کتابخانه روایات شیعه
گفت: با كدام يك از دو فرقه بودى؟ گفتم: اى امّ المؤمنين من تا وسط روز از جنگ خوددارى كردم، تا اينكه خداوند به دلم انداخت كه در ركاب على و به همراه آن بزرگوار جنگ كنم، گفت: كار خوبى كردى همانا از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله شنيدم كه مىفرمود: هر كه با على جنگ كند با من جنگ كرده، و هر كه با من جنگ كند با خدا جنگ كرده، گفتم: آيا مىبينى كه حقّ با على است؟ گفت:
آرى به خدا سوگند على با حقّ و حقّ با اوست، به خدا سوگند امّت محمد صلّى اللَّه عليه و اله از انصاف به كنار رفتند و آن كس را كه خدا و رسولش به يك سو نهادند اينان او را جلو انداختند و آن كس را كه خدا و رسول مقدّم داشتند آنها او را به يك سو نهادند، و ايشان حليلهها (و زنهاى) خود را در خانههاشان گذاردند و حليله رسول خدا را به معركه جنگ كشاندند، به خدا سوگند شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله كه مىفرمود: همانا براى امّت من جدايى و پشت كردنى است، پس هر زمان كه اجتماع كردند با آنان اجتماع كنيد و هر گاه كه جدا جدا شدند با طايفه وسط (اهل بيت من) باشيد؛ و نگران آنان باشيد اگر با كسى كارزار كردند شما نيز كارزار كنيد، و اگر با كسى سازش كردند با او سازش كنيد، اگر از چيزى دورى كردند شما هم دورى كنيد، زيرا حق با آنها است هر
كجا باشند. گفتم: اهل بيت او كيانند؟ گفت: اهل بيت او كسانى هستند كه به ما دستور داده شده به آنان متمسّك شويم، و ايشانند امامان پس از او همان طور كه فرموده به عدد نقيبان بنى اسرائيل: على و دو سبطش و نه نفر از صلب حسين اهل بيت اويند و ايشانند پاكيزه و معصوم. گفتم: مردم هلاك شدند كه گفتند: هر حزبى به آنچه نزد آنها است شادمانند. 810
صد و نود و سوم: صدوق در كتاب نصوص از شعبى از جابر بن سمره حديث كند كه گفت: با پدرم به مسجد رفتم و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله در آن حال (بالاى منبر) سخن مىراند، و من شنيدم كه مىفرمود: پس از من دوازده نفر خليفه يعنى امير مىباشند، سپس صداى مباركش را كوتاه
فرمود و من ندانستم چه مىفرمايد به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: فرمود: همهشان از قريشند. 811
مؤلف گويد: صدوق حديث مزبور را در دو كتاب ديگر خود غيبت 812 و خصال 813 نيز به همين نحو روايت كرده است.
صد و نود و چهارم: و نيز در كتاب خصال از شعبى از جابر بن سمره حديث كند كه گفت: با پدرم (نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله بوديم) آن حضرت فرمود: هميشه امر اين امّت با كسى كه با ايشان دشمنى كند پيروز است تا دوازده نفر خليفه پادشاهى كنند. سپس كلمه آهستهاى فرمود كه من آن را نفهميدم. از كسى كه به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله نزديكتر بود، پرسيدم (كه آن حضرت چه فرمود؟) گفت، فرمود: همهشان از قريشند. 814
صد و نود و پنجم: و نيز در همان كتاب از شعبى از جابر بن سمره حديث كند كه گفت: با پدرم (نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله بوديم) آن حضرت فرمود: هميشه امر اين دين عزيز و منيع و سربلند است و با آنكه با آنها دشمنى كند يارى شوند تا دوازده خليفه (بيايند) سپس كلامى فرمود كه مردم نگذاشتند آن كلام را بشنوم به پدرم گفتم: آن كلامى كه مردم نگذاشتند بشنوم چه بود؟ گفت:
فرمود: همهشان از قريشند. 815
صد و نود و ششم: و نيز در همان كتاب از شعبى از جابر بن سمره حديث كند (ترجمه آن در حديث صد و نود و سوم گذشت). 816
صد و نود و هفتم: (اين حديث نيز مانند حديث صد و نود و سوم است كه ترجمهاش گذشت). 817
صد و نود و هشتم: نعمانى در كتاب غيبت از شعبى از جابر بن سمره حديث كند كه گفت:
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: هميشه اهل (اين) دين بر كسى كه با ايشان دشمنى كند يارى شوند تا دوازده خليفه، پس مردم شروع به نشست و برخاست كردند و حضرت به كلامى تكلم فرمود كه من نفهميدم، به پدرم يا به برادرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: فرمود: همهشان از قريشند. 818
مؤلف گويد: شيخ طوسى نيز اين حديث را در كتاب غيبت خود به سند خود از شعبى روايت كرده است. 819
صد و نود و نهم: صدوق در كتاب نصوص از شعيب عقرقوفى حديث كند كه گفت: نزد حضرت صادق عليه السّلام بودم كه يونس (بن عبد الرحمن) وارد شد و حديث را (كه پس از اين در حرف ياء بيايد) نقل مىكند جز اينكه در اين حديث است- در آنجا كه حضرت به يونس فرمود: هر گاه علم صحيح بخواهى نزد ما است- زيرا ماييم اهل ذكر آن كسانى كه خداى عز و جل فرمايد: «از اهل ذكر بپرسيد اگر نمىدانيد». 820 821
مؤلف گويد: اين حديث در حرف ياء در آنجا كه نام يونس بن ظبيان است ان شاء اللَّه تعالى بيايد.
حرف صاد