کتابخانه روایات شیعه
پدرم (سمره) نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بوديم پس شنيدم كه فرمود: پس از من دوازده امير هستند، سپس صدايش را كوتاه فرمود، به پدرم گفتم: چه چيزى بود آنچه كوتاه فرمود؟ گفت: كه فرمود:
همهشان از قريشند. 745
مؤلف گويد: اين حديث را صدوق در كتابهاى نصوص 746 و عيون اخبار الرضا عليه السّلام 747 و مجالس «در مجلس پنجاه و يكم» 748 روايت كرده است.
مترجم گويد: حديثهاى صد و چهل و هفت تا صد و پنجاه نيز كه مؤلف محترم از كتابهاى خصال 749 و غيبت نعمانى 750 و غيبت شيخ 751 از زياد بن علاقه روايت كرده با مختصر اختلافى مانند همين حديث بود و لذا از ترجمه آن خوددارى شد.
صد و پنجاهم: و نيز صدوق در كتاب نصوص از حضرت زينب دختر امير المؤمنين از (مادرش)
حضرت فاطمه سلام اللَّه عليها حديث كند كه فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله هنگام ولادت حسين عليه السّلام بر من وارد شد، من حسين را كه در جامه زردى پيچيده شده بود به آن حضرت دادم. حضرت جامه را به دور او افكند و جامه سفيدى گرفته حسين را در آن پيچيد سپس فرمود: اى فاطمه! او را بگير، كه او امام و پدر امامان است، نه نفر از صلب او امامان نيكوكارند و نهمى قائم آنها است.
حرف سين
صد و پنجاه و يكم: و در همان كتاب از سائب از عبد اللَّه بن مسعود حديث كند كه گفت: شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه مىفرمود: امامان پس از من دوازده نفرند، نه نفرشان از صلب حسينند و نهمى مهدى ايشان است. 752
صد و پنجاه و دوم: و نيز در همان كتاب از سائب بن أبى أوفى از سلمان فارسى حديث كند كه
گفت: وارد شدم بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و حسن و حسين نزد آن حضرت غذا مىخوردند و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گاهى لقمه در دهان حسن و گاهى در دهان حسين مىگذارد، چون از غذا فارغ شد حسن را بر شانهاش و حسين را بر زانو نهاد سپس فرمود: اى سلمان! ايشان را دوست دارى؟
عرض كردم: اى رسول خدا چگونه دوستشان ندارم و منزلت ايشان نزد تو اين چنين منزلتى است؟ سپس به من فرمود: اى سلمان هر كه ايشان را دوست دارد مرا دوست داشته، و هر كه مرا دوست دارد خدا را دوست داشته، سپس دستش را روى كتف حسين گذارد و فرمود: اين امام فرزند امام است، نه نفر از صلب او امامان نيكوكار امين و معصومند، و نهمى آنها قائمشان است. 753
صد و پنجاه و سوم: سيد بن طاوس در كتاب طرائف از سيّدى حديث كند و گويد: كه او از قدماى مفسرين و راستگويان نزد اهل تسنن است كه گفت: چون ساره (عيال حضرت ابراهيم)
از ماندن هاجر (در خانه ابراهيم) اظهار كراهت و ناراحتى كرد خداى تعالى به ابراهيم خليل وحى فرمود: اسماعيل و مادرش را ببر و در ميانه تهامه يعنى مكه بگذارد؛ زيرا من فرزندان او را زياد كنم، و آنان را سنگينى بر كافران قرار دهم، و از ايشان پيامبر بزرگى بياورم و (آيين) او را بر آيينهاى ديگر غلبه دهم، و از فرزندانش دوازده نفر از بزرگان قرار دهم و فرزندان او را به عدد ستارگان آسمان نمايم. 754
صد و پنجاه و چهارم: و در همان كتاب از سعد بن أبى وقاص حديث كند كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله در عصر روز جمعه كه اسلمى را سنگ باران كردند فرمود: هميشه اين دين تا روز قيامت برپا باشد، و بر ايشان دوازده نفر خليفه باشند كه همگى از قريشند. 755
صد و پنجاه و پنجم: صدوق در كتاب نصوص از سعيد بن جبير از ابن عباس حديث كند كه