم: و در همان كتاب از حبش بن معتمر از أبى ذر غفارى حديث كند كه گفت: وارد شدم بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در همان مرضى كه بوسيله آن از دنيا رحلت فرمود، پس به من فرمود: اى ابا ذر دخترم فاطمه را نزد من آر، ابو ذر گويد: برخاستم و نزد فاطمه آمده عرض كردم: اى بانوى زنان پدرت رسول خدا اجابت فرما. حضرت لباس خود را پوشيد و بيرون آمد تا بر آن حضرت وارد شد، چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را (در آن حال) ديد خود را به روى او انداخت و گريست، از گريه او پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نيز گريست و فاطمه را به خويش چسباند و
فرمود: اى فاطمه پدرت به فدايت گريه مكن زيرا تو اولين كسى هستى كه در حالى كه به تو ستم شده و حقّت غصب شده و به ناحق گرفته شده به من ملحق شوى، و به همين زودى كينهها و عداوتهاى نفاق آشكار گردد، و جامه دين را در بر گيرد، پس تو اولين كسى هستى كه نزد حوض (كوثر) بر من وارد شوى، عرض كرد: اى پدر كجا ملاقاتت كنم؟ فرمود: نزد حوض كوثر، و من شيعيان و دوستانت را سيراب كنم و دشمنانت و كسانى كه تو را به غضب درآوردهاند از حوض دور كنم، عرض كرد: اى رسول خدا اگر نزد حوض ملاقاتت نكردم (كجا ديدارت كنم)؟
فرمود: نزد ميزان. عرض كرد: اگر نزد ميزان ملاقاتت نكردم؟ فرمود: نزد صراط (ملاقاتم كنى) و من به خدا عرض كنم: پروردگارا شيعه على را (از آتش و عذاب) سالم نگهدار ابو ذر گفت: دل زهرا (از اين كلام) آرام شد، سپس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به من توجه فرموده گفت: اى ابا ذر اين (فاطمه) پاره تن من است هر كه او را بيازارد مرا آزرده، هر آينه او بانوى زنان عالميان است، و شوهرش سيّد اوصياء است، و دو فرزندش آقايان اهل بهشتند، و همانا آن دو امام و پيشوايند چه آنكه قيام كنند و چه آنكه در خانه بنشينند، و پدرشان از آن دو بهتر است؛ و به زودى خداوند از صلب حسين
نه نفر پيشوايان و امامان امين و معصوم كه به عدل قيام كنند بيرون آورد، و از ما است مهدى اين امّت، ابو ذر گفت: عرض كردم: اى رسول خدا! امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقيبان بنى اسرائيل. 724
صد و بيست و نهم: و در همان كتاب نيز از حبش بن معتمر از عبد اللَّه بن مسعود حديث كند كه گفت: از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مىفرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند كه همهشان از قريشند. 725
حرف خاء
صد و سىام: صدوق در كتاب نصوص از خالد بن سعدان از واثلة بن اسقع حديث كند كه گفت: