کتابخانه روایات شیعه
آن حديث مىگويد: به حضرت صادق جعفر بن محمد عليه السّلام عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! براى ما خبرهايى از پدرانت عليهم السّلام در باره غيبت و درستى آن روايت كردهاند مرا آگاه فرما كه به كدام يك (از شما امامان غيبت) واقع شود؟ فرمود به ششمين فرزندم كه دوازدهمين امامان راهنما پس از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله مىباشد (غيبت) واقع شود، (و آن امامان) اوّلى آنها على بن ابى طالب است و آخرينشان قائم به حق و بقية اللَّه در زمين و صاحب الزمان است، به خدا سوگند اگر در غيبت خود مانند دوران نوح كه در ميان قوم خود باقى ماند بماند، از دنيا بيرون نرود تا ظاهر گردد و زمين را پر از عدل و داد كنند چنانچه پر از ظلم و جور شده باشد. 807
صد و نودم: نعمانى در كتاب غيبت از سيفى اصبحى حديث كند كه گفت: از عبد اللَّه بن عمر شنيدم كه مىگويد: شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله كه مىفرمود: پس از من دوازده خليفه
(و جانشين) هستند. 808
مؤلف گويد: شيخ طوسى نيز اين حديث را به سند خود در كتاب غيبت روايت كرده است. 809
حرف شين
صد و نود و يكم: صدوق در كتاب نصوص از شدّاد بن اوس حديث كند كه گفت: چون جنگ جمل پيش آمد با خود گفتم: نه با على مىروم و نه با دشمنانش و از معركه جنگ كنار رفتم تا اين كه وسط روز شد، همين كه شب نزديك شد، خداى تعالى به دلم انداخت كه در ركاب على عليه السّلام جنگ كنم، پس به همراه آن بزرگوار جنگ كردم تا اينكه جريان جنگ آن حضرت پايان يافت؛ سپس به مدينه آمدم و بر امّ سلمه وارد شدم، (امّ سلمه) به من گفت: از كجا مىآيى؟ گفتم: از بصره،
گفت: با كدام يك از دو فرقه بودى؟ گفتم: اى امّ المؤمنين من تا وسط روز از جنگ خوددارى كردم، تا اينكه خداوند به دلم انداخت كه در ركاب على و به همراه آن بزرگوار جنگ كنم، گفت: كار خوبى كردى همانا از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله شنيدم كه مىفرمود: هر كه با على جنگ كند با من جنگ كرده، و هر كه با من جنگ كند با خدا جنگ كرده، گفتم: آيا مىبينى كه حقّ با على است؟ گفت:
آرى به خدا سوگند على با حقّ و حقّ با اوست، به خدا سوگند امّت محمد صلّى اللَّه عليه و اله از انصاف به كنار رفتند و آن كس را كه خدا و رسولش به يك سو نهادند اينان او را جلو انداختند و آن كس را كه خدا و رسول مقدّم داشتند آنها او را به يك سو نهادند، و ايشان حليلهها (و زنهاى) خود را در خانههاشان گذاردند و حليله رسول خدا را به معركه جنگ كشاندند، به خدا سوگند شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله كه مىفرمود: همانا براى امّت من جدايى و پشت كردنى است، پس هر زمان كه اجتماع كردند با آنان اجتماع كنيد و هر گاه كه جدا جدا شدند با طايفه وسط (اهل بيت من) باشيد؛ و نگران آنان باشيد اگر با كسى كارزار كردند شما نيز كارزار كنيد، و اگر با كسى سازش كردند با او سازش كنيد، اگر از چيزى دورى كردند شما هم دورى كنيد، زيرا حق با آنها است هر
كجا باشند. گفتم: اهل بيت او كيانند؟ گفت: اهل بيت او كسانى هستند كه به ما دستور داده شده به آنان متمسّك شويم، و ايشانند امامان پس از او همان طور كه فرموده به عدد نقيبان بنى اسرائيل: على و دو سبطش و نه نفر از صلب حسين اهل بيت اويند و ايشانند پاكيزه و معصوم. گفتم: مردم هلاك شدند كه گفتند: هر حزبى به آنچه نزد آنها است شادمانند. 810
صد و نود و سوم: صدوق در كتاب نصوص از شعبى از جابر بن سمره حديث كند كه گفت: با پدرم به مسجد رفتم و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله در آن حال (بالاى منبر) سخن مىراند، و من شنيدم كه مىفرمود: پس از من دوازده نفر خليفه يعنى امير مىباشند، سپس صداى مباركش را كوتاه
فرمود و من ندانستم چه مىفرمايد به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: فرمود: همهشان از قريشند. 811
مؤلف گويد: صدوق حديث مزبور را در دو كتاب ديگر خود غيبت 812 و خصال 813 نيز به همين نحو روايت كرده است.
صد و نود و چهارم: و نيز در كتاب خصال از شعبى از جابر بن سمره حديث كند كه گفت: با پدرم (نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله بوديم) آن حضرت فرمود: هميشه امر اين امّت با كسى كه با ايشان دشمنى كند پيروز است تا دوازده نفر خليفه پادشاهى كنند. سپس كلمه آهستهاى فرمود كه من آن را نفهميدم. از كسى كه به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله نزديكتر بود، پرسيدم (كه آن حضرت چه فرمود؟) گفت، فرمود: همهشان از قريشند. 814
صد و نود و پنجم: و نيز در همان كتاب از شعبى از جابر بن سمره حديث كند كه گفت: با پدرم (نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله بوديم) آن حضرت فرمود: هميشه امر اين دين عزيز و منيع و سربلند است و با آنكه با آنها دشمنى كند يارى شوند تا دوازده خليفه (بيايند) سپس كلامى فرمود كه مردم نگذاشتند آن كلام را بشنوم به پدرم گفتم: آن كلامى كه مردم نگذاشتند بشنوم چه بود؟ گفت:
فرمود: همهشان از قريشند. 815